https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/10/abasmanesh-17.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-10-28 05:38:332024-02-28 08:01:34سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 121
130نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
شکرت برای یه فایل جادویی دیگه ویه سفر لذت بخش وپر هیواهو پر از عشق شادی
بارم تکراری بود اره میدونی این چند قسمت نشونه ام بودن وبعد اتفاقی دیدم این چندتا قسمت باهمن دلم خاس کامل سفرنامه رو ببینم وبعدش از اینجا شد هدایت شدم به ایده نت نامحدود شبانه وسریال مشت سفرنامه
چقد خوبه سلیقه خودتو پیدا کنی وجدا از بقیه با سریال خودت عشقبازی کنی چقد خندیدم ورها بودم
وایی انقد قلبه منو به پرواز در میاره بارها شده پای سریال بود قبلش یا بعدش کسی زنگ زده یا اصلا معلومه انقد مر انرژی میشم شاید برا بقیه اصلا خوشه شون نیاد یام حوصله سر بر باشه ولی عجیب من باهاش عشق میکنم روزم ساخته میشه چه کامنتی رنگوارنگ چه اتفاقات وروزهای رنگوارن سفر
اصلا خاب هامم رنگی شدم همش تو عشقو حالم خیلی خوبه
باید همین کارو میکردم زهن غر غرو پر استرس که همه دارن دعواش این بزنی عشقو حالشو در بیاری بیاریش توی سفرنامه برای خودش پرواز کنه به کمک خدا میخام تاحالا بهم هرچی لطف داشته بازم بینهایت هوامو داره ومن هم رهااتر واقعا هوای خودمو داشته باشمو لذت روزاموو ببرم وبه هر ایدش بگم چشممم
پیامبری که آیات روشن خدا را بر شما می خواند، تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند از تاریکی ها به سوی نور بیرون آورد. و هر کس به خدا ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد، او را در بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، درآورد، در حالی که در آنها جاودانه اند. همانا رزق و روزی را برای او نیکو قرار داده است.
خداست که هفت آسمان و نیز مثل آنها هفت زمین را آفرید. همواره فرمان او در میان آنها نازل می شود تا بدانید که خدا بر هر کاری تواناست و اینکه یقیناً علم خدا به همه چیز احاطه دارد.
سلام به استاد عباس منش عزیزم،سلام به استاد شایسته ی شایسته ی تحسین،سلام به رفیق های غار حرا
الهی که حال دلتون عالی باشه و روی فرکانس توحید سوار باشید و غرق عشق بازی با الله…
دکمه ی نشانه ی روزانه برای من،حکمِ یک هادی برای رگلاژ کردن مسیر هر روزه ی من به سمت مدارهای توحیدی بالاتره و وقت هایی که خودم در مدار های خوبی هستم،خیلی وضوح هدایتش بالاست،یک وقتایی هم خودم تو پیچیدگی ام،فقط منو دعوت میکنه به دیدن زیبایی ها و تحسین و آرامش…
یک جمله هم توی کامنت ها خوندم که نوشته بودن،استاد چقدر به جا الله اکبر میگه…اینم برام یک نشونه بود،چون از دیروز درگیر یک آهنگی شدم که از شبکه ی پویای بچه ها پخش شد،انقدر به قلبم نشست که رفتم دانلودش کردم و گذاشتم روی تکرار …
اﻟﻠﻪ دﻳﺪﻣﺖ ﺗﻮی ﻗﻠﺐ ﺷﻜﺴﺘﻪ…
اﻟﻠﻪ ﺗﻮ ﻧﮕﺎه ﭘﺪرای ﺧﺴﺘﻪ!
اﻟﻠﻪ ﻣﻴﮕﺬرم از درای ﺑﺴﺘﻪ…ﺑﺎ ﺗﻮ…
ظهر که نیلا،نیکا رو رسوندم مدرسه،یک احساس خوبی بهم گفت نرو خونه،برو آرامگاه…منم در حالیکه صدای همین آهنگ توی گوشم بود و غرق تجسمات قشنگم بودم،لبیک گویان،رفتم برای مراقبه …
وقتی رسیدم اونجا،دیدم یک بنده خدایی رو دارند روی دستاشون میبرند،خیلی وقت بود به این همزمانی نخورده بودم،همون لحظه یک نگاه به اون تابوت کردم و یک نگاه به آسمون خدا و گفتم ببین خدا،بالاخره منم یک روزی روی دستای این آدم ها به خاک سپرده میشم و برمیگردم پیشت…تو کمکم کن و نزار دست خالی بیام…
میخواستم برم سمت همونجایی که همیشه میشینم،ولی همون احساس خوب و همون ندا اومد که برو جلوتر…برو سمت تابوت …برو میخوام یک چیزی بهت نشون بدم،گفتم چشم ورفتم جلوتر…
دیدم یک روحانی با اسکورت تو تشییع جنازه ست…چند نفر وایسادن دارند باهاش حرف میزنن و عکس میگیرند،چند نفر دیگه هم مشغول حرف زدن با خودشونن،دوسه نفر هم اونورتر دارن با دوربین مصاحبه میکنند…تابوت اون بنده ی خدا هم داشت روی دست سه چهار نفر میرفت سمت منزل ابدی…
قلبم بهم میگفت ببین سعیده،آدم ها همه به فکر خودشونن،حتی اگر بخوان پشت سر جنازه ت بیان،بازم درگیر دنیای خودشونن،این آدم ها همونایین که الان نگران قضاوت هاشونی….ببین…ببین تو آخرش برمیگردی پیش من….منم که برات میمونم …نه هیچ کس دیگه….
کلی حالم خوب شد و لذت بردم ازین گفت و گوی خداوند….وبعد رفتم سمت سنگِ قبر پدربزرگم که اونجا بشینم،نه بخاطر یک مشت استخون پوسیده،بخاطر اینکه خدابیامرز با پول معنویش،جای خوبه آرامگاه دفن شده،اونجا همه ش کبوتر ها میان بالای سرت پرواز میکنندو احساس خیلی خوبه به آدم میدن…
خلاصه تا من نشستم اونجا،یک پسر ده دوازده ساله اومد کنارم،با یک تی کوچیک و یک ظرف خالی مایع لباسشویی که مشخص بود اینجا قبر میشوره،یهویی ازم سوال کرد: خامنه ای بود!؟گفتم چی!؟گفت اونیکه داشتن باهاش عکس میگرفتن خامنه ای بود!؟
منو داری زدم زیر خنده…ازین خنده انفجاری ها :))) خدا خیرم بده که تو قبرستونم آدم نمیشم:)))
گفتم نه پسر خوب،آقای خامنه ای الان تو تهرانه،ایشون احتمالا یا آیت الله نورمفیدی بوده،یا یکی از بزرگان گرگان…
این بچه دید این کسی که اینجا نشسته از خودش دیوونه تره،دیگه نشست کنارم و شروع کرد سر صحبت رو باز کردن،حرف های گنده گنده زدن :)))ازینا که بچه لات های پایین شهر میزنن…آره خامنه ای اینجوری اونجوری….فرمانده سپاه ما اینجوری گفته اونجوری گفته…
با چنان هیجانی حرف میزد،از خودش،از کارهاش،از تجربیاتش…منم سعی میکردم به گفت و گوهاش جهت بدم،گفتم تو که میگی من مدرسه میرم،چرا اینجایی!؟گفت صندلی دوچرخه م خراب شده،اومدم قبر بشورم،50/60 تومن پول دربیارم برم صندلی دوچرخه م رو درست کنم…
نکته ی جالبش برای من این بود که اصلا احساس قربانی بودن و ترحم توی صداش نبود،خیلی عادی داشت بامن حرف میزد،نه اینکه بخواد منو مجاب کنه بهش پول بدم…
بیشتر داشت از دعواهاش توی مدرسه میگفت،من اینو زدم،اونو زدم،برای فلانی چاقو کشیدم…
گفتم ببین تو دوست داری چی کاره بشی؟!
چشم هاش برق زد وگفت:پلیس!من میخوام پلیس بشم…
گفتم خب ببین پسر خوب،اگر میخوای پلیس بشی نباید پرونده ی خلاف داشته باشی،این درگیری هات رو کم کن،کاری به کار بقیه نداشته باش،بزار هرچی میخوان بگن،بگن،تو فقط به هدفت فکر کن…
ولی انگار توی دنیای خودش بود…میگفت نههه فحش مادر دادن،من روی مادرم حساسم،میزنم تیکه پاره میکنم کسی بهشون حرف بزنه…
گفتم مامانت کجاست،میدونه مدرسه نرفتی؟!گفتم فلان رستوران کارگره،بابام میره سر چهار راه،به بابا گفتم بهم پول بده صندلی دوچرخه هم رو درست کنم،گفتم نمیدم،کلا پول نمیده،منم اومدم اینجا برای دوچرخه م پول دربیارم…
دوباره ادامه داد راستی خاله دوسه روز پیش تولدم بود،من به خانوم معلممون گفتم براش کیک میگیرم،ولی مامانم گفت من آخر ماه بهت پول میدم،یک ماه دیگه چه ربطی به تولد من داره!؟میخواد یک ماه دیگه بهم پول بده به چه درد من میخوره!من تولدم الانه!
اون حرف میزد و منم توی افکار خودم غرق بودم،چیزی که برام جالب بود،ذره ای توی صداش حس ترحم نبود،فقط انگار یک آدم امنی رو پیدا کرده بود دوست داشت باهاش حرف بزنه …
راستی اینم گفت،نگاه به گوشی توی دستم کرد گفت خاله این فیکه،نه!؟خنده م گرفت گفتم نه اصله،گفت الکی میگی،گفتم نه باور کن،گفت:عهههه،چند خریدیش؟!گفتم مال چند سال قبله،قبلا خریدم،قبلا انقدر گرون نبود….
اون همینجوری حرف میزد،منم با خدای درونم…گفتم خدایا تو این پسر رو با این عزت نفس،الکی پیش من نیاوردی اگر قراره از دست من بهش کمکی بهم برسه،قلبم رو محکم کن،رفتم سمت قرآن و دیدم هدایت قرآنی کاملا مثبته…
ولی اصلا دوست نداشتم فکر کنه بخاطر حرفاش بهش کمک کردم،گفتم ببین این یکی،سنگ قبر بابابزرگمه،میخوای این رو بشوری؟!منم برم تا عابر بانک پول بگیرم بیام،پول زحمتت رو بدم…
انقدر خوشحال شد گفت جدی میگی؟!چرا زودتر نگفتی،برات میشستمش…
یعنی عاشق این آزادی و رهایی و توحیدی بودنش شدم،که اصلا به هدف قبر شستن و کمک گرفتن نیومده بود از اول…
خلاصه من رفتم سمت عابر،اصلا هم نمیدونستم و نمیدونم پول شستن قبر چقدره،ولی یک مبلغی رو کشیدم و اومدم پیشش،دیدم اصلا برق انداخته سنگ قبر رو….
ازش کلی تشکر کردم و پول رو بهش دادم…تا پول رو دید چشماش برق زد از خوشحالی،گفت خالهههه این خیلی زیاده،گفتم کادو تولدته،برو هم دوچرخه ت رودرست کن،هم حتما، حتما برای خودت کادو بخر باشه!؟
با یک ذوق بی اندازه گفت:باشه و باشه و بعد مثل جت از کنارم رد شد و دوئید به سمت در آرامگاه ورفت..من فقط صداشو میشنیدم که داشت بلند بلند میگفت آخ جوون الان میرم کیک تولد میخرم….
خیلی تجربه این احساس برام خوب بود؛خیلی زیاد….و خیلی خوب این مفهوم رو درک کردم که چرا خدا میگه کمک کردن به دیگران،به خودتون کمک میکنه…و با همون حس و حالِ خوبم،همونجا نشستم و غرق تماشای پرواز کبوترها شدم و انگار صدای این آهنگ رو از آسمون ها میشنیدم….
اﻟﻠﻪدﻳﺪﻣﺖ ﺗﻮی ﻗﻠﺐ ﺷﻜﺴﺘﻪ…
اﻟﻠﻪﺗﻮ ﻧﮕﺎه ﭘﺪرای ﺧﺴﺘﻪ!
اﻟﻠﻪﻣﻴﮕﺬرم از درای ﺑﺴﺘﻪ…ﺑﺎ ﺗﻮ…
اون پولی که خدا به اون بچه رسوند،برای من قدِ پول یک سوپرمارکت هم نبود…ولی برای اون پسر که اومده بود فقط پول درست کردن صندلی دوچرخه ش رو دربیاره…خیلی پول بود …
گفتم ببین سعیده…خدا بخواد کمک برسونه،اینجوری میرسونه…مافوق تصورت…چیزی که اصلا فکرش رو نمیتونی بکنی …
تو اندازه ی مشت خودت درخواست میکنی،اون از لطف و کرمش اندازه ی مشت خودش میبخشه…
به قول استاد،من نمیدونم اون پول برای اون پسر خیر داره یا نه،درست استفاده ش میکنه یا نه،ولی چقدر برای من درس داشت،چقدر برای من احساس خوب داشت،چقدر ایمان منو بیشتر کرد…چقدر بهم یادآوری کرد که ببین خدا میتونه از بی نهایت طریق کمک هاشو برسونه…کافیه تو فقط اون قدمی که سمت خودت هست و بهت الهام شده رو برداری،مابقیش رو بسپار به خدا…اون همیشه شاهکار میکنه ….
خداروصد هزار مرتبه شکر برای فرصت اقامه ی یک صلات دیگه و کنترلِ آگاهانه ی کانون توجه به سمت قدرت برتر…
و به قول مولانا….
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
نه که قصّاب به خنجر چو سر میش ببُرّد
نهلد کشتهٔ خود را، کُشد آن گاه کشاند
چو دم میش نمانَد ز دم خود کُنَدش پُر
تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند
به مثَل گفتهام این را و اگر نه کرَم او
نکُشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند
همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟
هله خاموش که بیگفت از این می همگان را
بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند
در پناه نور میسپارمتون…نورِ آسمون ها وزمین…خدایِ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ
همین الان دارم سوره واقعه رو از شراب بهشتی گوش میدم..
و در این ساعت با خوندم کامنتت و خندیدن با صدای بلند حالمو تعقییر دادی!
امروز در این تاریخ ایده الهامیم وارد شهرتون شد…به یاری الله!…..
ایده ایی که از شهرتون روزهای اول ورودم به این بهشت اغاز شد.امروز در این تاریخ به جایگاهش فرستاده شد…
خیلی خوشحالم ولی هنوز نمیدونم بقیه ماجرا بکجا کشونده شد..ولی خداوند دوروزه پی در پی …تایید کارمو بهم نشون میده
..چه بصورت خواب چه بصورت نور الهی..مدام مدام برام میفرسته تا من قدمهامو بردارم..
به لطف خدا 10 ماه تمرکزی…10 عددد نمونه کار اماده شد….
چه هم زمانی…کلا شده عدد 10….
و من به پاس قدردانی از خداوند یه برنامه عالی برای خودم چیدم..
حیاطمونو آب پاشیدم تمییز:کردم…
ویوی حیاطمون کلا کوه هست..حیاطمون پر از درخت نخل و گلهای رنگ رنگی…
یه اتش زیبا روشن کردم..یه چایی دارچین و گل محمدی درست کردم.
..شروع کردم عشق بازی با خداوند…
یه لحظه خداوند رومو برگردون روی نوک کوه بهم گفت نگاه این پرنده کن…دیدم واضح نمیبینمش…گوشیمو روی دوربین گذاشتم زوم کردم جلو…
دیدم پرنده رنگ ابی…عکسشم گرفتم…رو به قبله داره نگاه میکنه حدودا از عصر تا همین چند دقیقه پیشم همون حالت سکون وایساده بود..
دقیقا قبلا یه شغال هم توی دم دمای غروب تو بلندی کوه دیده بودم…
یادم اون قسمتی اومد که خدا تو قران میگه…
همه کوه ها اسمان و زمین. همه در خداوند رو ستایش میکنند…
یه گله کبوترم با سرعت میرن پشت کوه برمیگردن بالای خونمون…
واقعا بهشت رو به تمام معنا ایتروزا درک میکنم…
یه روز مامانم گفت چرا تو چشمات اینقدر زرد شده…مگه مریضی!؟
سعیده این نور الهی چه کارهایی که نمیکنه…این لطف خداوندی که شامل حالمون شده..احساس نمیکنم توی زندگی زمینی هستم..
یه لحظه خداوند گذشتمو بیادم میاره…
بخودم میگم..خدایا اگه من هدایت نشده بودم باید چکار میکردم…
اینقدر حس سپاسگزاری دارم که عاجز میشم.نمیدونم چجور تشکرش:کنم..
حالم دگرگون میشه…
امروز صبح قبل از اینکه نمونه کارامو بفرستم گرگان…
خواب دیدم تو اتاق کارم پر از سبزی خوردنه..
بعد تو حیاطمون پر از میوه های سبز رنگ بزرگ و کوچیکه اینقدر سبزیجات ترو تازه بود که نگوو…
بازم خداوند روز گذشته کله صبح بیدارم کرد…بعد از نیایش….یه لحظه خوابم برد..بلند بهم گفت از زبان یفرد نزدیکم..1000 هزار عددد نوشته….
منظورش من 1000 کار انشالله کار الهیمو بفروش میرسونم همینجور 1000 بهم میگفت…الله اکبر…
اینقدر اینروزاها از زبان مختلف خداوند برام الهام میرسونه که ..زبانم قاصره از اینهمه لطف بیکرانش…
و در نهایت صحبت شما مهر تایید اخر بود.. بهم گفت بسپار بخودم…تو یمت خودتو خوب انجام دادی بزار منم سمت خودم…
راسی امروز از خدا قیمت میخاستم..سه تا نشانه گذاشتم. اولی همون قیمت تاییدی اومد..و خودم گفتم نه این عدد.بیشتر نزارم…
و بازم چون روی عقلم حستب میکردم ..گفتم خدایا یبار دیگه میخام نشانه رو بزارم.اینبار هر چی تو گفتی میخام تسلیمت باشم و به عقلم رجوع نکنم…
همین الان یه پسر بچه بلند تو کوچه صداش اومد گفت بسم الله الرحمن الرحیم…الله اکبر…
از دقت همزمانیها….
اومد سه تا نشانه رو بندازم..همون عدد اولی تو کف دستم موند..با وجود اینکه سه تا انداختم ..همون عدد اولی تو کف دستم گرفته شد…
و خداوند بهم گفت ارزش کارت همینه..با این عددد شروع کن..منم قیمت نمونه کارا رو فرستادم..
امروز خیلی روز قشنگی برام بود کلی عکس گرفتم و گذاشتم تو صفحه نشانهایم…
و در نهایت میخاستم بفرستم گفتم خدایا تایید کردی..پیام اومد..شما وارد ماجراجویی جدید شدید…
خداوند رو سپاسگزارم که هر لحظه منو هل میده بسمت پیشرفت..اینقدرم میترسم..ولی مدام به خودم نهیب میزنم اگه باایستی میگندی..
فایل اول عزت نفس.الان چهار ماه هست دارم روش کار میکنم…خیلیم ذهنم عجله میکنه که زودتر برم..مرحله دوم .رفتمم ولی بازم برگشتم احساس میکنم هنوز بهش نیاز دارم…
در نهایت سپاسگزار این سایت و اموزشهای استادم ..بعضی موقعها بقول خودت انگار خواب میبینیم..
وقتی افراد نزدیکمو میبینم توی بدو بدو تقلا هستن بخودم نگاه میکنم چقدر حالم خوبه چقدر با خودم در صلحم چقدر کار دارم چقدر بدنم سالمه.چقدر همجا تمییز و مرتبه..
میگم خدایا بزرگترین نعمتی که بهم دادی سعادت و خوشبختی الانم تو این دنیا هست..و اخرتم مدام بهم نشون میدی که خوشبختم..
فقط میدونم باید خیلی مواظب کنترل ذهنم باشم..
سعیده دیگه شب شد.اتشمم خاموش شد..زغال انداخته..یه فلاکسم چایی خوردم…کوه.مونم.. یه کوچلو روشنه ..هوا هم یه کوچولو سرده .ولی حالم خیلی خوبه .هر جا باشی سلامت پر از نور خدا باشی…
واایی خودمو خیلی دوس دارم از وقتی دارم قانون بیشتر درک میکنم به لطف دسته مهربان خدا استاد عباس منش وشما عجیب به قلبم نشستید وقابل تحسین شدید این ایمان خالصتون این اگاهیتون دمتون گرم چقد قلبتون زلال چقد کامنتون لذت بخشه چقد لایک خورده معلومه دیگه از بسا با خودش ریختید روهم عشقو حال کردین دیگه مثل این روز واین خاطره زیبا منم مطمنم میخام این راهو برم مطمنم میخام مثل شما انقد به خدام نزدیک باشم انقد مثل شما رها بالیاقت و ارزشمند
وایی چقد باورهای زیبایی دارید دقیق نمیدونم چیه و چجوری ثبتشون کردی ولی خیلی حسشخوبه قبلا کامنت تون خوندم ولی راستش دارم عاشقتون میشم جدا چقد رابطه با ربم با ادماش جادویی شده چه ادمای رویایی پیدا میکنم مثل شما شکرت که من با شما همراه شدم ومنو بازهم یاده خدام انداختید وچقد لذت داشت این عشق بازی نوش جونتون این مدار الهی وانقد خوشبختی رهایی ات و انقد سرت به زندگیه خودت ولدت میبری
سلام به همه بچه های سایت و استاد نازنینم و مریم جان و سعیده خوش قلم و با درایتم
چقدر لذت بردم از خوندن کامنت زیبا تون ،این قسمت چه زیبایی از مولانا رو نوشتید چقدر دلنشین بود و بجا….
سعیده نازنین هم رشته ای و همشهری من امیدوارم در زمان مناسب و مکان مناسب به لطف الله همو ببینیم و چه بهتر از اینکه دوست واقعی و اصیلی از همکلاسی های دانشگاه استاد داشته باشم
نور به قلبت بتابه همیشه
و سپاسگزارم از استاد عزیزم برای این اراده قوی در استمرار داشتن این مسیر زیبا ، این کنترل ذهن قوی این همه الگووو بودنشون
و مهم تر از همه توحیدی بودنشون که ،چقدر همین الگو برداری این مسئله چه درهایی رو به سمت زندگی باز کرده و خداروشکر هر روز زندگی بهتر و بهتر میشه و سرعت رسیدن به خواسته هام خیلی بیشتر شده فقط دارم مومنتوم مثبت و ارامش و توحید رو ادامه میدم …
و هزار الله اکبر از این قانون توجه این درستی قانون واقعا وقتی از قانون توجه درست استفاده میکنیم به قول استاد لاجرم از همون جنس وارد زندگیمون میشه ….من امروز صبح به یک قسمتی از ناهارخوران هدایت شدم(خانه طبیعت) که دقیقا شبیه اون قسمتی بود که مریم جان رفته بودن و از یک برکه پر از ماهی های رنگی و زیبا فیلم برداری میکردن .!!!!هزار الله اکبر درست همون فضا بود یعنی 99درصد اجزا ،رنگ ها،پله ها،برکه سبز پر از ماهی های قرمز و رنگی …
تا این صحنه رو دیدم یادم افتاد من حدودا دوهفته پیش داشتم این فضا رو از سایت دیدم و الان دقیقا در زمان و مکان مناسب هدایت شدم چقدر ایمانم قوی تر شد چقدر باورهام تقویت شد و من کلی این صحنه رو به خودم تحسین و یاداوری کردم که حواسم باشه پاداش کنترل ذهن این چنینهخدایاهزاران بار تو را شکر
خدایا شکرت برای یک روز زیبای دیگه توی این مجموعه بسیار فوقالعاده و شگفت انگیز
چقدر اینجا زیبا و بی نظیر است ،،چه طرح های باحال و حیرت انگیزی ،،خیلی باحاله ،،اینقدر به دل نشسته که خدا میدونه ،،خدایا شکرت که فرصت دیدن این همه زیبایی رو در کنار شما دارم ،،
ببین چه باحاله این مجسمههایی که از روی فیلم های کارتونی درست کردن ،،بیشترم دهه شصتی ها خاطره دارن باهاشون ،،،خیلی جذاب هستن
این فروشگاه های فوقالعاده که همه چیز های تزئینی و جالب داره هم که همه جا هست و بسیار مشتری پسنده
من که دلم میخواد همه اینا رو بخرم مثه خانم شایسته که دوست داره ،،ولذت میبره از این مدلا
تحسین میکنم این احترام و همدلی شما رو که با هم هماهنگ میشین و به هم احترام میذارین وچونه نمیزنین سر هیچ مسأله ای،،واقعا تحسین برانگیز هستین
استاد منم اگه بودم یکبار دیگه میرفتم دور میزدم
بس که زیباست و حیرت انگیز ،،خدایا شکرت
تحسین برانگیز این درون خفن با اون تصاویر فوقالعاده ای که میگیره واسمون ،،،خدایا سکمرت
خدای من ببین زیبایی ها رو. چقدر فوقالعاده هست اینجا ،، چه منظره خالق العاده ای،،واقعا زیباست
این آبشار رو ببین انگار نقاشی هست واقعا تحسین برانگیز است این همه نعمت و فراوانی و زیبایی
خیلی عالی بود همه چی ،،کلاامروز یک روز فوقالعاده بود واسم واقعا با دیدن زیبایی ها روزت زیبا میشه
واقعاً لذت بخش میشه ،،من هر روز صبح اول سعی میکنم سفرنامه رو نگاه کنم چون همش زیبای و فراوانی است ،،خدایا هزاران بار شکرت ،،خدایا سپاسگزارم ازت
این عکس های آخر هم قشنگ درست کردین ،،خیلی باحال شده ،،سپاس از لطف شما
خدایا سپاسگزارم ازت برای این مسیر زیبا و پر از اتفاقات خوب ،،خدایا شکرت
سریال سفر به دور آمریکا قسمتهای 120 و 121 راک سیتی
به نام تنها فرمانروای عالم ربّ العالمین.
سلام به استاد عزیزم،خانم شایسته و به همه دوستانم.
راستش چون این دو قسمت در اصل یکی بود و در مورد یک جای رویایی بود دوست داشتم با هم ببینم و در موردش بنویسم،کسی هم بهم نگفت نمیتونی این کار رو انجام بدی،پس من هم هر دو قسمت رو دیدم و یک بار کامنت گذاشتم.
وقتی فایلهای بینظیر سفر به دوره آمریکا و یا زندگی در بهشت رو میبینم یعنی دارم به زیباییها،ثروتها،نعمتها و فراوانیها توجه میکنم. اما وقتی در موردشون مینویسم و فکر میکنم یعنی تمرکز لیزری در مورد ثروتها،فراوانیها،زیباییها و نعمتها.پس من الان در حالت تمرکز لیزری هستم و با نام و یاد خدا شروع می کنم.
شروع فایل با یک منظره رویایی و خارقالعاده شروع شد موسیقی بینظیر و به طرز عجیبی آرامبخش،خدایا،درختها رو، چقدر قشنگ شدن آفتاب رو ببین چه نوری داره ،حالا ترکیب آب و نور و درختهای رنگی رو ببین واقعاً جا داره بگم الله اکبر به این همه زیبایی به این همه نور به این همه رنگ و به این همه نعمت ثروت و برکت . خونههایی که نزدیک به آب ساخته شده آدم مدهوش میشه از این همه زیبایی.
حرکت و فیلمبرداری دِروُن رو ببین چقدر آرام و روان حرکت میکنه و فیلم میگیره.
راستش رو بخواهید اگر من اولین باری بود که این فایل رو میدیدم و از پشت صحنه این فایلها خبری نداشتم فکر میکردم یک تیم 10 نفره از فیلمبردار، کارگردان، خلبان و ویرایشگر فیلم هستند که تصاویری به این زیبایی رو گرفتن،اما این تصاویر حرفهای و رویایی توسط دو استاد عاشقِ تمرکز بر زیباییها و یک دِروُن گرفته شده.
راستش من از بچگی تا زمانی که با استاد آشنا نشده بودم خیلی از پاییز خوشم نمیآمد اما عاشق بهار تابستان و بعد زمستان بودم اما الان میبینم پاییز چقدر قشنگه چقدر رویاییِ چقدر دوست داشتنیه و چقدر رنگیه و این دیدن زیباییهای پاییز را مدیون استادم هستم که یادم داد هرجا زیبایی بود رو ببینم و تحسین کنم و لذت ببرم از زندگی در لحظه اکنون.
فیلمبرداری با درون حدود 8 دقیقه بود،البته اولش فکر میکردم حداقل باید 15_ 16 دقیقه باشه،اونقدر که این حجم از زیبایی و لطافت و حال خوش رو توی خودش داشت ،اما دیدم فقط 8 دقیقه بود،انقدر که مناظر زیبا دیدم ،فکر کردم بیشتر از 8 دقیقه طول کشیده.
یاد خاطرهای از خودم افتادم،وقتی برای اولین بار با شکرگزاری درست بابت همه چیز آشنا شدم و شروع کردم به شکرگزاری،بعد از مدتی متوجه شدم چقدر روزها برام انگار بلندتر شده انگار پربارتر شده انگار یک روز در زندگی من به اندازه دو روز پر از برکت و ثروت بوده و انگار بیشتر زندگی کردم این فایلها هم برایم همینطور گذشت.
برگردیم به ادامه زیباییها،عجب جاده سرسبزی چقدر زیباست اصلاً من به خاطر سرسبزی و سرزندگی و رنگ سبز درختها، گلها و گیاهان هست که بهار و تابستان رو خیلی دوست دارم.
چون همه چیز سرسبز و شاده،
(( خوش آمدید به جورجیا )).
اوه ، چه منظره زیبایی ، حین رانندگی مواجه میشی با یه آبشار چشم نواز و قشنگ که از دل صخرهها پایین میریزد.
در ادامه رسیدیم به
(( باغهای شهر صخره))
چه اسم جالبی هم داره،من چون خودم عاشق باغ ،گل، گیاه، درخت ،سرسبزی و سرزندگی هستم،اسم باغهای شهر صخره رو که دیدم گفتم این فایل باید عالی باشه.
ورودیش رو ببین،چه درهای قرمز قشنگی داره،چقدر اونور دنیا قشنگ،درست و به جا از رنگها استفاده میکنند. دربها رو قرمز کردن و ترکیبش با دیوارهای سفید و درختچههای نقرهای و گیاهان سرسبز و رنگ پاییز چقدر رویایی شده. واقعاً تحسین میکنم این سلیقه ی خوب رنگ آمیزی طراح و دست اندرکاران این مکان فوق العاده زیبا. ببین
درخت دم درب ورودی هم قرمزه،چه نورپردازی خفنی هم کردند،الله اکبر به این حجم از زیبایی. یه خوش آمد گویی گرم و صمیمی حین ورود به باغ،و اولین منظره رویایی، آبشاری که از اون صخره پایین میاد. چقدر صدای آب دلنشینه و باز هم آبشار و صدای آب.
خدایا اینجا با وجود اینکه صخره هست چقدر رویاییه اصلاً انگار یه قسمتی از بهشته که صخرهای هست الله اکبر.
چه صدای زیبایی داره طبیعت و اون پرندهای که آواز میخونه چقدر حس و حال آدم رو خوب میکنه چه موسیقی قشنگی هم توی فضا پخشه. اولش فکر کردم استاد خودش موقع تدوین،اون موسیقی رو روی فایل گذاشته که به حجم زیبایی و رویایی بودن فایل اضافه بشه، اما بعد فهمیدم نه بابا،این موسیقی توی همون فضای اصلی داره پخش میشه و چه رویایی هست.
رسیدیم به یه تریل برای پیادهروی بین صخرهها،وای خدای من چقدر عجیبه،فقط به اندازه نصف نفر جا هست،که استاد مثل مرد رد شد. تا حالا یه چنین مکان زیبایی رو ندیده بودم اون هم تو دل صخرهها. ببین اونجا رو، چه آبنمایی درست کردند،حین دیدن این فایل متوجه شدم بعضیها با گوشی موبایل خودشون فیلمبرداری میکنند اما واقعاً چند نفرشون این زیباییها رو مثل استاد به این تعداد آدم نشون میده؟نمیدونم.!!
اما استاد من با عشق این کار را انجام میده و هر جای زیبا و دوست داشتنی میره هم خودش لذت میبره هم ما رو شریک میکنه و دعوت میکنه به دیدن زیباییهای دنیا.
یه توضیح و مثال بارز که استاد زد و گفت: ما توی دهاتمون خیلی جاها داریم که شبیه به اینه که صخره داره،استان کهکیلویه و بویراحمد،اما اونجا رو نیامدند اینطوری توریستی کنند و ازش پول در بیارن؛. واقعا. نه فقط استان کهکیلویه بلکه همه جای ایران این جنس از زیباییها رو داره اما اینجاست که تفاوت ذهن و فکر ثروتمند و پولساز و ذهن و فکر فقیر خودش رو نشون میده البته من و دوستانم در سایت عباس منش که پیگیر آموزشها و درسهای استاد هستیم و سعی میکنیم بهشون عمل کنیم،در مسیر ذهن و تفکر ثروتمندیم خدایا شکرت.
وای،بعد از اون تونل تاریک چه منظرهای نمایان شد صدای موسیقی هم بیشتر شد چقدر زیباست،چقدر زیباست. نکته جالب دیگهای که استاد اشاره کرد. در مورد ساختن راهها و گذرگاههایی برای دیدن همه زیباییهای اینجا که بهشون فکر شده و طراحی کردند و ساختند،واقعاً چه نکات ریزی رو استاد اشاره میکنه.
ببین داخل درختها رو چراغ وصل کردند،چقدر قشنگ شده. تازه الان روزه و فقط ابری هست ،حالا یکم تاریک بشه چه منظره عجیبی داره اینجا.
میرسیم به دوراهی،استاد اول پل چوبی یک نفره معلق رو انتخاب میکنه و عجب پلی هست،هم یکم ترس داره هم هیجان،از روی پل چه منظرهای داره واقعاً تحسین برانگیزه.
وای خدایا هِی داره زیباییهای اینجا بیشتر میشه،بارون نم نم هم شروع به باریدن گرفت منم که عاشق و دلباخته بارون،وای،چه شود؟گل بود به سبزه نیز آراسته شد.
فقط صحنه رو داشته باش ،اون مجسمه عقاب تیز پرواز رو.
استاد چقدر به جا و به موقع از این کلمه جادویی« الله اکبر »استفاده میکنه اصلاً من یاد گرفتم که چه موقع از الله اکبر استفاده کنم ،وقتی به وجد میام از دیدن زیباییها، نعمتها، ثروتها، فراوانیها و هر چیز خوبی که در اطرافم میبینم بگم الله اکبر و تحسین کنم، خدایا شکرت.
میرسیم به تابلویی که نوشته( راک سیتی رویای این آدمها بوده )،به نظر من این کار یعنی سپاسگزاری،سپاسگزاری از خداوند به خاطر وجود چنین انسانهایی و سپاسگزاری از این دو نفر که باعث و بانی خلق این شهر صخرهای زیبا و خارق العاده بودهاند روحشان قرین رحمت الهی.
خدای من آبشارو ببین خدایا چقدر زیباست. خیلی رویاییه خیلی رویاییه. و دیدن مکانی که دیدش به هفت منطقه مشرفه و استاد که مبهوت این همه زیبایی شده. یه چیزی میخوام بگم: خدایا،به آدمهایی که توی این مناطق زندگی میکنند و یا حتی از این مکان رویایی دیدن کردن چطور توضیح بدیم بهشت چه شکلیه و چه خصوصیاتی داره اونها قطعن میگن ما همین الان هم داریم توی بهشت زندگی میکنیم، و بهشت رو توی همین دنیای مادی و زمین خاکی دیدیم. خدایا شکرت که ما هم سعادت دیدن گوشههایی از بهشت رو داریم واقعاً چی بگم ، چی بگم جز کلمه زیبای الله اکبر.
این مکان جون میده برای عکاسی توی موقعیتهای مختلف،وای چی میشه اگه عروس و داماد بیان اینجا و فیلم عروسیشون رو بگیرن چقدر رویایی هست خدایا شکرت. خانم شایسته هم چه رنگهای زیبایی پوشیده و با هم سِت کرده خیلی خوش لباس شده،میرسیم به نقطهای که آدمهای چاق رو میچلونه واقعاً هم بین صخرهها تنگ و باریکه اما استاد و خانم شایسته که اصلاً مشکلی نداشتند و مثل آب خوردن رد شدن برای لاغرها هم کاری نداره .
انگار اومدی توی بهشت،هوا بهشتیه،مکان بهشتیه،موسیقی بهشتیه،فضا و تصاویر هم که بهشتیه،دیگه واقعا بهشت چطور میتونه باشه خدایا شکر.
خدایا شکرت بهشت رو روی زمین دیدیم،خدایا به هر سمتی نظر میکنیم یه صحنه رویایی میبینیم خدایا اون آبشار زیبا رو ببین چقدر قشنگه. بعد میرسیم به صندلی چوبی زیبایی که با رزین اِپوکسی چقدر زیبا درستش کردن واقعاً زیباست، تلفیقی از هنر و طبیعت و تکنولوژی،و اون مجسمه تراشیده شده طوری به نظر میرسه انگار اون صخره رو روی دوشش گرفته چقدر خلاقیت اینجا موج میزنه خیلی زیباست، خیلی،حتی رگهای دست اون مجسمه هم نشون داده شده چی میتونم بگم از این همه هنر و زیبایی.
قسمت 121
اینجا واقعاً جادوییه و واقعاً آدم اشکش در میاد از این همه صحنههای زیبا و رویایی،حالا رسیدیم به جایی که تلفیقی از نور آبی کم و صدای آرامبخش آب و صندلی برای لذت بردن از این فضا،آدم دوست داره ساعتها بشینه و لذت ببره و انسانهای خوش برخوردی که همش در حال زیباتر کردن این فضا هستند و مداوم رسیدگی میشه.
ورود به سرزمین افسانهها.
از تمام اون چیزها و برنامه کودکهایی که اکثر بچهها باهاش خاطره دارند رو یکجا جمع کردن انتهای مسیر دوباره میرسیم به همون فروشگاهی که اول واردش شده بودیم. یعنی ابتدا و انتهای این مکان فوق العاده رو به فروشگاه وصل کردند و این نشون میده فروش در هر سازمانی،مجموعهای و کسب و کاری از اهمیت بالایی برخورداره و قطعاً کسانی که از این مجموعه رویای دیدن میکنند حتماً دوست دارند یه چیزی و یه نشانهای و یه یادگاری از این همه زیبایی با خودشون به خونه ببرند و خرید میکنند چقدر فرق هست بین نگاه ما و اون طرف دنیا به فروش.
به نظر من فروش همه چیزه، همه ما انسانهای توی زندگی عادی خودمون هم فروشندهایم،حتی اونهایی که شغل کارمندی و اداری دارند هم زمان،انرژی و فعالیت فیزیکی خودشون رو میفروشند و در قبالش پول دریافت میکنند. وقتی دقیق نگاه میکنم میبینم فروش جزء لاینفک زندگی انسانهاست. فروش است که باعث رونق هر کسب و کاری میشود. استاد و خانم شایسته تصمیم میگیرند دوباره از این فضا دیدن کنند و این بار تمرکزی برای خودشون لذت ببرند و حال کنند. و در انتها نمایش زیباییها توسط درون هوشمند و فوق العاده،واقعا زبان قاصره از گفتن این زیباییها دیگه چیزی نمیگم میرم محو تماشای این صحنههای بهشتی بشم. عکسها رو ببین چه کرده. خدایا،از تو بابت این همه زیبایی ممنونم.
با سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم:
واقعا چه مکانهای جادویی درست کردند با اون نور پردازی های زیبا،کارمندانش هم کاملا انرژی مثبت هستن و هنوز داشتن به زیباییهای این مکان ،زیبایی دیگری اضافه میکردند،دمشون گرم که هیچی کم نمیزارن،خدای من رسیدیم به جادویی ترین مکان در این باغ زیبا.
چقدر قشنگ شخصیت های داستانی و کارتونی رو درست کرده بودند و من خودم به شخصه دوس داشتم چندین ساعت فقط تو همین نقطه باشم،یعنی هم خودشون ثروتمند شدند و هم باعث شدند بقیه لذت ببرن از این همه هنر و زیبایی،چقدر این مغازه هاشون جالب هس،و سلیقه خانم شایسته رو خیلی دوس دارم که از این لیوان کوچولوها میگیرن ،چون تو هر ایالتی دارن و اینجوری یع یادگاری زیبا از هر ایالتی دارن،البته من چون اصلا ماگ ندارم،علاقه ام این هس که ماگ بردارم و برام کاربردی تر هس،چقدر خوب که شما برگشتید و یه دور دیگه لذت بردین،
به محض اینکه دِرون حرکت کرد و اوج گرفت ناخودآگاه اشک از چشم هام جاری شد، اشک می ریختم و لذت میبردم از این همه زیبایی …
و گفتم خدایا دورت برگردم که ایچنین زیبا رخ نشون دادی بهم، یه بار دیگه، یه جورِ دیگه و به یه بهونه دیگه ای اومدی و خودت رو نشون دادی؛ یعنی میخوام بگم انصافاً دیگه خیلی سخته که وسط این همه زیبایی، خداوند رو پیدا نکنی …!!! من اون جایی که داشتم از چشمِ دِرون تصاویر رو میدیدم یک خوشحالی خالص رو با بند بندِ وجودم داشتم حس میکردم
این روزها دارم به شکل های مختلفی زیبایی ها رو با همه وجودم حس میکنم. و امروز، اینجا در این فیلم:
صخره های زیبا؛
صدای شر شر آب؛
یادآوری داستان های کودکانه؛
گفتگوهای عاشقانه و سرشار از ادب و احترام؛
یه فروشگاه زیبا؛
پرواز بر فراز یک منطقه زیبا و مملو از درختان و طبیعت چشم نواز، همراه با آسمانی زیبا با همراهی یک موسیقیِ روح نواز …
همه و همه اون چیزی بود که روزیِ همه مون شد؛
نوش جونِ همه مون …
استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته عزیز ازتون ممنونم بابت همه چی …
واقعا چه جای جالبی هست بعضی از کارتون ها رو که دیدم به یاد گذشته افتادم و چقدر زیبا درست شده دمشون گرم.
دمشون گرم که روی این محل رو زیبا و جذاب کردن و طوری اینجا را تزیین کردن که حتی استاد هم حاضر شده دوبار از این محل بازدید کنند و منم بودم همین کارو میکردم
نکته جالب در کنار این زیباییها فروشگاههایی است که وسایل مربوط به این راک سیتی را به فروش میگذارند و ثروت میسازند
چقدر خانهها در این شهر راک سیتی زیبا و با فاصله از هم هستند خیلی شهر جالبیه ، خصوصا در پاییز که برگ ها واقعا رنگارنگ شدن. خوب شد که drone رو بالا فرستادید که این حجم از زیبایی ها را ببینیم
اگر حرکت نکنیم نمیتونیم این زیبایی ها رو ببینیم ، پس لازمه بزرگ شدن حرکت کردن است
دنیا پر از زیبایی و نعمت هست و باید گشت و دید و لذت برد ، وقتی سفر میکنیم ذهنیت جدید میگیریم و از وابستگی ها دور میشیم
جالبه که از این مناطق طبیعی در ایران هم هست و میشه با جذابیت دادن بهش ازش ثروت ساخت . کسایی که این ثروت ها را میسازن روی فرصت ها تمرکز دارن
سلام به استاد عزیزم ،مریم زیبا و همه دوستان همفرکانسی ام…
چقدر این قسمت هم زیبا بود …خداروشکر برای دیدن این زیبایی ها
چقدر نور پردازی های زیبایی داشت ،چقدر اون قسمتی که ابنما بود ارامش بخش و زیبا بود
چقدر دلنشین بود
چقدر قشنگ که دوتایی میرید سفر ..چقدر قشنگ بود اون قسمت کارتون ها ،وجقدر تجدید خاطره شد ..واقعا بنظرم رویایی بود خداروشکر بابت دیدن این زیبایی های وصف ناپذیر و اخر ویدیو چقدر قشنگ که عکس های خودتون رو گذاشتید ،چقدر خداروشکر اعتماد به نفس دارید ،داشتم فکر میکردم که اگر من بودم فقط عکس طبیعت میذاشتم اما شما عکس شخصی گذاشتید وچقدر هم زیبا بود
به نام خدای بخشنده مهربان
شکرت برای یه فایل جادویی دیگه ویه سفر لذت بخش وپر هیواهو پر از عشق شادی
بارم تکراری بود اره میدونی این چند قسمت نشونه ام بودن وبعد اتفاقی دیدم این چندتا قسمت باهمن دلم خاس کامل سفرنامه رو ببینم وبعدش از اینجا شد هدایت شدم به ایده نت نامحدود شبانه وسریال مشت سفرنامه
چقد خوبه سلیقه خودتو پیدا کنی وجدا از بقیه با سریال خودت عشقبازی کنی چقد خندیدم ورها بودم
وایی انقد قلبه منو به پرواز در میاره بارها شده پای سریال بود قبلش یا بعدش کسی زنگ زده یا اصلا معلومه انقد مر انرژی میشم شاید برا بقیه اصلا خوشه شون نیاد یام حوصله سر بر باشه ولی عجیب من باهاش عشق میکنم روزم ساخته میشه چه کامنتی رنگوارنگ چه اتفاقات وروزهای رنگوارن سفر
اصلا خاب هامم رنگی شدم همش تو عشقو حالم خیلی خوبه
باید همین کارو میکردم زهن غر غرو پر استرس که همه دارن دعواش این بزنی عشقو حالشو در بیاری بیاریش توی سفرنامه برای خودش پرواز کنه به کمک خدا میخام تاحالا بهم هرچی لطف داشته بازم بینهایت هوامو داره ومن هم رهااتر واقعا هوای خودمو داشته باشمو لذت روزاموو ببرم وبه هر ایدش بگم چشممم
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ
رَسُولًا یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِ اللَّهِ مُبَیِّنَاتٍ لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۚ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَیَعْمَلْ صَالِحًا یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۖ قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقًا ﴿١١طلاق﴾
پیامبری که آیات روشن خدا را بر شما می خواند، تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند از تاریکی ها به سوی نور بیرون آورد. و هر کس به خدا ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد، او را در بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، درآورد، در حالی که در آنها جاودانه اند. همانا رزق و روزی را برای او نیکو قرار داده است.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا ﴿١٢طلاق﴾
خداست که هفت آسمان و نیز مثل آنها هفت زمین را آفرید. همواره فرمان او در میان آنها نازل می شود تا بدانید که خدا بر هر کاری تواناست و اینکه یقیناً علم خدا به همه چیز احاطه دارد.
=======================================================================================
نشانه ی امروز من:یک بهمن ماه 1403
قد قامت الصلاهِ کامنتی،قربه الی الله،الله اکبر….
سلام به استاد عباس منش عزیزم،سلام به استاد شایسته ی شایسته ی تحسین،سلام به رفیق های غار حرا
الهی که حال دلتون عالی باشه و روی فرکانس توحید سوار باشید و غرق عشق بازی با الله…
دکمه ی نشانه ی روزانه برای من،حکمِ یک هادی برای رگلاژ کردن مسیر هر روزه ی من به سمت مدارهای توحیدی بالاتره و وقت هایی که خودم در مدار های خوبی هستم،خیلی وضوح هدایتش بالاست،یک وقتایی هم خودم تو پیچیدگی ام،فقط منو دعوت میکنه به دیدن زیبایی ها و تحسین و آرامش…
یک جمله هم توی کامنت ها خوندم که نوشته بودن،استاد چقدر به جا الله اکبر میگه…اینم برام یک نشونه بود،چون از دیروز درگیر یک آهنگی شدم که از شبکه ی پویای بچه ها پخش شد،انقدر به قلبم نشست که رفتم دانلودش کردم و گذاشتم روی تکرار …
اﻟﻠﻪ دﻳﺪﻣﺖ ﺗﻮی ﻗﻠﺐ ﺷﻜﺴﺘﻪ…
اﻟﻠﻪ ﺗﻮ ﻧﮕﺎه ﭘﺪرای ﺧﺴﺘﻪ!
اﻟﻠﻪ ﻣﻴﮕﺬرم از درای ﺑﺴﺘﻪ…ﺑﺎ ﺗﻮ…
ظهر که نیلا،نیکا رو رسوندم مدرسه،یک احساس خوبی بهم گفت نرو خونه،برو آرامگاه…منم در حالیکه صدای همین آهنگ توی گوشم بود و غرق تجسمات قشنگم بودم،لبیک گویان،رفتم برای مراقبه …
وقتی رسیدم اونجا،دیدم یک بنده خدایی رو دارند روی دستاشون میبرند،خیلی وقت بود به این همزمانی نخورده بودم،همون لحظه یک نگاه به اون تابوت کردم و یک نگاه به آسمون خدا و گفتم ببین خدا،بالاخره منم یک روزی روی دستای این آدم ها به خاک سپرده میشم و برمیگردم پیشت…تو کمکم کن و نزار دست خالی بیام…
میخواستم برم سمت همونجایی که همیشه میشینم،ولی همون احساس خوب و همون ندا اومد که برو جلوتر…برو سمت تابوت …برو میخوام یک چیزی بهت نشون بدم،گفتم چشم ورفتم جلوتر…
دیدم یک روحانی با اسکورت تو تشییع جنازه ست…چند نفر وایسادن دارند باهاش حرف میزنن و عکس میگیرند،چند نفر دیگه هم مشغول حرف زدن با خودشونن،دوسه نفر هم اونورتر دارن با دوربین مصاحبه میکنند…تابوت اون بنده ی خدا هم داشت روی دست سه چهار نفر میرفت سمت منزل ابدی…
قلبم بهم میگفت ببین سعیده،آدم ها همه به فکر خودشونن،حتی اگر بخوان پشت سر جنازه ت بیان،بازم درگیر دنیای خودشونن،این آدم ها همونایین که الان نگران قضاوت هاشونی….ببین…ببین تو آخرش برمیگردی پیش من….منم که برات میمونم …نه هیچ کس دیگه….
کلی حالم خوب شد و لذت بردم ازین گفت و گوی خداوند….وبعد رفتم سمت سنگِ قبر پدربزرگم که اونجا بشینم،نه بخاطر یک مشت استخون پوسیده،بخاطر اینکه خدابیامرز با پول معنویش،جای خوبه آرامگاه دفن شده،اونجا همه ش کبوتر ها میان بالای سرت پرواز میکنندو احساس خیلی خوبه به آدم میدن…
خلاصه تا من نشستم اونجا،یک پسر ده دوازده ساله اومد کنارم،با یک تی کوچیک و یک ظرف خالی مایع لباسشویی که مشخص بود اینجا قبر میشوره،یهویی ازم سوال کرد: خامنه ای بود!؟گفتم چی!؟گفت اونیکه داشتن باهاش عکس میگرفتن خامنه ای بود!؟
منو داری زدم زیر خنده…ازین خنده انفجاری ها :))) خدا خیرم بده که تو قبرستونم آدم نمیشم:)))
گفتم نه پسر خوب،آقای خامنه ای الان تو تهرانه،ایشون احتمالا یا آیت الله نورمفیدی بوده،یا یکی از بزرگان گرگان…
این بچه دید این کسی که اینجا نشسته از خودش دیوونه تره،دیگه نشست کنارم و شروع کرد سر صحبت رو باز کردن،حرف های گنده گنده زدن :)))ازینا که بچه لات های پایین شهر میزنن…آره خامنه ای اینجوری اونجوری….فرمانده سپاه ما اینجوری گفته اونجوری گفته…
با چنان هیجانی حرف میزد،از خودش،از کارهاش،از تجربیاتش…منم سعی میکردم به گفت و گوهاش جهت بدم،گفتم تو که میگی من مدرسه میرم،چرا اینجایی!؟گفت صندلی دوچرخه م خراب شده،اومدم قبر بشورم،50/60 تومن پول دربیارم برم صندلی دوچرخه م رو درست کنم…
نکته ی جالبش برای من این بود که اصلا احساس قربانی بودن و ترحم توی صداش نبود،خیلی عادی داشت بامن حرف میزد،نه اینکه بخواد منو مجاب کنه بهش پول بدم…
بیشتر داشت از دعواهاش توی مدرسه میگفت،من اینو زدم،اونو زدم،برای فلانی چاقو کشیدم…
گفتم ببین تو دوست داری چی کاره بشی؟!
چشم هاش برق زد وگفت:پلیس!من میخوام پلیس بشم…
گفتم خب ببین پسر خوب،اگر میخوای پلیس بشی نباید پرونده ی خلاف داشته باشی،این درگیری هات رو کم کن،کاری به کار بقیه نداشته باش،بزار هرچی میخوان بگن،بگن،تو فقط به هدفت فکر کن…
ولی انگار توی دنیای خودش بود…میگفت نههه فحش مادر دادن،من روی مادرم حساسم،میزنم تیکه پاره میکنم کسی بهشون حرف بزنه…
گفتم مامانت کجاست،میدونه مدرسه نرفتی؟!گفتم فلان رستوران کارگره،بابام میره سر چهار راه،به بابا گفتم بهم پول بده صندلی دوچرخه هم رو درست کنم،گفتم نمیدم،کلا پول نمیده،منم اومدم اینجا برای دوچرخه م پول دربیارم…
دوباره ادامه داد راستی خاله دوسه روز پیش تولدم بود،من به خانوم معلممون گفتم براش کیک میگیرم،ولی مامانم گفت من آخر ماه بهت پول میدم،یک ماه دیگه چه ربطی به تولد من داره!؟میخواد یک ماه دیگه بهم پول بده به چه درد من میخوره!من تولدم الانه!
اون حرف میزد و منم توی افکار خودم غرق بودم،چیزی که برام جالب بود،ذره ای توی صداش حس ترحم نبود،فقط انگار یک آدم امنی رو پیدا کرده بود دوست داشت باهاش حرف بزنه …
راستی اینم گفت،نگاه به گوشی توی دستم کرد گفت خاله این فیکه،نه!؟خنده م گرفت گفتم نه اصله،گفت الکی میگی،گفتم نه باور کن،گفت:عهههه،چند خریدیش؟!گفتم مال چند سال قبله،قبلا خریدم،قبلا انقدر گرون نبود….
اون همینجوری حرف میزد،منم با خدای درونم…گفتم خدایا تو این پسر رو با این عزت نفس،الکی پیش من نیاوردی اگر قراره از دست من بهش کمکی بهم برسه،قلبم رو محکم کن،رفتم سمت قرآن و دیدم هدایت قرآنی کاملا مثبته…
ولی اصلا دوست نداشتم فکر کنه بخاطر حرفاش بهش کمک کردم،گفتم ببین این یکی،سنگ قبر بابابزرگمه،میخوای این رو بشوری؟!منم برم تا عابر بانک پول بگیرم بیام،پول زحمتت رو بدم…
انقدر خوشحال شد گفت جدی میگی؟!چرا زودتر نگفتی،برات میشستمش…
یعنی عاشق این آزادی و رهایی و توحیدی بودنش شدم،که اصلا به هدف قبر شستن و کمک گرفتن نیومده بود از اول…
خلاصه من رفتم سمت عابر،اصلا هم نمیدونستم و نمیدونم پول شستن قبر چقدره،ولی یک مبلغی رو کشیدم و اومدم پیشش،دیدم اصلا برق انداخته سنگ قبر رو….
ازش کلی تشکر کردم و پول رو بهش دادم…تا پول رو دید چشماش برق زد از خوشحالی،گفت خالهههه این خیلی زیاده،گفتم کادو تولدته،برو هم دوچرخه ت رودرست کن،هم حتما، حتما برای خودت کادو بخر باشه!؟
با یک ذوق بی اندازه گفت:باشه و باشه و بعد مثل جت از کنارم رد شد و دوئید به سمت در آرامگاه ورفت..من فقط صداشو میشنیدم که داشت بلند بلند میگفت آخ جوون الان میرم کیک تولد میخرم….
خیلی تجربه این احساس برام خوب بود؛خیلی زیاد….و خیلی خوب این مفهوم رو درک کردم که چرا خدا میگه کمک کردن به دیگران،به خودتون کمک میکنه…و با همون حس و حالِ خوبم،همونجا نشستم و غرق تماشای پرواز کبوترها شدم و انگار صدای این آهنگ رو از آسمون ها میشنیدم….
اﻟﻠﻪدﻳﺪﻣﺖ ﺗﻮی ﻗﻠﺐ ﺷﻜﺴﺘﻪ…
اﻟﻠﻪﺗﻮ ﻧﮕﺎه ﭘﺪرای ﺧﺴﺘﻪ!
اﻟﻠﻪﻣﻴﮕﺬرم از درای ﺑﺴﺘﻪ…ﺑﺎ ﺗﻮ…
اون پولی که خدا به اون بچه رسوند،برای من قدِ پول یک سوپرمارکت هم نبود…ولی برای اون پسر که اومده بود فقط پول درست کردن صندلی دوچرخه ش رو دربیاره…خیلی پول بود …
گفتم ببین سعیده…خدا بخواد کمک برسونه،اینجوری میرسونه…مافوق تصورت…چیزی که اصلا فکرش رو نمیتونی بکنی …
تو اندازه ی مشت خودت درخواست میکنی،اون از لطف و کرمش اندازه ی مشت خودش میبخشه…
به قول استاد،من نمیدونم اون پول برای اون پسر خیر داره یا نه،درست استفاده ش میکنه یا نه،ولی چقدر برای من درس داشت،چقدر برای من احساس خوب داشت،چقدر ایمان منو بیشتر کرد…چقدر بهم یادآوری کرد که ببین خدا میتونه از بی نهایت طریق کمک هاشو برسونه…کافیه تو فقط اون قدمی که سمت خودت هست و بهت الهام شده رو برداری،مابقیش رو بسپار به خدا…اون همیشه شاهکار میکنه ….
خداروصد هزار مرتبه شکر برای فرصت اقامه ی یک صلات دیگه و کنترلِ آگاهانه ی کانون توجه به سمت قدرت برتر…
و به قول مولانا….
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
نه که قصّاب به خنجر چو سر میش ببُرّد
نهلد کشتهٔ خود را، کُشد آن گاه کشاند
چو دم میش نمانَد ز دم خود کُنَدش پُر
تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند
به مثَل گفتهام این را و اگر نه کرَم او
نکُشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند
همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟
هله خاموش که بیگفت از این می همگان را
بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند
در پناه نور میسپارمتون…نورِ آسمون ها وزمین…خدایِ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ
به نام خداوند رزاق
سلام آبجی
کلا دوست داری اشک منو در بیاریا. یه بار نشد من بشینم کامنت های تورو بخونم و اشکم در نیاد.
چقدر عالی بود، چقدر حال کردم.
واقعا دمت گرم.
دلم گرفته بود کامنت رو که خوندم انگار خدا همه غمامو از دلم برد
اون شعر آخر چقدر حالمو خوب کرد.
یه سوال
چطوری تو همه این های قرآن رو یادته و برای هر چیزی آیه های درست رو مینویسیم
چرا من نمیتونم؟؟؟
خدا بهت خیر بده.
برات مثل همیشه آرزو میکنم خدا بهترین ها رو در بهترین زمان ها بده.
بازم ازت ممنونم
خدایا شکرت
بنام خداوند بخشنده مهربان.
سلام و درود به سعیده عزیز….
همین الان دارم سوره واقعه رو از شراب بهشتی گوش میدم..
و در این ساعت با خوندم کامنتت و خندیدن با صدای بلند حالمو تعقییر دادی!
امروز در این تاریخ ایده الهامیم وارد شهرتون شد…به یاری الله!…..
ایده ایی که از شهرتون روزهای اول ورودم به این بهشت اغاز شد.امروز در این تاریخ به جایگاهش فرستاده شد…
خیلی خوشحالم ولی هنوز نمیدونم بقیه ماجرا بکجا کشونده شد..ولی خداوند دوروزه پی در پی …تایید کارمو بهم نشون میده
..چه بصورت خواب چه بصورت نور الهی..مدام مدام برام میفرسته تا من قدمهامو بردارم..
به لطف خدا 10 ماه تمرکزی…10 عددد نمونه کار اماده شد….
چه هم زمانی…کلا شده عدد 10….
و من به پاس قدردانی از خداوند یه برنامه عالی برای خودم چیدم..
حیاطمونو آب پاشیدم تمییز:کردم…
ویوی حیاطمون کلا کوه هست..حیاطمون پر از درخت نخل و گلهای رنگ رنگی…
یه اتش زیبا روشن کردم..یه چایی دارچین و گل محمدی درست کردم.
..شروع کردم عشق بازی با خداوند…
یه لحظه خداوند رومو برگردون روی نوک کوه بهم گفت نگاه این پرنده کن…دیدم واضح نمیبینمش…گوشیمو روی دوربین گذاشتم زوم کردم جلو…
دیدم پرنده رنگ ابی…عکسشم گرفتم…رو به قبله داره نگاه میکنه حدودا از عصر تا همین چند دقیقه پیشم همون حالت سکون وایساده بود..
دقیقا قبلا یه شغال هم توی دم دمای غروب تو بلندی کوه دیده بودم…
یادم اون قسمتی اومد که خدا تو قران میگه…
همه کوه ها اسمان و زمین. همه در خداوند رو ستایش میکنند…
یه گله کبوترم با سرعت میرن پشت کوه برمیگردن بالای خونمون…
واقعا بهشت رو به تمام معنا ایتروزا درک میکنم…
یه روز مامانم گفت چرا تو چشمات اینقدر زرد شده…مگه مریضی!؟
سعیده این نور الهی چه کارهایی که نمیکنه…این لطف خداوندی که شامل حالمون شده..احساس نمیکنم توی زندگی زمینی هستم..
یه لحظه خداوند گذشتمو بیادم میاره…
بخودم میگم..خدایا اگه من هدایت نشده بودم باید چکار میکردم…
اینقدر حس سپاسگزاری دارم که عاجز میشم.نمیدونم چجور تشکرش:کنم..
حالم دگرگون میشه…
امروز صبح قبل از اینکه نمونه کارامو بفرستم گرگان…
خواب دیدم تو اتاق کارم پر از سبزی خوردنه..
بعد تو حیاطمون پر از میوه های سبز رنگ بزرگ و کوچیکه اینقدر سبزیجات ترو تازه بود که نگوو…
بازم خداوند روز گذشته کله صبح بیدارم کرد…بعد از نیایش….یه لحظه خوابم برد..بلند بهم گفت از زبان یفرد نزدیکم..1000 هزار عددد نوشته….
منظورش من 1000 کار انشالله کار الهیمو بفروش میرسونم همینجور 1000 بهم میگفت…الله اکبر…
اینقدر اینروزاها از زبان مختلف خداوند برام الهام میرسونه که ..زبانم قاصره از اینهمه لطف بیکرانش…
و در نهایت صحبت شما مهر تایید اخر بود.. بهم گفت بسپار بخودم…تو یمت خودتو خوب انجام دادی بزار منم سمت خودم…
راسی امروز از خدا قیمت میخاستم..سه تا نشانه گذاشتم. اولی همون قیمت تاییدی اومد..و خودم گفتم نه این عدد.بیشتر نزارم…
و بازم چون روی عقلم حستب میکردم ..گفتم خدایا یبار دیگه میخام نشانه رو بزارم.اینبار هر چی تو گفتی میخام تسلیمت باشم و به عقلم رجوع نکنم…
همین الان یه پسر بچه بلند تو کوچه صداش اومد گفت بسم الله الرحمن الرحیم…الله اکبر…
از دقت همزمانیها….
اومد سه تا نشانه رو بندازم..همون عدد اولی تو کف دستم موند..با وجود اینکه سه تا انداختم ..همون عدد اولی تو کف دستم گرفته شد…
و خداوند بهم گفت ارزش کارت همینه..با این عددد شروع کن..منم قیمت نمونه کارا رو فرستادم..
امروز خیلی روز قشنگی برام بود کلی عکس گرفتم و گذاشتم تو صفحه نشانهایم…
و در نهایت میخاستم بفرستم گفتم خدایا تایید کردی..پیام اومد..شما وارد ماجراجویی جدید شدید…
خداوند رو سپاسگزارم که هر لحظه منو هل میده بسمت پیشرفت..اینقدرم میترسم..ولی مدام به خودم نهیب میزنم اگه باایستی میگندی..
فایل اول عزت نفس.الان چهار ماه هست دارم روش کار میکنم…خیلیم ذهنم عجله میکنه که زودتر برم..مرحله دوم .رفتمم ولی بازم برگشتم احساس میکنم هنوز بهش نیاز دارم…
در نهایت سپاسگزار این سایت و اموزشهای استادم ..بعضی موقعها بقول خودت انگار خواب میبینیم..
وقتی افراد نزدیکمو میبینم توی بدو بدو تقلا هستن بخودم نگاه میکنم چقدر حالم خوبه چقدر با خودم در صلحم چقدر کار دارم چقدر بدنم سالمه.چقدر همجا تمییز و مرتبه..
میگم خدایا بزرگترین نعمتی که بهم دادی سعادت و خوشبختی الانم تو این دنیا هست..و اخرتم مدام بهم نشون میدی که خوشبختم..
فقط میدونم باید خیلی مواظب کنترل ذهنم باشم..
سعیده دیگه شب شد.اتشمم خاموش شد..زغال انداخته..یه فلاکسم چایی خوردم…کوه.مونم.. یه کوچلو روشنه ..هوا هم یه کوچولو سرده .ولی حالم خیلی خوبه .هر جا باشی سلامت پر از نور خدا باشی…
سلام سعیده خانم الهی
واایی خودمو خیلی دوس دارم از وقتی دارم قانون بیشتر درک میکنم به لطف دسته مهربان خدا استاد عباس منش وشما عجیب به قلبم نشستید وقابل تحسین شدید این ایمان خالصتون این اگاهیتون دمتون گرم چقد قلبتون زلال چقد کامنتون لذت بخشه چقد لایک خورده معلومه دیگه از بسا با خودش ریختید روهم عشقو حال کردین دیگه مثل این روز واین خاطره زیبا منم مطمنم میخام این راهو برم مطمنم میخام مثل شما انقد به خدام نزدیک باشم انقد مثل شما رها بالیاقت و ارزشمند
وایی چقد باورهای زیبایی دارید دقیق نمیدونم چیه و چجوری ثبتشون کردی ولی خیلی حسشخوبه قبلا کامنت تون خوندم ولی راستش دارم عاشقتون میشم جدا چقد رابطه با ربم با ادماش جادویی شده چه ادمای رویایی پیدا میکنم مثل شما شکرت که من با شما همراه شدم ومنو بازهم یاده خدام انداختید وچقد لذت داشت این عشق بازی نوش جونتون این مدار الهی وانقد خوشبختی رهایی ات و انقد سرت به زندگیه خودت ولدت میبری
بنام خدای رزاق وهاب و هدایتگرم
سلام به همه بچه های سایت و استاد نازنینم و مریم جان و سعیده خوش قلم و با درایتم
چقدر لذت بردم از خوندن کامنت زیبا تون ،این قسمت چه زیبایی از مولانا رو نوشتید چقدر دلنشین بود و بجا….
سعیده نازنین هم رشته ای و همشهری من امیدوارم در زمان مناسب و مکان مناسب به لطف الله همو ببینیم و چه بهتر از اینکه دوست واقعی و اصیلی از همکلاسی های دانشگاه استاد داشته باشم
نور به قلبت بتابه همیشه
و سپاسگزارم از استاد عزیزم برای این اراده قوی در استمرار داشتن این مسیر زیبا ، این کنترل ذهن قوی این همه الگووو بودنشون
و مهم تر از همه توحیدی بودنشون که ،چقدر همین الگو برداری این مسئله چه درهایی رو به سمت زندگی باز کرده و خداروشکر هر روز زندگی بهتر و بهتر میشه و سرعت رسیدن به خواسته هام خیلی بیشتر شده فقط دارم مومنتوم مثبت و ارامش و توحید رو ادامه میدم …
و هزار الله اکبر از این قانون توجه این درستی قانون واقعا وقتی از قانون توجه درست استفاده میکنیم به قول استاد لاجرم از همون جنس وارد زندگیمون میشه ….من امروز صبح به یک قسمتی از ناهارخوران هدایت شدم(خانه طبیعت) که دقیقا شبیه اون قسمتی بود که مریم جان رفته بودن و از یک برکه پر از ماهی های رنگی و زیبا فیلم برداری میکردن .!!!!هزار الله اکبر درست همون فضا بود یعنی 99درصد اجزا ،رنگ ها،پله ها،برکه سبز پر از ماهی های قرمز و رنگی …
تا این صحنه رو دیدم یادم افتاد من حدودا دوهفته پیش داشتم این فضا رو از سایت دیدم و الان دقیقا در زمان و مکان مناسب هدایت شدم چقدر ایمانم قوی تر شد چقدر باورهام تقویت شد و من کلی این صحنه رو به خودم تحسین و یاداوری کردم که حواسم باشه پاداش کنترل ذهن این چنینهخدایاهزاران بار تو را شکر
سلام استاد عزیز و مریم خانم نازنین
ایجا یه دنیای دیگه ست
تحسین می کنم زیبابین بودن شما را که از دین حتی تخته سنگ اینقدر شگفت زده شده و خدا را شکر می کنید
تحسین می کنم که چنین مکان جادویی را جذب کردید
تحسین می کنم خوش برخورد بودن خانمی که روی نردبان بود و با کمک همکارانشون داشتن زیبایی اون مکان را بیشتر می کردند
تحسین می کنم ذهن زیبایی را که اسن مکان را خلق کرد،فقط ذهنی که به خدا وصل باشه زیبایی خلق می کنه
تحسین می کنم این نظم و تمیزی را
استاد شگفت انگیز بود .من عاشق کارتون هستم،تک تک اینها رو که می دیدم کلی ذوق می کردم.
اگر یکبار دیگه خواستید برید اونجا لطفا اطلاع بدید من هم میام همه رو براتون تعریف می کنم.
درست مثل آسیاب آبی،وقتی اولین چرخ حرکت کنه دیگه روان میشه.درست مثل دانشجویان کلاسهای شما.
وقتی درب فروشگاه را باز کردید صدایی که می داد دقیقا آدم را به فضای همون کارتونها می برد،انگار وارد یک فروشگاه در یکی از اون کارتونها میشم.
تحسین می کنم قدرت و زیبایی خداوند را در خلق این همه زیبایی که اینقدر فراوانه که در تصور نمی گنجه
تحسین می کنم مهر خداوند را که در نقطه به نقطه این جهان پهناور زیبایی و ثروت و نعمت فراوان و بی نهایت تکرار نشدنی خلق کرده
الله اکبر
خدایا ازت سپاسگزارم
استاد و مریم جان از شما سپاسگزارم
به نام خداوند رب العالمین
سلام و درود فراوان به شما عزیزان
خدایا شکرت برای یک روز زیبای دیگه توی این مجموعه بسیار فوقالعاده و شگفت انگیز
چقدر اینجا زیبا و بی نظیر است ،،چه طرح های باحال و حیرت انگیزی ،،خیلی باحاله ،،اینقدر به دل نشسته که خدا میدونه ،،خدایا شکرت که فرصت دیدن این همه زیبایی رو در کنار شما دارم ،،
ببین چه باحاله این مجسمههایی که از روی فیلم های کارتونی درست کردن ،،بیشترم دهه شصتی ها خاطره دارن باهاشون ،،،خیلی جذاب هستن
این فروشگاه های فوقالعاده که همه چیز های تزئینی و جالب داره هم که همه جا هست و بسیار مشتری پسنده
من که دلم میخواد همه اینا رو بخرم مثه خانم شایسته که دوست داره ،،ولذت میبره از این مدلا
تحسین میکنم این احترام و همدلی شما رو که با هم هماهنگ میشین و به هم احترام میذارین وچونه نمیزنین سر هیچ مسأله ای،،واقعا تحسین برانگیز هستین
استاد منم اگه بودم یکبار دیگه میرفتم دور میزدم
بس که زیباست و حیرت انگیز ،،خدایا شکرت
تحسین برانگیز این درون خفن با اون تصاویر فوقالعاده ای که میگیره واسمون ،،،خدایا سکمرت
خدای من ببین زیبایی ها رو. چقدر فوقالعاده هست اینجا ،، چه منظره خالق العاده ای،،واقعا زیباست
این آبشار رو ببین انگار نقاشی هست واقعا تحسین برانگیز است این همه نعمت و فراوانی و زیبایی
خیلی عالی بود همه چی ،،کلاامروز یک روز فوقالعاده بود واسم واقعا با دیدن زیبایی ها روزت زیبا میشه
واقعاً لذت بخش میشه ،،من هر روز صبح اول سعی میکنم سفرنامه رو نگاه کنم چون همش زیبای و فراوانی است ،،خدایا هزاران بار شکرت ،،خدایا سپاسگزارم ازت
این عکس های آخر هم قشنگ درست کردین ،،خیلی باحال شده ،،سپاس از لطف شما
خدایا سپاسگزارم ازت برای این مسیر زیبا و پر از اتفاقات خوب ،،خدایا شکرت
سریال سفر به دور آمریکا قسمتهای 120 و 121 راک سیتی
به نام تنها فرمانروای عالم ربّ العالمین.
سلام به استاد عزیزم،خانم شایسته و به همه دوستانم.
راستش چون این دو قسمت در اصل یکی بود و در مورد یک جای رویایی بود دوست داشتم با هم ببینم و در موردش بنویسم،کسی هم بهم نگفت نمیتونی این کار رو انجام بدی،پس من هم هر دو قسمت رو دیدم و یک بار کامنت گذاشتم.
وقتی فایلهای بینظیر سفر به دوره آمریکا و یا زندگی در بهشت رو میبینم یعنی دارم به زیباییها،ثروتها،نعمتها و فراوانیها توجه میکنم. اما وقتی در موردشون مینویسم و فکر میکنم یعنی تمرکز لیزری در مورد ثروتها،فراوانیها،زیباییها و نعمتها.پس من الان در حالت تمرکز لیزری هستم و با نام و یاد خدا شروع می کنم.
شروع فایل با یک منظره رویایی و خارقالعاده شروع شد موسیقی بینظیر و به طرز عجیبی آرامبخش،خدایا،درختها رو، چقدر قشنگ شدن آفتاب رو ببین چه نوری داره ،حالا ترکیب آب و نور و درختهای رنگی رو ببین واقعاً جا داره بگم الله اکبر به این همه زیبایی به این همه نور به این همه رنگ و به این همه نعمت ثروت و برکت . خونههایی که نزدیک به آب ساخته شده آدم مدهوش میشه از این همه زیبایی.
حرکت و فیلمبرداری دِروُن رو ببین چقدر آرام و روان حرکت میکنه و فیلم میگیره.
راستش رو بخواهید اگر من اولین باری بود که این فایل رو میدیدم و از پشت صحنه این فایلها خبری نداشتم فکر میکردم یک تیم 10 نفره از فیلمبردار، کارگردان، خلبان و ویرایشگر فیلم هستند که تصاویری به این زیبایی رو گرفتن،اما این تصاویر حرفهای و رویایی توسط دو استاد عاشقِ تمرکز بر زیباییها و یک دِروُن گرفته شده.
راستش من از بچگی تا زمانی که با استاد آشنا نشده بودم خیلی از پاییز خوشم نمیآمد اما عاشق بهار تابستان و بعد زمستان بودم اما الان میبینم پاییز چقدر قشنگه چقدر رویاییِ چقدر دوست داشتنیه و چقدر رنگیه و این دیدن زیباییهای پاییز را مدیون استادم هستم که یادم داد هرجا زیبایی بود رو ببینم و تحسین کنم و لذت ببرم از زندگی در لحظه اکنون.
فیلمبرداری با درون حدود 8 دقیقه بود،البته اولش فکر میکردم حداقل باید 15_ 16 دقیقه باشه،اونقدر که این حجم از زیبایی و لطافت و حال خوش رو توی خودش داشت ،اما دیدم فقط 8 دقیقه بود،انقدر که مناظر زیبا دیدم ،فکر کردم بیشتر از 8 دقیقه طول کشیده.
یاد خاطرهای از خودم افتادم،وقتی برای اولین بار با شکرگزاری درست بابت همه چیز آشنا شدم و شروع کردم به شکرگزاری،بعد از مدتی متوجه شدم چقدر روزها برام انگار بلندتر شده انگار پربارتر شده انگار یک روز در زندگی من به اندازه دو روز پر از برکت و ثروت بوده و انگار بیشتر زندگی کردم این فایلها هم برایم همینطور گذشت.
برگردیم به ادامه زیباییها،عجب جاده سرسبزی چقدر زیباست اصلاً من به خاطر سرسبزی و سرزندگی و رنگ سبز درختها، گلها و گیاهان هست که بهار و تابستان رو خیلی دوست دارم.
چون همه چیز سرسبز و شاده،
(( خوش آمدید به جورجیا )).
اوه ، چه منظره زیبایی ، حین رانندگی مواجه میشی با یه آبشار چشم نواز و قشنگ که از دل صخرهها پایین میریزد.
در ادامه رسیدیم به
(( باغهای شهر صخره))
چه اسم جالبی هم داره،من چون خودم عاشق باغ ،گل، گیاه، درخت ،سرسبزی و سرزندگی هستم،اسم باغهای شهر صخره رو که دیدم گفتم این فایل باید عالی باشه.
ورودیش رو ببین،چه درهای قرمز قشنگی داره،چقدر اونور دنیا قشنگ،درست و به جا از رنگها استفاده میکنند. دربها رو قرمز کردن و ترکیبش با دیوارهای سفید و درختچههای نقرهای و گیاهان سرسبز و رنگ پاییز چقدر رویایی شده. واقعاً تحسین میکنم این سلیقه ی خوب رنگ آمیزی طراح و دست اندرکاران این مکان فوق العاده زیبا. ببین
درخت دم درب ورودی هم قرمزه،چه نورپردازی خفنی هم کردند،الله اکبر به این حجم از زیبایی. یه خوش آمد گویی گرم و صمیمی حین ورود به باغ،و اولین منظره رویایی، آبشاری که از اون صخره پایین میاد. چقدر صدای آب دلنشینه و باز هم آبشار و صدای آب.
خدایا اینجا با وجود اینکه صخره هست چقدر رویاییه اصلاً انگار یه قسمتی از بهشته که صخرهای هست الله اکبر.
چه صدای زیبایی داره طبیعت و اون پرندهای که آواز میخونه چقدر حس و حال آدم رو خوب میکنه چه موسیقی قشنگی هم توی فضا پخشه. اولش فکر کردم استاد خودش موقع تدوین،اون موسیقی رو روی فایل گذاشته که به حجم زیبایی و رویایی بودن فایل اضافه بشه، اما بعد فهمیدم نه بابا،این موسیقی توی همون فضای اصلی داره پخش میشه و چه رویایی هست.
رسیدیم به یه تریل برای پیادهروی بین صخرهها،وای خدای من چقدر عجیبه،فقط به اندازه نصف نفر جا هست،که استاد مثل مرد رد شد. تا حالا یه چنین مکان زیبایی رو ندیده بودم اون هم تو دل صخرهها. ببین اونجا رو، چه آبنمایی درست کردند،حین دیدن این فایل متوجه شدم بعضیها با گوشی موبایل خودشون فیلمبرداری میکنند اما واقعاً چند نفرشون این زیباییها رو مثل استاد به این تعداد آدم نشون میده؟نمیدونم.!!
اما استاد من با عشق این کار را انجام میده و هر جای زیبا و دوست داشتنی میره هم خودش لذت میبره هم ما رو شریک میکنه و دعوت میکنه به دیدن زیباییهای دنیا.
یه توضیح و مثال بارز که استاد زد و گفت: ما توی دهاتمون خیلی جاها داریم که شبیه به اینه که صخره داره،استان کهکیلویه و بویراحمد،اما اونجا رو نیامدند اینطوری توریستی کنند و ازش پول در بیارن؛. واقعا. نه فقط استان کهکیلویه بلکه همه جای ایران این جنس از زیباییها رو داره اما اینجاست که تفاوت ذهن و فکر ثروتمند و پولساز و ذهن و فکر فقیر خودش رو نشون میده البته من و دوستانم در سایت عباس منش که پیگیر آموزشها و درسهای استاد هستیم و سعی میکنیم بهشون عمل کنیم،در مسیر ذهن و تفکر ثروتمندیم خدایا شکرت.
وای،بعد از اون تونل تاریک چه منظرهای نمایان شد صدای موسیقی هم بیشتر شد چقدر زیباست،چقدر زیباست. نکته جالب دیگهای که استاد اشاره کرد. در مورد ساختن راهها و گذرگاههایی برای دیدن همه زیباییهای اینجا که بهشون فکر شده و طراحی کردند و ساختند،واقعاً چه نکات ریزی رو استاد اشاره میکنه.
ببین داخل درختها رو چراغ وصل کردند،چقدر قشنگ شده. تازه الان روزه و فقط ابری هست ،حالا یکم تاریک بشه چه منظره عجیبی داره اینجا.
میرسیم به دوراهی،استاد اول پل چوبی یک نفره معلق رو انتخاب میکنه و عجب پلی هست،هم یکم ترس داره هم هیجان،از روی پل چه منظرهای داره واقعاً تحسین برانگیزه.
وای خدایا هِی داره زیباییهای اینجا بیشتر میشه،بارون نم نم هم شروع به باریدن گرفت منم که عاشق و دلباخته بارون،وای،چه شود؟گل بود به سبزه نیز آراسته شد.
فقط صحنه رو داشته باش ،اون مجسمه عقاب تیز پرواز رو.
استاد چقدر به جا و به موقع از این کلمه جادویی« الله اکبر »استفاده میکنه اصلاً من یاد گرفتم که چه موقع از الله اکبر استفاده کنم ،وقتی به وجد میام از دیدن زیباییها، نعمتها، ثروتها، فراوانیها و هر چیز خوبی که در اطرافم میبینم بگم الله اکبر و تحسین کنم، خدایا شکرت.
میرسیم به تابلویی که نوشته( راک سیتی رویای این آدمها بوده )،به نظر من این کار یعنی سپاسگزاری،سپاسگزاری از خداوند به خاطر وجود چنین انسانهایی و سپاسگزاری از این دو نفر که باعث و بانی خلق این شهر صخرهای زیبا و خارق العاده بودهاند روحشان قرین رحمت الهی.
خدای من آبشارو ببین خدایا چقدر زیباست. خیلی رویاییه خیلی رویاییه. و دیدن مکانی که دیدش به هفت منطقه مشرفه و استاد که مبهوت این همه زیبایی شده. یه چیزی میخوام بگم: خدایا،به آدمهایی که توی این مناطق زندگی میکنند و یا حتی از این مکان رویایی دیدن کردن چطور توضیح بدیم بهشت چه شکلیه و چه خصوصیاتی داره اونها قطعن میگن ما همین الان هم داریم توی بهشت زندگی میکنیم، و بهشت رو توی همین دنیای مادی و زمین خاکی دیدیم. خدایا شکرت که ما هم سعادت دیدن گوشههایی از بهشت رو داریم واقعاً چی بگم ، چی بگم جز کلمه زیبای الله اکبر.
این مکان جون میده برای عکاسی توی موقعیتهای مختلف،وای چی میشه اگه عروس و داماد بیان اینجا و فیلم عروسیشون رو بگیرن چقدر رویایی هست خدایا شکرت. خانم شایسته هم چه رنگهای زیبایی پوشیده و با هم سِت کرده خیلی خوش لباس شده،میرسیم به نقطهای که آدمهای چاق رو میچلونه واقعاً هم بین صخرهها تنگ و باریکه اما استاد و خانم شایسته که اصلاً مشکلی نداشتند و مثل آب خوردن رد شدن برای لاغرها هم کاری نداره .
انگار اومدی توی بهشت،هوا بهشتیه،مکان بهشتیه،موسیقی بهشتیه،فضا و تصاویر هم که بهشتیه،دیگه واقعا بهشت چطور میتونه باشه خدایا شکر.
خدایا شکرت بهشت رو روی زمین دیدیم،خدایا به هر سمتی نظر میکنیم یه صحنه رویایی میبینیم خدایا اون آبشار زیبا رو ببین چقدر قشنگه. بعد میرسیم به صندلی چوبی زیبایی که با رزین اِپوکسی چقدر زیبا درستش کردن واقعاً زیباست، تلفیقی از هنر و طبیعت و تکنولوژی،و اون مجسمه تراشیده شده طوری به نظر میرسه انگار اون صخره رو روی دوشش گرفته چقدر خلاقیت اینجا موج میزنه خیلی زیباست، خیلی،حتی رگهای دست اون مجسمه هم نشون داده شده چی میتونم بگم از این همه هنر و زیبایی.
قسمت 121
اینجا واقعاً جادوییه و واقعاً آدم اشکش در میاد از این همه صحنههای زیبا و رویایی،حالا رسیدیم به جایی که تلفیقی از نور آبی کم و صدای آرامبخش آب و صندلی برای لذت بردن از این فضا،آدم دوست داره ساعتها بشینه و لذت ببره و انسانهای خوش برخوردی که همش در حال زیباتر کردن این فضا هستند و مداوم رسیدگی میشه.
ورود به سرزمین افسانهها.
از تمام اون چیزها و برنامه کودکهایی که اکثر بچهها باهاش خاطره دارند رو یکجا جمع کردن انتهای مسیر دوباره میرسیم به همون فروشگاهی که اول واردش شده بودیم. یعنی ابتدا و انتهای این مکان فوق العاده رو به فروشگاه وصل کردند و این نشون میده فروش در هر سازمانی،مجموعهای و کسب و کاری از اهمیت بالایی برخورداره و قطعاً کسانی که از این مجموعه رویای دیدن میکنند حتماً دوست دارند یه چیزی و یه نشانهای و یه یادگاری از این همه زیبایی با خودشون به خونه ببرند و خرید میکنند چقدر فرق هست بین نگاه ما و اون طرف دنیا به فروش.
به نظر من فروش همه چیزه، همه ما انسانهای توی زندگی عادی خودمون هم فروشندهایم،حتی اونهایی که شغل کارمندی و اداری دارند هم زمان،انرژی و فعالیت فیزیکی خودشون رو میفروشند و در قبالش پول دریافت میکنند. وقتی دقیق نگاه میکنم میبینم فروش جزء لاینفک زندگی انسانهاست. فروش است که باعث رونق هر کسب و کاری میشود. استاد و خانم شایسته تصمیم میگیرند دوباره از این فضا دیدن کنند و این بار تمرکزی برای خودشون لذت ببرند و حال کنند. و در انتها نمایش زیباییها توسط درون هوشمند و فوق العاده،واقعا زبان قاصره از گفتن این زیباییها دیگه چیزی نمیگم میرم محو تماشای این صحنههای بهشتی بشم. عکسها رو ببین چه کرده. خدایا،از تو بابت این همه زیبایی ممنونم.
در پناه رب العالمین شاد و ثروتمند باشید.
با سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم:
واقعا چه مکانهای جادویی درست کردند با اون نور پردازی های زیبا،کارمندانش هم کاملا انرژی مثبت هستن و هنوز داشتن به زیباییهای این مکان ،زیبایی دیگری اضافه میکردند،دمشون گرم که هیچی کم نمیزارن،خدای من رسیدیم به جادویی ترین مکان در این باغ زیبا.
چقدر قشنگ شخصیت های داستانی و کارتونی رو درست کرده بودند و من خودم به شخصه دوس داشتم چندین ساعت فقط تو همین نقطه باشم،یعنی هم خودشون ثروتمند شدند و هم باعث شدند بقیه لذت ببرن از این همه هنر و زیبایی،چقدر این مغازه هاشون جالب هس،و سلیقه خانم شایسته رو خیلی دوس دارم که از این لیوان کوچولوها میگیرن ،چون تو هر ایالتی دارن و اینجوری یع یادگاری زیبا از هر ایالتی دارن،البته من چون اصلا ماگ ندارم،علاقه ام این هس که ماگ بردارم و برام کاربردی تر هس،چقدر خوب که شما برگشتید و یه دور دیگه لذت بردین،
داشتم از دیدن تصاویر و صحبت ها لذت می بردم؛
به محض اینکه دِرون حرکت کرد و اوج گرفت ناخودآگاه اشک از چشم هام جاری شد، اشک می ریختم و لذت میبردم از این همه زیبایی …
و گفتم خدایا دورت برگردم که ایچنین زیبا رخ نشون دادی بهم، یه بار دیگه، یه جورِ دیگه و به یه بهونه دیگه ای اومدی و خودت رو نشون دادی؛ یعنی میخوام بگم انصافاً دیگه خیلی سخته که وسط این همه زیبایی، خداوند رو پیدا نکنی …!!! من اون جایی که داشتم از چشمِ دِرون تصاویر رو میدیدم یک خوشحالی خالص رو با بند بندِ وجودم داشتم حس میکردم
این روزها دارم به شکل های مختلفی زیبایی ها رو با همه وجودم حس میکنم. و امروز، اینجا در این فیلم:
صخره های زیبا؛
صدای شر شر آب؛
یادآوری داستان های کودکانه؛
گفتگوهای عاشقانه و سرشار از ادب و احترام؛
یه فروشگاه زیبا؛
پرواز بر فراز یک منطقه زیبا و مملو از درختان و طبیعت چشم نواز، همراه با آسمانی زیبا با همراهی یک موسیقیِ روح نواز …
همه و همه اون چیزی بود که روزیِ همه مون شد؛
نوش جونِ همه مون …
استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته عزیز ازتون ممنونم بابت همه چی …
خدایا شکرت بابت این همه زیبایی …
به نام خداوند زیباییها
سلام به همه عزیزان
واقعا چه جای جالبی هست بعضی از کارتون ها رو که دیدم به یاد گذشته افتادم و چقدر زیبا درست شده دمشون گرم.
دمشون گرم که روی این محل رو زیبا و جذاب کردن و طوری اینجا را تزیین کردن که حتی استاد هم حاضر شده دوبار از این محل بازدید کنند و منم بودم همین کارو میکردم
نکته جالب در کنار این زیباییها فروشگاههایی است که وسایل مربوط به این راک سیتی را به فروش میگذارند و ثروت میسازند
چقدر خانهها در این شهر راک سیتی زیبا و با فاصله از هم هستند خیلی شهر جالبیه ، خصوصا در پاییز که برگ ها واقعا رنگارنگ شدن. خوب شد که drone رو بالا فرستادید که این حجم از زیبایی ها را ببینیم
اگر حرکت نکنیم نمیتونیم این زیبایی ها رو ببینیم ، پس لازمه بزرگ شدن حرکت کردن است
دنیا پر از زیبایی و نعمت هست و باید گشت و دید و لذت برد ، وقتی سفر میکنیم ذهنیت جدید میگیریم و از وابستگی ها دور میشیم
جالبه که از این مناطق طبیعی در ایران هم هست و میشه با جذابیت دادن بهش ازش ثروت ساخت . کسایی که این ثروت ها را میسازن روی فرصت ها تمرکز دارن
سلام خدمت همه دوستای گلم استاد عزیزم و خانم شایسته گل
خدارو شکر که تونستم ی قسمت جدید ببینم
خدایا شکرت که هرجای خوشگلی می بینین ماهم به دیدن این زیبایی ها دعوت می کنین .
خدایا شکرت بابت این روابط قشنگی که دارین که انقدر پایه همین من تحسین می کنم روابط قشنگتونو اینکه اینقدر رفیق و پایه همین .
همه جا در نهایت احترام باهم میرین و در صلحین
اینا به من نشون که هست و منم خواهان همچین رابطه ام .
خدارو شکر ک یبار دیگه رفتیم اون زیبایی ها رو دیدیم اون آبشار زیبا و خدایا همیشه شکرت
به نام خدای مهربون
سلام به استاد عزیزم ،مریم زیبا و همه دوستان همفرکانسی ام…
چقدر این قسمت هم زیبا بود …خداروشکر برای دیدن این زیبایی ها
چقدر نور پردازی های زیبایی داشت ،چقدر اون قسمتی که ابنما بود ارامش بخش و زیبا بود
چقدر دلنشین بود
چقدر قشنگ که دوتایی میرید سفر ..چقدر قشنگ بود اون قسمت کارتون ها ،وجقدر تجدید خاطره شد ..واقعا بنظرم رویایی بود خداروشکر بابت دیدن این زیبایی های وصف ناپذیر و اخر ویدیو چقدر قشنگ که عکس های خودتون رو گذاشتید ،چقدر خداروشکر اعتماد به نفس دارید ،داشتم فکر میکردم که اگر من بودم فقط عکس طبیعت میذاشتم اما شما عکس شخصی گذاشتید وچقدر هم زیبا بود
من عاشقتونم