خالق شرایط یا قربانی شرایط؟ - صفحه 8
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/04/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-04-25 08:41:142023-05-01 08:00:51خالق شرایط یا قربانی شرایط؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خداوند رزاقُ و وهاب
سلام و درود بر استاد عباسمنش گرانقدر،استاد مریم جان عزیز و عزیزان گرامی این سایت الهی
خالق شرایط یا قربانی شرایط؟
استاد من قبل از اینکه با شما آشنا بشم همواره سوالات زیادی در طول زندگی داشتم که بی پاسخ مانده بود. اینکه اگر من در خانواده دیگری متولد می شدم یا در شهر یا کشور دیگری متولد می شدم قطعا سرنوشتم متفاوت از الان بود و دلیل شرایط کنونی من اینست که خدا اینو برای من خواسته و حتما برای خودش حکمتی داشته و فقط خودش دلیلشو میدونه یعنی خودم را قربانی شرایط می دونستم و فکر می کردم برای همه همینطوره و اگه کسی به موفقیت میرسه دلیلش اینه خداوند یا هوش بیشتری بهش داده یا پدر و مادر و خانواده خوب و ثروتمندی بهش داده یعنی خدا اینو براش خواسته! و با اینکه سعی می کردم از زندگیم لذت ببرم ولی آمال و آرزوها و خواسته هامو برای اون دنیا گذاشته بودم و به این دنیا به چشم یه بازی تدارکاتی نگاه می کردم که نیاز نیست زیاد تقلا کنم و دست و پا بزنم و انرژیم را مصرف کنم ومهم اینست که خودمو به اون بازی اصلیه برسونم و مصدوم نشم! در حالی که این جهانبینی و این نگاه به خداوند و جهان و دنیای بعدی در این 13 ماهی که با شما آشنا شدم زیرو رو شده و جواب اکثر سوالات بی پاسخ ذهنم را دریافت کردم.
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
استاد قبل از آشنایی با شما من فردی کاملا منفی نگر بودم و اسمش را گذاشته بودم «واقع بینی!». . جالبه بدونید ازش بعنوان یک اهرم محافظتی استفاده می کردم و دقیقآ عکس قانون عمل می کردم.بگونه ای که در هر شرایطی بدترین حالت ممکن را تصور می کردم و وقتی آن بدترین حالت ممکن اتفاق نمی افتاد، احساس رضایت پیدا می کردم! و کمی حالم بهتر می شد. بماند که با این شیوه کاملا اشتباه چقدر به روح و روانم آسیب میزدم و چقدر استرس و فشار برای خودم می ساختم.
از زمین و زمان شاکی بودم و از همه چیز انتقاد می کردم و همواره مقایسه می کردم چرا فلان کشور باید آن جور باشه ولی کشور ما اینجور باشه، یا فلان مسئول چرا باید اینجور حکمرانی کنه و هزار چرای دیگر که تمرکز بر تعارضات و ناخواسته ها داشت.
حکومت و دولت را مسبب وضع مردم می دانستم و دلیل وضع بد مردم را دولت و حکومت می دانستم و دائمآ مقایسه می کردم وضع کشورهای حوزه خلیج فارس را با کشورمان.
در یک کلام همه رو مقصر وضع موجود می دانستم و خودم را تسلیم شرایط و بقول شما مثل برگی در باد بودم که هر کجا باد می خواست می تونست ببره.
گاهی وقتها ذهن نجواگرم میخواد احساسمو بد کنه و عجله کنم برای رسیدن به بعضی خواسته ها انگار هنوز هیچ موفقیتی نداشته ام در حالی که یکروز زندگی الانم قابل مقایسه با 40 سال زندگی قبلم نیست و وقتی چنین سوالاتی سبب میشه گذشته خودم رو بیاد بیاورم متوجه میشم که در مدت فقط 13 ماه انگار اندازه 130 سال رشد کرده ام و از همه لحاظ زندگی من بهبود شگرفی داشته است و باید به خودم فرصت بدم تا بتوانم این تغییرات را نهادینه کنم و از مسیر لذت ببرم و لحظاتم را زندگی کنم؛ درک کنم؛ لمس کنم و بدانم زندگی مسابقه نیست؛ زندگی اول یا آخر شدن نیست؛ زندگی عقب ماندن یا جلو افتادن از دیگران نیست. بلکه زندگی تجربه کردن و لذت بردن از لحظات است.زندگی تسلیم بودن و اجازه هدایت شدن است. زندگی درک خداوند و انرژی ای هست که جهان را خلق کرده است. زندگی ارتباط برقرار کردن با این انرژی که خدا مینامیمش و دیدن دست های خداوند در لحظه لحظه زندگیمان است. زندگی همین شکر گزاری ها؛ همین احساس خوب؛ همین تحسین کردن ها؛ همین توجه به نکات مثبت و همین خلق کردن و همانند خالق بودن هاست.
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
استاد از ژنتیک گفتی یاد موردی از همین احساس قربانی بودن در زندگیم افتادم که در تائید صحبتتون بگم که من یکی از مشکلاتی که داشتم این بود که خیلی زود خسته می شدم و انرژی بالایی نداشتم و تشخیص پزشکان و حرفهای دیگران این باور را در من ساخته بود که دلیل این مساله کم خونی یا تالاسمی مینور (خفیف) است و آزمایشات پزشکی هم اینو تائید می کرد و دارو یا درمان خاصی هم نداشت. تا اینکه همین مساله منو هدایت کرد به دوره قانون سلامتی با اینکه اصلا اضافه وزن نداشتم. با اجرای این دوره و تغییر سبک غذائیم منی که قبلا وقتی از سر کار بر می گشتم باید چند ساعت می خوابیدم تا بتونم سر حال بیام الان با نیم ساعت خوابیدن رفرش و سرحال میشم و بقدری انرژی دارم که قبل از ماه رمضان روزهای زوج 4 ساعت بدنسازی و شنا می رفتم که دو ورزش انرژی بر و سنگین اند و تونستم در مسابقات آمادگی جسمانی و شنای کارکنان در استان اول بشم.میخوام بگم بیماری که خودم را قربانی آن می دونستم و مانع فعالیت و تلاش بیشتر من در زندگیم بود با دوره قانون سلامتی بگونه ای به این آسانی حل شده که علم پزشکی با اینهمه پیشرفت از حلش عاجز مانده بود. آنهم توسط کسی که هیچ مدرک آکادمی در زمینه پزشکی ندارد! این است قدرت هدایت؛ اینست قدرت توحید که تو را به دستاوردی می رساند که متخصصین پزشکی و علم تغذیه از یافتن آن درمانده بودند!
افرادی که دنبال معجزه هستند، آیا این معجزه نیست؟ دیدن چنین مواردی آیا سبب درک بهتر ما از خداوند و معجزاتی که خداوند در قرآن به آن اشاره کرده نمی شود؟!
به لطف دوره قانون سلامتی امسال تنها رمضانی بود که تا لحظه افطار من مشغول فعالیت بودم و حتی کوهنوردی 15 کیلومتری هم با زبان روزه تجربه کردم بدون کوچکترین فشاری و الان که 7 ماه است این سبک غذایی رو انتخاب کردم حتی سرماخوردگی جزئی هم نداشته ام و باز هم ممنون و سپاسگزار استاد هستم ازین بابت.
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
نمونه هایی از مسائلی که در منزل حل کردم
در دوره حل مسائل نمونه هایی از مسائلی که حل کردم رو نوشته بودم و موارد زیر جدیدترین مواردی است که حل کرده ام.
– ماشین لباسشوئیمان را جابجا کرده بودیم و هنگام کار بقدری صدا و لرزش پیدا می کرد که بقول یکی از دوستان از آشپزخانه تا هال راه میفتاد می اومد! در اینترنت جستجو کردم و کلیپی برای محکم کردن و تراز کردن لباسشویی دیدم و بر اساس آن یکبار برای همیشه از لرزش و صدای لباسشویی هنگام روشن شدن خلاص شدیم.
– برای قانون سلامتی کباب پز دو کاره ذغالی و گازی بصورت اینترنتی خریداری کرده بودم و باز هم کلیپ مشابهی از نحوه سوار شدن قطعات دیدم و خودم راه اندازیش کردم. هنگام استفاده متوجه شدم پستانک گاز ایراد داره و حرارت و شعله مناسبی نداره که با گرفتن یک پستانک گاز شهری و نصب آن مشکل شعله کباب پز حل شد. مشکل دیگر کباب پز این بود که عمق محفظه کباب پز زیاد بود و ذغال بیشتری رو باید هنگام کباب مصرف میکردم که این مشکل هم با گذاشتن یک چهار پایه کوچک در زیر سینی جا ذغال و کم شدن عمق محفظه حل کردم به راحتی بدون اینکه بخوام فقط از کباب پز برای گاز شهری استفاده کنم یا از ذغال فقط برای کباب استفاده کنم.
رگلاژ و تعویض لولاها و آرام بندهای کابینت های آشپزخانه که تعدادی از آنها یا خراب شده بود یا از رگلاژ خارج شده بود که با تهیه یک مته برقی و آچار مناسب و خرید لولا و آرام بند خودم اقدام به تعویض و رگلاژ کابینت ها کردم و لذت بردم از بهبود و حل این مشکل. و نکته مهمتر اینست که هنگام پیش آمدن مشکل احساسم را بد نمی کنم و با حوصله و صبر مشکل را بررسی میکنم و دنبال راه حل و رفع مشکل هستم نه مثل گذشته دنبال مسبب مشکل یا پاک کردن صورت مساله!
به نام خداوند بخشنده و مهربان
عرض سلام و درود خدمت استاد خوش هیکل، خوش اخلاق،خوش تیپ و از همه مهمتر خوش صحبت و یه سلامی هم عرض کنیم خدمت خانم فیلم بردار خانم شایسته عزیز(خانم شایسته یه حرفی،سخنی دیگه دلمون برا تُن صداتون تنگ شده)
استاد عجب کفش های خوش رنگی اونم مثل فورد اف وان فیفتی داره دلبری میکنه با اون رنگ منحصر به فردش
اگه تو این مسیر اومدی و موندگار شدی و تعهد دادی پس باید بهاش را پرداخت کنه بهشت را به بها دهند به بهانه نیست موندن و دوام آوردن تو این مسیر خیلی مهمتر از آمدن به مسیره
بابت با جون دل بیای تو این مسیر و صد در صد تمرکزتان بزاری برای پیشرفت خودت و دنیای اطرافت
مقصر دونستن دیگران در عدم موفقیت ما خیلی راحته ولی مقصر دونستن خودمون از اون سختر
سخته که بپذیری که تنها و فقط خودت عامل صفر تا صد اتفاقات زندگیت هستی اگه در گذشته،حال و آینده هر جایی بودی،هستی و هر جایی که داری میده مسئولش خودت هستی نه پدر،مادر،دولت،جهان و خدا
تغییر سخته چون مقاومت ذهنی را در پی داره،مقاومت خانواده و جامعه در پی داره و موفق کسی هست که کوچکترین توجهی به حرفهای اطرافیش نداره و فقط و فقط به حرف دلش که منشاء الهی داره گوش میده و پیش میره
خیلی راحته گه تغییر نکنیم یا نخواهیم اصلا تغییر کنیم و تو دایره راحتی و آسایش خودمون بمونیم ولی تفاوت افراد موفق و ناموفق همین خارح شدن از دایره راحتی و آسایش هست و شکستن تابویی به نام ترس
ترس مثل یک سایه بزرگ ترسناک به نظر میرسه ولی وقتی میری تو دل ترسهات میبینی که ای بابا این چیزی نبوده که ما یه عمر از این میرسیدیم کاش زودتر از اینها اقدام میکردم براس شکست ترسهام
به عنوان مثال منم قبلا دولت را مقصر میدونستم در بیکار جوانان خصوصا خودم و آمدم و طرز فکر را عوض کردم و گفتم دولت گیر سیاست هست و همیم که از مرزها دفاع میکنه بسه من خودم باید اینقدری درآمد داشته باشم که در آمد های دولت بخشیش از پولهایی که از من به واسطه مالیات میگیره تامین بشه من باید دولت را ساپورت کنم نه دولت منا
باران که شدی مپرس این خانه کیست سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست
باران که شدى، پیاله ها را نشمار جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست
باران! تو که از پیش خدا مى آیی توضیح بده عاقل و دیوانه یکیست
بر درگه او چونکه بیافتند به خاک شیر و شتر و رستم و موریانه یکیست
با سوره ى دل، اگر خدا را خواندى حمد و فلق و نعره مستانه یکیست
این بى خردان، خویش خدا مىدانند اینجا سند و قصه و افسانه یکیست
از قدرت حق، هرچه گرفتند به کار در خلقت تو و بال پروانه یکیست
گر درک کنى خودت خدا را بینى درکش نکنی، کعبه و بت خانه یکیست
آیه 56 سوره یوسف
سلام ب همگی
امیدوارم حال دلتون عالی باشه
و اشک شوق شکر گذاری روی گونه هاتون باشه
امشبم میخام به ایده ام عمل کنم و یه آیه دیگه از قرآنو اون چیزی که ازش میفهممو اینجا بنویسم
وَکَذَٰلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَیْثُ یَشَاءُ ۚ نُصِیبُ بِرَحْمَتِنَا مَنْ نَشَاءُ ۖ وَلَا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ ﴿۵۶﴾
و اینگونه ما به یوسف در سرزمین (مصر) قدرت دادیم، که هر جا میخواست در آن منزل میگزید ما رحمت خود را به هر کس بخواهیم میبخشیم؛ و پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکنیم! (56)
چرا اینقدر این ایه خوبه؟
داستان حضرت یوسف یه آیه ای که کلا انگار خبریه
اومده یه مفهومی رو برسونه و بره
یعنی مثلا مفهومش انگار نیاز به آیه های قبل و بعدش نداره
اول از همه از آخرش شروع میکنم
بازم آخر آیه میاد میگه ما اینجوری نیکو کاران را پااداش میدیم
چه قدر خدا روی این موضوع به شکلهای مختلف تاکید کرده
که بابا اصن تو به فکر نتیجه نباش
تو راه درستو برو
تو کار درستو بکن
نتیجه با منه خداس
نه با هیچ کس دیگه
تو روی باورات کار کن
تو توی مسیر انعمت علیهم باش
تو دنیا رو به تنهایی نخواه (دنبال چشم و هم چشمی کردن نباش)
ثروت بخواه برای اینکه به من خدا برسی من تو رو شاه زمینت میکنم
به نظرم قانون اونقدر سخت نیس
نتیجه فرکانس ایمان میشه نعمت
و نتیجه فرکانس شرک میشه فقر میشی فقدان نعمت
بازم میگم اونایی که ثروتمندن چون طبیعی ان
چون فابریکن تقریبا
دلشون پاکه
به خاطر باورهای خوبی که نسبت به دنیا و خدا دارن
و اونایی که فقیرن دلشون سیاه
دلشون کثیفه
مگه میشه تو وعده فقر شیطانننننو باور کرده باشی و دلت سیاه نباشه؟
خودمو میگم
خودمم همینجوری ام
اون آیه ای که خدا وعده فضل و آمرزش میده
و شیطان وعده فقر میده
قطعا من دومی توی دلم قالب تره
و همین میشه سیاهی دل
و میشه تغیرش داد
این شدنیه
این شرایط نیمده که بمونه
من بازم میگم
تک به تک ماها همین الانمون از اون اول کار ابراهیم خیلی بهتر بوده
بابا ابراهیم اول میره میگه ستاره و ماه خورشید معبود منن
و بعد هدایت میشه
اول کار ابراهیم خیلی از ما بدتر بوده
حالا اگه یه همچین آدمی تونسته اینقدر تغیر کنه که خدا توی یکی از آیه ها میگه ابراهیم برای خودش یه امت بود
از بس این بشر ایمان ب خدا داشته
از بس ایمانش فول بوده
اول کار کجا بود
بعدش به کجا میرسه
پس ماهم هرجایی هستیم قرار نیس اونجا فیکس باشیم
همون سیستم مغزی که مال ابراهیم بوده مال منو شمام هست
پس ما هم میتونیم به هرجایی که خواستیم برسیم
و میتونیم باورهامون رو کلا بکوبیم از نو بسازیم
اما برسیم به آیه
خدا میگه یوسف اونقدر بهش قدرت داده بودیم که هرجا دلش میخاس رو مال خودش میکرد
یه همچین قدرتی بهش داده شده بوده
کلا یه جورایی مصر روی انگشت کوچیکش میچرخونده
پس اول خدا نتیجه رو میگه
که ببین مصر با اون همه دبدبه و کبکبه
روی انگشت کوچیکه یه برده روستایی اونم نه از خود مصر تازه از کشورهای اطراف میچرخیده
اینجوری اگه تو غول باشی هدایت میشی به جاهای بهتر
حالا بعدش چی میگه
به نظرم مهم ترین قسمت این آیه اونجایی که میگه
و اینگونه هرکس را که بخواهیم رحمت خودمون رو بهش میبخشیم
واقعا چه قدر خوبه این آیه
میخواهیم با یشا اومده یعنی در قوانین خدا باشه یعنی با کار کردن روی ذهن باشه
حالا اول مثال یوسفو زد
بعد میگه تو ام روی باورات کار کنی همون نتیجه رو میگیری
و آخر آیه آرومت میکنه
که خدا بار اونی که توی مسیر درست حرکت کرده زمین نمیذاره
بذار اصن یه جور دیگه بریم
قبلا من عاشق این بودم که یه نفر بگه تو فلان کارو بکن دیگه قطعا موفقی
تو این یه دونه کارو درست انجام بده دیگه ثروتمندی
دیگه به هیچی فک نکن فقط طبق یه سری اصول پیش برو به همه چی میرسی
خدا هم الان داره همینو توی این آیه میگه
تو شبیه یوسف باشه تو نیکو کار باش
بقیه اش روی دوش خدا نشستن
خدا ی ما دو میلیارد تا راه داره برای اینکه منو شما رو به مثلا ماهی صد میلیون تومن برسونه
ولی ما یه تک راهو دیدیم و چون راه سختی میگیم اصن نمیشه
امکان پذیر نیس
در صورتی که میشه
خیلی ام ساده قابل انجامه
خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی
خدایا منو از اون متقینی قرار بده که فاصله ای بین حرف و عملشون نیس
دوستون دارم
درود و سلام خدمت آقای مرادی عزیز
چقدر قشنگ این آیه رو توضیح دادید
این آیه خودش نمودار یک الگوی روشنی است که یوسف خالق شرایطش بود نه قربانی شرایط
میخواهیم با یشا اومده یعنی در قوانین خدا باشه یعنی با کار کردن روی ذهن باشه
واقعا قوانین بدون تغییر خداوند غوغا می کنه
ی وقتا فکر می کنم که یوسفی که در دل چاه تاریک و در یک بیابان دورافتاده چطوری خداوند آن کاروان تجار رو اونجا هدایت کرد…..
و یا یوسف چه فرکانسی داشت .. و چه ایمانی به خدا داشت که چنین نجات پیدا کرد و بعدش در قصر فرعون در ناز و نعمت زندگی کنه و در اونجا تعالیم و علوم و فنون یاد بگیره …
خدایااا شکرت که اگر باورهامون رو قوی کنیم حتی در دل تاریکترین ها پیدامون می کنی و به مدارهای بالا میرسونی خدایااا شکرت
ممنون و سپاسگذارم آقای مرادی عزیز که هر شب به تعهدتون عمل می کنید و آیه های زیبایی رو برامون توضیح میدید و برامون به اشتراک میذارید من که همیشه بدنبال کامنت های زیبای شما هستم و گاهی اشگم از ذوق در میاد و گاهی خنده ام میگیره .. اونجایی که گفتید.…
کلا یه جورایی مصر روی انگشت کوچیکش میچرخونده
ببین مصر با اون همه دبدبه و کبکبه روی انگشت کوچیکه یه برده روستایی اونم نه از خود مصر تازه از کشورهای اطراف میچرخیده
ممنون و سپاس که با خواندن کامنت زیبا و پر محتوای شما به درک و آگاهی بیشتری هدایت شدم که اعتماد و یقین قلبی به خداوند هیچوقت بارمون زمین نمیمونه
خدایااا شکرت
با درود و سپاس خدمت شما آقای مرادی عزیز امروز خیلی خیلی هدایتی اومدم کامنت شما رو خواندم انگار داشتید با این نشون با من صحبت می کردید واقعا چقدر خوشحال شدم که این آیه ی زیبای خوشکل یوسف رو برامون آنالیز کردید ممنونم خیلی خوشحال شدم ولی اینکه شما بیشتر از پنج ماهه که در سایت حضور ندارید و واقعا نمیدونم چی باید بگم فقط می تونم بگم حضورت تون در این سایت با این کامنت های بینظیر تون خالیه امید به خداوند دارم که هر چه زودتر بیاید و کامنت های آنالیز شده ی خوشکل و ناب این آیه های زیبا رو برامون بنویسید
الهی آمین
بقول استاد عزیزمون
هر کجا که هستید در پناه الله مهربان شاد سلامت و خوشبخت و ثروتمند و سعادتمند باشید
سلام خانم رویا
امیدوارم حال دلتون عالی باشه
جیبتون پر پول
مرسی از محبتی ک ب من دارید
من هم خودم تمایل دارم ولی خب امیدوارم تایم کاریم اجازه بده
باز هم تشکر میکنم از شما
خوش ب حال استاد عباس منش ک شاگردی مثل شما داره ک زمانی نیاز هس خودش سایت را فعال نگه میداره
درود و سلام خدمت شما آقای مرادی عزیز خدایا شکرت که امروز صبح زیبایم رو ساختید بخدا دیگه دل نگران شده بودم . پیش خودم گفتم این آقای مرادی عزیز خیلی فعال بودند و همیشه منتظر کامنت های آنالیز شون بودم .. چقدر خوشحال شدم پاسخ دادید و اومدید اینجا .. البته خدا کنه همیشه در مدار کار و رشد و پیشرفت های تصاعدی در همه ی جنبه های زندگی تون باشید الهی همیشه بدرخشید و درخشان باشید خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم که چراغ پیام رسان آبی رنگ پروفایلمو روشن کردید الهی قلبتون به نور و عشق الهی روشن و منور به الطاف الهی باشه ولی. آقای مرادی عزیز باید فراموش نکنید که زیبایی ها و سرگرمی های جهان آنقدر شما رو درگیر نکنه که ما برو بچه های سایت از وجود شما و کامنت های زیبای شما عزیز دل بی بهره باشیم .. باز هم تشکر و قدردانی می کنم که خوش خبری حال و احوالتون رو اعلام کردید .. خدا رو شکر یک سری به سایت زدید و اعلام حضور کردید … آخه میدونید چیه انگار من مبصر کلاس هستم و بچه زرنگ های کلاس رو چک می کنم خخخخخخ
هر کجا که هستید در پناه الله مهربان شاد سلامت و خوشبخت و ثروتمند و سعادتمند باشید
سلام مجید جان
سلام وصد سلام به حضور گرم وعاری از سیاهی شما انسان خوب ونیک اندیش .
صبح زیبای امروز با دیدن نام والایت حس بسیار ارزشمندی در من خلق شد بنام لیاقت وخیلی بالیاقتی مجید جان که از خدواند میخوام هرجا هستی تمام زندگیت پر شود از ارتعاش زیبای گسترش وارزشمندی ولیاقت ودانایی ونیکویی …
سپاسگذارم هستی .
سپاسگذارم از وجودت
سپاسگذارم از بودنت که زیبایت
سپاسگذارم بابت کامنت های که تا ابد از قرآن زیبا سخن ها دارد واسه گفتن …تشکر وقدر دانم ممنون دوست ارزشمندم هر بار هر جا کامنتی رو مورد مطالعه قرار میدم از صمیم قلبم احساس نشاطی باران گونه وجودمو فرا میگره که فقط میگویم سپاسگذارم
امروز وقتی سپاسگداری هامو مینوشتم وبابت تکتک نعمتها وبرکتها وداشته هایم مینوشتم سپاسگذارم. از وجود وبودن شما مجید جان من حس سپاسگذاری رو داشتم
سپاسگذاری من امروز بابت آب خوش طعم وگواری توی یخچال
بابت سقف بالای سرم
بابت تک تک نفسهایم واکسیژن خالص
بابت صبحونه پر انرژیم
بابت گوشی وکامنت خوانیم
بابت نماز وعبادتم
بابت قرآن وانرژی بسیار بالایش
بابت درک وفهم والا که باهم بودنمان نشان از آن دارد .
…….
سپاسگذارم که هستی وبودنت زیباست خیلی زیبا
سلام به هر دو عزیز هم رویا خانم هم جمال عزیز
امیدوارم عالی باشید
بودن کنارتون برام باعث افتخاره
و جالب بدونید از خدا شب قبل این کامنت خواسته بودم راهی را برام باز کنه برای هدایت شدن به نعمت های بیشتر
و بعدش هدایت شدم به شما دو عزیز
و با خوندن نظرهاتون کلی انرژی گرفتم
راستش این چن وقته خیلی چیزها تغیر کرد
به لطف خدا پول توی زندگیم جاری شد و خیلی چیزها عوض شد
دفتر زدم
حتی خونمم رو عوض کردم
رفتم یه جای لوکس شهر
و خیلی چیزهای دیگه
ولی مثل همیشه الان به تضاد خوردم
و فرصت برای اینکه بخام کژ دار و مریض برم جلو نیس
برای همین تصمیم گرفتم باز یه مدت ادامه بدم همون کامنت ها را
و انشاالله خدا برام در جدیدی باز کنه
امیدوارم هرجا هستید سالم و شاد و پر انرژی باشید دو دوست گلم
درود و سلام دوباره خدمت شما آقا مجید مرادی عزیز
خدا رو شکر که همه چی تغییر کرده و در مدار رشد و پیشرفت هستید خدا رو شکر در مکان لوکس خانه خریدید و نقل مکان و جابجایی داشتید ..
خدا رو شکر دفتر زدید مبارک باشه خدا رو شکر که هر روز در مدار دریافت نعمت های بیشتری هستید ..
آقا مجید عزیز تضادها دوستان واقعی ما هستند در واقع آنها یکی از نشانه های خداوند است که داره با اسرار شما رو هُل میده بسمت مسیر درست .. اتفاقا در شهریور 1401 چنان تضادی برام در مورد جابجایی پیش اومد که فقط متوسل شدم به فایل های دانلودی گفتگو استاد با دوستان و تمرکزم رو بهبود بخشید و خدا رو شکر مرحله به مرحله با نشونه ها و تضادها ی جالب همش بسمت مسیرم های درست و مناسب هدایت شدم و با بهترین شرایط کارام بلطف خدا سر و سامان پیدا کرد خدا رو شکر.. هر چند ترس و دلهره داشت تمرکز منو می گرفت.. ولی خودمو به خداوند سپردم و بخودش توکل کردم و همش معجزه الهی می خواستم و میگفتم..
آن معجزاتی که اگر صد مدل براش برنامه ریزی می کردند ولی یکجای قضیه می لنگید ولی وقتی بخداوند منان می سپاری و بهش میگی خدایا خودت حلش کن
خودت بیار سر راهم
خودت برنامه ریزی کن
خودت منو هدایت کن بسمتش ..یا آن هدایت ها رو بسمت من هدایت کن
خودت شفا بده
خودت فرمان زندگی مو بسمت آن بهترین ها بچرخون
خودت دستمو محکم توی دست خودت بگیر و گره بزن
خودت به قدم هام نور بده .. برکت بده.. عشق بده … نعمت بده .. آسانی بده و حرکت هامو سرعت ببخش بسمت رسیدن اهداف و خواسته ها و آرزوهای مقدس الهی ام..
خودت منو روی شانه هایت بنشان و ببر به مسیر نورانی و درست و صحیح و مناسب برای اینکه همیشه و همیشه در زمان درست و مناسب و در مکان درست و مناسب و در شرایط و روابط افراد درست و مناسب باشم تا بهترین همزمانی ها را برای دریافت آرزوها و خواسته هام باشم برای اینکه وارد تجربه ی زندگیم کنم
خدایاااا شکرت که همه ی کارهایم و همه ی امورات زندگی ام رو به سادگی براحتی به آسونی و سهولت و به زیبایی و عزتمندانه و از کوتاهترین مسیر سر و سامان بخشیدی قبل از اینکه من برسم قبل از اینکه من نگرانش باشم قبل از اینکه ضرر و زیانی باشه قدرتمند و توانگرم کرده ای خدایااااا پشتیبان و حامی و محافظ و هدایتگر من باش خدایا شکرت .. اینا رو بیشتر بخودم گفتم چون واقعا نیاز دارم و باید همش بخودش توکل کنم
..مطمعن هستم شما بیشتر از من از این آگاهی ها درک دارید ولی گاهی اوقات لازمه که با یک جمله ای و یا هدایتی انگیزه پیدا کنیم و شاید هم نوشتن این کامنت من برای شما نشانه ای باشه که بمسیر دلبخواه تون حرکت کنید ..
بهترینع بهترین ها بدرقه ی راهتان باد
روز و شب تون بخیریت و خوبی و خوشی
بنام خداوند بخشنده و مهربان
سلام عرض میکنم خدمت استاد عباس منش وخانم شایسته و سایر دوستان
استاد عزیز اولا تشکر میکنم بابت این فایل پر محتوا و انگیزشی
خالق شرایط یا قربانی شرایط
استاد عزیزم من خودم واقعا تا حالا خالق زندگی خودم بود
از اونجایی که پدر بالا سرم نبوده
از بچگی خیلی از مسائل زندگیمو خودم حل میکردم
بچه که بودم هم درس میخوندم هم سر کار میرفتم
با این کارم توی خرج خونه به مادرم کمک میکردم
اوایل میرفتم تو کارخانه قالیبافی کار میکردم و کم کم استا شدم
و سال 77بود برای خودم قالی زدم
و به خواهر برادرمم یاد دادم
سر سال قالی را تموم کردیم
و خونه ای که مال پدربزرگم بود و ما اونجا مینشستیم تونستیم از پدربزرگم بخریم
و یادمه اون موقع تو دهاتمون مادرم تو قولنامه اسم تمام بچههاشو نوشته بود چون من دهات نبودم و اومده بودم قم بعد اینکه برگشتم
و وقتی فهمیدم
گفتم باید خونه فقط به اسم مادرم باشه تا فردا پس فردا بچه ها بزرگ شدن مشکلی پیش نیاد
و همین کارو انجام دادم
چندتا از شورای روستا را دعوت کردیم و همه اومدن و از اول قولنامه جدید نوشته شد
و خیلی از این مسائل که حل کردم و با گذشت زمان ثمرشم دیدم
خرج سربازیمو خودم دادم خرج عروسیمو خودم دادم
برای خودم کسب و کار راه انداختم و…و
وخدا را شکر میکنم توی این مسیری که طی کردم به جز خداوند به هیچ کسی وابسته نبودم
و بجز خداوند یکتا روی کمک کسی حساب نکردم
و خدا را هزاران مرتبه سپاسگزارم که الان با شما و با دوستان عزیزم در این مسیر زیبا هستم
و از شما استاد عزیزم بی نهایت ممنونم که قوانین جهان را به ما یاد میدی یادآوری میکنی
من دوره حل مسائل را چند هفته پیش خریدم و تا الان فقط جلسه اول دوم را نگاه کردم تمرینات جلسه اول را کاملا انجام دادم و 2سه روزی هست که دارم روی جلسه دوم کار میکنم
واقعا واقعا یک دوره بینظیریه و به جرات میشه گفت مکمل تمام دوره هاست
از خانم شایسته عزیز هم ممنونم بابت تمرینات و سوالات پر محتوا پر کاربرد اساسی که باعث میشه خیلی آگاهیمون بیشتر بشه باعث میشه قویتر بشیم و بتونیم از پس حل هر مسئله ای بربیاییم
خداوند نگهدارتون باشه
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم الهی آمین
به نام خدایی که تمام قدرت زندگی ام در دستان اوست…
من باید از کجا شروع کنم بگم رو نمیدونم،میدونی استا چیه،من خیلی انسان قوی هستم،یا بهتر بگم که شاگرد حرف شنوی خوبی هستم،سه سالی هست روی خودم کار میکنم،بعداز سه سال تازه از یکم فروردین امسال با دیدن اون کلیپ که گفتید پلن یک سال خودتون رو بنویسید و یه نامی واسه اون تغییری که میخوایید روش کارکنید بذارید،من شروع کردم به کار روی خودم،من دوره رو نخریدم،ولی اینقدر موارد رایگان سایتتون پر مغزه که هرکس اراده کنه برای تغییر پراز منابع عالی هستش…
من توی این 36 روز شروع سال حدود 10تا از مسائل مهم زندگیم رو حل کردم،صورت مسئله رو پاک نکردما،کامل حلش کردم،
بزرگترین مسئله زندگی و بزرگترین آفت تغییر من کمال گرا بودن من بود،اونقدر که حتی گاهی کمالگرایی من توی رابطه ی زناشویی من و خواسته های من مشکل ایجاد میکرد،
یا چیزی رو نمیخواستم یا اگر میخواستم به بهترین شکل میخواستمش،همیشه دوست داشتم مسائل ام به صورت کامل حل بشه،بعد فهمیدم که هر سری باید یک مرحله،یه مقدارش رو حل کنم،و این روش باعث حل شدن کلی از مسائلی شد که 30 سال باهاشون جنگ داشتم،و خدارو شکر میکنم که تمام مسائل و اتفاقاتی رو تا این لحظه برام افتاده صدرصد مسئولیتش رو پذیرفتم،
و اینم بگم من کارمند هستم و دارم استعفا میدم،وبا وجود اینکه هم پول و هم شرایط راه اندازی شغل مورد علاقه ام رو دارم،ولی استار کار از طریق شاگردی رو زدم و نیت دارم از شاگردی شروع کنم،و مطمنم که بهترین هارو رقم میزنم،اگر از شاگردی پول ساختم مسلما خودم میتونم دفتر قدرتمند تری رو ران کنم ایشالا،
در پناه خداوند باشیم هممون
به نام خدای هدایتگر
سلام به استاد و مریم عزیز و دوستان همراه
خیلی جالبه همین امروز یه فرصتی پیش اومد من تنها بودم و رفتم جلوی آینه شروع کردم با خودم صخبت کردن . درحالیکه قبلا اصلا نمیدونستم چی بگم و خسته و کلافه میشدم و فرار میکردم از صحبت کردن با خودم .
ولی امروز انقدر حرف زدم که زنگ در رو زدن و مجبور شدم تموم کنم حرفهامو .
من امروز در مورد اینکه من خالق شرایطم هستم و از وقتی که یاد گرفتم باید تماما بپذیرم و نگم فلان موضوع از دست من خارجه یا فلان موضوع رو خودم خلق کردم .
چند وقت پیش یه اتفاقی افتاد و همش تو ذهنم دوست داشتم اون فرد رو سرزنش و قضاوت کنم و از طرفی هم میگفتم نه من خلق کردم من باعث شدم و مسئولیتشو باید بپذیرم چیزی درونم هست و باید حلش کنم . حتی امروز هم دوست داشتم همش برم با خواهرم درموردش حرف بزنم و هی بخودم احساس قربانی بودن بدم و اون طرفو قضاوت کنم که خوشحالم انجامش ندادم و بیخیال شدم و خود خواهرم اومد ازم سوال پرسید که منم بدون حرف اضافه ای گفتم نه نمیدونم طرف چی فکری کرده که تماس نگرفته و دیگه ادامه ندادم .
جالبه وقتی مسئله هامو میخوام حل کنم همش ذهنم میخواد فرار کنه و بگه حالا وقتش نیست بزار بعدا . مثلا امروز برای شناخت بهتر خودم صحبت میکردم یدفعه گوشم گرفت درحالیکه اصلااااا همچین اتفاقی برام نیوفتاده بود حتی وقتی سرمامیخوردم چه برسه به اینکه الکی گوشم کیپ بشه و حین صحبت کردن با خودم اذیت میشدم و بعد گفتم ببین حتی جسم هم داره اذیت میکنه که تورو عقب نگه داره و میخواد بری سراغ همون تنبلی ولی من ادامه دادم و هی با خودم حرف زدم و چقدر در آخر حس خوب بود این صحبتها باعث میشه خودمو کشف کنم .
من با نوشتن مسائلم رو حل میکنم درحالیکه همیشه فرار میکردم همیشه تو منطقه امنم میموندم و الان با آموزشها یاد گرفتم اگر چیزی منو رنج میده بنویسم و به درونم نفوذ کنم و خداروشکر خیلی بهم کمک شده .
مثل وقتی که من از بچگی تا الان با خواهرم همیشه مشکل داشتم و ازش فرار میکردم و جهان منو این چندسال اخیر باهم تو یه اتاق قرار داد و چند ماه پیش خیلی کلافه بودم که مشکل چیه و شروع کردم بنوشتن و از بچگی تا الان و بعد نوشتم به بخشیدن و جملات متاسفم منو ببخش ازت ممنونم دوستت دارم
و نوشتم او پاره ای از من است او پاره ای از خداست
بطرز عجیبی همون موقع که مینوشتم خواهرم اومد اتاق و ویایلشو برد که بیرون بخوابه و تقریبا چندهفته بیرون میخوابید . بدون اینکه اتفاقی افتاده باشه و فقط میدونستم خداست که همه اینکارهارو انجام میده .
خدایا شکرت
سلام به استاد عزیز وخانم شایسته مهربان فایل خیلی آموزنده درست وحسابی بود واقعا جای تشکر وقدر دانی از شما برای دورههای که روی سایت قرار می دهید دوره حل مسائل یکی از دورههای بسیار عالی هست من در مورد خودم لباسشوی که داشتیم بدلیل جای مناسبی که نبود پایههای لباسشوی خم شده بود وموقع کار کردن سروصدای زیادی ایجاد میکرد ومیخواستم بدم سرویسکار درست کند اما دستمزد زیادی درخواست میکردند یک روز نشستم هر طورکه شده خودم درستش کنم بعد رفتم چهار عدد چارپایه خریدم وخودم درستش کردم با کمترین هزینه با سپاس ازاستاد وتمامی دانشجوهای دورههای عباسمنش
به نام خداوند قانون مدار، سلام ودرود به استاد عزیزم ومریم جان شایسته،ودوستان گلم
اول خداررا شاکرم برای دیدن زیباییهای پرادایسه زیبا،بهشته،فلوریدا ،این فایل مثله همه فایلهاتون استاد پر از هدایت بود،پر از درس
وقتی فکر میکنم زمانی که تصمیم گرفتم کسب وکار شخصی را راه اندازی کنم هیچچچچی ایده ای نداشتم
ولی زمانی که تصمیم گرفتم،یکی از فامیل بهم گفت تو که کارهای هنری را دوست داری چرا انجامش نمیدی،
با خودم گفتم با کدام بودجه،بعدم منکه نمیدونم چکار کنم،ولی از تو ی فضای مجازی خیاطی را که مقداری بلد بودم دنبال کردم، کم کم ایده ها اومدن،اولین محصولات فروخته شد و مشتری ها یکی پس از دیگری پیدا میشدند، من داشتم از کاری که عاشقش بودم پول درمیاوردم،خیییلی خوشحال بودم،وحالا دارم کارم را گسترش میدم،خدایااااا شکرت واقعا وقتی تصمیم بگیری خداوند به کمکت میاد،فقط باید شروع کرد،ممنون از استاد عزیزم که منو مجبور کرد توانمدیهامو به یاد بیارم،همیشه شاد سلامت،و ثروتمند در دنیا وآخرت باشید
به نام خداوند توانا که قدرت در وجودم گذاشت تا خلق کنم آنچه را که می خواهم
سلام به استاد ارزشمندم که هربار شما را می بینم هزاران بار تحسین میکنم اراده شما را برای این زندگی رویایی .چقدر زیباست پارادایس و تلاقی آبی آسمان و سبزی درختان و موجهای ریز این دریاچه زیبا.. فوق العادست
رانندگی از اهداف سال پیش من بود و اول هیچ ایده ای براش نداشتم .بخاطر ترس سالها از گواهینامه من و میگذشت و حسرت میخوردم که چرا نمیتونم از این وسیله دوست داشتنی استفاده کنم .
تصمیم گرفتم که هر جور شده قدم وردارم و حرکت کنم .جرات نزدیک شدن به ماشین رو نداشتم. اومدم اطلاعاتم رو در مورد ماشین بیشتر کردم در مورد قطعات ماشین توی اینترنت سرچ میکردم و بعد یک سری فیلم دانلود کردم و آموزش های رانندگی رو فقط میدیدم و اینکار رو هر روز انجام میدادم. میرفتم نزدیک ماشین خوش وبش میکردم مثل یه دوست و بهش میگفتم بزودی خودم میشینم پشت فرمون .
هر روز یه کاری حتی کوچیک برای بیشتر یاد گرفتن انجام میدادم چون می دونستم هر چی بیشتر یاد بگیرم جسارتم بیشتر میشه .
تمرین اهرم رنج و لذت 12 قدم رو برای رانندگی نوشتم .تمام خفت و سرافکندگی که کشیده بودم رو خیلی ریز نوشتم. نتونسته بودم از وسیله ای که دم خونه پارک بود برای راحتی خودم استفاده کنم .نعمتی که خودم رو لایقش نکرده بودم .و از اون طرف تمام آسایش و سربلندی که می تونستم بعد از غلبه بر این ترس بهش برسم و چقدر حس خوبی داشتم وقتی تجسم میکردم دنده عقب میرم و بعد دنده یک و حرکت…
این شور وشوق من باعث شد همسرم با جدیت بیشتر بخاد بهم آموزش بده و منم با تمایل بیشتر میرفتم تمرین .یکماه یه خیابون خلوت تمرین کردم. و کمکم حس کردم میتونم خودم به تنهایی ماشین وردارم .یه روز توی تمرین ستاره قطبی این رو از خداوند خواستم که رانندگی کنم و اون روز رفتم سمت ماشین و گفتم خدایا من می تونم و فرمون با تو کمکم کن باخدا حرف میزدم.روشن کردم و دنده عقب و یک و حرکت خدای من چه لذتی داشت وقتی اون مسیر رو تا خونه مادرم رفتم ..بارها توی فکرم این مسیر رو رفته بودم وقتی رسیدم با ذوق زنگ زدم همسرم. صدای من غرق خوشحالی بود.وقتی که برگشتم کلی فرق کردم چقدر احساس توانمندی داشتم
و این کار رو بازهم تکرار کردم .
ماه مبارک رمضان که خودم برای پدرم سوپ درست کردم و بدون اینکه از همسرم بخام و در حین خستگی ببره .خودم با عزت نفس و سربلندی از صمیم قلبم اینکار رو کردم و چقدر لذت بخش بود برام و این روزها که دخترم رو میبرم کلاس زبان هزاران بار بخاطر این حس ارزشمند خدارو شکر میکنم.
استاد عزیزم سپاسگزارم
این مساله کوچیک برای من بزرگ بود با حلش چقدر مشکلات ریز و درشتم حل شد .
هر مهارتی باعث اعتماد بنفس ما میشه و قدرت خداوند در ما بیشتر جلوه میکنه و روی دیگران کمتر حساب میکنیم و احساس ارزشمندی بیشتر میکنیم و لیاقتمون برای دریافت نعمت ها بیشتر میشه
سپاسگزارم
به نام خدای بخشنده و مهربان ..
تقریبا آخرین ماه تابستان سال قبل بود .یه مسعله ای برای همسرم پیش آمد که باید یه مدتی میرفتن
جایی،این اتفاق خیلی یهویی پیش آمد ویه جورایی برامون خیلی شوک بود ،ولی خوب ایشون باید میرفتن،بچهام یه کم نگران بودن ،من ازوقتی روخودم کارمیکنم خیلی شجاع تر شدم و بهتر ازقبل میتونم مساعلم رو حل کنم ،
به همسرم گفتم باشه شمابرو،من بابچها هستم خیالت راحت .ازاونجایی که درگذشته من از اینکه توخونمون شبها تنها بمونم میترسیدم ،چون خونه ای ویلایی وبزرگ داریم و تقریبا ازهمه جا به راحتی توخونه ی ماراه داره ،وبه راحتی کسی میتونه بیاد خونمون ،
خلاصه اینکه همسرم به من گفت یا به مادرت یا به خواهرت برادرت هر کدوم راحتتری بگو بیان شبها پیشتون بمونن.
من گفتم نه اصلا نمیخوام من وبچها خودمون باهم هستیم جای مشکلی نیست ،
وقتی همسرم رفت ،نشسته بودم روی مبل ،یه نگاه به اطرافم کردم ،خیلی وقت بود که درست و حسابی خونمون رو ترو تمیز نکرده بودم .وخیلی زیاد احتیاج داشت به رنگ کاری ،
باخودم گفتم ،حالا اگه بشینم اینجا کاری از پیش نمیره ،میام شروع میکنم به تمیز کردن خونه رنگ کاری ،هم حس خوبی بهم میده هم تواین مدت فکرم از افکاربیهود دور میمونه ..
خدارو شاهد میگیرم که نه تنها تواین یک ماه که همسرم نبود،من اصلا نترسیدم بلکه خیلیم هم شجاع تر شده بودم ،چون باخودم میگفتم ،مریمکسی که به خدا ایمان داره ازهیچی نمیترسه ،وخدامراقب جان ومال وزندگی منه ،هیچ اتفاقی برامون نمیوفته .
یعنی اونقدر من راحت بودم که خدامیدونه ،
آمدم تمام خونه رو ریختم بیرون هرچی که لازم نداشتم ریختم بیرون ،هرچی نیاز به شستشو داشت شستم .بعد هم به برادرم گفتم بیاد کمک کنه تا کمی گچکاریهای خونم رو انجام بده ،ایشون لطف کردن آمدن ودست خداوند شدن برام ،هرجالازم بود بهبود پیدا کنه برام انجامش داد .رنگ خریدم وبیشتر رنگ کاری خونم رو خودم انجام دادم ،یعنی صبح ساعت پنج صبح بیدارمیشدم وباعشق کارام روانجام میدادم ،اونقدر کیف میکردم ازبوی رنگ ازبوی تمیزی ونو شدن خونه و،وسایلهام ،خدا هرلحظه بهترینها رو برام انجام میداد ،تواین مدت که همسرم نبود من خودم رو قربانی نکردم ،
بلکه گفتم باتوکل به خدا شروع میکنم خداباهامه ،وجوری این خونه رو تغییر دادم و بهبود دادم هرجای این خونه رو که وقتی برادرهمسرم آمدن خونمون ،گفتن بابا قصر درست کردی ازخونه آفرین چه کردی ،،
اونقدر حس خوبی بهم دست داد یه جور جسارت و قدرت زیادی درخودم پیدا کرده بودم که انگار سالها سرکوبش میکردم ،،
حتی بارها تماس میگرفت میخواهی مابیاییم اونجا تنها نباشید .منم با اطمینان میگفتم نه ماراحتیم ،،
نمیدونم فکرکنم بیشتر ازیکماه شد همسرم نبود ،
واقعا همین کاری که من کردم ودرست کردن افکارم وباورهای خوب ،باعث شد اون اتفاق به خیر برای ماتموم بشه واصلا انگار خدا همسرم رو یک مدت آزما دور کرد تامن یه بهبود اساسی به زندگیم بدم ،چون این چیزی بود که مدتها بهش فکر میکردم که باسلیقه ی خودم خونه رورنگ کنم وحالا هرکاری ،
البته که همسرم اگربودن بازم نظر من بود فرقی نمیکرد .ولی خوب من راحتر اینکارو انجام دادم ،
چون اگر ایشون بودن بالاخره سرکار میرفتن ونیاز داشتن شام و ناهار و……
ولی من باارامش به کارهام رسیدگی کردم باب دلم خونه روتمیز کردم ،درست حسابی ..
واین اتفاق برام خیلی درسها داشت ..
اول اینکه یادگرفتم تو شرایط سخت خودمو نبازم
دوم اینکه بیام بجای فکرهای بیهوده .بیام
افکارمناسبی برای خودم درست کنم .فکرم رو بزارم
روی کارهایی که دوست دارم انجام بدم .
سوم اینکه توکلم به خداباشه ،اگه میگم ایمان دارم نشون بدم حالا وقتشه ،،،
واین که خودمو باورداشته باشم ،حرفهای استاد خیلی بهم کمک کرد ،تا تصمیم درست بگیرم .
ووقتی آمدم مدام باخودم تکرار کردم ،
که این یه قانونه ،
(که من باوردارم درهر شرایطی بهترین اتفاقها برام پیش میاد .وهمه چیز درنهایت به نفع ماتموم میشه وادمها دستی هستن ازدستان خداوند که ازهرجهت به ما کمک میکنن)
واینقدر اینارو باخودم تکرار کردم وفکرمو گذاشتم روی زیباییها به قول استاد که همه چی به خیروخوبی وبه نفع ماتموم شد ،
خودهمسرم هم فکرنمیکرداینجوری پیش بره
واقعا خدارو هزاربارشکر بابت این قوانین بدون تغییرش ..
مورد بعدی هم درمورددوباره یه تمیز کاری دوباره برای محوطه جلو خونمون بود که درش روبه باغه ..
وهمسرم دوتاسگ اونجا بسته بود .ازاونجایی که خودش کارداشت فرصت نداشت به اونها برسه .
واین که منم چون سگهای بزرگی بودن ازشون میترسیدم ،
یه روز داشتم یکی ازفایلهای سایت رونگاه میکردم ،
انگار یکی بهم گفت پاشو ،همین العان گوشیو بزار کنار برو توباغ هم به حیونا غذا بده هم اونجارو تمیز کن .حالا حساب کنید یکی ازاون سگها بسته بود یکیش باز اونها هم سر غذا دعواشون میشد ،
گفتم خدایا چیکارکنم ،
بعد انگاریکی بهم گفت مگه توبه خداایمان نداری خدامراقبته هیچ اتفاقی برات نمیوفته برو نازشون کن وبرو بیرون ،
خداشاهده سه بار رفتم تا جلوی در درو باز کردم نتونستم برم بیرون .
آمدم نشستم توخونه ،
بعد یهو باجرات وشجاعت بیشتر بلند شدم گفتم هیچی نمیشه خداهست یعنی چی میترسم ،باید پاروترسم بزارم ،
اول رفتم دستکش آشپزخانه کردم تودستم رفتم بیرون درو باز کردم یه دست روسری سگها کشیدم یه کم ترسیده بودم .بعدباخودم گفتم اینا آفریدهای خداوند هستن مخلوق خدا هستن این انرژی کل توتمام موجودات هست ایناهم بخشی ازاین انرژی هستن ..
وپاروترسهام گذاشتم دستکشو درآوردم بادست نازشون کردم حسابی بهشون غذا دادم ،باخودم گفتم اینا کاری بهم ندارن توصلح کنارهم غذامیخورن ،
وبه لطف خدا وکمک خدا تمام اون محیط رو تمیز کردم شستم مرتب کردم به حیونها غذادادم آب دادم واصلا خیلی راحت تمام ترسم ریخت ..
واقعا اینکه به خدا اعتماد کنی وکارهات رو انجام بدی خیلی حس خوبیه
واین که بیایم تودل ترسهام وحلش کنم ..
وهمه ی اینها رو ازشمادارم استاد که بااموزهای خوبتون ،با درکتون ازقوانین وشناخت ودرک قوانین به ما باعث شده منه مریم هزاران بار باقبلم فرق داشته باشم ،
خدایا شکرت ،واسه همه ی نعمتهایی که توزندگی بهم با عشق دادی بی منت دادی ،ومنو هدایت کردی به این سایت به استاد عباسمنش ،تابتونم خودم رو اونجوری بسازم وخلق کنم ازبیخ وبن ،که همیشه دوست داشتم ،
ومن باوردارم ،که هرروز به استاد عزیزم نزدیکتر میشم ازلحاظ فرکانسی ودست یابی به تمام خوشبختی در تمام جهات زندگی ،
خدایا هزاران بارشکرت ..
استاد عزیزم عاشقتم وبراتون آرزوی سلامتی و خوشبختی وثروت میکنم ..
خدایا شکرت شکرت شکرت