گفتگو با دوستان 66 | عوامل تحقق خواسته ها - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

254 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرشاد نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1075 روز

    سلام

    یک الگوی جدید در حوزه موفقیت به نام ارشیا

    یک نمونه بارز برای تخریب باورهای غلط،

    باورهایی از این قبیل،

    که

    من بچه ام و بابام باید من رو یدک کنه،

    من بچه ام حتی تنها نمیتونم برم تا بازار برا خودم خرید کنم

    من بچه ام و بزار 10 سال دیگه تازه میشه 27 سالم و اون موقع یه فکری برای رفتن به آن سوی مرزها میکنم،

    من بچه ام و نمیتونم استقلال مالی و امنیت جانی در آمریکا داشته باشم

    و هزاران هزار از این بهانه های بچه گانه،

    اما ارشیا ترکوند،

    شاخ غولی رو شکوند که 99 درصد جوون ها رو اسیر کرده،

    پا روی باورهایی گذاشت که الان همون باورها پلتفرم زندگی تمام جوون هاست،

    جوری یاد گرفت،جوری تحقیق کرد،جوری از منابع بی حد،استفاده کرد که تونست مثل خوردن یک لیوان آب برسه آمریکا،

    حالا مبحث رفتن یک داستان جداگانه ست،و مبحث زندگی در جای جدید مبحثی کاملا مجزاست،

    ارشیا اونقدر خودش رو بست به یادگیری راه حل های مختلف و سازنده، که دیگه وقتی برای ترسیدن نداشت،

    دقیقا همون مثالی که استاد در قدم یک میزد،گفت فکر میکنم ناپلئون بود وقتی میرفتن جایی برای جنگ،دستور میداد کشتی ها رو بسوزونید،

    ازش پرسیدن چرا آخه این کار رو میکنی،

    گفت که راهی برای فرار نباشه،

    حتی وسیله ای وجود نداشته باشه که نیروهای من بخوان برای فرار حتی بهش فکر کنن

    اینجا فقط پیروزی حکم فرماست،

    حالا ارشیا اومده جوری خودش رو بست به یادگیری و نگاه به زندگی در لحظه، و نرفت در آینده که یه وقت آینده اون رو منصرف کنه،

    اینجا دیگه جایی برای ترس وجود نداره،

    یا بقول استاد اگه هم مقداری ترس وجود داشته باشه اونقدر ایمان درون قلب قدرت داره که ترس مثل یک قطره رنگ سیاه توی یک دبه رنگ سفید باشه و بزنیش به هم،اصلا اون قطره سیاهی مخص نیست،

    وجود داره اما دیده نمیشه،

    ارشیا واقعا یه درس بزرگ بهم دادی،

    من یه موقعیت مشابه شما در سن 14 سالگی داشتم که پسرعموی مادرم از دانمارک اومد ایران خونمون،و وقتی دید من توی درس خوندن نظیر ندارم،

    گفت من فرشاد رو ماه آینده با خودم میبرم دانمارک،

    این اونجا پیشرفت بی نهایت میکنه،

    اما مادرم از ترس همین حرف داییم،به مرز سکته رفت،

    البته که خودم نوجوان بودم و دوست داشتم برم خارج از کشور،اما شاید اون ترس های دوری از خونه و سن کمم رو داشتم،

    ولی تو در سن کم یه کاری کردی که همین الان افراد 30 یا 40 ساله حتی جراتش رو ندارن بهش فکر کنن،

    دمت گرم داداش

    الگوی فوق العاده ای هستی برام

    شاد باشی و ثروتمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2164 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد عزیز و گرانقدر و مریم شایسته و تمام دوستان خصوصا آقا عرشیا عزیز

    خداروشکر برای اومدن فایل جدید اونم با این حجم و محتوا و آگاهی

    خداروشکر برای داشتن این لپ تاپ و اینترنت و زمانی که دارم.

    خداروشکر میکنم بارها و بارها هربار که میام توی سایت و احساس میکنم ذهنم کلی تغذیه مناسب میگیره و کلی حس و حال منو زیباتر و عمیق تر میکنه…

    من این فایل رو یکبار صبح و یکبار همین سرشب دیدم که البته دفترمم کنارم بود. نکته ها رو مینوشتم و مرور میکردم و گاهی هم برمیگشتم عقب تا با بارها شنیدن به درک اونا به خودم کمک کنم و البته نکته دیگه این موضوع اینکه ایده های خودم رو یکوقت قاطی این آگاهی ها نکنم و جور دیگه برای خودم تفسیر نکنم.خلاصه که خیلی جدی روی فایل این قسمت کار کردم و میخوام فردا هم صوتی رو گوش کنم. البته یک دلیل دیگه این همه دقت بحث الگو بودن و این همه تحسین برانگیز بودن عرشیا جان بود. این همه ایمان و جسارت و مهاجرتش و دلایل این همه موفقیت و قدم هایی که برداشته. پیدا کردن دیدگاه و نگرش هایی که داره و البته پیدا کردن باورهایی که استاد و عرشیا جان در این گفتگوی دلنشین بهش اشاره کردند.

    یک فایل فوق العاده عالی و فول آگاهی و سوپر خفــن از تمام جنبه ها. خداروشکر که در مدار دیدن و شنیدن این آگاهی ها قرار دارم و باامید فراوان میخوام در مدار درک و عمل به آگاهی ها قرار بگیرم خدایا من وظیفه ام رو دارم انجام میدم و بقیه اش با تو….

    به به استاد جان رفتن به خونه یکی از شاگردهاش

    چقدر میشه از زاویه های مختلف این فایل رو بررسی کرد و ساعت ها نوشت و حرف زد. از اینکه چنین استاد گرانقدر و ارزشمند و فروتن و باحال و خودمونی و صمیمی داریم که دعوت شاگردش رو قبول میکنه میره خونشون، کــه وقت میذاره و با وجودی که قبلا ازش شنیده بازهم برای ما برای خودش برای عرشیا برای آیندگان این گفتکو و مصاحبه رو ایجاد میکنه…چقدر همین فایل با همین نکته های ریزش پر از نکته مثبت و زیبایی هست. چقدر این باور رو در وجود همه ی ما بچه ها و این خانواده بزرگ و صمیمی ایجاد میکنه که می شود یک روزی، یک جایی، در بهترین زمان و مکان ما هم این تجربه رو در کنار استاد داشته باشیم.میــشود…

    عرشیا عزیز پسری که به تنهایی در سن 17 سالگی به امریکا مهاجرت میکنه و در شهر لس آنجلس حالا هم خونه خودش رو داره، کار خودش رو داره، ماشین خودش رو داره و کلی چیزهای دیگه ایی رو داره که اصلا قابل بیان و قابل دیدن نیستن…از همه مهمتر که همه رو یکجورایی شامل میشه احساس ارامش و خوشبختی رو داره که حالا هر روز که بیدار میشه میدونه که در درست ترین جای ممکنه و از مسیری که طی کرده راضیه و برای بهبودش همین روند رو طی میکنه تا بازهم رشد کنه و جهان رو گسترش بده. خداروشکر برای این همه.

    عرشیا جان صمیمانه همه ی دستاورد ها ونتیجه هات رو بهت تبریک میگم و برات می ایستم و دست میزنم و تحسینت میکنم. واقعا باعث خوشحالی و مایه افتخاری…تحسین ات میکنم برای تک تک نتایجت، تحسین ات میکنم برای اون عزت نفس و باورهای عالی که ساختی و داری پرورش میدی، تحسین ات میکنم برای تمام پول ها و ثروت ها و نعمت هایی که داری، تحسین ات میکنم برای کسب و کار شخصی و مستقلی که داری، تحسین ات میکنم برای باورهای خوب و ذهن زیبایی که ساختی، تحسین ات میکنم برای اخلاق و ویژگی های خوبی که داری…تحسین ات میکنم برای این تجربه هایی که کسب کردی، تحسین ات میکنم برای همه چیزهای خوب و عالی تو تمام جنبه های زندگیت…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    پریسا علیمی گفته:
    مدت عضویت: 845 روز

    باسلام واحترام

    بدون حاشیه نظرخودم روعنوان مبکنم

    تمرکزلیزری روی یک مطلب واقعا معجزه میکنه زمانی که من خواستم درفیلد دیابت کارکنم ،یکباراساتیدعزیزما تاکید داشتندبایددراین حیطه خیلی بیمارببینی ودایم مطالعهکنی

    یادمه روزی 3ساعت مطالعه میکردم

    مطب همکاران دیابتولوژیست میرفتم بیماران مختلف روobserveمیکردم

    نه ماه تمام بدون چشمداشت خودم مسوولیت درمان بیماران دیابتی مراجعه کننده را به عهده گرفتم فیلم آموزشی تهیه میکردم آموزش تزریق انسولین را به تک تک بیماران شروع کردم تقاضا میکردم بدون هزینه هرفردی بیماردیابتی می‌شناخت به من ارجاع کند طوری که روزانه حدود 30 بیمار دیابتی میدیدم که اماربالایی محسوب می‌شد وجودی موجب تعجب رئیس درمانگاه می‌شد که می‌پرسیدند بیمارستان که سانترتخصصی درمان دیابت است ازتو ویزیت کمتری دارند ولی با ارائه مستندات شک آیسان رفع شد

    شوق واشتیاق برای یادگیری درمن خیلی زیاد بود ومثل یک سوخت عالی باعث تکامل من ظرف 9 ماه شد کم کم ایده ها کامل شد

    نشانه های پیشرفت ظاهرشد

    من به نفراول دراستان ازنظرمیزان فعالیت درزمینه دیابت شناخته شدم

    وابن امتیازبه من داده شدکه با ویزیت نصف تعدادبیماران موظفی به من حقوق کامل داده شد وفراغ بال به من کمک کرد تمرکزم را روی کسب درآمد آنلاین ازمهارتم بگذارم

    هنوز درآمد بالایی ندارم ولی احساس بسیارخوبی از پیشرفت ودرنهایت کمک به مردمم درتمامی نقاط کشورم دارم

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    بهار ثروتمند گفته:
    مدت عضویت: 2385 روز

    سلام به همه عزیزانم

    این فایل برای من فوق العااااده بود و یکی از نقطه عطف های من توی این مسیر که میدونم همیشه ازش یاد میکنم

    بار اول اطلاعات کمی ازش گرفتم ولی دفعه های بعدی که گوش میکردم هر بار میگفتم اااا چه نکته ای… خدایا شکرت برای این آگاهی و چند تا پاشنه آشیل بزرگ از توش در آرودم

    به قول خانم شایسه عزیزم هر چند دقیقه یه بار فایل رو استپ میکردم و میگفتم وااای چه چیزی، من دارم دیوانه میشم با این آگاهی ها

    من یه چیزی رو اشتباه فهمیده بودم توی این مسیر و همش میگفتم چرا نتیجه های خیلی بزرگ نمیگیرم پس….

    و خداوند از طریق این مصاحبه بهم گفت

    عرشیای عزیز، استاد عزیزم شما دستان خدا شدین که با من صحبت کنه

    وقتی عرشیا گفت من اون قدری که اطلاعاتت کسب کردم، دیگه هیچ اطلاعاتی نمونده بود که از زیر دستم در رفته باشه

    با خودم گفت خوب دختر تو حوزه کاریت چند ساعت سرچ کردی؟ چند تا کتاب خوندی؟

    اون وقت شاکی هم هستی که چرا نتایج بزرگ نگرفتی؟

    یه دفعه یه صدایی ته ذهنم گفت چون نمیخوام ورودی منفی وارد مغزم کنم و همین آموزش های استاد کافیه….

    استاد دقیقا همون تله ای که شما گفته بودین رو من توش افتادم

    من به بهونه ورودی های منفی، توی حوزه کاریم اطلاعات کسب نمی کردم و میگفتم من فقط با آموزه های استاد میرم جلو

    مثل اینکه من بخوام زبان یاد بگیرم و هفته ای یه کلمه بخونم

    خودم رو با عرشیا مقایسه کردم از نظر سطح اطلاعات توی حوزه کاریمون و خیلی دقیق و محکم به خودم گفتم اینه که نتایج تو و عرشیا با هم فرق میکنه…..

    و خدا تنهام نذاشت و توی ادامه فایل گفته شد که آقا جان مهمه توی حوزه کاریت اطلاعات به دست بیاری ولی مهم تر اینه که از زاویه ای باشه که بهت انگیزه بده که بهت بگه میشود، نه از زاویه ای که 99 درصد مردم میرن و انقدر اطلاعات منفی درمیارن که به قول عرشیای عزیز تو همون شروع بازنده میشن و اصلا شروع نمیکنن و اگه هم شروع کنن خیلی سخت بهشون میگذره

    من چی بگم از این آگاهی…

    از این نشونه….

    از این کلام دقیق خدا که توی این فایل برای من جاری شد…..

    که حتی وقتی الان دارم این مسیر و چرخه رو مینویسم مو به تنم سیخ شده

    استاد نازنینم همین یه پاشنه آشیل برای من بس که منو هزار کیلومتر توی این مسیر بندازه جلو

    اون جمله ای که عرشیای عزیز گفت من دیدم اگه بخوام تندتر بدوام انگار دارم تندتر میدوام و دیگه پام رو گذاشتم روی گاز….

    این جمله رو 10 بار زدم عقب و دوباره گوش دادم

    و یا اونجایی که استاد مثال ساعت درست کردن رو زدن….

    به خدا انگار یه پرده بزرگ از جلوی چشمم افتاد و بهم گفته شد دختر چرا انقدر فکر میکردی باید خاک صحنه بخوری به قول تئاتری ها

    چرا فکر میکردی الان نمیشه؟ انقدر زود نمیشه؟

    چرا فکر میکردی قراره هزار سال طول بکشه؟

    به قول عرشیا تو میتونی تندتر بدویی پس بدوووو

    چه جوری؟

    شب و روز برای چیزی که میخوای اطلاعات به دست بیار، از زاویه ای که بهت انگیزه بده

    و ایده هایی که توی این مسیر بهت گفته میشه رو عملی کن

    همین

    کل بازی همینه

    استاد جونم هزاررررر بار ممنونم از

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    سارا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1460 روز

    سلام سلام

    وای خدای من چقدر این فایل عاااااالی بود

    گنج بود

    دقیقا به نکاتی اشاره می کنه که وجه مشترک همه ی افراد موفق در همه‌ی زمینه هاست

    بیس موفقیت

    چقدر باور خوب تو این فایل بود

    یه پک کامل بود

    اینکه موفقیت ربطی به سن نداره

    تو دل ترس ها رفتن

    فیلتر ورودی های ذهن

    اهرم رنج و لذت

    کارکرد ذهن

    تمرکزی کار کردن

    تکرار و تمرین

    و ….

    وااااای خدایا عااااااااشقتم

    چقدر لذت بردم

    چقدر خوب داری هدایت می کنی

    این فایل رو باید بارها گوش کنم

    بهت تبریک میگم پسر

    واقعاً از عمق وجودم تحسینت می کنم پسر

    تو فوق العاده ای

    خداروشکر بابت داشتن دوستان هم فرکانسی خوب

    چقدر دوست داشتم فایل هات رو ببینم

    تصویر قبل و بعد از دوره سلامتیت رو ببینم

    کسی که بلد باشه ذهنش رو کنترل کنه به همه ی خواسته هایش می رسه و تو این رو خوب یاد گرفتی

    چیزی که من این روزها خیلی بهش نیاز دارم

    چطور ذهنم رو ساکت کنم ؟؟

    چطور کنترل کنم نجواهای ذهنم رو؟

    آفرین پسر که این قدر تغییر کردی که شخصیت و رفتارت تغییر کرده

    دیگه اتوماتیک وار مثبت می بینی

    خواسته و آرزوی منم اینه

    من هنوز در مورد علاقه ام به وضوح نرسیدم

    من معلم هستم

    صحبت کردن برای جمع رو خیلی دوست دارم

    مثلاً روزهایی که جلسه با اولیاء دارم خیلی لذت می برم

    یا زمان هایی که سخنرانی می کردم خیلی حس خوبی داشتم

    یا زمان هایی که مجری بودم

    ولی الان تو شغل معلمی چیزهایی هست که من دوست ندارم

    اما دقیقا هنوز نمی دونم چی می خوام؟؟

    ولی شغل معلمی رو با عشق دارم انجام میدم طوری که اطرافیان و همکاران و اولیاء این عشق رو دریافت می کنند و بیان می کنند

    منتظر نشانه های خدا هستم تا واضحتر بشه برام

    مرررررسی عزیزم که اینقدر خوب رو خودت کار کردی و شدی الگو

    ممنون از خودم که هر روز دارم رو خودم کار می کنم

    خدایا عااااااااشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      یکتا گفته:
      مدت عضویت: 1601 روز

      ساراجان چقدر خوب مطالب فایل را دسته بندی کردی ممنونم🙏

      سارا جان همینکه در این راه قدم گذاشته ای یعنی قدم اول را گذاشته ای

      یعنی به دنیا اعلام کرده ای که من پوتینهایم را پوشیده ام واماده حرکت هستم

      یعنی اماده هر تغییری هستم

      یعنی بهای همه دستاوردهایم را پرداخت خواهم نمود باتمام وجود

      مطمین باش که خدای بزرگ نمی دونیم به چه شکلی ولی حتما مسیرهای دیگر را برایت باز خواهد کرد

      به قول جمله همیشگی استاد:تو پای به راه درنه و هیچ مپرس. خود راه بگویدت که چون باید رفت

      ضمنا عزیزم اگه فایل تصویری را ببینی(نه صوتی) استادعکس قبل و بعد عرشیا بعد از استفاده از قانون فوق العاده سلامتی را هم گذاشته اند0

      در پناه حق همیشه سلامت وموفق وثروتمند باشی🙏

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سارا محمدی گفته:
        مدت عضویت: 1460 روز

        سلام عشقم

        ممنون از لطفت عزیزم

        چقدر خوب که برام کامنت گذاشتی

        اتفاقاً همون روز که این کامنت رو نوشتم

        چند ساعت بعد الهاماتی بهم شد و اتفاق هایی افتاد که حس می کنم داره برام واضح میشه باید چیکار کنم

        فعلا قدم اول الهاماتم رو انجام دادم منتظر قدم های بعدی هستم

        به خودم قول دادم مثل استاد فقط منتظر نشونه ها باشم و فقط عمل کنم

        الهی صدهزار مرتبه شکر حس خیلی خوبی دارم انگار دارم می فهمم باید چیکار کنم

        باید تمرکزی رو چی کار کنم

        حالا میام و از نتایجم هم می نویسم

        مرررررسی عزیزم

        چون نتم ضعیف بود تا ابتدا تصویری دیدم و بعد برای لذت بیشتر( چون همش قطع و وصل میشد) صوتی رو گوش کردم حتما تصویرش رو می بینم ممنون که بهم گفتی

        برات بهترین ها رو آرزو می کنم

        🌹🌹🌹😘😘😘😘

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 698 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 1 دی رو با عشق مینویسم

    این فایل نشونه ای بود برای من و متن توضیحاتش که سبب شد رد پام رو اینجا بنویسم

    خدایا شکرت

    دست ،جیغ ،هورا

    این منم که دارم خلق میکنم

    خدای من شکرت

    امروز در تمرین ستاره قطبیم نوشتم

    دقیقا این جمله رو

    دوست دارم که امروز به حسابم ،یک میلیون و 500 واریز بشه و من ازت بی نهایت سپاسگزاری میکنم

    وقتی نوشتمش اولش کمی شک داشتم و گفتم عدد ننویس

    اما چون یه بار عدد نوشته بودم و همون عدد به حسابم واریز شد ‌که چند روز پیش بود

    650 گفته بودم و حتی در رد پام نوشتم در سایت عدد رو و 675 به حسابم واریز شد

    و امروز هم نوشتم چون یه بار شده بود دلم آروم بود و مطمئن تر نوشتمش

    اما سعی کردم با احساس خوب ،صحنه پایانی رو ببینم و حسش کنم و مبلغ رو در حسابم ببینم

    و قشنگ دیدمش و تصورش کردم و با چنان ذوقی حتی پیامک بانک رو دیدم که نوشته مبلغ 1 میلیون و 500 به حساب شما نشست

    وای خدای من چقدر من ذوق کردم

    وقتی اینو گفتم و باقی نوشته هامو نوشتم وبرای تک تکشون ذوق کردم ، بعد حاضر شدم تا برم سرکلاسم

    من از نقاشی دارم تکاملم رو از مبالغ پایین شروع میکنم

    میدونم که خدا کمکم میکنه

    یه خانم از کلاس بعد از ما ،بهم گفته بود ، میاد تهران و چون از شهر دیگه میومد دیر به دیر میاد کلاس و فقط این دو هفته رو سر کلاس میاد ، و گفته بود نقاشیام و انارارو براش ببرم و گل سر انار ببرم براش تا انتخاب کنه

    و من نمیدونستم چقدر قراره خرید کنه

    اما یهویی نوشتم 1500 به حسابم میاد

    و نوشتم و روز بهشتیم رو آغاز کردم

    و حاضر شدم و رفتم تجریش سر کلاس رنگ روغنم

    تو مسیر مترو نزدیک خونه مون یه پارک بزرگ هست که یه دریاچه بزرگ داره که وسطش یه پل بزرگ داره ،همینجور داشتم نگاه میکردم ، من قبل ورودم به سایت

    اولین سال هایی که اومدیم تهران به این پارک بیشتر میومدیم اما بعد دیگه نرفتیم

    و من همیشه وقتی میومدم به این پارک ،میگفتم من یه خونه میخوام دقیقا به بزرگی این پارک که دریاچه و پل داشته باشه

    و امروز دیدم تابلویی که مساحت پارک رو نوشته بود 53 هکتار

    انقدر ذوق کردم برای دیدن 53 هکتار

    گفتم وای خدای من خونه من به این بزرگیه و دریاچه اش میخوام بزرگتر از این باشه و دقیقا دیدم با جزئیاتش و درختاشو قشنگ نگاه میکردم و اتوبوس رد میشد و من داشتم لذت میبردم

    وای خدای من

    من این درخواست رو سال 1394 تا 1396 رو فراموش کرده بودم و امروز به یک باره با دقت کردن به روی پل و نوشتنش به یادم اومد

    که من جدیدا نوشتم و در تجسم هام این مدل پل رو دیدم و خونه ام وسط پل هست

    و وقتی اردک و غازا رو نگاه میکردم ،به یکباره خونه ای که تو تجسمم نوشتم اومد جلوی چشمم

    و خودم و عشق دلم رو دیدم

    وای چقدر جذاب بود

    آب و هوای عالی با اردک و غازایی که توی آب کیف میکردن و عشق میکردن رو دیدم و اسب قهوه ای و مشکیم رو و کلی زیبایی های دیگه رو دیدم و خدا رو شکر کردم

    و انقدر حالم خوب شد که تا تجریش کلی حالم عالی بود و با خدا صحبت میکردم

    وقتی رفتم سوار قطار بشم

    همیشه رفتنی به تجریش میرم قسمت جلو قطار سوار میشم چون وقتی میرسه به تجریش درش ،درست جلو خروجی نگه میداره و من میتونم به راحتی برم بیرون

    وقتی رفتم وایستم منتظر بمونم قطار بیاد ، چشمم افتاد به یه نوشته

    نمیدونم از کی این بیلبورد هارو چسبوندن به دیوارای مترو

    همین که خوندم

    نوشته بود

    خودت انتخاب کن

    سریع گفتم من تو رو انتخاب میکنم خدا

    و خندیدم و سوار قطار شدم

    تو راه تجسم میکردم و لذت میبردم و چشمامو میبستم و میخندیدم

    وقتی رسیدم قیطریه درای مترو که باز شد دوباره دیدم نوشته خودت انتخاب کن رو

    و دوباره که دیدم تاکید بود

    خدا داشت بهم میگفت انتخاب کن یا من یا …

    که من به سرعت گفتم تو

    ربّ من ،تو رو میخوام

    میدونستم منظورش چیه؟ از خودت انتخاب کن

    منظورش این بود که قدم آخر رو که برای رهایی از عشق باید بردارم رو بدون هیچ فکری رها کنم که مثلا دلم بمونه و بگم کاش میشد که به فردی که دوستش دارم برسم

    که دقیقا همین خواسته ام سبب شد من پا در این مسیر آگاهی بذارم و تو رد پای روز 30 آذرم نوشتم همه رو

    و وقتی رسیدم تجریش امروز باید 2 میلیون و 750 برای شهریه کلاس رنگ روغنم میدادم

    خیلی خوشحال بودم که میتونم پرداخت کنم

    من تا خرداد سال بعد پول شهریه کلاسامو دارم

    با خودم عهد کردم که اصلا به اون پولا دست نزنم و من باید با پول دوست بشم و پول رو خلق کنم

    و اینو از دوره 12 قدم یاد گرفتم

    و همین هم میشه

    چون تعهد دادم و سعی میکنم عمل کنم

    وقتی رسیدم سر کلاس یکی از همکلاسیام‌انار سفارش داده بود

    گردنبند انار رو بهش دادم و 100 واریز کرد

    اولین‌مبلغی که به حسابم واریز شد

    خدایا شکرت

    تجسم ها دارن کار میکنن

    وقتی کلاس شروع شد و من تمرینم رو نشون استادم دادم

    استادم‌ گفت طیبه تو چه کردی ؟ آفرین ،چقدر خوب داری پیش میری

    و وقتی هی داشت تعریف میکرد ،و الان دارم مینویسم

    فقط دلیلش یه چیزه

    و اون اینه که من دیگه تمرکزمو گذاشتم فقط و فقط روی نقاشی

    به استادم گفتم که یه تیکه رو گفته بودین‌کار کنیم ولی من حس کردم که نیاز هست دوباره کار کنم ، و این شد که یه بارم کار کردم روی پارچه رو و بازم‌کار میکنم و استادم‌ گفت همین درست ترین کاره

    و گفت که آفرین ،من یه همچین آدمی میخوام که فعال باشه و علاقه مند به کارش باشه

    و بعد به استادم گفتم حس میکنم که باید زیاد روش کار کنم و هرچند بار که رنگ بزنم از روش میشه؟؟؟

    دیدم‌خوشحال شد و گفت بله که میشه

    گفت بیا یه چیزی بهت بگم طیبه

    هر موقع نقاشی کشیدی و دیدی هنوز جای کار داره ،تمام صدتو بذار براش ، وقتی حس کردی که دیگه بسته ،رهاش کن

    ولی اینو میدونی که تو صدت رو گذاشتی

    و این مهمه

    پس از این به بعد تلاشتو بیشتر کن

    و خیلی خوشحال بود و گفت پارچه ات که رنگ کردی خیلی خوب شده و گفتم دوباره میخوام کار‌کنم

    وقتی کلاسمون تموم شد و خواستیم‌برگردیم ،همگی رفتیم کنار سفره شب یلدایی که تو پاساژ پهن کرده بودن عکس بگیریم و خیلی عکس عالی شد

    همراه دو استاد عزیز

    استاد رنگ روغنم و استاد طراحی

    و برگشتیم و خانمی که به من گفته بود که انار و گل سر و نقاشیامو ببرم و ببینه ،باهمدیگه سلام و احوال پرسی کردیم و کارامو نشونش دادم

    و دیدم 5 تا انار و یه زیر لیوانی و دو تا گل سر برداشت

    وای خدای من چقدر ذوق داشتم

    هنوز جمع نکرده بودم ببینم چقدر میشه ،ولی میتونستم حدس بزنم حدود یک میلیون شده

    بهم گفت از جزوه استاد که برای نقاشی فرستاده کپی بگیرم و براش بیارم و پول اونم بهم پرداخت کنه که جزوه به زبان انگلیسی بود وطرح نقاشی زیادی داشت، گفت به عروسم میگم ترجمه کنه و بیارم برات و چون کلاسشون تموم میشد از سفارشاش عکس گرفتم و رفت کلاسشون و گفت بگو چقدر باید واریز کنم و منم برگشتم خونه

    مادرم سپرده بود که سبزی خورد شده و آبلیمو بخرم از بازار و گرفتم و برگشتم خونه

    تو راه سریع جمع کردم کل خریدای هنرجوی استادم رو ، دیدم 1 میلیون و 600 میشه

    وای داشتم از خوشحالی ذوق میکردم

    چون من امروز نوشتم تو تمرین ستاره قطبیم که 1 میلیون و 500 به حسابم واریز میشه

    اما بیشتر به حسابم اومد

    با 100 هزار تومان گردنبند همکلاسیم

    جمعا 1700 به حسابم واریز شد

    200 رو گذاشتم به حساب بی نهایت بخشندگی خدا که هر بار به خودم یادآور بشم که خدا بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکنم بهم عطا میکنه و داره تکاملی اینو به من یاد میده

    سری قبل 25 هزار تومان اضافه تر از مبلغی که نوشتم داد

    ربّ من ،ماچ ماچی من ،حواسم به ریز ترین کارهات هستا که دقت کنم و درک کنم که این اضافه هایی که عطا کردی برای چیه

    و برای اینه که تو فراوان داری و عطا میکنی و داری با این دلبریات به من یاد میدی که بیشتر و طلبکارانه تر بخوام و تجسم کنم و لذتشو ببرم

    چی داره رخ میده خدای من

    منم که دارم خلق میکنم ،منم که دارم از روزی که شروع کردم به جدی گرفتن این تمرین ، تک تک روزهام رو به بهترین شکل رقم میزنم

    و بقیه نوشته هام در دست اقدام ربّ ماچ ماچی بی نهایت عظیم و عشق و ثروتمنده که بی نهایت از همه جنبه ها بهم عطا میکنه

    خدایا شکرت

    و تو داری به من کمک میکنی هر لحظه ای که قدم برمیدارم

    و من لذت میبرم از این قوانین و به سجده میرم و شکر میکنم

    سر کلاس که بودیم پیام برام اومد که فردا بعد کلاست میتونی امانتی هارو بیاری؟ چون سر کلاس بودم، به رنگ کردن استاد توجه کردم و حواسمو جمع کردم تا بعد جواب بنویسم

    وقتی برگشتم و سوار قطار مترو شدم

    چشمامو بسته بودم و داشتم واضح میدیدم و تجسم میکردم لحظه ای رو که امانتیم رو میگیرم و همه چیز به خوبی پیش میره

    خدایا شکرت

    و میگفتم همه چیز به نفع من رخ میده

    امروز چند باری نجوای ذهنم خواست حالمو ناخوب کنه اما به خودم گفتم سریع حالتو خوب کن و تو احساس ناخوب نمون

    و جلسه سوم قدم دو یادم‌اومد که استاد میگفت دو هفته رفتم عشق و حال و اون جریان به کل محو شد و هیچ ادامه ای نداشت

    و حل شد همه چی

    و جلسه دوم رو گوش دادم که در مورد تجسم بود

    وقتی تو قطار بودم چشمامو بستم و شروع کردم به تجسم و دیدن اینکه خدا دستاشو باز کرد و من نشستم رو دستاش

    حال خوب ،به سرعت در کل بدنم جاری شد

    و من رو در آغوش کشید ،دلم خواست که نوک انگشتشو بذاره روی قلبم و از نور و عشق بی نهایتش به من ببخشه

    و خدا به سرعت چشم گفت و همین شد

    گرمای انگشتشو حس میکردم روی قلبم و جوری میخندیدم که نتونستم دیگه جلوی خودمو نگه دارم و بین اون همه جمعیت دستمو گذاشتم رو دهنم و فقط خندیدم

    وای خدای من ، هنوزم گرماشو حس میکنم

    نورشو دیدم که به کلِ بدنم داره منتقل میشه و از قلبم به همه جای بدنم و تک تک سلول های بدنم میره و در یک رقص بی نهایت زیبایی بودم و در وجودم به یکباره پر شد از حس خوب

    انقدر قلبم گرمای ملایم و البته شدید بود گرما که حس آرامش میداد و گرم شده بود که حس میکردم عشق بی نهایتش رو

    چقدر سریع عمل میکنه این تجسم

    از این به بعد بیشتر از این تجسم استفاده میکنم

    راهشو پیدا کردم

    چون که وقتی سریع میگم خدا دستتو بیار تا منو ببری و بنشونی روی شونه هات ،به سرعت حالم خوب میشه

    بعد که میخندیدم گفتم خدا بغلم کن

    وای که چه دستای بی نهایت بزرگی داشت و فقط نور بود و نور

    انقدر بزرگ بود که من تو دستاش یه ذره بودم ،ذره هم نبودم ،هیچی نبودم هیچی

    و من بین دستای گرم و بی نهایت عشقش ، پر شدم از عشق ،

    پر شدم از حس فوق العاده عالی و شادی و سلامتی و آرامش که فقط میخندیدم و میخندیدم

    هر کس نمیدونست فکر میکرد دیوونه شدم ،که واقعا این عشق دیوونه میکنه آدمو

    الانم وقتی دارم مینویسم انقدر حالم خوبه که نمیتونم جلوی اشک شوقم رو بگیرم و میخندم

    بعد که بغلم کرد آرامشی داشتم ،که فقط خندیدم و گفتم همه چیز به نفع من رخ میده و همزمان داشتم به صدای استاد عباس منش گوش میدادم و به اینکه

    خواسته من همونجوری میشه که من میخوام

    اون کسی که قرار بود فردا ببینمش و دو سال پیش دیدمش و آخرین بار یک سال پیش دیدمش ، برای من با احترام ،با اهمیت و با عشق و با مهربانی صحبت میکنه و هرچی من گفتم میگه چشم و به خوبی همه چیز به زیبا ترین شکل ممکن رخ میده

    و با اینکه هیچی از بعدش نمیدونم ، ولی اینو میدونم که همه چیز به نفع من رخ میده

    و همینطور هم شد

    در عین ناباوری ،خودش گفت میاد و امانتیم رو میده و امانتی که دست من داشت رو میگیره

    اصلا فکرشم نمیکردم که خودش بیاد

    اولش گفت میاد بعد که با کلاس رفتن من ،ساعتش جور نبود به یکباره گفت نمیاد و بعد گفت میاد

    جریان این موضوع رو در رد پاهای این تقریبا دو هفته ام نوشتم و دیگه جزئیاتشو نمینویسم

    مربوط میشه به قدم آخری که برای رهایی از عشق باید بردارم

    و بعد کمی احساسم ناخوب شد که دیدم نوشت ولش کن نمیام

    و سریع گفتم به فایل جلسه دوم قدم دوم دوره 12 قدم گوش بدم

    و وقتی به صدای استاد گوش میدادم ، دیدم نتونستم کنترل کنم و احساسم رو خوب کنم

    سریع یاد یه تجسمم افتادم

    که صبح هم انجام داده بودم تو مترو

    و شروع کردم به تجسم و گفتم همه چیز به نفع من رخ میده

    که به یکباره گفت میاد و فردا تحویل بگیره

    من چند روزیه که شبا وقتی میخوابم ، تجسم میکنم که خدا با دستای بی نهایت بزرگش دستشو میاره پایین تا من دستشو بگیرم و دستمو میگیره و میشینم رو دستاس

    وای چقدر دستای گرمی داره خدا

    الانم که مینویسم‌ قشنگ دستای گرم و نرم و پر از عشقشو حس میکنم

    همین که میشینم رو دستای نورانیش منو بلند میکنه و میذاره رو شونه هاش

    رو شونه هاش انقدر بزرگه و وسیع و نرم و نورانی هست که من بی نهایت حس خوب دارم

    قلبم باز میشه وقتی میبینمش

    از کله ماچ ماچیش ماچ میکنم و محکم بغلش میکنم

    وقتی هم که بغلش میکنم دستام فرو میره به نور بی نهایت عظیمش

    الان یهویی یاد هدیه ای که از عضو سایت عباس منش که اومد جمعه بازار و دیدمش ،یادم افتاد

    الان آویزونش کردم روی شلف دیواری میزکارم

    تیکه ای از قلب نورانی خدا که بهم هدیه داده

    عشق دلم سپاس گزارم

    الان دیدم دارم لپای پر نورشو میگرم و بغلش میکنم

    چقدر حس خوبی داره

    الان از خنده زیاد لپام گرم و محکم شدن

    چند روزیه که حس میکنم لپام تپل شدن آخه زیاد میخندم و عضلات صورتم هر روز دارن ورزش میکنن و کیف میکنن

    خدایا شکرت ماچ ماچی جانم

    گریم گرفت خدای من شکرت

    الان 18:32 هست ورسیدم خونه و من دارم مینویسم

    وقتی رو شونه هاش نشستم و حالم بی نهایت عالی میشه شروع میکنم به تجسم خواسته هام

    و خدا هم‌من رو به راحتی و هموار ترین و به ساده ترین شکل ممکن هدایتم‌میکنه

    ما امروز قرار بود بریم خونه خاله ام ، وقتی ساعت 7 شد حاضر شدیم و رفتیم

    وقتی رسیدیم مسجد کنار خونه شون داشتن شیرینی و شیر کاکائو میدادن

    رفتیم و گرفتیم و من بازم شیرینی نخوردم

    چقدر داره راحت میشه برام

    از روز اول خیلی بهتر شدم و مقاومتم کم تر شده

    فقط یکم شیر کاکائو خوردم و رفتیم خونه خاله ام و شیرینی هارو بهشوم دادیم

    وقتی شام خوردیم و نشستیم ،من دیدم دوباره نجوای ذهنم افکار ناخوب میاره و تلاش کردم تا کنترل کنم ورودیای ذهنم رو

    و دوباره سعی کردم تجسم کنم که روی شونه های خدا هستم

    و همزمان فایل استاد رو گوش دادم و خوابم برد و وقتی بیدار شدم دیدم خاله ام سفره باز کرده و چون شب یلدا نبودیم برای ما کلی خوردنی چیده و مادرم و بقیه داشتن از خوردنیا و میوه ها میخوردن

    چقدر طیبه تو تغییر کردی دختر

    من وقتی بیدار شدم ،گفتن بیا بخور

    دیدم سفره پر از آجیل و گردو و شیرینی و میوه و چیزای دیگه و یه کیک تولده

    من هیچی دلم نمیخواست بخورم

    چی داشتم میدیدم

    مقاومتم خیلی کمتر شده

    حتی دلم نخواست کیک بخورم

    و فقط یه موز برداشتم و خوردم، چون موز پرتئین داشت و دیگه هیچی نخوردم ،حتی چای هم نخوردم

    خدایا شکرت

    من دارم خودمو آماده میکنم برای دریافت دوره قانون سلامتی

    دارم لیاقتمو با این کنترل کردن ذهنم برای نخوردن شیرینی ،نشون میدم و بخش کورتکس مغزم که مربوط به اراده هست رو فعال تر و بزرگتر میکنم تا بتونم قدم های بزرگتری برای تغییر بردارم

    به خودم افتخار میکنم و لذت میبرم از اینکه مشتاق تغییرم و پایبندم به این قوانین زیبای خدا و سعی دارم که هر لحظه تا جایی که میتونم عمل کنم

    چون طبق عمل و اقدام من هست که نتیجه میگیرم

    پس من ، با عشق ادامه میدم این راه پر از عشق رو

    و خدا داره همه کاراشو انجام میده و منم لذت میبرم از تک تک لحظات این مسیر پر از عشق و آگاهی

    وقتی نزدیکای یک شب برگشتیم خونه ، داداشم خواهر و خواهر زاده ام رو برد برسونه خونه شون

    من سریع یادم اومد به خواهرم نگفتم روزت مبارک

    رفتم و صداش کردم و دست دادم باهاش و بوسش کردم گفتم روزت مبارک روز زن مبارک

    و انقدر خواهرم خوشحال و متعجب شد که برگشت بازم با مادرم رو بوسی کرد با اینکه بهش گفته بود روزت مبارک

    و خواهر زاده ام رو هم بوس کردم

    من لیاقتمو میخوام برای دریافت دوره های دیگه هم نشون بدم

    میخوام خوب باشم و حس خوب رو منتقل کنم و با خودم به صلح برسم

    خدایا شکرت

    این دومین قدمی بود که سعی کردم با خواهرم با عشق صحبت کنم

    خدایا شکرت

    چقدر خوبه که یاد گرفتم که چجوری میشه که آدم لیاقتشو نشون میده

    اینجوری که یاد گرفتم ،

    این بود که :

    من وقتی عشق میخوام

    باید اول به خودم عشق بدم و احساس خوب داشته باشم و با خودم حالم خوب باشه و به صلح برسم با خودم

    و کل روز آگاهانه توجه کنم به زیبایی ها و عشقی که خدا به همه بنده هاش داره

    و بعد نکات مثبت آدما رو ببینم و به خودم بگم

    و ازشون قدر دانی کنم و هر لحظه سپاسگزارتر باشم و از خدا هم سپاسگزاری کنم

    و درون قلبم یادم باشه که آدما هستن که دستی هستن از دستای خدا که به من کمک میکنن و یا عشق میدن به من

    پس هم باید سپاسگزار انسان ها باشم و هم سپاسگزارم خودم و سپاسگزار تر برای خدا

    خدایا شکرت

    وقتی رسیدیم خونه من 7 تا گل قرمز بافته بودم و 4 تا گل سفید که برگ هم بافته بودم و دسته گل درست کرده بودم، تا فردا کنار امانتی ها هدیه بدم برای مادر فردی که قرار بود بیاد امانتیم رو بیاره و هدیه روز مادر رو بدم و به مادرش تقدیم کنه

    و دسته گل رو درست کردم با کلی عشق

    اینبار با این نیت که برای خدا درست میکنم و برای شاد شدن دل یک مادر درست میکنم و خیلی حس خوبی داشتم

    اینبار دیگه اون نیت دو سال پیشم رو نداشتم که دوست داشتم با هدیه دادن بگم که چقدر برای من ارزشمنده و دوست داشتنمو نشون بدم

    درسته هنوزم ارزشمنده اما این ارزشمندی دیگه بوی خدا به خودش گرفته ، حس خدایی بهش گرفته

    امروز داشتم با یه نیت خوب که پشتش شادی دل یه مادر برای روز مادر هست و برای خدا انجام میدادم

    خدایا شکرت

    چقدر تو این دوسال نیت های من فرق کرده

    دیگه سعی ندارم با هدیه دادن، دل کسی رو بدست بیارم

    الان که هدیه میدم میدونم که برای خداست و برای حال خوب خودم هدیه میدم

    و البته که بی نهایت فراوانی رو میتونم دریافت کنم

    و باز هم از عشق خدا، من هم مثل خدا ببخشم و هدیه بدم

    خدایا شکرت

    روز بی نهایت عالی بود

    فردا به کمک خدا روز بسیار بزرگی برای من خواهد بود

    از خدا میخوام کمکم کنه

    من تیک امروزم رو به یادم نگه میدارم تا همیشه سعی کنم یادم بیارم و برای خواسته های بعدیم که مینویسم در تمرین ستاره قطبیم و به زبان میگمشون ،استفاده کنم و به خواسته های دیگه ام برسم

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
      مدت عضویت: 656 روز

      به به چ عشق نابی بینمونه

      تاباشی بیخیال این زمونه

      ازین دنیا هیچی ب جز عشق نمیمونه

      دارم این اهنگو گوش میدم بغضم گرفت

      واقعا چی ب جز عشق میمونه ؟

      من تکه ای از خدام باید ب همه عشق بدم ب خودم عشق بدم

      زمانیکه پراز خلآء باشم تهی باشم نمیتونم عشق بدم ب هیچکس

      اما زمانیکه از عشق پرباشی به یک پرنده عشق میدی ب یک بچه به یک رهگذر توی خیابون به پدرت مادرت دوستت و عشقت

      خدایا بهم کمک کن عاشق باشم

      نمیدونم بهم حسی میگه برات بنویسم طیبه حسم خیلی خوب میشه برات مینویسم طیبه عزیزم دوستت دارم

      خیلی خوشحال شدم ک درامدت از کسب وکار مورد علاقت شروع شد خدایاشکرت خاسته ی طیبه تیک خورد

      خدایا میدونم همیشه پای قولت هستی همیشه هرچی گفتی هروعده ای ک دادی عمل کردی خدایا از خوشحالی اشکمو میبینی

      خدایا من میدونستم این اتفاق میفته واسه طیبه وبراش نوشته بودم بزودی ب درامد میرسی

      طیبه بخاطر عملکردت هست تحسینت میکنم

      دختر چقدر قلبت پاکه

      خیلی فرکانستو دریافت میکنم 90 درصد کامنتهات

      امیدوارم بیای بگی یک رابطه خیلی قشنگ باب دلت شروع شده

      وخوشحالترم کنی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1253 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به دوستان عزیزم

    وای که من هزار بار هم این فایل رو ببینم کمه

    یعنی هربار چیزای جدید نکته های جدید و درس های عملی جدیدی از این فایل دریافت میکنم

    بالای 20 بارِ شاید این فایل رو دیدم و هنوزم دارم ادامه میدم

    یکی از شخصیت هایی که همیشه تحسینش میکنم شخصیت عرشیا جان هاست وای که چقدر این شخصیت فوق العادست یعنی ویژگی هایی که این فرد داره خیلی منو برانگیخته میکنه و صحبت های که توی این فایل رد و بدل میشه گنج خالصِ هر جمله اش نکته داره. قشنگ یک دوره جامع و کامل هست از اینهمه نکته

    •تکامل

    •عملگرایی

    •تمرکز لیزری

    •کنجکاوی

    •تکرار

    •الگو برداری

    و….

    یکی از نکته های که. در شخصیت عرشیا به شدت تحسین میکنم اینه که عرشیا از همون اول دنبال حرفای قشنگ نبود، دنبال تئوری نبود و فقط عمل میکرده به هرچیزی که یاد میگرفته،، یعنی دوست داره تست کنه کلا داستان مهاجرتشم همین بود،، عرشیا برای اینکه ایده هاش رو تست کنه مهاجرت کرد

    حالا این ویژگی رو توی قانون هم داشته یعنی هرچیزی از استاد میشنیده رو تست میکرده، عمل گرایی خالص داشته، میدونی یعنی کارهایی رو میکرده که منجر به نتیحه میشده

    همچنین خوش فکری و خلاقیت عرشیا رو خیلی تحسین میکنم که یکی از خاصیت هاش اینه که فکر میکنه این ادم رو اگر دقت کنین میبینین چقدر فضای فکری خلاق و باحالی داره

    خودشم توی این فایل میگه: “دوست دارم ببینم سیستم چجوری کار میکنه”،” دوست دارم چیزایی رو بدونم که کسی راجع بهش نمیدونه”

    میدونی من واقعا عاشق این شخصیت عرشیا هستم خیلی خیلی خیلی این عمل گراییش رو تحسین میکنم که منجر به نتیجه میشده

    مثلا فایل فرکانس و چگونگی تنظیم آن رو گوش داده، توی اون فایل گفته شده ه باید اینقدر تکرار کنیم که شکل فکر کردن مغز عوض بشه بعد عرشیا با خودش گفته خب من چطوری این اصل رو استفاده کنم ایده ایی ک به ذهنش اومده این بوده که اوکی برای همین فایل تستش کنم یعنی اینقدر گوشش بدم که از یک جا به بعد مغزم خودش اینجوری فکر کنه

    اوکی من از استاد شنیدم که وقتی روی یک موضوعی تکرار رو به کار ببریم شکل فکر کردن مغز ما تغییر میکنه اما من میخوام خودم تستش کنم یعنی همین شخصیت به تنهایی تحولات فوق العاده ایی رو در من به وجود میاره اگر در خودم ایجادش کنم مثلا و میدونی به دنبال تست کردنش باشم! به دنبال عمل کردنش باشم

    اقا میگی روی باور های ثروتسازت کار کن واکنش جهان به تو تغییر میکنه و پول وارد زندگیت میشه؟ باشه من قبول دارم اما میخوام خودم تستش کنم! اگر تست نمیکنم یعنی صد در صد قبول ندارم.

    خیلی خیلی خیلی نکات فوق العاده ایی توی این فایل گفته شده

    من خیلی این الگو رو دیدم که افراد با بهونه تکامل میان سرعت رشد خودشون رو کم میکنن و خیلی شل و ول دارن پیش میرن و میگن: نه ما داریم تکامل رو طی میکنیم و همینطوری ریز ریز میرن جلو

    ولی توی این فایل کاملا واضح گفته شد که اصلا تکامل یک چیز زمانی نیست یک تجربه است

    یعنی من اگر دوسال عضو سایتم با کسی که ده سال عضو سایته به این دلیل نیست که اونی که ده سال عوض سایته تکامل بیشترس از من طی کرده! نه بلکه هرکی بیشتر عمل کرده باشه، بیشتر تمرکز کرده باشه نتیجه بهتری داره!

    وقتی من این موضوع رو اولین بار گوش کردم توی این فایل قشنگ رفت توی وجودم یادمه وقتی اولین بار این فایل رو گوش کردم با خودم صد بار میگفت این فایل فوق العاده است!

    و الان که داشتم دوباره بخشی از این فایل رو گوش میدادم باز چیزای جدیدی یاد گرفتم باز دری از اگاهی به روم باز شد

    چقدر دوست دارم شخصیتی مثل عرشیا داشته باشم،،خودم تست کنم قانون رو

    اگر اینطوریه که کد میزنیم اتفاق میفته خب بیام تست کنم

    این شخصیت رو استاد هم کاملا در خودش داشته و تست میکرده هرچیزی که یاد میگرفته رو از اون اوایل که کتاب های موفیت میخونده بگیر تا الان و قانون سلامتی و…

    مثلا استاد میگفته خب اگر اینجوریه که افکار من داره زندگیم رو رقم میزنه بیام تست کنم برای خواسته هام دیگه،، بیام تست کنم دل افراد رو نرم کنم، بیام تست کنم اتفاقات رو رقم بزنم

    اگر اینجوریه که باور های من داره زندگی منو رقم میزنه خب بیام بشینم روی باور هام کار کنم و تست کنم دیگه

    من بارها تجربه کردم وقتی که اومدم قانون رو انجام دادم تازه درک کردم که یعنی چی

    یعنی اگر ازم درمورد اون اصل میپرسیدی صد ساعت برات صحبت میکردم اما وقتی تستش کردم وقتی عمل بهش کردم تازه علمش رو به دست آوردم!

    حالا من میخوام از این به بعد هرجمله از استاد هر اصل از استاد که یاد میگیرم رو تمام و کمال تست کنم، عمل کنم بهش

    خداییش توی این مورد خوبم! اما میخوام بازم عالی و عالی تر بشم با اشتیاق فراوان

    میخوام کانون توجه، تمرکز لیزری، پیشفرض مثبت داشتن، برداشتن ترمز ها، کنجکاوی و هر چیزی رو که میشنوم تست کنم

    خیلی دوست دارم این طوری که عرشیا کار کرده،، روی فایل ها کار کنم

    مو به مو حرف های عرشیا رو من تحلیل میکنم، بررسی میکنم، فکر میکنم

    مو به مو حرفای استاد رو ببرسی میکنم و تست میکنم توی زندگیم

    عمل گراییم این چند روز که با یکی از دوستان عزیزم تو سایت هم درموردس خیلی صحبت کردم خیلیییی زیاد شده!

    خداروشکر میکنم بخاطر این عمل گرایی،، صد در صد اتفاقات مثبت و فوق العاده ایی برام میفته این فایل بینظیره عاشق این فایل هستم حس میکنم هر دفعه که توجه میکنم این فایل بینظیره این فایل جنبه های بینظیر بیشتری رو بهم نشون میده (“قانون توجه”)

    خدایا سپاسگزارم من برم بازم درمورد این موضوعات فکر کنم!

    خدایااا عاشقتممم چقدر زندگی قشنگه

    چقدر ما واقعا قدرت داریم که با تمرکز لیزری مون توی هرچیزی توی مدت زمان کم بهترین بشیم خدایا شکرت

    خداوند یار و نگهدار هممون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  8. -
    ردپای باران گفته:
    مدت عضویت: 996 روز

    به نام الله یکتا..

    سلام به همه ی اعضای خانواده ام که از صمیم قلب دوستون دارم .. کنار شما بهترین جایی هست که میشه آرامش پیدا کرد و جایی هست که دوباره بیای و درونت رو رفرش بکنی ..

    سپاس خدای یگانه رو که با وضع قانون بدون تغییرش لطف و رحمتش رو بهمون ثابت کرده.. چقد هممون اتفاقاتی که برامون میافته رو میدونیم از کجا آب میخوره ..و برامون ثابت میشه که همه چی دست خودمون هست..

    این فایل برای من نکات خیلی خوبی رو داشت و چقد باورها و ذهنیت منفی و اشتباهاتم رو که پنهان بودن رو بهم نشون داد از شما استاد عزیز و عرشیای گرامی بسیار ممنون و سپاسگزارم و براتون آرزوی بهترین هارو دارم…

    نکته ی جالب تکامل بود و من واقعا بهش ایمان دارم که باید یه مسیری طی بشه که به درجات بالا برسی و نکته ش این بود که من شاید به ذهنم نمیرسی که خود تکامل هم دست خودمه و چه مثال جالبی زد استاد و گفتن که اگه قرار باشه مثلا 50 تا ساعت درست بکنی به موفقیت برسی چرا سالی یه دونه ساعت درست میکنی میشه بیای که روزی یه ساعت درست بکنی که توی 50 روز بشه ساعت رو درست کرد ومن همیشه فک میکردم که توی بیزنسم باید چند سالی بگذره و من تو کارم سابقه م زیاد بشه و مثلا تکاملم طی میشه و اون موقع من به موفقیت میرسم در حالی که در این فایل برای کسانی که میشوند میگه که نیاز به زمان زیادی نیس حتی تکامل دست خودته ممکنه من دوسال دیگه به فلان هدفم برسم ممکنه که قانون رو عملی نکنم و آخر عمر با حسرت اینکه کلی آرزو داشتم و بهشون نرسیدم از این دنیا برم این مسئله خیلی خوب به من شناخته شد که درسته من دارم روی خودم کار میکنم و تمامی فایل ها رو بار ها و بارها گوش میدم و به قول عرشیا حتی لحن گفتن جلات استاد یه کلمه ها همه چی جلو تر از اینکه استاد بگن من میدونم ولیییییی تنها گوش دادن مهم نیس باید مطالب رو بشنوم… بله باید بشنوم

    من در روز بارها فایل ها رو گوش میدم ولی توی همچین فایل هایی ایرادات گوش دادن به فایل ها یا برداشت نادرست از فایل هارو خدای مهربونم بهم یاد آور میشه ..

    چقد قانون تغییرناپذیر و برای همه یکسان کار میکنه و دقیقا جاهایی که نگران موضوعی نیستی با بهترین شکل ممکن انجام میشه و اگه خود آدم بخاد برای انجامش اقدام کنه قطعا سال ها طول میکشه ومن این قانون رو از ته قلبم لمس و بارها به چه درستی عمل کردم در حالی که حتی ازش مطلع نبودم و تکرار این موضوع و دیدین این فایل ها چقدر در تقویت و ایمان و توکل به خداوند موثر هست و خدا میدونه که همین فایل باور چند نفر رو تقویت میکنه وچقد کمک کننده و دستی میشه که میاد دست من رو میگیره و از رفتن به جاده خاکی منصرف میکنه…

    چقد این جمله (که ورودی ها و خروجی های ذهنتون رو کنترل کنید و هر خوراکی به ذهنتون ندید)همه شنیدیم ولی نتونستیم به درستی انجامش بدیم در حالی تمامی اتفاق های آیند مون رو رقم میزنه و به عبارتی میگه برای کسانی که تفکر و تعقل میکنن نشانه هایی هست افلا تتذکرون..

    با دیدن این فایل ذهن من باز تر شد و بهم نشون داده شد که کسی که موفق هست دقیقا مثل من هست و فقط یه جور خاص دیگه ای فک میکنه و عمل میکنه و چقد عرشیا خوب میتونه روی نکات مثبت توجه بکنه فکر بکنه و لذت ببره که این هم یک قانون دیگر خداوند هست که چقد در دل اون آرامش هست …

    خدارو شکر که به من امروز رو اجازه زندگی کردن دادی و من رو طبق فرکانس و مداری که داشتم به این فاایل هدایت کردی و خدا شکر ..

    برای ههمون آرزو میکنم که درست ببینیم و بشنویم و درست عمل کنیم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    محمد دِرخشان گفته:
    مدت عضویت: 1924 روز

    به نام خدا

    سلام

    سلامی به بلندای عشق و علاقه خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    این فایل نماینگر عشق و علاقه و دنبال کردن هدف است

    از نیاوردن بهانه و پشرف رفتن به سوی خواسته ها(نداشتن خانه،نداشتن خودرو و …)

    از اینکه ما فکر می‌کنیم پیشرفت ما بسیار زمان‌بر است و پیش نمی‌رویم

    تجربه ها همیشه از حرکت ها حاصل شده ما باید پیش بریم تا الهامات الهی در مسیر به ما الهام بشه

    وقتی ما در شب با خودرو حرکت می‌کنیم 100 متر جلو را می‌بینیم و وقتی این 100 متر را طی می‌کنیم 100 متر بعدی جاده روشن و نمایان می‌شود

    از تو حرکت از خدا برکت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    فرحناز کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1081 روز

    به نام خدایی که همیشه در کنار من

    سلام بر استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان و دوست عزیزمان عرشیا جان عزیز

    خدا را سپاس گذارم که امروز این فایل زیبا وموفقیت دوست عزیزمان را از زبان استاد وعرشیا جان شنیدیم وچقدر خوش حالم که در کنار دوستان موفق قرار دارم

    احسنت بر عرشیا جان عزیز که از سن 17سالگی استارت مسیر زیبای مثبت نگری را زدن وچقدر عالی دراین مسیر زیبا سیر تکامل خود را انجام دادن وهرروز شادترروموفق تر پیش می روند

    چقدر عالی چقدر لذت بردم از سخنان زیبای استاد وچقدر عالی عرشیا جان بیان کردند

    پیگیری ،رشد ،تلاش در کل مداومت و استقامت در رسیدن به تعالی

    همه چیز عالی چقدر موفقیت زیباست تبریک فراوان بر عرشیا جان عزیز که با اتکا به وجود خود وهدایت خداوند موفق و سربلند در این دنیای زیبا زیبایی را بر گزیده ولذت در کنار بهترین ها را تجربه میکند

    موفقیت سن و سال نمی شناسند

    خداوند زیبا می فرماید

    فتبارک الله احسن الخالقین

    بسیار خوش حالم وچقدر نکات عالی امروز آموزش دیدم

    امیدوارم که ما هم روزی در کنار استاد عزیز از موفقیت های خود صحبت کنیم وشادی زیبای استاد را ببینم

    دوستتون دارم موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: