خالق شرایط یا قربانی شرایط؟ - صفحه 25
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/04/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-04-25 08:41:142023-05-01 08:00:51خالق شرایط یا قربانی شرایط؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
1403/9/2روز139
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استادومریم عزیز ودوستان گل
خدایاشکرت بخاطر این روز فوق العاده
یاد بگیریم که زندگی بدون مساله نیست
شرایط مالی خوب نیست من ایراد دارم من باید خودمو اصلاح کنم ربطی به شرایط جامعه و … نداره
باید باحل کردن مسایل رشد کنی و بزرگتر بشی
هر روز باید مساله حل کنی و بهبود بدی و تغییر بدی خودتو
نگاهت باید اینطور باشه که تو میتونی درست کنی
این باور و درخودت رشد بده که توانایی حل مسائلت و داری
باید مسئولیت تصمیم های زندگیت و به عهده بگیری
به جای اینکه فرار کنی از مسائل بشین حل کن و اعتماد به نفست و رشد بده
به جای اینکه خودتو قربانی شرایط بدونی خودتو خالق شرایط بدون
هرچی شرکتهای بزرگ مسائل بزرگی و حل کرده ثروتهای بزرگ خلق کردن
تو باید از مسائل ات بزرگ تر باشی نه اینکه فرارکنی
این روزا که عمیق تر دارم روی خودم کار میکنم و این حرفارو میشنوم متوجه باورهای اشتباهم میشم من تا همین دیشب نداشتن ورودی مالی و نبودن پروژه و گره زده بودم به کمبود کار و پروژه و خودمو قربانی شرایط میدونستم و میگفتم منکه دارم روی خودم و مهارتم کار میکنم چیکارکنم خب پروژه نیست و….
وقتی من خودمو قربانی این شرایط دونستم طبق قانون تا به هرکی رسیدم و هرچی دیدم بهم ثابت میکرد که این باور من درسته و پروژه نیست و کار کمه
هر روز سعی میکنم ذهنمو کنترل کنم و روی خودم کار کنم واقعا بعضی وقتا انگاری توقع دارم یه شبه همه چیز اتفاق بیفته و نمیشه احساس عدم لیاقت میاد سراغم و این روزا میفهمم تغییر شخصیت واقعا جهاد اکبر میخواد و باید درد تغییر و تحمل کنی مثل برنامه ی جدید تمرینی که به عضلات شوک میده و دردت میاد و باید با وجود درد تمرین کنی تا دوباره ساخته بشه کارکردن روی شخصیت و باورها هم درد داره یوقتایی اینقدر درد زیاد میشه که میخوایی فرار کنی و همه چیز و بندازی گردن شرایط و…. اما باید بپذیرم که فقط خودم میتونم خودمو بازسازی کنم و تمام
سلام به استاد عزیزممم
استاد جان من الان حرفاتون رو خیلی قشنگ تر درک میکنم قبلا حرفاتونو میشنیدم ولی درک نمیکردم
ولی الان با قلبم حس میکنم جدیدا یه حسی توی قلبم ایجادوشده که حس میکنم خیلی خیلی موفق میشم توی کارم
میخاستم اینو بگم وقتی مهاجرت کردم واقعا اینو فهمیدم شما و افکارتون خیلی خاصه و فقط شما و ما شاگرداتون این طرز فکرو داریم و این بهم اعتماد بنفس میده چون اگاهی که شما بهمون میدین بهم قوت قلب میده
مثلا توی صنعت سینما همه باور اشتباه دارن که تو باید یا با کارگردان اکی شی و یا پارتی داشته باشی و یا نقش بخری و لی همه اینا یسری باورهای اشتباهن
من اتفاقا یه پارتی کله گنده دارم که هیچکس حریفش نیست و اونم خدای منه
و من جدیدا به خود باوری رسیدم
و به خداباوری
با تمام قلبم خدا حس میکنم اینکه پشتمه و حواسش بهمه و کمکم میکنه و این به من یه اعتماد به نفسی میده که جادو میکنه
خاستم بگم تحت هر شرایطی باید ایمانمونو حفظ کنیم چون گاهی خداوند شاید ما رو بیازماید
و ما باید بهش ایمان داشته باشیم
سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات ، یگانه خالق آفرین من ،،
حس قربانی بودن ،،
وای که چقدر الان دارم اینو درکش میکنم که چقدر حس منفی و مخربی بوده برام ،،
خیلی از جاها ناخواسته کشیده شدم به سمت اینکه همش بگردم دنبال موضوعی که خودمو قربانی جلوه بدم ،
احساس ترحم تو جمع و اطرافیانم برانگیزم ،،
چرااااا
لامصب چرااا آخه
مگه چته
چی توی ذهن آدم میگذره
چرا ذهن و تا چند لحظه به حال خودش ول میکنی سریع میره تو قعر چاه منفی بافی چرااا
خدای مهربانم خودت منو از شر نفس خودم و شیطان و افکار محدود کننده و منفی بافی حفظ کن ،،
خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت برای آگاهی های هر روزت هدایتت و نور دل و دیده ای بهم عطا فرمودی ،،
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استادعزیزم سلام مریم جان عزیزم امیدوارک که در همه شرایط حال دلتون خوب عالی باشه
در مورد حل مسایل زندگی من هر بار سرکار میرفتم دقیقا همیشه فکر میکردم دیگران مقصر هستن ولی من اومدم اینجا توی محل کارم که هستم با شروع دوره عشق و مودت یاد گرفتم که زهره باید اینجا بمونی وباید با بهترین شکل رفتار کنی و رفتار ببینی و دریافت حس خوب حال خوب از ادمه همهی ادمها خوب و مهربان هستن والان دارم روی روابطم کار میکنم گفتم روابطم باد باهمه خوب کنم هموجور تو کارم خوب کردم تجسم تفکر همه چی رو خوب دارم انجام میدم چون من خالق زندگی خودم هستم من همه کارهارو انجام میدم در تک تک به قول یکی از مربی هام و شما که فکر میکنم شاگردشما باشن فرش قرمز پهن نکردن و تلاش کن و زندگی کن و تغییر کن خدایا شکرت حل کنیم خدایا شکرت ممنون چقدر فایل کمرا به نشانه ام هدایت کن قشنگه من دلم میخواست فایل بعدی رو ببینم محیطش حرفاش توذهنم بود نمیدیدم هر چی از خدا بخواهی بهت میبخشه به راحتی اکثر وقتا نمیزنم فایل نشانه ها امروز زدم خواستم ببینم وزدم و هدایت شدم چه محیط زیبایی خدایا شکرت نور خورشید چمن اندام زیبای استاد خدایا شکرت درختان سرسبز زیبا قدم زدن استاد تو فضای باز و اسمان ابی زیبا به به خدایا شکرت کلاه زیبا دلم میخواد فقط و فقط به زیبایی ها توجه کنم و بی زیبایی های فراوان خداوند هدایت میکنه خدایا شکررررررررت چقدر همیشه استاد این حرف و میزنه بابت زنده بودنش نرفتنش خدایا شکرت
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
افراد به دو دسته تقسیم می شوند:
قربانی شرایط خالق شرایط
برخی افراد همیشه: عوامل بیرونی والدین معلمان همسر دولت کشور اوضاع نامناسب اقتصادی را سرزنش می کنند و خود را قربانی شرایط می دانند:
برگی در باد هستند
آنها به جای اینکه ایرادات خود را شناسایی کنند:
عوامل بیرونی را مقصر می دانند و اشتباهاتشان را به گردن دیگران می اندازند
افرادی که خود را قربانی شرایط می دانند:
همواره قربانی شرایط باقی مانده واتفاقات نامناسب به شکل الگوهای تکرار شونده مرتبا برای آنها ایجاد می شود و اوضاع برای آنها ناجالب است
افراد با دلایل به ظاهر منطقی:
خود را مبرا از اشتباهات و خطاها می دانند و دیگران را قانع می کنند که شرایط از کنترل خارج است و به همین دلیل:
اوضاع به سختی پیش می رود
همه ی ما در مورد موضوعات مختلف : احساس قربانی شدن داریم و نمی توان برای آن صفر و یک قرار داد
افراد دسته ی دوم خود را:
خالق زندگی خود می دانند و باور دارند هر اتفاقی وارد زندگی آنها می شود آگاهانه و ناآگاهانه با باورها و فرکانس ها عادات و رفتارهای خود آن را خلق کرده و به اتفاقات زندگی خود شکل داده اند:
بنابراین می توانند شرایط نامناسب خود را بهبود دهند
همواره سعی کنیم:
هر روز از روز قبل خود عملکرد بهتری داشته باشیم
باید شخصیتی قوی داشته:
و به جای قربانی دانستن خود و فرار از مسائل بتوانیم مسائل خود را حل کنیم
تصمیم بگیریم:
به جای قربانی بودن شرایط را خلق و ایجاد کرده و مسائل خود را حل کنیم
اگر مسائل خود را به صورت ریشه ای حل کنیم:
مسائل قبلی برای ما رخ نخواهد داد با مسائل جدید مواجه می شویم که باعث رشد بیشتر ما خواهند شد
زندگی:
بدون مسئله وجود ندارد همواره مسائلی وجود دارد که باید حل کنیم
باید توانایی حل مسئله داشته باشیم:
تا بتوانیم تمام مسائل خود را حل کنیم
باید باور کنیم: ما خالق شرایط خود هستیم و عوامل بیرونی به هیچ وجه در شرایط زندگی ما تاثیری ندارد ما باید مسائل و مشکلات خود را حل کنیم
با حل هر مسئله: بزرگتر و ثروتمندتر خواهیم شد
مسئولیت پذیر باشیم: مسائل خود را به صورت ریشه ای و اساسی حل کنیم
زمانی که مسائل زندگی خود را حل کنیم:
آنها هرگز تکرار نخواهند شد و اعتماد به نفس ما افزایش میابد
همواره به یاد داشته باشیم:
تبدیل به فرد متفاوتی خواهیم شد اگر بتوانیم مسائل خود را حل کنیم
به میزانی که مسائل بیشتر و بزرگتری را حل می کنیم:
به موفقیت و ثروت بیشتری دست میابیم
همیشه مسائلی در زندگی ما رخ می دهد:
ما باید حلال مسائل شویم و قوی تر از مسائل خود باشیم
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به نام خداوند جان
قدم142
سلام به دوستان
انقدر اگاهی های این فایل زیاده که باید چندین بار گوش بدم و عمل کنم. فعلا درک اولیه خودم رو مینویسم
توی این چند روزه خداروشکر به اندازه چندماه قبل خودم دارم درک میگیرم.
اینکه استاد میگه دنیا در حال پیشرفته . دنیا در حال رشده و هل میده ادم ها رو که رشد کنند و کسانی که تغییر نکنند له میشن رو الان بهتر میفهمم .
توی این چندروه خداوند با زبان نشانه ها بهم فهمونده که ثروت میخوای باید این موانع خودت رو رفع کنی
من ادمی بودم که خیلی خواهان ثروت هستم ولی بسیار تغییر ناپذیر بودم . همیشه از خداوند میخواستم که ثروتمند بشم. و به راهی ختم شد که یکی از ترمزها این بود که اصلا نمیتونستم با ادم ها ارتباط برقرار کنم و این کار برام مثل مرگ بود توی شرایطی قرار گرفتم که خیلی فشار روم بود و به اجبار باید ارتباطات رو بهتر میکردم اوایل ترس داشتم و کم کم با ترس شروع کردم به ارتباط و صحبت با ادم ها انقدر رشد کردم که با هرکسی از هرجایی ارتباط میگرفتم و باهاش رفیق صمیمی میشدم . میتونستم 12 ساعت بدون وقفه صحبت کنم بدون خوردن غذا
بعد یکی از مسائلی که داشتم و خیلی بهم ضربه میزد خیلی ذهنم شلوغ بود یعنی ذهنم کنترلش سخت بود . چندین ماه صبح ها ساعت 3 نصف شب بیدار میشدم و تمرین میکردم انقدر رفتم جلو و پیشرفت داشتم که شکستمش و از نو ساختم .
جوری که انگار بعد دیگه ای بودم و هیچی نمیتونست منو بهم بریزه با وجود فشار کار و همه از این خصوصیت من شگفته زده بودن و دوست داشتن باهام رفیق باشن
و هزاران مثال توی زمینه ها دارم . ولی میخوام بگم خواسته مثل خواستن ماشین هست که میخوای داشته باشی اما خب باید اصول رانندگی و ماشین روندن رو بلد باشی که بتونی گواهینامه بگیری و باهاش کار کنی
دقیقا بازی برای من همینه که خواستم روی ذهنم کارکنم و برنامه ریختم از فردا صبح زود گفتم این کار رو میکنم . شب یه نفر یه جزو بهم گفت اینو برای تو گرفتم. من تعجب کردم .خوندمش بهترین هدیه عمرم بود و با قائده همون کار کردم .
این روزا هم زندگیم همینطوره که خداوند میگه ثروت میخوای باید مسائل رو حل کنی و بهم به طور واضح گفته که باید هنر حل مسائل رو یاد بگیری و منو به همون سمت داره هدایت میکنه
شاد و سلامت باشید
درود بر شما استاد عزیز و تیم همکارتون. این اولین بار بود که وارد بخش نشانه امروز شدم و انقدر جواب سوالم رو واضح و کامل دریافت کردم که الان یه عالمه انرژی مثبت برای پیش رفتن دارم. واقعا از شما متشکرم. گاهی اوقات با اینکه آدم میدونه که داره در راه رسیدن به اهداف بزرگش حرکت میکنه اما اتفاقات ناگوار انقدر پشت سرهم میفتن که آدم ناخودآگاه به مسیرش شک میکنه و هیچ راهی نداره برای فهمیدن این موضوع که آیا مسیرم درسته و بازم پیش برم یا نه برگردم و تغییرش بدم یا اصلا این هدف به خیر و صلاح من نیست. منم چندروزی بود که درگیر این شک شده بودم و هیچ مرجعی برای اثبات درست یا غلط بودنش نداشتم، از طرفی انقدر هدف و مسیر برام باارزش بود که دوس نداشتم تغییرش بدم و برگردم اما امروز که برای اولین بار وارد نشانه امروز شدم کاملا پاسخ درست دریافت کردم و با تلاش و انرژی و جدیت تمام میخوام ادامه ش بدم و با مسائلش روبرو بشم و مثل قبل برای هرکدوم راه حل پیدا کنم و به هدفم برسم. نمیدونم کی اما قطعا به زودی. ایام به کامتون باشه. خداقوت و زیر سایه الله باشید.
سلام به استاد عزیزم و دوستان عزیز
داشتم فکر میکردم که اتفاقات این سفر بینظیری رو که رفتم کجا بنویسم که هدایت شدم به این صفحه
من 8 روز پیش تاریخ 19/6/1403 سفرم رو شروع کردم و امروزم که 27 ام هست
اون موقعی که میخواستم راه بیوفتم هیچ ایده ی خاصی نداشتم که کجا برم توی ذهنم شیراز بود که اول برم شهرم اصفهان و بعد برم شیراز و برگردم
قبل از اینکه حرکت کنم داداشم روی شوخی گفت پایه ای بریم کیش و منم گفتم اره و البته در حد همون شوخی موند اما من یه حسی بهم گفت تو لباس های مناسب کیش رو بردار حالا بدون اینکه ایده ای داشته باشم
خلاصه راه اوفتادم و از خدا خواستم که در زمان درست در مکان درست باشم
از مازندران شروع کردم و به سمت اصفهان راه اوفتادم
وقتی رسیدم اصفهان دیدم بهترین موقع ممکن رسیدم
هم تولد بود هم مهونی بود و خلاصه انقدر خوش گذشت که نگو
یکی از شبا که مهمونی بود من رفتم خونه خالم و خلاصه حرف تو حرف شد که کجا میخوایی بری گفتم شیراز و شوهر خالم بهم گفت که به جای اون برو خونه ی من کیش و خلاصه کلی اصرار و کلید خونش رو بهم داد
یعنی من تویه یه شب هم سفر کیشم اوکی شد هم یه خونه در اختیارم قرار گرفت
خلاصه که دیروز صبح تصمیم گرفتم راه بیوفتم با ماشین از اصفهان به سمت کیش و گفتم یه شب شیراز بخوابم و بعد برم بندر چارک و با لندینگ کرافت برم اونطرف
همون صبح که راه اوفتادم شوهر خالم زنگ زد گفت میخوایی بری خونه دوستم توی جم شب بخوابی و من قشنگ حس میکردم هدایت خداوند رو
و من با یکم تعارف گفتم بله
خلاصه راه اوفتادم رفتم توی راه با کلی آدمای بینظیر برخورد کردم و شب رسیدم و رفتم خونه اون بنده خدا و کلی هم شهر جم رو گشتم
داشتم با خودم فکر میکردم تفاوت من با بقیه آدما چیه که همه چیز تو سفر برام خوب پیش میره
به قول استاد دیدم من خیلی علی بی غمم توی سفر
خداشاهده تا حالا یادم نمیاد برای سفر هایی که خودم رفتم برنامه ریزی و زمان بندی کرده باشم هر وقت حسم بهم بگه میزنم به دل جاده و وقتی مقایسه میکنم خودم رو با آدمایی که میشنن لحظه به لحظه برنامه میریزن تازه میفهمم داره از کجا آب میخوره
یعنی عمه اینای من اومده بودن شمال با کلی زمان بندی از همون اول ماشین خودشون خراب شد توی راه بعد ماشین دامادش خراب شد شمال بعد کلا هوا وسط تابستون چنان بارونی شده بود که بیرون نمیشد بری
یه چیز خیلی جالب دیگه ای هم که برام پیش اومد اینکه هرکسی میدید من تنها سفر کردم اونم با ماشین از شمال تا جنوب اصن هنگ میکرد
میگفتن چطوری؟ حوصلت سر نمیره؟
و من متعجب بودم که شما واقعا چطور تنها سفر کردن رو دوست ندارید تجربه کنید
به قول استاد انگار آدم فضایی دیدن
و واقعا این سفر داره بهم خیلییییی خوش میگذره
خلاصه که امروز صبح رسیدم به بندر چارک ساعت 12 ظهر و تا رسیدم گفتن کشتی خراب شده و ساعت 4:30 کشتی بعدی میاد و هوا گرم بود زیاد حدود40 درجه
به خودم گفتم الخیر فی ما وقع اصن میرم توی ماشین میگیرم میخوابم
خلاصه خوابیدم تا اینکه با زنگ بابام از خواب پریدم و جواب دادم و بابام بهم گفت میخوایی به جای اینکه ماشینت رو ببری اونطرف ماشینو بزاری پارکینگ و خودت بری من یه دفعه گفتم اااا چه ایده ای و اصن به ذهن من نخورده بود چون من فقط الگوی با ماشین رفتن رو دیده بودم
و خلاصه هم کلییی از هزینه ها کم کرد هم از دردسر ماشین بردن توی کیش و اصن گیم چنجر بود ایده و کارو خییلی راحت کرد
یه چیزی که توی سفر بهم خیلی کمک کرده این انعطاف پذیر بودن هست
این باور که خداوند منو هدایت میکنه و من بهش ایمان دارم
خلاصه که ماشینو گذاشتم پارکینگ زیر سایبون و رفتم بلیط رو گرفتم و ساعت 15 حرکت بود و من در اخرین لحظه ها رسیدم بهش یعنی در زمان درست در مکان درست بودم و اگر 10 دقیقه دیر تر میشد کلا به کشتی نمیرسیدم و یه صندلی کنار پنجره بهم رسیدم و الانم توی راهم خدا میدونه چقدر موجزه برام توی راه هست
سلام استاد عزیز
ببخشید من بینایی م ضعیفه بعضی کلمات درست تا شننم هنوز بلد نیست ویراش کنم فقط تایپ میکنم بعد برگشتن و خوندن مطلب خیلی برام سخته بخاطر اینکه دوست دارم دیدگاه و نظرم بنویسم مینویسم هم برای مشارکت و بیان دیدگاه و هم برای اعتماد بنفسم و هم براس سپاسگزاری از شما
بازم عذرخواهی میکنم جاهای که بد تایپ شد ممنونم ازتون
سلام استاد عزیز و گرامی
من چون خانم هستم موقعی که ازدواج کردم فکر میکردم بعضی کارا مردونه است و باید شوهرم انجام بده مثلا تعمیرات و درست کردن روشویی
اولا همسرم انجام میداد بعضی موقع ها بنا به دلایلی انجام نمیشد ئا دیر میشد یبار گفتم ولش کن خودم درستش میکنم با اینکه بلد نبودم دست بکار شدم و شروع کردم باز کردن و تمیز کردن یکی دوبار دیده بودم همسرم چطوری تمیز میکنه و راه لوله باز میشد خودم تمیز کردم اولش بعد می بستم آب چکه میکرد چمد بار باز و بسته دیگه درست شد و روشویی تمیز و مرتب آب میرفت
یبار اون یکی روشویی راهش گیر اومد و چند هفته همینجور آب میموند و سریعع تخلیه نمیشد و زول میکشید آب بره
تو این فاصله چندبار مهمون هم اومد و بد بود هر دوم میگفتن این روشویی خدابه چی شده و اینا منم چندبار به همسرم میگفتم درستش کن ولی بازم هیچ
این روشویی مدل قدیمی بود و لوله و اینا پشت بود و پایه هم چسپیده و قابل جابجایی نبود منم اذیت بودم هم خودم اذیت میشدم هم مهمون میومد دیگه بدتر
یبار گفتم فایده نداره بیا خودت دیت بکار شو بعد میگفتم اینو بلد نیستم اصلا پشت معلوم نیست چه خبره من دیدم هم ضعیفه فقط با لمس فهمیدم لوله و اتصالات چطوری و بازش کردم تمیز کردم حالا بر وصل کردن سخت بود دید نبود فقط با لمس یبار گذاشتم نشد دوباره باز کردم دیگه بستم دوباره آب میومد دستم خسته شد ولی گفتم باید درستش کنم تا اینجا تونستم بازم میتونم چندبار باز و بسته آخرش تونستم چقد لذت بخش بود کاری که برام خیلی سخت بود رو انجام دادم باورم نمیشد ولی حالا ی روشویی تمیز با اتصالات مرتب و آب روان داشتم تازه شیر و اهرم هم یاد گرفتم صفت کرد دیگه شیر آب هم شل ول نبود الان چند ماه که اوکبه و هربار که میرم استفاده میکنم کیف میکنم و میگم ببین اینو تو درستش کردی تازه به خودم گفتم اگه روشویی همسایه یا خونه مامانم هم خراب شد دیگه میتونم راستش کنم ی مهارت کسب ردم
استادن این امروز یکم ناراحت بودم بخاطر مسئله ای با گوش دادن به این فایل شما فهمیدم من خودم خالق این مسئله بودم الان فهمیدم تو هر مسئله باید ببینم چطور من این مسئله و اتفاق رو خلق کردم نه اینکه سریع برم تو فاز قربانی بودن
مرسی استاد ع یزم خیییلیگنونم