سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 138 - صفحه 3

سلام سلام

خداجون عاشقتم که هدایتم میکنی.

استاد عاااشق استایلت و رنگ بندیش شدم

هیکلتونم که دیگه بیسته بیست. هر روز بهتر از دیروز

و اما

الله اکبر الله اکبر

چقدرررر نعمت و فراوانی

یعنی همینجور داشت باورهای فراوانیم قوی و قوی تر میشد.

الهی شکر

تمام کسانی که در مدار درست خواسته شون (که اینجا خواسته همان حضور در کشتی کروز هست) باشن ،لیاقت اجابت اون را دارن که اینجان

خدارو شکر

این کشتی هیولا چقدر بزرگه . یعنی باورم نمیشه که این کشتیه. با اون همه امکانات و مغازه ها و …

این قسمت ، قشنگ باگ های عزت نفسمو یه همی زد ها.

مریم عزیزم تحسینت میکنم هزاران بار

یعنی عمرا من روم بشه گوشی دست بگیرم برم تو مغازه ها و آرایشگاه ها و … یعنی حتی تو همین کشتی هم بودم جرات نمیکردم برم .همش ذهن نجواگرم میگف نه نرو . اگه یکی گیر بده چی؟ اگه بگن چرا فیلم میگیری چی؟

خب بگن فدا سرم. اسمون که به زمین نمیاد. نهایت میگی بله چشم فیلم نمیگیرم.

دنیا دنیای پرو هاااسسست

البته اینم برمیگرده به باورهایی که تو کودکی بهمون تزریق کردن ها.

مامانم همیشه میگفت نکن نرو نخواه همیشه مارو نهی کرده از انجام هررر کاری

حالا باید خودم مسئولیت همه چیو قبول کنم و همه چیو از نو بسازم که میسااازم پر قدرت

این باگ هم خیلیی زود رفع میکنم.

اصلا ها انسان هنرش به تغییر کردنشه وگرنه که حیوونا هم رو غریضه شون کاراشونو انجام میدن . از یه راه و روش ثابت بدون هیچ تغییری بدون هیچ خلاقیتی ولی انسان یعنی تغییر یعنی من اونایی که میگن من همینی ام که هستمو نمیفهمم. یا میگن این اخلاق بدو دارم عوضش نمیکنم چون خصوصیت شخصیتیمه . عاخه مرد حسسابی اینم شد حررف.

ولش کنید …

فقط میخوام بگم دُگم نباشیم . اگه چیزی تو یه بخش از زندگیت داره سخت پیش میره بدون یه مشکلی هست . اون مشکلم دقیقا از جانب خودته . بله.

ولی خدایی این کشتی منو دیوونه کرده ها.

چقدر تمیزی دیدم

چقدر نظم و انضباط و قانونمندی دیدم

چقدر نعمت دیدم

صلح با خودو دیدم

مردمی که شادن و به دنبال شاد بودن

چرا انقدر همه ی فرکانس ها و باورهای استاد درسته ؟ آخه این بشر و عزیز دلش چقدررر با خودشون درصلحن.

اون قسمت دم هالیوود تیاتر آقاهه عالی بود. دم استاد گرم با این انرژی خوب و مثبتش

کلا آدما جذبش میشن

دوست دارم همیشه تحسینتون کنم

یاد بگیریم نکات مثبت افرادو تحسین کنیم تا با توجه به این موارد، همشون تو زندگی خودمونم جاری شه.

خدارو صد میلیارد بار شکر

بچه ها من با دیدن سریال زندگی در بهشت و توجه به نکات مثبت و زیبایی ها (البته اینم بگم اینجوری نبود که آگاهانه تو دلم تحسین کنما ، یعنی به ظن خودم اینجوری بود که در یک حالت خنثی داشتم فقط سریالو میدیدم/ اما گویا تاثیرشو داشته میذاشته بدون اینکه من بدونم ) چنان جذب عجیب غریبی داشتم که نگو

تاحالا واسم به این سرررعت خواسته ای برآورده نشد بود که این سری شد.

عاقا ما داشتیم نتایج بچه ها رو میخوندیم یه بنده خدایی گفته بود من سفر دلخواهمو تونستم جذب کنم

منم جو گیر شدم همونجا گفتم به به منم میخوووام

شروع کردم تور های مختلف اون شهری که دلم میخواستو رفتم دیدم، هتل هاشو دیدم .بعد اینجوری نبود که شرایطشو داشته باشما ، یعنی اگه قرار بود با پولی که اون موقع داشتم و ذهن منطقی برم سرچ بزنم و قیمتارو درآرم عمرا که نمیرفتم هتل های ۵ ستاره رو حتی سایتاشونو باز کنم . یعنی اصلا ذهن منطقی اجازه نمیداد برم اون لینکارو کلیک کنم

اما مونا خانم چیکار کرد

گفتم مونا . ذهن منطقیو رها کن و برو لاکچری ترین حالت ممکنو سرچ کن .

جاهای دیدنی شو بیین

تفریحات لوکسشو ببین

هتل های خفنشونو با امکاناتشو ببین

حتی رفتم فیلم های هتل هایی که خوشم اومده بود رو پیدا کردم دیدم

حالا اینایی که میگم تو چند روز اتفاق نیفتاد ها

دقیقا وقتی نوشته ی اون دوست عزیزو دیدم که خواسته ش برآورده شده بود ساعت ۱۲ شب بود . من تا یک و نیم شب داشتم سرچ میزدم

جالب اینه که کاملا به شکل ناخودآگاه صبح هم همینکارو ادامه دادم . یعنی دقیقا تا بیدار شدم. یکی منو میدید فکر میکرد چمدونمم هم جمع کردم که انقدر دارم با جدیت سرچ میکنم.

قشنگ جوری رفتار کرده بودم که انگار تمام شرایط رفتن به سفرو داشتم ولی درواقع قضیه کاملا برعکس بود حتی کلی بدهی هم داشتیم.

همه ی ایناهم ناخودآگاه بودا فقط اشتیاق بیش از اندازه اجازه رویاپردازی های زیادی رو بهم داد که کاملا باورشون کرده بودم

عاقا صبحش که اینارو داشتم میدیدم همسر جان بیدار شد . بهش گفتم الان میدونی کجا بریم حال میده ؟

گفت کجا ؟

(اون موقع اسفند ماه بود)

گفتم کیش . خدایی خیلی هواش خوبه الانا.

گفت اره. ایشالا میریم .

خلاصه یه کم حرف زدیمو بعدم بحث عوض شد و همسرم رفت سرکار.

فکر میکنید چی شد

عصر مامانم زنگ زد گفت میام خونتون

مامانم که اومد گفت من تولدت چیزی ندادم بهت . حالا میخوام جبران کنم.

گفتم چه جوری

گفت دوس داری برید کیش

یعنی من سکته رو زدم

باور کنید داشتم دیوونه میشدم

آخه مامان من چرا باید کادو تولد بلیط سفر بده

حالا کادوش سفره ، اوکی ، حالا چررااا کیششش؟؟؟

مگه داریم ؟ یعنی مغزم سوت کشیده بود . (اینم بگم مادرم شرایط مالی عالی ای نداره و کلا خیلی اهل هدیه دادن هم نیستا اگرم هدیه بده این مبلغ ها نیس)

خلاصه که همون شب به سلیقه خودم با بودجه ای که مادر داده بود هتل ۵ ستاره رو رزرو کردم که برای پس فرداش بپریم

ای خدای مهربونم

مگه داررریم

خواسته انقدرررر سریع اجابت شه؟؟!

اره مونا

چرا نشه

بزرگی خواسته به باورهای توعه

وگرنه که کائنات براشون فرقی نداره بلیط تهران کرج یا بلیط تهران آمریکا

باورهای توعه که درخواست هارو کوچیک و بزرگ میبینه

خدارو صد هزار مرتبه شکر از آموزش های این سایت

.

بماند که رفتیم اونجا و به خاطر پاشنه آشیلم (که استاد تو قدم سوم جلسه اول ذهن منو باهاش کن فیکون کردن توضیحات کاملو دادن/ اون موقع ها هنوز قدم سومو شروع نکرده بودم ) نشد که از اووووون همه زیبایی کیش لذت ببرم ولی به من درس بزرگی داد.

که مونا دیدی میشه ، دیدی تونستی خالق زندگیت باشی

پس بازم میشه

اینو هزار بار به خودم میگم

الهی شکر که دارمتون

ماچ به همتون.