فقط روی خدا حساب باز کن - صفحه 52
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-19.gif
800
1020
پشتیبانی سایت
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
پشتیبانی سایت2015-07-06 00:00:002020-10-19 00:15:46فقط روی خدا حساب باز کنشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام سپاس
گاهی به خودم میگم خدایا پیامبرا اومده بودن که چی رو به ما بگن?پاسخ اینه که فقط توحید رو واینکه ما میتونیم به خدای درونمون وصل بشیم واز بینهایت امکانات برخوردار بشیم.
هر چی بیشتر به فایلها وبحثهای استاد گوش میدم بیشتر مطمئن میشم که اون هم یک پیامبره پیامبری با پرچم توحید که توی هر فایل وهر ویدیویی وبا شکلها وکلمات وعناوین مختلف فقط وفقط سعی داره بذر توحید رو توی قلبهای ما آبیاری کنه.سید تو هم دستی از دستان زیبا ومهربان خداوند هستی ازت ممنونم اما شکر وسپاس بینهایتم وعشق خالص والهیم تقدیم حضور خدای مهربانیست که با ایمان درونی وبیرونی به وحدانیتش از انسان معمولی ابر انسانی آزاده, زیبا, الهی, ثروتمند,سعادتمند,قدرتمند,شجاع وجاودانه در دنیا وآخرت میسازه.
فقط خدا چاره سازه,فقط خدا رشد دهنده هست,فقط خدا حامیست, فقط خدا شفا دهنده است, فقط خدا ما رو به آرزوهامون میرسونه, فقط خدا عشقه, فقط خدا آرامشه, فقط خدا یارویاوره, فقط خدا خانواده س, فقط خدا ثروته, فقط خدا آزادی بخشه, فقط خدا آگاهی بخشه, فقط خدا هدایتگره, فقط خداهمیشه باهامونه, فقط خدا……………………………………..
خدایا شکرت که تا این حد از توحید رو هم توی دلم دارم وباتمام وجود ازت میخوام که اونو بیشتر وبیشتر وبیشتر وبیشتر وبیشتر وبیشتروبیشترش کنی.
خداوندا از تو ودستان زیبا ومهربونت سپاسگزارم.
واقعا توی همچین حال وهواهایی آدم احساس میکنه هیچ مشکلی نداره وبه تمام آرزوهاش هم رسیده و سبکبال از هر درد ورنجی توی آسمون زیبا وپرشکوه وبی نهایت توحید به پرواز درمیاد.خدایا شکرت
با سپاس بینهایت از خداوند عشق ودستان مهربانش
عاشقتونم
روز هفدهم سفرنامه
سلام خانواده ی عزیزم
کل قران رو بخواییم خلاصه کنیم میرسیم به کلمه ی توحید
اگه به این شکل به افراد زندگیت نگاه میکنی که یه جایی دستتو بگیرن داری شرک میورزی
تنها منبع رزق خوشبختی ثروت خداست
اگه میخوای به جایگاهی برسی که تمام جهان برات ثروت بسازن فقط خدارو ببین
رب یعنی صاحب اختیار فرمانروای کل یعنی تمام قدرت تمام ثروت همه چی در جهان در اختیار اونه
اگه کسیو تو زندگیمون به واسطه ی قدرت یا ثروتش بزرگ کنیم داریم خودمونو از خوشبختی سلامتی ثروت دور میکنیم
تنها کسی که میتونخ برای ماا کاری انجام بده فقط خداونده
اگه در تمام وجودت فقط خدارو منشا قدرت بب
اگه روی باورای توحیدی کار کنی کل دنیااااااا بخوان نابودت کنن نمیتونن کاری کنن..خدای من چه حس قدرتی میکنم وقتی خدارو دارم کی میتونه بهم چپ نگاه کنه؟
کی تو وجودت قدرت داره؟جلو کی دستو پاچه میشی؟چقد داره صدات دست و پات میلرزه؟وقتی ادم ثروتمند فامیلتون میاد چجوری برخورد میکنی؟
وقتی با خدا یکی میشی نگران نیستی میری یه جا بهت کار نمیدن؟مجوز نمیدن؟میگی اوکی خدا از یه جای دیگه بهم میرسونه..یکی تهدید میکنه بیچارت میکنم فلان؟میگی اوکی تو تمام تلاشتو بکن اون کارشو بلده..
اگه فردی تهدیدت میکنه و تو تهدیدشو باور میکنی یعنی به قدرت خدا اعتماد نداری..
وقتی خدا اراده کند کیست جلوی اراده خدارو بگیره؟کیست وقتی خدا اراده کنه کسیو بکشه بالا بتونه بکشتش پایین؟وکیست که وقتی خدا اراده کنه بکشتش پایین بتونه بکشتش بالا؟هیچ کس
مشکل فعلی اسلام اینوه به ربوبیت اعتقاد نداریم..اگه یه ادم ثروتمند بهمون قول بده بهمون پول میده ما حرف اونو بیشتر باور داریم تا حرف خداا..
خداوند وعده ی پیروزی ثروت و فزونی داده بهمون
یه مومن واقعی از هیچ کس انتظاری نداره..انتظارت هرچقد از خدا بیشتر باشه بیشتر بهت ثروت میده..خدا از جاهایی بهت میرسونه که باورت نمیشه نگو چجوری..بهت داده میشه وقتی باورش کنی
تو ذهنت ادمارو کوچیک کن از لحاظ قدرتی که دارن
محکم صحبت کن با ایمان صحبت کن مهساا
وقتی ما رب رو باور میکنیم سرمون جلو همه بالاس
هیچ کس در برابر الله قدرتی نداره و اگه با خدا باشی هیچ کس اندازه ی پشه ای نمیتونه بهت اسیب بزنه
تنها قدرت جهان ربه(استاااااد اینو باید همش تکرار کنم)واییی با گفتنش هم حس خوبی میگیرم اینو وقتی درک کنیم دیگه نگران هیچی نمیشیم
باید یاد بگیرم رو هیچ انسانی حساب باز نکنم
وقتی به توحید میرسی تمام مردم جهان فقط میخوان بهت خدمت کنن مراقب باش وقتی به این شرایط رسیدی روشون حساب نکنی
تمام رزق ها تمام ثروت ها دست خداست خدایی که مورچه رو در دل خاک رزق و روزی میرسونه به پرنده در اسمون رزق و روزی میرسونه
خدای من این فایلو من قبلا چندین بار گوش دادم ولیییییی این دفعه حس میکنم یه چیزای جدیدی ازش یادگفتم…چقد حس خوبی دارم.خدایاشکرت
استااد دیشب خواب دیدم بهم گفتن عباس منش توارزوهاش زندگی کرده بود تو خواب من به خودم گفتم اا فهمیدمم مشکلمو پیداکردم شما ارزوهایی که داشتین رو واقعا جوری زندگی میکردین انگار دارینش کاملا بهش باور داشتین که اتفاق میفته من فک نکرده بودم مثلا الان فک کنم همون خونه ای که دوس دارمو دارم یاا همون چیزایی که میخوامو همین الان دارم حسم اونجوری نبود از امروز باید بیشتر تجسم کنم
خانم شایسته و استاد ممنونم ازتون فایلا جوری چیده شدن دقیقاا اونجایی که نیاز داری پاسخ سوالاتت داده میشه
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
سلام به استاد عزیزم
“فقط روی خدا حساب کن”
من تا امشب اون مفهوم بزرگی که پشت این جمله ست رو درک نکرده بودم
چرا؟؟؟؟؟؟
چون پیش نیاز لازم رو نداشتم
چه پیش نیازی؟؟؟؟؟
زمین خوردن از اعتماد به دیگران، زمین خوردن از حساب کردن روی کار دیگران
وقتی از اعتماد به دیگران زمین میخوری تازه میفهمی که همه ما انسان هستیم و ماهیت انسان گونه داریم
یعنی هر کدوم از ما در هر لحظه داریم توسط یک نیروی بزرگتر و قدرتمندتر هدایت میشیم
به اون مداری که با فرکانسمون جذبش کردیم
و هیچ گونه اختیاری بر زندگی دیگران نداریم
حالا چه اتفاقی برام افتاده؟؟؟؟
من و مادرم حدود یک هفته پیش با هم صحبت کردیم تا یک کسب و کاری رو شروع کنیم ایشون گل های آپارتمانی قلمه میزنه و پرورش میده و من قرار بود که یک کانال تلگرامی درست کنم و از این طریق گل هاش رو بفروشم ولی الان جا زده میگه نمیخوام گل هام رو بفروشی
چرا اینو میگه؟؟؟؟؟؟
چون احساس لیاقت در مورد کارش نداره چون احساس ارزشمندی نسبت به کارش نمیکنه
و من هر چقدرم که سعی بکنم نمیتونم بهش احساس لیاقت بدم، بهش احساس ارزشمندی بدم
و این تضاد باعث شد من به درک بهتری نسبت به خدا برسم
و الان میگم خدایا یک کسب و کاری به من بده که غیر از خودم کسی دیگه ای نباشه که اگه گفت من نیستم کل کسب و کار من از هم بپاشه
و الان میگم الخیر فی ما وقع این تضاد باعث رشد من خواهد شد
خدایا سپاس گذارتم که به من خودت رو به من نشون دادی
سلام خدمت دوستان و هم فرکانسی های عزیزم،میخواهم داستان زندگیم را برایتان بازگو کنم امیدوارم بتوانم حسم را به وسیله انگشتان دستم که در حال تایپ کردن هستن به شما عزیزان انتقال بدهم،من متولد تهران هستن در خانواده ای به دنیا اومدم که بسیار به سیاست و افراد بزرگ اجتماع اهمیت میدادند یادمه همیشه از بچگی این حرفو توی مخ من کرده بودن که تو برای اینکه رشد کنی باید به یه آدم خیلی موفق بچسبی و ازش بخوای که دستتو بگیره شاید اگر بهتون بگم که من این کلمه رو یک میلیارد بار از پدر و مادرم و اطرافیانم مخصوصا فک و فامیل و دوستانم شنیده بودم دروغ نگفته باشم،کلا افکار قالبشون به این شکل بود و من هم از بچگی همین رو شنیده بودم و باور کرده بودم من یادمه دقیقا از سنین کودکی شرک در وجودم بود به شکلی که اگر یه نفر یه مقداری موقعیت اجتماعی اش ازمن بهتر بود و منو تهدید میکرد من به شدت نگران میشدم و میترسیدم و حرف هایش را باور میکردم و این ترس و وحشت از دست دادن از بچگی بامن بود بخاطر افکاری که داشتم،من درسم را خواندم تا دیپلم گرفتم و سپس وارد رشته ای شدم که اصلا به آن علاقه ای نداشتم فقط بخاطر اینکه دیگران میگفتند این رشته خوبه و من نظر اونارو بالاتر از نظر خودم میدونستم،رفتم دانشگاه فوق دیپلم گرفتم و میخواستم برم سربازی توی فامیل ما یه نفر بود که اون توی دولت نفوذ خیلی زیادی داشت و از فامیل های نزدیک ما بود بمن گفت دفترچه ات رو بیار بده بمن من تورو میندازم تهران تو رو حرف من حساب کن،منم گفتم خب این اینجا همه کارست فرمانرواست قطعا من میتونم روی این حساب کنم قطعا میتونم به این تکیه کنم،چشمتون روز بد نبینه من از زمانی که روی این آقا حساب کردم هر بلایی که توی دنیا بود به سر من اومد توی خدمت اون وعده هایی که بهم داده بود هیچ کدام عملی که نشد هیچ اوضاع و شرایط خیلی برام سخت شده بود یه روز توی سالن نمازخانه خدمت نشسته بودم و در حالی که شرک بسیار منو فقیر و افسرده کرده بود توی نمازخانه نشسته بودم و گریه میکردم که خدایا من روی این آدم حساب کردم چرا اینجوری شد؟چرا اوضاع اینقدر داغونه؟ شاید بهتون بگم که نیم ساعت چهل دقیقه داشتم گریه میکردم به شدت و با خدا صحبت میکردم موقعی که سرم رو بلند کردم که اشکهامو پاک کنم با چشمانم که به شدت تار میدید این بنر را روی مهراب مسجد خواندم دقیقا حسم توی اون لحظه یادمه خدای من خیلی دوستت دارم،موقعی که سرم رو بلند کردم نوشته بود الیس الله بکاف عبده زیرشم بزرگ ترجمه اش رو نوشته بود که آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟شاید باورتون نشه شایدم بشه ولی این جمله بدجور رفت تو مخم گفت راست میگه ها من چرا روی این بنده خدا حساب کردم مگر من خدارو نداشتم چرا مستقیم از خود خدا نخواستم کارم رو انجام بده اون موقع تمام اشتباهاتم جلوی چشمم اومد،و کلی با خودم کلنجار رفتم ریشه توحید و ابتدای جوانه توحید در اون لحظه در من جرقه زد نمیدونم چرا ولی توی اون لحظه حس خدا بدجوری بهم آرامش میداد حس میکردم دارم میسوزم ولی اسم خدا انگار آتش وجودم را خاموش میکرد حس میکردم گشنمه و یاد خدا تنها غذایی بود توی دنیا که سیرم میکرد توی اون لحظه نمیخواستم تحت هیچ شرایطی از افکارم بیرون بیام واقعا من اون لحظه رو نقطه شروع خدا پرستیم میدانم،همین که توی فکر کردن درباره جمله الیس الله بکاف عبده بودم پاس بخش اومد و بهم گفت که باید برم سر پست من همیشه توی این مواقع سریع میرفتم سر پست تا نکنه منو تنبیه کنن ولی توی این یه مورد فرق داشت هیچ چیزی رو نمیخواستم که منو از فکر کردن درباره خدا بازداره به پاسبخش گفتم من نمیرم سر پست برگشت بهم گفت پدرتو در میارم دقیقا این حرفش یادمه ولی دیگه این حرف توی من حس ترس ایجاد نمیکرد،من بهش گفتم هر کاری میخوای بکن من نمیرم سر پست،پاسبخش رفت فرمانده پادگان رو آورد و فرمانده بمن گفت برو سر پست مگرنه میندازمت زندان نظامی ها،هنوز اون لحظه تو ذهنمه خدای بزرگم خیلی دوستت دارم،از جام بلند شدم با صدای بلند گفتم حاج آقا من دارم با خدا صحبت میکنم حتی اگر سرمم ببری نمیرم سر پست،این کلمه رو که گفتم همه شان بهم نگاه کردند و کلی بهم خندیدند و مسخرم کردن اما فایده نداشت من رب رو پیدا کرده بودم و از فکر کردن و صحبت کردن باهاش احساس لذت میکردم،خلاصه وایسادن تو روی فرمانده برایم به قیمت 14 روز بازداشتگاه تموم شد ولی شاید باورتون نشه شایدم بشه اصلا حس نمیکردم توی اون 14 روز زندان شدم و آزادیم ازمن گرفته شده واقعا توی بازداشتگاه داشتم با خدا عشق و حال میکردم بعد 14 روز منو فرستادن دادگاه خدای بزرگم الان که دارم اینو میگم مو به تنم سیخ میشه،توی دادگاه قاضی ازم پرسید چرا از دستور مافوق تمرد کردی؟دقیقا یادمه بهش چی گفتم 😄بهش گفتم جناب قاضی من داشتم با خدا حرف میزدم مجازات خرف زدن با خدا چقدره؟ زندانه ؟ اعدامه ؟ هرچی هست من دست از این کارم بر نمیدارم،نمیدونم توی اون نامه قاضی چی نوشت ولی بمن یه هفته مرخصی دادن و زمانی که برگشتم پادگان فرمانده عوض شده بود و من پاسبخش شده بودم و بالاسر بقیه سربازا،این اتفاق به شدت باعث شد ایمان من به خدا قوی بشه من یادمه حداقل روزی صد دفعه به خودم میگفتم اگر یک هفته حساب کردن روی خدا این نتایج رو برای آدم میسازه پس اگر همه عمر روی خدا حساب کنم چی میشه ووواااااااووووو این بینظیره،خداوند بزرگ بمن جسارتی داد که زنگ زدم به فامیلمون گفتم حاجی من توی این پادگان با شما هیچ نسبتی ندارم خواهش میکنم ازت حمایتتو از پشتم بردار شروع کرد به صحبت کردن که تو بدون من نابود میشی و میفرستنت شهرستان و ازین چیزا وسط صحبت کردنش گوشی رو قطع کردم بعد از این اتفاق حدود یکسال دیگه از خدمت من مانده بود و من روز به روز توحیدم قوی تر میشد و شرایطم توی خدمت بیشتم میشد بطوری که نه ماه آخر خدمتم رو جانشین فرمانده پادگان شده بودم به همین منوال خدمتم تموم شد و وارد بازار کار شدم یادمه دقیقا میخواستم کار خودمو راه بندازم خانواده ام همه میگفتن بدبخت میشی زمین میخوری اما من تنها چیزی که توی زبونم بود و الانم هست اینه که خدا بمن میگه از درونم که این کار رو بکن من ازت حمایت میکنم منم با اراده حرف خدارو گوش میدادمو حرف اطرافیانم رو فیلتر میکردم.یادمه بابام بهم گفت پسر تو دیوونه شدی 😄میگفت مگه تو پیامبری که خدا باتو صحبت میکنه،الان که دارم باهاتون صحبت میکنم وضعیت کاریم جوریه که خداروشکر نیاز به هیچکس بجز خداوند که ندارم هیچ دارم به بیزینس های خارجی و تجارت و درآمد های دلاری هم فکر میکنم.این داستان زندگی من بود که از فرش به اینجایی که هستم رسیدم.خدایا میخوام بهت بگم با صدای بلندم میخوام بگم و میخوام همه بنده هات بدونن که من هرچی دارم ازتو دارم و بدون تو هیچی نیستم،اگر اعتبار دارم تو بمن اعتبار دادی اگر سلامتی دارم تو بمن سلامتی دادی،اگر دست و پا و عقل دارم تو بمن دادی،اگر پدر مادر دارم تو بمن دادی هرچی دارم از تو دارم.
🤩مهربان خدای من🤩
دوست عزیزم واقعا اشک من را در آوردی مو به تنم سیخ شد
از قدرت رب که در زندگیت چکار کرد
خدایا شکرت
ممنونم که به اشتراک گذاشتی
امیدوارم هر کجا که هستی سربلند و پیروز باشی و با قدرت جلو بری
الیس الله بکاف عبده
واقعا چه روزهایی بوده که من روی غیر خدا حساب کردم ضربه خوردم
وقتی روی خدا حساب کردم با آرامش زندگی کردم با عزت و اقتدار
بازم ممنونم دوست خوب و موحد من بدرخشی مث الماس 💎
سلام علی جان
چقدر بغض کردم
چقدر اشک تو چشمام جمع شد با خوندن پیامت
خدایا شکرت تو چقدددددر وسیعی تو چقددددددر بخشنده ای
ما بنده هات که یک عمر شرک داشتیم کسانی که خودشون محتاج به الله صمد هستن رو بزرگ کردیم گردن کج کردیم ترسیدیم
کسانی که نفسشون روزی شون سلامتی شون فقط به دست توعه
ما تورو نادیده گرفتیم وبه اونا قدرت دادیم
پیش خودمون گفتیم اره خدا که هست ولی خب …. این ادمه خیلی نفوذ داره ….. فلانی خیلی کله گندس…. وااااااااای
بعد توخدایا
اینارو از ما دیدی ولی انقدر رئوفی همینکه لحظه ای دمی به سوی تو برگشتیم زندگیمونو بارانی از معجزه کردی
علیجان شما با یه چرخش چند درجه به سمت خداوند اینهمه نتیجه گرفتی خدایا صدهزار مرتبه شکر
یک سرباز معمولی رو جانشین فرمانده کردی به محض اینکه به سمت تو برگشت
چقدر قشنگ توی نمازخانه با علی صحبت کردی
تمام بدنم مور مور شد خدای وجودم گواهه
از اینهمه کامنتی که خوندم این کامنت منو لرزوند
ممنونم علی جان
این همون خداییه که میتونه بما کمک کنه
این همون خداییه که یک مورچه رو در دل خاک و یک پرنده رو در اسمان بهش رزق و روزی میده
این همون خداییه که بما عزززززززززززت میده
خدایا شکرت از خوندن این کامنت زیبا
ممنونم علی جان
اصلا لازم نیس بگم موفق باشی یا هرچی
کسی که خدارو در لحظه لحظه زندگیش پیدا کرده باشه و وجود خداوند رو به عنوان یک جریان جاری در زمان حال خس کنه به همه چی میرسه
چون ثروت خودشه
چون سعادت خودشه
چون ارامش خودشه
چون سلامتی خودشه
مگر چیزی هست که خداوند از اون جدا باشه
دوست خوبم از خداوند میخوام ببینم و برام بنویسی نعمتهای که هر لحظه وارد زندگیت میشه تا لذت ببرم
تا به رب وجودی خودم ایمان قلبی بیشتری پیدا کنم
من لذت میبرم از موفقیت کسانی که از توحید به ثروت و سلامتی و خوشبختی رسیدن
بازهم سپاسگذارم دوست عزیزم
مهربونترینم نازنینم یکتا و یگانه من ازت بی نهایت سپاسگذارم
به امید دیدن موفقیتهای بی شمارت علی جان
سلام و ممنون از دیدگاه خوبتون
خداوند برای همه کافیست
خدایا صد هزار مرتبه شکرت
به ناممم رب تنهااا مالک و فرمانرواییی دنیااااا…
خدااااای من ،خدااااای مننننننننننننننن،ببین کجا هدایت شددددددمممم.
خدااااایااااا مو به تنمممم سیخ شددددد..
چشمام پر اشک شد…
این بهترین کامنت توحیدی بود که خونده بووودم…
خدااااایاااااا شکرتتتتتت،
خدایاااا شکرتتتتت..
تمام بدنم لرزیدددد،چقققدر بزرگی اخههههههه…
دوست خووووبم واقعا بهتوووون تبریک میگمممم،شما بینظیرین..
چققققدر اخه باید یک نفرررر قوی باشههههه…
شما دیگه واقعااا ترکوندین،
شما نهایتتتت توحیدو رعایت کردین..
زبون مغزم بند اومده،نمیدونم چی بنویسمم تا حس و حالم بیان بشه…
فقط میگممممم که مچکرم،مچکرم،مچکررررر..
بابت به اشتراک گذاشتن این دیدگاه زیباتووون..
درپناه خدا،هر روزتون عالی تر و بهتر از دیروزتون باشه
علی عزیزم سلام
کامنتتون چقدرررر برام تاثیرگذار و زیبا بود چه حس نابی بهممنتقل شد عجب انرژی و انگیزه ای گرفتم..الهی شکر
توحید رو کااااملن میشد توی هداییتون حس کرد
ایمان بی نهااایتتون رو نسبت به پروردگارمهربان میشد حس کرد
حسی که اون لحظه نسبت به خدا داشتید رو شاید بتونم یکمش رو درک کنم و بفهمم چون من هم روزایی با این خدای درونم و رب مطلق آشنا شدم که داشتم زندگیم رو بادستای خودم و با احساس بد و نازیبام نابود میکردم…
ازصمیم قلبم تحسینتون میکنم و بهتون تبریک میگم و خدارو صدهزاااارمرتبه شکر که توی این مسیر قرارگرفتید و به اون مسیرهای زیباهدایت شدید و دارید پیشرفت میکنید..خدایاشکرت
امیدوارم بازهم آرزوهاتون بیشتر رنگ حقیقت به خودشون بگیرن و درپناه قادرمطلق موفق تر باشید و توحیدی تر عمل کنید
خیلی دوستون دارم
سلام علی آقای عزیز
ممنونم دست خوب خدا
ممنونم دوست خوب و الهی من
اشک ریختم با خوندن هر خط از کامنتت
برای ایمان و جسارت و شجاعت بی نظیرت و درک عالیت از قدرت خدا تحسینت می کنم و از صمیم قلبم بهت تبریک میگم
خدا جونم عاشقتتتتم که با این کامنت زیبا بهم نشون دادی که کافیه که من به تو توکل کنم و توحیدی بشم ، اون وقت تو همه چیز را به بهترین شکل، و زیباترین و لذت بخش ترین شکل درست می کنی.
عاشقتم خدا جونم که با این کامنت بازم بهم ثابت کردی که تویی تنها فرمانروای جهانیان
عاشقتم خداجونم که با این کامنت زیبا بهم یادآوری کردی که تو به هرکس که باورت داشته باشه عزت بی نهایت می دهی.
عاشقتم خداجونم که همیشه و در هر لحظه د. حال هدایت و حمایتم هستی
لحظه لحظهی زندگی ات پر از خدا، دوست خوبم
درود و عرض ادب.
خدمت دوست و هم فرکانسی عزیز جناب رونقی گرام.
امروز هدایت شدم به کامنت زیبا و تاثیر گذار شما ، چرا تاثیر گذار ؟ چون من در کامنت های قبلی گفته ام فقط و فقط کامنتهایی که دل نوشته است و صداقت خالص در آن وجود دارد تاثیرات شگرف بجا میگذارد و کامنت زیبای شما در مخیره هرکس که بخواند جاودان خواهد ماند ، یکی از بزرگترین دلایل موفقت سایت استاد عباس منش صداقت و سنرژی افزوده شده آنست که همانطور که قبلا گفتم در حقیقت اینجا دانشگاه ایست که درس و هنر زندگی را یاد میدهد و سایر دانشگاهها علومی را یاد میدهند که در خدمت هنر زندگیست.
نمونه بارز همین کامنت زیبایست که شما آنرا نوشته اید ، چه چیزی را میخواهید که در آن پیدا نمیکنید؟
چه درسی میخواهید بگیرید که در آن نیست؟
ایمان ، تغییر باور ، اعراض از شرک ، عزت نفس و خودباوری،عشق و شجاعت…همه و همه در آن جمع است.
و خداوند را بسیار بسیار شاکرم که دوستانی چون شما و عباس منش عزیز را دست و نشانه ای قرار داده برای هدایت و ثروت.
من مطمئن هستم و در آن هیچ شک و شبهه ای ندارم که استاد هر آنچه از خداوند بخواهد به او میدهد !!
فقط یک لحظه فکرش را بکنید که چه انسانهایی را ایشان با باورهای ضعیفشان که برخی از آنها تا لبه باریکتر از مو به پرتگاه رفته بودند را به زندگی برگردانده ؟!!
به نظرم همین یک نکته کفایت میکند.
باز هم میگویم ” آنکه باور دارد یک جمله کافیست و آنکه باور ندارد صد من مثنوی هم کم است ”
درود بر شما
سلام بر برادر نازنین عباس منشی ام علی جان عزیزم. ❤❤
وااااااای پسر چه کامنتی نوشتی. بین این همه کامنتی که توی سایت خوندم هیچ کدوم به اندازه ی کامنت شما روی من تاثیر گذار نبود👍👍
واقعا شما نمونه ی یک انسان توحیدی هستید.
شما رو تحسین میکنم که اینقدر تونستید به خداوند نزدیک بشید و خدا رو در وجودتون پیدا کنید و بهش تکیه کنید.
حتی من نحوه ی آشنایی شما با سایت استاد رو هم خوندم و خیلی لذت بردم و خیلی روی من تاثیر گذار بود
آفرین بر این همه شجاعتی که از خودتون نشون دادید. اون جاهایی که با قدرت جلوی فرمانده وایسادی و نگران نبودی خیلی لذت بردم. واقعا اگه من بودم میترسیدم که نکنه منو بندازن زندان یا تنبیه کنن اما شما این قدر عالی عمل کردید. شرک در وجود همه ی ماها هست. هممون با شرک های زیادی بزرگ شدیم مثلا خود من در منطقه و در خانواده ای بزرگ شدم که پرستش امامان و امام زاده ها و سید ها خیلی بالا تر از خداونده. در اینجا همه به جای درخواست از خدا ، امامان و سید هارو صدا میزنن.
من خیلی وقته که تو سایت کامنت نمیزارم نه وقتشو دارم و نه حوصلشو اما این نوشته ی شما اونقدر روی من تاثیر گذار بود که یه حسی بهم گفت که بی انصافیه اگه از کنار این کامنت همین جوری رد بشی و تشکر نکنی. واقعا علی جان؛ برادر عزیزم از شما و از بقیه ی دوستانی که در این فضای الهی فعالیت میکنند و کامنت میزارن و آگاهی هاشون رو با بقیه به اشتراک میزارن صمیمانه سپاسگزارم و امیدوارم که یه روزی بتونم با همه شما دوستان نازنینم از نزدیک دیدار کنم.
هر کجا هستید در پناه خداوند شاد و ثروتمند باشید.
خدا نگهدار👋👋👋👋❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
سلام علی جان
چ کردی با کامنتی ک گذاشتی و با خوندش چ حس و حالی پیدا کردم الان روی ی برگه نوشتم الیس الله بکاف عبده
آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست
ک هر روز این آیه رو ببینم ک فقط روی خودش حساب کنم و دیدم که خودم با این که این فایل رو قبلا دیده بودم اما بازم جاهایی بوده که شرک داشتم و دیدم چطوری اون افت توی همه چی دیدم فهمیدم کجا دارم ضربه میخورم و خداوند هدایتم کردم ک به کامنتی ک نوشتی خدا بهم گفت اگه به هر انچه که بخوای برسی فقط فقط فقط روی من حساب کن و شما همین ک باور کردی خدا رو همه چی رو داری باید تا اخر عمر با خودش باشم با خدا باش و پادشاهی کن
مطمئنا فقط خودش رو باور کنیم بنظرم همه باورهای مخرب در هم میشکنن
خدا جووونم عاشقتم ک هدایتم کردی
بازم ممنونم علی جان به خدای درونت گوش دادی اومدی نوشتی چقدر حالم عالی شد چون به تضادی خورده بودم ک باید روی خودش حساب کنم
الیس الله بکاف عبده
سلام دوست گرامی
آیا خدا برای بنده اش کافی نیست
و چه ایمانی توانست در تو ایجاد کند که دنیا دنیا شد
بهتون تبریک میگم بهتون بخاطر خدایی که پیدا کردید و اعتماد و ایمانتون تبریک میگم
چقدر این کامنت عالی بود
خدایا تو خودت کافی هستی و بس
خدایا شکرت
ایمان را در من چند صد برابر کن که جز تو نبینم
ممنون از کامنت عالیتون
سلام به علی عزیزم
من یک دنیا ازت ممنونم که این کامنت و نوشتی و این تجربه ها و نوشتی ، وجودم غرق خداست هنگام خواندن کامنتت و الان که دارم مینویسم ، آیا واقعا خدا برای تو کافی نیست؟؟؟الله اکبر
یاده خودم افتادم که هیچ آگاهی به این قوانین نداشتم اون موقع ولی قلبم به طرز عجیبی محکم بود ،همه التماسم کردن که مثل دوستا و هم دوره ای های دیگم که پذیرش سپاه کردن و افتادن شهرمون و صب میرفتن ظهر میومدن منم پذیرش کنم پیش فلان مداحی که تو سپاه سرهنگه یا فرم پرکنم تو بسیج ،اما نه خدا حتی دوس نداشت که ناآگاهانه من شرک بورزم ،درسته از روی غرور بود اما من این غرور رو مقدس میدونم چون منو از بزرگترین گناه دورم کرد،شرک !شرک !شرک! هرکی بهم گف کلت داغه پشیمون میشی ،گفتم خدا با منه هرجهنمی بیفتم میرم و تمومش میکنم ، و آزاد پست کردم دفترچه رو ، و افتادم ارتش و یادمه چنان آرامشی تو وجودم بود که همه میگفتن تو حواست نیست ،فک کردی داری میری عروسی؟؟؟؟ و شب قبل اعزامم آنقدر گفتم و خندیدم که پدربزرگم خدابیامرز و خونواده کلا به سلامت عقلی منم شک کرده بودن ، رفتم و افتادم پادگان عجب شیر سال 95اعزامی برج 8 اون سرما وحشتناک با خدا برام شیرین بود ،در حالی هیچی از این خدا در مقایسه با الان نمیدونستم ، مسعول غذا شدم چند روز اول و بعدش دیدم سخته شستن دیگ تو اون هوا با اون آب یخ و گفتم نمیخوام مسعول غذا باشم ،توجوی که مگه سرباز آموزشی جرات داشت یک کلام اضافه حرف بزنه ؟؟اما4تا سرگروهبانمون انقدر با من خوب بودن و حتی یه بار تو روی استوارم وایسادم سره استحقاقی و کلم باد نداشت ها حرف زور و نتونستم قبول کنم ،اما همون استوار بعدش به اشتباه خودش پی برد و گفتم تقصیره من بود ،استوار چند سال خدمت از سرباز آموزشی معذرت خواست ،راجب خدمتم نوشتم یه کامنت دیگه تو سایت اما نه با این جزییات و کامنت شما باعث شد به یاد بیارم اینارو ،فرمانده تا سرگروهبان آنقدر میونوشن با من خوب بود که اصن من سروری بودم اونجا برا خودم و حتی یه سرگروهبان بداخلاق داشتیم که همه متنفر بودن ازش و اما من خیلی دوسش داشتم و اونم خیلی میونش با من خوب بود و یه بار به منشی سپرد که یه هفته زارعی رو پست ننویس ،این درحالی بود که سرما تا استخونو میشکافت و همه دو شب بخواب بودیم واین یه هفته بدون پست خیلی بود و خلاصه کلی از این داستانا دارم و الان میفهمم که اینا همشون خدا بود نه اونا ،الان میفهمم که رو چه نیرویی حساب کرده بودم و چه سره نترسی داشتم و حرفمو محکم میزدم .الان میفهمم که شجاعت و جسارت اون زمانه من از کجا آب میخورد و وصل چه نیرویی بودم ، و خداوند دلها برای من نرم کرد ،دلها برای من نرم کرد ، یادمه به والله قسم حتی یک درصد ایده ای نداشتم که قراره چی بشه و کجا بیفتم ووجودم چنان سرشار از ایمان و آرامشی بود که اونموقع درکش نمیکردم ،خلاصه یه روز سره کلاس آموزش یه نفر اومد داخل و سه نفرو انتخاب کردو گفت بیاید بیرون و منم جزو اون سه نفر بودم ،و خلاصه رفتیم و یه چنتا ازما مصاحبه کردن و گفتن برید ،یادمه چنتا از دوستای آموزشی چه دل قرصی داشتن که فرمانده ناحیه تبریز فامیلمونه و وعده های که بهشون داده بودن و خیالشون راحت بود که فلانی کارشونو راه میندازه و یکیشون میگفت من اموزشیم تموم شه یگانمو کلا تو خونم و فلانی گفته و از این حرفا ، خلاصه روز امریه ها رسید و از 500نفر اون دوره تو گردان ما ما سه نفر افتادیم حفاظت تهران و بقیه همه افتادن نقاط مرزی ،یادمه زمانی که داشتیم میرفتیم سمت اتوبوس ها که بریم پایان دوره آموزشی ،اونایی که گوشی داشتن ،همونایی که خیالشون راحت بود و میگفتن فلانی فلان گنده ی فلان سپرده همه ی اونا توشوک بودن و زنگ میزدن و میگفتن پس چی شده و اشتباه شده یا درسته؟؟؟؟ و من فقط نگاه و هیچ چیزیم اونموقع در مورد شرک و توحید نمیدونستم ، خلاصه افتادم بهشت ارتش ایران یعنی لویزان تهران ، به پدرم زنگ زدم و گفتم به کسی سفارش منو نکن من جام بهشته ،اما غافل از اینکه پدرم چیکارس ،خدا سفارش منو کرده بود ،یکی از دوستای پدرم ،بدون هماهنگی با پدرم به یکی از دوستاش گفته بودکه پسر فلانی سربازه و تازه رفته ،و بین اون همه سرباز تو حفاظت منو جدا صدا زدن تو تهران و گفتن نامه رو ببر فلان جا ،از سید خندان که تقسیم میشدیم ،رفتم لویزان و دو سه روز اونجا بودم و حتی نمیدونستم این نامه رو از اینجا بگیر بده به اونجا ،از اونجا ببر بده به فلان جا ،برای چیه و سرانجام روز سوم گفتن انتقالیه و باید بری از اینجا ،خدا منو سفارش کرده بود ، تو سه روز من انتقالی گرفتم و افتادم نزدیکترین پادگان ارتش به شهرمون ، الله اکبر ،روزی که رفتم پادگان خودمو معرفی کنم ،گفتن چرا دیر اومدی ،گفتم من تهران بودم و انتقالیم ،گفتن تو برج هشتی مگه میشه تو چند روز انتقالی بگیری ؟؟؟تواموزشیت تازه تموم شده چطوره؟ گفتم نمیدونم کاره خداست ،و من با تمام وجودم اونموقع قدرت رو داده بودم به الله و اصلا من به کسی نسپردم سفارش منو بکنه ، اصلا من خبر نداشتم ، و حتی تا بعده خدمتم اونی که سفارشمو کرده بود و من نمیشناختم ،و بعد خدمتم برای تشکر یه سهم قربانی بردم براش و تشکر کردم و شناختمش ،وای رضا این خدا چه ها که نمیکند ،اگر متوسل به غیر نباشی ،رضا چه ایمانی زوزه میکشید در وجودت و با عزت و اقتدار و احترام تمام از جانب تمام درجه دارا و فرماندها و پادگان خدمتتو تموم کردی و برگشتی ، رضا ازت میخوام مثل اونموقع که نمیدونستی توحید چیه اما با تمام وجودت قدرتو داده بودی به خدا ،الانم همین کارو بکن ،همیشه به یاد داشته باش که اون تعهد داده که مراقب تو باشه ،اون تورو جلوی همه ی اونایی که میگفتن کلت داغه پشیمون میشی سربلند کرد ، اون یاورت بود که با عزت تمام خدمتتو تموم کردی ،الانم فقط کافیه تو کسب و کارت به اون توکل کنی و لاغیررررررررر آه خدای من چقدر این تجربه نیاز بود که برام مرور بشه ،صب باتمام وجودم از خواستم که کمک کنی و بیشتر و بیشتر توحیدی باشم و الان هدایت شدم که این کامنت زیبارو بخونم و بنویسم و به یاد بیارم نتیجه ی توحید رو،
دوست عزیزم علی جان بخاطر تک تک اشکهایی که در این لحظات مقدسی که غرق در خدا هستم میریزن ازت سپاس گزارم ،من از خدا با تمام وجودم برای تو و خودم ایمانی شکست ناپذیر و قدرتی بی انتها برای اجرای توحید درعمل خواستارم .
لحظاتت غرق در توحید باشه عزیزه دل برادر و منم مثله خودت قول میدم که به هزار دادگاه بیفتم بازهم از این خدا دست نمیکشم ، اجرت با خدا باشه علی جان .
و درپناه تنها قدرت کیهان باشی .
سلام به همه دوستان هم فرکانسی
خداروشکر میکنم که این فایل زیبا رو گوش دادم و چقدر استاد زیبا خدارو توصیف کردن
و چقدر با باورهای من متفاوت بود
تازه فهمیدم خیلی وقتا قدرت خیلی کارهارو دست یه سری از آدم ها میدونستم و چقدر نسبت به خدای خودم شرک ورزیدم و نفهمیدم
خیلی فوقالعاده ست وقتی این حس رو داری که فقط یه نیروی بزرگ و قدرتمند هست که همه چیز اداره میکنه و وقتی فقط از اون بخوای همه چی بهت میده و چه حس آرامشی داری اون لحظه که بهش توکل میکنی و همه چی به اون میسپاری چون اون بهترین مدیر و مدبر ه
خدایا شکرت که هرروز دارم بیشتر میشناسمت و بهت نزدیکتر میشم
خدایا شکرت که وارد این مسیر شدم که بفهمم فقط باید تو رو بپرستم و فقط از تو یاری و کمک بخوام
خدایا هزاران بار شکرت
به نام خدای فرمانروایه بی همتا
هفدهمین روز سفرنامه
یادمه اولین روزی که این فایل وشنیدم شوک بودم همش اشک بود واشک اصلا تاحالا همچین احساساتی نداشتم داشتم اشک میریختم ولی دلم شاد بود اشک شوق نبود نه فقط میدونم اشک حسرت ازاینهمه نادانی واشک شادی ازاینهمه عشق پروردگارم
من میدونم هرکدوم ازماها یه سیر تکاملی داشتیم در درک وخداشناسی ومن ازخیلی وقتها این راه رو شروع کرده بودم وانگار به اندازه اشتیاق وشوقم داشت به سوالات ومجهولات ذهنم میرسیدم
من تمام مدت زندگیم بتی در دست داشتم که فکر میکردم خداس کی وکجا وچجوری این بت رو به جای خدا قبول کرده بودم یادم نمیاد ولی ازاینکه تا اون روز خدای فیک وتقلبی کنارم بوده حیران وسرگشته شده بودم
من مطمعنام اون موقعی که تو تاریکی شکم مادرم بودم اونو دیدم وشنیدم وحسش کردم حتی تازمانی که ورودی به ذهنم وارد نکرده بودن حتما من میشناختمش این گریه برای این بود که من یه خاطراتی برام زنده شده بودن انگار یه اشنای غریب یه گمشده روحم روپیدا کرده بودم
من نمیدونم وقتی استاد اینو درک کردن چه حالی داشتن ولی ایمان دارم هر موقع بدونن یکی این حس وحال رو پیدا کرده اونم اشک شوق وسپاسگزاری میریزه
فقط روی خدا حساب کن
چه جمله ای این جمله چه زیرو رو میکنه دل ادم و چه ارامشی میده ازاون جنس ارامش هایی که همه جا دربه در دنبالش گشتم
الان میفهمم اون همه زمین خوردنم ازکجا اب میخورد اونهمه دوییدن ونرسیدن دلیلش چی بود اونهمه گشتن وپیدا نکردن از کجا بود
من خدارو گم کرده بوده اره گم کرده بودم چون گذشته های خیلی دور ایمان دارم که داشتمش من این عشق رو از لحظه خلقتم به یاد میارم چجوری گمت کردم خدا چجوری فراموشت کردم
چقدر خوشحالم شاکرم پیدات کردم توهمیشه بودی هایل من بودم پرده من بودم تو چقدر رئوف ومهربانی پروردگارم چقدر من در عشق تو غوطه ور بودم و ندیدم
من زور فهمیدم روی ادمها حساب نکنم ولی دیر فهمیدم رو کی باید حساب کنم
استاد عباس منش شما چقدر خدارو برای مابه درست معرفی کردین چقدر زیبا چقدر دقیق کسی میتونه انقدر خدارو خوب معرفی کنه که واقعا حسش کرده دیده با گوشت وپوست واستخونش که دیگران چی هستن وخدا چجوره من ایمان دارم اگر جز این بود شما نمیتونستین خدارو تعریف کنین قدرتش رو حس کنین خوشا به سعادتتون
چه لذتی بالاتر از درک معبود درک خالق
خدایا شکرت بخاطر درکم ازتو به اندازه ظرفیت وجودم تو بی انتهایی تو لایتنهایی هستی کمکم کن تا ظرف وجودم رو گسترش بدم تا هرروز بیشتر وبیشتر درکت کنم من برای فهمیدن ودرک خودت ازخودت یاری میخوام من مشتاقم این عشق رو این حس روکه نمیدونم اسمش روچی بزارم بیشتر وبیشتر درک کنم مثل بنده های موحدت بنده هایی که تورو تنها تورا میجوین وتنها ازتو یاری میطلبن
مثل کسی که از تاریکی به نور هدایت شده خوشحالم ومشتاقم وبه همون اندازه گیج ومنگم ولی دلم بی تاب وبی قراره مثل ذره ای که رسیده به اقیانوس همونقدر اروم همونقدر رسیده به اصل خویشتن
من میدونم مثالی که استاد زدن چقدر میگه حواست باشه شرک خفی انقدر میتونه مخفی باشه یا انقدر با ظاهر گول زننده وبا لباس میش در تن گرگ نمایان کنه خودشو که حد وحساب نداره باید حواس جمع باشم باید بدونم چیکار دارم میکنم
چقدر این خدایی که شناختم ازهمه نظر برازنده خدابودنه چقدر خدایی که قبلا میشناختم ضعیف بود ظالم بود ازش میترسیدم چقدر عبادت من ازروی ترس بود یا ازروی پاداش (بهشت)چقدر عبادت از روی عشق لذت بخشه خدای من ازاد رها خالص و کیمیا
میدونم بخشنده ای میدونم که هیچ وقت سرزنش نمیکنی منو برای جهل ونادانی که قبلا داشتم وحتما هنوزم دارم هیچ وقت تو رو تمام وکمال کسی درک نکرده
وایمان دارم من وقتی خواستم دنبال تو بگردم چشمم بینا شد تو همیشه هستی وبودی وخواهی بود و فکر میکنم دلیل تفاوت ما ادمها توهمین خواستن وبه دنبال درک کردن تو وجهانی که خلق کردی باشه نه اون چیزایی که قبلا میدونستم
و ایمان دارم من وقتی خواستم دنبال تو بگردم چشمم بینا شد تو همیشه هستی و بودی و خواهی بود و فکر میکنم
”دلیل تفاوت ما آدم ها تو همین خواستن و به دنبال کردن تو و جهانی که خلق کردی باشه نه اون چیزایی که قبلا میدونستم”
فوق العاده بود
ممنونم ازت
امیدوارم روز به روز بیشتر روی خدا حساب کنی
سلام علی اکبر عزیز
خداروشکر میکنم دراین خانواده دور هم جمع هستیم
ممنون ازکامنت پراز انرژی مثبتتون
خدایا تو را هرجا خواندم یافتم
سلام استاد عزیزم،وای چقدر زیبا بود من واقعا حالم خوب شد با گوش دادن این فایل ،خدا را شکر که بهم فرصت داد این فایل گوش کنم و امیدوارم کرد که خدا خیلی مهربونه و همیشه با ماست ،خدا هر لحظه تو زندگی ماست و بهمون کمک میکنه ،سپاسگزارم
به نام الله یکتا
هفدهمین روز سفرنامه
من هر بار که این فایل رو گوش میدم به خودم یاداوری میکنم که نیلو فقط روی خدا حساب باز کن چقدر وقتی روی خدا حساب باز میکنم و فقط به خودش توکل میکنم احساس آرامش دارم اصلا نمیترسم و تا نجواهای شیطان شروع میشه میگم نه خدا کارشو بلده خدا درستش میکنه. چقدر آرام شدم منی که همیشه سرشار از استرس بودم
این روزها خیلی این آیه رو با خودم مرور میکنم ایاک نعبد و ایاک نستعین و بعد احساس آرامش عجیبی در من جاری میشه
سلام به استاد عزیزم سید حسین عباس منش و هم خانواده های عزیز🌸🌸
سپاس خدای مهربانم که مرا در این مسیر همراه شما عزیزان کرد تا درک کنم قوانین ثابت و بدون تغییرش را 🌸🌸
من می پذیرم که تنها یک نیرو برای خوشبختی و سلامتی و رزق وسعادت وموفقیت و شادی و ثروت من هست و اون کسی نیست جز فرمانروای جهانیان که خداست خدایا سپاس….من می پذیرم اونی که فقط میتونه برای من کاری انجام دهد خداوند است نه هیچ کس دیگه ای خدایا سپاس ….من می پذیرم در تمام وجودم و در تمام ذهنم فقط خداست خدایا سپاس…🌸🌸
و اوست رب و فرمانروای جهانیان و من و منشآ قدرت فقط خداست خدایا سپاس
و می پذیرم خداوند از بی نهایت دستانش استفاده میکنه برای کمک کردن به من خدایا سپاس🌷🌷
می پذیرم که خداست به من نعمت می دهد خداست که به من عزت می دهد …خداست که به من شهرت و ثروت می دهد خدایا سپاس🌸🌸
خداست که به من سلامتی و شادی و موفقیت می دهد خدایا سپاس🌸🌸
اگر تمام مردم جمع بشن تا مرا بکشند پایین هیچ کس نمیتونه چون من باور دارم خداوند فرمانروا و رب من است و قدرت دست اوست و او همیشه و هر لحظه مرا محافظت میکند خدایا سپاس🌸🌸
خداوند هر لحظه مرا هدایت میکند به راه کسانی که به آنها نعمت داده است واز ایمان آورندگان حقیقی خداوند هستند خدایا سپاس🌸🌼
من می پذیرم خداوند در وجود و درون من است ….می پذیرم غیرازخدا از هیچکسی انتظار نخواهم داشت زیرا قدرت در دستان اوست و اوست رب من و من تعهد میدهم بندگی شو بکنم ….🌸🌸من می پذیرم که از جایی که فکرشو نمیکنم به من روزی می رساند…من فقط روی خدا حساب باز میکنم من عاشق ربی هستم که مرا اینطور هدایت کرد در این مسیر درست ….خدایا فقط تو رو باور دارم 🌸🌼
سپاس خداوند که هر لحظه مرا هدایت میکند تا از ایمان آورندگان حقیقی و واقعیش باشم و مرا هر لحظه رشد می دهد تا به تکامل برسم و درک کنم قوانین ثابت و بدون تغییر را ….سپاس ربی که عاشق من است و عشقش رو در وجودم نهادینه کرده است….سپاس فرمانروایی را که آگاهی هایش را در اختیارم میگذارد تا رشد کنم و به تکامل برسم و همیشه و هر لحظه آماده دریافت نعمت هایش باشم🌸🌼🏵️
سپاس خداوندی که با دستان مهربانش همچون استاد سید حسین عباس منش مرا هدایت کرد تا بتوانم از غار تاریکی ها به روشنایی برسم 🌸🌼
خدایا هر چه بگویم کم است عاشقتم بی نهایت
سلام
روز هفدهم سفرنامه
نمیدونم چی بگم فقط یه بغضی گلومو گرفته
خدایا ببخش مرا جاهایی که به تو مشرک شدم
خدای عزیزم با تمام وجودم قول میدم از همین لحظه در تک تک لحظات زندگیم کسی را جز تو نبینم
میدونم در همین لحظه که اینجا هستم و به این فایل های زیبا گوش میدم.تو با من بودی و همه افراد رو دستان خودت قرار دادی تا من به این آگاهی ها برسم
خدای من .من اگر به ثروت هم نرسم برایم سخت نیست برایم این ارزشمند است که تو را پیدا کردم که اشتباهات گذشته ام را فهمیدم که شرک مخفی ام را فهمیدم
خدایا همین که هرشب و روز وقتم را برای چیز های بی ارزش نمیگذارم برایم بس است
میدانم تک تک این فایلها که گوش میکنم مرا پله به پله به تو نزدیک میکند
خدایا چقدر این حس ناب رو دوست دارم
دلم میخواد این فایل رو هر روز صبح که از خواب بلند میشم گوش کنم تا آخر شب به خودم یادآور بشم که دچار شرک مخفی نشم
آقای عباسمنش
دستی از دستان خدا
بسیار سپاسگذارم
گفته هایت بسیار ناب است
آنچه از دل برآید بر دل نشیند