دیدگاه زیبا و تأثیرگزار سِودا عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:
اغاز سفر از تمپا و بستن حرفه ایِ چمدون ها: مریم جانم خیلی هوشمندانه با چسبوندن چسب نارنجی به یه قسمتهایی از چمدون کمک کردند تا تو فرودگاه و یا جاهای مختلف با چمندونهای دیگه اشتباه گرفته نشه و کاملا متمایز از چمدونهای دیگه باشه. این نکته ای بود که تو همین مرحله اول یاد گرفتم.
اغاز حرکت با نام خدای مهربان و هدایت الله مهربان: اولین باوری که مریم جانم و استاد دارند که خیلی بنیادین هست اینه که ما از خداوند خواستیم ما رو در بهترین زمان و بهترین مکان قرار بده و ما رو این هدایت حساب میکنیم.
اولین جایی که انتخاب میشه سمت جنوب یک فضای بسیار سرسبز و زیبا که دو گزینه برای انتخاب مسیر: رانندگی برای رسیدن به این نقطه یا مسیر فرعی با طی زمان ۱ ساعت و ۴۶ دقیقه و یک مسیر عبور از بزرگراه با مدت زمان ۱ ساعت و ۵ دقیقه اما انتخاب استاد یه مسیر سرسبز و جنگلی و لذت بخش بدون هیچ عجله ای هست بنابراین از مسیر فرعی میریم.
همون ابتدا که از پارکینگ در میاید زیبایی رو مریم جان به تصویر میکشند ابرهای تو اسمون که بسیار زیبا و نزدیک به زمین هست که من عاشق این ابرهای پفکی و زیبا هستم و کشتی بزرگی که تو دریا میبینیم و تصویری زیبا که از چهره بشاش و شاد استاد و مریم جانم با بلوز سفید و زیبا و عینک افتابی و تمام این مدتی که تو ماشین حرف میزدید از دو طرف درختهای پر پشت و بسیار سر سبز و زیبا تو تصویر بود خدایا شکرت برای این همه فراوونی و زیبایی که نا محدود هست
مرغ و جوجه ها با برنامه ریزی که به همراه الله مهربان شده کلی اب و غذا دارند و درب الکترونیکی هم صبح ها ساعت ۸ صبح به صورت خودکار باز میشه و ۷و نیم غروب هم بسته میشه و استاد و مریم جانم گفتند که انتظار دارند که وقتی برگشتند جوجه ها حسابی بزرگ شده باشند و کلی سوپرایز بشند. این باور و فرکانسی هست که شما از قبل میفرستید تا از جهان هم همین فرکانس رو دریافت کنید و اینکه این سیستم برای این ده روز ستاپ شده انشاالله جواب بده و تو سفرهای بعدی که طولانی تر خواهد بود، حتما هدایت میشید به سیستمی که برای مدت طولانی تری بتونید تو سفر با خیال راحت بمونید
اینبار این سفر با سانتافه خوشگلمون هست که سفر با این ماشین ازادی بیشتری رو میده نسبت به اروی با ماشین میتونید هر جایی جشنی یا مزرعه ای و یا زیبایی رو دیدید راحت ماشین رو پارک کنید و برید از اون زیبایی لذت ببرید و برای استراحت هم از هتل استفاده کنید درحالی که خوب اروی به خاطر طول بزرکی که داره نمیشد تو هر جایی متوقف شد و جای پارک پیدا کرد ولی امکانات کاملی داره که نیاز به هتل رفتن هم نیست این نقطه ضعف اروی این تضاد خواسته در شما ایجاد کرد که یه ماشین کوچیکتر تراک کمپر بگیرید که امکاناتش برای یه خانواده دو نفره مناسب هست ولی ازادی بیشتری برای رفتن به جاهای مختلف ایجاد میکنه که الویت استاد و مریم عزیزم ازادی هست و میتونه به این ازادی کمک بیشتری کنه انشالله به زودی این ماشین رو بخرید و سفرهای عالی رو باهاش تجربه کنید
فروشگاه publix: چقدر این فروشگاه تنوع داره تو انواع مرغ ها با بسته بندیهای و پختهای متفاوت و خوشمزه و کاملا بهداشتی؛ سوپ و انواع سالادهای سرد انواع ترشی ها انواع زیتون انواع مخلفات بسیار تمیز و مرتب با چیدمان عالی فوق العاده بود واقعا این همه کیفیت و تنوع و امکانات و بهداشتی بود مواد غذایی نشون میده که چقدر تو کارشون عالی عمل میکنند؛
سرو غذا تو ماشین با چنگال و جاقو که خیلی تمیز از دستگاه تحویل میگیری؛ کلی بال و رون مرغ گرم و تازه که استاد خیلی راحت ترجیح میدند با دست بخورند. انتخاب من هم خوردن با دست هست اینجوری بیشتر مزه میده.
عاشقتم استاد جان که با احساس لیاقت و ارزشمندی با اینکه مسافت طولانی رو رانندگی نکرده بودید ولی وقتی خوابتون میومد و خسته بودید رفتید یه هتل تمیز و شیک و استراحت کردید و مقررات این هتل هم استعمال نکردن سیگار بود که در صورت تخطی از این مقررات جریمه باید پرداخت میشد و من عاشق این همه احترام و محبتی هستم که بین شما دو عزیز دل هست . از هم دیگه با عشق تشکر میکنید برای رانندگی عالی و برای همسفری فوق العادتون تو این سفر؛
استاد و مریم عزیزم چقدر در این قسمت زیبایی و فراوونی و ثروت به ما نشون دادید شکرت تمرکزم فقط به این زیبایی هاست و لاجرم به این همه زیبایی و فراوونی هم هدایت میشم.
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
برای دیدن سایر قسمت های این سریال، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 107479MB30 دقیقه
امروز ۲ بهمن ماه ۱۴۰۰
سال۹۷در تهران سرباز بودم و اوایل خدمتم گشت شبانه یک منطقه مسکونی بودم…شبها خلوت بود و ستاره ها درآسمون کاملا مشخص میشدن…جالبه در اون شرایط سخت و بلاتکلیفی که داشتم با دوستم شاهین آشنا شدم…شخصی که با استاد آشنا بود و تمام کلام و صحبتش از استاد بود…من قبلا با قانون جذب آشنایی داشتم و تا اون لحظه کاملا باورش داشتم و نتیجه هاشو هم دیده بودم که بعدا بهش اشاره خواهم کرد…اما اینو میخوام بگم که در اون شبا من تنهای تنها بودم و وقت زیادی برای خلوت کردن با خودم و خدای خودم داشتم…در اون زمان زیاد رویا پردازی میکردم…فکرشو بکن نسیم بهاری و … همه چیز بوی تازگی داشت و منم به طبع ، دوست داشتم مثل طبیعت تازه و با تراوت باشم…اونجا شروع کردم به نوشتن مجدد خواسته هام در یک دفترچه قرمز رنگ کوچیک ، جالبه چند ماه قبل اون دفترچه رو پیدا کردم…الان که دارم صحبتشو مطرح میکنم اشک تو چشمام جمع شده…شاید باورتون نشه ولی من الان همه اون خواسته هارو دارم…از حقوقی که برای خودم مشخص کرده بودم تا شرایطی که میخواستم در خدمت سربازی داشته باشم…میدونین من به این باور رسیدم که آره شدنیه…یک برهه از زمان این ترس افتاد تو وجودم که نکنه کم بخوام یا کم بنویسم و این فکر باعث شد که دست از خواستن و نوشتن بردارم!!نمیدونم چرا!!شاید بخاطر ترس بود!!یا شایدم… اگر در سایت به این سوال پاسخ داده شده ممنونم میشم راهنماییم کنین…چون گاها برمیگردم تو اون حال و هوا…
خلاصه نمیدونم برای چی ادامه ندادم!!
به جایی رسیدم که کلا درگیر کار و روزمرگی شدم…دیگه کمتر به فکر خلوت کردم با خودم بودم…تا اینکه به لطف دوستم شاهین با سایت استاد آشنا شدم ، سایتی با جو دوستانه…جمعی که باورشون،صحبتشون و نگاهشون مثل منه…دیگه فکر نمیکنم تنهام…هروقت انرژیم کم میشه سر میزنم به اینجا و سعی میکنم کامنت دوستان رو بخونم…
خلاصه اینکه دوباره اون حس و حال سبک بودم رو بدست آوردم…دوباره قراره برای خودم بنویسم…دوباره مینوستم و تاریخ میزنم و وقتی انجام شد اون رو با شما به اشتراک میذارم…
خدایاشکرت بابت این حس و حال خوبم…
اون شبهای گشت مثل سفر کردن بود برای من…همه چیز بوی تازگی داشت…به همین دلیل اومدم این داستان رو اینجا نوشتم…امیدوارم منم شرایطم طوری پیش بره که بتونم به زودی به سفر برم چون نزدیکه ۴ ساله که سفر نرفتم…
شاد و سربلند باشین…