خالق شرایط یا قربانی شرایط؟ - صفحه 21

417 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 753 روز

    حالا چرا من انقدر پشتم به خدا گرم بود و روش حساب کرده بودم حدود ده دوازده سال قبل از اینکه مبتلا به ام اس بشم بخاطر بیخوابی ها و تغذیه نامناسب ک در دوران دانشجویی داشتم و البته مشکلات مالی فراوان خانواده و فشارهای روحی روانی زیادی ک به من وارد شد بینایی چشم چپم رو از دست دادم و حتی چشمم اندازه یه نخودچی شده بود و چشم راستمم تار میدید من حدود شش تا هشت ماه حداقل پیش چشم‌پزشکان متعدد رفتم و داروهای چشمی مصرف میکردم و همه به اتفاق گفتن یادبگیر و عادت کن با یه چشم ببینی و عینک شماره 4 میزدم دیگه از پزشکان ناامید شدم یادمه ساعت یک نصف شب بود ک همه خواب بودن با حالت درماندگی تمام به خدا گفتم ولی تو میدونی تو خودت گفتی بر من آسان است درمانش پیش توست درمانش کن منو هدایت کن من امیدم به توئه ک چشمام بینا و شفاف بشه .صبح همون روز اول وقت یکی از رفقای کاشانی ک اتفاقا همیشه تا لنگ ظهر خوابه زنگ زد ک کاشون دکتر طب سنتی هست ک چندنفر پیشش رفتن و الان بینایی شون رو به دست اوردن این دوستم در جریان چشم من بود گفت دوره طب سنتی هم گذاشته ادرس داد و من اومدم کلاس دکتر و اتفاقا دکتر راجع به مشکلات بینایی و چشمی صحبت کرد بعد کلاس مشکلمو گفتم و ایشون نبض منو گرفت و گفت دوره درمان داری باید بیای مطب و به منشیش سفارش کرد ک پنج شنبه اول وقت بهم نوبت بده و منم رفتم ایشون یه دوره نود روزه برام تجویز کرد و منم به لطف خدا مو به مو انجام دادم البته روز بیستم بودم ک بینایی چشمم کامل برگشت و چشم راستمم شفاف و واضح میدید و عینک را برداشتم فقط برای نزدیک بینی از شماره یک استفاده می کنم و تا آخر درمان را هم با کمال میل انجام دادم چون این را فقط لطف خدا و معجزه میدونستم و اولین درمان و نسخه ای بود ک انقدر برای انجامش اشتیاق داشتم با وجود اینکه رژیم سفت و سختی داشتم باید از شهرستان به کاشان رفت و اومد میکروم دوسه تا سواری میخورد. پروسه درمانم سنگین بود ولی میگفتم خدا برام آسونش میکنه و واقعا هم آسونش کرد. این معجزه ای ک برام اتفاق افتاد خیلی چراغ ها رو تو زندگیم روشن کرد ک خیر اینطور نیست ک هرچه بادا باد دنیا قانون داره و ما خالق اتفاقات و شرایط زندگیمون هستیم و خیلی دلم به خدا قرص شد چه خدایی داریم ما خدایی ک ما را از ظلمات و تاریکی ها به سمت نور میاره خدایی ک ما رو از سختی ها به سمت آسونی ها هل میده خدایی ک ما را از عدم و نیستی به وجود میاره خدایی ک میمیراند و زنده می کند خدایی ک از بیماری به سمت سلامتی میاره خدایی ک از جهل و نادانی به سمت آگاهی میاره خدایی ک از ناامیدی به سمت نور و امیدواری میاره خدایی ک از چاه نجات میده و ما را به تاج و تخت پادشاهی مینشونه خدایی ک از ذلت به عزت میرسونه خدایی ک از تنگناها به راههای فراخ و وسیع هدایت میکنه خدایی ک از کور بینا میسازه و از کر شنوا میسازه و از بیراه به راه میاره خدایی ک در زندگی همه چیز می شود و همه کس. برایت استاد می شود برایت استاد عباسمنش می شود برایت خانم شایسته می شود و تو را همچنان و هرزمان با یکی از میلیاردها دستش هدایت می کند . خدایی ک برایت کامنت می سود و از دل کامنتها با تو سخن می گوید و راه نشانت می دهد خدایی ک عظمت و جلال و جبروت و کبریایی مال اوست خدایی ک لم یلو و لم یولد است خدایی ک احد و صمد است خدایی ک لم یکن له کفوا احد است خدایی ک غنی حمید است حلیم علیم است واسع علیم است خدایی ک فضل و بخشش فقط و فقط به دست اوست خدایی ک رحمت خودش را شامل حال ما می کند خدایی ک ذوالفضل العظیم است خدایی ک فاطر السماوات و الارض است خدایی ک مالک یوم الدین است خدایی ک رحمان و رحیم است و خدایی ک الحمد لله رب العالمین است. الحمد لله الذی هدانا و ما کنا لنتهدی لولا ان هدانا الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 753 روز

    سلام بر استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز.

    من هم دوست دارم تجربه خودم را بنویسم. بعد از فوت پدرم از شدت غصه و گریه و زاری مبتلا به Ms شدم و پزشکان گفتن سال دیگه این موقع روی ویلچری برو به زندگی رو ویلچر خودتو عادت بده و بجای جنگ و مبارزه بپذیرش و سعی کن به این زندگی خو بگیری چون این بیماری پیشرونده است و هیچ راه درمانی نداره اولش ناامید و گریان شدم ته دلم خالی شده بود ولی یهو به خودم اومدم و گفتم چرا به زندگی رو ویلچر خودمو عادت بدم ذهنمو تربیت می کنم با همین پاهایی ک خدا بهم داده قوی تر و محکمتر از قبل قدم برمیدارم اونموقع نه سایت میشناختم و نه با استاد آشنا بودم. همین ک اینو گفتم انگار بارقه ای از نور و امید در وجودم شعله ور شد. یادمه همونطور ک خوابیده بودم داشتم اینستاگردی میکردم ک یه کلیپی توجه منو جلب کرد . کلیپ جلسه دورهمی اساتید موفقیت بود و به زبان انگلیسی.تا آخر کلیپ رو گوش دادم و فقط یه جمله از دکتر جو دیسپتزا را متوجه شدم ک در پاسخ به آقای گِرِگ بِرِیدن گفت من عاشق اینم ک صبح ساعت چهارونیم صبح از خواب بیدار بشم چون فرکانس اون موقع در بالاترین حد خودشه و مراقبه سپاسگزاری انجام میدم این جمله انچنان شوری در من انداخت ک بعد از مدت ها از جا بلند شدم و ایستاده و روی پاهام نماز خوندم و گفتم این هم نشونه اش ک من رو پاهای خودم راه میرم . به خدا متوسل شدم و از خودش کمک خواستم و محکم تکرار کردم حرفی ک پزشکان میزنن تنها راهکار و آخرین راهکار نیست خدا میلیونها راهکار برام داره و خودش منو به این راهها به راحت ترین شکل ممکن هدایت میکنه و هدایت کرد. فردای همون روز یکی از همکاران برای جلسه ای با من تماس گرفت و من گفتم نمیتونم در جلسه حضور پیدا کنم گفت میتوم بپرسم چرا ؟ م نتونستم بگم ام اس دارم گفتم کمرم درد میکنه و نمیتونم بیام. گفت دیسک کمر داری ک البته اونم داشتم و گفتم بله گفت خب زودتر به من میگفتی من میتونم تمریناتی بهت بدم ک درد کمرت رو میندازه و در صورت ادامه بهبود پیدا میکنی یا حداقل زمینگیر نمیشی . خلاصه هماهنگ کردیم و رفتیم و تمرینات رو به من داد حالا من چرا رفتم؟ چون نمیخواستم متوجه بشه ک من مبتلا به ام اس ام گفتم حالا میرم تمرینات رو میگیرم و بیخیالش دیگه. فوقش انحام نمیدم و بعدش میپیچونم. وقتی برای گرفتن تمرینات رفتم ایشون ازم خواست یه سری حرکات کششی رو انجام بدم ک مطمئن بشه درست انجامشون میدم یا نه ؟ منم وضعیت عضلانم داغون بود ولی به رو خودم نیوردم و با هر زور و بدبختی بود انجام دادم. ایشون با تعجب زیاد بم نگاه میکرد و گفت چقدر عضلاتت ضعیفه حداقل دوسال زمان میبره عضلاتت عادی بشه منم اصلا به رو نیوردم اومدم خونه و وسوسه شدم تمرینات را انجام بدم وبا اینکه خیلی برام سخت بود تا جاییکه بعضی مواقع اصلا نمیتونستم انجام بدم ولی انجام میدادم تا شش ماه همین تمرینات کششی را انجام دادم بعد از اون کم کم دیدم حرکات دست و پاهام خیلی بهتر شده منی ک نمیتونستم یه لیوان تو دستم بگیرم الان داشتم سینی ظرف بلند میکردم منی ک بیست قدم را به سختی و در نیم ساعت حداقل برمیداشتم الان داشتم عادی راه میرفتم . امیدوار شدم همین تمرینات را ادامه دادم در ماه هشتم دیدم میتونم بدون لکنت صحبت کنم و میتونم با دستم بنویسم . تیرگی پوستم داشت برطرف میشد و بدنم داشت وزن میگرفت و رسیدم به هفتاد کیلو. اصلا شگفت انگیز بود من ک هرروز داشتم آب میشدم و پوست بدنم شل شده بود و وقتی به استخونای در حال تحلیلم میخورد صدامیداد منی ک نصف بدنم رو فقط میکشیدم و نصف بدنم فلج شده بود. معجزه بود جرات پیدا کردم و شروع کروم به روزانه یکساعت پباده روی در روز تو پیست پیاده روی هرچند سخت بود ولی باید انجامش میدادم سخت بود ولی میارزید به قول دکتر دیسپنزا و من در کنار تمرینات مدام به سمینارهای دکتر دیسپنزا و کتابها و آثار ایشون هدایت شدم و مدام بارها بارها اونها را گوش میدادم و میخوندم و به الهامات خداوندی مطمئن بودم و عمل میکردم تا وضعیت عمومی بدن من خوب شد ولی به مرحله پایداری نرسیده بودم به دکتر باقری ک مربی بدنسازی بودم هدایت شدم و با ایشون مشکل ام اس و تمریناتی ک انجام داده بودم را مطرح کردم ایشون چهاردوره به من تمرینات دادن در کنازش رژیم غذایی و من بعد از هشت ماه کار با تمرینات ایشون و رعایت رژیم غذایی تعادل خودم رو به دست اوردم و الان سالم و قوی هستم هیچ قرص اعصاب و خواب و ام اس نمیخورم. روی ویلچر نیشتم و روی پاهای خودم راه میرم و روزانه تا دوساعت پیاده روی دارم و بابت هرقدمی ک برمیدارم میلیاردها بار خدا را مرسی. میدونم پشت یک قدم راه رفتن چ خبرهاست. وزن بدنم رو 53 کیلو و کاملا نرماله. پوستم شفافه و من همه را وامدار خداوند هدایت هاش و الهاماتش هستم ک اوست ک بر هی چیزی وکیل است اوست ک بر هر چیزی توانمند است اوست ک بر هرچیزی گواه است اوست ک بر هرچیزی دانا و شنوا و بیناست اوست ک دانای غیب و شهادت است اوست ک داناست به آنچه انجام می دهیم اوست ک‌پاداش محسنین را تباه نمی کند اوست که هدایت برعهده اش است اوست ک حی قیوم است خواب و چرتی نمیگیردش اوست ک قدرت مطلق دارد اویت ک اول و آخر است اوست ک‌ظاهر و باطن است اوست ک بسیار داننده پنهان هاست اوست ک هرکه را بخواهد بی حد و حساب روزی می دهد اوست ک مریض می کند و شفا می دهد اوست ک از جایی ک‌گمان نمی کنی به تو روزی می دهد اوست ک خالق آسمانها و زمین و هرکس و هرچه بین آنهاست اوست ک رزّاق ذوالقوه المتین است همه از جانب اوست و اوست که می داند و ما نمی دانیم

    ادامه در کامنت دوم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    آیسو گفته:
    مدت عضویت: 1656 روز

    سلام استاد جان

    وقتی که هر بار با خودم تکرار می‌کنم این فقط من هستم که خالق زندگی خودم هستم و می‌تونم تمامی شرایط رو خودم خلق کنم با اینکه بارها و بارها احساس می‌کنم این مسئله رو پذیرفتم اما می‌دونم اون ته ذهنم من هنوز ایراد دارم و هنوز خیلی کار دارم که روی خودم کار کنم و می‌دونم که هنوز کامل مسئولیت زندگی خودم رو به عهده نگرفتم و هنوزم خیلی پیش میاد که شرایط بیرونی رو مقصر بدونم…

    اما خب با این حال خوشحالم که دارم روی خودم کار می‌کنم و سعی می‌کنم که این موضوع رو حداقل کمرنگ‌تر کنم…

    بریم سراغ مسائلی که من خودم تونستم اون‌ها رو حل کنم

    یه نکته خیلی جالبی که من می‌دونم و بارها و بارها برام پیش اومده اینه که انقدر راحت تونستم مسائلو حل کنم که گاهی وقتا دوستام بهم زنگ می‌زنن و از من راهنمایی می‌خوان می‌دونن که قطعاً وقتی یه موضوعی رو به من میگن هرجور که شده براش راه حل پیدا خواهم کرد حتی کوچولو…

    یه جمله‌ای هست توی ذهنم که مدام تکرار میشه همیشه بهم میگه فقط مرگه که راه حل نداره بقیه موضوعات راه حل دارند

    و البته باید بگم که هر وقت روی عقل خودم حساب کردم زدم همه چیو داغون و خراب کردم ولی وقتی که واسه مشکلاتم هدایت خواستم و قدم برداشتم گفتم خدایا من میرم جلو بقیشو تو خودت درست کن همه موضوعات به راحتی پیش رفته و توی قلبم محکم‌تر ثابت قدم‌تر بودم…

    یادمه وقتی که بچه‌تر بودم دلم می‌خواست برم کلاس کنکور درس بخونم اما چون تو محل ما کلاس کنکور نبود و باید یک مسافت طولانی رو طی می‌کردم پدرم راضی نبود و می‌گفت لازم نیست این کارو کنی…

    من اون موقع تصمیم گرفتم به پدرم بگم که به عنوان هدیه روز تولدم به من کلاس کنکور هدیه بده

    که این مسئله به همین راحتی همین جا حل شد چون پدرم اصلاً نتونست مقابل این خواسته من نه بگه و قبول کرد با این شرایط که خودش تا حد امکان منو ببره و بیاره.“خب این موضوع هم اصلاً به نظر من اشکالی نداشت و می‌دونستم که چند باری بیاد و بره خسته می‌شه و اون کسی که قراره یک سال این مسیرو بره خودمم با وجود چالش‌هایی که اون راه داشت با اینکه دور بود… من تونستم از پس این موضوع هم بر بیام و راحت برم و بیام

    بعد اون موضوع مسئله بعدی که پیش پیش روی من بود کنکور بود

    یادمه اون وقتا خیلی تلاش می‌کردم و حتی عیدم دوست داشتم که درس بخونم یه روز یکی از فامیلامون اومد به من گفت حالا ببینم انقدر همیشه داری درس می‌خونی آخرش چی میشی!!!!

    اون موقع‌ها من قانونو نمی‌دونستم و هنوزم تو این مسیر نبودم باید بگم که یکم استرس گرفتم گفتم خدایا اگه بعد از این همه تلاش و این همه کلاس رفتن و طی کردن این مسافت طولانی قبول نشم درد خودم یه طرف اینکه می‌افتم روی زبون خاص و عامم یه طرف…

    اما باز ادامه دادم یادم میاد که هر وقت فکر نامربود به سرم می‌زد که اینم خودش یه مسئله بود و ممکن بود استرس شدیدی بهم وارد کنه من خودم رو تو اون شرایط رویایی تصور می‌کردم… می‌گفتم من دانشگاه تهران قبول میشم

    وقتی که کنکور دادمو یه رتبه خیلی خوب کسب کردم همونجا تصمیمم عوض شد و تصمیم گرفتم معلم بشم

    اتفاقاً احساس می‌کنم اون بهترین تصمیمی بود که توی زندگیم گرفتم که دانشگاه خوب قبول شدم دولتی بود و همزمان با دوران دانشجویی من حقوق داشتم در واقع اونجا هم چند تا از خواسته‌های دیگم برآورده شده بود

    اولیش این بود که من عاشق دریا بودم و وقتی که دانشگاه قبول شدم مستقل شده بودم دانشگاه من توی یک شهر شمالی بود یعنی کنار دریا… خدا می‌دونه چه دوران خوبیو گذروندم چقدر بزرگتر شدم

    موضوع بعدی این بودش که برای خودم دیگه درآمد داشتم راحت درس می‌خوندم سر کلاس می‌رفتم از دریا لذت می‌بردم داشتم بزرگ می‌شدم و تجربه کسب می‌کردم و همزمان باهاش حقوق داشتم

    خوب این برای من خیلی تجربه شیرینی از حل مسائل بوده خدا را شکر می‌کنم که تونستم این کارو انجام بدم

    اما بازم ته دلم بعد از این موفقیت‌ها احساس لذت نمی‌کردم احساس می‌کردم من حلقه‌های گمشده زیادی دارم که باید اون‌ها رو پیدا کنم شد یه تضاد تو زندگی من

    روز تولدم بود خیلی جالبه برام که همه چی داره به روز تولدم برمی‌گرده من از خدا هدایت خواسته بودم در واقع به خدا گفتم خودت درستش کن خودت حلقه گمشده منو پیدا کن خودت به من معنای اصلی اصلیم رو نشون بده

    اینجوری شدش که من با کتاب راز آشنا شدم دقیقاً یادم نمیاد چه جوری این اتفاق افتاد ولی یادمه هر کلمه از اون کتابی که می‌خوندم روحم به پرواز در میومد اون موقع حدود 19 سالم بود

    و من این جستجو رو ادامه دادم کم کم با کتاب‌های مختلف.. خیلی کتاب در این زمینه خوندم شاید تا سن 20 سالگی من داشتم کتاب‌های موفقیتو می‌خوندم تا بیشتر یاد بگیرم یه جاهایی احساس می‌کردم درسته یه جاهایی احساس می‌کردم غلطه ولی من همچنان داشتم همین راهو ادامه می‌دادم تا مدارم رفت بالا و هدایت شدم به سایت عباس منش…

    اینجا احساس کردم ریشه خودمو پیدا کردم اینجا احساس کردم اون حلقه گمشده خودمو پیدا کردم…

    اینجا احساس کردم باید روی عزت نفسم کار کنم شروع کردم به کار کردن روی عزت نفسم دیدن سریال‌های مختلف سایتو کامنت گذاشتن خب باید اعتراف کنم که خیلی هم از این مسیر خارج می‌شدم و برمی‌گشتم

    انقدر توی این سایت روی خودم کار کردم که الان میگم می‌تونم مسائلم رو به راحتی حل کنم در واقع وقتی که هدایت می‌خوام باعث میشه که به راحتی جواب مسائل به من داده بشه

    زمانی که می‌خواستم ماشین بخرم فقط خواستشو دارم و از خدا خواستم پولشو برام جور کنه بهم راه‌هایی نشون داد و اون پولو برای من جور کرد…

    زمانی که دلم خواست دانشگاه قبول بشم منو هدایت کرد به زمان‌های خالی بین کار کردن برای درس خوندن در نتیجه دانشگاه قبول شدم اونم دانشگاهی که اصلاً در مخیلاتم نمی‌گنجید همون دانشگاهی که وقتی 18 سالم بود توی تصوراتم تجسمش می‌کردم و ذوق می‌کردم… بالاخره تونستم دانشگاه تهران قبول بشم

    اینجا به مسئله خوردم گفتم پس روزایی که سر کارم چه جوری برم کلاس..

    بازم هدایت شدم خدا من رو هدایت کرد به یه محل کاری که همه با من مهربونن و خیلی راحت تونستن برم کلاسام و روزایی که نیستم آدم مهربون در واقع یکی از فرشته‌هاشو خدا برای من فرستاد تا جای من بمونه و همه چی رو راحت مدیریت کنه منم بتونم به کلاسام و درسم برسم…

    درس داشتم به نام آمار پیشرفته من احساس می‌کردم هیچی از اون درس نمی‌فهمم در نتیجه یه مسئله بزرگ شد که باید حلش کنم من شروع کردم تحقیق کردن روی این درس کار کردن سعی کردم بگم من می‌تونم راحت از پسش بر بیام در نتیجه تونستم با گرفتن 19 و نیم اون درس رو پاس کنم

    خیلی احساس بی‌نظیری بود از حل کردن این چالش‌های ریز و درشت توی زندگیم خیلی مثال‌های متفاوتی دارم… بعضیاش خیلی زود حل شده و بعضیاشم زمان برده هر کدومش که زمان برده به خاطر محدودیت‌های ذهنی من بوده و زمانی بوده که من فکر می‌کردم خودم به تنهایی می‌تونم کارا رو انجام بدم ولی وقتی که تسلیم شدم و سپردمش به دست خدای خودم اون مسائلو خیلی راحت و آسون حل کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1382 روز

    باسلام خدمت استاد عزیزو خانم شایسته ی زیبا

    روز 142 ام

    ««هرچه نقش مهمِ کانون توجه‌ات در خلق اتفاقات زندگی‌ات را درک می‌کنی‌، سوء تفاهم‌ها و کژ‌‌فهمی‌های بیشتری درباره قدرتی که برای خلق اتفاقات زندگی‌ات‌ داری، برطرف می‌شود.

    هرچه ارتباط واضح‌تری میان کانون توجه غالبت‌ات و جنس احساسی که غالباً داری را پیدا کنی‌، تعهد بیشتری برای اعراض کردن از ناخواسته‌ها و توجه کردن به خواسته‌ها و نعمت‌های زندگی‌ات داری.»»

    من با کار کردن روی دوره ی باارزشه شیوه ی حل مسایل ،مسائل بزرگو‌کوچکه زیادی رو در زندگیم حل کردم

    باور اینکه

    هر مساله ای ،راه حل اسان داره

    درون هر مساله،راه حلش هم موجوده

    خدا منو هدایت میکنه

    من توانایی حل مسایل رو دارم

    نگاه بهبودگرایانه داشته باشم بجای کمال گرایانه

    و

    مهمتر از همه:

    بیشتر در درونه خودم به دنبال راه حل باشم

    والبته باورهای زیادی که در طی دوره،اموزش دیدمو عمل کردم

    من برای پایان دادن ب رابطه ی طلاقم ک طی 7 سال درگیر بودم، این دوررو تهییه کردم

    (سالهایی ک پر از هزینه و استرسو نگرانی بود)

    اما خداروشاکرم که نه تنها ا‌ن مساله ،به راحتی و سریع و بدون هزینه و دراوج عزت و احترام حل شد،تونستم درکارم مستقل و باشگاه (هوم جیم) بزنم

    در واقع با پیدا کردن یکسری ترمزها که باعث میشد راه حل رو پیدا نکنم،تونستم به صورت ریشه ای،باورهایی در وجودم بسازمونهادینه کنم که راه حل بسیاری از مسائل زندگیم بودوهست

    دوره ، بسیار تمرکزیه و من برای پاسخ دادن به تمرینات،به دل طبیعت میرفتمو ساعت ها خلوت میکردم تا بتونم به اعماق‌ باورها و باگهام نفوذ کنم

    در حال حاضر ،مساله ی جدید در زندگیم دارم که ریشه ی اون نداشتن احساس لیاقته

    و دارم به صورت تمرکزی روی دوره ی احساس لیاقت کار میکنم

    من شهریه ی کلاس هامو ،بعد از 6ماه افزایش دادم

    و‌وقتی مواجه شدم با انصراف یکسری از شاگردام،نجواها شروع کردن

    ولی به لطف دوره ی با ارزش احساس لیاقت،جلسه سوم،استاد میفرمایند شما اگه احساس لیاقت قوی داشته باشین،از طرد شدن نمیترسین،از حرف مردم نمیترسین و من هرروز دارم باخودم تکرار میکنم که اگه قراره بخاطر این افزایش شهریه ادمها از کنارم برن،بزار برن،

    قطعا قراره ادمهایی به سمت من هدایت بشن که احساس لیاقته زیادی به خودش دارن و به شرایطه من هم احترام میذارن

    من با تکامل به این نقطه رسیدم و به مهارت خودم،به تجهیزات باشگام،به کیفیته کارم ،به تمیزیه باشگام باور دارم

    من لایق این عدد هستم و البته ک برای اینکه ذهن رو خاموش کنم،الگوهایی براش اوردم که شاگردای قدیم خودم ک در حال حاضر مربی شدن،شهریه های چندبرابره من ،دریافت میکنن!

    به خودم یاداور میشم که قدرت دست همون خداییه ک در طی یکسال مسائل بزرگترو بحرانی ترو برام حل کرده

    پس خودش بدون عمل فیزیکیه من،بازهم مثل قبل مدیریت میکنه

    در کنار قویتر کردن باورهای احساس لیاقتم،کانون توجه و اعراض رو هم مدیریت میکنم و تلاش میکنم اگه شاگردی کنسل کرد با یاداوری روزهای اولم ک اون موقعم نمیدونستم چه اتفاقی قراره بیفته و از کجا ادمها بیان پیشم،ولی خودش من نمیدونم چجوری،ولی کلی شاگرد برام فرستاد

    تلاش میکنم نکات مثبت باشگامو بنویسم و شکرگزار باشم

    استاد عباسمنش وقتی بچه ها بهش میگفتن استاد تخفیف بزارین دوره ها خیلی گرونن،گفت ارزش کاره من اینه و از ارزشهای خودش پایین نیومد،و همین احساس لیاقت باعث شد شاگردایی ک رفتن دوره های بقیه ی اساتید رو بخرن بخاطر قیمت پایین،دورباره برگشتن و شدن پیروان اصیلتر

    یکی از شاگردام گفت:نداجون من اگه بدونم واقعا کسی دوس داره بیاد کلاس ولی شرایطشو نداشته باشه ،واسه خوشحال کردنش،شهریرو کم میکنم

    بهش گفتم من مسئول خوشحالیه کسی نیسم

    اولویت ٫خودمم،چرا شهریرو کم کنم و ناراضی باشم از خودم ،ولی یکی دیگرو خوشحال کنم؟

    مساله ی اصلی احساس لیاقته در این مساله!

    و با توجه به مسیری ک برای حل مسائل قبلیم اومدم،تلاش میکنم قوی تر عمل کنم

    چرا که قبلا حل کردم و بازهم حل میکنم

    «تا خودتو لایق ندونی ،جهان هم تورو لایق نمیدونه و این فرکانس های توست ک شرایط رو‌میسازه»

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    احمد رضا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1970 روز

    سلام استاد جان و خانم شایسته

    چقدر این فایل در من غوغا کرد و من فهمیدم که چرا داخل ترسام و داخل حل مسائل نمیرم

    من همیشه دوست دارم مشگلی نباشه یا شاید اعتماد بنفسم در زمینه حل مسائل پایینه که هنوز دارم درجا میزنم ولی دیشب یه جمله ای استاد گقتند که این بود

    به این فکر کن که چه آدم دیگه ای میشی بعد از حل این مسئله و چه اعتماد به نفسی داری و چقدر خوب میشی و یکم فکر کردم دیدم که آره راست میگه استاد من همیشه دلم میخاد اولین بار که انجام میدم بهترین بار باشه و همه چی هلو بپر تو گلو باشه و به خاطر همینه که اینجام‌.

    حالا میخام این عادت رو در خودم افزایش بدم و مسائل خودم رو حل کنم و بهتر بشم و به خودم افتخار کنم که حل کردم مسائلم رو احساسم عالی بشه.

    من در سالی که گذشت یه مسئله ای برام پیش اومد که میتونم بگم در واقع کل پس اندازم در یک شب به باد رفت و من تصمیم گرفتم حلش کنم شاید اوایلش یکم سخت بود ولی الآن که میبینم خودمو میتونم بگم بهترین اتفاق سال گذشته اون مسئله بود که من رو خیلی بزرگتر کرد و اون تضاد باعث بزرگی و بهتر شدن زندگی من شد.

    خدا رو شاکرم که شما رو سر راه من قرار داده چون‌ اگر حرف ها و آیه هایی که شما از قرآن(آیه ما قطعا شما رو امتحان میکنیم سوره بقره) برای ما گفتی نبود من نمیتونستم از اون تضاد استفاده کنم و خودم رو بزرگتر کنم‌.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1064 روز

    الهی در این درگاه همه ما نیازمند روزی باشیم که قطره یی از شراب محبت بر دل ما ریزی تا که ما را بر آب و آتش بر هم آمیزی.

    خواجه عبدالله انصاری

    سلام خوبان

    یادم می آید روزی هایی را که همه را مقصر میدونستم ، چند روز پیش هم عقبه ی مذهبی ام باعث شد دوباره فکر کنم راهی که قبلا میرفتم درست بود یا راهی که الان دارم ، هر چی گشتم تو اون گذشته چیزی نبود که بخواد منو به سمتش جذب کند در عوض الان یک حس خیلی خوبی دارم وقتی موفقیت و عشق و مال و پیشرفت بقیه را می بینم حس توصیف نشدنی دارم نمیدونم کلمه متضاد حسرت و حسادت توی فرهنگ لغت داریم یا نه! اما میدونم دقیقا حس متضاد حسادت و حسرت چه آرامشی دارد! . حس دوست داشتن از ته دل، آرزوی خوشحالی برای بقیه، حس احترام به خواسته هات و درخواست های محترمانه ، حس اینکه بهم برنمی خورد از هر حرفی زود جوش نمی اورم و نمی خواهم جوابش را بدهم ، حس الارم دادن ذهن وقت غیبت کردن ، حس بیخیالی از اینکه بقیه چکار کردن و می کنن ، حس بیتفاوتی به ستاره های کامنت هام،حس زندگی تو دنیای خوش و دعای خیر برای بقیه، حس اینکه من مهم ام . حس خوب شکرگزاری اول صبح اصلا هم صحبتی با خدا بدون ناله و زجه و گریه . حس رفاقت . اما این حس ها کِی اومدن ؟ وقتی باور کردم حرف های استاد را وقتی باور کردم من خالق شرایطم هستم ، وقتی باور کردم هر گُلی یا گِلی زدم خودم به سر خودم زدم . وقتی باور کردم خدا خوشبختی منو دوست دارد . وقتی یواش یواش کوچک کوچک جلو رفتم، ادامه دادم.

    خوبان همه حس های خوبه تو دنیا ( ها ) را تجربه کنیم همگی مون، به امید خدا .613

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    فرشته کوهستانی گفته:
    مدت عضویت: 1309 روز

    بنام الله یکتا

    سلام

    شاید همین الان با اینهمه کار کردن روی خودم باز هم خودم رو قربانی شرایط میبینم

    اگه انتخاب رشته دانشگاه رد نمیشدم ..والان وضعم اینجوری نبود

    اگه خانوادم منو مجبور به ازدواج نمیکردند…الان وضعم اینجور نبود

    اگه خانوادم راهکار درست میدادن ….جدا نمیشدم

    اگه خانوادم پشتم بودن …ازدواج مجدد اشتباه نداشتم

    اگه اول ازدواجم شوهرم میذاشت درس بخونم…الان دانشگاهم تموم میشد

    اگه …

    اگه …

    اگه…

    اینها همه پستوی ذهنمه و اذیتم میکنه

    اما با کار کردن شبانه روزی روی خودم میگم…

    تو خیلی زود بخودت اومدی

    خداوند تو رو هدایت کرد به مسیر توحید

    خداروشکر که میتونی به آرزوهات برسی و بعد از دنیا بری

    عوضش از همین سن میتونی استارت ثروتنمد شدن رو بزنی

    میتونی همیشه جوان و شاداب بمونی

    و…..

    این خود ماییم که میسازیم زندگیمون و

    این ماییم که تعیین میکنیم کدوم مسیر رو بریم

    خداروشکر میکنم که آگاه شدم و از خداوند میخوام که روزی برسه که نجواهای ذهنی خاموش بشه

    درپناه الله یکتا ثروتمند و شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 802 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسسسسسگزارم

    روز 142

    سلام دوستان جان

    خالق شرایط یا قربانی شرایط؟

    خدایا شکرت که هر روز بخودم یاد آوری میکنم و استمرارم را بیشتر و بهتر کرده ام که من هستم که زندگی ام را خلق میکنم

    تمام اتفاقات زندگی ام بر اساس باورها و فرکانس های من بوجود میآید

    منم که با افکار و تفکرات و باور ها و فرکانس های خودم دارم خلق میکنم تمام شرایط زندگی ام را

    خدایا شکرت که من هر روز پذیرفتم که من خالق زندگی خودم هستم بدون هیچ مقاومتی هر روز میپذیرم

    همین پذیرش یعنی من در تغییرات درست هستم

    همینکه پذیرفتم نیمی از مسیر را رفته ام

    وقتی که من قبول کردم بدون هیچ مقاومتی دیگه نمیتونم کسی را هیچ عاملی را مقصر بدانم

    تا یکسال پیش که عضو سایت نبودم که راهش مشخصه و من ناآگاهانه همه را مقصر می‌دانستم الا خودم

    الله و اکبرررر از این شرک

    خدا غفور و رحیم و توبه پذیر مهربان است خدایا مرا ببخش

    ولی از روزی که تمام وجودم را در سایت الهی گذاشتم به لطف الله هر روز دارم محکم‌تر و لذت بخش تر و آسانتر زندگی میکنم و این راه انتهایی ندارد باید هرروز اینجا باشم و روی خودم وباوهایی مخربم کار کنم و قدرت را فقط بخدا بدهم

    خدایا شکرت که دیدم را نسبت به خودم بهتر و باز تر کرده ای که به شناخت بهتری از خودم برسم

    استاد هر چقدر پیش میروم و ریز میشوم در گذشته ام و الان در هر شرایطی که هستم به وضوح بیشتری برام روشنه که تمام اتفاقات ریز و درشت و شرایط و انسانها و اوضاع زندگی ام را در تمام جنبه ها خودم خلق کرده ام

    سازنده تمام من بوده ام

    وقتی چک و لقد های جهان را خیلی محکم خوردم . دیگه نتونستم به اون ضربه های محکم تن بدهم

    و خداوندمرا هدایت کرد

    هدایتی که تماما وحی منزل است هدایت به استادی که همه جوره مثله ما از ضربه خوردن خودشو نجات داد و با کسانی که در فرکانسش بودند الگوی عالی شد تا ثابت کند که در هر شرایطی که هستی هیچ مانعی ندارد تو بخواه که تغییر کنی اون وقته که جهان با هر تغییر تو بهت پاداش میدهد

    و خدا را شاهد میگیرم از وقتی که تصمیم گرفتم که تغییر کنم هر روز م داره بهتر و بهتر میشود

    و الان دارم یاد میگیرم و نیاز به استمرار و صبر و تکامل دارم

    با هر تضاد ی و مسئله ای در هر جنبه ای از زندگیم به این باور و خودباوری رسیدم که من اگر در هر جنبه ای تضادی هست ایراد منم

    به خودم دقیق شوم تا ببینم که من چه ایراداتی دارم که الان یه مسئله دارم در هر جنبه ای چه روابط چه مالی چه شخصیتی

    و و و

    و آگاه ها نه و آزادانه و رهاتر و تسلیم تر باشم و هر بار بهبود شخصیتی را رشد بدهم در وجودم در تماپ جنبه های زندگی ام

    کمال مطلق نداریم در بعد انسانی

    فقط خداوند کمال مطلق

    من میتوانم هر بار بهتر و بهتر باشم

    گفتم که الهام عزیزم این راه بهبود شخصیتی انتهایی ندارد

    باید هر روز خودتو از مسائلت بزرگتر کنی

    باید آماده تر باشم برای حل مسائل

    با خودباوری با اعتماد به نیروی درونم

    نیروی خیر حاکم بر جهان هستی در درونم جاری است

    استاد ما سال گذشته همون تعطیلات با همسرم می‌رفتیم داخل زمین مغازه و باغچه و دور گل‌های باغچه را با سنگ و سیمان سر و سامان دادیم و گلها را با نخ می‌کشیدیم رو به جلو و وقتی که کارهای باغچه رو انجام دادیم با هر بار دیدن گلها و پاکی و تمیزی و زیبایی اونجا کلی لذت می‌بریم و چندتا هم مرغ و جوجه انداختیم اونجا بخدا وقتی میبنمشون خودشون مراقبه ای هستند برام اینقدر که با روحم هماهنگ است این جور فضاها که خدا میداند با شکوفه های بهاری گل‌های زیبا و چیدن سنگ دور باغچه‌ای آنقدر به فضا روح و سرزندگی داده که فقط با دیدنشون لذت میبرم

    حتی دوتا از مرغ های برهمایی خوشگلمون کرک شدند با اینکه ما در خانه آپارتمانی هستیم اردمشون خونه و هر کدوم 5تا جوجه خوشگل بهمون هدیه دادند و از زمستان تا الان که چهار پنج ماهشون شده و خیلی بزرگ و قشنگ شده اند با دیدنشون فقط میگم خدایا شکرت چقدر این فضا به من آرامش میدهد

    خدایا شکرت که همه کاره ام تویی

    خدایا شکرت که هر آنچه دارم از آن توست

    خدایا شکرت که مرا خالق زندگی خودم کردی و دیگر برگی در باد نیستم که با هر عاملی بیرون از خودم این ور و اون ور بشوم

    خدایا شکرت که با ثابت قدم ومتعهد تر شدنم در قوانین بدون تغییر خداوند دنبال تغییر و تحول در وجود خودم هستم و وابسته به اصلم هستم

    خدا یا شکررررررت که هر بار مسئله ای در ذهنم باشد به قرآنت هدایت میشوم و تو سریع العجابه ام هستی و در دل مسئله راه حلش هم وجود دارد و با هم حلش میکنیم و قلبم سرشار از عشق و محبت و آرامش الهی میشود

    خدایا شکرت که با هر افت فرکانسی ام سریع با عشق مرا به سایت الهی هدایت می‌کنی و راه حل ها را از طریق بینهایت دست خوبت در سایت مستقیم بدستم میدهی حالا یا نشانه های روز یا فایلهای سفرنامه که تعهد داده ام که هر روز به لطف خداوند متعهد باشم یا از طریق کامنتی یا فایلی یا دوره ای از بینهایت راه که خدا میداند و من نمیدانم

    درست و راحت و زیبا هدایت میشوم

    خدایا شکرت به خاطر رشد و پیشرفت عالی ام که هرروز بهتر و بهتر هستم

    خدایا شکرت که تو را دارم و آرامم و آسوده خاطر

    ایمانم قوی تر شده باورهام قدرتمندتر آرامشم بیشتر صبرم بهتر اعتمادم بیشتر. توکلم همه جوره به خدا ست

    خدایا شکرت که با هر موفقیت و رشد یا ذره ای ام بخودم احسنت میگم و با عشق الهی ادامه میدهم تا هر بار بهبود شخصیتم قوی تر شود

    فقط با تغییر افکار و توجه به زیبایی ها و نکات مثبت و تمرکز لیزری فقط روی خودم

    که نشتی انرژی ام کمتر شود و تمرکزم روی خودم بیشتر باشد

    خدایا شکرت بخاطر مسیری که بودم و من با وجود اون شرایط به این مکان عالی و الهی هدایت شدم

    و الان بهتر و بیشتر قدر توانایی های منحصر به فرد خودم را میدانم و شکر گذار تمام داشته هایش هستم

    خدایا شکرت که همه جوره هوامو داری هم از نظر سلامتی و موفقیت و شادی و آرامش و آسایش و پاکی و لذت بردن از زندگی و نعمتهای زندگی ام باز شدن درهای سعادت بروی خودم

    هم هنر و هم مشتری وهم سفارش و هم تبلیغ کارم و هم بهبود شخصیتم و عزت نفس و لایق بندگی کردن . لایق دریافت عالیترین نعمتهای الهی هستم . همواره در معرض هدایت الله یکتا هستم

    خدایا شکرت که من همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین موقعیت قرار دارم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    Maryam گفته:
    مدت عضویت: 814 روز

    به نام انرژی معجزه‌گر و قدرتمندی که از رگ گردن به من نزدیک‌تر است و به خوشبختی و ثروتمندی و داشتن زندگی عاشقانه و رویایی برای من بیشتر از خودم مشتاق است

    به نام سیستمی قانونمند که قدرت خلق‌کنندگی تمام اتفاقات زندگیم را به دست باورها و افکار من داده است، تا بتوانم با حفظ احساس خوب‌ و ارسال فرکانس مناسب، از راه‌های لذت‌بخش و آسان به تمام آرزوها و شرایط دلخواهم برسم

    به نام خدای قدرتمند و مهربانی که جهانی سرشار از عشق و فراوانی و نعمت و فرصت و ثروت و خوبی و آدم‌های خوب را به بی‌نهایت مقدار آفریده

    و من را نیز موجودی بسیار ارزشمند خلق کرده که لیاقت تجربه همه نعمت‌های کوچک و بزرگش را دارد.

    سلام به همه زیبایی‌ها، آدم‌های خوب و باایمان، سلامتی، آرامش، آسایش و رفاه، عشق و وفاداری، ثروتمندی، لذت‌های پاک و تجربه‌های ناب، موفقیت، خوشبختی، سعادتمندی و هر چیز خوبی که در جهان زیبا و غنی ما وجود دارد.

    *

    – من خالق شرایط زندگیم هستم.

    من مسئولیت زندگیم رو کاملا به عهده می‌گیرم.

    دلیل اضافه وزنم، شیوه زندگی است که خودم برای خودم انتخاب کردم، نه ژنتیک خانوادگی من…

    – هر اتفاقی که وارد زندگی من میشه، این خودم هستم که آگاهانه یا ناآگاهانه اون اتفاق رو خلق کردم.

    این من هستم که دارم شکل می‌دم به روابطم

    این من هستم که دارم شکل می‌دم به اتفاقات زندگیم

    این من هستم که دارم شکل می‌دم به جسمم و میزان سلامتی یا تناسب اندامم

    این من هستم که دارم شکل می‌دم به وضع مالیم

    حالا هر کجا من نتیجه‌ مناسبی نگرفتم، ی چیزی ی مسئله‌ای هست که باید حل بشه

    و من توانایی حلش رو دارم؛

    چون من دارم با رفتارم، با افکارم، با عادت‌هام و با باورهام شکل می‌دم به اتفاقات شرایط زندگیم.

    یعنی من اگه با دست خودم، خودم رو در چاه انداختم، خیلی خوب هم می‌تونم خودم رو از چاه دربیارم.

    حالا که این قانون رو می‌دونم، می‌خوام بیام توی تک‌تک قسمت‌های زندگیم بهبود و پیشرفت ایجاد کنم؛ و هر روز بهتر و بهتر بشم.

    توی بحث اعتمادبه‌نفسم، روابطم، درآمدم، تناسب اندامم، مهارت‌هام، من با تغییر افکار و باورهایم، آرام‌آرام به مداری هدایت می‌شوم که قطعا شرایطم بهتر و بهتر می‌شود.

    با تغییر افکارم به فردی تبدیل می‌شوم که نه تنها از مشکلات فرار نمی‌کند، بلکه آنها را حل می‌کند.

    – باور باید تبدیل بشه به شجاعت، اقدام و حرکت کردن.

    پس به جای قربانی شرایط بودن، خالق شرایطم خواهم بود.

    و روی خودم درست کار کنم و مسائل را بصورت ریشه‌ای حل کنم.

    حتی به اندازه‌ای که افراد و شرکت‌های مختلف، مسائل و مشکلاتشان را حل کردند، ثروت ساختند و پیشرفت کردند.

    – توانایی من برای حل مسئله به من قدرت می‌دهد که از پس هر شرایطی بربیایم.

    من می‌توانم و قدرت این را دارم که تمام مسائل زندگیم را حل کنم.

    چون من خالق شرایط زندگیم هستم.

    برای تغییر در روابط، وضع سلامتی، میزان درآمد و… این من هستم که

    باید روی خودم کار کنم،

    باید تغییر کنم،

    و مسائل را حل کنم.

    من کنترل کامل زندگیم رو در دست دارم،

    و می‌خوام سرم رو بالا بگیرم و مسائل زندگیم رو حل کنم،

    و برم که بهتر بشم، ثروتمندتر بشم، سلامت‌تر بشم، خوشحال‌تر بشم، اعتمادبه‌نفسم بیشتر بشه، شجاع‌تر بشم…

    من خالق شرایط زندگیم هستم،

    من کسی هستم که مسائلش را حل می‌کند

    و رشد می‌کند

    و به موفقیت مالی و ثروت بسیار می‌رسد.

    *

    در جواب به سوال استاد باید بگم که بارها شده که با مسئله‌ای هر چند کوچیک. روبرو شده باشم و تونسته باشم با کمی فکر و کار فیزیکی اونو به ی روشی حل یا تسهیلش کنم.

    فقط بگم که بله، اون لحظه احساس خیلی خوبی نسبت به خودم و توانایی‌هام پیدا کردم، حتی احساس غرور مثبتی هم می‌شه گفت داشتم؛ در واقع، خوشحالی بخصوصی تو دلم به پا شده بود و احساس می‌کردم الان دیگه هر مسئله‌ای جلوی پام پیش بیاد می‌تونم با کمی فکر و تلاش حلش کنم؛ احساس ارزشمند بودن، به درد خوردن و لیاقت داشتن هم می‌کردم اون زمان.

    اما حقیقت اینه که امروز که این فایل رو گوش دادم، تازه متوجه اهمیت مسائل و مشکلاتی که توی زندگی برامون پیش می‌آد شدم. یعنی از این زاویه به این موضوع نگاه نکرده بودم؛ اما الان به لطف استاد عباس‌منش متوجه اهمیت موضوع

    “حل کردن ریشه‌ای مسائلی که در زندگی روزمره با اونها مواجه می‌شیم” و “رشد و پیشرفت و کسب ثروت” به واسطه اونها شدم.

    همچنین باور ارزشمند “من خالق شرایط زندگیم هستم” رو که احساس بسیار خوبی بهم می‌ده، از این پس، بیشتر از قبل، بهش اهمیت می‌دم،

    و مهم‌تر اینکه، مسئولیت وضع کنونی زندگیم، اعم از روابطم، مقدار درآمدم، میزان سلامتی و تناسب اندامم و… رو کاملا به عهده می‌گیرم،

    و عوامل بیرونی مثل دولت، خانواده، ژنتیک، قیمت دلار و… رو دخیل در رقم زدن اتفاقات زندگیم نمی‌دونم،

    و این حقیقت، که هر چه الان در زندگیم رخ داده، تماما حاصل باورها و عادات و افکار و رفتارهای خودم هست رو می‌پذیرم،

    و برای تغییر و بهبود شرایط زندگیم، باز هم به سراغ درون خودم می‌رم،

    یعنی روی افکار و رفتار و باورهای خودم کار خواهم کرد،

    تا شرایط دلخواه و رویایی‌ام رو بدون کم و کاست، به تجربه زندگیم تبدیل کنم.

    *

    من باور دارم که در جهانی بسیار زیبا، غنی و سخاوتمند زندگی می‌کنم که خالقی قدرتمند، مهربان و بخشنده دارد و

    در آن بی‌نهایت نعمت و فرصت و ثروت و بی‌شمار خوبی و زیبایی و آدم‌های خوب وجود دارد و

    من موجودی بسیار ارزشمند ‌و لایق هستم که قرار است سفری بسیار شیرین، لذت‌بخش و عاشقانه را در این جهان فوق‌العا‌ده زیبا تجربه کنم ‌و

    در کمال سلامتی، عزتمندی، ثروتمندی، خوشبختی و سعادتمندی، پیوسته شکرگزار خالق بخشنده و مهربانش باشم.

    من با ایمان و اطمینان به سیستمی قانونمند، انرژی قدرتمند و خالقی هدایت‌گر و حامی، و غفور و رحیم

    و باور به اینکه فارغ از گذشته‌ای که داشتم، باز هم خداوند برای من ارزش بسیار قائل است، چون آدم خوبی هستم و در تلاشم هر روز بهتر و بهتر از دیروز باشم،

    من موجودی بسیار ارزشمند هستم که لایق تمام نعمت‌های خداوند است؛

    و باور دارم که:

    من به این جهان زیبا آمده‌ام تا

    زندگی فوق‌العا‌ه‌ای رو تجربه کنم،

    آبرومند باشم،

    عزتمند باشم،

    ثروتمند باشم،

    شاد و خوشحال باشم،

    قوی و قدرتمند باشم،

    سالم و سلامت باشم،

    زیبا و دوست‌داشتنی باشم،

    آرامش و آسایش داشته باشم،

    در رفاه کامل باشم،

    لذت‌های پاک مختلف رو تجربه کنم،

    در همه ابعاد زندگیم موفق و کامیاب باشم،

    بسیار عاشق باشم،

    بسیار عاشقم باشن،

    تا خوشبخت و خوشبخت و خوشبخت زندگی کنم،

    به دنیا آمده‌ام تا به گسترش این جهان زیبا و سخاوتمند کمک کنم،

    تا اثر بسیار خوبی از خودم به جا بزارم،

    تا برسم و لذت ببرم و شکرگزار باشم.

    خدای قدرتمند و مهربان من، برای اینکه امروز هم من را به سمت زندگی بهتر و شرایط ایده‌آل و رویایی‌ام هدایت کردی، ازت هزاران بار ممنونم.

    خدای سخاوتمند من، من آمادگی دریافت برکات، نعمات، ثروت، سلامتی، عشق، آگاهی‌ها و هر خیر و برکتی رو از جانب تو دارم و پیشاپیش برای همشون ازت هزاران بار ممنونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    سلیمان صفری گفته:
    مدت عضویت: 1921 روز

    سلام استاد عزیزم و دوستان گرامی

    استاد سپاسگزارم باز هم یک جمله ناب،

    «قربانی شرایط نباشیم ،خالق شرایط باشیم»

    و من در این سالهای اخیر مفهوم این جمله را برای خودم تا جایی که در این مدار فعلی درک کردم ,عمل و زندگی کردم.

    آرام آرام و هدایتی و البته با تکامل به لطف خداوند ،چقدر درک این مفاهیم به من و زندگی من مفهوم و معنا داده.

    اینکه تضادهای زندگی باعث رشد و ارتقای منه نه موجب نابودی من.

    من وقتی در معدن مسئول ایمنی بودم و انگار چیزی درون من به من نهیب میزد که جای من اصلا اینجا و در معدن نیست.

    اینکه یه همکار جدید میاد کنار من و هر روز ناراحتی و درد سر و من همان موقع (بعد از اومدن همکار عوضی و ناجور)که الان میفهمم اون همکار همون مسئله ی من بوده و یک پیام از سوی خدا که:« ببین مگر نمیگی جای تو اینجا نیست پس چرا تکان نمی‌خورد و ایده ات رو عملی نمیکنی ؟واقعا جای تو اینجا نیستا،اراده ات رو عملی کن سلیمان عزیزم من که هستم تمام مسیر هدایتت میکنم فقط اراده کن و برخیر من خدا هستم باهات »

    و الان سالها پس از آن ماجرا و آن مسئله که خیلی اذیت شدم تازه دارم میفهمم که خدا چقدر منو دوست داشت و من با هیچ زمینه و پیشینه ای در کسب و کار در سن 40سالگی عزم تغییر کردم و الان خیلی بیشتر از قبل خصوصا از وقتی که در این سایت الهی وارد شدم و گام به گام و پله پله جلو اومدم و واقعا راضیم از مسیری که طی کردم.

    درسته سالها پس از شروع مسیر کسب و کار در جا زدم ولی اکنون پس از گذشت 9سال چقدر فرصت ها رو میبینم و درک میکنم ودر همین سال گذشته به اندازه 8سال قبل آن رشد داشتم و البته دوره ی محشر «کشف قوانین زندگی »منو بسیار قویتر کرد ،چشمان من رو باز کرده و این در حالیه که فقط 5فایل این دوره ی بی نظیر رو صدها بار گوش دادم و تا جاییکه درک کردم عمل کردم و نمی‌دونم وقتی به پایان دوره برسم چه اتفاقات معجزه واری رو رقم خواهد زد ،یعنی ایمان دارم نتایج من فراتر از ذهنیت من خواهد شد و این قول خود خداست.

    استاد واقعا سپاسگزارم و یقین دارم که خدای قوانین و مهربان و وهاب شمارو در این مسیر زیبا همواره و پیوسته ،حمایت و هدایت میکند.

    در پناه خدای وهابم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: