خالق شرایط یا قربانی شرایط؟ - صفحه 13
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/04/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-04-25 08:41:142023-05-01 08:00:51خالق شرایط یا قربانی شرایط؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام الله مهربان و هدایتگربه سمت زیبایی شادی سلامتی ثروت وحال خوب
سلام ب استاد عزیز ومریم چقد این بهشت زیباست چقد سرسبزی وفراوانی دریاچه زیبا اینفورد زیبا جیگری چقد نعمت اینجا چقد قابل تحسین هستین اندامتون عالی شده چقد دیدن فایل جدید خوشحال کنندس
و نکات مهمی که تونستم بفهمم
=خودمون خالق شرایط بدونیم نه قربانی شرایط
=افرادی که خودشون قربانی شرایط میدونن همیشه قربانی میشن
=این نگاه داشته باشیم که خودمون خالق شرایط زندگی خودمون هستیم و میتونم در هر شرایط مسائل بهبود ببخشیم و هر روز بهتر بشیم
=ما میتونیم مسائلمونو بهبود بدیم و با تغییر افکارمون باید بریم به این سمت
=ما خالق زندگی خودمون هستیم حالا با اگاهانه یا ناآگاهانه و با رفتار ها و عادتهامون باورهامون به اتفاغات شکل میدیم
=ما میتونیم زندگی خودمون خلق کنیم باید این موضوع رو باور کنیم و خودمونو قربانی شرایط نکنیم افکار مونو تغییر بدیم تا شرایط عالی برای خودمون رقم بزنیم
=ما هر چقدم رشد کنیم مسئله هست که باید یاد بگیریم بتونیم حلشون کنیم باید ایراد از کسی نگیریم ایراد از خودمون بگیریم و خودمون باید یاد بگیریم شرایط حل کنیم
=باید این موضوع رو باور کنیم که خودمون میتونیم مسائل حل کنیم مسئولیت اتفاغات زندگیمونو خودمون بپذیریم
=مسائل همیشه در زندگی مادی هست و ما باید یاد بگیریم که از مسائل بزرگ بشیم
سپاسگذارم برای این فایل و این نکات مهم
آرزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدایت الله دارم براتون
باسلام خدمت استاد عباس منش ومریم عزیزم وهمه دوستانم،قبل از هر کلامی سپاسگزارم از استاد ومریم نازنینم که این دوره ارزشمند وبی نظیر رو بروزرسانی کردید.استاد روزی که دوره رو گذاشتید روی سایت من با تمام وجودم خواستمش والان دارمش وخدارا شکر میکنم ک هدایتم کرد به این دوره ناب وارزشمند.
جلسه اول هستم یعنی دارم با تمام پوست واستخوانم باورهای ناب این دوره را درک میکنم .
واما در مورد این فایلی که گذاشتید باید بگم که من هم در واقع چندسال پیش خودم وقربانی یه زندگی پوچ وبی ارزش میدونستم وفکر میکردم که به قول معروف باید بسوزم وبسازم،البته اون موقع نه درکی از قانون نداشتم ونه هیچی از زندگی بهتر میدونستم.تا اینکه یه روز تصمیم گرفتم که پایان بدم به این زندگی پراز درد ومشکل ومساله،من از اون آدمی که نتونست خودش وتغییر بده جدا شدم والان خدارو شکر صاحب زندگی هستم که اصلا اون موقع حتی فکرشم نمیتونستم بکنم البته اون آدم هنوز توهمون شرایط بد هست و خیلی خیلی داغون تر شده و نتونسته خودش رو تغییر بده
استاد عزیزم من دوره کشف قوانین زندگی،دوره سلامتی و همین دوره رو از سایت خریداری کردم وواقعا تا اونجایی که روی خودم کار کردم تونسته شرایطم وتغییر بدم،هرچقدر روی باورهای کار کردم شرایط بهتری وبرای خودم خلق کردم
سپاسگزارم از شما استاد عزیزم که دستی از دستان خدا هستیدوهدایتگر من شدید تا بتونم زندگی خودم اون شکلی که میخوام خلق کنم.
سلام و خدا قوت به استاد مهربون و اعضای متعهد ، خیلی خیلی ممنونم از این آگاهی های کاربردی و مفید
استاد عزیز ، من یه دوره ی دو ساله به همه محصولات شما بصورت غیر مجاز گوش دادم ، ولی نتیجه ای نگرفتم ، به قول خودتون خشت اول رو کج گذاشتم ، ولی الان با اکانت همسرم «مریم نعمتی» دوره کشف قوانین رو خریدیم و متعهد شدیم که دنیامون رو بهتر کنیم ،
اومدم از اتفاقات این چند ساله بنویسم همون سالها بود این جملات با قدرت بیشتری مرور میشد ««که داری راه کج رو میری و دو ساله نتیجه خاصی هم نگرفتی ، این بخاطر مسیر اشتباهیه که رفتی .اگه صد سال دیگه هم اینجوری پیش بری همینه نتیجه »» همه محصولات رو پاک کردم و فایلهای رایگان شما و میکس هایی که از شما آماده شده بود رو گوش میدادم ، ترک تحصیل کرده بودم و از شهر خودم به مدت دوماه مهاجرت «فرار» کرده بودم ولی سرجای قبلی یعنی همدان با شرایط کاری بهتر از قبل ،، خدمت هم نرفته بودم یهویی تو پارک تصمیم گرفتم برم خدمت و رفتم کاراشو انجام دادم و رفتم آموزشی نوژه همدان ، با این نگاه که من میرم مسافرت عشق و حال کنم ، نه با تعریفی که از بیرون شنیده بودم ، تو آموزشی بودیم که من با چیزایی که از استاد شنیده بودم زندگی میکردم مثلاً یکی از بچه ها سوتی داد و فرمانده با عصبانیت اومد گفت همه تونو نگه میدارم و مرخصی نمیفرستم ، من با نگاه توحیدی با خدای خودم رابطه داشتم و حرفای آدما رو حساب نمیکردم ترس و غمی هم نداشتم ، خلاصه همه چی به کام من پیش میرفت ، شب قبل از تقسیم یک ساعت قبل از بیداری بچه ها ،در حال که هم سرد بود و هم برف میبارید با دفترم اومدم حیاط و نوشتم جایی که میخوام برم چه شرایطی داشته باشم ، البته هرشب برنامه شکرگذاری و خواسته هامو تو دفترم داشتم ، اون شب حال عجیبی داشتم و با خدای خودم حرف میزدم، بعدش تقسیم شدیم و من همراه عده از همشهری ها رفتم پادگان شکاری بوشهر ، اغلب بچه ها ناراحت بودن از اینکه از شهرشون دور میشن و فکر خانواده و اینا ….
حالا منو بگو دارم تو اتوبوس میرقصم و حالم خوبه ، همشهری ها میگفتن بشین آبروی همدانی هارو بردی :)) من نمیفهمیدم چی میگن بیشتر قر میدادم و از اون لحظه لذت میبردم کاری با آینده ش نداشتم ، رسیدیم بوشهر ((معجزه شد)) من به عنوان فوق دیپلم از بقیه جدا شدم («در حالی که انصراف از تحصیل ») بودم و قانون اونجا میگفت من سرباز عادی هستم ولی قانون جهان چیز دیگه ای میگفت ، استاد عزیز اونایی که تو راه غصه خوردن و منو مسخره کردن رفتن برای نگهبانی از دیوار های پایگاه و نظافت و بیداری خشن صبحگاهی ،،، و من که میرقصیدم اومدم سالن تحصیل کرده ها و همه چی فوق العاده بود ، هرچقدر بنویسم حس و حال منو اونجا نمیشه فهمید ، خیلی خوشحال بودم از اینکه قانون جواب داده و منو جدا کرده ، بعد از یک ماه کار کردن بیشتر روی خودم و تکرار باورهای درست خودم دوباره معجزه شد ، من جذب عقیدتی شدم و تو فضای کاری خودم یعنی کار با کامپیوتر و …. اونجا مثل کارمند ها مشغول بودم و خیلی راضی بودم ، حدود یک ماه سرباز امامزاده بودم و چون پندمیک بود هیشکی نمیومد اونجا ، من بودم یه فضای بزرگ و راحت برای کار کردن روی خودم ، همونجا بود که با مریم نعمتی که تبریز بود با تلگرام آشنا شدم و صحبت میکردیم ، خلاصه بگم همه چی عالی بود من تو مرخصی ها با وجود اینکه پول زیادی نبود ولی توسط یکی از دوستان که اردبیل خونه گرفته بود ده روز مسافرت رفتم و با اون دوستم تا نیمه شب در مورد قوانین حرف میزدیم و بعد از اردبیل رفتم تبریز که با مریم صحبت کردیم و برام کلی غذا و سوغاتی و … آورده بود (فکرشو بکن شخصی که فقط چهار ماهه منو میشناسه) این همه به من لطف داشت ، خدارو صدهزار مرتبه شکر
…
دوباره چند ماه بعد اول دی ماه ،، من وقت مرخصی خدمت بود دوباره با همون دوست ، که از بچه های سایت هم بود و هم فرکانسی بودیم دعوت شدم برم جزیره قشم و شب یلدا یکی از بومی های بوشهر منو دعوت کرد خونشون و اونجا هم در مورد قوانین و اتفاقاتی که تجربه کردم کلی صحبت کردیم دریا رفتیم ، بعدش راهی قشم شدم با همون ساک مشکی مخصوص خدمت :)) ،، استاد تو قشم هم خوش گذروندم ،، مدیتیشن کردیم و خلاصه هیشکی مثل من خدمت نکرده بود :)) و … برگشتم همدان و بعدش بوشهر و ….
حالا از اینجا به بعد من عوض شدم و خلاصه خوشی زد زیر دلم ، تو ذهنم اعتراض میکردم به آدما و استرس ها برگشت و حواس من از قانون پرت شد ، و شرایط هم برام سخت شد ،، دوباره برگشتم نقطه اول یعنی سرباز صفر و نگهبانی و حدود 8 ماه بقیه خدمت رو پاسدار بودم و خودم میفهمیدم که از ذهن خودم خوردم و به خودم ظلم کردم ، اونجا بازم هر موقع از قانون استفاده میکردم شرایط خوب میشد مثلاً خیلی موقع ها پاسبخش منو تهدید میکرد به بازداشت ولی من ساکت روی خودم کار میکردم و فرداش نمیدونم یادش میرفت خلاصه من آزاد میچرخیدم و راحت بودم ، استاد عزیز هنوز خیلی از روزها رو ننوشتم ولی هرروز از قانون تا جایی که یادم مونده بود استفاده میکردم و نتیجه هاشم میدیدم ، خدمت رو با دوماه کسری بسیج و دوماه کسری آب و هوا تموم کردم و اومدم همدان ، مشغول بودم و با پیگیری مادرم رفتیم تبریز و ساعت 6 صبح رسیدم خونه پدرخانمم و ازدواج ما تو 5 روز انجام شد بعدشم خونه زندگیمون به لطف خدای مهربون و البته آرامش ما ردیف شد ، خدارو خیلی خیلی شکر ، از پدرم همیشه ممنونم برای خونه ای که موقت به ما داده و پدر خانمم که کلی هزینه کرد که وسایل خونه رو بخریم … الان که دارم مینویسم نزدیک یک ساله که با مریم زندگی میکنم و میخواستم بگم تا جایی که ذهنمو کنترل کردم و از هرجایی که بودم لذت بردم شرایط هم برام خوب پیش رفته و همه چی عالی بوده ، و هر موقع که حواسمو پرت کردم به آدما اتفاقات بد شده برام
،، اینم بگم که شرایط کاری خودمو تو خونه ساختم و الآنم تمام تلاشم اینکه که بهتر از قوانین جهان به نفع خودم استفاده کنم و از این دوره فوق العاده بیشتر بتونم یاد بگیرم و قوی تر استفاده کنم
ممنون از وقتی که برای خوندن قصه من گذاشتین و امیدوارم موفق تر از همیشه باشین و هرچی دلتون میخواد همون رو خلق کنید برای خودتون ،، خدانگهدار
سلام و درود خدمت استاد عباس منش ومریم عزیزم خدارا شکر میکنم که تونستم این دوره بی نظیر رو خریداری کنم تا من هم بتونم مسأله ومشکلات زندگیم روحل کنم،استاد وقتی دوره رو بروزرسانی کردید با تمام وجودم این دوره رو خواستم والان دارمش،هنوز جلسه اول هستم آنقدر آگاهی های این جلسه ناب
به نام الله هدایتگر
سلام
چقدر میتونه این فایل مفید باشه و چقدر درس داره توی این فایل که خالق شرایط باشیم و به نظرم همه اینها برمیگرده به کنترل ورودی ها که با این کار آدم احساس ارزشمندی احساس توانایی عجیبی بهش دست میده و انجام میده کارو
یادمه ی شرکتی بهم زنگ زد که کارهای ردیاب خودرو رو انجام میداد و ی دونه ردیاب برام فرستاد
همیشه دست خدارو باز میزاشتم ی ایده ای که برام میومد و میاد اجازه میدم خداوند هدایت کنه تقلا نمیکنم عجله نمیکنم به همین خاطر همون ایده سودآور و خیلی راحت توی بیزینسم به فروش میره
خوب ردیاب اومد و بعد ی مدت ی نفر اومد که میخوایم ردیاب نصب کنیم و ردیاب هم داریم
حالا من اصلا نمیدونستم سیمکشی ردیاب چجوریه گفت نصب میکنید گفتم بله یعنی ی شهامتی توی دلم بود انگار کلا کارم همین بود
ی نگاه به نقشه ردیاب کردم و دیدم خیلی راحته رفتم تو دل کار اون چیزی که درک کرده بودم از نقشه رو انجام دادم دیدم جواب نمیده یعنی جواب داد یه مرحله رو اشتباه رفته بودم که زنگ زد خود اون مشتری به پشتیبانی و بهم گفت همه مراحل تقریبا درسته فقط جای این سیم رو عوض کن
انجام دادم و جواب داد
حالا چیزهایی که جامعه میگن چیزهایی که شرایط میگه باید حتما بری دوره ببینی حتما بری شاگردی کنی و اینقدر اعتماد به نفسم رفت بالا که توی دل همون کار کارهای دیگه دراومد یعنی ی ایده اومد که تو میتونی همون مرحله رله قطع کن رو انجام بدی و پول بگیری از مشتری
خیلی این فایل مهمه خیلی خیلی
این الگو رو در دلم در نگاهم در باوران زنده کرد به جای تمرکز بر بدی ها تمرکز کن روی خوبی ها به جای تمرکز به شرایط جامعه ذهنیت مثبتی داشته باش و روی باورهای ثروت افرینت کار کن شرایط عوض میشه
همین ماه گذشته پدرم و برادر بزرگم که باورهای مناسبی دارن تونستن توی یک ماه ی معامله هفده میلیاردی انجام بدن همین طبقه بالای خودم
و گفتم خدایا شکرت وقتی اینا با همین شرایط تونستن من هم میتونم اگه روی باور هام کار کنم اگه روی احساس ارزشمندی کارکنم میتونم در آینده توی کسب کارم به جای برسم هفده میلیارد چیه پنجاه میلیارد معامله کنم اینا تونستن من هم میتونم
خوب به لطف الله مهربان و آموزشهای استاد عزیز شرایط بینظیر برای خودم حلق کردم از فروش بالایی که دارم از شور و شوق زیادی که دارم از آرامشی که دارم از سلامتی خودم و خانوادم از تفریح هایی که رفتم از طبیعت هایی که دیدن کردم و این تازه اول راهه دارم شروع میکنم تازه داره برام قانون جواب میده درکم بالاتر میره احساس ارزشمندیم بیشتر میشه به این رسیدم توی هیچ مرحله ای از کسب و کار نباید روی کسی و حتی روی کسب و کار حساب کرد تنها خداونده که میشه روش حساب کرد اونه که از بینهایت طریق میرسونه ثروت رو روابط رو آگاهی رو ایده رو باورهای قدرتمند رو هرروز ثروت بیشتر هزینه کمتر هرروز آرامش بیشتر درعین حال ثروت بیشتر
هرروز روابط زیباتر در عین حال وابستگی کمتر
هر روز امید بیشتر در عین حال نگرانی کمتر
هرروز باور قدرتمند تر و شکستن سیمان های ذهنی و مخرب
از بندرعباس به فلوریدا
از خرم آباد به کجا
یعنی من هنوز تصمیم نگرفتن که میخوام کجای دنیا و توی چه خونه ای زندگی کنم
ولی آرام آرام انجام میشه داره ی اتفاقاتی میوفته پلن خداوند داره به اجرا درمیاد و خدارو صدهزار مرتبه شکرت
یادمه از بچگی عاشق بازیهای استراتژیک بودم، بازیهایی که این امکان رو به من میدادن تا اون جوری که دلم میخواد ریز به ریز بازی رو خودم بسازم!
پریشب بود که ندایی قبل از خواب درِ گوشم گفت “تو خالق زندگیت هستی!”
من خالق زندگیم هستم؟!
یاد بازیهای بچگیم افتادم، همون بازیهایی که دوست داشتم آزادانه بازی رو اونطور که میخوام بچینم، بسازم و خلق کنم!
آخه از بچگی عاشق همین خلق کردن بودم و در هر برههای، خلق اثر میکردم … .
از نقاشی و کاردستی گرفته تا برق و نجاری و دوخت و دوز!
به نظرم هر انسانی خصلت آفرینندگی در وجودش هست چون قطرهای از دریای خداوند و خصلت خلقکردن به صورت ذاتی به او داده شده!
اما من دارم از قدرتی خلقی عظیم، ماورای نقاشی و نجاری صحبت میکنم، قدرتی مثل خلق زندگی!
“ما خالق زندگیمان هستیم!”
این همون جملهی تکاندهنده و آشنایی هست که بارها و بارها از زبان استاد شنیدم، ولی هر بار که میشنوم باز هم برام تکاندهندهست و بهم تلنگر میزنه!
با اینکه همین پریشب بود که قبل از خواب این جمله رو شنیدم ولی طوری شنیدم انگار اولین بار بود که میشندیمش …
به قول استاد عباسمنش هرچه جلوتر میریم ظرف ما برای درک این آگاهیها گسترش پیدا میکنه.
با خودم میگم فایل امروز استاد با این عنوان جذاب خودش نشانهای قشنگ برای من بود که بگه هر موقع تصمیم بگیری، جهان با تو همراه خواهد شد و حتی اتفاقای اطرافت هم متناسب با تصمیم تو رقم خواهد خورد!
زیبا نیست؟!
زیبا نیست از همون روزی که افکاری متفاوت در سر میپرورانی، از همون روز متوجه واکنش متفاوت جهان به افکار جدیدت میشی؟!
و نکتهی ظریفش اینجاست که یک تناسب معنادار بین جنس افکار جدید و جنس اتفاقات جدید میبینی که گویای اینه که “تو خودت خالق اتفاقات، شرایط و وضعیت زندگیات هستیو معمار تویی!”
امروز که داشتم در مورد این قدرت خلاقیتی که به ما داده شده با خودم مینوشتم به یک تشبیه خوب رسیدم …
ما همه مثل خلبانهای هواپیمای زندگیمون هستیم که هرلحظه با نیروی هدایتگر برج مراقبت در ارتباطیم!
نیروی هدایتگری که چیزهایی رو میبینه که ما نمیبینیم و چیزهایی رو میدونه که ما نمیدونیم و او هر لحظه با ما صحبت میکنه!
اما خلبان خود ماییم و به هیچ وجه جای ما عوض نمیشه!
هرکسی مسئولیت و وظیفهی خاص خودش رو داره و وظیفهی من، کنترل هواپیمای زندگیم به سمت مقصده!
یک رادار هم بهم داده شده که میگه چقدر به سمت هدفم در حرکتم یا چقدر از مسیرش دور شدم …
این رادار همون قوهی احساس ماست که در هر لحظه بیانگر میزان در مسیر بودن یا خارج مسیر بودن ما با احساسمون به ما نشون میده.
وقتی بازم به این جمله فکر میکنم که ما خالق زندگی خودمون هستیم، و مسئولیت صدرصد هواپیمای زندگی به ما داده شده، مات و مبهوت میشم!
هرچه بیشتر درکش میکنم بیشتر بهت زده میشم از اینکه چنین حجم از آزادی و مسئولیت در اوج اختیار به ما داده شده تا اونجوری که میخوایم هواپیمای زندگی رو به سمت جایی که میخوایم ببریم!
این یعنی هیچ قدرتی توانایی کنترل هواپیمای ما رو نداشته و نداره!
یعنی هیچ کسی جز ما دخیل نیست!
تمام چیزایی که هم حس مکنیم تاثیرگذاره علتش اینه که خودمون اون اجازه و قدرت رو بهشون دادیم!
اگر من نقاش بوم زندگیم هستم و یک استادِ زبردست بالای سرم هست که همه چی رو میدونه و میگه، چرا بترسم؟!
من خودم ملوان کشتی زندگی هستم، ولی تنها نیستم و او راهنمای منه!
میبینی؟ چقدر مثال میشه از این جایگاه خالق و مخلوق و قدرت خلاقیت زد؟!
با خودم میگم شاید همین نقاشی و معماری و نجاری و … برای این بود که به صورت تکاملی بتونم جایگاه خودم رو در زندگیم درک کنم!
که بفهمم و درک کنم قلموی زندگیم دست خودمه و آزادم هرچه خواستم رسم کنم، با راهنماییهای او!
حالا اگر من ناشنوا هستم و نمیشنونم، اگر در مدار رادیویی او نیستم، تقصیر خودمه نه او!
شاید هم بشنوم ولی شک داشته باشم و عمل نکنم، بازم مقصر منم!
شاید هم بشنوم، شک نداشته باشم، ولی سهلانگاری کنم و گوش نکنم، بازم مقصر منم!
اگر نقاشی چیزی که میخوام نیست و ازش راضی نیستم، چون صداشو نشنیدم یا اگر شنیدم اجرا نکردم!
اما استاد گفتن نمونههایی از حل مسائل زندگیمون رو اینجا بگیم …
استاد من اون اوایل که وارد خونهای جدید در شهر دیگه شدم، با کلی مسائل ریز و درشت روبرو بودم؛ اما این توانایی رو در وجودم میدیدم که میتونم از پسشون بر بیام!
با خودم گفتم من تا زمانی که در شهر خودم پیش خانواده بودم، کلی چالش ریز و درشت از خونه رو حل کردم و سعی کردم هر بار فضایی دلنشینتر و راحتتر ایجاد کنم؛ پس اینجا هم میتونم! چون من همون آدمم با همون توانایی و چیزی تغییر نکرده!
خلاصه با این باور خونه رو گرفتم و دلم روشن بود از پس مسائلش بر میام.
اول از همه اینو بگم مهمترین کاری که در برخورد با این مسائل کردم، یک اقدام ذهنی بود نه اقدام فیزیکی!
من اگر همون یزدان کمالگرای قدیمی بودم که هیچ شناختی از خودش نداشت، اگر در چنین موقعیتی قرار میگرفت، تمام کار و زندگی رو تعطیل میکرد تا بتونه خونه رو کامل و بدون نقص آماده کنه بعدش زندگی رو ادامه بده!
در صورتی که من از وقتی گرگ کمالگرای درونم زو شناختم موفق شدم خیلی از جاها مچشو بگیرم و خوشبختانه اینجا هم تونستم رد پاش رو پیدا کنم و قبل از خرابکاری دستگیرش کنم!
من در برخورد با این مسائل پیش روم تصمیم گرفتم فارغ از کمالگرایی، در همین خونه با همین مسائل زندگی رو شروع کنم، دانشگاه رو برم، درسامو بخونم، آشپزی رو انجام بدم ولی سعی کنم هفتهای یک مسئله رو حل کنم.
این تصمیم و این ذهنیت خیلی بهم احساس آرامش داد که یزدان قرار نیست یهویی تمام مسائلی که میبینی رو یکباره حل کنی و بعدش تصمیم بگیری زندگی کنی و درس بخونی!
یه لیست به ترتیب اولویت از کارهای پیش رو تهیه کردم و هر هفته یک مسئله رو موفق شدم با هدایت خداوند، متناسب با امکاناتی که داشتم حل کنم.
از چالش میزان نور خونه بگیر تا کفپوش و جا لباسی و تهیه وسایل و …
واقعا دوران خیلی خاصی بود و هنوزم در عجم چهطوری تونستم همهی اون مسائل رو حل کنم، در حالی که نه امکانات خاصی داشتم و نه وسایل خاصی!
نتیجهی کار طوری شد که هر بار به در و دیوار خونه نگاه میکنم یک رد پا از خلاقیتم در حل مسئلهای که اون موقه وجود داشت میبینم در حالی که الآن اون مسئله تبدیل به اسودگی و راحتی و زیبایی شده در خونه شده و من از این بابت خیلی به خودم افتخار کنم؛ تا جایی که در و دیوار این خونه مایه رضایت و خرسندی من شده!
تک به تک مسائل خونه با شرایط و امکانات محدودم حل شد، در حالی که زمانی که شهر خودمون بودم برای حل مسائل خونه کلی ابزار و تجهیزات داشتم اما این خونه بهم ثابت کرد در هر شرایطی با توجه به داشتههایی که داری میتونی مسائلت رو حل کنی!
آیه 88 و 89 سوره شعرا
سلام به همگی
امیدوارم دلتون شاد باشه و زندگی تون چرخش روغن کاری شده باشه
امشبم میخام به ایده ام عمل کنم و یه آیه دیگه از قرآنو اون چیزی که ازش میفهممو اینجا بنویسم
یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ ﴿٨٨﴾ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ ﴿٨٩﴾
در آن روز که مال و فرزندان سودی نمیبخشد، (88) مگر کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید!» (89)
آیه ی امشب خیلی خاصه
خیلی خاصه
اصن ذهن خودمو از وقتی که خوندم درگیر کرده
اول آیه با یه نفی شروع میشه میگه روزی که مال و فرزندان هیچ سودی نداره منظورش روز قیامته که همه در پیشگاه خدا هستن
و همه ترسیدن هرکسی فقط به فکر خودشه
و خدا باز میاد موضوع مهم ثروت میذاره وسط
پشت بند این آیه چی میگه
آیه رو با الاااا شروع میکنه
مگررر
من این آیه اول خوندم و خیلی ساده از روش رد شدم
بعد گفتم چی گفت
دیدم یه آیه کوچیکه گفتم ولش کن بابا چیز خاصی نیس
آیه بعدشو خوندم بازم گفتم ولش کن
این آیه شاید ربطی به آیه قبلیش نداشته باشه
بازم خوندمش
و دیدم اول آیه دومی با الا شروع شده
یعنی دیوانه شدم
جدی جدی واقعا اینجا داره خدا حجت تموم میکنه آ
قبلا میومدم میگفتم که موضوع ثروت مهمه خیلی مهمه
آیه ها انعمت علیهم و هزار تا آیه دیگه رو مثال میزدم
ولی تا اینجایی که من پیدا کردم دو مورد هست که انگار تخصصی برای ثروته
و اصن احساس میکنم روز قیامت اگه خدا بخاد بهمون بگه که چرا ثروتمند نشدید و باز بخاد بهمون بگه که دلایل روشن براتون اومد
همین دو تا آیه رو مثال میزنه
چون این دو تا آیه تهشن دیگه آآآ
یکی همین آیه اس
یکی ام اون آیه ای که میگه کافرا میگن ما از شما ب خدا نزدیکتریم به خاطر اینکه اموال و فرزندان ما از شما بیشتره
آیه بعدیش میگه چنین نیس ولی اگر ایمان داشتن حرفشون درست بود (مضمون آیه اینه)
این آیه امشب و آیه ای که الان آوردم
این دو تا آیه رو نمیگم تکرار کنید
میگم ازشون بترسید
این دو تا آیه حجتو تموم میکنن
که خود ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاس
خود ثروتمند شدنا
اینجا دیگه نه اسم نعمت اومده که بگیم مثلا روابطم جزوشه
سلامتی ام جزوشه
اینجا مستقیم از مال استفاده شده یعنی دیگه اصن جای هیچ حرفی رو نذاشته
خودم که از وقتی این ایه رو خوندم یه جورایی منگم انگار
خیلی آیه سنگینی بود
باز اگه توی قرآن بگردی یه مورد دیگه ام هست که یه لول از این پایین تره
ولی همین مضمون رو داره
اونجایی که میگه اونایی که قرآن میخونن و زکات میدن و نماز میخونن
امید به کسب و کاری دارن که هرکز بی مشتری نمیشه و خدا هم از فضلش بر اونها می افزایه
اونم خیلی سنگین این یه لول پایینتره
کسب و کارو کشونده وسط نه خوده پولا
و خیلی مهم اینا رو به یاد مون موندنا
یعنی هیچ جایی برای باور مذهبی نمیذاره این سه تا آیه آ
چشمامونو باید باز کنیم
یه روزی ازمون سوال میشه از همین آیه ها
باز اون آیه ام به نظرم خیلی سنگین که طرف میمیره
داره جون میده هنوز نمرده
فرشته ها میرن سراغش میگن توی دنیا چگونه بودی
میگه من زار و زبون بودم
میگن مگه زمین گسترده نبود که مهاجرت کنی
و جزاش میشه جهنم
این آیه ام خیلی سنگین باز این یه لول پایین تر از اون سه تاس
و دیگه اینقدر خدا رزق ب غیر الحساب آورده
اینقدر گفت اگر انفاق کنید من چندین برابرشو بر میگردونم
اینقدر گفته لتبتغو من فضله یعنی دنبال حمالی نباشید دنبال فرصت های پول ساختن آسون باشید
اینقدر فضلو آورده یه جایی که اصن وعده فضلو داده
باز توی سوره ی حمد دیگه انععت علیهم رو همتراز کرده با راه راست
به نظرم هیچ جای راه نفوذی برای شیطان نمیمونه
اینا خیلی دلایل محکمیه برای اینکه ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاس
دلایلم البته نیس اینا محکم تر از دلیل و منطقه
اینا خوده اصل جنسه اینا خوده آیه اس
و از اون طرف اینقدر منطقم داریم اونا هم تازه جدا
مثل اینکه هیچ کار خیری نیس که تهش به پول ختم نشه
اونا هم دلایل خیلی محکمیه که ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاس
یعنی بد بینانه ترین آدم دنیام بیاد و تو این دلایلو براش بیاری میتونی بهش ثابت کنی که واقعا ثروتمند شدن کاری که ته کار خیره
کاری که تو رو به خدا نزدیک که نمیکنه که هیچ میچسبونه ب خدا
اما آیه
مگر کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید!» (89)
سلیم از ریشه سلم میاد همون ریشه اسلام
همون ریشه تسلیم شدن
همون که بارها گفته ابراهیم مسلم بود به شکل های مختلف
یعنی تو دلت تسلیم خدا باشه
نخای خدایی کنی
خودتو یه بنده گوش به فرمان خدا ببینی
فک کن یه کسی یه برده داره
بعد این برده همه جا دنبالشه
هر کاری بخاد بکنه بگه چرا اینکارو کردی الان
بذار من اون کارو انجام بدم
اون کار از نظر من درست تره
و بره انجام بده اون کارو
کفرت اون طرف در نمیاد؟ میگه بهش تو حرف نزن هیچی نگو کاری که بهت من میگمو انجام بده
داستان ما و خدا ام همینه
توی کار خدا فوضولی نخای بکنی
چیزی که خود من خیلی توش ضعیفم
فک میکنم هنوزم من خودم باید زور بزنم تا موفق بشم
غافل از اینکه درآمد یک سال منو خدا میتونه با یه ایده ساده که کنار دستمه بهم برسونه
با هدایت شدن یه مشتری پولدار جدید میتونه کسب وکار منو متحول کنه
اینا همش کار خداس
و میلیارد ها راه داره که من بلد نیستم من اصن نمیتونم ببینم
امروز یه مستند میدیدم از مامان پز
بعد وقتی که رفتم سایتشو از نزدیک دیدم
دیدم یه سایتی با یه سری غذای گرون
اونم با قوانین عجیب و غریب که حداقل سفارش چهار پرسه
و خیلی سخت گیرانه از نظر من
ولی اون کسب و کار گرفته بدم گرفته آ
ب خودم گفتم اگه ده سال پیش میومدن ب تو میگفتن که یه همچین ایده ای هست و این قوانین سخت گیرانه ام میخایم براش بذاریم به نظرت جواب میده یا نه
من صد در صد میگفتم عمررررا جواب بده
من شاهرگمو میذارم وسط که این جواب نمیده
چون خیلی از نظر من غیر منطقیه
اون قوانین سخت
قیمت های بالا
هنوزم برای من قابل توجیه نیس
قابل باور نیس
میگم مگه میشه
ولی خبر خوب اینکه شدددده
و بازم میشه
چرا اینجوری داستان
به نظرم تو اگه باور داشته باشی
اگه باورات درست باشه اگه از شرک دور باشی
خدا میاد تو رو برت میداره میذارتت زیر بقلش میبرتت به سمت ثروت
دیگه کاری نداره که چه جوری این ثروته قرار ب تو برسه این دنیای یه جوری باید یه کاری رو منطقی کنه
یه جوری راه ثروتو به تو باز میکنه
حالا خیلی وقتا منطقی
خیلی وقتا هم مثل مامان پز کاملااا غیر منطقی
خدا این چیزا حالیش نیس
آدمی که باور داره باید به ثروت برسه
اونی که توی امتحان بیست شده نباید نوزده بگیره فقط لیاقتش بیست توی کارنامه اس
اگه من بیزینس پلن مامان پز غیر منطقی و انجام نشدنیه
به خاطر اینکه هنوز زور خدا مو باور ندارم
کافیه که یکم نگاه کنم به آسمون
با اون نظم عجیب و غریبش
با اون وسعتش که ستاره هایی هستن که میلیارد ها میلیارد سال نوری با ما فاصله دارن
و ما به اندازه یک ذره ام توی این دنیا نیستیم
و خدا داره همه رو مدیریت میکنه
بعد نمیتونه یه کسب و کار کوچولو منو شما رو مدیریت کنه سود ده کنه
پر رونق کنه؟
واقعا یه خدایی که یه مورچه رو توی دل زمین رزقشو میرسونه نمیتونه به منو شما رزق به غیر الحساب بده
به خدا میتونه
وقتی اینجوری نگاه کنی به مامان پز
میگی خدایا من تسلیم
من باورمو درست میکنم همه چی رو تو برای من منطقی میکنی
ولی من عادت کردم من باید این کارو بکنم اگه اونجوری نشه چی
حواست باشه اینجا آسیب نبینی
بذار ببینم فلانی چی گفته در مورد من
حرف بدی نزنه آسیبی بهم نزنه زیرآبمو پیش فلانی نزنه
وقتی این نگرانی ها رو داریم
یعنی داریم توی کار خدا فوضولی میکنیم
اینا تازه مثال های ساده اش
هزار یک جا هست که مشتری را بت میکنیم برای خودمون فک میکنیم رزقمون فقط از طریق این میتونه برسه بعد همون مشتری خوب سو استفاده هاشو میکنه ازمون بعدم ول میکنه میره
و ما چون دست خدا رو بستیم چون احساس کردیم راه سخته محدود شدیم رسیدیم به یه جایی که دیگه بن بسته
در صورتی که تک به تک ما میتونیم همونجور که وقتی میریم محل های دور دور هر شهری
مثلا اصفهان ما مرداویجه
اونقدر این جا ماشین های مدل بالا میبینی که اصن میمونی اینا کجا بوده تا الان
این همه پول از کجا میاد
نمیدونیم که اینا هم یکی مثل منو شما بودن
از خانواده فقیر به دنیا اومدن
کلی شاید اشتباه کردن توی کسب و کارشون
ولی الان اینجان
بدون هیچ دغدغه ای
با کسب و کاری که ب قول قرآن لن تنبور
یعنی کسب و کار که هیچ وقت کساد نمیشه
الان این ماشینا رو دارن سوار میشن
باران رحمتی که برای منو تو ام بوده ولی ما استفاده نکردیم ازش
چون دلمون کثیف بوده توش باورهای شرک و آلود و فقر آلود بوده
اونا خودشونو تغیر دادن
فابریکشون اینجور نبوده آ
و الان اینجان
الان رسیدن به اینجا
و واقعا شده
و برای منو شمام امکان پذیره سه سال دیگه اون نقطه باشیم با همون ماشینا
و الان یه سری ها هستن که باورهاشونو تغیر میدن
فرکانس روزانه اشونو تغیر میدن و میرن اونجا
اینکه توی اون نقطه چن نفر از مایی که الان اینجاییم هم دیگه رو میبینیم
بستگی به لحظه به لحظه زندگی مون داره
خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی
خدایا منو از متقینی قرار بده که فاصله ای بین حرف و عملشون نیس دوستون دارم
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به الگوهای ناب من در زندگی ااستاد عباسمنش بینظیر وخانم شایسته نازنین
استاد عزیزم اون آبو هوای عالی اون سایه درخت پراز ارامش اون ماشین فوقالعاده اون خونه روی اب اون طبیعت زیبا واون خانم فوقالعاده دوربین به دست واون اندام رویاااییی نوش جوووووووووونت واقعا هرانچه زیباییی هست سزاوارتون استاد عزیزم چون واقعا بهاشو دادی من شاگرد استادی هستم که فقط مرد عمل من شاگرد استادی هستم که واقعا توحیدودر عمل اول خودش انجام میده بعد اموزش میده استاد من یک تنها پسریه که وقتی تصمیم گرفت از خانوادش دور بشه نگفت اخی مادرم اخی پدرم اخی خواهرام فقط منو دارن تحمل دوری وگریه های مامانم وناراحتی شو ندارم بلکه ایمانشو در عمل نشون داد وبا تمام وجود به قوانین خدا عمل کرد این کوچیک ترین مثال از ایشون واقعا اگه عمیقا بهش فکر کنیم خیلی ازش درس میگیریم
استاد عزیزم تو این چند سال که اومدم توسایت روز به روز ی ذره ی ذره تونستم اینو درک کنم که من خالق صدرصد زندگی خودم هستم که من هر لحظه با فرکانس های که میفرستم یعنی با توجهم با هرانچه که میبینم میشنوم تکرار میکنم مینویسم یا در ذهنم مرور میکنم لحظه بعدی خودمو خلق میکنم ومن هربار که تعهدم و بیشتر میکردم به اون نسبت نتایج خوبیم میگرفتم من دوماه پیش استارت عزت نفسو زدم وخدا میدونه همین جلسات اولو که گوش دادم وبهشون عمل کردم خدا میدونه چه نتایج عالی گرفتم و اینم بگم که واقعا با تمام وجووودم دارم روش کار میکنم ونتایج عالیم گرفتم واما من یک مثال میزنم در ارتباط به روابط که با شروع دوره عزت نفس به شدت منو متحول کرد در مورد قربانی شدن
اخ که این حس قربانی شدن رو من که به ظااهر فکر میکردم تو اون مدت که رو فایل های رایگان کار کردم تا حدودی از بین رفته اما نه من تازه متوجه شدم که خیلیم این ویژگی تو رابطه عاطفیم شدید ومن به صورت نا خوداگاه همش انجام میدادم مثلا کارگردانی های ذهن منفی که داشتم مثلا ی چیزی میخواستم وشوهرم رو تو شرایطی میدیم که میدونه اون برای من خیلی ضروریه ودلش به رحم میاد و میخره برام یا اینکه وقتی شوهرم از سرکار برمیگشت بعضی وقتی با لحن خوب نه بد ،با لحن خوب می گفتم من امروز انقد خسته شدم انقد بچمون اذیتم کرد همش ظرف شستم همش این کارو کردم بعد اصلا شاید بهشم فکر نمیکردم که این احساس قربانی شدن ویا خیلی مثال دیگه که روز به روز شرایطی پیش می افتاد که بیشتر به من اون احساسو بدهمثلا شوهرم به ی چیزی گیر میداد ویا انتقادی میکرد که واقعا منو آشفته میکرد واز درون اون حس قربانی شدن رو داشتم مثل ی ادم مظلوم که هرکاری میکنه ادم ظالم اونو نمیبینه وفقط ایراد میگیره اما من همون دوماه پیش که دوره رو شروع کردم فوری به خودم گفتم من مگه شاگرد استاد عباس منش نیستم من مگه به این قانون ایمان ندارم خوب باید صدرصد بهش عمل کنم واز همون لحظه شروع کردم وتمام جاهای که احساس میکردم دارم نقش قربانی رو بازی میکنم حذف کردم چون وقتی من مسئول صدرصد زندگیم هستم به جای سرزنش به جای انتقاد به جای گله وشکایت به جای دنبال مقصر گشتن فقطو فقطخودمو مسئول میدیدم وبه جای سرزنش کردن خودم باید فرکانس هامو تغییر بدم وخدا میدونه که من این دوماه نسبت به درک اگاهی چه قد ظرفم بزرگ شده و چقدر نتایج خوب گرفتم مهمترین نتیجه تاکید میکنم مهمترین نتیجه اینه که من اصلا اصلا دنبال مقصر نمی گردم وفقط وفقط سکوت میکنم وبه خودم میگم مینو عزیزم برای حل این مسئله فقط فقط وفقط رو فرکانس هات تمرکز کن ومن تو خانواده و محیطی رشد کردم که همیشه گفتن باید به شوهر بگی چشم باید تابع شوهر باشی باید زیر نظر شوهر باشی باید بدون اجازه شوهر کاری نکنی چیزی نپوشی صدات از صدای اون بالاتر نره اشکال نداره اون مرد ولی تو زنی زشت کسی صداتو بشنوه تو خونه فقط باید تو کار کنی تو فقط مسئول خونه داری باش وکار خونه رو انجام بدی
مردها عصبانی شدن اشکال نداره بهت حرفیم بزنن ولی تو در هیچ شرایطی به هرحال اونا مردن دیگه انتخاب هات باید زیر سایه انتخاب های همسرت باشه…..دیگه یکم پولدارن باشه آقا جان دیگه ی جورای باید خدا باشه و ی زنی سزاوار توجه ومحبت شوهر که این ویژگی هارو داشته باشه منم بعد ازدواجم چون دوران دانشجوییم تو محیط بزرگتر بودم و ی مقدار باورهام تغییر کرده بود براهمین اخداروشکر شوهرم نسبت به شوهرهای اطرافیانم بهتر اماباز همون شرایط سزاوار بودن یک زن نسبت به توجه شوهرش تو وجود اینم هست که قطعا باورهای خودم ومن الان میگم به اون قانون واون باورهای سزاوار بودن یک زن با تمام وجودم میگم بروووووووووو باباااااااااااااااااااااااااااامن الان خداااااااایییییییییی دارم که برام کافیه من قدرتو نمیدم دست کسی قدرت فقط تو وجود خودم قدرت فقط خودمم من بیشتر از قبل شوهرمم دوست دارم چون واقعا دوست داشتنی است چون واقعا ویژگی های زیبای داره چون واقعا دیگه بدون قیدو شرط بهش عشق میورزم من دیگه کاری نمیکنم که برای جلب توجه یا اینکه دلش برام بسوزه من واقعا دوست دارم آزادی که آرزوم بهش برسم وخودمو از اون محدودیت های که تو مغزم کرده بودند بیام بیرون وای خدای من
مثلا بارون بباره وخودم ماشینشو روشن کنم برم تو خیابون ی جای زیبارو ببینم ولذت ببرم مثلا برم مسافرت مثلا هر وسیله دوست داشتم برا خونه بخرم به خدا من باید خودمو بسازم به خدا من باید به هرانچه که دوست دارم برسم واین رسیدن به خواسته هام یک مسابقه یک نفره است واونم فقطو فقط خودمم من این چند سال قدم های خیلی عالی برا خودم برداشتم من باید اون احساس لیاقتو در خودم به وجود بیارم من فقط خودم میدونم تو چه شرایطی به اینجا رسیدم (از لحاظ مالی نمیگم بلکه از لحاظ محدودیت های که باور کرده بودم وشوهرم اونو برام اجرا میکرد )که ی کسبو کاریم شروع کردم وبا پولش دوره عزت نفسو خریدم و امشبم یعنی همین الان دوره حل مسائل تونو خریدم استاد شما تو اون خانواده به شدت مذهبی و فقیر به اینجا رسیدی بدون اینکه الگوی خاصی داشته باشیداونوقت من وقتی الگوهای نابی مثل شما دارم چطور نمیتونم اخه به خواسته های بزرگتری برسم من با دوتا ظرف شستن خودمو یک قربانی میدیدم اونوقت خانم شایسته رو میبینم که چطور شبوروز داره تلاش میکنه بدون اینکه اخمی به ابرو بیاره ولذت میبره چون قطعا باورهاش با من فرق میکنه
خلاصه استاد عزیزم واقعا بینظیر ترین ادمی هستی که تاحالا دیدم چه قدرافتخار میکنم که شاگرد شماهستم چه قدر سپاسگذارتونم چه قدر سپاسگذار خدایی هستم که روز به روز وابستگی هامو کم میکنم وبه خودش نزدیک میشم اینا رو نوشتم که به زودی که تغییر کردم ونتایج عالی تر گرفتم بیام بخونمش وبگم خدای من اون موقع کی بودم والان کی شدم خدایا خدایا ممنونم ممنون خدایا تنها تورا میپرستم وتنها از تو یاری میجویم
سلام به استاد عزیزم و دوستان گرامی
این فایل واقعا ارزشمند هست و به نظر من باید در دسته بندی توحید در عمل قرار بگیره. اینکه ما سعی کنیم هیچ عامل بیرونی ای رو در زندگیمون مقصر ندونیم و سعی کنیم عامل تمام اتفاقات زندگیمون رو خودمون بدونیم یعنی یک انسان توحیدی شدن، یعنی یک انسان شجاع شدن، یعنی تبدیل به انسانی میشویم که پیشرفت میکند. امکان نداره یک انسان تو زندگیش پیشرفت کنه تا زمانی که دلار، خانواده، فامیل، شرایط جامعه، دوستان، اوضاع اقتصادی مملکت، خداوند و… رو مقصر میدونه. چون تا وقتی که دیگران و هر عاملی غیر از خودت رو مقصر اتفاقات زندگیت، مقصر مسائل حل نشده زندگیت، مقصر بدبختی و بیچارگی و افسردگی و بی انگیزگی و … ات میدانی به هیچ عنوان راهی برای پیشرفت و حل شدن این مسائل و رسیدن به خوشبختی باقی نمیگذاری. چون میگی خب اون عاملها دست من نیستند که من بتونم کاری رو انجام بدم، بنابراین تغییری هم در زندگیت رخ نمیده. چون کلا بیخیالش میشی. درسته تحت فشار هستی بابت اون مسائلی که داری، ولی چون قدرت رو دادی به عوامل بیرونی هیچ قدرتی نداری که باهاش مسائل رو حل کنی. که باهاش خوشبخت بشی. اما اگر قوانین زندگی رو بدونیم، و بدونیم که به معنای واقعی خداوند قدرت تغییر زندگیمون رو داده دست خودمون و فقط کافیه قوانین رو بدونیم و مطابق قوانین خوب عمل کنیم آنوقت زندگیمون دست خودمون قرار میگیره، توحیدی میشیم، مسئله حل کن میشیم، و زندگیمون به میزانی که درست عمل میکنیم بهشت میشه.
میخواهم در مورد مسائلی که خودم باهاشون درگیر هستم صحبت کنم که واقعا من هم درست عمل نمیکنم اگر بخوام آگاهیهای این فایل رو ملاک قرار بدم. یعنی من هم خیلی جاها خودم رو قربانی میدونم که شرایط همینه که هست باید باهاش کنار بیای و قابل حل شدم نیست و .. در صورتی که نه شرایط اگر بد هست قرار نیست تو باهاش کنار بیای وقتی این رو بدونیکه تو میتونی حل مسئله ای رو هر مشکلی رو حل کنی و خودت عامل هستی و با تغییر خودت این مسائل هم حل میشه دیگه این قربانی شدن مطرح نیست. من خیلی مسائل مهمی رو تو زندگیم حل کردم تا حد مطلوبی که رضایت برام ایجاد کرد، در روابط پیشرفت کردم، در عزت نفس پیشرفت کردم، در مثبتنگری پیشرفت کردم، در پولسازی پیشرفت کردم، در خلق اتفاقات خوب تو زندگیم پیشرفت کردم و … – البته آگاهانه میگم پیشرفت کردم ولی این به این معنا نیست که به خواستههای نهاییم رسیدم ولی پیشرفت کردم و میدونم جا دارم تا بیشتر و بیشتر پیشرفت کنم و خواستههای بزرگترم رو هم تیک بزنم و شاید این روند بی انتهاست .. – با کسب کردن این پیشرفتها به مرور یک نوع بی انگیزگی در من ایجاد شد – در واقع یک مسئله جدید برای من ایجاد شد – من به این نتیجه رسیدم که خب تو این موارد پیشرفت کنم و این کارها رو هم انجام بدم مطابق قانونم خب عمل کنم آخرش که چی؟ آخرش که چی نه از سر ناسپاسی از سر اینکه ذوقی برای من ایجاد نمیکنه و من اشتیاق و خوشحالی بابت این موفقیتها ندارم و هیچ انگیزهای نداشتم که بخواهم تو این مواردی که پیشرفت کردم به درجه بالاتر و بهتر برسم. و حتی در حوزههای دیگه پیشرفت کنم. همانطور که استاد هم اشاره کردن در فایلهای دیگه جهان ایستا نیست و جهان همواره در حال پیشرفت کردن هست همواره در حال رشد هست یعنی تو باید و باید هر روز فرد بهتری نسبت به دیروزت بشی که اگر نشی عقبگرد میکنی و با تضاد هم رو به رو میشی تا خواستهای برات شکل بگیره که تو رو به سمت پیشرفت بیشتر هدایت کنه. طبق این قانون هم من یکجاهایی رو تو زندگیم شل گرفتم و جهان هم فشار آورد که باید تغییر کنی. یک جاهایی رو هم خوب جلو میرفتم و انگیزه داشتم و جهان تضاد کمتری ایجاد کرد.
من بعد از برخورد با این مسئله تصمیم به حل مسئله گرفتم. دیدم که مشکل من این هست که این بی انگیزگی عوامل متعددی داره. یکیش نبود اهرم رنج در ذهن من هست و من عاقبت این نوع عملکردم رو نمیدونم و دوم اینکه دیدم که من حتی جاهای عاقبت این عملکردم رو میدونم اما بازم میگم خب این مشکلم بوجود بیاد طوری نیست.. من نمیخوام تغییر کنم، و من با تحقیق کردن در خودم به این نتیجه رسیدم که اسم این مورد رو میشه گذاشت افسردگی. نمیخوام خیلی بازش کنم در این حد میگم که وقتی این حالت در تو ایجاد میشه که علاقهای به کاری نداری علاقهای به پیشرفت نداری شور و شوق در زندگیت نداری این قسمتی از مسئله افسردگی هست که البته و صد در صد راه حل داره همانطوری که در زندگیت در بسیاری از زمینهها با انگیزه با اشتیاق و با قدرت حرکت کردی و بهاهای زیادی رو پرداخت کردی تا شرایط دلخواه زندگیت رو ایجاد کنی این بی انگیزگی و از طرفی هم کنار آمدن با مشکلات و بگی خب این مشکلاتم تو زندگیم باشه که باشه من حال ندارم کاری رو تو زندگیم انجام بدم ناشی شده از مسئله افسردگی هست. یعنی باید تغییراتی در من بوجود بیاد که با انگیزه و با اشتیاق بشم و از این نشانههای افسردگی خارج بشم. به نظر من افسردگی درجههای مختلفی داره چون من واقعا در بسیاری از زمینه ها افسرده نیستم و آدم شادی هستم آدم زیبابینی هستم با انگیزه ای هستم اما در ضمینههای دیگری از زندگی نشانههای یک فرد افسرده رو دارم. به خصوص با تمرکز کردن روی فایل سگ سیاه افسردگی دیدم یک سری از این نشانهها رو من ندارم اما یک سری دیگه ای این نشانهها در من ظاهر شده که من باید مسئله رو با تغییر دادن خودم حل کنم. همچنین فایل هفتم دوره شیوه حل مسائل زندگی که استاد ماهرانه در مورد تجسم کردن زمانی که مسئله حل شده صحبت کردن کمک میکنه که این مسائل رو خیلی عالی حل کنم و من در حال انجام این پروسه هستم بابت اینکه دارم قدم بر میدارم که این مسئله رو در خودم حل کنم به خودم افتخار میکنم و صد البته باید بیشتر یادبگیرم و بیشتر تلاش کنم و از قوانین استفاده کنم تا مسئله رو به خوبی حل کنم. شاید موارد دیگه ای هم باشه که شناساییشون نکرده باشم و در طول حل مسئله ی نشانههای افسردگی به درک بیشتر بهشون برسم که اگر حسم گفت اونها رو با شما هم در میون میگذارم.
در مورد اینکه چه مسائلی بوده در زندگیم که حلشون کردم و چه اعتماد به نفسی ایجاد شد و روحیه ای کسب کردم، یکی از مسائلی که حل کردم و از بابتش خیلی انگیزه گرفتم و به خودم افتخار کردم داشتن ورودی مالی بود. من مدتها بعد از اینکه در کسب و کار قبلیم نتایج ناجالب و میشه گفت شکست خورده بودم که مربوط به قبل از آشنایی من با قانون میشه، همیشه آرزو این رو داشتم که مسئله مالیم رو حل کنم. پس از اینکه روی خودم تا حد مناسبی کار کردم و مخصوصا باورهای توحیدی و تمرکزی روی باورهای ثروتساز کار کردم و مسائلی که انرژی زیادی از من میگرفت مثل تمرکز بر نکات منفی و مسائل روابط و .. را حل کردم، هدایت شدم به اینکه از یکی از تخصص هام که تایپ و طراحی پاورپوینت کارهای دیگه مثل طراحی گرافیک و … بود به ورودی مالی رسیدم و تونستم مسائل مالی بیشتری رو از خودم حل کنم. مهارت بیشتر کسب کردم و هر روز بهتر از دیروز شدم و تونستم ورودی مالی برای خودم ایجاد کنم. حل این مسئله و این پیشرفت خیلی به من اعتماد به نفس داد. خیلی به خودم افتخار کردم. خیلی احساس توانمندی کردم و خیلی فراوانی رو بیشتر باور کردم که اگر من تونستم این پیشرفت مالی رو ایجاد کنم و ورودی مالی داشته باشم پس قطعا میتونم مسائل دیگه رو هم حل کنم و پیشرفت بیشتر رو ایجاد کنم.
هرچند که هم اکنون هم از نظر مالی نتایجی که در خواستههام هست و آزادی مالی که خواهانشون هستم رو ندارم و نسبتا هم در پیشرفت کردن در حوزه مالی به رقمهای بالاتر خوب عمل نکردم این هم یک مسئله هست که باید حل کنم، اما همینکه تونستم ورودی مالی برای خودم فراهم کنم و این مسئله رو حل کنم خیلی به من کمک کرد که باور کنم توانمندی های خودم رو، باور کنم که میشود حتی اگر شکست هم خورده باشی از جایت بلند شوی. و نکته جالبش این هست که من قبلا در کسب و کار قبلیم هرچقدر در می آوردم خرج بیهوده میشد و چیز آنچنانی نمیماند که برای خودم و زندگیم خرج کنم و حتی بدهکارم میشدم اما در کسب و کار بعدی ام به لطف کار کردن روی توحید و باورهای ثروتساز و فایلهای دانلودی درآمدی برای من ایجاد شد و دیگر بدهکارتر نشدم و همچنین در مورد کارهای مورد علاقه دیگرم هم خرج کردم و لذت بردم و پیشرفتهای بیشتر کسب کردم و خواستههایی که داشتم را هم تیک زدم و یکجورایی سوراخ های سطلم بیشتر گرفته شده بود نسبت به قبل. خیلی دوست دارم در حوزه مالی آزادی بیشتری ایجاد کنم و حتما این مسئله رو به لطف خداوند حل میکنم.
عاشقتونم و دوستتون دارم و براتون از خدای مهربان بهترین اتفاقات رو میخوام و امیدوارم یک زندگی عالی رو داشته باشید و لیاقتش رو هم دارید.
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم ومریم جان که برای ضبط فایل های زیبا زحمت می کشند بی نهایت سپاسگزار خداوند وشما دونفر انسان خدایی هستم .
سلام ویژه هم به دوستان هم فرکانسی خودم خوشحالم که این آگاهی های ناب را باهم به اشتراک می گذاریم .
من الان یک آگاهی به ذهنم رسید که گفتنش خالی از لطف نیست شما تصور کنید انسان اگر یک قطره آب بود بنا به ویژگی ذات خودش که تمایل به راحتی دارد وحاضر نیست خودرا دچار چالش وتغییر کند اگر می خواست این قطره آب در یک جاساکن بماند مطمئنا تبدیل به مرداب بدبو ومتعفنی می شود که عامل مرگ ونابود ی موجودات زنده بود وهیچ رویش وباروری در کار نبود .
حال اگر این قطره سفر رویایی خودرا آغاز می کرد وتغییرات خودرا در چرخه آب آغاز می کرد تصور کنید چه تغییراتی می کرد قطره آب دریا بخار می شود عروج پیدا کرده با آسمان می رفت از آنجا سرد شده در قالب برف وباران رود تشکیل می داد ودوباره عامل زایش وتولید گیاهان واب رسانی به موجودات جهان می شود وهر قطره رسالت خاص خودرا درجهان طبیعت انجام میداد
انسان هم همین است انسان راکد ورو به سقوط اگر نخواهد رشد کند محکوم به نابودی وزوال است تازه خدا لطف می کند انسان را دچار تضاد می کند تا خودش واستعداد هایش را بشناسد خودرا شکوفا کند
حالا انسان هنرمند آن است که مثل استاد عباس منش پیش از تضاد درحالی که شرایط گل وبلبل است خودرا به چالش وتغییر وپیشرفت بکشاند .
الهی شکرت برای آنچه الهام کردی ونوشتم ممنونم از همه عزیزانم که خواندند دوستون دارم موفق وشاد وسعادتمند باشید
فعلا