گفتگو با دوستان 66 | عوامل تحقق خواسته ها

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • باورهایی برای “ساختن استقلال مالی”؛
  • مسیر تکاملی رشد؛
  • خواسته ها چگونه شکل می گیرند و چه عاملی آنها را محقق می کند؟
  • فقط بر “برداشتن قدم پیش رو”، تمرکز کن؛
  • توانایی تشخیص اصل از فرع و تمرکز مطلق بر اصل؛
  • باور چیست و چطور باید آن را تغییر داد؛
  • “تأیید نتایج کوچک” و قدرت سازنده ی این نگرش؛
  • “نگران نبودن درباره مسائل احتمالی پیش رو”، پای حرکت شما به جلو است؛
  • فقط به آنچه فکر کن که: دوست داری اتفاق بیفتد؛
  • تمرکز بر پیشگیری از مسائل احتمالی، شما را از حرکت، منصرف می کند؛
  • درباره شناخت موارد مرتبط با کسب و کار خود “کنجکاو” باش و “آگاهی” کسب کن؛
  • جوانب کسب کار خود را بهتر بشناس و دست از این یادگیری بر ندار؛
  • تکامل به معنی پر شدن یک زمان خاص نیست بلکه فرایندی است از: اجرای ایده ها، به شناخت رسیدن، درس گرفتن و بهتر شدن در این روند؛
  • معجزه ی تکرار ورودی های قدرتمندکننده؛
  • قدرت تمرکز بر نکات مثبت؛

منابع بیشتر

جلسات 7،8،9،10 از دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها

مفهوم فرکانس و چگونگی تنظیم آن


برای دیدن سایر قسمت های «گفتگوی استاد عباس منش با دوستان» کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    659MB
    85 دقیقه
  • فایل صوتی گفتگو با دوستان 66 | عوامل تحقق خواسته ها
    69MB
    85 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

254 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مطهره تقوی» در این صفحه: 1
  1. -
    مطهره تقوی گفته:
    مدت عضویت: 1331 روز

    سلام استادخوبم و مریم جان

    شکربابت تهیه این مصاحبه فوق العاده

    پیرو کامنت یکی از بچه ها که اشاره کرده بود پدرومادرعرشیای عزیز بازهم نگاه توحیدی ای داشتن که توانستند فرزندشان رادراین سن کم به یک کشور غریب بفرستندبرعکس خیلی ازپدرومادرهای ماها که کنترل گرندوبیشترشبیه به یک نگهبان باعث شد منم ازتجربه ی شخصی زندگی خودم که مرتبط باهمین موضوع هست بگم می‌دونم خیلی ازدخترامون بااین مسائل درگیرهستندوامیدوارم این کامنت بتونه چشم انداز جدیدی برای قدم های جدید بهشون بده.

    من در خانواده ای بودم که پدرم به شدت کنترل گربودطوریکه حتی برای یه رفت وآمدساده تارفتن به یک سوپری سرکوچه باید کاملا بهش توضیح میدادم کجامیرم وچرامیرم وتاازخونه بیرون میرفتم گوشیم زنگ میخوردوسوال جواباشروع میشدوحتی اگر کمی دیرتر به خونه می‌رسیدم رو ازمن میگردوندوطوری رفتارمیکردکه انگار من واقعا یه رفتار خارج از عرف دنیاانجام دادم ومنو دچاراحساس گناه میکرد.

    کاملا میخواست همون‌طور که اون میخوادمارفتارکنیم وهیچ استقلال وآزادی عملی برامون قائل نبود.

    بخاطر همین ویژگی اخلاقیش من از تجربه ی کاردرسنی که اشتیاق داشتم برای یادگیری محروم شدم.

    چقدرباتک تک استرس ها ونگرانی های بی مورد که دروجودم می انداخت من از لحاظ سلامتی دچار بیماری های مزمن زیادی شدم که بلااستثناهرپزشکی میرفتم به من می‌گفتند منشابیماری هام ازاسترس و سبک زندگیمه.

    به طبع بابت این ویژگی اخلاقیش ارتباطم باآدم های غریبه دچار مشکل شدوناخودآگاه دربرخورد باهاشون دچاراضطراب و ضعف میشدم

    وحتی خودکم بینی

    اگر بخوام آسیب هاوباورهای مخربی که فقط وفقط توسط شخص پدرم وارد ذهن من شده بودبنویسم خیلی طولانی میشه !!!!

    آنقدر پدرم به این کنترل گری هایش ومحدود کردن من ادامه داد که من دیگرتوانی نه جسمی نه روحی برای ادامه ی زندگی به سبک پدرم نداشتم و دقیقا توی همین نقطه بود که جسارت پیداکردم برای تغییرزندگیم وگفتم حالاوقتشه پدرم باسبک جدیدی اززندگی آشنابشه

    ومن فکرکردم بهتره برای تحصیل به شهر دیگه ای برم ومدتی نزدیکش نباشم اونطوری شاید این عادت کنترل گریش شکسته بشه

    برای منی که طوری تربیت شده بودم که وابسته باشم این تغییر مکان ورود به دنیای ناشناخته ها وپاگذاشتن روی ترس هام میشد اما هیچ توجهی روی مشکلات ومسائلی که ممکن بود باهاش درگیربشم نکرده بودم وفقط فکرکرده بودم که من باید تغییرایجادکنم وازهمونجایی که میتونم هم قدم اول رو برمیدارم.

    ومن باتمام مخالفت هاش وتلاش برای قانع کردنش برای تحصیل به شهر دیگه ای رفتم واستادشایدباورتون نشه پدرمن وقتی توی شهر خودم جلوی چشمش بودم اونقدرنگران ودلواپس وکنترل گر بود حالا که من کیلومترها ازش دوربودم هیچ رفتارغیرطبیعی ازخودش بروزنمیدادومن همونجا متوجه شدم چقدرازآدمای اطرافمون حتی خودشون متوجه رفتارشون نیستندوصرفا یه الگویی که اوناهم ازرفتاری که باهاشون شده رو گرفتن وتکرارش میکنن.

    وچقدرباساده ترین کارهامیتوان قفل های ذهنی اوناروشکست کاری که اغلب ماها نمی‌تونیم ذهنمون رو برای تغییرمتمرکز کنیم برعکس باتضادها گلاویزمیشیم وگره ی اون هارو کورتر میکنیم .

    استادمن دقیقا بعد ازهمین قدم درهابرای زندگی به سبک خودم بازشد.

    دیگه تمرکزم‌ رو ازروی کنترل گری های پدرم برداشته بودم و اون کم کم داشت شبیه به چیزی میشد که من میخواستم.

    وقتی شمامیگید مافقط وفقط باید روی خودمون کارکنیم اونوقت شرایط وآدما تغییرمیکنن یعنی همین اتفاقی که من تجربش کردم.

    حالا باوره برای من ایجاد شد که که خالق منم

    من هرگز نباید خودم رو قربانی شرایط بدونم بلکه جهان به خواسته وتلاش های من جواب میده و حمایت می‌کنه

    وقتی به شهر خودمون برگشتم تصمیم به شروع کار شخصی خودم کردم چون میخواستم کاملا مستقل بشم وبیشتر شرایطی رو ایجادکنم تابتونم آزادی عمل داشته باشم و باز شرایط به روند کنترل گری های پدرم برنگرده حالا اصلااینکه من اولین بار چطور کارخودمو بدون حمایت کسی راه انداختم درکامنت مجزایی میگم

    بازهم پدرم خواست کلی ترس و نگرانی واردوجودم کنه وباهام مخالفت کرد امامن دیگه کسی نبودم که تسلیم دیگران باشه من احساس لیاقت اینکه حق دارم به عنوان یک انسان آزادومستقل تصمیم بگیرم ایجادکردم بودم.

    کارخودمو روهم شروع کردم وازدل همین تضادی که پدرم بارفتارش برام ساخته بود به مستقل شدن هم رسیدم حالا برای بار دوم بندناف من ازوابستگی به خانوادم کنده شد .

    وحالا وقتی چنین شخصیت جدیدی ازمن دیدپدرم دیگه نمیتونست چنین کسی رو کنترل ومحدود کنه چون حالامن هویت واصالت مختص به خودموداشتم.

    من کاملا تکامل روتوی روند زندگیم دیدم

    حالا من ازدختری که از اجتماع هراس داشت به واسطه قدم گذاشتن روی ترس هام تبدیل به کسی شدم که بیزینس خودشو داشت و ارتباط موفقی باآدما داشت و اعتبار کاری پیداکرده بود.

    بله استادمن عملی گام برداشتم .

    به عنوان جمع بندی حرفام فقط می‌خوام بگم واقعیت چیزیه که مامیسازیمش نه چیزی که بقیه برامون ساختن.

    بچه هانتیجه میخواید فقط عمل،عمل ،عمل ،عمل

    ترس هاتون فقط ساخته ی ذهن نجواگرتونه وقتی میرید تودل ترس هاتون حتی خودتون باورتون نمیشه همین بود چیزی که من ازش میترسیدم وترستون براتون مضحک و خنده دارمیشه.

    یکبار که برید تودل ترس هاتون دفعه ی بعدی این کاربراتون راحت و راحت تر میشه چرا ؟چون حالا یک فکت مثبت جلوتونه چون حالا اون باورِشُدن شکل گرفته .

    خلق کنید که من هیچ لذتی خوش ترازخلق کردن ندیدم درزندگیم….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: