سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 124

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار مصطفی عزیز -با کمی ویرایش- به عنوان متن انتخابی این قسمت:

دیشب من داشتم tail of dragon رو سرچ میکردم بعد هرچی نگاه کردم دیدم نه موزه ای درکاره، نه ساختمونی و نه مقبره ای. هیچی نبود جز همون مغازه ای که شما رفتید و تابلو هارو نگاه انداختید. بعد با خودم گفتم لابد یه چیزی داره که استاد داره میره اون سمت و الان که درباره اون پیچ و خمها توضیح دادید،  تازه دوهزاریم افتاد که بابا هه زیبایی ها توی مسیر بوده که استاد داشته در موردش حرف میزده و نه “مقصد”.

الله اکبر. چه درس بزرگی داشت این فایل. خیلی وقتا خیلی از ما آدم ها دنبال مقصد هستیم که بهش برسیم و مسیر رو کلا یادمون میره و این من حراف درونم تا به مقصد نرسه راحت نمیشه و منم راحت نمیزاره. درسته که ما یه همچین منی در درون خودمون داریم ولی اوضاع زمانی خراب میشه که ما اون من حراف رو تبدیلش میکنیم به همه کاره زندگی مون. همون من حرافی که نمیزاره از مسیر لذت ببرم؛ همون من حرافی که اینهمه از زندگیم رو به حرفش گوش دادم و هشتم گرو نه ام بود؛ همون من حرافی که نذاشت نعمت های خدا رو ببینم و ….

شرمنده میشم وقتی میبینم چقدر کم سپاسگذار نعمت هام بودم و سپاسگزارم که الان بیدارتر شدم  و آگاهانه دارم میفهمم که داستان چی هست. حالا که میدونیم جهان داره با یه همچین مکانیزمی کار میکنه بهتر نیست از زندگیمون لذت ببریم و بزاریم در زمان درست در مکان درست قرار بگیریم؟!

وقتی من به عنوان انسان انتخاب میکنم که چطور زندگی کنم همه چیز به فرمان من میشه و مهم تر اینکه من حرافم تحت فرمان من میتونه بشه. اما کی این “منِ حراف” پاشو از گلیمش درازتر میکنه؟! زمانی که من بزارم آزادانه برا خودش بچرخه و به همه چیز توجه کنه و هر چیز بدردنخوری رو وارد ذهنم، وارد من کنه.

درست مثل وقتی که انتخاب میکنی سریال های تلویزیون رو تماشا کنی و در عین حال میتونی سریال های زندگی در بهشت رو ببینی؛

مثل وقتی که انتخاب میکنی اکسپلورر اینستاگرامت رو ببینی و در عین حال میتونی ویدیو های مربوط به پروژه ات رو ببینی؛

درست مثل وقتی که انتخاب میکنی با آدم های ناجالب در مورد موضوعات ناجالب صحبت کنی و در عین حال میتونی با خودت بشینی و قوانین رو مرور کنی و در موردشون صحبت کنی؛

در هر صورت انتخاب با ماست.

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.

برای دیدن سایر قسمت های این سریال‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 124
    598MB
    38 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

216 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ناهید رحیمی تبار» در این صفحه: 3
  1. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1163 روز

    سلام به قناریای خوشگل.

    استادعزیزودوست داشتنی ومریم جون .

    خیلی دلم براتون تنگ شده بود.آخه مدتی بودکه توفایلهای محصولات دیدگاه مینوشتم .وبه طورشبانه روزفایلهای دومحصولی که داشتم روکارمیکردم .

    دوره عزت نفس ودوره ی عشق ومودت .

    البته قبلاهم گوش کرده بودم .واقعن هرچقداین فایلهاراگوش میدی بازم می بینی حرفهاومطالب جدیدی توش هس .

    جداآموزندس وتجربه های آدموخیلی بالامیبره .

    نمیدونم تاحالاچطورزندگی میکردیم که الان تازه مثل بچه مدرسی ها،داریم درسهای تازه یادمی گیریم وبرای نمره ی خوب گرفتن ازاین جهان ،بایدانقدبخونیم وگوش بدیم تابتونیم درسهایی راکه یادگرفتیم رااجراکنیم .نمیدونستم جهانم قانون داره .نمیدونستم خودمون خالق زندگیمون هستیم .واقعن نمیدونستم هررفتار،و،کنش من ،فرکانسی رابه جهان میده که ازاونورم ،جهان پاسخشومیده .

    همیشه فکرمیکردم پاسخ، تمام کارهاورفتارهای ما،تودنیای دیگه ای ،داده میشه .خیلی جاهابه خاطراین باور،بابی خیالی یاباغرورونقص رفتارکردم .

    شایدباورتون نشه ،بقدری کارای نادرست وناجالب هم توذهنم وهم توعملکردم داشتم که فکرکردم ،زرنگم وهمه ی اونهامخفین .وکسی متوجه ی حس من نمیشه .هرجاکه فکرکردم قدرت دارم ومیتونم به هرنحوی ،باعث آزارفردی بشم ،می کردم .

    باکلامم ،بارفتارم ،باکینه ونفرتم ،بادروغهام ،بادوروییهام ،باقضاوت کردنام ،حتی بانگاه کردنم حتی باسرزنش کردن خودم وخیلی چیزای دیگه …..

    آخه چطورممکن بود.واقعن هرلحظه باهرریکشن منفیم ،به جهان فرکانس بدی میفرستادم .

    باورکنیدالان درحیرتم که چطوربااین همه نقص زندگی میکردم وبه هیچ چیزی اهمیت نمیدادم .فقط اینومیدونم که احساس رضایت ازهیچ چیزهم نداشتم هم ازخودم هم ازدیگران ناراضی بودم .وبدون اینکه بفهمم ازکجا،آب میخوره ،به زندگیم به همون منوال ادامه میدادم .

    ازعالم وآدم هم طلبکاربودم حتی خدا.

    درعجب بودم چرابه خواسته هایی که دارم نمیرسم .

    واقعن به چراهاش فکرنمیکردم .ولی چراراهمیشه می گفتم .

    امان ازاین قوانین جهان هستی .

    خداروشکرمیکنم که منم قبل ازرفتنم ازاین دنیا،بااین قوانین آشناشدم .وپاسخ تک تک سوالاتم راگرفتم .خداروشکرمیکنم که منوبه درک واقعی جهان رسوندوعلم وآگاهی منوبالابرد.

    خداروشکرمیکنم بالاخره کسی پیداشدکه صحبتهاوتجربه هاش به دل من بشینه ،ومن همه جوره قبولش داشته باشم .منظورم استادعزیزمه .من بقدری غودویه دنده ومغروربودم که به راحتی نمیتونستم کسیو،قبول داشته باشم .

    ممنون استادجونم ،استادفرشته ی نجات من بود.استادکسی بودکه منوازمنجلاب ،گل آلودنجات داد.

    اینوبدون اغراق میگم .

    حداقل حداقل چیزی که یادگرفتم اینه که ،دیگه هرحال واحساسی که دارم ،دنبال کسی یاچیزی براخوب کردنش ،نمی گردم چون همه چی تووجودخودمه .

    هرروزمابه این تمرین نیازداریم که آگاهانه کانون توجهمون ،به زیباییهاباشه زیباییهای هرچیزی هرکسی .

    توهرلحظه بایدورودیهای ذهنمونو،کنترل کنیم واگرنه بایدبابازخوردمنفی روبروبایدبشیم .

    کاملاباحرف استادموافقم که همیشه ودرهرلحظه حتی وقتهایی که موردی پیش میادوماتوگذشته حق رابه خودمون میدادیم که بایدالان توچنین اتفاقی حتمن ناراحت باشیم وبه هزارویک دلیل ؛اون حال بدراادامه میدادیم ولی الان میدونیم که موندن تواون حال بد،فقط دامن به اتفاقات بددیگه میزنه .پس سریع خودمونوازاون حس بد،درمیاریم .چه جور؟معلومه دیگه فقط باتوجه به نکات مثبت وهرزیبایی ای که دم دسته .درکل همیشه بایدفراری باشیم ازاحساس بد.

    بله منم وقتی آگاهی های جدیدرادریافت کردم .مکررا،همشونوتجربه کردم وپی بردم که بایدخودم به تنهایی اقدام به تغییرات درونی خودم بکنم .

    واقعن برام جالبه که حتی یه نگاه ساده ی ما،چ بازخوردی به جهان داره .چقداین دنیابانظم وقانون برپاشده .

    چقدخوبه که الان میفهمیم ودرکشون میکنیم .

    چقدخوبه که الان آگاهانه سریال یافیلمی که ازش حس منفی میگیرم رانگاه نمیکنم .

    چقدخوبه که به هیچ وجه دنبال خبرتورسانه هاوهیچ جای دیگه نیستم .

    چقدخوبه که افرادی بدون سروصدا،خودشون ازم فاصله گرفتن .

    چقدخوبه که حواسم به کلامم وزبانم هس .

    چقدخوبه که همه ی توقعاتم ازاین واون ،تموم شده .

    چقدخوبه که دنیارابه یه شکل دیگه میبینم .خداراتووجودم به یه شکل دیگه دوست دارم .

    چقدخوبه که به درک عدالت، تواین جهان پی بردم آخه من این جهان را بی عدالت میدونستم واین خیلی اذیتم میکرد.

    چقدخوبه که به جای بیان ناخواسته ها،یادگرفتم فقط ازخواسته هاحرف بزنم .

    این دنیاچقدمیتونه زیباوشگفت انگیزباشه درهرلحظه فقط به شرط اینکه من بخام .

    چقد(من)مهمم .

    بهشت رامیخاستیم .بهشت همین جاس .من میتونم دنیارابرای خودم گلستون یاجهنم بکنم .

    همه چی دسته منه ،چقدرقدرتمندم .چقدرتوانمندم .

    احساس میکنم خودم به شخصه میتونم ابرقدرت باشم .

    همه ی این مطالب شیرینن .ولی خیلی وقتهاشیرینیشو،وقتی بدست میاری که به خاطرش سختی هم کشیدی .یه جاهایی یه وقتایی واقعن انجام این قانون ها،سخته .شایدم برای منی که تازه واردم ،سخته .

    روزی رابه شب نمیرسونم که حواسم به باورهاوتغییراتم نباشه ،ولی یه جاهایی ازدستم درمیره .

    مچ خودموزودمی گیرم واصلاحش میکنم .

    جایی که بیشترخودت تلاش کنی وبه افراددیگه به خصوص نزدیکانت کاری نداشته باشی ،یه کم سخترپیش میره .ولی باورمنوضعیف نمیکنه .چون خسته ازباورهای قبلی هستم ،سعی میکنم نظروایده های کسی برام مهم نباشه وترس چیزیونداشته باشم .

    الان توجایگاهی هستم که یه ساختمونو،هی میسازم هی میریزه .انگارهنوزبلدنیستم درست بابکارگیری مصالحهای خوب ،پیش برم .میدونیدمصالح هام خوبن ولی من فعلا،بنای تازه کاری هستم .

    میدونم تمرین و تکرار،عادت میشه .این شعارهرروزمه .وباعث میشه ناامیدنشم .

    تودینمون ،میگن چیزی که توذهنته وازذهنت میگذره ،گناه نیس وگناهی برای تونوشته نمیشه .

    ولی جالب برام که الان فهمیدم که افکارمنفی تو ذهن، چه قدرتی داره وهمه چی ازهمین ذهن شروع میشه .

    کنترل ذهن یکی ازمهمترین درسهایی که بایدیادبگیریم .میتونه اولین گام باشه برای حرکت کردن.

    استادعزیزومریم جون ممنون ازمناظرزیبایی هم که گرفته بودید.خیلی لذت بردیم .به خصوص اون آب زلال وصافی که تواون منطقه بود.دیدنش بی نهایت حال منوخوب میکنه وآرامش عجیبی تودرونم ایجادمیکنه .

    هرجارفتیدجای ماراهم خالی کنید.

    مرسی ازهردوعزیز.

    .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1163 روز

    سلام به قناریای خوشگل. استادعزیزودوست داشتنی ومریم جون .

    خیلی دلم براتون تنگ شده بود.آخه مدتی بودکه توفایلهای محصولات دیدگاه مینوشتم .وبه طورشبانه روزفایلهای دومحصولی که داشتم روکارمیکردم .

    دوره عزت نفس ودوره ی عشق ومودت .

    البته قبلاهم گوش کرده بودم .واقعن هرچقداین فایلهاراگوش میدی بازم می بینی حرفهاومطالب جدیدی توش هس .

    جداآموزندس وتجربه های آدموخیلی بالامیبره .

    نمیدونم تاحالاچطورزندگی میکردیم که الان تازه مثل بچه مدرسی ها،داریم درسهای تازه یادمی گیریم وبرای نمره ی خوب گرفتن ازاین جهان ،بایدانقدبخونیم وگوش بدیم تابتونیم درسهایی راکه یادگرفتیم رااجراکنیم .نمیدونستم جهانم قانون داره .نمیدونستم خودمون خالق زندگیمون هستیم .واقعن نمیدونستم هررفتار،و،کنش من ،فرکانسی رابه جهان میده که ازاونورم ،جهان پاسخشومیده .

    همیشه فکرمیکردم پاسخ، تمام کارهاورفتارهای ما،تودنیای دیگه ای ،داده میشه .خیلی جاهابه خاطراین باور،بابی خیالی یاباغرورونقص رفتارکردم .

    شایدباورتون نشه ،بقدری کارای نادرست وناجالب هم توذهنم وهم توعملکردم داشتم که فکرکردم ،زرنگم وهمه ی اونهامخفین .وکسی متوجه ی حس من نمیشه .هرجاکه فکرکردم قدرت دارم ومیتونم به هرنحوی ،باعث آزارفردی بشم ،می کردم .

    باکلامم ،بارفتارم ،باکینه ونفرتم ،بادروغهام ،بادوروییهام ،باقضاوت کردنام ،حتی بانگاه کردنم حتی باسرزنش کردن خودم وخیلی چیزای دیگه …..

    آخه چطورممکن بود.واقعن هرلحظه باهرریکشن منفیم ،به جهان فرکانس بدی میفرستادم .

    باورکنیدالان درحیرتم که چطوربااین همه نقص زندگی میکردم وبه هیچ چیزی اهمیت نمیدادم .فقط اینومیدونم که احساس رضایت ازهیچ چیزهم نداشتم هم ازخودم هم ازدیگران ناراضی بودم .وبدون اینکه بفهمم ازکجا،آب میخوره ،به زندگیم به همون منوال ادامه میدادم .

    ازعالم وآدم هم طلبکاربودم حتی خدا.

    درعجب بودم چرابه خواسته هایی که دارم نمیرسم .

    واقعن به چراهاش فکرنمیکردم .ولی چراراهمیشه می گفتم .

    امان ازاین قوانین جهان هستی .

    خداروشکرمیکنم که منم قبل ازرفتنم ازاین دنیا،بااین قوانین آشناشدم .وپاسخ تک تک سوالاتم راگرفتم .خداروشکرمیکنم که منوبه درک واقعی جهان رسوندوعلم وآگاهی منوبالابرد.

    خداروشکرمیکنم بالاخره کسی پیداشدکه صحبتهاوتجربه هاش به دل من بشینه ،ومن همه جوره قبولش داشته باشم .منظورم استادعزیزمه .من بقدری غودویه دنده ومغروربودم که به راحتی نمیتونستم کسیو،قبول داشته باشم .

    ممنون استادجونم ،استادفرشته ی نجات من بود.استادکسی بودکه منوازمنجلاب ،گل آلودنجات داد.

    اینوبدون اغراق میگم .

    حداقل حداقل چیزی که یادگرفتم اینه که ،دیگه هرحال واحساسی که دارم ،دنبال کسی یاچیزی براخوب کردنش ،نمی گردم چون همه چی تووجودخودمه .

    هرروزمابه این تمرین نیازداریم که آگاهانه کانون توجهمون ،به زیباییهاباشه زیباییهای هرچیزی هرکسی .

    توهرلحظه بایدورودیهای ذهنمونو،کنترل کنیم واگرنه بایدبابازخوردمنفی روبروبایدبشیم .

    کاملاباحرف استادموافقم که همیشه ودرهرلحظه حتی وقتهایی که موردی پیش میادوماتوگذشته حق رابه خودمون میدادیم که بایدالان توچنین اتفاقی حتمن ناراحت باشیم وبه هزارویک دلیل ؛اون حال بدراادامه میدادیم ولی الان میدونیم که موندن تواون حال بد،فقط دامن به اتفاقات بددیگه میزنه .پس سریع خودمونوازاون حس بد،درمیاریم .چه جور؟معلومه دیگه فقط باتوجه به نکات مثبت وهرزیبایی ای که دم دسته .درکل همیشه بایدفراری باشیم ازاحساس بد.

    بله منم وقتی آگاهی های جدیدرادریافت کردم .مکررا،همشونوتجربه کردم وپی بردم که بایدخودم به تنهایی اقدام به تغییرات درونی خودم بکنم .

    واقعن برام جالبه که حتی یه نگاه ساده ی ما،چ بازخوردی به جهان داره .چقداین دنیابانظم وقانون برپاشده .

    چقدخوبه که الان میفهمیم ودرکشون میکنیم .

    چقدخوبه که الان آگاهانه سریال یافیلمی که ازش حس منفی میگیرم رانگاه نمیکنم .

    چقدخوبه که به هیچ وجه دنبال خبرتورسانه هاوهیچ جای دیگه نیستم .

    چقدخوبه که افرادی بدون سروصدا،خودشون ازم فاصله گرفتن .

    چقدخوبه که حواسم به کلامم وزبانم هس .

    چقدخوبه که همه ی توقعاتم ازاین واون ،تموم شده .

    چقدخوبه که دنیارابه یه شکل دیگه میبینم .خداراتووجودم به یه شکل دیگه دوست دارم .

    چقدخوبه که به درک عدالت، تواین جهان پی بردم آخه من این جهان را بی عدالت میدونستم واین خیلی اذیتم میکرد.

    چقدخوبه که به جای بیان ناخواسته ها،یادگرفتم فقط ازخواسته هاحرف بزنم .

    این دنیاچقدمیتونه زیباوشگفت انگیزباشه درهرلحظه فقط به شرط اینکه من بخام .

    چقد(من)مهمم .

    بهشت رامیخاستیم .بهشت همین جاس .من میتونم دنیارابرای خودم گلستون یاجهنم بکنم .

    همه چی دسته منه ،چقدرقدرتمندم .چقدرتوانمندم .

    احساس میکنم خودم به شخصه میتونم ابرقدرت باشم .

    همه ی این مطالب شیرینن .ولی خیلی وقتهاشیرینیشو،وقتی بدست میاری که به خاطرش سختی هم کشیدی .یه جاهایی یه وقتایی واقعن انجام این قانون ها،سخته .شایدم برای منی که تازه واردم ،سخته .

    روزی رابه شب نمیرسونم که حواسم به باورهاوتغییراتم نباشه ،ولی یه جاهایی ازدستم درمیره .

    مچ خودموزودمی گیرم واصلاحش میکنم .

    جایی که بیشترخودت تلاش کنی وبه افراددیگه به خصوص نزدیکانت کاری نداشته باشی ،یه کم سخترپیش میره .ولی باورمنوضعیف نمیکنه .چون خسته ازباورهای قبلی هستم ،سعی میکنم نظروایده های کسی برام مهم نباشه وترس چیزیونداشته باشم .

    الان توجایگاهی هستم که یه ساختمونو،هی میسازم هی میریزه .انگارهنوزبلدنیستم درست بابکارگیری مصالحهای خوب ،پیش برم .میدونیدمصالح هام خوبن ولی من فعلا،بنای تازه کاری هستم .

    میدونم تمرین و تکرار،عادت میشه .این شعارهرروزمه .وباعث میشه ناامیدنشم .

    تودینمون ،میگن چیزی که توذهنته وازذهنت میگذره ،گناه نیس وگناهی برای تونوشته نمیشه .

    ولی جالب برام که الان فهمیدم که افکارمنفی تو ذهن، چه قدرتی داره وهمه چی ازهمین ذهن شروع میشه .

    کنترل ذهن یکی ازمهمترین درسهایی که بایدیادبگیریم .میتونه اولین گام باشه برای حرکت کردن.

    استادعزیزومریم جون ممنون ازمناظرزیبایی هم که گرفته بودید.خیلی لذت بردیم .به خصوص اون آب زلال وصافی که تواون منطقه بود.دیدنش بی نهایت حال منوخوب میکنه وآرامش عجیبی تودرونم ایجادمیکنه .

    هرجارفتیدجای ماراهم خالی کنید.

    مرسی ازهردوعزیز.

    .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1163 روز

    سلام به استادعزیزودوست داشتنی ومریم جون .

    خیلی دلم براتون تنگ شده بود.آخه مدتی بودکه توفایلهای محصولات دیدگاه مینوشتم .وبه طورشبانه روزفایلهای دومحصولی که داشتم روکارمیکردم .

    دوره عزت نفس ودوره ی عشق ومودت .

    البته قبلاهم گوش کرده بودم .واقعن هرچقداین فایلهاراگوش میدی بازم می بینی حرفهاومطالب جدیدی توش هس .

    جداآموزندس وتجربه های آدموخیلی بالامیبره .

    نمیدونم تاحالاچطورزندگی میکردیم که الان تازه مثل بچه مدرسی ها،داریم درسهای تازه یادمی گیریم وبرای نمره ی خوب گرفتن ازاین جهان ،بایدانقدبخونیم وگوش بدیم تابتونیم درسهایی راکه یادگرفتیم رااجراکنیم .نمیدونستم جهانم قانون داره .نمیدونستم خودمون خالق زندگیمون هستیم .واقعن نمیدونستم هررفتار،و،کنش من ،فرکانسی رابه جهان میده که ازاونورم ،جهان پاسخشومیده .

    همیشه فکرمیکردم پاسخ، تمام کارهاورفتارهای ما،تودنیای دیگه ای ،داده میشه .خیلی جاهابه خاطراین باور،بابی خیالی یاباغرورونقص رفتارکردم .

    شایدباورتون نشه ،بقدری کارای نادرست وناجالب هم توذهنم وهم توعملکردم داشتم که فکرکردم ،زرنگم وهمه ی اونهامخفین .وکسی متوجه ی حس من نمیشه .هرجاکه فکرکردم قدرت دارم ومیتونم به هرنحوی ،باعث آزارفردی بشم ،می کردم .

    باکلامم ،بارفتارم ،باکینه ونفرتم ،بادروغهام ،بادوروییهام ،باقضاوت کردنام ،حتی بانگاه کردنم حتی باسرزنش کردن خودم وخیلی چیزای دیگه …..

    آخه چطورممکن بود.واقعن هرلحظه باهرریکشن منفیم ،به جهان فرکانس بدی میفرستادم .

    باورکنیدالان درحیرتم که چطوربااین همه نقص زندگی میکردم وبه هیچ چیزی اهمیت نمیدادم .فقط اینومیدونم که احساس رضایت ازهیچ چیزهم نداشتم هم ازخودم هم ازدیگران ناراضی بودم .وبدون اینکه بفهمم ازکجا،آب میخوره ،به زندگیم به همون منوال ادامه میدادم .

    ازعالم وآدم هم طلبکاربودم حتی خدا.

    درعجب بودم چرابه خواسته هایی که دارم نمیرسم .

    واقعن به چراهاش فکرنمیکردم .ولی چراراهمیشه می گفتم .

    امان ازاین قوانین جهان هستی .

    خداروشکرمیکنم که منم قبل ازرفتنم ازاین دنیا،بااین قوانین آشناشدم .وپاسخ تک تک سوالاتم راگرفتم .خداروشکرمیکنم که منوبه درک واقعی جهان رسوندوعلم وآگاهی منوبالابرد.

    خداروشکرمیکنم بالاخره کسی پیداشدکه صحبتهاوتجربه هاش به دل من بشینه ،ومن همه جوره قبولش داشته باشم .منظورم استادعزیزمه .من بقدری غودویه دنده ومغروربودم که به راحتی نمیتونستم کسیو،قبول داشته باشم .

    ممنون استادجونم ،استادفرشته ی نجات من بود.استادکسی بودکه منوازمنجلاب ،گل آلودنجات داد.

    اینوبدون اغراق میگم .

    حداقل حداقل چیزی که یادگرفتم اینه که ،دیگه هرحال واحساسی که دارم ،دنبال کسی یاچیزی براخوب کردنش ،نمی گردم چون همه چی تووجودخودمه .

    هرروزمابه این تمرین نیازداریم که آگاهانه کانون توجهمون ،به زیباییهاباشه زیباییهای هرچیزی هرکسی .

    توهرلحظه بایدورودیهای ذهنمونو،کنترل کنیم واگرنه بایدبابازخوردمنفی روبروبایدبشیم .

    کاملاباحرف استادموافقم که همیشه ودرهرلحظه حتی وقتهایی که موردی پیش میادوماتوگذشته حق رابه خودمون میدادیم که بایدالان توچنین اتفاقی حتمن ناراحت باشیم وبه هزارویک دلیل ؛اون حال بدراادامه میدادیم ولی الان میدونیم که موندن تواون حال بد،فقط دامن به اتفاقات بددیگه میزنه .پس سریع خودمونوازاون حس بد،درمیاریم .چه جور؟معلومه دیگه فقط باتوجه به نکات مثبت وهرزیبایی ای که دم دسته .درکل همیشه بایدفراری باشیم ازاحساس بد.

    بله منم وقتی آگاهی های جدیدرادریافت کردم .مکررا،همشونوتجربه کردم وپی بردم که بایدخودم به تنهایی اقدام به تغییرات درونی خودم بکنم .

    واقعن برام جالبه که حتی یه نگاه ساده ی ما،چ بازخوردی به جهان داره .چقداین دنیابانظم وقانون برپاشده .

    چقدخوبه که الان میفهمیم ودرکشون میکنیم .

    چقدخوبه که الان آگاهانه سریال یافیلمی که ازش حس منفی میگیرم رانگاه نمیکنم .

    چقدخوبه که به هیچ وجه دنبال خبرتورسانه هاوهیچ جای دیگه نیستم .

    چقدخوبه که افرادی بدون سروصدا،خودشون ازم فاصله گرفتن .

    چقدخوبه که حواسم به کلامم وزبانم هس .

    چقدخوبه که همه ی توقعاتم ازاین واون ،تموم شده .

    چقدخوبه که دنیارابه یه شکل دیگه میبینم .خداراتووجودم به یه شکل دیگه دوست دارم .

    چقدخوبه که به درک عدالت، تواین جهان پی بردم آخه من این جهان را بی عدالت میدونستم واین خیلی اذیتم میکرد.

    چقدخوبه که به جای بیان ناخواسته ها،یادگرفتم فقط ازخواسته هاحرف بزنم .

    این دنیاچقدمیتونه زیباوشگفت انگیزباشه درهرلحظه فقط به شرط اینکه من بخام .

    چقد(من)مهمم .

    بهشت رامیخاستیم .بهشت همین جاس .من میتونم دنیارابرای خودم گلستون یاجهنم بکنم .

    همه چی دسته منه ،چقدرقدرتمندم .چقدرتوانمندم .

    احساس میکنم خودم به شخصه میتونم ابرقدرت باشم .

    همه ی این مطالب شیرینن .ولی خیلی وقتهاشیرینیشو،وقتی بدست میاری که به خاطرش سختی هم کشیدی .یه جاهایی یه وقتایی واقعن انجام این قانون ها،سخته .شایدم برای منی که تازه واردم ،سخته .

    روزی رابه شب نمیرسونم که حواسم به باورهاوتغییراتم نباشه ،ولی یه جاهایی ازدستم درمیره .

    مچ خودموزودمی گیرم واصلاحش میکنم .

    جایی که بیشترخودت تلاش کنی وبه افراددیگه به خصوص نزدیکانت کاری نداشته باشی ،یه کم سخترپیش میره .ولی باورمنوضعیف نمیکنه .چون خسته ازباورهای قبلی هستم ،سعی میکنم نظروایده های کسی برام مهم نباشه وترس چیزیونداشته باشم .

    الان توجایگاهی هستم که یه ساختمونو،هی میسازم هی میریزه .انگارهنوزبلدنیستم درست بابکارگیری مصالحهای خوب ،پیش برم .میدونیدمصالح هام خوبن ولی من فعلا،بنای تازه کاری هستم .

    میدونم تمرین و تکرار،عادت میشه .این شعارهرروزمه .وباعث میشه ناامیدنشم .

    تودینمون ،میگن چیزی که توذهنته وازذهنت میگذره ،گناه نیس وگناهی برای تونوشته نمیشه .

    ولی جالب برام که الان فهمیدم که افکارمنفی تو ذهن، چه قدرتی داره وهمه چی ازهمین ذهن شروع میشه .

    کنترل ذهن یکی ازمهمترین درسهایی که بایدیادبگیریم .میتونه اولین گام باشه برای حرکت کردن.

    استادعزیزومریم جون ممنون ازمناظرزیبایی هم که گرفته بودید.خیلی لذت بردیم .به خصوص اون آب زلال وصافی که تواون منطقه بود.دیدنش بی نهایت حال منوخوب میکنه وآرامش عجیبی تودرونم ایجادمیکنه .

    هرجارفتیدجای ماراهم خالی کنید.

    مرسی ازهردوعزیز.

    .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: