دیدگاه زیبا و تاثیرگذار سعید عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
دوره شیوه حل مسائل برای من دستاوردهای مهم و عالی است
چقدر فکر و باور اشتباه در ذهن خودم داشتم و هیچ وقت نمی توانستم از دست آنها خلاص بشوم
همیشه باعث عقب گرد من شده بود
در این دوره یاد گرفتم که هیچ مسئله و تضادی وجود ندارد که راه حل نداشته باشد
از همه زیباتر این باور است که راهحل همه مسائل بسیار ساده و آسان است
یاد گرفتم در این دوره که حتی درست کردن چکه شیر آب سرویس بهداشتی هم خودش یک حل مسئله است و نباید از آن به سادگی گذشت
واقعا اکنون که در حال نوشتن این کامنت هستم خیلی حالم خوب است
دوست دارم از همه نتایج خودم که در این دوره به دست آوردم برای دیگر دوستان خودم بنویسم ولی نمی دانم از کجا شروع کنم
تازه یاد گرفتم که دیگر از حل مسائل فرار نکنم و همه را خودم با کمی آرامش و کمک از خدای هدایتگر خودم آنها را حل کنم
چرا که راه حل هر مسئله در درون خودش است
مثل مشکلی که با شریک کاری خودم داشتم و مدت ها بود که نمی توانستم چگونه از دست او خلاص شوم
آخر به این راه حل رسیدم که که کل سهم خودم را به او واگذار کنم و چون می دانستم او قبول نخواهد کرد به راحتی از دست دخالت های او در کار خودم راحت شدم و آزاد شدم
راه حل این معضل را با همین دوره و آموزه های استاد یاد گرفتم
فهمیدم که هر چیزی که بخواهم در درون خودش است
تازه اینکه هر تضاد و هر مسئله ای که برای من به وجود می آید در جهت بهتر شدن من است
در جهت رشد و بزرگ تر شدن من است
با این تضاد ها است که خواسته ها در من شکل میگیرد
یکی دیگر از بهترین درس های این دوره برای من کمال گرایی بود
همیشه فکر می کردم که این کمال گرایی برای من یک صفت خوب است
اما با توضیحات استاد فهمیدم که نه تنها اینگونه نیست بلکه مانع رشد و شکوفایی من هم می شده است
چون همیشه از خودم انتظار داشتم که همه کارهایم به بهترین وجه ممکن باید باشد
همه چیز باید در سطح عالی برگزار شود
آنوقت هرگز یا من شروع نمی کردم و یا اینکه به سختی مراحل کار پیش میرفت و در نهایت هم خسته می شدم
اما یاد گرفتم که بهبود گرایی
برداشتن قدم های کوچک
مهمترین رکن پیروزی در هر فعالیت و تلاش است
یاد گرفتم که قدم اول را بردارم و باقی قدم ها را راه خودش به من نشان خواهد داد
از همه زیباتر برای من این را رقم زد که دیگر ترسی از شروع کارها نداشته باشم و به راحتی و با خیال آسوده قدم در آن راه بگذارم
تازه چقدر حالم خوبتر و بهتر می شود
چقدر ذهنم آرام تر شده است
چقدر خداوند را بیشتر در کنار خودم می بینم
چقدر راحت تر دنبال حل مسئله هستم و به دیگری واگذار نمی کنم
اینها بخشی از حال خوبی هایی بود که در این دوره برای من به وجود آمد
خداوند را شاکرم که همیشه در کنار من است و همیشه من را مراقبت و محافظت می کند
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره شیوه حل مسائل زندگی
مطالعه نتایج دانشجویان دوره شیوه حل مسائل زندگی
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD437MB26 دقیقه
- فایل صوتی خالق شرایط یا قربانی شرایط؟25MB26 دقیقه
سلام
سلام
سلاااام
استاد جان من تحسین تون میکنم، من اراده شما رو برای فهمیدن و استفاده از قانون سلامتی تحسین میکنم، سخاوتمندی شما رو در به اشتراک گذاشتن دانستههاتون با دیگران تحسین میکنم، من سلامتی، شادابی، جوانی و خوش اندامی شما و تمام دوستانی که توی دوره هستند رو تحسین میکنم و کیف میکنم، هر بار ذهنم میاد میگه دیر شد، وقت کمه، برو فکر چاره باش بهش میکنم همه چیز هست، حتی قانون سلامتی هم هست و من همیشه جوان و شاداب میتونم از دستیابی به خواسته ها و اهدافم براحتی استفاده کنم، خدایا شکرت
خداروشکر برای این فضای زیبای پرادایس برای این دریاچه زیبا و انعکاس زیبایی ها که دوبرابر شدن، دوتا خونه زیبا دوتا جنگل زیبا دوتا آسمون زیبا
به به خدایا شکرت چقدر این درختان سرسبز و زیبا شدن، شما اولین باری که یک سال کامل رو توی پرادایس بودید از همه فصول با بچه درون زیبا از آسمون برامون فیلم گرفتید و گفتید درختها دارن سبز میشن ، و من همیشه همیشه لذت میبرم از این شکوفا شدن از این سبز شدن که زیباترین درجه های رنگی سبز هستند، خدایا شکرت، من عاشق این سایه روشن های نورخورشید و برگ های درخت ها هستم، که سایه ها رو زیباتر به نمایش میگذاره، به به خدایا شکرت
لذت میبرم از این فضا از این آرامش و ازادی و استقلال و ثروت و موفقیت شما و با خودم مرور میکنم که میشود میشود.
خدایا شکرت
من تا دو_سه سال پیش همچین آدمی بودم استاد، با خودم میگفتم اگر با این درجه تحصیلی و استعداد و پشتکارم رفته بودم یک رشته تحصیلی دیگه و مثلا دکتر شده بودم، چمیدونم از این شغل ها که نشونه موفقیت و ثروتمند شدن میدونن، الان اوضاع چنین بود و چنان بود… اگر اون سال فلان تصمیم رو نگرفته بودم الان کجا بودم و چه ها شده بود و از این افکار… ته تهش هم اینطوری بود که با خودم میگفتم دیگه تصمیم اشتباهی بود که گرفتم، یه مدت هم به مامان میگفتم من بچه بودم شما نباید اجازه میدادی همچنین رشته ای برم بخونم، یا درباره جابجایی م همیشه میگفتم شما نگذاشتید من برم و … خلاصه که استاد تا وقتی همچنین افکاری داشتم در واقع همچین باورهایی داشتم هیچ پیشرفتی هم نداشتم، نه در زمینه مالی نه در زمینه های فردی، روابط داغون داشتم حتی با خانواده م، سر کاری میرفتم برای حدودا ده سال که هیچ نکته مثبتی برام نداشت و هر وقت مشتری داشتم مشتری های داغون بدتسویه کن و پروژه هایی که گیر داشت و کش میومد و از وقتی با شما آشنا شدم دیگه نمیگم مشتریهای شغل من بد هستند و همه همینطوری هستند، نه! میگم من خودم توی فاز اشتباهی بودم که اینطور نتیجه ها رو داشتم، اواخر دیگه اینقدر دچار بیهدفی و ناامیدی شده بودم و تسلیم سرنوشت!!! شده بودم که شبها اینقدر قبل از خواب فیلم میدیدم که خوابم ببره نه اینکه سرم رو بذارم روی بالشت و هزار جور فکر و خیال و اضطراب بیاد سراغم… تا اینکه به سایت و آموزش های شما هدایت شدم
شاید همون اشتیاقی که توی یکسری پروژه ها داشتم و قلبمو به تپش مینداخت باعث شد دنبال زندگی بهتر باشم، نمیدونم دقیقا نقطه شروع کجا بود، ولی یادم میاد سالها پیش معتقد بودم که هیچ چیز نمیتونه اتفاقی باشه و تسلیم سرنوشت بودن و تقدیر از پیش تعیین شده اصلا منطقی نیست، منصفانه که اصــلا
و استاد من با شما آشنا شدم از طریق یکی از شاگردهای شما، و بعد از چند وقت با شجاعت تمام به خودم گفتم من لیاقتم بیشتر از اینهاست
از شغلم استعفا داده بدون اینکه به خانواده م بگم و بعد از مدتها که پرسیدن چرا سر کار دیگه نمیری گفتم من مدتهاست استعفا دادم، داستان ش رو جای دیگه توی سایت تعریف کردم دیگه تکرارش نمیکنم.
میخوام بگم که وقتی قبول کردم که یک مشکلی وجود داره، راه حل ها بهم گفته شد
ایراد زیاد داشتم وقتی که شروع کردم، ولی خدا بهم لطف کرد و شروع کردم، ابزارگرایی و کمالگرایی از بزرگترین مشکلات من بودند و الان توی مداری قرار گرفتم که قبول کردم که میخوام حلشون کنم که حل شدنی هستند
و خیلی باگ شخصیتی دیگه
خیلی بیشتر از قبل میگم برم ببینم خودم چه کار کردم که همچنین نتیجه ای گرفتم، میبینید استاد، هنوز هم میگم چهکار و این همین ترمزی بود که همین الان که نوشتمش خودشو بهم نشون داد
من باید یاد بگیرم و باور کنم که بگم چه فرکانسی فرستادم فرکانس!
باید به خودم یاد بدم که دیگه مثل قبل نباشم،
از وقتی که شروع کردم به رشد و بهبود شخصیت و رفتار و باورها، نتایجم تغییر کرد، و من مشتاق تر شدم
الان دیگه مثل قبل نیست در پنجاه _شصت درصد مواقع حواسم هست که مسئول زندگی و نتایج و اتفاقات و برخوردها و روابط و هر چیزی که تجربه میکنم خودم هستم، میدونم که الان باید بیشتر یاد بگیرم که کانون توجهم رو کنترل کنم، باید بیشتر دقت کنم که با وسواس تمرکز و توجه م رو خرج کنم، مدتها قبل از اینکه محدودیت دسترسی به اینترنت و فضای مجازی پیش بیاد من دیگه اینستا نمیرفتم، واتساپ توی گروه ها و بحث های خانوادگی و دوستانه نمیرفتم و فقط برای کار ازش استفاده میکردم و … ولی بقول شما همیشه میشه بهتر شد، با کیفیت تر راحت تر ساده تر موفق تر پولسازتر پولدارتر
مدتیه باور کردم باور کردم که وقتی قبول کنم مسئله ای مشکل هست، راه حل بهم نشون داده میشه، ولی قبلا که میگفتم من کمالگرا هستم و به عنوان یک خاصیت شخصیتی م بهش نگاه میکردم و باور کرده بودم که همینه که هستم و اینطور به دنیا اومدم و راه حلی نداره فقط منو مورد رنجش قرار میداد این اخلاقم، ولی این اواخر قبول کردم که یک ایرادی هست که قابل حل و قابل تغییر و چیزی نیست که من نتونم تغییرش بدم، برای همین آگاهی و هوشیاری م در طول روز برای این مورد اخلاقی م بیشتر شده و به خودم میگم شیرین این کمالگراییه، حواست باشه مثل قبل تو دامش نیفتی،،، دارم روش کار میکنم استاد هنوز کامل نتونستم کنترلش کنم ولی بهتر شدم.
استاد جان من داشتم فایل رو میدیم و مینوشتم، کمی خونه مون شلوغ شد و اومدم کنار دریا توی ساحل نشستم به غروب زیبا نگاه میکنم، یک باد ملایم بهاری میوزد و همون امواج نرم و یکدستی که روی سطح دریاچه پرادایس همیشه هست رو دارم روی سطح آرام دریا تماشا میکنم، جاتون سبز ، اینقدر اینجا بزرگ و فراوانی فضا و نیمکت و نور و امنیته که با اینکه فاصله زیادی با خیابون ندارم ولی باد صدای ماشینها رو از من اونقدر دور کرده که با این فضا و این کیفیت هوا فکر میکنم اومدم روی دامنه کوه نشستم و به شهر نگاه میکنم از بالا و نورهایی که یکی یکی دارن روشن میشن و تاریکی شب که داره کم کم آسمون رو میگیره… هممممممم نفس عمییییق
خدایا شکرت که اینقدر آزادی و استقلال و امکانات دارم که تونستم به محض خواستن از خونه بزنم بیرون و کمتر از ده دقیقه به همچین فضایی برسم، خدایا شکرت
03:24
چسبنده بودن به روابط
توجه کردن به نکات منفی
صبح تا شب به نازیبایی ها توجه کردن
استاد اینها مواردی هست که شما دارید درباره روابط مثال میزنید، ولی همونطور که خودتون همیشه میگید ، شما مثال میزنید من باید توی مسایل خودم تعمیمش بدم، مسائلی که من در حال حاضر دارم یکی درآمد و کسب و کارم هست و یکی مهاجرت م
که مخصوصا توی مورد مهاجرت م همین چسبیدنم بهش باعث شده که نتونم تمرکز کامل داشته باشم، به مشکلات احتمالی توجه کردنم و نگران اتفاقات نیفتاده بودنم باعث شده نتونم اون پیشرفتی که باید رو در کارهام داشته باشم
ممنونم از شما که این موارد رو میگید و من چراغ ذهنم روشن میشه، من همیشه میگم نویسنده های خوب یک حرف هایی میزنن که منه خواننده میگم اااا من اینو میدونستما ولی اصلا تا حالا به واقعیتش با بیان کردن عینی اون فکر نکرده بودم
یک حرفهایی رو شما دارید میگید که من توی اعماق ذهنم میفهمیدمشا، میدیدم که یه چیزی هست ولی با گفتن شماست که داره عینیت پیدا میکنه برام، واقعا سپاسگزارم
03:53
من نمیتونم بگم من خیلی با استعداد هستم و یادگیری خیلی خوبی دارم ولی این زبان خاص سخته برای همین من هنوز ماهر نشدم، آخه من چند درصد از استعداد و مهارتی که راجع بهش حرف میزنم رو استفاده کردم که بگم من با تمام توانم تلاش کردم و نشد؟ نکردم دیگه! من از تمام مهارت م استفاده نکردم، چون هر چی تا الان پیشرفت کردم همونقدر تمرکز داشتم، و میدونم که بیست درصد هم نبوده! خوب کی مقصره ؟! خودم
04:24
دقیقا قبلا که مشتریهای داغون داشتم میگفتم همه همینطورن، با همکارام صحبت میکردیم همه یکصدا میگفتیم اره مشتری خوب نیست و … نتیجه شد که همه مشتری های من داغون بودن
از وقتی مسئولیت رو پذیرفتم مشتری ها بهتر شدن درآمدم بیشتر شد و اصلا توی یکی از پروژه هام که بیشترین سود رو هم برام داشت یک مشتری و پروژه ای داشتم که من توی خواب هم نمیدیدم که واقعی باشه کسی که بگه این پروژه، این پول این شما، هر وقت کار تمام شد بهم خبر بده… و از همون وقت من گفتم ببییییین پس هست، میشه همچین مشتری داشت و چند وقت پیش داشتم فکر میکردم میگفتم هستند کسانی که همه مشتری ها و پروژه هاشون این کیفیتی هستند، وس منم میخوام جزو همون طراحهایی باشم که همه مشتری هام این مدلی هستند و مطمینم که از این بهتر هم هست که من یک روزی با خودم میگم اااااا ببین من دنبال اون سطح پروژه بودم ببین که ده برابر بهترشم هست، واقعی هسسسست .
خدایا شکرت
05:03
استاد این جریان قربانی بودن رو دارید میگید گفتم چطوری میتونم قربانی شرایط مالی نباشم ؟ چون شما میگید که هیچ چیز رو نباید تحمل کنم
قربانی بودن همون تحمل کردن با زجر کشیدنه دیگه
ذهنم گفت، هیچی، نمیشه قربانی شرایط مالی و درآمدی نبود، گفتم نه میشه، وقتی استاد میگه، وقتی هستند دوستانی که توی سایت دارم میبینم اینقدر عالی تونستن شرایط شون رو تغییر بدن پس میشه قربانی نبود
بعد دیگه ساکت شد !
خوب حالا چکار میتونم بکنم؟ آهاااا توجه به اونهایی که درامد بالا دارن کسب و کار موفق دارن و … اینه چیزی که الان از دستم برمیاد، چون همیشه میگفتم با خودم که من اینهمه اقدام عملی میکنم پس چرا نتیجه ها مداوم و پایدار نیست،،، الان فهمیدم، استاد متچچچچکرم که بهم فکر کردن رو یاد دادی
متچککککرم
( استاد من اومدم کنار یک پارک بازی، یک عده ای سوار این تاب زنجیری ها شدن که میره توی ارتفاع چند ده متری ، خیلی جالبه، یکی جیغ میکشه تمام مدت، یکی مدام مامانشو صدا میکنه، یکی یاحسین یا حسین میکنه، یکی مهسا رو که روی صندلی اونطرفی نشسته صدا میکنه، خیلی خندیدم ، یکروز میام خودم هم امتحان میکنم و براتون تعریف میکنم)
07:41
این مورد قربانی شرایط مالی بودن، من اون زمان که برای کسی کار میکردم میگفتم رییسسم کم پول میده
بعد رفتم برای یک جای دولتی کار کردم گفتم دولتی کار کنی همینه پول کمه و سروقت هم نیست
حالا که خودم کارآفرین شدم هم میگفتم مشتریه دیگه باید منتظر باشی بیاد، نیمد من کاری از دستم برنمیاد، یا بعضی وقتا به اطرافم نگاه میکنم میگم فلانی اینقدر رفاه و ثروت داره بخاطر شغلشه ها یه جای درست پیدا کرده هم حقوق خوب میگیره هم استرس سرماه و حقوق دادن به دیگران و گاهی پول بودن و گاهی نبودن هم نداره!!!
آخ آخ که چقدر من خوشحالم که شما دارید بجای من مسایل رو پیدا میکنید، لطف میکنید مثال میزنید فقط کافیه من هوشیار به این آگاهی ها باشم که دیگه از این به بعد توی دام نندازم خودم رو
خدایا شکرت که کارآفرین و صاحب کسب و کارم هستم خدایا شکرت که همین دوسال که مستقل شدم به اندازه تمام اون سالهای کارمندی پول ساختم خدایا شکرت که به خیلی از خواسته هام تونستم برسم خدایا شکرت
پس هنوز هم میتونم بیشتر رشد کنم
خدایا شکرت
08:40
الهی شکر
الهی شکر
که شما دارید سخاوتمندانه این باورهای ناب رو برای من دیکته میکنید
استاد واقعا سپاسگزارم واقعا واقعا
من میتوانم هر مساله رو حل کنم، چون خودم بوجودش اوردم
چون قدرت تغییر خیلی چیزها رو داشتم و موفق شدم
چون می شود
چون میتونم خودمو از چاه بیارم بیرون
09:10
استاد خیلی خیلی ممنونم که دارید از خودتون مثال میزنید، اینطوری من خیلی خیلی خوشحال میشم و میگم ببینااااا وقتی استاد تونسته با همین روش ها به این درصد از موفقیت و ثروت برسه پس منم اگر همین راه رو برم میتونم موفق باشم خدایا شکرت که به استاد هدایتم کردی و داری بهم نشون میدی ادامه دادنم چه نتایج زیبا و پرباری رو به همراه دارم برام
(من توی مسیر برگشتم به سمت خونه از یک پارک خیلی بزرگ و پر از درخت رد میشم، استاد یک درختی هست توی منطقه ما به اسم گل ابریشم، یک درخت بسیار بزرگه که ماها به این درختهای خیلی بزرگ میگیم بابُل، مثلا میگیم بابُلِ گل ابریشم، بوی بههههشت میده جاتون واقعا سبز نمیدونننید چه عطری فضا رو پر کرده به به خدایا شکرت)
10:35
استاد من دارم راه میرم توی مسیر رسیدن به خونه و فایل رو تماشا میکنم و هر بار برای نوشتن نکته ها میایستم، زانوم لرزید از هیجان و شوق وقتی اینطوری شما ایستادید و میگید اگر توی ایران هستی و منو توی آمریکا میبینی من تونستم شرایطم رو تغییر بدم و …
با تمام وجودم از سخاوتمندی الهی شما که دارید اینطور از زندگی خودتون مثال میزنید ازتون سپاسگزارم، از مریم جون که اینقدر باکیفیت دارن تصویربرداری میکنن هم خیلی ممنونم خیلی
18:16
استاد الان دارم میفهمم که منظورتون از تغییر کردن چیه، یکسری تغییرات رو انجام دادم ولی عمیقتر متوجه ش نشده بودم، الان که دارید درباره تغییر اخلاق و رفع احساس قربانی شدن صحبت میکنید و مثال میزنید مدارم چون بالاتر رفته دارم دقیق تر متوجه ش میشم، چند مدت پیش کامنت ها رو میخوندم و فایل ها رو گوش میکردم، که این عبارت تکرار میشد برام که اگر نتایج تون رشدش متوقف شده باید به مرحله بالاتر برید و بیشتر کار کنید روی خودتون بیشتر تغییر لازم دارید، نمیدونستم باید چکار کنم ولی الان برام واضح تر شد خداروشکر که چه تغییرات دیگه رو میتونم انجام بدم، ممنونم واقعا
18:26
اصلا خود عبارت حل مساله یه حالت مثبت خیلی خوبی داره، قبلا که این عبارت برام عینی نشده بود، میگفتم که فلان مشکل یا فلان باگ یا فلان ترمز رو دارم باید رفعش کنم، احساس میکنم یه بار منفی داشت این کلمات، البته که خودم هم ناامید بودما، چون اوایل با خودم میگفتم اووو اینهمه مشکل دارم کجا میشه این پیچیدگی ها رو رفع کرد، مرحله بعد گفتم نه اونقدرها هم بد نیستم پیچیدگی ها رو رفع میکنم چون هدفمند داشتم میشدم، مرحله بعد از پیدا کردن ترمز خوشحال میشدم میگفتم هرچی هم سخت و پیچیده باشه درستش میکنم، مرحله بعد شد اینکه گفتم دیگه نباید فکر کنم پیچیدگی یا سختی وجود داره همین ذهنم رو میترسونه و باعث میشه بیشتر مقاومت کنم و بترسم و برای دست به کار شدن ایندست و اوندست بکنم، این خیلی مهم بود برام استاد,خیلی ! اینکه ببینم چی باعث میشه دست بکار نشم، اونو اول تغییر بدم، تا ترسم بریزه
22:09
_ استاد من حدودا سال 88 بود یک پروژه داشتم برای دانشگاهم باید تحویل میدادم، برنامه فتوشاپ خوب مثل امروز پیشرفت نکرده بود کامپیوترم هم معمولی بود، سه تا نرمافزار تخصصی داشتم، یکی یکی استفاده شون باید میکردم، یکی ش رو غیر فعال میکردم اون یکی رو فعال میکردم و کار میکردم ولی هیچوقت نمیگفتم نمیتونم انجام بدم و برم کارهام رو بیرون برام اجرا کنن و پولشو بدم مثل خیلی از همکلاسی هام
یادم میاد یک پروژه ی سه بعدی شیشه ای ارایه دادم با معمولی ترین فتوشاپ و با استفاده از ابزارهای اولیه ش بدون برنامه3D اینقدر حرفه ای اجراش کردم و تمام تنظیمات ش رو یادداشت کردم جز به جز که وقتی استادم کار رو دید ازم خواست تنظیمات ابزار برنامه رو بهش نشون بدم، برای دوستام کلاس آموزشی تکنیکی که خودم پیداش کرده بودم میگذاشتم و بهشون یاد میدادم.
_ ولی بزرگترین حل مسأله من و رفتن تو دل ترسهام و خارج شدن از منطقه امن من همون بود که از شغلم خارج شدم و تصمیم گرفتم برای خودم کار کنم، نه دفتر داشتم نه امکانات نه هیچ ایده ای، نه مجوز… استاد بدون هیچ چی کارم رو شروع کردم، توی سوییت گوشه حیاط خونه مون با همون لپتاپی که داشتم، شروع کردم حتی یه مداد هم نخربدم، مجوزی که مدتها بخاطر دریافتش شروع کارم رو عقب مینداختم حتی برای یک پروژه هم استفاده نکردم، و خدا شجاعت منو دید و پندمی شد و جهان به نفع من تعطیل شد، کارم آنلاین شد، مشتری ها آنلاین، وقت استراحت، وقت کار وقت خلوت وقت مراقبه فرااااوان خدا بهم داد، پاداش قدمی که برداشته بودم، من بجای اینکه به قربانی بودنم توی شغل قبلیم ادامه بدم خارج شدم و راه برام روشن شد.
_ دیدم یکی از ترمزهایی که جلوی خیلی از اتفاقات خوبی که میتونه برام بیفته رو میگیره #وابستگی منه، من که همیشه میگفتم وابسته نیستم و مستقل هستم ولی مدتی پیش دیدم وابستگیهای پنهانی دارم که فکر میکنم ندارمشون ولی دارم و خیلی هم جدی هستن،،، چکار کردم؟ اومدم از سادهتربن وابستگی هام شروع کردم
مثلا پتو روی تختخوابم رو جمع کردم و گذاشتم توی کمد، و هرشب با یه پتو متفاوت خوابیدم، در این حد میخوام بگم از مسایل ساده و روزمره شروع کردم استاد
کم کم یاد گرفتم وابسته نباشم، رسیدم به مرحله ای که بخاطر اطرافیانم انتخابهام رو تغییر نمیدم و برای خودم تصمیم میگیرم، قبلا فکر میکردم فلانی به من وابسته س بذار حالا برنامه خوشگذرانی و گردش و … رو باهاش هماهنگ کنم آخرش میدیدم که رفتم جایی برای گردش که دوست ندارم یا اصلا نرفتم بخاطر چی؟ بخاطر کی؟
اینها رو حل کردم استاد و الان از صددرصد رسیدم به بیست و سی درصد و خیلی خیلی خیلی خوشحال تر و آزادتر هستم، خیلی بیشتر برای خودم ارزش قایل هستم و جهان هم برای من احترام و ارزش بیشتری قائله و خوشی های بیشتری برام فراهم میکنه.
_ میخواستم گوشیم رو اپدیت کنم از جابجایی حجم فیلم و عکس هایی که روش بود میترسم و اپدیت نمیشد، اومدم کم کم و سی تا ، پنجاه تا عکس و فیلم رو کم کم منتقل کردم به لپتاپم و گوشیم سبک شد.
میخواستم از لپتاپ جدیدم استفاده کنم از حجم فایل هایی که باید جابجا میکردم میترسیدم و با لپتاپ قدیمی با سختی برای پروژه هام استفاده میکردم و تحمل میکردم و انرژی و تمرکز منو میگرفت و کم کم فایل ها رو جابجا کردم و دیدم حتی یک روز هم زمان نبرد
فکر میکردم هارد جانبیم فضا نداره همش فکر میکردم که باید بدونه جدید بخرم، یکروز نشستم پای کار و دیدم فیلم های اضافی زیادی دارم همه رو پاک کردم هارد خالی شد اصلا
استاد شما توی دوره دوازده قدم راجع به نگرانی های بیهوده صحبت میکردید، و من با تجربیاتی که بدست آورم فهمیدمش، درکش کردم و باورش کردم و هربار که نگرانی بیهوده ای دارم بعد که میرم تو دل مساله میبینم اصلا نبوده چیزی که من بخوام راه حل خاصی براش پیدا کنم برای خودم یادداشت میکنم و میگم این نگرانی بیهوده بود، یادم باشه کمتر توی دامش بیفتم.
استاد خیلی ممنونم که بهم یاد دادید خودم رو چطور آموزش بدم و مشق کنم و مستقل باشم
23:06
این پیدا کردن ترس ها، این یادگرفتن ها، این اقدام های عملی باعث شده من به نسبت قبل امیدوارتر باشم، راحت تر بتونم خودم رو آروم کنم، کمتر دچار استرس و نگرانی بشم، اعتماد بنفس بیشتری داشته باشم و شجاع تر باشم و راحتتر به دل ترسهام برم، به خودم بیشتر افتخار کنم و خودم رو بیشتر دوست داشته باشم.
استاد من یه تغییر بزرگتر هم کردم، خودم خیلی برایش ارزش قایلم، اون هم اینه که دیگه از اینکه یک راهی رو برم و متوجه بشم که راه مورد نظر من نیست و به هدفی که میخوام منو نمیرسونه، راحت برمیگردم و دیگه ادامه نمیدم، قبلا از ترس قضاوت دیگران هرجور بود ادامه میدادم اصلا برای همین ده سال یکجا کار کردم، و وقتی تغییر کردم رفتم توی بهترین کارگاه جواهرسازی و دوره جواهرسازی دیدم چون یکسری طرح زده بودم هیچ جا قبول نمیکرد که برام بسازه گفتم اشکال نداره خودم میرم یاد میگیرم، و بعد از یکسال تقریبا که ماهر شدم و باهام قرارداد هم بستن که اونجا کار کنم، دیدم درسته ماهر شدم ولی اگر بمونم باید برای ساخت طرح های کارگاه کار کنم و وقتی برای طرح های شخصیم ندارم، عذرخواهی کردم و با وجود اینکه قرارداد هم بسته بودم اومدم بیرون و خداوندم کارفرمایی به من داده بود که بدون اینکه بخواد ترشرویی بکنه قبول کرد و برام آرزوی موفقیت کرد و با رضایت از اونجا خارج شدم.
24:25
من الان دارم مساله ای که خیلی منو میترسونه، خیلی، ولی این رو هم میدونم که راه حل داره ولی باید بیشتر روی خودم کار کنم و وقتی به نتیجه رسیدم میام و براتون تعریف میکنم، هر وقت استرس و اضطراب میاد سراغم میگم شیرین این هم نگرانی بیهوده س حواست باشه ها، ولی هنوز کامل نتونستم قضیه رو حلش کنم چون خیلی میخوام به نتیجه برسم چسبیدم بهش، میگم که این یعنی مشکل یعنی مسأله یعنی اینکه راه حل دااااارد
توکل به خدا
از خدا میخواهم که حلال مسایلم باشم
از خدا میخواهم که قوی باشم
از خدا میخواهم که کمکم کنه بتونم قربانی مسایل و شرایط نباشم
آمین.
استاد من هم عاشقتونم
مریم جون خداقوت، مرسی از کادرها و مناظر زیبایی که هوشمندانه در طی فایل قاببندی کردید.
پینوشت: الان اومدم متنی رو که نوشتم بخونم و ایراداتی که در حین نوشتن پیش آمده رو رفع کنم، یادم اومد برای اینکه بهم یاد دادید خودافشایی یک حسن رفتاره که منو رشد میده و کمک میکنه بهتر بشم ازتون تشکر نکردم، ممنونم که از خداوندم که منو به دوره دوازده قدم هدایت کرد و ممنون از شما که این جمله رو به عینه ابراز کردید و من حک شد روی ذهنم، ممنونم از خودم که شجاع شدم و آزادانه خودافشایی میکنم، چون باور دارم که موفق میشم و اینجا کسی نیست که منو مسخره کنه یا قضاوت کنه و همه این ایراداتم رو رفع میکنم و به موفقیت های دلخواهم میرسم. خدایا شکرت