ما خالق شرایط خودمان هستیم - صفحه 76

1303 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آوا شجاعی گفته:
    مدت عضویت: 2614 روز

    سلام امروز ۷خرداد ۱۴۰۱هست یک ماهی میشه تصمیم گرفتم کاری رو شروع کنم که آزادی زمانی و مکانی و مالی داشته باشم , یه دفتر برداشتم و تعهدنامه نوشتم که بااااید موفق بشم و این مسیر رو به انتها برسونم و نترسم یه دوره ثبت نام کردم دارم اموزش میبینم صبح ها ساعت ۴ بیدار میشم و شبها تا ۱۲ بیدارم تصمیم داشتم تا آخر تابستون تو شغلی که دارم بمونم و بعد که کمی مهارت توی شغل جدیدم بدست آوردم از شغل فعلی بیرون بیام اما بطرز عجیبی این مدت سرکار تنش و اعصاب خوردی و بحث پیش میاد … من هرروز کلافه تر از قبل میرم سرکارم و دیگه کارم رو دوست ندارم و از سر نیاز میرم . ۲خرداد تصمیم گرفته بودم خونسردتر از قبل باشم و هیچکس و هیچ چیزی نتونه ارامشم رو بهم بریزه با خودم فکر کردم باااااید روی این مورد کار کنم و مصمم به حفظ ارامشم بودم اما بطرز عجیبی ۵ خرداد بحثی پیش اومد و من استعفا دادم اما رییسم قبول نکرد و دیروز مرخصی رد کرد برام و امروز دوباره رفتم سرکار .تمام مدت با خودم فکر میکردم من به این شغل فعلا نیاز دارم باید اروم باشم و کارم رو بکنم و از تنشها خودم رو دور نگه دارم فقط نیم ساعت مونده به آخر تایم کاری با همسر رییس بحثم شد که چرا کارای اونو انجام دادم و خیلی با توهین باهام صحبت کرد جالب این بود چون ایشون نامنظم میاد و ۱۰ روز گذشته نیومده بود من مجبور میشدم همه کارها رو انجام بدم پس فکر کردم کار برای اخر وقت نمونه و کارهای اونو هم انجام دادم …خیلی قلبم شکستی که اینقدر تند و شدید باهام دعوا کرد مطمعن بودم این اتفاقها از آلارم و زنگ هشدار بیشتره ……. به قسمت مرا به سوی نشانه ام هدایت کن سایت سر زدم که فایلی بشنوم و آروم بشم که این فایل برام باز شد همینقدر واضح و روشن که دیگه صبر نکنم همین فردا صحبت میکنم که نیروی جایگزین بگیرن و از شرکت خارج میشم نباید بترسم از اجاره خونه و هزینه های زندگیم . باید شرایط زندگیم رو خلق کنم نمیخام کارگری باشم که رویاهای بقیه رو خلق کنم .بعنوان یه ردپا این پیام رو میذارم و امیدوارم هربار با کلی عشق از موفقیت‌های بنویسم …..به امید روزهای عالی و عشق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    زیبا گفته:
    مدت عضویت: 2511 روز

    سلام استاد

    سلام مریم جان

    سلام دوستان

    چقدر این فایل بی نظیر هست

    و چه باور قدرتمند کننده ای ما خود خالق شرایط خودمون هستیم

    خدایا شکرت که به بهترین شکل برایمان رقم میخوره وقتی خودمون بخواهیم

    من در چند مورد پیش اومده که به چه زیبایی با افکارم خلق شدند و من به زیبایی درک کروم ارتباط افکار باور ها را من شکر گذار خداوند هستم برای قوانین ثابت جهان هستی

    خدایا بابت همه چیز شکر

    بابت کامنتهای عالی و فایلهای بی نظیر

    هدابت های عالی و به موقع شکر

    خدایا سپاسگزارم

    شاد و موفق و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    عصمت جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1752 روز

    سلام استاد عزیزم

    این فایل نشانه دیروز من بود که میخوام نظرم رو بنویسم. استاد وقتی حرفاتون رو شنیدم انگار دری از آگاهیای جدید ب روم باز شد..

    شرایط برای ما تصمیم نمیگیره و ما ب دنیا نیومدیم ک خودمون رو با شرایط ب وجود اومد وفق بدیم. ما هیچ وقت تابع شرایط نبودیم. ما دنیارو اونجور ک خواستیم، ساختیم. تغییرات ب وجود آوردیم تو کره زمین. تو ژنتیک گیاهان، حیوونا، واکسن ساختیم و خیلی چیزای دیگه اینا نشون میده ک ما هیچ وقت تابع شرایط نبودیم اگه شرایط نامناسبی برامون ب وجود اومد و دیدیم دوسش نداریم تغییرش دادیم اونجوری ک خودمون میخواستیم تغییرش دادیم و نپذیرفتیم گ جبری وجود داره. ما خالق جهان هستیم و خالق زندگی خودمون. ما باید شرایط رو اونجوری ک مبخوایم بسازیم و بگیم چی رو مبخوایم و خلق کنیم. نه اینکه بگیم شرایط اینه پس خودمون رو باهاش وفق بدیم.نه!

    اگه باورهامونو عوض کنیم سطلمون بزرگ تر میشه و باران رحمت الهی رو بیش تر دریافت میکنیم.

    رویاهامون برای بعد از بازنشستگی نباشه. تو سن جوانی ب رویاهامون برسیم…جهان هستی آمادست و خوشحال میشه برای رشد ما و مارو کمک و هدایت میکنه تا ب رشد برسیم. اگر ما درمدار درست قرار بگیریم افراد، شرایط و اتفاقات درست ب سمتمون هدایت میشن و نیاز نیس کار خاصی انجام بدیم. استاد هم قدم ب قدم ب سمت اون چیزی ک میخواستن هدایت شدن

    و کوه نکندن فقط روی خودشون کار کردن..روی هماهنگ کردن خودشون با پروردگار و قرار گرفتن در مدار درست و جهان خود ب خود بقیشو براشون درست کرد.

    استاد همه چیو خلق کردن هرچی ک میخواستن.حتی مدرسه بچشون ک کجا باشه

    هر ماشین موتوری ک میخواستن

    باید پای خواسته هامون بایستیم و بدونیم همه چی ایجاد میشه. مثل شکل کره زمین ک چقدر فرق کرده

    ما خواسته هامونو گفتیم و خلق کردیم.محدودیت ها فقط در ذهن ما هست. فقط در ذهن ما

    ما شرایط را میتونیم تغییر بدیم. همه چی تغییر میکنه. همه چی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    دختر توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 1220 روز

    سلام استاد جونم و تمام دوستان عزیزم .

    من چقدر تحسینتون میکنم بابت اینکه اینقدر ایمان و شجاعت داشتید و با دست خالی و با باور خالق بودنتان به هر انچه خواستید رسیدید ❤😍

    امروز ردپای ۱۴ من … من سعی میکنم درک کنم قدرت خودمو استاد میدونی هنوزم یادم میره من خالق زندگیمم انقدر این باورای قدیمی از نسل در نسل به من رسیده که خیلی سخت میشع کندش از دیواره های ذهنم …

    اما من تلاشمو میکنم سعی میکنم فایلاتونو همیشه گوش بدم همیشه سعی کنم مثل شما رفتار کنم … باورهای خوبی بسازم سعی میکنم خالق زندگیم باشم چرا که خدا این قدرتو به من داده … 💕💜

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    محمد حصاری گفته:
    مدت عضویت: 2051 روز

    🌺به نام خداوندی که وفادار به وعده ی خویش است🌺

    جالبه که برای هر فایل که میخوام کامنت بزارم یه موضوعی دارم که بنویسم ولی برای این فایل که میشه گفت شالوده ی همه ی فایل هاست و به نظرم مهم ترین باور رو در ما ایجاد میکنه ، نمی دونم چی بنویسم 😂

    البته دلیلش اینه که کلی موضوع میاد تو ذهنم که بنویسم و اکثرا هم اونقد خوبن که نمیدونم کدومو مثال بزنم.

    اول از همه بگم که ایجاد و کار کردن رو این باور که «ما خالق صد در صدی زندگی خود هستیم و تابع شرایط نیستیم» ، این خودش اصلا استارت اولیه ی کاره به نظرم ، اصلا تا وقتی اینو باور نداشته باشیم ، قطعا برای ایجاد باور های دیگه هم اقدامی نمیکنیم.

    این باور بیانگر توحیده ، بیانگر قدرت دادن به درون و خدای درونه ، بیانگر اینه که هیچ عامل دیگه ای تاثیر گذار نیست و…

    و این باور باعث میشه که ما دست به کار شیم و حرکت کنیم تو مسیر ، اقدام کنیم و قدم برداریم.

    شکر خدا به هر آنچه که میخواستم در گذشته یا رسیدم یا در مسیرش دارم حرکت میکنم و این باور برام خیلی قدرتمند تر شده ولی هنوز هم جای کار داره چون تکامل بی انتهاست.

    خیلی چیزا بود که من میخواستم و بعضی ها وقتی میفهمیدن که من اونارو خواستم ، خدا شاهده مسخره ام کردن ، ولی من کار خودمو انجام دادم و بهش رسیدم.

    الان همون آدما دنبال اینن که خودشونو بهم نزدیک کنن و بفهمن چه کار میکنم که این جوری نتایج میگیرم.

    راستش کسی که تو مدار نباشه ، کلا نیست دیگه ، نمیشه کاریش کرد ، من بار ها و بار ها از دوستانم شنیدم که بهم گفتن دلیل این موفقیت های من ارتباط با آدم های درست بوده و اونا باعث شدن که من این نتایج رو بگیرم و بعدش اونا هم رفتن یه نفرو پیدا کردن که ثروتمند و دارای نفوذه و باهاش کار کردن ، ولی اتفاقی که افتاده این بوده که بازم همون نتیجه ی قبلیشون رو گرفتن.

    برای من به وضوح روشن بوده که با این باور های شرک آلودشون اینجوری نتیجه میگیرن ولی کو گوش شنوا.

    هیچکس یه بار اصلا از خودش نپرسید چی باعث شد که من با آدم های درست همکاری کنم ، هیچکس اصلا سوال نکرد که چی باعث شد که مشتریای من ۹۹ درصدشون خوش حساب و دست به نقد بودن و…

    اصلا اینا هیچ ، چرا هیچکی نمیگه چی میشه که تو جنبه های دیگه از زندگیم انقد همه چی خوب پیش میره واقعا ، این روابط خونوادگی که دارم که واقعا من بی نهایت لذت میبرم ، این دوستان خوب که هر کاری حاضرن برام بکنن و بهم سود برسونن ، این سلامتی و رشد تو زمینه ی ورزشی و این که هر چی که من میخوام اصلا خودش میاد تو زندگیم ؛ هیچکی فک نمیکنه که چی میشه که این نتایج بوجود میاد و همه فقط دنبال عوامل بیرونی ان ، چون تو مدار نیستن ، کاریش نمیشه کرد.

    منم اون روزا که تو مدار نبودم کلی دویدم و فهمیدم رو تردمیلم و به جایی نرسیدم.

    اونایی که تو مدار نیستن باید سرشون به سنگ بخوره تا بفهمن.

    منم سرم به سنگ خورد تا به این مسیر هدایت شدم ، هر جا هم حس کنم دارم از مسیر خارج میشم دوباره قبل از اینکه سرم به سنگ بخوره ، سنگو میزنم به سرم و برای فرار از رنج اون میام تو مسیر.

    ☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️

    یه داستانی که الان تصمیم گرفتم در موردش بنویسم ، یه موضوعیه که هم دیشب و هم امروز صبح تکرار شد.

    من یه برادر ۱۰ ساله دارم که قبلا هم تو یکی از کامنتا گفتم ، برای اینکه پول دربیاره ، تو خونه یه سری کار هارو انجام میده و بابت اونا از مادرم پول میگیره.

    البته این روش مادرم برای تربیت فرزنده که یه جورایی میخواد این باور رو تو ذهن برادرم ایجاد کنه که برای داشتن پول باید حرکت کرد و…

    (من به شدت با این دیدگاه موافقم)

    ولی چیزی که چند وقتی بود بهش فک میکردم این بود که کاش جوری بشه که برادر ده ساله ی من از الان به بحث مدار ها و تاثیر باور ها بر نتایج پی ببره و اون همه آزمون و خطاهای منو نکنه.

    خلاصه که آقا گذشت و تقریبا یه هفته پیش ، داداشم بهم زنگ زد و گفت من امتحانامو دادم و تموم شد ، میشه برام دوچرخه بخری ؟

    منم گفتم باشه میخرم برات.

    یکی دو روز گذشت و این هر روز بهم زنگ میزد و میگفت کی میخری پس ؟

    منم واقعا قصد خرید داشتم ولی یه جورایی انگار یه چیزی مانع این شده بود ، بعد احساس کردم که این به خواسته اش چسبیده و از طرفی هم همش فکر میکنه فقط منم که میتونم براش اونو بخرم و فقط از من میخواد🤔

    کلا بیخیال خریدن دوچرخه شدم و گفتم باید یه کاری کنم که وابسته به چیزی نباشه.

    چند روز بعدش که فایل پیام عید قربان رو دیدم ، با خودم گفتم من باید یه کاری کنم این بچه از الآن به خدا توکل کنه ، نه به من.

    با خودم گفتم یکم بزرگ تر بشه اگه بخواد رو من حساب کنه ، نه تنها حمایتش نمیکنم ، بلکه کاری میکنم تا آخر عمرش رو هیچکی حساب نکنه و خدا رو پیدا کنه ، چون میخوام قوی بار بیاد ، چون دوسش دارم میخوام رو پای خودش بایسته.

    خلاصه که آقا من برداشتم تو آخرین تماس بهش گفتم دیگه برای هیچی به من زنگ نزن ، از من نخواه ، برو از خدا بخواه ، مگه قراره من برات همه چی بخرم ؟

    حالا شما تصور کن یه بچه ده ساله وقتی این حرفو بهش بزنی چه حالی میشه دیگه.

    بعدش حالا قسمت جالب داستان اینجاست که دیشب مادرم یه عکس برام فرستاد که داداشم با خط خرچنگ قورباغه ، باور های ثروتسازی که تو گوشی مادرم هست رو نوشته رو یک کاغذ 😂😂😂

    (من چند تا کانال تو تلگرام زدم و فقط خودم و مادرم توش هستیم ، باور های خوبی که در مورد ثروت از تو سایت پیدا میکنم رو تو کانال ثروت کپی میکنم ، که اگه مادرم هم اگه تو مدار فراوانی ثروت بود اونارو بخونه)

    حالا داداشم چون دیده بود مادرم اینارو مینویسه و دیده بود که منو مادرم صحبت میکنیم و میگیم بعد از نوشتن باور ها فلان اتفاق افتاد ، اونم به صورت خودجوش رفته بود تو کانال ثروت و باور هارو نوشته بود رو کاغذ.

    هم دیشب این کارو کرده بود ، هم امروز صبح.

    عکس اونارو هم مادرم برام فرستاد‌.

    و اینم واقعا بهم ثابت شد که بچه ها یا حتی بزرگان ، از عملکرد ما الگو میگیرن ، نه از حرفامون.

    خیلی خوشحال شدم ، واقعا دوست داشتم یه جورایی به این بچه بفهمونم که کل داستان باور هاست ، و به جای اینکه رو من حساب کنه ، رو خدای خودش حساب کنه.

    یعنی میخوام بگم ما انقد توانایی خلق زندگیمونو داریم ، منی که هیچ ایده ای نداشتم که چه کار کنم تا داداشم مستقل بار بیاد ، جهان شرایط رو جوری فراهم کرد تا اونم بره از الان یه جرعه از این آگاهی ها بنوشه و ببینه نتایج با قبل فرق داره.

    خب قطعا وقتی ببینه با ایجاد یه سری باور ها یه سری اتفاق ها میوفته ، بعید میدونم کارکردن رو باور هارو رها کنه.

    ☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️

    از خدا میخوام هممونو به راه راست ، به راه کسانی که به انها نعمت داده هدایت کنه.

    از خدا میخوام به هممون عزت و احترام و ارزشمندی بده که عزت از آن خداست.

    از خدا میخوام به هممون قدرت باور کردنشو بده تا بیشتر باورش کنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    مهین احمدیان گفته:
    مدت عضویت: 1156 روز

    به نام او که می ماند راستش خواستم بگم منم پانزده سال پیش هم رویای شما رو داشتم می دونستم باید متفاوت باشم و متفاوت فکرکنم و گاهی همین به اطافیانم نگاه میکردم می گفتم من نمی خوام اینجوری زندگی کنم اما اشتباه من این بود که نپرسیدم چطور و چرا از خودم نپرسیدم و ساده از همه چیز گذشتم و دنبالش نرفتم چون ایمان نداشتم به رویام اینقدر تو غصه این ظلم و بی عدالتی بودم که یادم رفت چی می خوام و سکون شدم تو فکر های بیهوده که هیچ نتیجه ای نداشت گاهی اوقات صدایی میشنیدم که میشه تغییر کرد اما زیاد دوامی نداشت چون حالا به متوسط ها راضی بودم اما صدای درونم داشت بلندتر میشد و من ارامش نداشتم دنبال کتابها و ادمهایی از جنس خودم که راه رو نشونم بدن دریغ از اینکه به خدای درونم ایمان داشته باشم و من الان اینجام و انسانهایی مثل استاد هستن که ما باشیم اون چیزی که باید باشیم اون چیزی که از اول همون بودیم انا باورش نکردیم اونا صدای درون ماست اما از زبان خودشون و همه ما یکی هستیم یه خواسته یه نیاز اما با شکلهای متفاوت و من خدا رو بازم شکر می کنم که فرصتهای فراوانی به من داد تا زندگیمو زندگی کنم خدا رو شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    علیرضا عاصی گفته:
    مدت عضویت: 1289 روز

    من به همه خواسته هایم میرسم و خداوند عزیزم مرا یاری و هدایت میکند

    راه های رسیدن به اهدافم به نشان داده میشود

    ما همه خواسته هایمان را خلق میکنیم چرا که ما از روح خالق آسمان ها و زمین هستیم

    خدایا شکرت❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    عادله اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1542 روز

    بنام الله یکتا

    سلام خدمت استاد عزیزم وخونواده ی عباسمنشیم.درسی که امروز از شنیدن این آگاهی ها یادگرفتم این بود که اجدادما تابع شرایط نبودن وزندگیشونو اونجور که خواستن تغییردادن وشرایط سخت رو بعنوان اجبارنپذیرفتن .ماهم نباید شرایط نادلخواهمونو بپذیریم ومسئولیت ما اینه که زندگی دلخواهمونو خلق کنیم اما باچی با فرکانس هامون حارافرکانسهامون چطور خلق میشن با احساسامون اینکه بیشتر اوقات احساسمون خوبه یابد.اینکه موقع مواجه شدن باتضادها چه واکنشی نشون میدیم اینکه اکثراوقات توجهمون روی چیزهاییه که بهمون احساس بهترمیدن یابدتر.خدایا سپاسگزارم که منو با این آگاهی ها آشنا کردی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    ملکه قربانی گفته:
    مدت عضویت: 1311 روز

    به نام خدا آفرینش چهاردهمین تحول زندگیم را گوش دادم وبا ایمانی که به خدای مهربان دارم وهدایت که خداوند من را به سایت کرده می‌خواهم زندگی جدید خودم را خلق کنم واین را می‌دانم که خودم خالق زندگیم هستم ودر هر شرایطی میتوانم به بهترین زندگی برسم واز نعمت های بی انتهای خدا استفاده کنم ومحدودیت های ذهنی خودم را کنار بگذارم وبا ساختن باورهای ها جدید زندگیم را اون جوری که دوست دارم خلق کنم

    همان طور که در این دنیا ی به وسیعی همه چیز درحال تعقیر است من هم با ید از همه نظر تعقیر

    کنم اگر می‌خواهم به خودم وجهان اطرافم کمک کنم باید خودم را تعقیر دهم وبا ایمان به خدا هر

    روز م بهتر از دیروز باشد

    چون که می‌دانم خدا رزاق است خداوند وهاب

    خدا منو هدایت می‌کند خدا از فضل می دهد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    نرگس ملاعبدالعلیها گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    ب نام اللهی ک منوخالق زندگیم قرار داد

    سلام ب خونواده صمیمی عباسمنش

    درس هایی ک از این فایل گرفتم

    ۱.ما خالق شرایط خودمون هستیم و شرایط عامل تصمیم گیری برای ما نیست.و ماموریت ما تو زندگی همینه خداوند از طریق ما میخواد شرایط جهانو عوض کنه رشد بده چطور؟؟

    با تضادهایی ک تو زندگیمون بهشون برمی‌خوریم همین تضادها در ما خواسته ایجاد میکنه خواسته های مارو واضح میکنه خواسته ها در ما ایده و حرکت ایجادمیکنه و درنهایت رشد می‌کنیم و جهانو جای بهتری واس زندگی درست می‌کنیم و این اتفاق نمیفته مگه برای کسی ک میخواد و باور داره ک میتونه خالق شرایط زندگی خودش باشه همونطور ک گذشتگان ما باور کردن میتونن با اون شرایط اولیه.شرایط ما ک دیگه خیلی از اونا بهتره هر چیزی ساختنِ اولش سخت. و اگه ما باور کنیم و ایمان داشته باشیم جهان هم بهمون کمک میکنه خداوند حمایتگر و هدایتگرمون میشه

    ما نیومدیم واس سوختن و ساختن.همون بارو غلطی ک خیلی از مادر و پدرها وقتی بچه هاشون تو ازدواج و زندگی مشترک ب تضاد برمیخورن میگن یا جداشون یابسوز و بساز.یا این باور ک قبل ازدواج چشاتو باز کن بعد ازدواج چشاتو ببند

    ۲.ما میتونیم شرایط زندگیمونو خودمون بسازیم ن با کوه کندن وجان کندن بلکه با باورهای درست و ایمان ب این باورهاو پلنی ک بعدش در راستای این باورها ایجاد می‌کنیم

    استاد عزیزم وبانو شایسته جانم از اینکه این سفر روز شمار تحول زندگی منو ب این شکل فایل بندی کردین و ب ترتیب هر چند وقت باآمادگی ک هر کس داره و از جمله خودم این مسیرو ب ترتیب طی می‌کنیم ازتون تشکر کنم با اینکه هر فایلو ب نسبت آمادگی ک دارم طی میکنم خیلی خوشحالم چون این وقفه ها هر کدوم برای من یادآور باورغلطی هس ک وقتی قبل کامنت نوشتن برای فایل مربوطه تو ذهنم جرقه میخوره خیلی خوشحال میشم ک میتونم تو ثبت ردپام ازش استفاده کنم و یادآوری بش چ برای خودم چ برلی دیگران

    من خانمی هستم ک از بچگی حرفای مادرم روم تاثیر زیادی داره یعنی مادرم تا میشستیم باهم صحبت کردن از درداش برام میگفت و منم میشستم گوش میدادم از رنج هایی ک تو زندگیش کشیده بود و دعواهایی ک با خونواده بابام داشته خلاصه خب منم میشستم گوش میدادم و اصلا چون شرایط خونوادم دوست نداشتم همیشه میترسیدم ک نکنه زندگی منم شبیه زندگی مادرم بشه.شوهرم بچه ننه باشه و وابستگی زیادی ب خونوادش داشته باشه و حمایتگر من نباشه…الانم اونطوریم هرکسی چیزی میگه من میترسم ای وای نکنه اگه من دارم اینو می‌شنوم پس برای منم میفته و این۱نشونس والا چرا من باید بشنوم و اصلا شناختم از نشونه اشتباه بود ولی بلد ک فک کردم دیدم اولا نشونه ها ترس.نا امیدی احساس بد ندارن ونشونه ها از طرف خدا و خدا احساس بدنمیده و بعد ب این نتیجه رسیدم بله اون حرف نشونه ولی نشونه ۱باور غلط در من.ک اگه اون حرف برام ناامنی داره ترس داره احساس بد داره و میلرزم از شنیدنش چون خودم باورشو دارم و لازم درستش کنم و با این فایل این بهم یادآوری شد ک ما خودمون خالق شرایط زندگی خویشیم و لاغیر.با باورهایی ک داریم چیو باور میکنی اینکه زندگیت شبیه زندگی مادرت میشه یا ن اون باور خودشو داشت تو باور خودتو.و هرکس زندگی خودشو می‌سازه با باورهایی ک داره و هر چیو باور کنی همان می‌شود اینکه زندگیت شبیه زندگی مادرت میشه یا چیز دیگه و این باورها درست نمیشه مگه با ورودی هایی ک میدیم چی ب خورد ذهنمون میدیم چ ورودی همون ایجادمیکنه شرایط زندگی مارو.

    یا این باور ک مادربزرگم همیشه ب مامانم میگفت مادری ک رو۱درخت بره بچش رو شاخه های اون درخت میشینن یعنی قسمت مادر هر چی باشه قسمت دخترش هم همون میشه آخه مامان بابام پسرعمو دختر عمو هستن و مادر بزرگم ب مادرم میگفت من ک شانس نداشتم توام دختر منی دیگه.و خب این باور بودو حتی الان هم میگن و منم بچه بودم چ میدونستن باور چیه و لابد اینا درست میگن

    یا این باور مادرم ک هر وقت ما شکایت میکردیم میگفت چی کنم یاباید میسوختم و می‌ساختم یا طلاق میگرفتم دیگه.

    یا اینکه میگن قسمت دیگه.

    نمیدونم خودمم گاها ب خودم میگم اگه باورهای من عوض میشه اگه میخوام ب غیر چیزایی ک تا حالافک میکردم درسته فکر کنم و نتیجه متفاوت بگیرم لازم اقدام کنم والا ک دونستن من با ندونستن خونوادم و مادرم چ فرقی داره وقتی عمل نباشه.

    خدایاشکرت باعشق ک این ردپارو هم ثبت کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: