سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 121

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار نوید عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

دوست دارم اسم این قسمت رو بزارم: زیباترین ۳۰ دقیقه‌ای که در عمرم تجربه کردم.

تو قسمتِ قبلی من پیشِ خودم گفتم اگر من بودم از این مکان خارج نمیشدم حتی اگر گارد ویژه امریکا هم میومد بازم نمیتونست منو از اونجا بیرون کنه و دوست داشتم بارها و بارها راهروهای اون مکان رو طی کنم و از زیبایی‌هاش لذت ببرم. چون انقدر زیبایی و انقدر خلاقیت تو هر قدم از این مکان هست که نمیشه با یک بار رفتن همه شو دید.

واقعأ تصاویر از دید دِرون به من این حس رو میده که خودم دارم اون مکان رو با چشمِ فیزیکیِ خودم تجربه میکنم درست حسِ تجسم و رویاپردازی رو به من میده. چه ذهن زیبا و خلاقی داشته کسی که این مجموعه fairy land رو خلق کرده. چه ذهنِ مثبتی داشته و با به تصویر کشیدن و خلق کردنِ هر آنچه که بهش احساسِ خوبی میداده تونسته این مکانِ زیبا و جادویی رو خلق کنه.شاید عاشقِ کارتون بوده و از کودکی انقدر با رویاهای کودکانه خودش زندگی کرده و کرده تا این مجموعه رو خلق کرده و تونسته با خلق این مجموعه در مکانی که از دیدِ عموم بی حاصلترین زمین میتونسته باشه زیبایی و ثروت خلق کنه.

این باور در ذهنم جا میگیره که اگر از دیدگاهِ عموم و ذهنِ محدود خودم در خانواده ظاهرا نامناسبی به دنیا اومدم، اگر در زمانه به ظاهر ناناسبی به دنیا اومدم، اگر در کشورِ به ظاهر ناناسبی به دنیا اومدم، اگر طبقِ نظر سنجی شرایطی برای رشد در محیطی که من هستم وجود نداره و هر نوع اگری از این نوع، باید آگاه بشم که ایناا همه نجواهای شیطانه برای اینکه منو به مسیر فقر و گمراهی دعوت کنه. وگرنه این اسناد و تصاویر داره بهم ثابت می کنه که در هر شرایطی میشه زیبایی رو خلق کرد.

میشه از دلِ محدودیت‌ها و در هر محیطی، زیبایی و ثروت رو خلق کرد. حتی در دل یک روستایی که زمینش سنگیِ و قابل زراعت نیست.  میشه از ساده ترین چیزها هم به زیبایی‌های جهان اضافه کرد، هم به انسانها لذت و احساسِ خوب داد و هم ثروت ساخت.

اونجا که روی نیمکت سنگی نشستید تا از صدای اون آبنما لذت ببرید، دقیقأ خواسته من بود و درست لحظه ای که وارد شدید به اون قسمت با خودم گفتم من میشینم اینجا و از صدای آب لذت میبرم برای دو سه ثانیه چشمام و بستم و صدای آب رو با لذت به خوردِ ذهنم دادم.

خدایا شکرت که هدایتم کردی به این مکان و این امکانات تا زیبایی‌ها رو بیشتر و بیشتر تجربه کنم.بی خود نیست که بینِ میلیونها سایت و رسانه من دارم از این سایت تغذیه میشم. قطعأ ذهن و باورهای خوبی دارم که به اینجا هدایت شدم و با توجه و تمرکز بر زیبایی‌ها میتونم به زیبایی‌های بیشتری هدایت بشم و نویدِ این رو به من میده که در مسیرِ تجربه کردنِ این جنس زیبایی‌ها هستم. هر روزِ این سفر داره لذتبخش‌تر و زیباتر میشه به لطف الله هدایتگر. خدایا همواره ما را در مکان مناسب و زمان مناسب با زیبایی‌های فراوان هم مدار کن.

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.

برای دیدن سایر قسمت های این سریال‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 121
    508MB
    32 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

130 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فاطمه(نرگس) علی پور» در این صفحه: 1
  1. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1343 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان.

    سلام و درود به سعیده عزیز….

    همین الان دارم سوره واقعه رو از شراب بهشتی گوش میدم..

    و در این ساعت با خوندم کامنتت و خندیدن با صدای بلند حالمو تعقییر دادی!

    امروز در این تاریخ ایده الهامیم وارد شهرتون شد…به یاری الله!…..

    ایده ایی که از شهرتون روزهای اول ورودم به این بهشت اغاز شد.امروز در این تاریخ به جایگاهش فرستاده شد…

    خیلی خوشحالم ولی هنوز نمیدونم بقیه ماجرا بکجا کشونده شد..ولی خداوند دوروزه پی در پی …تایید کارمو بهم نشون میده

    ..چه بصورت خواب چه بصورت نور الهی..مدام مدام برام میفرسته تا من قدمهامو بردارم..

    به لطف خدا 10 ماه تمرکزی…10 عددد نمونه کار اماده شد….

    چه هم زمانی…کلا شده عدد 10….

    و من به پاس قدردانی از خداوند یه برنامه عالی برای خودم چیدم..

    حیاطمونو آب پاشیدم تمییز:کردم…

    ویوی حیاطمون کلا کوه هست..حیاطمون پر از درخت نخل و گلهای رنگ رنگی…

    یه اتش زیبا روشن کردم..یه چایی دارچین و گل محمدی درست کردم.

    ..شروع کردم عشق بازی با خداوند…

    یه لحظه خداوند رومو برگردون روی نوک کوه بهم گفت نگاه این پرنده کن…دیدم واضح نمیبینمش…گوشیمو روی دوربین گذاشتم زوم کردم جلو…

    دیدم پرنده رنگ ابی…عکسشم گرفتم…رو به قبله داره نگاه میکنه حدودا از عصر تا همین چند دقیقه پیشم همون حالت سکون وایساده بود..

    دقیقا قبلا یه شغال هم توی دم دمای غروب تو بلندی کوه دیده بودم…

    یادم اون قسمتی اومد که خدا تو قران میگه…

    همه کوه ها اسمان و زمین. همه در خداوند رو ستایش میکنند…

    یه گله کبوترم با سرعت میرن پشت کوه برمیگردن بالای خونمون…

    واقعا بهشت رو به تمام معنا ایتروزا درک میکنم…

    یه روز مامانم گفت چرا تو چشمات اینقدر زرد شده…مگه مریضی!؟

    سعیده این نور الهی چه کارهایی که نمیکنه…این لطف خداوندی که شامل حالمون شده..احساس نمیکنم توی زندگی زمینی هستم..

    یه لحظه خداوند گذشتمو بیادم میاره…

    بخودم میگم..خدایا اگه من هدایت نشده بودم باید چکار میکردم…

    اینقدر حس سپاسگزاری دارم که عاجز میشم.نمیدونم چجور تشکرش:کنم..

    حالم دگرگون میشه…

    امروز صبح قبل از اینکه نمونه کارامو بفرستم گرگان…

    خواب دیدم تو اتاق کارم پر از سبزی خوردنه..

    بعد تو حیاطمون پر از میوه های سبز رنگ بزرگ و کوچیکه اینقدر سبزیجات ترو تازه بود که نگوو…

    بازم خداوند روز گذشته کله صبح بیدارم کرد…بعد از نیایش….یه لحظه خوابم برد..بلند بهم گفت از زبان یفرد نزدیکم..1000 هزار عددد نوشته….

    منظورش من 1000 کار انشالله کار الهیمو بفروش میرسونم همینجور 1000 بهم میگفت…الله اکبر…

    اینقدر اینروزاها از زبان مختلف خداوند برام الهام میرسونه که ..زبانم قاصره از اینهمه لطف بیکرانش…

    و در نهایت صحبت شما مهر تایید اخر بود.. بهم گفت بسپار بخودم…تو یمت خودتو خوب انجام دادی بزار منم سمت خودم…

    راسی امروز از خدا قیمت میخاستم..سه تا نشانه گذاشتم. اولی همون قیمت تاییدی اومد..و خودم گفتم نه این عدد.بیشتر نزارم…

    و بازم چون روی عقلم حستب میکردم ..گفتم خدایا یبار دیگه میخام نشانه رو بزارم.اینبار هر چی تو گفتی میخام تسلیمت باشم و به عقلم رجوع نکنم…

    همین الان یه پسر بچه بلند تو کوچه صداش اومد گفت بسم الله الرحمن الرحیم…الله اکبر…

    از دقت همزمانیها….

    اومد سه تا نشانه رو بندازم..همون عدد اولی تو کف دستم موند..با وجود اینکه سه تا انداختم ..همون عدد اولی تو کف دستم گرفته شد…

    و خداوند بهم گفت ارزش کارت همینه..با این عددد شروع کن..منم قیمت نمونه کارا رو فرستادم..

    امروز خیلی روز قشنگی برام بود کلی عکس گرفتم و گذاشتم تو صفحه نشانهایم…

    و در نهایت میخاستم بفرستم گفتم خدایا تایید کردی..پیام اومد..شما وارد ماجراجویی جدید شدید…

    خداوند رو سپاسگزارم که هر لحظه منو هل میده بسمت پیشرفت..اینقدرم میترسم..ولی مدام به خودم نهیب میزنم اگه باایستی میگندی..

    فایل اول عزت نفس.الان چهار ماه هست دارم روش کار میکنم…خیلیم ذهنم عجله میکنه که زودتر برم..مرحله دوم .رفتمم ولی بازم برگشتم احساس میکنم هنوز بهش نیاز دارم…

    در نهایت سپاسگزار این سایت و اموزشهای استادم ..بعضی موقعها بقول خودت انگار خواب میبینیم..

    وقتی افراد نزدیکمو میبینم توی بدو بدو تقلا هستن بخودم نگاه میکنم چقدر حالم خوبه چقدر با خودم در صلحم چقدر کار دارم چقدر بدنم سالمه.چقدر همجا تمییز و مرتبه..

    میگم خدایا بزرگترین نعمتی که بهم دادی سعادت و خوشبختی الانم تو این دنیا هست..و اخرتم مدام بهم نشون میدی که خوشبختم..

    فقط میدونم باید خیلی مواظب کنترل ذهنم باشم..

    سعیده دیگه شب شد.اتشمم خاموش شد..زغال انداخته..یه فلاکسم چایی خوردم…کوه.مونم.. یه کوچلو روشنه ..هوا هم یه کوچولو سرده .ولی حالم خیلی خوبه .هر جا باشی سلامت پر از نور خدا باشی…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: