خالق شرایط یا قربانی شرایط؟ - صفحه 6
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/04/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-04-25 08:41:142023-05-01 08:00:51خالق شرایط یا قربانی شرایط؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت شما استاد و خانم شایسته و بقیه دوستان
ممنون فایل عالی بود واقعا
بنظرم همه ماها نیاز داریم هر چند وقت یکبار این فایلو مرور کنیم واقعا مثله تلنگره چون ما هی یادمون میره یسری قوانین رو… تا انگیزه بگیرم بلندشیم و اقدام کنیم از مشکلات و تضادها نترسیم و ناراحتشون نباشیم دیگه و…
به نام الله
سلام استاد و مریم جان شایسته
خداروشکر که با استاد و این سایت اشنام کردی انقد بهم ارامش دادی
خداروشکر انقد بهم جرات دادی بیام و این نظر معنوی و فقط شایسته خودمه بنویسم
خداروشکر روز به روز راه حل ها برام راحت تر میشه اجرا میکنم دو روزه قشنگ قدم های توی زندگیمو میبینم توحید عملی مو میبینم و بابتشون ممنون و خوشحالم خداجوووون شکررررررت
من خالق شرایطم من روز به روز لحظه به لحظه میخام شرایط زندگیمو بسازم هر اتفاقی وارد میشه اگاهانه یا نا اگانه وارد میکنم و قدرتشو دارم و مسله مو حل میکنم و چون خودم خلق میکنم حلشونم پس خدا راحت جلوی چشمم قرار دادع شکرررت شکرررت بابت این اگاهی بابت این نوررخدایی نوری به رنگ زیبایی نور به رنگ راحتی شکرررت
چقد روابطم راحت تر و بهتر خلق میکنم شکرت
چقر هر چی میخام راحت تر جور میکنم چون خدا برام خاسته بهم قدرتشو داده روحشو بهم دمیده و بی نهایتم پس لحظه به لحظه زندگیم میتونم و بهتر بهتر میکنم و چقد از این مسیر از این حرکت رو به نور لذت میبرم و سرشار از ارامش و روحانیت میشم وقتی یه مسله کوچیک تا بزرگ حل میشه به اسانی البته من فقط مسله های راحتو حا میکنم و خدام منو بزرگتر میکنه حلشوندگیم بیشتر و بیشتر میشه خداجووون شکرررت من با این فایل متعهد تر میشم میتونم چیزایی بهتر برا خودم بخام حل کنم ایده هامو اجرا کنم وبلاگمو بچرخونم نقاشیمو بکشم و حرکت کنم و خونمو به این زیبایی روز به روز برام بیشتر شبیه بهشت میششه و من دیگه دارم مطمن میشم و این حرکت رو به رشدم تو این 4 ساله رو میبینم و این رو که فهمیدم خودم خوووودم میتونم برا خودم خوشبختی بیشترو بیشتر بخام و احساس لذت بیشتر بیشتر ببرم و هرم زندگیم قشنگیای بیشتری برا خودم میخام و میدونم بزرگ تر لایق تر شدم و در هر لحظه شادو شادترم ومیخام مسله به صورت ریشه ای حل بشه و بنویسم ولذت بیشتر ببرم
امروز کابینتم بهم ریختم و کیوت شد
دارم باور هارو با فرمول سپاسگزاری بسازم و لذت ببرم
من میدونم باور مسافرت اوکی کنم و راحت برم
و الان اینجا که هستم اوکی خیلی راضی ام اما بزرگتر و بازم بیشتر کنم مسله های بیشتر حل کنم حرکتم بیشتر شه من روابطمو خیلی بهتر کردم ارامشمو بیشتر کردم و بازم بیشتر میدم
این ردپای زیبای من
برای تک تک مون زیبایی ثروت شادی سلامتی رفاه و راحتی میخام و کلی حرکت زیبا….شکررر
بنام الله که تنها روزی دهنده و نجات دهنده اوست …
خالق شرایط یا قربانی شرایط ….؟
ما انسانها اشرف مخلوقات خداوندیم مشکلی نیست که بدست ما حل نشه …اما برای این کار باید نترس بود باید شجاع بود و اراده داشت …
متاسفانه ادمای ضعیف جایی در این دنیا ندارند …برای رسیدن ب یک زندگی زیبا باید قوی بود و باید بدانیم چی میخوایم و هدف واضح و روشنی داشته باشیم ..
گاهی مسائل و مشکلات باعث میشه ادما نتونن ب چیزی که دوست دارند فکر کنن و ذهن شون فقط درگیر مشکلات و مسائل هست …
باید بدونیم چی میخواییم و برای داشتنش میل و انگیزه داشته باشیم …
ولی کسی که غرق در مشکلات و بدهی و قرض و قوله ست چه جوری اشتیاق داشته باشه …؟
چطوری انگیزه داشته باشه ..؟
کاشکی داشتن اشتیاق برای هر چیزی یه دکمه داشت میزدیم انگیزه میگرفتیم و بهش میرسیدیم …
همه ماها مثالهایی داریم زمانی که برای داشتن چیزی انگیزه زیادی داشتیم و در نهایت هم بهش رسیدیم اما برای رسیدن ب چیزی که حالا میخوایم نمیتونیم اون انگیزه لازم رو ایجاد کنیم !
تنها کلید موفقیت همینه ….
خیلی ها هستن خواسته های زیادی دارند اما انگیزه برای رسیدن بهش ندارند اگر هم گاهی از ان صحبت میکنن موقت و سطحیه چون از نتایج شون براحتی میشه متوجه ان شد ….
اما یادمون باشه برای رسیدن ب موفقیت تنها از این مسیر باید گذشت ….مسیر دیگری که شمارو ب موفقیت برسونه وجود نداره …
تا شما برای چیزی که میخواین اشتیاق نداشته باشین هرگز بهش نمیرسین ..تا چیزی کشت نشه چیزی بدست نمیاد …حتی برای حل کردن مشکلات هم باید انگیزه داشت …
گاهی انسان تا مجبور نشه کاری رو انجام نمیده ….وقتی بدونی همه راه ها بسته ست و تنها مسیر موفقیت گذشتن از مسیر میل و انگیزه ست انگاه نگاهت ب دنیا تغییر خواهد کرد …انگاه تمام تلاشت را خواهی کرد تا میل و انگیزه رو در خودت ایجاد کنی ..انسان یعنی اشرف مخلوقات کاری که از دست بقیه مخلوقات خداوند بر نمیاد از دست ادمی بر میاد
ادمی فقط خودش رو باور نکرده …وگرنه قدرتی که خداوند درون ما انسانها قرار داده میتونه کوه رو جابجا کنه …
ب شرطی که خودمون رو باور کنیم مشکلی نیست که بدست ادمی حل نشه
چه مشکل مالی باشه …چه عاطفی باشه …چه روابط و غیره …. همه اینا بر میگرده ب میزان اگاهی که دارین البته اگاهی که ما از ان صحبت میکنیم با اگاهی هایی که در مدارس می اموزند فرق میکنه
وقتی ادمی مشکلی رو حل میکنه حس خوبی که از این راه بدست میاره ب اون احساس لیاقت مندی و اعتماد ب نفس زیادی میده مخصوصا وقتی که مشکل خیلی حاد باشه
اگاهی درون ما انسانهاست اما ما اجازه اشکارشدنش را نمیدیم ما جلوی این جریان انرژی رو که همیشه درون ماست و میخواد اشکار بشه رو گرفتیم
حتی افسرده ترین و ناامیدترین ادما هم میتونن مشکلات شون رو حل کنن ب شرط اینکه از درون بخوان …انقدر الگو های خوب هست در دنیا که طرف افسرده بوده اما با خواستن و کار کردن بر روی ذهنش تونسته ب انسانی موفق تبدیل بشه
با رسیدن ب آگاهی و تغییر نگاه میتوان جور دیگری اندیشید و ب موفقیت رسید …
میتوان جور دیگری ب مشکلات نگاه کرد ..مشکلات امدند تا ما رشد کنیم …مشکلات اومدند تا ما بزرگ تر بشیم ..تا ما با حل کردنشون تجربیات بزرگتری داشته باشیم …مثال ها ی زیادی دارم که با حل کردن شون قوی شدم اما نمیخوام کامنتم طولانی بشه …
مطمعنا بچه ها مثالهای زیادی خواهند زد
برای همه انسانهای مشکل دار ارزوی حل مسائلشون بدست خودشون رو دارم …
بنابراین نتیجه ایی که میگیریم اینه : انسان خالق شرایط خویش هست …و از این بابت باید خداوند رو شکر کرد که قدرتی ب ما داده تا هر جوری که دوست داریم زندگی مان را بسازیم
تشکر ….
سلام به استاد خوش هیکل وخوشتیب وخوش سلیقه م وخانم شایسته عزیز وخوشبختم که خیلی برای ما زحمت میکشن ،
اوایل که وارد سایتتون شدم همش غبطه میخوردم که چرا انقدر دیر وارد این سایت شدم وحسودیم میشد به خانم شایسته که چه سعادت وچه خوش شانس بوده که یه دوست وهمراه خوب ومحشر داره وداءم از آموزشهای استاد بهره میگیره ویه همچین گنج بزرگی کنارشه وغم نداره
ولی آلان که چند ماه از آشنایم با شما دوبزرگوار میگزره به خودم میگم هیچ کس شایسته تر ولایق تر از مریم خانم نیست که کنار استاد باشه و واقعا ایشون خیلی بزرگوار وهمه چیز تمام هستن ، به هردوی شما استادای عزیزم تبریک میگم که واقعا بهترینها بازم براتون کمه و واقعا شما دوعزیز برای هم خلق شدین ومن هر بار که فایلی از شما میبینم از صمیم قلب تحسینتون میکنم ودعاتون میکنم واقعا دوستتون دارم وازتون تشکر میکنم
خوب داستان من از اینجا شروع میشه که وقتی یه روز پسر4سالم رواز مهدکودک به خونه برمیگردوندم متوجه شدم که پسرم به شدت بوی بدی میده وقتی که شلوارش روعوض کردم دیدم (خیلی ببخشید بزرگواران عزیز )پسرم دستشوی کرده وخشک شده
فرداش باناراحتی به مربیه مهدکودکش گفتم که چطور متوجه نشدین که این همه مدت پسرم شلوارش کثیف بوده واذیت شده ، خلاصه این ماجرا داءم تکرار شد ، بچه ای که تا 4 سالگی حتی شبها هم تا صبح تمیز میخوابید واصلا سابقه نداشت که حتی یکم لباس زیرش کثیف بشه ، تقریبا هر روز یا توخونه یا تو مهدکودک خودش رو کثیف میکرد، خیلی دکتر بردمش ، عکس وآزمایش ، ام آر آی از سرش ، کلیه مثانه همه ی سرتاپاش رو بردم دکتر گفتن جسمش خداروشکر مشگل نداره ، شروع کردم بردمش روانشناس وروانپزشک بردن گفتن از یه چیزی ترسیده ودارو میدادن که همش خواب آور بود ودیگه پسرمم بزرگتر شده بود ومدرسه میرفت کلاس اول توکلاس همش خوابش میبرد وروزی چندبار میرفتم مدرسه و شلوارش رو عوض میکردم همین باعث شد که پایه سال اولش ضعیف باشه و همینجور ضعیف بیاد بالا
اینم بگم که دکترا گفته بودن که این بچه دسته خودش نیست وحس نداره ومتوجه نمیشه که دست شوی داره ومغزش بهش خبر نمیده که الان وقت دستشویی رفتنه خودش باید تند تند بره مثانه ش رو تخلیه کنه واز اونجای که پسرمنم بازیگوش بود وقتی من کنارش نبودم یادش میرفت که بره دستشوی واین باعث شد که خیلی اعتمادبهنفسش بیاد پایین وخیلی خجالت بکشه وهمش از جمع فراری شد تا الان که 15 سالش شده
خلاصه که من همه کار کردم تا پسرم خوب بشه حتی کارم رو گذاشتم کنار ودیگه نزاشتم پسرم بره مهد کودک
پیش دعا نویس بردم ، هرکس هر دکتری میگفت میبردم خوب نشد که نشد
حالا چرا اینجوری شده بود از چی ترسیده بود؟؟؟؟ این رو انقدر پیگیری کردم تا یه روز که پسرم رو کلاس زبان میبردم دیدم از یه نفر میترسه وپشت من قائم میشه وبا لرز میچسبه به من
با کلی صحبت فهمیدم که این آقا چند بار با اشاره به پسرم نشون داده که اگه شیطونی کنی گوشت رو میبرم ویه بار هم بهش چاقو نشون داده واین شده که باعث شده خواب وخوراک رو از خانواده ومهمتر از همه پسر بچه کوچولوم گرفته وهمه زندگی منو به چالش کشیده
چه شبها که بچه من تاصبح جیغ میکشید ونمیخوابید وتاصبح تو بغلم میلرزید وچه قدر از طرف فامیل ودوستاش مسخره شد ، برادربزرگترش خونه مادربزرگش یا خاله ش میرفت شبها میموند ولی من اجازه نمیدادم که اون بمونه ویا خودم مجبور میشدم اونجا بمونم که شبا ببرمش دستشوی وهمین خیلی ناراحتش میکرد وازمن دلگیر میشد می گفت تو آبروی منو میبری
من از کار بیکارشدم ، چه گریه ها کردم چقدر هزینه کردم چقدر مشهد وجاهای زیارتی میبردمش ونذر ونیاز میکردم وبدتر از همه اینها که خودم رو نمیبخشم به خاطر اینکه اوایل که نمیدونستم دلیلش چیه ؟ وفکر میکردم بازی گوشی میکنه نمیره دستشوی ، وچقدر کتکش زدم ،خدا ازم بگذره
خلاصه که این باعث شد من به هر دری بزنم تا بلکه بچه م خوب بشه واز دکترا ناامید شدم ، باور کنید خیلی التماس خدا کردم ولی ,,,,, خوب نشد اون هم حتما دلیلی داشته
بلاخره روی بردم به متافیزیک ونمیدونم چطور وکجا با هیپنوتیزم آشنا شدم بهم گفتن که باید به ضمیر ناخودآگاه ش دستور بدم وبا هیپنوتیزم روش کار کنم وهمون استاد که انرژی درمانی هم انجام میداد گفت شما با انرژی درمانی میتونی ، استرسش رو ازبین ببری وبهش انرژی مثبت تزریق کنی واین با یک جلسه ودو جلسه کارش راه نمیافته بهتره خودت یاد بگیری وچند جلسه دائم بهش انرژی بدی و با هیپنوتیزم هم رو ذهنش کار کنی ومن شروع کردم به یاد گرفتن ولی به سختی چون دیگه انقدر پول به انواع و اقسام دکترا داده بودم دیگه شوهرم هم خسته شده بود واصلا به انرژی درمانی و هیپنوتیزم اتقادی نداشت وقبول نمیکرد که پولش رو برای اینا بده ، البته که کلاساش هم برای من گرون بود ولی من باز نا امید نشدم والنگوهام رو دونه دونه میفروختم وخرج آموزش میکردم وروی پسرم کار کردم واینجوری شد که خدارو هزاران هزار بار شکر الان پسرم خوب شده ولی هنوز از تنهای میترسه. از تاریکی میترسه، از معتاد میترسه چون اون آقا معتاد بود که پسرم رو ترسونده بود وبدتر از همه چقدر بین من واونو بهم زد چون من افسرده شدم ، عصبی شدم ، کم طاقت شدم ، پسرمم همینجور ولی با کار کردن رو خودم وآموزشهای استاد عزیزم آقای عباس منش الان خیلی آروم وصبور شدم وحالم خوبه
والحمدالله من مشگل بزرگ خودم وپسرم رو تا حدودی حل کردم وهنوز با انرژی درمانی روش کار میکنم
البته تو دوران کرونا همسرم 3 بار کرونا گرفت وآخرین بار ش من که یاد گرفته بودم انرژی درمانی کنم رو همسرم کار کردم وخیلی زود خوب شد ، کمردردهای که همیشه ازش مینالید با انرژی درمانی ازبین رفت ، الان اون دیگه تا یه جاش درد میگیره میاد سراغم وبا انرژی خوب میشه ، پسرم سردردهای میگرنی شدید داشت وبوی غذا بهش میخورد سردرد میگرفت وحال ش بهم میخورد، خداروشکر با انرژی که بهش دادم الان دیگه اصلا یادش رفته دیگه سردرد چیه ؟ خلاصه شاید اینم حکمتی داشته ،
حالا استاد عزیز م من دوره شیوه حل مسائل رو خریداری کردم ویک بار هم گوش دادم بسیار عالی وجامع وکامل بود مخصوصا خانم شایسته عزیزم خیلی خوب سوال میکردن ومن که همیشه فکر میکردم کمال گرای یه اخلاق خوبه که دارم ، متوجه شدم که چقدر اشتباه میکردم وچقدر همین مانع بوده برای پیشرفت من ، مثلا من دوس دارم که از انرژی درمانی پول دربیارم وهمین کمال طلبیم باعث شده که به خودم بگم نه من نمیتونم چون جای ندارم که روبیمارم کار کنم ، درصورتی که از راه دور هم میشه رو بیمار کار کرد ، یا میگم کسی پول برای انرژی درمانی نمیده ، مث اوایل شوهرم یا فامیلامون چون انرژی رو نمیبینن باورش ندارن ، خلاصه که خیلی افکارم رو بهم ریخته ودارم رو باورم کار میکنم ، تا بتونم ازین نعمت بزرگی که از خدا دریافت کردم استفاده کنم بلکه منم بتونم بیمارنی که راه حلی برای درمانشون ندارن رو کمک کنم وهم منبع درآمدی برام باشه
چندروزه هی میخوام برم روی شیوه حل مسائل کار کنم ولی یه چیزی مانع میشه (یا همون نجواهای شیطان ) ، یه ترسی دارم ازش فرار میکنم میگم حالا بزار قانون آفرینش رو گوش کنم بزار یه فایل رایگان گوش کنم ، یه آموزش انرژی درمانی کار کنم ،، تا امروز توخواب وبیداری نمیدونم کدوم فایلتون بود که میگفتین اگه ذهنت داره مقاومت میکنه اون پاشنه آشیلته وحتما باید رو اون حسابی کار کنی. ، آخه من انقدر فایلهای شما رو گوش میکنم که گاهی خوابم میبره ، وقتی کار خونه میکنم یا وقتی رانندگی میکنم والان اومدم که برم رو فایل حل مسائل کار کنم که این فایل جدیدتون رو دیدم و گفتم از همینجا شروع میکنم ، وباز نشد که برم روی خود اصل فایل کار کنم ولی تعهد میدم که امشب هرجور شده روش کار میکنم ، باز م ممنون از شما وخانم شایسته عزیزم وهمه دوستان عزیزهم فرکانسیم ، برای همتون آرزو میکنم موفق ، شاد وثروتمند باشید در دنیا وآخرت
به نام خدای مهربان
سلام معصومه جان
واقعا خدا قوت میگم بهت و تحسین ات می کنم که تونستی بر همچین مسئله ای فائق بیایی. واقعا سخته.
و اما در مورد انرژی درمانی، یکی از کارهای مورد علاقه ام است، گرچند چیز خاصی ازش نمیدونم. حتما ادامه دهید، مطمئن باشید نتیجه خیلی خوبی میگیرید. و مطمئنا میتوانید، مشکلات خیلی ها رو حل کنید.
در پناه حق پاینده و پایدار و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی عزیزم
سلام خدمت استاد ارجمندم خانم شایسته عزیز ودوستای نازنینم
من خالقم یا قربانی؟؟؟؟
ازین به بعد این سوالیه که درمواجهه باهر مسئله ای ازخودم میپرسم.
پارسال همین موقعها بود که میرفتم پیش روانشناس برای حل مسائلم ویادمه جلسه هفتم مشاوره م بود که روانشناس برام توضیح داد سیستم سمپاتیک ما درمواجهه با احساس خطر واسترس زا سه نوع واکنش نشون میده
(تسلیم ،فرار،حمله ) یاهمون جنگ وگریز ،نوع واکنش ادمها خودش بحث مفصلی داره که نمیخوام بازش کنم ولی من نمبدونستم اصلا نمبدونستم ازحل مسائل فرار میکنم و جالبتراینکه من فرار کردن رو با حس قدرتمندی یکی میدونستم ..(اینارو مینویسم شاید برای کسایی که کامنتمو میخونن راهگشا باشه ) خلاصه من بدلایلی ازجمله روش غلط مشاور دیگه ادامه ندادم …
اینکه من قدرت تغییر سرنوشتمو دارم و خداوند مقدر کرده و صلاح دونسته که من میتونم انتخاب کنم که خالق شرایط خودم باشم یا قربانی ،خیلی حس قدرت بیشتری بمن میده تااینکه بدونم مکانیسم دفاعیم چیه
ما اونقدرقدرت داریم که حتی میتونیم تو همین سیستم عصبی تغییر ایجاد کنیم وشفا ومعجزه رقم بزنیم
این کجا وآن کجا
واستادجان مورد دیگه ای که میخواستم تعریف کنم
بعداز گوش دادن به فایلهای شما متوجه شدم که باید کانون توجهم رو بسمت زیباییها و داشته ها ببرم خلاصه بعدازمدتی متوجه شدم دچار کج فهمی بزرگی هستم تویه سری جنبه های درونی پیشرفت داشتم ولی بعضی جنبه ها تغییری احساس نمیکردم(البته میدونم اول راهم وخیلی روی باورام باید کارکنم وتغییرایجادکنم) ،،،مثلا وقتی دچار تضادخاصی میشدم وبهم حس بدی میداد نگاهمو از روی اون قضیه برمیداشتم و باوجود حس بد درونی سعی میکردم احساسمو خوب نگه دارم ولی اون مسئله به قوت خود باقی بود ودفعه بعد دوباره باشدت وتنوع بیشتر سرراهم قرار میگرفت ..این قضیه باعث ناامیدی من میشد وحتی حس گناه وخودسرزنشی درونم ایجاد میکرد چون میگفتم ازون جایی که من خالق شرایط خودمم پس ببین چقدر بد پیش رفتم که باوجود تلاشم برای تغییر کانون توجه واحساسم،هنوز شرایطم بهتر نشده …
وتاهمین اواخراصلا متوجه نبودم که هنوزم دارم از حل مسائلم فرار میکنم…(ازونجایی که انسان فراموشکاره دونستن دلیل بر تونستن وبودن نیست نیاز به تکرار وتمرین ومراقبت دائمی داره)
و خودم معنای خوبی به اون تضادها نمیدادم چون همونطور که شما فرمودید مسائل همیشه هستن نگرش ومعنای من تعیین میکنه که چطور بهش نگاه کنم ونتیجه متفاوت بگیرم..
و بعدازتوضیحات شما ومطالعه تجربیات دوستانی که دوره شیوه حل مسائل رو تهیه کردن بیشتر متوجه این موضوع درخودم شدم که دنبال حل شدن مسائلم به حالت اضطراروعجله بودم وحتی فکر میکردم فقط حس خوب داشتن ودنبال نشونه ها بودن کافیه ،غافل ازینکه هرچی بیشتر به صحبتهای شما گوش میدم ببشتر میفهمم من سمت خودمو به درستی انجام نمیدم وخیلی جاها اشتباه برداشت میکردم بخصوص فایل امروز بیشتر متوجهم کرد که از حل مسائلم فرار میکنم و از مواجهه باهاشون دچار ترس واسترس میشم وفکر میکردم فقط حسمو هرجور شده خوب نگه دارم کافیه …..ونشونه امروزمم عالی بود وکامنت مونای عزیز خیلی زیبا بود وبیشتر به درکم کمک کرد که لینکشو براتون میذارم .
abasmanesh.com
وهمچنین بپذیرم تضادها همیشه هستن وبجای اینکه بهشون بگم مشکلات،بهشون بگم مسائل وچالش،، که قراره منو بزرگ کنه وبطور کاملا ملموس حلشون کنم ونتیجه شو ببینم …
واینکه از خودم بپرسم من خالق شرایطم هستم یا قربانی!؟ اینکه چه باوری خیلی حس قدرت بیشتری بهم میده
به درک من فایل قبل باعنوان (اتفافات مشابه اما نتایج متفاوت) به شیوه نگرش وزاویه دید من به مسائل اشاره داره و فایل امروز به نوع عملکرد واقدام من برای حل مسائل …..خیلی خیلی سپاسگزارم
ودراخربخشی از شعرمولانا از زبان خدا
«آمدهام که تا به خود گوش کشان کشانمت
بی دل و بیخودت کنم در دل و جان نشانمت
آمدهام بهار خوش پیش تو ای درخت گل
تا که کنار گیرمت خوش خوش و میفشانمت
آمدهام که تا تو را جلوه دهم در این سرا
همچو دعای عاشقان فوق فلک رسانمت
آمدهام که بوسهای از صنمی ربودهای
بازبده به خوشدلی خواجه که واستانمت
گل چه بود که کُل تویی ناطق امر قل تویی
گر دگری نداندت چون تو منی بدانمت
جان و روان من تویی فاتحه خوان من تویی
فاتحه شو تو یک سری تا که به دل بخوانمت
زخم پذیر و پیش رو چون سپر شجاعتی
گوش به غیر زه مده تا چو کمان خمانمت
از حد خاک تا بشر چند هزار منزلست
شهر به شهر بردمت بر سر ره نمانمت
هیچ مگو و کف مکن سر مگشای دیگ را
نیک بجوش و صبر کن زانک همیپرانمت
نی که تو شیرزادهای در تن آهوی نهان
من ز حجاب آهوی یک رهه بگذرانمت»
بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین
سلام به استاد ارجمند و گرامی و عزیز و زیباسیرت و زیبا صورت و زیبا هیکل خودم(یعنی هرچی صفت زیبامنش برای شما استاد عباسمنش)ولی میخوام دچار فرعیات نشم و برم سراغ اصل اما ببین این سلام و آوردن چند کلمه و صفتی که الحق برازنده تون هست منو به کجاها که نمیبره.فهمیدم چرا بشر اینقدر تو این دنیا راحت دچار و درگیر فرعیات میشه، اصلا چقدر این فرعیات خودش یک مسئله است که اصلا اگر همه چیز رو فرع ببینیم فقط به یک چیز میرسیم. اما امان از انسان و فراموشکاری. فراموش میکنیم خیلی زود یادمون میره که همه چیز و همه کس هستند تا به ما خدمت کنند و برای ما دستی از دستان خداوند باشند تا ما رو در این دنیای پر از فرعیات و در این مسیر ناشناس راهنمایی کنن تا راه اونی رو به ما نشون بده که همه چیز میشود همه کس را…استاد من در تو و در همه کس همه او میبنم پس سلام به او سلام به تو و سلام به همـه کس وهمه چیز…
اسم این فایل خودش کلمه به کلمه حرف و نکته است: خـالـق شرایط یـا قـربـانـی شرایط؟
منم میپرسم خالق بهتره یا قربانی؟
آخ نگم از اسم فایلی که دیروز درگیرش بودم اصول اساسی خلق رویاها
اصلا نگم که من آدمی شدم تا نتیجه نداشته باشم دیگه نمیام بنویسم از نکته ها. چون فهمیدم من خیلی خوب نکته ها رو از لابلای کلمات میتونم پیدا کنم اما نقطه ضعف و مسئله من درک این مفاهیم و درک این قوانین و صحبت های استاد نیست. مسئله من مفید بودن نوشته هام هست. مسئله من نوشتن کامنتی پر از نتیجه و مثال هایی در زندگی خودم هست. خب پس صبح بعد از دیدن این فایل چیکار کردم رفتم دنبال یک کاری که چند وقتی بود درست نمیشد یا من به دلایلی هی بیخیالش میشدم.(در ادامه میگم چیکاری کردم اما دوست دارم برای مرور این فایل یادم بیاد منـی که، اینجام خــالق بودن رو انتخاب کردم نه قربانی بودن رو. پس مــن خالق شرایط خودم هستم.پس من رفتم تا توی عمل نشون بدم به خودم.(چقدر خوب شد امروز رفتم و کارم به خوبی انجام شد.) من خــالـق تمام زندگی ام هستم. من خالق شرایط خودم، حال خودم، دوستان خودم وضعیت سلامتی و روابط و مالی ام هستم. حتی این صدای گرفته رو هم خودم خلقش کردم چطوری دقیقا نمیدونم اما این وضعیتم باعث نمیشه تا بشینم تا خوب بشم یا بیخیال بشم یا حتی از خونه بیرون نرم و یا منتظر کسی باشم تا کمکم کنه.)
چقدر اینکه وقتی فکر میکنم که خالق شرایط تمام زندگی ام خودم هستم به من انرژی میده.وای چه حس خوبی داره وقتی با تمام وجود سعی میکنم ببینم که این من هستم که دارم خلق میکنم. این من هستم که زندگی خودمو خودم دارم میسازم یا حتی خراب میکنم. چقدر خالق بودن برام عین آزاده بودنه.
خالق مرا شاد آفرید آزاده آزاد آفرید. من خالقم.من ازادم تا هرانچه را که میخواهم تجربه کنم را خـلـق کنـم. من خالق آفریده شده ام چون من تکه ایی از وجود خداوند خالق را در وجودم دارم پس مـــن خالــقـم. چقدر منی که خالق آفریده شدم مثل یک خالق هم رفتار میکنم؟ چقدر از قدرت خلق کنندگی ام آگاهم؟ چقدر بلدم که چطور رویاهامو و دوست داشتنی هایم رو خلق کنم؟ چطور خواسته هامو خلق کنم نه ناخواسته هامو؟…من تو مسیر یادگرفتن و بهبود هر روزه ی خودم هستم. در مسیر یادگرفتن تا از این ابزارهایی که خداوند مهربانم در اختیارم قرار داده به بهترین نحو ممکن استفاده کنم و هربار رنگ و شکل جدیدی به نقاشی زندگی خودم بدم که خودم نقاش تمام وکمالش هستم و من اصلا اجازه نمیدم کسی بیاد حتی یک نقطه روی تابلوی نقاشی من بکشه.بله آدم های زیادی هستند حرف های زیادی هست، نجواهایی هست که میخواد تابلوی منو خراب کنه اما این منم که اجازه نمیدم چون یادگرفتم چطور ذهنم رو کنترل کنم یاد گرفتم که چطور آدم ها و شرایط برای من بی تاثیر هستند وقتی که من اجازه نمیدم ومن تغییر میکنم. درسته تازه در شروع مسیرم و دارم تازه یاد میگیرم و عمل میکنم.
خب حالا بگم یکی از جدیدترین مسئله هایی که حل کردم چی بود. درست کردن کارت بانکی ام و رمزیکبار مصرفم.
با اینکه من چندباری از کارتم استفاده کردم و رمزش هم درست بود اما چند وقتی به دلایلی باهاش کمتر کار کرده بودم حتی آخرین دوره ایی که روی سایت هم خریدم پول انتقال دادم با کارت همسرم خرید اینترنتی انجام دادم.
یکی از توجیه هام این بود که انشالله وقتی گوشی خریدم دوباره نرم افزار بام بانک ملی رو بریزم که گوشیم هنگ نکنه یا توجیه دیگه ام این بود که حافظه اش پر نشه یا باطری خالی نکنه.
یکی از توجیه های مسخره ام این بود که همسرم هست من که خیلی لازم ندارم. همین چیزا کار منو راه میندازه.
یکی از توجیه های دیگه ام این بود که ترس داشتم کارتم درست باشه، همسرم تا پول کم بیاره بگه برام فلان قدر پول بریز(قبلا که از پول هام و حقوقم خبر داشت داستان همین بود و این الگو باعث ترس از دست دادن پول هام برام شده بود.شاید اینجوری میخواستم پول هامو حفظ کنم. نمیرفتم اصل قضیه رو کــه نـه گفتن به همسرم بود رو درست کنم، اینجوری با زیر مبل کردن آشغال ها اونا رو مخفی میکردم.) خلاصه الان که دارم سعی میکنم اساسی حل کنم و دلیل رفتارهای قبلی خودمو دارم، تحلیل میکنم. خدایی عجب فکرها و باورهای زشت و بدی تو مغزمه.خداروشکر که منو هدایت کردی که بیام بنویسم هرچیزی که شاید پرت و پلا هم باشه و از لابلاش خودمو و دلیل رفتارهامو و ریشه این موضوع که به یک مسئله تبدیل شده بود رو پیدا کنم خدایا شکرت که منو آسان کردی برای آسان شدن… خلاصه که صبح پاشدم با همون صدای گرفته رفتم بانک. برای اینکه یک انگیزه به شدت قوی دارم تا از کارت و رمز اینترنتی هام بتونم بدون خطا استفاده کنم.(قراره یک چیز ارزشمند رو بصورت اینترنتی بخرم.) درسته که هنوز پولم کامل نیست اما من دارم چاله هامو میکنم تا خدا با این باران نعمت الهی و رزق های بی حسابش چاله هامو پر کنه. من سمت خودم رفتم و انجام دادم و چقدر خوشحالم که این کار باعث شد تا چند تا چیز رو متوجه بشم. رفتم تو صورتحساب هام و با دسترسی داشتن به ریز حساب هام که باعث شد نگاه کنم و ببینم که چقدر برداشت چقدر انتقال…. تا نصفه حساب کردم دیدم چقدر پول تو کارت من رفته و اومده. چقدر خداروشاکرم که این اتفاق به من نشون داد این پایه های داشتن کسب و کار شخصی منه (پایه های درست با توکل و تعهد) که اینطور تو کارتم تعداد تراکنش ها و مبالغ تغییر کرده. خداروشاکرم برای اینکه رفتم بانک و آدم های باحوصله و خوش برخوردی رو دیدم و باهاشون مواجه شدم.
خداروشاکرم برای داشتن همین گوشی که اینقدر قشنگ داره برام کار میکنه.
خداروشاکرم برای اینکه منو عاشق حل مسئله کرده و وقتی هر چیزی رو به چشم مسئله نگاه میکنم محاله که براحتی حل نشه.
خلاصه که حالا علاوه بر داشتن یک کارت با مدت اعتبار جدید و رمزهای درستی که بدون خطا کار میکنن یه ایده هایی به ذهنم زده برای حساب کتاب دخل و خرج رو داشتن. من چند سالی هست اصلا به ورودی و خروجی پول هام توجه نمیکردم فکر میکردم این کار اشتباهه. فکر میکردم شاید درست نباشه که خیلی با جزئیات بدونم چقدر خرج میکنم و اینجوری خودمو توجیه میکردم که توجه ام رو به مبالغ خرج کردن ها نذارم تا مثلا نگران پول های رفته و پول های اومده نشم. اما این نگاه برای من جز مدیریت نکردن و حساب کتاب نداشتن، نداشت و الان به این درک رسیدم میشه حساب کتاب ها رو داشت و نگران هم نبود. تازه هر بار خداروشکر کنم بخاطر پول هایی که خرج میکنم و پول هایی که بارها بیشتر از خرج هام به حسابم واریز میشه.پس این مدیریت پول هایی که تو کارتم میاد و میره هم رو باید تماما خودم مسئولیتش رو به عهده بگیرم و این مسئله رو هم اینطور حل کنم. که قطعا با قدم هایی که برای رفع حل مسائل مالی برداشتم اتفاقات قشنگی تو راهه.
آها یکی از اون شرایطی که یکم تا چند وقت پیش ذهن منو خیلی درگیر خودش کرده بود رو هم حل کردم اونم به روش و الهامی که اون زمان درست ترین راه حل بود. من راستش قبل اینکه توی سایت عضو باشم و از این آگاهی ها اطلاع داشته باشم یک اشتباه و تجربه ایی رو دارم که یکجورایی اولین اشتباه من بود و این اشتباه یک درس بزرگ رو بهم داد و واقعا تجربه ایی به یادماندنی شد برام.(من تا اون زمان به کسی بدهکار نبودم و این بدهکار بودن رو هم تجربه کردم و درسش رو قشنگ گرفتم که محالـه یـادم بره.) من دوره آموزشی رو در سال 97_98 شرکت کرده بودم در راستای کسب مهارت و به امید پول ساختن و کارکردن. که اون دوره مبلغش حدود 5 میلیون تومان بود و من قبلا با اون استاد دوره های دیگه ایی رفته بودم و جلسات زیادی با ایشون همراه بودم و حتی در مسیر زندگی به منو همسرم مشاوره هایی دادند که خیلی در اون برهه از زندگی به ما کمک کرد. اینا رو گفتم تا بگم که این انسان شریف با توجه به شناخت و آشنایی که با من داشتن گفتن اشکال نداره دوره رو بیا بعد پولش رو پرداخت کن. حالا یا قسطی و کم کم یا هر وقت به درآمد رسیدی پرداخت کن و …خلاصه من اون دوره رو نتونستم تا انتها برسونم(به دلیل تاخیرها و زمان پندمیک و موارد دیگر نشد تموم بشه و بعد هم که اصلا دیگه اون شهر نبودم و کلا دیگه مسیرم عوض شده بود) خلاصه یک حس بدهکاری بود و از طرفی یک حس اینکه اگر در اون حوزه هم بخوام بجایی برسم دوست نداشتم اعتبارش به ایشون برسه چون این فرد با تمام اینکه نیت خیری داشتن اصلا به تعهدات شون اونجور که گفته بودن عمل نکردن و این درگیری ذهنی ها هم یکجور ترمز میدیدم که اصلا دیگه وارد اون موضوع و حوزه کاری هم نشم و حتی مایل نباشم که فعالیتی بکنم. اصلا یک آش درهم برهمی…خلاصه سال ها گذشت و گذشت تا اینکه با تمام سختی ها و نارضایتی ها من مسئولیت تمام این اتفاقات رو قبول کردم (بماند که باعث شد اتفاقات دیگه ایی هم شد که اون ماجرا به من دخلی نداشت ولی اونم قبول کردم.)و طبق ایده و نشانه ایی که گذاشتم تونستم بصورت یکجا طبق یک توافق با ایشون پرداخت کنم که این اتفاق در همین سفر اخیری که داشتیم تسویه شد و کلا این مسئله رو هم به خوبی و خوشی حل کنم. البته باید این مسئله و رفتارهام در این موضوع بشینم تحلیل کنم و علتش رو دربیارم تا بتونم بگم قطعا ریشه ایی حل شده.خدایا شکرت بابت این اتفاق های شگفت انگیزی که منو داره آسان میکنه به سمت دریافت نعمت ها و ثروت های بیشتر.
استاد عزیز به عنوان یک عضو کوچیک این خانواده بزرگ میخوام بگم در حال بهبود های دائمی هستم و منتظر نتایج بزرگ و بزرگتر از من باشید…
دوستان عزیز از همگی تون سپاسگزارم که هستین و ردپاهایی میذارین به وسعت رشد کردن و باور تقویت کردن…
از مریم بانو هم سپاسگزارم برای تک تک لحظاتی که تو این سایت حضورش حس میشه حتی از فیلمبرداری های خلاقانه اش گرفته که دیده نمیشه و تمام کارهایی که شاید ظاهرا نیست اما همه ی ما بچه های این خانواده بزرگ میدونیم که هست و قدردان وجودت و حضورت و این همه سخاوت و عشقت هستیم.واقعا با تمام قلبم سپاسگزار همه شما عزیزانم هستم.
به نام خدایی که با عشق گِل همه ما را سرشت
سلام فهیمه جان
چه حس قدرت و اقتداری پیدا کردم، انگار خودم این ها را با افتخار نوشته و با صدایی رسا داشتم میخوندم، مرسی فهیمه جان که این قدر قاطع و محکم نوشتی، بطوری که میشد از پس کلمات صدای کوبنده ات را شنید و عزم راسخی که گرفتی برای خلق خواسته هایت.
تحسین ات میکنم عزیزم بخاطر این حد از تعهد و پیشرفت.
در مورد حساب و کتاب خرج کردن
اتفاقا از یه جهت خیلی خوبه بدونیم مثلا این ماه چقدر خرج کردیم، که بتونیم بابت اون خدا را شکر بگیم، و در ضمن برگشت ده برابری چیزی که خرج کردیم رو از خدای خودمون داشته باشیم.
پسرم وقتی پولی خرج مثلا آرایشگاه یا خرید لباس میکنه، همسرم دو برابرش رو به حسابش واریز میکنه، و تازه چقدر خوشحال که پسرش خرج خودش میکنه، و موقعی که پسرام از پدرشون درخواست پول می کنند، چقدر خوشحال میشه و سریع به حسابشون پول واریز میکنه. وقتی این ها را میبینیم، با خودم میگم ببین چطور یه پدر زود درخواست پسرش رو اجابت میکنه اونهم با خوشحالی، چطور من فکر میکنم خدای من به نمیده و باید التماس کنم. واای برمن که چقدر به خودم ظلم گردم.
فهیمه جان ما را از دعای خیرت بهره مند کن. انرژی ات آنقدر زیاد که از پس کلمات تششعات آن بر صورتم میخورد.
مراقب حال دلت باش.
به امید دیداری نزدیک
سلام دوست ارزشمند و قشنگم
سلام رضوان عزیزم
چقدر خوبه صبح با انرژی از خواب بیدار بشی و بعد از سر زدن به سایت ببینی نقطه آبی رنگ از یک دوست عزیز داری. بعد بری کاراتو سریع انجام بدی که بیای با عشق براش بنویسی.
دیروز کامنت باحال و اون مسئله وجود پشه ها و راه حلت رو خوندم و کلی هم لذت بردم و تحسینت کردم. گفتم عجب راه حل ساده ایی و دردسترسی دمش گرم اینم یک ایده خلاقانه،ساده و کارآمد که اجراش کرد و نتیجه اش هم عالی بوده.راستی شما کجا زندگی میکنید؟اصلا یادم رفته شما اهل کجا بودی…
ممنونم بابت این همه توجه قشنگ و پر از عشقت رضوان جان.
من عاشق این خلاقیت هاتم اصلا عکس پروفایلت رو میبینم کیف میکنم من تو ذهنم بود تو اجراش کردی و دیدم چقدر باحاله.
ممنونم که اینقدر خوب فرکانس ها رو دریافت میکنی حالا خیلی جدی نوشتم خیلی قاطعانه.اصلا متعجب شدم که این کلمات رو نوشتی.
واقعا نوشتن دخل و خرج خیلی مزایا داره من قبلا دو سال اول زندگیمون مینوشتم و یکجورایی مسئول نوشتن و حساب کتاب های کارت خودمو و همسرم بودم از وقتی اومدیم تهران و یکجورایی حساب کتاب هامون رو جدا کردم دیگه برای خودمم ننوشتم. همسرم متعقد بود وقتی مینویسی بیشتر تمرکز روی خرج هاست و میگفت اینطوری که نمیدونم بهتر پول میسازم و البته از نظر من بیشتر نمیدونه چطور پول هاشو مدیریت کنه. البته من دیگه بهش کار ندارم هرکسی مسیر تکامل خودش رو داره و اینو یاد گرفتم تا نخوام هرچیزی رو توضیح بدم حتی اگر من مطمئنم درسته و جواب گرفتم بهش نخوام توضیح بدم شاید اون راهش با من فرق داره.خلاصه از دیروز تصمیم گرفتم پول هایی که از سمت خدا جاری میشه به حسابم و پول هایی که منم جاری میکنم به چه شکل داره پیش میره و دستم باشه و این خیلی حس قدرت و تسلط بهم داده. امیدوارم بتونم در این موضوع هم اصل از فرع رو تشخیص بدم و کار درست رو انجام بدم و مسیر تکاملم در مسیر مدیریت پول و بدست آوردن پول و ثروت های بیشتر بخوبی طی کنم بدون عجله…
رضوان جان عکست رو برای خودم توی لپ تاپم سیو کردم به امید دیدارهای عالی و حضوری در بهترین زمان و بهترین مکانی که خدا هدایت مون میکنه.
این جمله ات عالی بود که نوشتی: “وقتی این ها را میبینیم، با خودم میگم ببین چطور یه پدر زود درخواست پسرش رو اجابت میکنه اونهم با خوشحالی، چطور من فکر میکنم خدای من به نمیده و باید التماس کنم. واای برمن که چقدر به خودم ظلم گردم.”
واقعا تحسین برانگیز این نگرشت دوست ارزشمندم. من مطمئنم امسال بهترین سال زندگیت هست و با همین فرمون پیش بری هر سال بهتر از امسال خواهد بود و برات از الله یکتا بهترین و بزرگترین بهبودهای دائمی در زندگیت رو خواهانم و منتظر نتایج بزرگت هستم.واقعا ممنونم که هستی رضوان جان واقعا سپاسگزارم…
دوستدارت فهیمه
به نام خداوندی که من را انسان آفرید
سلامممم به خوشتیپ ترین و آگاه ترین استاد دنیااااااا
چطورین؟ امیدوارم عالییییییییی باشین
به به یه فایل ناب دیگه و چه موضوع فوقالعاده ای
یعنی استاد جانم میلیون ها مثال میتونم بزنم برای موضوع این فایل میلیون ها که هیچ بی نهایت
استاد عزیزم به علاوه اینکه یه عامل بیرونی پیدا میکنن که سرزنشش کنن میگن که اگر وضع مالی خوبیم ندارن بخاطر گرونیه یه عامل بیرونی که توی زندگی ما تاثیری نداره چون ما با باور هامون خالق شرایط زندگی مون هستیم
یه مثال بزنم
خاله ی من کار ناخن رو خیلی دوست داره ولی اون کارو به عنوان شغل دومش میدونه یعنی این باور رو نداره که میتونه به راحتی از اون شغل ثروت بی نهایت بسازه یعنی خیلی آدم پوچه چون شجاعت نداره که توی یک مسیر بمونه و از این شاخه میپره به اون شاخه دیشب داشت با مامانم حرف میزد و میگفت اره من یه جای دیگه کار میکنم ، ناخنم کار میکنم ، یارانه هم میگیرم و لی بازم ندارم و بعد گفت خب بخاطر اینکه گرونیه دیگه چون همه چی رو گرون کردن من ندارم !!!!!
چه ربطی داره تو عامل درونی به اسم باور رو ول کردی چسبیدی به عامل بیرونی که هیچ تاثیری توی زندگیت نداره؟ باور های تو درمورد ثروت پوچه و در نهایت ثروتی هم جذب نمیکنی که اگه بکنی جیبت سوراخه
چون استاد میگفتن بعضی ها جیبشون بزرگه ولی سوراخه یعنی هرچی پول درمیارن فوری خرج میشه و چیزی براشون نمیمونه
یعنی استاد جانم توصیف نشدنی خداوندم رو شکر میکنم که منو هدایت کرد تا قدرت هایی که به من داده رو باور کنم و با استفاده از اون ها زندگی فوقالعاده ای رو برای خودم خلق کنم
من به جرعت میتونم بگم که جزو اون دسته از آدم هایی هستم که خالق شرایطشونن
چون استاد عزیزم میگه که :
اگر میخوای ببینی که چقدر باور هات تغییر کرده ببین نتیجه هات چقدر تغییر کرده
و کلا اصلا یه زهرای دیگه متولد شده ، ماشین هایی رو توی خیابون میبینم که جزو خواسته هامه ماشین هایی که قبلا حتی به صورت تصادفی هم نمیدیدمشون چرا؟ چون ما چیزی به اسم تصادفی نداریم
همه چیز بر طبق قوانینه وهیچ چیزی شانسی نیست
مثلا توی همین روابط عاطفی میشینن میگن که اره من دوست دارم همسرم اینجوری باشه اونجوری باشه درصورتی که اول باید نگاه کنن به خودشون ببین اون ویژگی هایی که میگن رو خودشون دارن؟
چون ما میدونیم که هرکدوم از ما توی مدارهایی هستیم که توی اون مدار ها یسری آدما هستن که ما با اون ها برخورد میکنیم پس اول باید به خودمون نگاه کنیم
یا مثلا استاد جانم یه نفر یه جا یه اشتباهی میکنه میگه نه فلانی مقصره در صورتی که اون اشتباه رو تو کردی و تو مسئول اون کاری چرا میندازی گردن یکی دیگه؟
یعنی هرجوری شده میخوان از زیر مسئولیت در برن توی زندگیشون که اصلا اینو قبول نمیکنن که خودشون خالق شرایطن پس هرچی که توی زندگی شون هست خودشون به وجود آوردن اینو اصلا قبول نمیکنن میگن نه آقا من اگه پول ندارم دولت مقصره ، دلار مقصره ، گرونی مقصره و….. ولی یه بار نمیگن که نه من مقصرم من با باور هام این هارو خلق کردم خب حالا دوسشون ندارم؟ اشکالی نداره باور هامو تغییر میدم شرایطم تغییر میکنه که البته باور ها هم یه شبه تغییر نمیکنه کار سختیه ولی خب ممکنه البته برای او فردی که چندین ساله داره با اون باور های پوچش زندگی میکنه سخته ولی ممکنه ولی بعدش فقط لذت خالص میبری و به معنای واقعی کیف میکنی
ولی خب دیگه همه لایق شنیدن این حرفا نیستن و من بییییییییییییییییییییییییی نهایت خوشحالم که لایق شنیدن این حرف ها هستم و خودم زندگی مو خلق میکنم
درمورد این که استاد گفتین مثلا طرف با پارتنرش مشکل داره باید بگم که به قول خودتون
یه آدم میتونه با دونفر دوتا رفتار متفاوت داشته باشه چون اون دوتا آدم دوتا فرکانس متفاوت میفرستن
یعنی اگه پاتنرت خوب بوده ولی الان بد شده ببین تو چه فرکانسی فرستادی که اون اخلاق بدش رو جذب کردی
یه مثال بزنم
من یه همکلاسی دارم که خوب آدم خوبیه و با من خیلی خوب برخورد میکنه ولی همین همکلاسی من با یکی از دوستاش بد برخورد کرد چرا؟ چرا با من خوب برخورد کرد ولی با دوستش نه؟ چون من و دوستش دوتا فرکانس متفاوت فرستادیم اونم با ما متفاوت رفتار کرد
جالبه خدا شانس نخواسته؟؟ شانس!!!!!!!!!
چیزی که وجود نداره و ساخته ی ذهن آدم هایی هست که نمیخوان مسئولیت زندگیشونو به عهده بگیرن به شدت از این کلمه بدم میاد `شانس`
اتفاقا بخاطر مدارشه نه اینکه شانس نداره چون گفتم
همه چیز بر طبق قوانینه و هیچ چیزی شانسی نیست
وقتی تو مدارت پایین باشه با آدم هایی برخورد میکنی که توی اون مدارن و این قانون بدون تغییر خداونده
استاد جانم اینجور آدم ها توی همه ی مسائل زندگیشون همیجورین یعنی در همه ی مسائل زندگیشون مسئولیت رو میندازن گردن عامل بیرونی
یا مثلا اون فردی که از توی یه شرکت در میاد میره یه شرکت دیگه ولی اوضاع براش خوب که نمیشه هیچ بدترم میشه چرا؟ چون خودشون رو تغییر نداده اومده مکانش رو تغییر داده چون باور هاشو تغییر نداده و با همون باور ها رفته یه شرکته دیگه خب اون فقط مکانش تغییر کرده اون اصل کاریه تغییری نکرده که
بعدشم ما هیچ چیزی رو از همون اولش نداریم منظورم اینکه مثلا ما از همون اولش قند نداریم همه چیز بدن ما روی نظمه مگه اینکه انسان بیاد دست کاریش کنه
البته اون زهرای قدیمی این نگاه رو داشته ولی اون زهرا دیگه مرده و این زهرای جدید متولد شده
هیچ اتفاقی تاکیید می کنم هیچ اتفاقی بدون اجازه من توی زندگی من رخ نمیده
تک تک اتفاقات با فرکانس ها و باور های
من به وجود میاد
من حتی سرما هم میخورم میگم زهرا تو چه فرکانسی فرستادی که اینو جذب کردی چون میدونم حتی اینم به واسطه فرکانس من به وجود اومده
وقتی ما اینو آگاهانه بدونیم دیگه باید تااخر عمرمون روشون کار کنیم چون میدونیم که هیچ محدودیتی برای رشد وجود نداره
من خودم به شخصه هرروز دارم بهتر از دیروز میشم
این حرف استاد خیلی نکته داره که گفتن من توی اون گرمای 40 درجه تصمیم گرفتم که باور کنم خودم خالق شرایط زندگیم هستم
یعنی استاد از همون جایی که بوده شروع به تغییر باوراش کرد بعد آرام آرام مکانشم تغییر کرد آدمای دورشم تغییر کرد یعنی اومد تمرکزشو گذاشت روی عامل درونی به اسم باور
حتی توی همین ایرانش که خیلیا مینالن استاد جانم خداشاهده امکانش نیست وگرنه عکس زیبایی هایی رو براتون میذاشتم که آدم دوست داره اون هارو همینجوری نگاه کنه و بگه خدایا شکرت برای اینهمه نعمت ، فراوانی و زیبایی شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت
توی همین ایرانش من دارم به تک تک خواسته هام میرسم فعلا تصمیمی برای مهاجرت ندارم که اگرم داشتم اول تمام اون چیزهایی رو که میخواستم توی ایران به دست میآوردم بعد مهاجرت میکردم همینجوری که تا الان به دست آوردم خواسته های قشنگمو
چون میدونم کشور و.. توی زندگی من تاثیری نداره و باور های من تاثیر 100در100 توی زندگی من دارن
یعنی این تصمیم شجاعت میخواداااااا اینکه تو بیای قید اون کارو بزنی و با شجاعت قدم بزاری توی مسیری که دوست داری و میدونی که درسته توی اون مسیر بمونی
این شجاعت میخواد که باور داشته که شغلی که عاشقشی میتونه برای تو بی نهایت ثروت بسازه چون یه شغل خاص باعث ثروت مند شدن ما نمیشه
این باوره که باعث ثروت مند شدن ما میشه
و خوشحالم که آدم شجاعی هستم خدای من توصیف نشدنییییییی شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت
یعنی ما وقتی بخواییم به سمت خوب بریم همه چی خیلیییییییی زود تر از حد تصور تغییر خواهد کرد و عالی میشه من اینو با پوست و گوشت و خونم احساسش میکنم
فقط میتونم بگم خداوندم همه ی وجودم شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت که منو هدایت کردیییی تا خالق شرایط زندگیم باشم
ما با حل مسائل مون ثروت میسازیم
کلیییی پیشرفت میکنیم و اعتماد به نفسمون میره بالا
ما با حل مسائل مون بزرگ تر میشیم
جواب مسئله توی دل خود مسئله است
چقدر این باور ها خالصه و ما باید تا آخر عمرمون
روشون کار کنیم
یعنی وقتی باور کنی که من توانایی حل مسائل رو دارم دیگه از مسائل فرار نمیکنی
اشغالو رو نمیدازی زیر مبل اون مسئله رو حلش میکنی و از ثروت میسازی تازه مسائل ما به راحت ترین شکل ممکن حل میشن و ما باید مسائل مون رو به صورت ریشه ای حل کنیم تا دیگه تکرار نشن تا برای همیشه حل بشن
ما هیچ وقت با یه زندگی برخورد نمیکنیم که هیچ مسئله ای توش نداشته باشه چون ما داریم توی دنیای مادی و دو قطبی زندگی می کنیم یعنی هم بالا داریم هم پایین
تازه مسائل همیشه به نفع ماست چون ما با حل اونا پیشرفت میکنیم بزرگ تر میشیم کلیییییی اعتماد بنفسمون میره بالا و کلیییی تجربه کسب می کنیم
کلی ثروت مند میشیم و ثروت میسازیم وقتی با ، باور های درست بری توی دل مسائل، مسائل همیشه به نفعت تموم میشه ، وقتی باور داشته باشی که تو خالق شرایط زندگیت هستی
وقتی این باور های خالص رو درمورد مسائل داشته باشی دیگه از مسائل نمیرسی و ازشون فرار نمیکنی بجاش با آغوش باز برای حل مسئله میری
درمورد اینکه استاد جانم گفتین درمورد حل مسئله یه مثال بزنید مایه دونه بقچه داشتیم وسط اتاق خواب بود و کلی جا گرفته بود بعد گفتیم که بیایم اینو بفروشیم مامانم گفت که نه اینو لازم دارم من یه یزره فکر کردم گفتم خب برای اینکه خاک نشه یه پلاستیک بندازیم دورش ببریمش بزاریمش بالکن بعد ورش داشتیم و استادجانم کلیییییی جامون باز شد بقچه هم نفروختیم به همین سادگی و راحتی مسئله ما حل شد
و همش میگفتم دمم گرم چه ایده نابی دادم
یا یه بار یکی از دست بندام پاره شد و من خیلییییی اون دست بند رو دوست داشتم یه کوچولو ناراحت شدم ولی گفتم اشکال نداره و سپردم به خداوندم که من رو به راحل هدایت کنه بعد به مامانم گفتم که بره کش دستبند بخره و من اونو درستش کنم و استاد جانم درستش کردم و خیلییییییی خوشحال شدممممم
اصلا آدم وقتی یه مسئله ای رو حل میکنه یه آدم دیگه ای میشه به قول اون دوست عزیزمون اعتماد بنفست میچسبه به سقف
تازه این یه نمونه کوچیکش بود
ما باید به همین سادگی و راحتی مسائل بزرگ تر از اینم حل کنیم چون ما توانایی حل مسائل رو داریم چون ما با این توانایی اصلا به دنیا اومدیم
ماباید بزرگ تر مسائل مون باشیم
اتفاقا استاد جانم اون کسانی که از مسائل فرار می کنن تازه ثروت هم از دست میدن
تازه ما در هر موقعه باید آرام باشیم تا الهامات رو دریافت کنیم و باید مسائل رو با آرامش حل کنیم
در نهایت عاشقتونمممممممممممممممم استاد جانم که این آگاهی های خالص رو به ما میدین و توصیف نشدنییییی خداوندم رو شکرگزارم که منو به سمت شما هدایت کرد شمایی که انقدر خالص و نابین عاشقتونمممممممممممممممم استادم اون قدری که توصیف نمیشهههههههههه
عاشقتونمممممممممممممممم
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیز و دوستان خوبم
اول از همه این اندام زیبا و این مکان بهشتی رو تحسین میکنم
الله اکبر به این همه جلال و زیبایی
خدایا شکرت که واقعا هرچقدر که این تصاویر زیبا رو میبینم سیر نمیشم
خدایا شکرت که در مسیر خودسازی و بهبود هرروزه خودمون هستیم با چنین استاد آگاهی و کاملی
در مورد موضوع این فایل عالی خواستم از خودم بگم که در حال حاضر در چه شرایطی هستم و چه مسائلی رو حل کردم و چه مسائلی رو باید حل کنم
من در قبل از سال با خودم تعهد دادم که تا آخر سال باید به مبلغ حداقل 15 میلیون تا آخر سال برسم و این در زمانی بود که فقط دو ماه تا آخر سال زمان بود ولی از خداوند هدایت خواستم و اون هم کمک کرد
من توی این مدت به مشکلات مالی و تضاد مالی برخورد کرده بودم و دیگه نمیتونستم چکار کنم اما یکجا نوشتم و تعهد دادم و از خدا هدایت خواستم و و اون هم هدایتم کرد و تونستم به لطف خداوند با حل کردن مسائل به مبلغ بیشتر از 25 میلیون تومان برسم در صورتی که من زده بودم 15 میلیون تومان اما به لطف خدا به این مبلغ رسیدم و تونستم خلق کنم این پول رو
اما برای اینور سال برای خودم برنامه چیده بودم که باید خودم رو وارد یک چالش دیگه بکنم و یک شرایط جدید رو خلق کنم برای خودم
و تصمیم خیلی بزرگی گرفتم که اون هم مهاجرت بود
مهاجرت به یک شهری که اون هم با نشانه ها و الهامات خداوند رقم خورد و من الان اصفهان هستم
بدون جا مکان کار و حتی درآمد و با یک مبلغ بسیار کم که با خودم آوردم
که همین مهاجرت هم داستان مفصلی داره که فوق تصور من بود
اما با این باور حرکت کردم که خدایی که در شهر خودم برای من مشتری و درآمد میفرسته در اینجا هم میتونه بفرسته حتی بیشتر چون در این شهر دیگه هیچکسی رو ندارم اتفاقا اینجوری حواسش بیشتر بهم هست
خلاصه حرکت کردم و بعد از چند روز که تعطیلات عید فطر بود به لطف خدا و با هدایت های خودش مسئله مکان تا حدود زیادی حل شده چون با شرایط الآنم میتونم بگم خیلی هم عالی شده الحمدالله
و این مسئله خیلی از انرژی و تمرکز من که بالاترین سرمایه ی من تمرکز من هست رو درگیر کرده بود خداروشکر حل شده
اما مسئله بعدی که خیلی برام مهم هست و باید حلش کنم و جوابش در دل خود مسئله هست و با حل کردنش بارها و بارها من قوی تر میشم با اعتماد به نفس تر میشم و قوی تر میشم مسئله کار و درآمد هست
و هر روز دارم قدم هایی رو برای حل این مسئله برمیدارم و به لطف خدا به زودی این مسئله هم حل میشود
میدونید استاد من خودم رو میگم خیلی وقت ها فراموش میکنم که چقدر مسائل مختلف رو حل کردم و اینکه من خودم خالق شرایط خودم هستم نه کسی یا عوامل بیرونی
اصلا خود من با این باور حرکت کردم که خودم خالق زندگی خودم هستم نه هیچکس و هیچ چیز دیگه
اما خودم فراموش میکنم و همین قابل های عالی شما باعث میشه که من بیاد بیارم و و خودم رو موظف کنم تا کامنت بذارم تا بیاد خودم بیارم و فراموش نکنم
آره ما خالق شرایط زندگی خودمون هستیم و هیچکس نمیتونه به ما ضربه بزنه اگر که ما باورش نکنیم
استاد بهش ی وقت ها با خودم میگم شما چطور به این همه آگاهی دسترسی دارید که فراموش نمیکند و همیشه به خودتون یادآوری میکنید
و جواب هم همین هست که همیشه یادآوری میکنید به خودتون
و من هم باید از این ویژگی عالی شما استفاده کنم و یاد بگیرم مثل همه کارهای دیگه شما
استاد از شما و مریم بانو ممنونم بابت این فایل های ارزشمند
و از دوستانم بابت این کامنت های عالی و خوبشون
خدایا شکرت که اینجا هستم و برای ساختن زندگی عزت نفس پول و شخصیت خودم دارم تلاش میکنم
الحمدالله رب العالمین
بنام خدای مهربان
سلام به استاد خوشتیپ و خوش قیافه خودم
سلام به پردایس زیبا و با شکوه که هر روز داره زیباتر و باشکوه تر میشه اونم با عملکرد دو فرشته که صاحبان این ملک آسمانین و هر روز در حال بهبود این قطعه زیبا هستن
استاد داشتم به زیبایهای پردایس و اندامتون نگا میکردم که نجواهای ذهنم صداش درآومد …همش میگفت کجای هیکل استاد خوب شده هنوز شکم داره که یا منو متوجه رنگ لعاب کلبه چوبی میکرد و همش میخواست بهم بگه که اصلا این کلبه خوشگل نیست ..
خلاصه مچشو گرفتم و فهمیدم من تا الان فک میکردم که خیلی خوب دقتم روی زیبایهاست در حالی که واقعا ذهنم چموش و بیشتر از اینکه از دیدن زیبایها و بهبودها لذت ببره همش دنبال نقص گرفتن …
به خودم تعهد دادم روی این موضوع کار کنم و بهبودش بدم ..
خلاصه استاد عزیزم هیکل بی نظیرتونو عشق و سرو سینتون خیلی باحال شده و منو یاد قبلنا خودم انداخت یه جورای بهت حسودیم شد و هوس کردم حتما برم باشگاه مثل قبل هیکلم بشه مثل شما
من به لطف خدا الان یکسال نیم که با شما آشنا شدم و توی اوج افکار منفی نامیدی با دیدن و گوش دادن فایلهای شما زندگیم هر روز داره بهتر میشه ..
یادم میاد تا قبل آشنای با شما تا به یه تضاد برخورد میکردم میگفتم ای وای بازم گرفتاریا که هیچ وقت تمام نمیشه ..و گیر افتاده بودم توی این سیکل معیوب و تمامی نداشت خیلی به ندرت پیش میومد که حس حال خوبی داشته باشم ،ولی الان خده رو هزاران بار شکر قضیه برعکس شده و هر روز یه نعمت بزرگ از طرف خدای خودم میدونم سعی میکنم با مسائلم روبرو شم و هر بار با حل کوچکترین مسئلم قوی تر میشم و بزرگتر ..
الان توی بیزینسم هر وقت به مسئله ای میخورم اولش خودمو آروم میکنم یه نفس میکشم سعی میکنم از طروق مختلف بهش نگا کنم حلش کنم ،لذت بعد حل شدنش اینقدر زیاد بعضی وقتا چند روز با مسئله روبرو نمیشم یه جورای دلم حل مسئله میخواد ..
بارها توی بیزینسم به چالش خوردم و با آموزهای شما تونستم جوری حلش کنم که برام شد ثروت ..
یادمه یه بار که بخاطر تغییر شغلم مهاجرت کرده بودم و از لحاظ مالی ورشکسته شده بودم تصمیم گرفتم برگردم روی شغل سابقم با این تفاوت که ایندفعه بجای اینکه خودم صاحب کسب کار باشم شدم شاگرد کس دیگه و تقریبا خیلی سخت بود برام و مسدونستم که من باید این مرحله رو رد کنم
یه روز توی سالن آرایشگاه کسی که پیشش کار میکردم که از لحاظ سابقه کاری و حتی مهارتش حتی به من نزدیکم نبود ،یه مشتری اومد که پاخور ثابت اون سالن بود
چون صاحب سالن سرش شلوغ بود نشست زیر دست من و موهاشو کوتاه کنم ،با اینکه خیلی روش کار کردم و حسابی بهش رسیدم پایان کار حسابی شاکی بود ازم ..
اولش خیلی حالم گرفته شد و نجواها میومد و نامیدم میکرد ..خودمو آروم کردم و به خودم گفتم که باید از یه دید دیگه به این قضیه نگاه کنم و ببینم چه موهبتی برام داره
خلاصه اون روز خیلی ذهنم درگیرش بود تا اینکه ایده اومد که چرا من خودمو محدود کنم به یه مشتری که بخواد کلی ور بری با موهاش و آخرشم بخواد هزارتا انگ بزنه موهامو خراب کردی ،بجاش آموزش بدم و با سابقه ای که من داشتم توی کارم میتون بیشتر پول بسازم و تازشم یه مدل میارم اون چیزی که میخوام روش کار میکنم کلی از هنرجو پول میگیرم ،نمیتونه نقصی هم از کارم بگیره ..
اینجا بود که جرقه زده شد و من پیگیر آموزشگاه شدم و به طرز جادوی درا برام باز شد و من صاحب یه آموزشگا با کمارین هزینه شدم ..و بموند که الان دارم کارای بزرگتر استارت میزنم هر روز بهتر میشه ..
این مثال من همیشه برای خودم تکرار میکنم شده برام الگو و دستاوردی از نگاه متفاوت به مسائل و موهبت پشتش ..
سپاسگذارم از شما استاد عزیز که عاشقانه این همه آگاهای به ما انتقال میدین ..
سلام اقا محمد گرامی
لذت بردم از خوندن کامنتتون …مرسی که تحربتونو باهامون اشتراک گذاشتی…
این جمله چقدقشنگ بود که گفتین:
«لذت بعد حل شدنش اینقدر زیاد بعضی وقتا چند روز با مسئله روبرو نمیشم یه جورای دلم حل مسئله میخواد ..»
واقعا عالی بود …تحسینتون میکنم که برای حل مسئله تون اقدام کردین والان بیزینس خودتونو دارید …
بهترین لحظات وحس خوب رو براتون ارزومندم
سلام به دوستای عزیزم در وب سایت عباس منش دات کام
پیرو صحبت های استاد و موضوع فایل امروز
من تولید کننده لباس فرم کافی شاپ و رستوران هستم
و تو زمانی که اینترنت محدود شد و شبکه های اجتماعی فیلتر شد طبق باور های غلطی که داشتم یه موقع هایی بود که سفارش نداشتیم مشتری نداشتیم و میومدیم تولیدی سفارش نداشتیم و کاری نمی کردیم تا رسید به جایی که ما خداوند یه ایدهعالی رو به ما الهام کرد که بیایم چند تا از محصولات پر فروش رو انتخاب کنیم (ما بیش از 100 مدل محصول داریم ) چند تا از محصول هارو انتخاب کنیم و اونا رو با رنگ های مختلف به جای اینکه تنوع محصول داشته باشیم 4 مدل انتخاب کنیم با رنگ های مختلف و بیاین روی چهار تا محصول تمرکز کنیم که هم آزمون خطاهای طی بشه و هم کیفیت بیشتری روی محصولات گذاشته بشه و هر موقع که سفارش نداشتیم اون 4 محصول رو با رنگ های مختلف تولید کنیم و این چالش بزرگ ما و بود که با نبود مشتری و کلی احساس بد رفع شد من با حل این مسئله با ایده الهامی خداوند تونستم این مسئله را حل کنیم و از زمانی که این تصمیم را گرفتیم حتی دیگه وقت نکردیم که این ایده را به صورت کاملا عملی کنیم یعنی روزها داره میگذره که ما لطف الله انقدر مشتری و سفارش داشتیم سفارش های تعداد بالا نمی رسیم که اون ایده یکپارچهسازی و چهار محصول تولیدی رو عملی کنیم و انشالله به لطف الله روزهای آینده هفتههای آینده عملی میکنیم
با حل این مسئله واقعا اتماد به نفس بالایی در من ایجاد شد که من میتوانم من شرایط رو خلق میکنم و باور کردم که هیچ بازار خرابی وجود نداره همیشه بازار خوبه همیشه مشتری هست و ثرمت در جهان فراوان است
سپاسگزارم از استاد خوب و مهربان و خانم شایسته عزیز که زحمت کشیدن در این طبیعت زیبا و هوای عالی این فایل را برای ما ضبط کردن و روی وب سایت قرار دادند