فقط روی خدا حساب باز کن

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

اگر بپرسم قادر مطلق و تنها منبع قدرت کیست، جواب افراد بسیار زیادی، این است که خداوند، منبع همه قدرتهاست. دست خداوند بالاتر از همه دست هاست.

جواب شان خداست اما رفتارشان چیز دیگری است. برای آنها وعده رئیس بانک، واقعی تر از وعده ی خداوندی است که می گوید:

من نزدیکم و اجابت می کنم دعای هر فردی که من را اجابت نماید.

آنها می‌گویند قدرت در دست خداوند است، اما از حکومت ها، دولت ها، کارفرماها و… می ترسند و دوام‌شان را منوط به وجود آنها می دانند و برای حل مشکل شان به انسان هایی با ویژگی های خودشان متوسل می شوند.

اگر خداوند برایت کافی نیست، باید آن را از نو بشناسی و توحید و شرک را دوباره معنا کنی.

مگر شرک چیزی نیست جز قدرت دادن به هر عاملی بیرون از تو و  توحید چیزی نیست جز  اینکه تنها منع قدرت را نیرویی بدانی که  که کنترل زندگی‌ات را در دست باورهایت قرار داده است.
از زمانی این خدا را دوباره شناخته ام و توحید را در رفتارم جاری ساخته ام، خداوند برایم کافی بوده است. همین نتیجه مرا برآن داشته تا رسالتم را اشاعه توحید عملی در سراسر جهان بدانم و این پیام را گسترش دهم که:

تمام جهان بر اساس قوانین بدون تغییر خداوندی اداره می شود که‌، کنترل زندگی ات را دست باورهایت قرار داده است.

این نیرو را به هر شکلی در ذهنت بسازی‌، به همان شکل وارد زندگی‌ات می‌شود. به همان اندازه که روی این نیرو حساب می‌کنی‌، به همان اندازه نیز برایت شادی‌‌، آرامش‌، سلامتی‌، ثروت و عشق می‌شود.

این نیرور را به شکل عشق در ذهنت بساز،  تا برایت رابطه ای عاشقانه شود

او را به شکل ثروت در ذهنت بساز، آنوقت  به شکل استقلال مالی در زندگی ات فرود می آید.

او را به شکل سلامتی بساز، آنوقت به شکل زندگی ای در کمال آرامش با تنی سالم در زندگی ات متجلی می شود.

این انرژی و این قدرت را رئیست بدان. این نیرو را مهم‌،ترین فرد و رابطه‌ی زندگی‌ات بدان و به این خدا وابسته شو تا قلبت آرام گیرد و نه ترسی داشته باشی و نه غمی.

خداوند یک انرژی است و به شکل هر آنچه در زندگی ات ظاهر می شود که بتوانی در ذهنت بسازی.

در جلسه ۷، ۹ و۱۰ دوره راهنمای عملی، چگونگی ساختن باورهایی را درباره خداوند آموزش داده ام تا بتوانی این انرژی را به شکل خواسته هایت در ذهنت بسازی. آن وقت متحیر می مانی از اینکه خود به خود، آن خواسته ها وارد زندگی ات شد. زیرا این وعده خداست که می گوید:

وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی‏ وَ لْیُؤْمِنُوا بی‏ لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ (۱۸۶)
آن گاه که بندگانم درباره من از تو بپرسند:- من نزدیکم و هر که مرا بخواند دعایش را اجابت مى‏کنم. آنها باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا راهشان را بیابند. (۱۸۶)

این آیات به قدری زیبا هستند که هر بار با خواندشان از خود بی خود می شوم. هدفم از این فایل، توضیح مفهوم توحید عملی است یعنی هماهنگی گفتارمان با رفتارمان.

سید حسین عباس منش


برای مشاهده‌ی سایر قسمت‌های «توحید عملی» کلیک کنید.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    314MB
    26 دقیقه
  • فایل صوتی فقط روی خدا حساب باز کن
    24MB
    26 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

2065 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «پدرام فصیح زاده» در این صفحه: 1
  1. -
    پدرام فصیح زاده گفته:
    مدت عضویت: 1214 روز

    سلام بر استاد عباسمنش دست خدا…

    استاد عزیزم این روزها به لطف خدا دارم روی خودم کار میکنم و الحمدلله تضادها کمتر شده و به لطف خدا شهامت خرج کردنم بیشتر شده، امروز برای اولین بار توی شهرمون پاپایا دیدم و منم که قبلا تستش نکرده بودم، گفتم باید بخرم، رفتیم با همسرم خریدیم و وقتی قیمت رو گفت یکم داشتم توی ذهنم حلاجی میکردم که بخرم یا نه. یه دونه برداشتم حدودا اندازه انبه بود شد 134 هزار تومان.

    نجوا میگفت بیخیال بابا حالا که اومدی فهمیدی کیلو چنده، دیگه بیخیال.

    ولی گفتم نه، باید بخرم،،، منم تا حالا نخورده بودم و نجوا هم بود، ولی گفتم چنان میخورم که حال کنم. اگه خوشم اومد، بیشتر لذت میبرم و خداروشکر میکنم، اگرم خوشم نیومد به قول استاد ( توی فایل تنها راه رسیدن به مادیات گذر از مادیات است) بهش رسیدم و آگاهانه ازش رد شدم، و این رو انجام دادم و اتفاقا مزه اش هم معمولی بود، ولی خیلی خواص داشت… من گفتم خداروشکر هدایت شدم به خوردن این میوه ی پرخواص و الحمدلله که داشتم و خریدم و ان شاء الله صد برابر مبلغش میاد به حسابم.

    مدتی قبل که شروع کرده بودم به اینکه روی قانون فراوانی کار کنم و خدایی تلاشم رو کردم که حسم خوب باشه، نشونه های فراوانی رو بیشتر میبینم و الحمدلله همسرم که قبلا مثل خودم با یه خرید گرون حال دوتامون بد میشد، اونم داره به لطف خدا همراه میشه و با هم شکر میکنیم…

    خیلی حالم خوبه…

    این روزها چیزایی رو خریدم و خوردم ( بیشتر خوردنی رو دارم کار میکنم، چون به خاطر همون باور استاد که می‌گفت پول داشتم مثلا یه غذای خوب بخورم، ولی میرفتم با یه کیک خودمو سیر میکردم) که قبلا اگه میخوردم، ته دلم به خودم صدتا فحش میدادم و حالم فوق العاده افتضاح میشد که تو چه کردی فلان فلان شده… ولی الان خداروشکر میکنم و آگاهانه ازش رد میشم.

    چندشب پیش با همسرجان رفتیم فلافل زدیم و سیر شدیم و ناگهان از کنار یه کنتاکی رد می‌شدیم زدم کنار و رفتم خریدم و خوردیم. خانومم گفت مگه سیر نیستی چرا میخری، گفتم دلم حسابی کشیده و قبلا خدا میدونه چقدر آرزو داشتم بخورم ولی همش خودمو با آش و فلافل سیر میکردم. خوردیم و با مزه ی اون کنتاکی حاااااااال کردیم و با سس رَنچ عالی شده بود که فقط اونجا با این سس میاره که پیشنهاد میکنیم بزنید بر بدن و یکبار با این هم بخورید. خیلی حال داد…

    چقدر سپاسگزاری کردیم و رفتیم خونه…

    اینا رو خواستم برای ردپای خودم بنویسم و به خودم یادآوری کنم که تنها راه گذر از مادیات رسیدن به مادیات… و اینقدر باید اینکار ها رو انجام بدم که به لطف خدا فراوانی بیاد سمت من…

    قربون خدا برم با هدایت هاش….

    دیروز اتفاقی هدایت شدم به خوندن قرآن( اینم تکامل میخواد، چون این مدت حدود دوماه اصلا حس نداشتم برم قرآن بخونم) و یک تفسیری آقای بازرگان زیر سوره ی حمد نوشته بود که چقدر باهاش حال کردم و خداروشکر کردم بابت این نکته ی طلایی….

    نوشته بود اگه کسی ازت آدرس بپرسه و تو راه رو بهش نشون بدی، تو در واقع راهنماییش کردی، ولی اگر دستشو بگیری و ببریش مقصدش این یعنی اینکه تو هدایتش کردی…

    بعد از حدود یکسال کار کردن روی خودم اون شب چشم وگوشم رو خدا باز کرد که معنی هدایت رو بفهمم….

    خدایا شکرت که برای بنده هات سنگ تموم گذاشتی و همه رو هدایت میکنی. چه اونی که بخواد به راه نادرست بره و چه اونی که بخواد به راه درست بره….

    و هدایتش میکنی ( تا مقصد میبریش)

    و چقدر از اون شب تا الان حسم خوبه و حال میکنم با خدای خودم… خداروشکر میکنم بابت قراردادن دستانش خودش برای هدایت ما ( بردن به مقصد)…

    عمدا توی پرانتز مینویسم تا بفهمم و هربار کامنتو خوندم یادآوری بشه برام که خدا قرار نیست راهنماییم کنه، قراره هدایتم کنه… آی عشق کردم آی عشق کردم…

    راستی امروز بزرگترین تابوی ذهنم رو شکستم و یه انرژی زای ردبول خوردم( ردبول قهوه ای نه اون آبی رنگه) اونم ان شاء الله به زودی تست میکنم. همیشه ی خدا نگاهش میکردم و میگفتم آخه چرا من باید برای این یه ذره خدا تومن پول بدم ( خدا تومن رو خیلی ها شنیدن و یعنی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی پول از دید یه شخصی که فقیر ذهنی هست) و خوردم و حال کردم با مزه اش و خداروشکر کردم که هم تونستم چنین ترس بزرگی رو بشکنم و برای اولین بار بزنم بر بدن ( درصورتی که قبلا خودمو میکشم نمیتونستم خودمو قانع کنم برای خریدش… خداروشکر)

    سر یه جریانی که برای اسباب کشی داشتم این چند روز خیلی تضادها پیش اومده بود و من حالم رو خوب نگه داشته بودم و همش با خدای خودم حرف میزدم. از یه خونه ی کولر دار و بزرگ و شیک اومدیم توی یه خونه ی بدون کولر و کمی شیک… این چند روز به اندازه ی کل عمرم با یک کامنتی از آقا ابراهیم ( کارمند قراردادی شرکت فولاد خوزستان) که نوشته بود یکی نوشته ( تو شکر گذار نیستی!) و بعدش نوشته بود که پاشنه آشیلشو پیدا کرده. و خدایی که همون لحظه باهام حرف زد و گفت پدرام عزیزم؛ تو هم شکرگذار نیستی……………………………! و از اون لحظه تا الان خیلی دارم روی شکر گذاری کار میکنم و بعد از خوندن کامنت های ابراهیم جان همون لحظه گفتم الان دیگه( پای در راه بنهم و هیچ مپرسم ، خود راه بگویدتم که چون باید کنم) . ( و از این به بعد شروع میکنم به کامنت نوشتن( که اینم تکامل میخواد، تا وقتی حس نداری الکی ننویس، کم کم هدایت میشی و اشتیاق سوزان پیدا میکنی) مینویسم و خودش میگه چی باید بنویسم) اگه چیزی هم نداشتی برای نوشتن، شکر گذاری بنویس مثل ابراهیم( کارمند قراردادی شرکت فولاد خوزستان) …! خداروشکر….

    فهمیدم که من توی این دوسال شکر اون خونه رو که به جا نیاوردم هیییییییچ، تازه اینقدر از صاحب خانه ی خوبش بد گفتم و از نقاط بد خونه ی عالی ام بد گفتم که دیگه خدا گفت از کفت بیرون کنم… ولی خدا رو شاهد میگیرم که ازن لحظه که اون کامنت رو خوندم و خدا باهام حرف زد، دیگه فهمیدم باید چقدر از جای جای زندگیم و خونه ی قبلیم و جدیدم ( از ته ته ته ته ته قلبم شکرگذاری و سپاسگزاری کنم و نه ادا دربیارم) اینجوری کم کم از رهن و اجاره، خدا منزل من رو تبدیل میکنه به رهن کامل و بعدش هم خونه دار میشم… باید ظرفم رو بزرگ کنم که خونه دارشدنم برام آرزوی دوری نباشه. خدایاشکرت بابت همه ی نعمت هات خداروشکر…

    قبلنا که هیچ از قانون نمیدونستم هر صاحبخونه ای که میرفتم توی خونش و می‌گفت ان شاء الله بری توی خونه ی خودت، میگفتم خدا از دهنت بشنوه، ولی الان به طرز عجیبی دیگه این رو نمیشنوم و به جاش اینو می‌شنوم ( دوتاشون که یکیش فسخ شد که کاملا معجزه وار فسخ‌ باعث برکت شد و یکیش هم که الان قرارداد بستیم، هر دوشون گفتن هر کس اومده توی خونه ی ما، سال بعدش خونه دار شده… من اینو که این دوبار شنیدم، دیگه نگفتم خدا از دهنت بشنوه، گفتم خدایا شکرت تو داری باهام حرف میزنی و میگی بنده ی من دیگه نگران نباش، قراره خونه دار بشی و این خواسته ات اجابت شد، فقط باید مدارت رو بیاری بالا تا دریافتش کنی…)

    نقطه سر خط !

    ( همین الان یه لحظه یه شیطون اومد توی ذهنم گفت آفرین عجب کامنتی نوشتی، استاد بخونه حتما لایکش میکنه و کلی امتیاز هم میگیری) و این رو که شنیدم توی ذهنم، گفتم خداروشکر فهمیدم این صدای بسیار بسیار آشنای همیشگی رو… و الان فهمیدم این پاشنه ی آشیل من هست و باید روی این قضیه کار کنم که نظر دیگران برام مهم نباشه و فقط برای خدا بنویسم و خدا خودش از طرف من کلماتش رو به گوش اون بندگانش که باید بشنون میرسونه…

    استاد عاشقتم و خداروشکر میکنم توی این مسیر زیبا هستم و حدود دو هفته پیش بدون درنگ با داشتن بدهی و با یک ندای شدید قلبم که گفت باید الان قدم 1 رو بخری….!!! من خریدم و خیلی خیلی عالی بود این کارم… تحسین میکنم خودم رو و خدای خودم رو… این دوره داره باورهای کهنه ی منو شخم میزنه… داره شخم میزنه و بذر عالی توش میکاره…

    خیلی اولش ذهنم مقاومت کرد و می‌گفت آخه مرد حسابی تو چرا اینقدر خُل شدی، تو چرا اینکارو کردی. مگه بدهی نداری و باید آخر ماه تسویه کنی. تو که قسطاتو هنوز ندادی مگه عقل………. خوردی ( بووووووووووق)…..

    خلاصه با مشت کوبیدم توی صورتش و گفتم مرتیکه الان میزنم حلیمت میکنم ( حلیمای نذری مادرخانم نازنینم بی نظیره) براتون از این حلیما آرزومندم… بعدش خداروشکر کردم و اون حس بد رو شوت کردم بیرون و رفتم سراغ فایل های دانلودی و یه چرخی زدم…

    ناگهان چنان برقی پروووندم که نگو… برق سه فاز فشار قوی بود فکر کنم …

    استاد یک حرفی زده بود و خشکم زد و به پهنای صورت اشک ریختم و خداروشکر کردم خیلی خیلی زیاد….

    منتظری بگم چی بود؟ نمیگم ( خخخخخخ یه خنده ی شیطانی هم چاشنی این خخخخخخ بود)

    استاد گفت اگر کسی محصول من رو می‌خره، یعنی آمادگی این رو از نظر مداری داشته…

    حالا چرا این حرف رو میزنه استاد؟ و کجای این صحبت بود که منو برق گرفت؟

    الا ادامشو میگم…..

    قسمت دوم حرفاش بود که هوش از سَرُم پرونده دیگه…. ( این یه تیکه از آهنگ دُخت شیرازی با صدای امید حاجیلی) این تیکه اش خیلی باهاله که میگه هوش از سرُم پرونده دیگه…. دخت شیرازی، ناز و طنازی، چارقد گلی گلیتو……. ( یادم فت چی بود )

    الان که اومدم ویرایش کنم اشتباهات تایپی رو یادم اومد بیقه اش( چارقد گل گلیتو چی میشه نندازید)

    خلاصه دلم براتون بگه که ( قبلنا معنی این حرف رو نمیفهمیدم که میگفتم دلم براتون بگه که یعنی چی… ولی الان میفهمم منظور از دلم براتون بگه چیه ) خدایا شکرت بابت آگاهی های نابت…

    استاد گفت :

    من از خدا خواستم فقط کسانی محصولات من رو بخرن که لایق داشتن این محصول شدن و آمادگی خرید رو داشتن…

    این جمله ی طلایی رو که خدا بهم گفت، حالا نمیدونم فایل بود یا کامنت ( نمیدونم)،،،، خیلی خداروشکر کردم و با یه ضربه ی دیگه به جسم بی جان ذهنِ نجواگرم که افتاده بود گوشه ی رینگ، یه مشت دیگه زدم و ناک اوتش کردم و همون لحظه از خدا تشکر کردم و حالم عالی عالی شد و عشق کردم عشق……

    و الان بعد از اینکه یک دور به صورت گذرا گوش دادن و حال کردم ( همون مُسَکن که استاد میگن) شروع کردم به تمرین و آگاهانه کار کردن روی خودم با این دوره ی فوق العاده زیبای دوازده قدم…..

    استاد اون لحظه که توی جلسه دو قدم یک داشتی ستاره ی قطبی رو توضیح میدادی، انگار توی بهشت بودم و لذت میبردم از اون حس عالی ای که صداش برای آشنا بود، انگار قبل از تولدم و اومدن به این دنیا شنیده بودمش… حس لذت بینهایت و سپاسگزاری از ته ته ته قلب داشتم که تا شندیمش فقط اشک می‌ریختم و از حال خوبتون خوشحال شدم و از خدا خواستم چنین شکرگذاری ای رو نصیبم کنه و این یعنی همون سپاسگزاری واقعی از خدا و بعدش نتیجه ی رسیدن به خواسته رو سپردن به خود خود خودش ( الله )… همون خدایی که منو هدایت کرده به این مسیر زیبا…

    الان دارم از زندگی لذت میبرم و توی دریای بی نظیر کامنت ها شنا میکنم….. ( البته توی واقعیت شنا بلد نیستم و به زودی میخوام به ترسم قلبه ( غلبه)…. چون اولش اشتباه نوشتمش نخواستم حذفش کنم و نترسم از قضاوت، آره من کلا فکر کردم اینجوری نوشته میشه و یه لحظه ذهنم گفت خخخخخخ تو چه اشتباه بدی کردی و چقدر ذهنت معیوبه و خواستم بکوبم تو صورت‌ش که خودت غلط کردی، من خیلیم عالی هستم و همیشه املام عالی بوده و خداروشکر کردم…. خلاصه میخوام به ترسم غلبه کنم و به زودی زود که ان شاء الله جور میشه قطعا، برم و این تجربه ی شنا کردن رو هم که خدا برای همه خواسته تجربه کنم به لطف خودش…

    راستی یه چیزی بگم؟!

    ای پدرام تو اینا رو ننوشتی ، خدا نوشت…!

    اینجاش که این رو نوشتم تلگری بود برای خودم…

    که منی که حدودا بالای یکماهه توفیق نداشتم کامنت بنویسم، با کامنت یکی از بچه ها که نوشته حتما که نباید بذارم نتیجه عالی بگیرم بعد بیام کامنت بنویسم، از الانم و حس خوبم و نتایج کوچیکم مینویسم و قطعا نتایج بیشتر هم میاد….

    حرف آخرم،،،،،، یه چیزی بهم این روزا الهام شده در خصوص یک حرکت باهال ( باحال)،( بازم اشتباه نوشتم و میذارمش بمونه به یادگار برای نابودی دشمنان اسلام حقیقی) بر روی کامنتها که ان شاء الله به وقتش که خدا هدایتم کنه برای انجامش، ازش رونمایی میکنم حتما…

    خیلی خیلی خوشحالم که عضو خانواده بزرگ و صمیمی عباسمنش هستم.

    اینم بعد از ویرایش ( بچه ها حتما به کامنت هاتون احترام بذارید و ویرایش کنید قبل از ارسال، این خودش یک احترام هست که استاد برای ما قائل شده و این حرف نمیدونم الان چرا دارم این حرف رو میزنم) قطعا استاد از خدا اینو خواسته و خدا از زبان من داره برای بقیه متذکر میشه که بیندیشند…. آخه من خیلی ریز بینم و وقتی یک متنی مینویسم حتما حتما سعی میکنم اصلاح کنم نوشته های اشتباه رو که طرف که میخونه حال کنه حال…. بهش اضافه کنم و ختم کلام!

    پدرام فصیح زاده ؛ امروز 22 شهریور 14022 تعهد میکنه که با کار کردن روی خودش و تعهد بسیار زیادش ( با کمک خداش) به همه ی خواسته هاش ( اگه خواسته ای داری یعنی خدا برات گذاشته کنار) برسه…

    چون خدا بیشتر از پدرام فصیح زاده میخواد که اون به خواسته هاش برسه…

    دارم باورم میکنم که باور کنم به اینکه باور همه چیزه ( این چی بود دیگه)

    یه یادی کنم از کامنتهای بسیار فوق العاده ی آقا احسان مقدم ( توی سایت ehsan moqadam) عزیزم که توی این چند روز که پوش پیشم کم بود و همه میگفتن خونه گیرت نمیاد و باید وام بگیری و حتما یه چیزی بفروشیم تا بتونیم خونه بگیرم، با کامنتهاش عشق میکردم یک هدایت عالی از طرف پروردگارم بود که نگران نباشم، اون همیشه هست و هوامو داره… و من تونستم ( خدا تونست) خونه ای رو پیدا کنم ( خدا پیدا کرد) که با یه معجزات باحال و همراه با پیدا کردن یه دوست مهربون که یه هدیه عالی به همسرم داد ( خدا هدیه داد)….

    آی حال کردم با این حرکت کیش و ماتی خدا که تمام نجواهای ذهنیم رو کیش و مات کرد و من تونستم از این آزمون با نمره ی 10 از 20 بیرون بیام و خداییش من چیزی تو برگه ننوشتم ( خدا نوشت) و هم ا بهم 10 داد و بهم گفت آفرین، برو جلو من ازت 20 میخوام…. منم بهش قول دادم از این به بعد مثل دوران تحصیلم تلاش کنم برای 20 گرفتن… ولی نه 20 گرفتن برای گرفتن مدرک دکترا یا فوق دکترا…. 20 گرفتن برای گرفتن کارنامه ی تسلیم…. تسلیم در برابر خدایی که هدایت میکنه ما رو رسیدن به خواسته هامون و فقط یه چیز آزمون میخواد، تسلیم خودش باشیم و فقط خودش رو بپرستیم و از خودش یاری بجوییم….

    راستی یادم رفته بود اینو بگم….

    توی امتحانات نوبت اول و دوم و آخر در دانشگاه خدا شناسی، همه چیز آزاده ( تقلب، کمک رسوندن به بقیه ( سایت استاد خودش نشونه ی بارز همین قضیه هست) و مراقب هم فقط خداست…

    اونم که قربونش برم با وجودیکه همه چیز رو آزاد کرده، جواب ها رو هم خودش مینویسه و میگه بنده ی من، همین که اومدی سر جلسه ی امتحان، قبول شدی….

    فقط باید مدارش رو طی کنی تا کارنامه ی قبولیت رو بگیری…

    ( این رو تو ننوشتی پدرام، خدا نوشت)

    بخدا قسم من الان خودم توی هنگ هستم و این جملات قلمبه سلمبه رو هیچ وقت نه تمرین کرده بودم و نه جایی خونده بودم…

    الان فهمیدم و با گوشت و پوست و خون و استخونم فهمیدم که استاد میگه من از خدا میخوام و اونم بهم میگه چی بگم…. الان فهمیدم که حرف استاد راجع به این موضوع چقدر درسته ( تو وقتی روی خودت کار کنی، هر بار راحت تر صدای خدا رو میشنوی، هر بار راحت تر) و

    منم گفتم خدایا من شروع میکنم، تو دیگه ادامه بده…

    منم نوشتم سلام و اوست که تا الان نوشته و می‌خواهد کلام را ختم کند….!

    ای پیامبر، تو سنگ ننداختی، خدا سنگ زد

    ای پیامبر، خدا مردمو دور تو جمع کرد

    ای پدرام برو بخواب که فردا قراره کلی اتفاقات عالی و پر از معجزه رو تجربه کنی و بیشتر شکر منو به جا بیاری….

    من وقتی امروز برای 10 تا نعمتم شکر کنم، خدا کاری میکنه که فردا برای 10 + n نعمت شکر کنم. و این n هم بسته به مدار من بیشتر و بیشتر میشه و اینجوری من بزرگ تر میشم و میتونم ظرف بزرگتری رو زیر باران نعمت خدا نگه دارم… چون هم بزرگتر شدم و هم قدرتم بیشتر شده و هم رفتم پله بالاتر….

    اینجاست که معنی لئن شکرتم لازیدنکم رو خدا بهم میفهمونه….

    عاشقتم خدای جدید من…

    عاشقتم خدای قدیم من که خودت بودی و الان من رو بینا کردی و پرده (حجاب) رو از جلوی چشمانم برداشتی که ببینمت و خدا همون خداست، من نمیدیدم….

    شکر خدا را که در پناه خودشم…

    گیتی از این خوبتر پناه ندارد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: