دیدگاه زیبا و تأثیرگزار الهه عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:
من عاشقتم استاد بینظیرم که برامون از این بهشت زهرای زیبای این شهر بینظیر فیلم گرفتی و این نکات مثبت و زیبا رو برامون توضیح دادین.
یدن این مقبره ها که همراه با این اهنگ بسیار ارامش بخش همزمان شده بود، بهمون یه دنیا حس الهی و ارامش بخش رو هدیه داد. چقدر این ارامگاه ارامش خاصی رو بهمون میداد، چقدر انرژی الهی و بینظیری داشت و تمام وجودم رو پر از ارامش کرده بود. چقدر با نظم و تمیز و مرتب و بسیار زیبا این مقبره ها رو ساخته بودن. چقدر این چمن ها زیبا و یکدست بودند. چقدر با طرح زیبا و بینظیری این مقبره ها رو کنار هم ساخته بودن و این سادگی که مقبره ها داشتن و رنگ سفید و زیباشون به ادم ارامش میداد. نگاه زیبای این کشور بینظیر امریکا رو به ارامگاه رو دوست دارم. همه چیز رو در کمال سادگی چقدر زیباست. پرچم زیبای این کشور بینظیر همیشه بهم حس خوبی رو هدیه میده.
استاد عزیزم صحبت های زیباتون بهم اگاهی های بینظیری رو هدیه داد: اینکه تا میتونم از تک تک لحظات زندگیم لذت ببرم؛ تا میتونم حس خوب رو به خودم هدیه بدم؛ تا میتونم مهربون و بخشنده باشم؛ تا میتونم در لحظه زندگی کنم و از زندگیم لذت ببرم؛
تا میتونم حس شادی رو به خودم هدیه بدم و با موندن توی احساس خوب، با تمرکز روی نکات مثبت و با ایجاد شخصیت صدق بالحسنی، برای خودم یه زندگی بهشتی رو خلق کنم .
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
برای دیدن سایر قسمت های این سریال، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 122435MB28 دقیقه
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به روی ماهتون
من تصمیم گرفتم از این به بعد هر فایلیو که دیدم براش کامنت بزارم بعنوان تشکر بخاطر فرکانس و حس خوبی که بهم منتقل شده، درواقع به خودم قول دادم که سپاسگذار باشم نسبت به هرچیز و میخوام سپاسگزاریمو به این صورت هم نمایش بدم😍
یه چیزی و بگم من تو ی دفتر مهندسی مشغول کار شدم بعنوان کارآموز ک فقط کارو یاد بگیرم بمدت 3 ماه بدون حقوق، مهندسی که قراره پیشش کار کنم50،60 سالشه اولین روزی که رفتم برگشت بمن گفت شما باید میزارو هم دستمال بکشی مهمون میاد چای هم بیارید، منم خیلی ادم مغروری بودم یه لحظه ته دلم خالی شد نزدیک بود بغض کنم برگشتم گفتم دستمال ؟؟؟؟
گفت بله…. بخاطر خودت میگم بعدا میفهمی دلیلشو شاید الان بگی چه تاثیری رو من داره و از این حرفا ولی بعدا متوجه میشی
منم گفتم اگ شما میگی چشم
میدونید چرا این حرفو زدم چون یاد حرف استاد افتادم که باید تسلیم باشی باید برای موفقیتت بها پرداخت کنی باید قربانی کنی باید افتاده بشی نه مغرور
این حرفا تو چند لحظه اومدو باعث شد بگم چشم
و امروز به خودم تعهد دادم که با عزت نفس بدون اینک بخواد خودش بهم بگه اینکارو کن خودم سریع انجامش بدم خودم سریع دستمال برداشتم روی میزو دستمال کشیدم، گفتم عب نداره باید از یجا شروع کنم خدا منو هدایت کرده به این دفتر پس درسته من تسلیمم خدا جون هرچی بگی میگم چشم…
(البته داستان هدایتم به اون دفترم قبلا گفتم)
تازه دارم متوجه میشم که چرا این حرفو مهندس بهم زد خودش با اینک ارشد پایه یک معماریه ولی فوق العاده آدم پربارو افتاده ایه منی که کاراموزم هرچی بپرسم با روی خوش جواب میده یا حتی چیزایی که خودش شاید بلد نباشه رو بدون غرور از من میپرسه
تازه فهمیدم دلیل اینک گفت باید دستمال بکشی چیه اینک منم به خودم غرره نشم …
امروز خیلی خوشحالم که خدا همیشه منو به بهترین مکانها هدایت میکنه