مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:
- باورهایی برای “ساختن استقلال مالی”؛
- مسیر تکاملی رشد؛
- خواسته ها چگونه شکل می گیرند و چه عاملی آنها را محقق می کند؟
- فقط بر “برداشتن قدم پیش رو”، تمرکز کن؛
- توانایی تشخیص اصل از فرع و تمرکز مطلق بر اصل؛
- باور چیست و چطور باید آن را تغییر داد؛
- “تأیید نتایج کوچک” و قدرت سازنده ی این نگرش؛
- “نگران نبودن درباره مسائل احتمالی پیش رو”، پای حرکت شما به جلو است؛
- فقط به آنچه فکر کن که: دوست داری اتفاق بیفتد؛
- تمرکز بر پیشگیری از مسائل احتمالی، شما را از حرکت، منصرف می کند؛
- درباره شناخت موارد مرتبط با کسب و کار خود “کنجکاو” باش و “آگاهی” کسب کن؛
- جوانب کسب کار خود را بهتر بشناس و دست از این یادگیری بر ندار؛
- تکامل به معنی پر شدن یک زمان خاص نیست بلکه فرایندی است از: اجرای ایده ها، به شناخت رسیدن، درس گرفتن و بهتر شدن در این روند؛
- معجزه ی تکرار ورودی های قدرتمندکننده؛
- قدرت تمرکز بر نکات مثبت؛
منابع بیشتر
جلسات 7،8،9،10 از دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها
مفهوم فرکانس و چگونگی تنظیم آن
برای دیدن سایر قسمت های «گفتگوی استاد عباس منش با دوستان» کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD659MB85 دقیقه
- فایل صوتی گفتگو با دوستان 66 | عوامل تحقق خواسته ها69MB85 دقیقه
به نام خدا و سلام خدمت استاد و عرشیای عزیز
تبریک میگم به خاطر اجرای توحید در عمل؛ به خاطر تسلیم در برابر هدایت الهی؛ به خاطر ایمان به غیب.
زمانی که حدود 19 سال داشتم و بعد از اینکه چندین سال در شغل های فنی سخت کار کرده بودم، تا زمانی که توی اون کارهای فنی اوستا شده بودم و دوستشون می داشتم تا چند سال کار می کردم… اما بعدا به کامپیوتر علاقه مند شده بودم… به استقلال کاری علاقه مند شده بودم… به سبک کاری با شخصیت تری علاقه مند شده بودم… خوشایند من تغییر کرده بود…
من کوهی از اعتماد به نفس بودم که می تونم این کسب و کار رو انجام بدم و از کوچک ترین فرصت ها برای سیر تکاملی خودم استفاده کرده بودم… توی خونه برای مردم کارهای گرافیکی و ویدیویی و بعدا فروش و اسمبل کردن کامپیوتر رو انجام میدادم…
دیگه تکامل نسبی رو طی کرده بودم و آماده داشتن یک مغازه بودم…
خدا هم که عطش و سیر تکاملی من رو دیده بود… توی دل دایی بزرگ من که فرد پخته و ثروتمندی بود انداخت که نه تنها کل هزینه های اون مغازه رو واسم تامین کنه! بلکه اون مغازه رو برام پیدا کرد، برای اجاره کرد، حتی پول داد رنگکار کرکره مغازه رو واسم رنگ کرد و تحویلم داد!
یک شب هم اومد توی مغازه من و گفت اون مغازه واسه خودمه و به جز پدر و مادرم هیچ کسی نیاز نیست بدونه و حتی اگر فوت شد نیازی نیست کسی بدونه و پول اونو به وراث برگردونم!
به خدا اینقدر بی منت بود که هیچ وقت فراموش نمی کنم!
من با داییم ارتباط زیاد و صمیمی نداشتم! حتی رفت و آمد خانوادگی خاصی نداشتیم، ارتباط در حد مثلا سالی یک بار مهمانی عروسی چیزی… ایشون دایی ناتنی من هست… (الان که اینو می نویسم ایشون به خاطر کهولت سن در بستر بیماری و بیمارستان هست و از اعماق وجودم از خدا براش آرامش عمیق قلبی رو دارم).
این اتفاق دو بار دیگه کلون شد! یک بار وقتی کافی نت زدم و بار بعدی زمانی که شرکت آی تی تاسیس کردم… بی منت…
جالب میدونید چیه؟؟
خوب دقت کنید!!!!
من هیچگونه مقاومت و یا فکر یا تمرکزی برای چگونگی تحقق این اتفاقات نداشتم!!!
من فقط دوستشون داشتم!!!
من فقط می خواستمشون!!!
پاسخ خدا چی بود؟ این هم برای تو عزیزم…
به قول استاد:
جهان هیچ راهی به جز تحقق خواسته من نداشت!! نقطه سر خط.
دوستای من، در دوران نوجوانی که هیچی از مسایل اجتماع و مشکلات کسب و کار و اینا نداشتم… هر بار ناخودآگاه تسلیم هدایت خدا بودم! هر بار ناخودآگاه منتظر اتفاق افتادن اون کسب و کارها بودم…
و جهان بلده چطور کارشو انجام بده!! جهان بی نقص انجام میده… جهان از سریع ترین، راحت ترین، یونیک ترین و معجزه وارترین حالت ممکن کارشو انجام میده!
به قول استر هیکس: که میگه:
جهان نه تنها میتونه بزرگترین و محال ترین خواسته ها رو محقق کنه
بلکه برای تو هم این کار رو انجام میده!
در جهان هیچگونه کمبودی از لحاظ چگونگی و تحقق خواسته ها نیست…
جهان بی نظیر ترین یونیک ترین و متفاوت ترین و سریع ترین و آسان ترین راه ها رو برای تحقق خواسته های ما داره…
خدایا شکرت