سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 117

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار محمدحسین عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

چقدر این شهر Chattanooga رو دوستش دارم با اون رودخونه بسیار زیبا واون جنگل انبوهش. نکته جالبش اینه که این جنگل از ارتفاعات شروع میشه و تا دل شهر ادامه داره. درود به فرهنگ بالاشون که به این خوبی از طبیعتشون نگهداری میکننحتی اوندکارگاه چوب بری هیولا با اون دستگاههای حرفه ای واون انبوه درختایی که قطع شده بودن بازم حس جنگل خواری بمن دست نداد. دیدیم چقدر همه جا سرسبزه و درختای انبوهی داشت.

خداروشکر میکنم که هدایت شدیم به زیباترین یک مایلی که تو امریکا میتونیم ببینیمش.

سوار یه قطار زیبا ودوستداشتنی میشیم که طراحی شده تا بتونیم حداکثر زیبایی رو ببینیم یه مسیر جنگلی رویایی وباریک باشیب بسیار زیاداین مسیر عالی طراحی شده و کمترین درخت قطع شده وباظرافت از لابلای درختها رد شده و بهترین شیوه رفتن دسته جمعی به نوک جنگله چقدر منو یاد تلکابینهایی میندازه که تو جنگلهای شمال هست و تو چهار فصل سال میتونیم بریم و تودل جنگل معنی واقعی تغییر فصل وجریان زندگی رو درک کردیه جمع خانوادگی و دوستداشتنی سوار این قطار زیبا شدین و یه خانوم خوش صدا به زیبایی کل مسیر براتون از قصه این جنگل گفتعاشقتم مریم جان که با نشون دادن بچه های کوچولو اون وجه زیبا و ناب انسان روبما یادآوری میکنی واینکه همه ما یه دوره ای انقدر کوچیک بودیم و هنوزم اون کوچولو تو وجودمون هست وباید حواسمون بهش باشه وخوب ازش مراقبت کنیم و باهاش وقت بگذرونیم

چقدر جذابه که بالذت راحت وبسرعت این ارتفاع رو صعود میکنیم وبرمیگردیم نگاه میکنیم و ازمسیر وارتفاعی که طی کردیم به وجد میایم از دیدن شهر و انسانهای شهر و تمدن در زیر پاهامون کیف میکنیم و این حس فوق العاده ایه که باید تجربش گرد،میشه ساعتها نشست و از دیدن مناظر از این ارتفاع وتو دل طبیعت لذت برد ومراقبه کرد

واقعا لذت میبرم که توی امریکا انقدر به درخت اهمیت میدن و به راحتی قطع نمیکنندش وشهر پراست از درختای زیبای کهنسال و جوان واین بسیار برام ارزشمنده برام جذاب بود که تو منطقهای بسیار مهم از نظر تاریخی هستیم و یه منطقه جنگی بوده حدود دویست سال پیش و اینکه چنین مکانی اون درگیریهای خونین رو پشت سر گذاشته وما الان اینجاییم خیلی خاصه برام

چقدر من سپاسگزارتونم استاد ومریم جان که از فروشگاه هم برامون فیلم گرفتید بازم خییییلی لذت بردم هم از لوازمی که اونجا بود و من عاشق اینم که تو فروشگاههای محل های مختلف برم ببینم و خرید کنم. یه‌ جوری صنایع دستی هر جا باهم یه تفاوت جالبی داره و آدم هر بار بادیدن این وسایلی که میخره یاد حال و هوا و کلی از خاطرات سفر میفته.

قسمت جذابتر این قسمت از فایل خودتو بودید. نمیدونم اسمشو چی میشه گذاشت؟ درصلح بودن. واقعا مثل دوتا پسردختر کوچولو بازیگوش داشتین تو دنیای خودتون حال میکردین وکاری بکار بزرگترها نداشتید. خیلی حالو هواتونو دوست داشتم با هر چیز کوچیکی سرگرم میشدید. براتون جذاب بود. شوخی میکردین. میخندیدین. تابلوها رو میخوندین و‌ در موردش حرف میزدین. از هرلحظه وهر امکاناتی برای لذت بردن استفاده میکنید و هرکی این صحنه ها رو ببینه پی به فلسفه زندگیتون میبره. وقتی به آدمهای دیگه تواون فروشگاه نگاه کنیم پی به تفاوتها میبریم.

از ارتفاعات، کل شهر پیداست. واقعا شبیه جنگلهای شماله. چقدر لذتبخشه پیاده روی تواین راه مال رو جنگلی باریک با صدای پرنده ها و اون صدای ماشینها که از دور میاد یه حس باحالی داره. عاشق اون برگهای رنگی درختهام که داره میگه که وارد پاییز زیبا شدیم. اینکه دور خونه ها دیوار نمیکشن خیلی حس خوبیه.

استاد شما بی مقدمه درمورد موضوعات اساسی صحبت میکنید و گنجهایی تو این صحبتهاتون هست. گفتید من فلسفم اینه: بجای اینکه با بقیه بحث کنم و تقلا کنم تا افراد رو تغییر بدم تا اونجایی که هستم رو خوب کنم و فرهنگسازی کنم، روی خودم کار می کنم تا هدایت بشم به جایی که شرایط همین الان درست هست.

ما اگر باورهای درست داشته باشیم هرچه بیشتر رو خودمون کار کنیم هدایت میشیم به جای بهتر. همونطوریکه استاد هدایت شدن و الان سالهاست جایی زندگی می کنن که دیواری دور خونه ها نیست.

خیلی خوشحالم که میتونم تماشاتون کنم و واقعا ثانیه به ثانیه با شما بودن لذت شادی و خوشبختیه. چقدر یاد میگیرم ازتون زندگی کردن رو.

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.

برای دیدن سایر قسمت های این سریال‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 117
    606MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

89 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعیده شهریاری» در این صفحه: 1
  1. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1311 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    قُلْ إِنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ دِینًا قِیَمًا مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا ۚ وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿١6١انعام﴾

    بگو: یقیناً پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرد، به دینی پایدار و استوار، دین ابراهیم یکتاپرست حق گرا، و او از مشرکان نبود.

    قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿١6٢انعام﴾

    بگو: مسلماً نماز و عبادتم و زندگی کردن و مرگم برای خدا پروردگار جهانیان است.

    لَا شَرِیکَ لَهُ ۖ وَبِذَٰلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ ﴿١6٣انعام﴾

    او را شریکی نیست، و به این [یگانه پرستی] مأمورم، و نخستین کسی هستم که تسلیم اویم.

    =====================================

    خدای عزیز و شیرین دلبرم ،ناز من،عشق من،دلبرِ دل انگیز دلخواه من،صدای آواز پرنده ها،آبی آسمون بیکران،نور قلب من،تموم سرمایه ی من ازین زندگی،تنها کسی که همیشه به بودنش محتاجم،وابسته م و بدون اون نفسم میگیره …من خیلی دوستت دارم باشه؟!تو خیلی نازی باشی؟!تو خیلی دلبری باشه؟!تو جان و دلی باشه؟خدایا ما اینجا به کسی یا چیزی که خیلی باحال و ناز و خوشگل و دلبر باشه میگیم چه گودوعه:)خداااایااااا تو از گودو ترین گودوهااااا،گوووودووووترررررررررررری،باشه؟!

    خداااایاااااا تو باشی و تو باشی و تووووووو باااااااااااشی

    دلم می‌خوام محکم تو بغلم فشااااارت بدم،دلم می‌خوام انقدر ببوسمت که بگی ولم کن دیگه بسسسه،دلم میخواد دستمو به دستت گره بزنم،دلم میخواد مثل کوآلا به گردنت آویزوووون شم همه جا همرات بیام.خداااایااااا خسته نمیشی انقدر نازی ؟انقدر قشنگی ؟انقدر مهربونی؟انقدر دلبری ؟انقدر گودویی؟

    خدایا قبلنا که با دوستام می‌رفتیم بیرون بزن و برقص و خنده و شوخی ،یک هو یکی از وسط جمع فریااااد میزد: دااااااررررره خوووووش میگذررررررره :)))))

    خدایا این روز ها با تو همه ش دارم فریاااااد میزنم:

    داااااااره خوووووووش میگذره …

    آخییییش اللهم آخیییییییییییش

    نوشابه ی سرد گازدار من،گل هندونه ی شیرینم،پنیر پیتزای داااغ کش دار،غنچه ی دلبر قرمز و صورتی،هوای مطبوع و خنک شمالی،خنده ی خوشگل عزیزام،پول تو حساب های بانکیم،نعمت های فراوان زندگیم،آزادی و امنیت و آرامش و عشق و سرچشمه ی عزت نفس من….

    دوووووستتتتتتت دااااااارمممممممممممممممممممممم.

    خدایاااا من دیگه نمی‌دونم چه جوری این همه عشششق رو نثارت کنم….به قول مازندرانی ها شِه دونی…:)هرکار خانی هَکِنی،هَکِن….:)))))

    استاد جانم،دیشب حدود ساعت ١ صبح بود که یک احساسی بهم گفت منتظر نباش صبح بشه،همین الان بزن روی نشانه ت.

    منم اطاعت کردم و با دیدن این قسمت از سریال محو زیبایی ها محو قشنگی های شما و استاد شایسته و البته صحبت های پر از نورتون شدم…اون آهنگ آخر فایل هم من رو پرت کرد تو خاطرات تابستون ١4٠٢ …سریال سفر به دور آمریکا ….و زمانی که تقریبا من در مثبت ترین مونتوم های تا به امروزم بودم…

    و بعد با یک احساس آرامش و قلب باز خوابم برد.صبح که بیدار شدم به یادم اومد که من خواب شمارو دیدم …یکم طول کشید تا تیکه به تیکه یادم بیاد …هنوزم کامل یادم نیست …

    اما اون احساسی که وقت بیداری هنوز داشتم یک احساس پر از عشق و نور بود …دقیقا زمانی که کنارتون نشسته بودم و داشتم باهاتون حرف میزدم …

    شما خودتون بودید استاد اما شبیه به آرامش جریان یک رودخونه وسط یک جنگل سرسبز….شبیه به یک خورشید پر از نور….شبیه به یک احساسی که اصلا قابل توصیف نیست …

    وقتی داشتم باهاتون درمورد قانون صحبت میکردم….یک نفری که نمیشناختمش اومد کنارم و کلی هدیه های کادوپیچ و کلی پول نقد بهم داد….اسکناس هایی شبیه چک پول بودن و هر کدومش چند میلیون بودن…

    بهم گفت اینا توی فلان ماه ،فلان موقعیت برات جمع شده،الان برات آوردمش…..

    استاد اون چیزی که دقیقا یادمه اینکه من ازشون تشکر کردم و هدیه ها و پول هارو گرفتم و گذاشتم یک گوشه اما اصلا سوپرایز نشدم و فقط مشتاق و حریص این بودم که بتونم یک جمله بیشتر با شما حرف بزنم ….آخه شما میخواستید برید و من همه ش میترسیدم یک ثانیه ازین وقتی که کنار شما هستم حروم بشه…

    استاد ازینجا به بعدش با بغض ترکیده براتون مینویسم …من نمی‌دونم شما توی کدوم مدارید استاد ….ولی هرجا هستید به شکوفه ها به باران سلام مارو برسونید …

    امیدوارم یک روز توی واقعیت سعادت داشته باشم کنارتون بشینم و از هر ثانیه ی حضور در کنار این کوه نوری که توی خواب با قلبم احساسش کردم،استفاده کنم…

    آره استاد …اون چیزی که من لازم دارم درک و عمل به صحبت های شماست….ثروت و نعمت خودش داره به دنبالم میاد…بدون اینکه من کار خاصی بکنم …

    این اتفاقی که داره جلوی چشم هام رخ میده…

    من دارم روی خودم ،روی توانایی هام،روی تسلیم بودنم،روی سپاسگزاری،روی درک قوانین ،روی قرآن کار میکنم ….

    هر روز بیشتر دارم میبینم چطور داره اطرافم پر از ثروت و نعمت میشه …

    و این تازه شروع داستانه …

    کیمیاگر قصه رفته دور هاشو زده وبرگشته ….

    حالا آماده ی دریافت گنج درونشه …

    سال‌ها دل طلبِ جامِ جم از ما می‌کرد

    وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می‌کرد…

    گوهری کز صدفِ کون و مکان بیرون است

    طلب از گمشدگانِ لبِ دریا می‌کرد…..

    مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش

    کاو به تأییدِ نظر حلّ‌ِ معمّا می‌کرد

    دیدمش خُرَّم و خندان قدحِ باده به دست

    واندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد

    گفتم این جامِ جهان‌بین به تو کِی داد حکیم؟

    گفت آن روز که این گنبدِ مینا می‌کرد….

    بی‌دلی در همه‌احوال خدا با او بود

    او نمی‌دیدش و از دور خدارا می‌کرد

    فیضِ روحُ‌القُدُس ار باز مدد فرماید

    دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد….

    دوستون دارم استاد …دوستون دارم….

    به امید دیدار روی ماهتون در بهترین زمان و مکان …

    قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 58 رای: