دیدگاه زیبا و تاثیرگذار سعید عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
دوره شیوه حل مسائل برای من دستاوردهای مهم و عالی است
چقدر فکر و باور اشتباه در ذهن خودم داشتم و هیچ وقت نمی توانستم از دست آنها خلاص بشوم
همیشه باعث عقب گرد من شده بود
در این دوره یاد گرفتم که هیچ مسئله و تضادی وجود ندارد که راه حل نداشته باشد
از همه زیباتر این باور است که راهحل همه مسائل بسیار ساده و آسان است
یاد گرفتم در این دوره که حتی درست کردن چکه شیر آب سرویس بهداشتی هم خودش یک حل مسئله است و نباید از آن به سادگی گذشت
واقعا اکنون که در حال نوشتن این کامنت هستم خیلی حالم خوب است
دوست دارم از همه نتایج خودم که در این دوره به دست آوردم برای دیگر دوستان خودم بنویسم ولی نمی دانم از کجا شروع کنم
تازه یاد گرفتم که دیگر از حل مسائل فرار نکنم و همه را خودم با کمی آرامش و کمک از خدای هدایتگر خودم آنها را حل کنم
چرا که راه حل هر مسئله در درون خودش است
مثل مشکلی که با شریک کاری خودم داشتم و مدت ها بود که نمی توانستم چگونه از دست او خلاص شوم
آخر به این راه حل رسیدم که که کل سهم خودم را به او واگذار کنم و چون می دانستم او قبول نخواهد کرد به راحتی از دست دخالت های او در کار خودم راحت شدم و آزاد شدم
راه حل این معضل را با همین دوره و آموزه های استاد یاد گرفتم
فهمیدم که هر چیزی که بخواهم در درون خودش است
تازه اینکه هر تضاد و هر مسئله ای که برای من به وجود می آید در جهت بهتر شدن من است
در جهت رشد و بزرگ تر شدن من است
با این تضاد ها است که خواسته ها در من شکل میگیرد
یکی دیگر از بهترین درس های این دوره برای من کمال گرایی بود
همیشه فکر می کردم که این کمال گرایی برای من یک صفت خوب است
اما با توضیحات استاد فهمیدم که نه تنها اینگونه نیست بلکه مانع رشد و شکوفایی من هم می شده است
چون همیشه از خودم انتظار داشتم که همه کارهایم به بهترین وجه ممکن باید باشد
همه چیز باید در سطح عالی برگزار شود
آنوقت هرگز یا من شروع نمی کردم و یا اینکه به سختی مراحل کار پیش میرفت و در نهایت هم خسته می شدم
اما یاد گرفتم که بهبود گرایی
برداشتن قدم های کوچک
مهمترین رکن پیروزی در هر فعالیت و تلاش است
یاد گرفتم که قدم اول را بردارم و باقی قدم ها را راه خودش به من نشان خواهد داد
از همه زیباتر برای من این را رقم زد که دیگر ترسی از شروع کارها نداشته باشم و به راحتی و با خیال آسوده قدم در آن راه بگذارم
تازه چقدر حالم خوبتر و بهتر می شود
چقدر ذهنم آرام تر شده است
چقدر خداوند را بیشتر در کنار خودم می بینم
چقدر راحت تر دنبال حل مسئله هستم و به دیگری واگذار نمی کنم
اینها بخشی از حال خوبی هایی بود که در این دوره برای من به وجود آمد
خداوند را شاکرم که همیشه در کنار من است و همیشه من را مراقبت و محافظت می کند
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره شیوه حل مسائل زندگی
مطالعه نتایج دانشجویان دوره شیوه حل مسائل زندگی
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD437MB26 دقیقه
- فایل صوتی خالق شرایط یا قربانی شرایط؟25MB26 دقیقه
باسلام خدمت استاد عزیز وخانم شایسته ی مهربون
روز 142
به برکته این دوره با ارزش،اصلا اگاه شدم که همه ی مسائل راه حل دارن
قبلا حتی از کوچکترین مسایل هم فرار میکردم
تنبلیم میومد
یادمه شروع این دوره بودم و تمرین این بودک چه مسائلی حل کردی یا بعد از اگاهی این جلسات،قراره حل کنی
من برای اینک تعداد مسائله حل شدرو بالا ببرم،اگاهانه هروز دنبال حل کردن بودم
همون ابتدا ،یادمه پرده ی خونه رو شسته بودیم
و چون خیلی پیچیده و نصبش زمانبر بود،جز اون نصابی ک اولین بار نصبش کرده بود،هیچ وقت نه مامانم نه خواهرام نتونسته بودن به اون خوبی پردرو نصب کنن
من ذوق حل کردن داشتم،ساعته 10 شب تا 2،درحال نصب بودم
هی نجوا میومد ولش کن حوصله داریا،مامانتم تا حالا نتونسته اینو درست کنه
حتی دوخته پردرو زیر سوال بردم
ینی میخوام بگم اینک میندازیم گردن عوامل بیرونی،بله درسته
من بخاطر تنبلیه خودم،داشتم به دوزنده ی این پرده ایراد میگرفتم و قرار بود قربانی باشمو اون پرده اونجور بمونه
اما هی باورامو تکرار میکردمو ذهنمو جم میکردم
هی میگفتم ،این درست شدنیه
اگه نصاب تونسته منم میتونم
راه حلش راحته
نمیدونم چند بار،اما با ذوق از چارپایه میومدم پایین و بالا میرفتم
انگیزه ی زیادی داشتم
میخواستم به خودم ایمانم بیشتر بشه
ساعته 2 این موضوع حل شد
با چندتا گیره که ابتکاره خودم بود
صب ک مامانم بیدار شد،کلی کیف کردو تحسینم کرد
موضوع بعدی،فرش جلوی در ویلای شمال بود
همیشه به در گیر میکرد و جم میشد
مامانم میگفت این فرش مناسب نیس
اما من گفتم بزار ی راه حل جدید پیدا کنیم
خرید ی فرش جدید بمونه راه حل اخر!
من همینجور زل زدم به فرش!!!
یهو بهم گفته شد فرشو بچرخون
طرح روی فرش جوری بود ک ی جاهایی پرزا کم عمق میشد
دقیقا اون قسمت افتاد زیر در و دیگ حین بازو بسته شدن،گیر نمیکنه
حالا دوسال ازین موضوع گذشته و وقتی جز من،هرکی خونرو جارو میکنه،میگن ندا میدونه فرشو چجوره سرجاش بذاره!
از وقتی این باورها رو در خودم ساختم که:
همه ی مسائل ،حل شدنی هستن
همه راه حل ها بما نزدیک و اسون و سریع و کم هزینه هستن
برای حل مسائل نیس،لازم نیس همه راه حل رو بدونیم،کافیه اولین قدمی ک میشه رو انجام بدیم
اولین راه حل،اخرین راه حل نیس و امکان اشتباه کردن وجود داره،که همین اشتباه کردن هم کلی خیرو برکت داره برای من
و البته ک خداوند نمیزاره راه حل ها برای من طولانی باشه
من با همین باورها،تونستم مساله طلاق رو حل کنم تا اینک مثل سابق،غر بزنم ک قانون مملکت اشتباهه یا …
تونستم باشگاه بزنم ومستقل بشم،تا اینک غر بزنم حقوقمو دیر میدن…
این باورهارو توی مسائل مختلف تکرار کردم
و هر دفه ک حل میکردم،انگار تمرین بود برای اینک من حرفه ای تر بشم
واماده ام،اماده برای هر چیزی ک شاید برای ندای سابق،سرنوشتو تقدیرو شانس محسوب میشد
این ندا،احساس قدرت داره و قدم بر میداره
چون داره تلاش میکنه ترمزاشو در بیاره و رفتارشو تغییر بده
حتی برای تعمیر شیرالات سرویس بهداشتی،بابام صدام میکنه که ببین نظره تو چیه!
وقتی رفتم سر پروژه(خنده ی از ته دل،چون وقتی با بابام داشتیم درست میکردیم اون با باوراش ومن با باورام،هی خودشو اذیت میکرد و من راحت ی حرکت میزدم درست میشد،اول یکم عصبانی میشد بعد میخندیدم میگفتم حاجی کارو به کاردون بسپار،میگفت خیلی پدرسوخته ای) راه حل الن بود
و خیلی راحت با الن تونستم حلش کنم
خلاصه ک استاد عزیزم
کلی ازت ممنونم
از خانوم شایسته سپاسگذارم
اولش ،سوالات دوره منو به چالش کشوند
نمیتونستم خودمو ببینم و باور کنم ک همه راه حال ها پیش منه
ساعت ها ،کوهای دارابادو بالا پایین میکردمو میشستم بغل رودخونه و هی مینوشتم
حتی از خودم هم خجالت میکشیدم ک با خودم روبرو بشم
نمیخواستم ی چیزاییو قبول کنم
برام درد داشت!
ولی الان ک نتایجو نگاه میکنم،روزی هزار بار میگم شکر
میگم چه خوب ک دنیا انقد راحته!
اگه چیزی داره اذیتت میکنه،لازم نیس بری دنبالش اون بیرون
چند ساعت و چند روز یا حتی چندماه برو دنبال خودت
پیش خودت بشین و با خودت حرف بزن
همون طور ک وقتی مساله ای برای عزیزت پیش میاد حرف میزنی و باور کنی ک حل شدنیه
مثل همه ی مسائلی ک از بچگی بوده و حل شده
با این تفاوت ک الان میدونی چجوری حل شده
از کدوم راه و توکل و شجاعت..
باسلام خدمت استاد عزیزو خانم شایسته ی زیبا
روز 142 ام
««هرچه نقش مهمِ کانون توجهات در خلق اتفاقات زندگیات را درک میکنی، سوء تفاهمها و کژفهمیهای بیشتری درباره قدرتی که برای خلق اتفاقات زندگیات داری، برطرف میشود.
هرچه ارتباط واضحتری میان کانون توجه غالبتات و جنس احساسی که غالباً داری را پیدا کنی، تعهد بیشتری برای اعراض کردن از ناخواستهها و توجه کردن به خواستهها و نعمتهای زندگیات داری.»»
من با کار کردن روی دوره ی باارزشه شیوه ی حل مسایل ،مسائل بزرگوکوچکه زیادی رو در زندگیم حل کردم
باور اینکه
هر مساله ای ،راه حل اسان داره
درون هر مساله،راه حلش هم موجوده
خدا منو هدایت میکنه
من توانایی حل مسایل رو دارم
نگاه بهبودگرایانه داشته باشم بجای کمال گرایانه
و
مهمتر از همه:
بیشتر در درونه خودم به دنبال راه حل باشم
والبته باورهای زیادی که در طی دوره،اموزش دیدمو عمل کردم
من برای پایان دادن ب رابطه ی طلاقم ک طی 7 سال درگیر بودم، این دوررو تهییه کردم
(سالهایی ک پر از هزینه و استرسو نگرانی بود)
اما خداروشاکرم که نه تنها ان مساله ،به راحتی و سریع و بدون هزینه و دراوج عزت و احترام حل شد،تونستم درکارم مستقل و باشگاه (هوم جیم) بزنم
در واقع با پیدا کردن یکسری ترمزها که باعث میشد راه حل رو پیدا نکنم،تونستم به صورت ریشه ای،باورهایی در وجودم بسازمونهادینه کنم که راه حل بسیاری از مسائل زندگیم بودوهست
دوره ، بسیار تمرکزیه و من برای پاسخ دادن به تمرینات،به دل طبیعت میرفتمو ساعت ها خلوت میکردم تا بتونم به اعماق باورها و باگهام نفوذ کنم
در حال حاضر ،مساله ی جدید در زندگیم دارم که ریشه ی اون نداشتن احساس لیاقته
و دارم به صورت تمرکزی روی دوره ی احساس لیاقت کار میکنم
من شهریه ی کلاس هامو ،بعد از 6ماه افزایش دادم
ووقتی مواجه شدم با انصراف یکسری از شاگردام،نجواها شروع کردن
ولی به لطف دوره ی با ارزش احساس لیاقت،جلسه سوم،استاد میفرمایند شما اگه احساس لیاقت قوی داشته باشین،از طرد شدن نمیترسین،از حرف مردم نمیترسین و من هرروز دارم باخودم تکرار میکنم که اگه قراره بخاطر این افزایش شهریه ادمها از کنارم برن،بزار برن،
قطعا قراره ادمهایی به سمت من هدایت بشن که احساس لیاقته زیادی به خودش دارن و به شرایطه من هم احترام میذارن
من با تکامل به این نقطه رسیدم و به مهارت خودم،به تجهیزات باشگام،به کیفیته کارم ،به تمیزیه باشگام باور دارم
من لایق این عدد هستم و البته ک برای اینکه ذهن رو خاموش کنم،الگوهایی براش اوردم که شاگردای قدیم خودم ک در حال حاضر مربی شدن،شهریه های چندبرابره من ،دریافت میکنن!
به خودم یاداور میشم که قدرت دست همون خداییه ک در طی یکسال مسائل بزرگترو بحرانی ترو برام حل کرده
پس خودش بدون عمل فیزیکیه من،بازهم مثل قبل مدیریت میکنه
در کنار قویتر کردن باورهای احساس لیاقتم،کانون توجه و اعراض رو هم مدیریت میکنم و تلاش میکنم اگه شاگردی کنسل کرد با یاداوری روزهای اولم ک اون موقعم نمیدونستم چه اتفاقی قراره بیفته و از کجا ادمها بیان پیشم،ولی خودش من نمیدونم چجوری،ولی کلی شاگرد برام فرستاد
تلاش میکنم نکات مثبت باشگامو بنویسم و شکرگزار باشم
استاد عباسمنش وقتی بچه ها بهش میگفتن استاد تخفیف بزارین دوره ها خیلی گرونن،گفت ارزش کاره من اینه و از ارزشهای خودش پایین نیومد،و همین احساس لیاقت باعث شد شاگردایی ک رفتن دوره های بقیه ی اساتید رو بخرن بخاطر قیمت پایین،دورباره برگشتن و شدن پیروان اصیلتر
یکی از شاگردام گفت:نداجون من اگه بدونم واقعا کسی دوس داره بیاد کلاس ولی شرایطشو نداشته باشه ،واسه خوشحال کردنش،شهریرو کم میکنم
بهش گفتم من مسئول خوشحالیه کسی نیسم
اولویت ٫خودمم،چرا شهریرو کم کنم و ناراضی باشم از خودم ،ولی یکی دیگرو خوشحال کنم؟
مساله ی اصلی احساس لیاقته در این مساله!
و با توجه به مسیری ک برای حل مسائل قبلیم اومدم،تلاش میکنم قوی تر عمل کنم
چرا که قبلا حل کردم و بازهم حل میکنم
«تا خودتو لایق ندونی ،جهان هم تورو لایق نمیدونه و این فرکانس های توست ک شرایط رومیسازه»
باسلام خدمت همه ی دوستان و استاد عزیز و خانم شایسته ی مهربون
من دوره ی باارزش شیوه ی حل مسایل رو اسفندماه،به عنوان کادو از خواهر عزیزم لیلا بشارتی گرفتم
درست به موقع
وقتی شروع به دیدن فایل کردم،میگفتم ابجی چه به موقع خریدی واسم،اصلا انگار این دوره واسه من داره راهنمایی میکنه،ابجیم با خنده میگفت تو چه خوب موقعی به دنیا اومدی..
در واقع میخوام بگم همزمانی ،توی همه مسائل هست
من درگیر یه مساله ای بودم ک 6 سال طول کشید،البته هنور تموم نشده
ولی با توجه به تمارین ناب و خیلی ریشه ای دوره ی باارزش شیوه ی حل مسائل و همین طور کشف قوانین ،دارم نتایجی رقم میزنم که عجییب در عجبم..عجیب لذت میبرم و اعتماد به نفس پیدا میکنم و ارامش خاطر بیشتری دارم
من اواسط کشف قوانین،درست در زمان گزاشتن شیوه ی حل مسائل،هدایت شم به این دوره
اصلا تا بحال اینقدر خودمو نزاشته بودم زیر ذره بین
حتی گاها،میترسیدم از اینکه بخوام خودمو مرور کنم و ترمزای وحشتناکمو قبول کنم
از بس خودمو،قربانی میدانستم که از قربانی کردنه کویرهای بی نهایتم میترسیدم
ترمزهایی توی این دوره پیدا کردم از خودم،که توی کشف قوانین اصلا نفهمیده بودم
نگاهم به خودم عوض شده بود توی شروع دوره!نسبت به کشف قوانین
اونم بخاطر اگاهیهایی بود ک از سایتو دوره های مختلف بخودم میدادم
دنبال مسائلی بودم ک خودم حلشون کردم تا بتونم باور پذیر کنم که من میتونم مسائل رو حل کنم
شروع تمرین،اصلا دلم میخواست مسائل پیش بیاد ک حل کنم که توی دفترم بنویسم افرین دیدی حل کردی؟
شب عید موقع خونه تکونی،نصب پرده ،اخر شب با تمام خستگی کل روز،وقتی دیگه نا نداشتم
مامان گفت این پرده باتو و خودشون خوابیدن
قبلشم گفت اگه خسته بودی بمونه فردا!
من از ذوق اینک اون چندتا پرده بااون دکور سختش که چندتا روهم بودن ،بتونم نصبش کنم و به خودم بگم افرین ندا دیدی تونستی،یک ساعتو نیم دقیقا،هی گیره ها رو جا ب جا کردم هی پرده زیری ،رویی…خلاصه تونستم و پرده جوری نصب شد ک روز اول ک نصاب نصب کرده بود،به میزونی و ترازی ک من نصب کرده بودم نبود
هی میومدم از دور نگا میکردم میگفتم افرین ندا
ذوق داشت از چشام میزد بیرون،اصلا انگار نه انگار 1 شب بود و از صب داشتم کار میکردم
کل خستگیم رفته بود همش دلم میخواست مامانم بیدار شه ببینه نتیجرو…
یا
موقع تمرین ورزشی دیده بودم ک همیشه ایرپاد از گوش ورزشکارا میفتع،میخواستم بخرم اما دلم میخواست چیزی بگیرم ک وقتی میدوام یا رو دستام وایمیستم از گوشم در نیاد،خیلی راحت وقتی این درخواستو به موبایل فروشی گفتم،گفت از ایرپادو این چیزا عالی تر،اسکال کندی،گیره داره اصلا مختص ورزشکاراست،خریدمش خیلی خوشحالم بودم که این موضوع و مساله هم با پیشرفت علم حل شده و من با اقدام عملی تونستم بدستش بیارم
سرکلاسام،وقتی تجهیزات ورزشی مناسب کار و هدف من برای شاگردام نیس،سریع راهشو پیدا میکنم
مثل این اواخر،احتیاج به یک باکس داشتیم که ازتفاع اون 50 سانت باشه واسه پریدن،و اون اندازه خیلی مهم بود جون مسابقه بود
اما باکس ما 45 سانت بود!!
یهو ایده اومد که زیرش دوتا تشک تمرینی بزاریم،و راحت شد 50 سانت و بازهم من ذوق مرگ..
خیلی مثال های دیگ….
انگار قبلا حل میکردم ولی این توانایی رو در خودم قبول نداشتم،یا مثلا میگفتم اینا ک چیزی نیست
انگار توی ذهنم فقط به کسی ک مسائل پیچیده و بزرگ چه از نظرمالی چه کیفی یا هر جنبه ای حل کنه،امتیاز میدادم
ولی با تمرینها،دیدم من چققدر مساله حل کردم توی زندگیم که اگه بخوام بگم به بقیه،باورشون نمیشه من راه حل پیدا کردم
که اینم خودش،از ترمز وحشتناکه لایق ندونستن خودمه که خودمو قبول نداشتم
وقتی مثلا پکیج خونرو با وجود اینکه یه کار فنی بود ،اما منه دختر درستش کردم به خودم نگفتم افرین،اما توی این تمرینا تازه ارزش حلشو فهمیدم
حالاحتی بقیه هم میدونن که من میتونم پکیجو تنظیم یا ایرادشو بفهمم جوری ک بابابزرگم همیشه وقتی به مشکل میخورن بین 9 تا بچشو سی چهل نا نوه نتیجه،میگه فقط به ندا زنگ بزنین
یا یادمه پمپ بنزین ماشین داداشمو من عوض کردم چون دستای کوچیکتری میخواست! راه حل دستای من بود
یا وقتی بیرون میخواستیم اتیش درست کنیم باچوبای خشک،هی الکلو اتش زا میریختن اکی نمیشد و اتیش خاموش میشد! بعد از نیم ساعت من خیلی با اعتماد به نفس رفتم دوتا تیکه زغال برداشتم گزاشتم کنار چوبا،زغالا ک گرفت چوبا کم کم اتیش گرفتن..
خیلی مثال هست واسه اینک بخوام بگم
با همین مثالا ،اعتماد به نفسم رفت بالاتر
انگار اون سیمانای مغزم شل شدن واسه اینک خودمو حلال بدونم
کم کم با تمرینا نزدیک شدم به نقاط سیاه مغزو و جودو زندگیم
که حالا قرار بود اونارو پاک کنم
ریشه هارو پیدا کنم
یکسری مسایل توی زندگیم بودن که خیلی وقت بود،میخواستم حلشون کنم
اما بعضی وقتا جوابشون،مواجه شدن با خود واقعیم بود و نمیخواستم بپذیرم
چون نمیخواستم قبول کنم مشکل از منه
چون میترسیدم قربانی کنم غرورمو
چون میترسم حقم ناحق بشه!غافل ازینک هیچ حقی ناحق نمیشه مگر اینک خودت با باورات اینکارو کنی
ولی با این دوره،باید فقط خوده خوده خودتو پیدا کنی
انقدر کنکاش کردم انقدر مغزو قلبو باهم درگیرکردم
ساعت ها تنهایی بین کوهای داراباد قدم زدمو نشستمو نوشتمو دوباره قدم زدمو اشک و …
تا تونستم حداقل ،پیش خودم ،خلوت خودم قربانی کنم غرورمو،کویرمو..
گشتمو گشتم ترمز ریشه ای پیدا کردم و نمیدونستم اسمشو چی بزارم ولی بهش گفتم وابستگی مادی..
دیدم من چقد چسبیدم به پولو مادیات این دنیا که یکسری مسائلم، جوابش رها بودنه
خیلی راحت راه حل پیدا شد…
ندا رها باش .. در لحظه زندگی کن… نگران پولو کم شدن سرمایت نباش… که خرج نکنی چون شاید مثلا فردا بهت فلان پیشنهادو بدن تو نتونی پولشو بدی؟؟
الان بهترین غذایی که دلت میخوادو نخوری چون ممکنه پولت برای فردا کم بشه؟
الان اون لباسی که میخوای و دوسش داریو نخری که فردا طلابالاتر میره به جای یه شلوار یا کتونی 5 6 ملیونی برو طلا بخر پولت ارزشش حفظ بشع!!!!
نجواهای ذهنو احساس ترسو نگرانی قلب
توی همون تمرینا گفتم ندا خبر داری که داری با رفتارایی ک میکنی باور کمبودو هروز قوی تر میکنی؟
اصلا مگه معلومه فردا زنده ای؟؟چرا با باورای ادمای دورت داری زندگی میکنی؟اونا نتیجه ی این زندگیشون چجوره ؟همیشه نگران همیشه احساس میکنن واای عقب موندن از بقیه ،واای همه چی داره گرون میشع
حالا من اصلا شبیه این ادما نبودم از قبل ها،بهترین لباس یا رستوران یا هرچی انجام میدادم اما دروغ چرا!خیلی موقع ها نگران بودم
کم کم فهمیدم راه حل،حذف این ترمزاست
شروع کردم با تمرینای دوره پیش رفتن
جلسه سوم که شروع نتایج من بود
راه حل اون مساله ی 6 سالم،همین وابستگی مادی بود
کم کم ذهنمو رها کردم برای این وابستگیا
باورای جدید
اهرم رنجو لذت
خدا ادمایی رو برای من چید ،بدون اینک من خبر داشته باشم حرفایی بینشون زده شد که نتیجه ی اون جلسشون،این شد ک من هدایت بشم به جایی که یهو ببینم چیزی ک میخواستم به نفع من اتفاق افتاده
البته باید مننظر باشم تا نتیجه نهایی شه
حالا توی این پروسه:
نجواها
رشوه بده فلانی کارتو حل کنه
(با خودم عهد کردم فقط رها باشمو به منبع وصل باشم و قدرتو به خودش بدم ،شرک نه)
فلانی حتما پارتی داره و میتونه به ضررت تموم شه
(هیچ احدی ،نمیتونه حق کسیو بخوره یا به کسی ظلم کنه به هیچ طریقی مگر اینک خود شخص در مدار مظلوم بودن و قربانی شدن باشه با باوراش ،واصلا این اتفاق بیفته طرف با رشوه وکیلو پارتی کارشو پیش ببره،این دنیا در مقابل زندگی ابدی،بازیی بیش نیس ،اونجا میخواد چجوری رشوه بده؟؟؟
این اگاهی ها رو از تحول روز شمار من،جلسه اول و دوم فصل اول،که به صورت رایگان توی دانلودهاست بدست اوردم)
اصلا جدیدا،هر فایلی که هدایت میشم دقیقا داره راجب همین ترمزه من،و باورای جایگزینش حرف میزنه
بیشتر ایمان پیدا میکنم که ترمزو درست پیدا کردم
چون قبلا هم ترمز پیدا کرده بودم و کلی هم داشتم وقت میذاشتم اما نتایجش مثله این ترمز که تا پیدا کردم به فاصله دو هفته یهو نتایج اومدن یا هدایتم به فایلای هم راستا ،نبود
و همین باعث شد بفهمم ترمز اصلی اینه و با فرع فرق داره و هم راغبتر بشم ک روش کار کنم
و اصلا نشونه ها چقدر توی زندگیم زیاد شدن که بیشتر باعث احساس خوبم میشن!
اتفاقایی که اگه بخوای با مغز جلو بری،هیچ رقمه نمیتونی حتی احتمال بدی که بشه نتیجشو عوض کنی
اما من با همین شناخت ترمز وابستگی و در لحظه نبودن،حالا نه تنها جنبه ی مادی ،کلا وابستگی به همه ی مسایل و عقل کل دونستن خودتو راه حل هایی که خودت به اندازه باورات میسازی با نداشتن شجاعت برای قربانی کردنه کویرهات،بدونه اینک اصلا بدونی وقتی رهایی و نچسبیدی به راه حل خاص،ایده ها و راها و الهاماتو بهتر درک میکنی و میبنی و ننیجه هارو بسپاری به خدا و بگی من نمیدونم چجوری ،فقط بگو من انجام میدم،
امروز اتفاقی واسم افتاد که فقط میخواستم یکیو پیدا کنم تو چشماش نگاه کنم و از خوشحالی جیغ بزنم و اونم بفهمه من دارم با جیغ چی میگم …
من کاملا نتایجمو دارم درک میکنم و میفهم بخاطر عوض شدن فرکانسامه
من ی مسابقه ای شرکت کرده بودم که 20 نفر فینال میرفتن فقط! مسابقه ایرانی نبود و خب همه چیش برنامه ریزی شده بود
یک هفته پیش،نتایج اومد من شدم 21 ام
عملا ینی از دست دادم و ناراحت نبودم ولی خوشحالم نبودم ولی طی همین پروسه کلی از اموزش های استاد استفاده کرده بودم
تا اینکه امروز داشتم برای خوشحالیه شاگردام خوشحالی میکردم بابت اینکه توی دسته های دیگ فینالیست شده بودن،یهو رفتم ایمیلمو چک کردم
دیدم دوتا ایمیل اومده ک ندا خانم فینالیستی شمام!شمام بفرما فینال
من فقط امتیازشو به فرکانسام و انرژیم دادمو خدا و اموزه های استاد
خوشحالیم واسه نتایجم بود ک داره کم کم میاد
قلبم داشت منفجر میشد
هی میگفتمو میگم :خدایا پس میشه!!
برای یه همچین چیزی ک اصلا فایلشو بستن یا امکان این فرصت دادنا به کسی نیس،ولی برای من شد
اگه ندای قبل بودم ،میکفتم حتما کسی نمیره دارن به همه ایمیل میزنن
اما این ندا درک میکنه اتفاقارو
خیلی خوشحالم ،که با حل کردن یه موضوع اونم به صورت ریشه ای،میشه همه ابعاد و موضوعات دیگرو حل کرد
خیلی طولانی شد…
شکر که اصلا الان تایمم داره برای تایپ و مرورخودم و دوباره خوشحالی کردن برای نتایجم میره
اگه ندای قبل بود،الان داشت اینستا میچرخید تا چشماش خسته بشه بخوابه
که بازهم این فرکانسه مداره…
واقعا برای همه ی این اگاهیها که اصلا ازینک میفهم الان از اعماق قلبم دارم حس میکنم چون الان دیگ دارم نتیجه میبنیم،حرف نیس لاف نیس تلقین نیس ،شکر
از خدا میخوام در تمام ابعاد زندگیم ،هدایتم کنه تا بتونم نتایج مالی چشمگیرهم داشته باشم