دیدگاه زیبا و تأثیرگذار سِودا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و بهصورت کاملا طبیعی و بدیهی
سپاسگزارم از پری عزیز با این اسم زیبا و این دیدگاه عالی که نوشتند و علاقشون به موزییک کانتری ساید و بوتهای زیبای آمریکایی با جنس چرم و طرح های بالای مچ پا همه و همه زیبا بودند و گفتید که چقدر براتون جذاب بوده و در موردش تحقیق میکردید و با این فایل در قسمت ۱۴۷ چقدر لدت بردید و نشونه واضح بود براتون که انشالله مهاجرت کنید و به تجربه اش به زودی زود هدایت میشید و گفتید با اینکه خواهرتون و دوستانتون تو آمریکا زندگی میکنند اسم ایالت نشویل تنسی رو هم نشنیدند و تازه به درک بهتر فضای فرکانسی و نه فاصله فیزیکی و محیطی میتونیم برسیم که ما در مدارهای متفاوت هستیم نه محیطهای متفاوت و این مدار با کانون توجه و تمرکز بر خواسته ها با افکار و باورهای درست تغییر میکنه
نکته مهم اینه که من در مورد چیزی که دوست دارم وارد زندگی بشه تحقیق کنم بررسی کنم تا تو ذهنم این خواسته قابل ملموس و درک و حس بشه تا براش دست یافتنی بشه وبفهمدش این بازی تو ذهن اتفاق میافته که میشه داشته باشمش بدیهی و امکان پذیر میشه والبته اگه باورهای درستی در موردش داشته باشم بعد من از جایی که حتی گمان نمیبرم بهش هدایت میشم اول تو ذهن ساخته میشه و بعد تجربه واقعی من میشه
استاد جان من در مورد خواسته هام هر روز مینویسم عکسش رو تو گوشیم گذاشتم و بهش توجه میکنم و سعی میکنم با تجسم کردن تو ذهنم از لحاظ فرکانسی بهش نزدیک بشم و این مستند های سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت هم مکمل عالی شده تا توجهم بره روی زیباییها روی خواسته هام آزادی مالی و زمانی و مکانی ،رابطه عاشقانه بدون وابستگی ،روی سلامتی و اندام زیبا و رویایی ،روی اینهمه زیبایی و امکانات و تکنولوژی روز دنیا که دارید و زیبایی ها و ثروتها و فراوانی ،عشق و آزادی و آرامشی که شما دارید و تمام ورودیهای ذهن من شده این سایت و مستندها و دوره هایی که دارم و ایمان دارم باور دارم که کانون توجه من طبق قانون بدون تعییر خداوند منو لاجرم در مدار اتفاقات خوب هداااایت میکنه این قانونه چطوری و از کجاش رو خدا میکنه این طبیعیه که تو مدار درست مدار خوبیها و زیباییها و عشق من با این زیباییها و نعمتها و ثروتها برخورد کنم این کاملا طبیعی و بدیهی هست و طبق قانون خداونده که هیچ تبدیلی در این قانون نیست
استاد جان این کنجکاوی مقدس شما برای تحقیق کردن دیدن زیباییها ،تجربه کردن بررسی امکانات و قوانین هر ایالتی به خصوص ایالتهای کوچیک و طبیعی و بکر و خلوت با جاذبه های طبیعی و گردشگری و در آوردن اطلاعات بیشتر از تاریخچه و بناهای تاریخی و زیبا و ترکیبش با علاقه و مهارت مریم جانم برای تبدیل این کنجکاوی مقدس برای دیدن و تمرکز کردن بر روی زیباییها این مستندها رو تولید کرده که در کل جهان بی نظیره و چقدررررررر نتیجه شگفت عظیمی رو ایجاد کرد تا ما بچه های سایت با تمام وجود از دیدن این زیباییها رشد کنیم تجربه به دست بیاریم خواسته هامون به وضوح برسه شناخت بیشتر از خواسته هامون برسیم شخصیتمون رشد کنه و از همه زیباتر کانون توجه و تمرکزمون بره روی زیباییها تا لاجرم بهش هدایت بشیم و تو این دنیایی که همونجور که گفتید نود ونه درصد مردم توجهشون روی نکات منفی و ناخواسته ها هست ما جدا از این مردم در یه فضای فرکانسی عالی باشیم و خود من که کاملا بیخبر از دنیای بیرونم تمام دنیای من و جهان من تو این سایته و شنیدن صدای زیبای شما در دوره ها و ترکیبش با این فایلها و دیدگاه نوشتن و تمرکز بیشتر کردن روی زیباییها من رو به درک بهتر قوانین الهی میرسونه و احساس میکنم که فاصله فرکانسی من با خواسته هام با احساس خوبم با کنترل کانون توجه ام داره کوتاهتر میشه و ابن تفاوت عظیم ما رو با دیگر مردم دنیا رو شما و مریم جانم با این مستندها ایجاد کردید
چقدر ما رو جدا کردید از بدنه جامعه که با شدت تمام تمرکزشون روی جنگ و دعوا و اعتراض و ناراحتی و بیماری و مشکلات و نارساییهاست و قدرت کانون توجه رو درک نکردند و و چقدر این نوع توجهات نادرست اونها رو غرق مشکلاتی از همین دست کرده و تعجب میکنند که چرا درگیر این مسائل هستند چقدر دوری از این رسانه های جمعی و تلویزیون که به شدت تمرکزش روی مسائل بد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و بیماری هست تو اینروزها به خصوص، ما رو نجات میده این سایت مثل کشتی نجات نوح ما رو از دل طوفانها عبور میده چون توجه ما، تمرکز ما ،باورهای ما، افکار ما داره ما رو به مسیر و مدار زیباییهای بیشتر نعمت و ثروت و فراوانی و عشق و سلامتی و آزادی وآرامش هدایت میکنه
چقدر درک عمیق کنترل کانون توجه تو دوره روانشناسی ثروت یک مهمه فایلی که این روزها دوبار کلمه به کلمه رو با تمام دقت نوشتم تا بیشتر تو ذهنم نهادینه بشه درکش کنم که چقدر مهمه توجهت رو بزاری روی زیباییها روی فراوانی روی موفقیتها روی نعمتها و هر چیز خوب دیگه و تحسینش کنی و باور کنی که هست میشود امکان پذیره و به چگونگیش فکر نکنی از کجا و کی فکر نکنی ایمان داشته باشی که کانون توجه تو احساس خوب تو از دیدن این زیباییها از اصل و اساس همون موضوع رو تو تجربه زندگی تو میاره این قانونه و طبیعی و بدیهی هست که اتفاق بیافته
نکته مهم دیگه اینه که من با توجه کردن به نازیبایی به مشکلات و با اعتراض کردن به مسائل جامعه و کشورم با این باور که از هویتم از وطنم دارم دفاع میکنم مشکلات و مسائل حل نمیشه (مسائل و مشکلات برای من زمانی حل میشه که من به مشکلات توجه نکنم به خواسته هام و زیباییها توجه کنم تا به انتخاب من که توجه به خواسته هام هست هدایت بشم خداوند به انتخاب من پاسخ میده این آخر عدل الهی هست به هر چی توجه کنی از جنس و اصل و اساس اون موضوع تو زندگیم وارد میشه این قانونه و من حق انتخاب دارم )
به جای توجه به این مسائل و مشکلات در کشور با این دید که من دارم از هویتم یا وطنم دفاع میکنم بیام بگم هر جایی که من حالم خوبه آزاد و آرومم اونجا وطن من هست و به زیباییها و خوبیها توجه کنم تا به کشوری آباد و آزاد و آروم و ثروتمند و موفق و قانون مند هدایت بشم مثل بسیاری از کشورهای جنگ زده و مشکل دار که مردمی که توجهشون رو زیباییها رو خواسته هاشون بوده از بدبختی و مشکلات و جنگ و اعتراض صحبت نکردند توجه نکردند فکر نکردند به راحتی به بهترین کشورهای موفق و قدرتمند و ثروتمند و قانون مند هدایت شدند و چقدر رشد و لذت و آزادی رو تجربه میکنند و عده زیادی از همون مردم در اون کشور جنگ زده هنوز دارند میجنگند و اعتراض میکنند و کشته میشند و هر روز بدبخت تر هم میشند
نکته مهم اینه کار ذهن اینه توجه کنه به نازیباییها به مشکلات اما هنرررررر اینه که من آگاهانه با کنترل کانون توجه خودم ذهنم رو بیارم بزارم رو زیباییها رو خواسته هام روی خوبیها که بی نهایته و خیلی خیلی خیلی بیشتر از بدی و بدبختی و نازیبایی ها هم هست و شکر گزار باشم به احساس خوب برسم تا لاجرم هدایت بشم به زیباییهای بیشتر تا پادااااااشهای بزرگی رو بگیرم و من از بدنه جامعه جدا میشم بهشتم رو تو همین دنیا میسازم که امتدادش یه آخرت میرسه و بهشتی تر هم میشه
چقدر فضای زیبایی هستید مریم جان و استاد جان اینهمه زیبایی درختها رنگ پاییزی فقط یک درخت که از رنگ قرمز و زرد و قهوه ای و کرم برگهاش نشون دادید کنار درختان سبز رنگ و چمنهای یکدست نظم و تمیزی و زیبایی تا چشمه آب گرم و آبشار هایی که سنگهای کوها رو به چه شکل زیبایی تغییر داده بودند و مسیر رو باز کرده بودند به یه دریاچه فوق آلعاده چشمه آب گرم زیبایی تشکیل شده بود و همین تحسین کردن دیدن توجه کردن صحبت کردن نوشتن و شکرگزاری کردن وبه احساس خوب رسیدن شما رو لایق این زندگی و سفر بهشتی کرد لایق بهترینها شدید لایق بهشت شدید بهای رسیدن به این زیباییها از کنترل ذهن و توجه شما به زیباییها از همون دورانی بود که تو بندرعباس بودید تو ایران با اون درگیریهای جامعه و اعتراضات مردمی بودید و این بها رو پرداخت کردید بهشت رو به بها دهند نه به بهانه
منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD310MB32 دقیقه
- فایل صوتی سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 15330MB32 دقیقه
سلامی به گرمای خورشید سوزان به سبزی و خوش رنگ بودن درختان به رودخانه خروشان
سلام استاد اگاهم سلام مریم جان عزیزدل خداقوت به شما دو تا عزیزدل خداوندو بابت وجودتون شکرگزارم بابت این اگاهی هایی که هر لحظه از زبان شما و این طبیعت و نشانه هایی که میشود گرفت انتقال میدین بی نهایت شکرگزارم و بی نهایت سپاسگزارم.
استاد یادمه همیشه میگفتی وقتی تو مسیر درستی باشی خداوند از هر راهی تورو اگاه میکنه تا بهت بگه مسیرت درسته چه از زبان انسان ها چه از زبان نشانه ها مثل پرواز یه پرنده
حالا امروز اومدم ئقیقا تجربه خودمو از گفته های شما بگم فایل سفر به دور امریکا این قسمت شما دقیقا اومدین حرف از کنجکاوی و جسارت زدین اینکه چقد توی مسیر زندگی ایمان دارین و به دل مسیرهای ناشناخته میزنی تا وارد دل ترس ها شوی و اینگونه جسارت و ایمان رو نمایی میکند احسنت به شما الحق که ما شاگرد شما هستیم
تجربه کوه نوردی منو هدیه خواهرم دونفره باهمدیگه رو که دیروز رفتیم و میخوام بگم…
دو سه روز قبلش منو هدیه باهم تصمیم میگیریم بزنیم به دل کوه از اونجایی که خیلی زیاد کوه میرفتیم ولی همیشه با گروه های کوهنوردی عازم سفر میشیم اما این دفعه سفرمون یه خورده فرق میکرد ما تصمیم گرفتیم دوتایی بزنیم به دل کوه گفتیم صبح جمعه(یعنی دیروز)حرکت میکنیم شب برمیگردیم خب تصمیم از اینجا شروع شد
شب قبلش نهار و صبحانه اماده کردیم کوله هامونو بستیم اماده یه سفر یه روزه شدیم وقتی میخواستیم بخوابیم قبلش داشتیم سوالات فانوس و مینوشتیم و باهمدیگه حرف میزدیم که ما نمیدونیم قراره کجا بریم خداوند هدایتمون میکنه و بهم نگاه میکردیم و میگفتیم افرین به ما قبل از خواب از خدا خواستم که مارو در زمان مناسب در مکان مناسب قرار بده(شعار خانواده عباسمنشی) تا ساعت1 فقط حرف میزدیمو از اینکه چه حسی داریم قراره فردا تنهایی بریم کوه حرف میزدیم…
صبح شد ساعت6 به طور دیفالت بیدار شدیم لباسامونو پوشیدیم و حرکت کردیم تا اول کوه با اسنپ رفتیم توی مسیر کلی حرف زدیم و مدام میخندیدیم و میگفتیم نمیدونیم قراره کجا بریم فقط میدونیم که باید بریم… توی مسیر افتادیم هیچکس نبود برنامه این شد که تا ساعت 9 پیاده روی کنیم بعدش صبحانه
رفتیم تو دل مسیر اولش هوا سرد بود نه من نه هدیه هیچکدوم مسیر و بلد نبودیم و جریان اب و رودخونه رو گرفتیم و بلند بلند میگفتیم خدایا ما رو در زمان مناسب در مکان مناسب قرار بده حدود یه ساعت از پیاده روی گذشته بود اما هنوز هیچ خبری از ادم نبود ما با خودمون فکر کردیم چون جمعه است حتما گروه های کوهنوردی و میبینیم اما دریغ از یه نفر
ناگهان وسط مسیر صدای زوزه یه سگ و شنیدیم من ایستادم و به هدیه گفتم به نظرت پارس میکنه اما پاچه نمیگیره مگه نه؟ هدیه بلند خندید گفت بیا بریم بابا اینجا سگا با ما کاری ندارن..اقا ما با صدای سگ ها حرکت و همچنان ادامه دادیم از اول مسیر چند تا کلاغی زاغی همراهمون بودن ما به اینا نگاه میکردیم و میکفتیم مسیرمون ددرسته برو بریم خدا داره هدایتمون میکنه هر مسیری که میرفتیم اون زاغ هارو میدیدیم میکفتیم خداوند داره ما رو هدایت میکنه و هر لحظه داشتیم راجب قوانین خرف میزدیم که توی زندگیمون چه نتایجی داشتیم و هر کوه ودرخت و طبیعتی زیبا میدیدیم بلند میگفتیم خدایا شکرت بلنددددددد لستاداااااا بلند شما فکر کنید هیچکس توی اون دره نیست فقط دوتا دختر و طبیعتی بکر و خدایی که در این نزدیکیست…. بلند میگفتیم خدایا شکرت و به مسیر ادامه میدادیم یواش یواش صدای سگ ها داشت بیشتر میشد و من ترسی عجیب درونم افتاد من فوبیا سگ دارم اما هدیه زیاد از سگ نمیترسه ولی من عجیب میترسیدم اولین کاری که کردم گفتم به خودم مائده اصن اومدی کوه که بری توی دل این ترس بعد همانا کلی نجوا که الان پیداشون میشن و حمله میکنند و مائده دیگه کارتون تمووممه کلیییی از این نجواهااااا و منی که همش میگفتم نه باید برم خدا داره منو میبینه اصن استاد واسه هسمنه که میگه باید بری توی دل ترست چطور استاد توی دل اون جنگل توی اون ظلمات پامیشه میره بیرون از چادر تو که دیگه الان روزه همه جا روشنه بازم میترسی(مدام با خودم حرف میزدم بلند بلند برای هدیه میگفتم)در حال کنترل نجواها بودم که ناگهان من یه موجود سیاه رنگی و از دور دبدم که داره نزدبک و نزدبک تر میشه جلوتر که رفتیم دست هدیه رو گرفتم گفتم سسسسگگگگگگگگگگگ
هدیه جلووشو دید و هردومممون واستادیم اولش کاملا بدنم خیس عرق شد گفتم الاناس که حمله کنه دست هدبه رو محکم گرفتم گفتم ینی میگی برگردیم؟
تا چند لحظه هیچکدوممون نمیتونستیم حرف بزینم و فقط به سگ نگاه کردیم خب اینجا باید چیکار میکردیم باید همون مسیری و که رفته بودیم برمیگشتیم یا ادامه مسیرو میرفتیم؟ اینجاس که نه عقلت فرمون میده نه بدنت اینجاس که هر چی یاد گرفتی و از یاد میبری و فقط میمونی چیکار کنی…
و اما منو هدیه گفتیم نه این سگ به ماکاری نداره ما راه خودمونو میریم و خیلی خیره وارانه بهم نگاه کردیم و گفتیم مگه ما ادعا نداریم میخوایم ایمانمونو نشون بدیم به خدا
مگه ما نمیگیم خدا حواسش به ما هست پس حرکت کنیم/دست و پا سست شده بود اما تنها صدایی که درونم باهام حرف میزد میگفت برو برو برو
خیلی اروم از کنارش رد شدیم حتی بهش توجه هم نکردیم فقط باهم حرف زدیم که حواس ما پرت بشه سگ سیاه قصه ما مسخ ما شده بود و داشت نگاهمون میکرد و ما هم عبور کردیم بلاخره… خدایا شکرت به خیر و خوشی تموم شد کیلومترها از سگ فاصله گرفتیم و هر از گاهی پشت سرمونو نگاه میکردیم ببینیم دنبالمون افتاده یا نه
دیگه خبری از سگ نبود حالا من اینجا میخام بگم اینجاس که استاد میاد میگه 99درصد ترس ها هرگز اتفاق نمیوفته فقط زائیده ذهن تو هستن
اما گفتنش یه حرفه عمل کردن بهش دنیایی فاصله است…………………..
خب ما به مسیر ادامه دادیم خدای من شکرت چه مسیری چه رووخونه ای چه اب زلالی صداش تا قهقهرایه اسمون میرفت …درخت ها چقد خوشگل کنار هم زنجیر شده بودن کوه هایی که در اطراف ما بودن و اونجا رو تبدیل کرده بودن به دره تا چشم کار میکرد زیبایی دلانگیزی دیده میشد و تو نمیدونستی به جلو پات نکاه کنی یا به اطرافت که مملو از طبیغتی بکر بود که میشد ساعت ها بشینی و از ترکیب رنگ ها فقط حرف بزنی که چه زیبا پاییز و به تصویر کشیده بودن
خدای من خدای وصف نشدنیست..یاد شعر سعدی افتادم که اینجا چقدر زیبا میگه:
آفرینش همه تنبیه خداوند دلست
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
کوه و دریا و درختان همه در تسبیح اند
نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار
خبرت هست که مرغان سحر می گویند
آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار
هر که امروز نبیند اثر قدرت او
غالب آنست که فرداش نبیند دیدار
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
کی تواند که دهد میوهٔ الوان از چوب؟
یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار
نعمت هایی که فقط میشه با تمرکز به روی نکات مثبت و زیبایی ها اونها رو دید سخره هایی کوچک که در کنار هم کوهی یلند و استوار و ساخته بودن
من هراز گاهی پام پیچ میخورد و هدیه کلی بهم میخندید میگفت نمیتونی جلوپاتو ببینی ابجی منم گفت دارم عوض اینکه جلوپامو ببینم زیبایی و طبیعت و میبینم که نمیشه ازشون چشمتو گرفت فقط دوس داری مدام چش چشرونی کنی به طبیعت و نعمات و زیبایی ها به خدا میگم خدایا اینجا ازادم هر چقد دوس دارم چش چرونی کنم به اطرافم به زیبایی ها به برگ هایی که اینقد خوشگل رقص کنان از روب درخت میوفتادن روی زمین و زمین شده بود عین هو فرشی از جنس طلا… رنگ زمین امیخته شده بود با برگ های نارنجی قرمز زرد و اندکی سبز که تصویری رویایی ساخته شده بود … با هر قدم منو هدیه برگی میوفتاد پایین هر برگ نشانه ای از الله بود که به ما مبگفت مسیرمون درسته الهی شکر
بالاخره شد ساعت9 و ما دنبال جایی بودیم که بشینیم یه خورده دبگه گفتبم جلوتر هدابت میشیم به یه مکان زیبا که گفتن ما همانا و مواجه شدن با گله ای از گوسفند ها همانا
خب بلاخره ادم دیدیم نه منظورم گوسفند ها نبودن چوپان گله بود که خب دوتا بودن تازه سگ گله هم داشتن چه سگاییییییی(که خب مدیونید اگه فکر کنید دیگه از سگ میترسم)
خلاصه اینکه از وسط جمعی از ببعی هایه گوگولی و دوسداشتنی رد شدیم و کلی بچه ببعی دیدیم که چقد زیبا داشتن کنار مادرشون غذا میخوردن
الله واکبر این همه زیبایی و این همه برکت نمیدونم چند تا گوشفند بودن اما میدونم اینقد زیاد بودن که من قادر به شمردنشون نباشم اینقد فراوانی به دنیا حاکمه اینقدر نعمت توی این زمین ها ریخته تا ببعی ها خودشونو سیر کنند الهی صدهزار مرتبه شکرت
منوهدیه که در حال رد شدن بودیم فقط داشتیم تحسین میکردیم دوتایی ببعی هارو اینکه چقد خوشگل و مامانی غذا میخورن حتی به تحسین سگ گله هم پرداختیم.
گفتن خداقوتی به چوپون ها و ادامه مسیر کمی جلوتر یه قسمت که پوشیده شده بود از برگ درخت ها و کلی درخت های خوشگل کنار هم مساحتی مربعی شکل و درست کرده بودن که ما بتونیم زیراندازی پهن کنیم و بشینیم که خب عجیب اماده صبخانه خوردن بودیم جاتون خااااالی بچه ها و استاد و مریم جونم یه سالاد اولویه خوشمزه ای برای صبحانه برداشته بودیم با یه فلاسک دمنوش خفن و حرفه ای که در کنار اون طبیعت فوقالعاده جای خوردن داشت
و خداوند به این زیبایی مارو هدایت کرد به مکانی بی نظیر و نامبروان و ارامشی عجیب خوب و حتی ببعی ها و چوپونا
در حین صبحانه خوردن همینطوری که داشتیم بلند یلند شکرگزاری مبکردبم و لذت میبریم از طبیعت کلی ادم اومدن و رد شدن و این نتیجه ایمان اوردن به الله هست اولش هیچکس دیده نمیشد ولی وقتی تو خود پای در راه مینمویی و هیچ نمیپرسی خود راه میگویدت که چون باید کرد
و اینگونه ما کلی کوهنورد دیدیم از بین این کوه نوردا از چندتاشون سوال کردم که چقد تا ابشار اول مونده گفتن 2الی 3 ساعت دیگه مونده و خب این شد که ما تصمیم گرفتیم تا ابشار اول بریم… صبحانه رو خوردیم و حرکت کردیم هی مسیرو بالا پایین میکردیم یه جاهایی باید از بالا میرفتیم اما از توی دره سر در میووردیم اما اصلا خودمونو سرزنش نمیکردیم و غرر بی غرر توی کل مسیر منو هدیه فقط میخندیدیم ینی بزارید من به یه نکته ای اشاره کنم(منو هدیه جوری هستیم که رابطمون فوق العاده است و از رابطه خواهر گذر کردیم اینقد دوتاییمون مدارمون باهم یکیه بع قدری که حرفامون هم یکیه و به شدت روی خودمون کار میکنیم به شدت داریم روی ترسامون کار میکنیم و یه رابطه بدون وابستگی بی نظیریو داریم و ما ناشده از بین 10 تا جمله ای که میگیم 9تاش یا حتی 9.5تاش همراه با خنده نباشه ناشده ینی طوری هست که بلند بلند قهقه میزنیم و راه میریم خواستم اشاره ای کنم به نکته مثبت روابط بین منو هدیه که بی نهایت شکرگزار وجود پر از عشقش هستم و سپاسگزار پروردگارم هستم بابت وجودش در کنار من)
از کلی پستی و بلندی و مسیرهای سخت و اسون گذر کردیم و قدم به قدم میگفتیم خداوند هدایتگر ماست قدم به قدم میگقتیم که خداوندا ما رو اسان کن برای اسانی ها قدم به قدم حرف های شما رو استاد یاداوری خودمون میکردیم و مثالهایی که میزنید و زندگی و تجربه هایی که داشتین کار ما فقط توجه به نکات مثبت و مرور قوانین بود
توی مسیر به چند تا کرد برخورد کردیم که بهشون گفتیم خداقوت و اونا هم به ما گفتن خداقوت شما پهلوونا کلی تحسینمون کردن اینم نتیجه عشق به جهانت و نتیجه توجه به ریبایی ها خداوندا شکرت… رسیدیم به اولین ابشار بخوام وصفش کنم فقط میتونم بگم صداش طوری بود که خستگیو از بدنت رها میکرد چه برسه به اینکه به اون اب زلال سرد دست بزنی
الله واکبر اب داشت از دل کوه میومد یه لحظه با خودم گفتم هدیه ببین این اب با این عظمتش داره از دل اون کوه میاد از راه ها و مسیرهایی تنگ و تاریک که بالاخره میرسه به رودخونه مسیر هدایتش میکنه این وسط به کلی سخره و سنگ میخوره اما بازم راهشو پیدا میکنه این اب از حرکت دست نمیکشه حرکت میکنه و مسیرشو پیدا میکنه و مسیرها براش باز میشن
بعد یاد داستانی افتادم که توی کتاب پندار ازش حرف زدین که رها کرد خودشو و شد منجی عالم تسلیم شد
به هدیه گفتم دقیقا مسیر زندگی همینه اگه حرکت نکنی و بگی میترسم ال بشه و میترسم بل بشه میترسم نتونم میترشم نشه هیچ وقت حرکت نمیکنی و اگه حرکت نکنی هرگز مسیرها بهت گفته نمیشه هرگز قدم بعدیت گفته نمیشه /همین اب بخواد بدون حرکت باشه راکت میشه و گنداب میشه چه برسه به منو تویی که میخوایم همه چیه جهان و تجربه کنیم
بچه ها مسیر زندگی با مسیر کوه هیچ فرقی نداره مصداق قشنگی هست که ما میدونیم اگر یه کوهنورد حرکت نکنه ممکنه توسط حیوونا خورده بشه و حتی هرگز رنگ کوهو نبینه و به ترسش غلبه نکنه … زندگی هم همینه اگه بخوای در حرکت نباشی راکت بمونی وارد دل ترس هات نشی هرگز قدم بعدی بهت گفته نمیشه هرگز نمیتونی مسیرتو ببینی و هرگز نمیتونی پاتو جلوتر بزاری و حتی درس قشنگی که من همیشه میرم کوه میگیرم این هست که وقتی بین یه چالش گیرمیکنم مثل رد شدن از رودخونه یا عبور کردن از کنار دره ک فقط انداره جای پا زمین داره به خودم میگم مائده یا حرکت میکنی یا وایمیستی تا نجواها احاطتت کنند و نزارن حتی یه قدمم برداری
دقیقا مثل دیروز هدیه میخواست از رودخونه رد بشه وایستاده بود و داشت فکر میکرد پاشو روی کدوم سنگ بزاره که بتونه راحت تر رد بشه من بلند گفتم هدیه فکر نکن فقط پاتو بردار راه برات باز مییشه مسیر روشن میشه چون اگر هدیه میخواست یه ذره فکر کنه نجواها نمیزاشتن قدمی برداره
مثل زمانی که ما سگ و دیدیم منم داشتم فکر میکردم اما هدیه دستمو گرفت و گفت بیا بریم اگه یه خورده دیگه بمونی برمیگردی چون به قول شما استاد همیشه میگی وقتی تصمیمیو میگیری سریغ عملی کن چون اگه بخوای فکر کنی از کدوم مسیر برم که راحتر باشه برام تردید و دودلی میاد سراغت و نمیزاره حتی یه قدم برداری
دقیقا برای منم همین شد کوه درسهایی بهم میده که قشنگ قوانین و عملی میتونم پیاده کنم
چیزی که من فقط به دنبال عملی کردنش بودم اینکه به خودم ثابت کنم من میتونم وارد دل ترسام بشم و به قول مریم جووون عزیزدل که میگه استاد یه شخصیتی داره که کنجکاوی و جسارت دست نخورده ایشون منو وادار میکنه که از این زندگی مستند بسازم و میخوام بگم دقیقا برای منم همینه از سر کنجکاوی وارد دل ترس هایی میشم که وقتی بقیه میفهمن میان میگن واقعا دو تا دختر بلند شدین رفتین کوه؟؟؟
که نمونه بارزش استاد وقتی داشتیم از ابشار برمیگشتیم توی راه برگشت دو تامرد و دیدیم که بهمون گفتن شما دوتا تنها اومدین گفتیم بله بعد گفتن به کسی نگید تنها اومدین بگین با گروه هستیم بقیه پشت سرمونن بعد حالا اینجا تنها اومدن دیگه جای دیگه نرین خطرناکه البته اینجا هم خطرناکه نباید میومدین ولی خب حالا که اومدین منو هدیه هم گفتیم و خندیدیم و از کنارشون رد شدیم و بعدش گفتیم ینی چی این حرفا ما خدارو داریم ما تنها نیستیم اونا به ما گفتن خرو و نرین ولی ما تصمیم داریم چند هفته دیگه بریم خرو
و اینچنین استاد با دیدن این فایل دوست داشتم بیام بنویسم که توی این شرایط توجه به خواسته هاست که منو از نرم جامعه کنده و هدایتمون کرد به سمت کوه و طبیعت و زیبایی و هیچکس مانع رفتن ما نشد
نکته:وقتی تو داری روی خودت کار میکنی و توجه به زیبایی و توحه به خواسته ها و داشته هات به قدری بالاست که تو میتونی به راحتی از خانواده ای که به شدت روی بیرون رفتنانیه ما کنترل داشتن و هر جایی نمیزاشتن بریم حتی کوهی که میخواستیم بریم بابا میومد بررسی میکرد با کی قراره بریم با کدوم گروه و فلان
الان طوری شده که فقط معجزه وار همه چی درست میشه توجه به زببایی های فرکانس و مدار تورو چنان میبره بالا که به قول استاد تورو از نرم جامه کنده میکنه
و دقیقا توی همین شرایط داره غربال گری صورت میگیره خدا داره خیلی قشنگ جهان و بهینه میکنه از انسان هایی که قدرتمند هستن و باز اینجا خرف از اصل بقای اصلح میاد
ادم هایی که توجه به خواسته ها و زیبایی های داشته باشن فرکانس و قدرت خودشونو چند برابر میکنند و خداوند به این انسان ها پاداش هایی عظیم میدهد
فرکانسهای چند وقت قبلم و حتی فرکانس های ستاره قطبیم امروز این بوده که خداوند منو هدایت کنه که به راحتی از نرم جامعه کنده بشم و به جایی سرشار از زیبایی و برکت و نعمت هدایت بشم که ای کاش سایت یه قابلیتی داشت میتونستبم عکس اپلود کنیم که من نشون بدیم استاد دقیقا امروز اومد راجب ستاره قطبی من حرف زد
نکته مهم دیگه:ما زمانی میتونیم ادعای ایمان داشته باشیم که بتونیم در عمل بیاریم تمام این قوانین و اونوقت به ما ثابت میشه که چقد میتونی از پس چالش های مسیرت بر بیای تا بع عهد و وفای من برسی که چون ثروتی عظیم و پاداش هایی بی حد و مرز داده خواهد شد
و باز این حرف که چقد به دل میشینه ایمان بدون من حرف مفت است
من ایمانمو نشون دادم که تونستم زیبایی هارو ببینم اگر ایمان نداشتم هرگز به چنبن طبیعتی بکر و زیبا هدایت نمیشدم
بارالله بی نهایت شکرگزار وجود استاد عباسمنش و مریم شایسته و این خانواده بزرگ هستم چرا که رنگ دیگه ای به زندگیم بخشیده دقیقا مثل رنگ های برگ های درختان در فصل پاییز به همین زیبایی و به همین شگفت انگیزی
خدای من خدای اسانی هاست الهی صدهزار مرتبه شکرت
استادم مریم جانم و بچه های هم فرکانسی بی نظیر و شگفت انگیز سپاسگزار تک تکتون هستم
عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشششششششششششششششششششششششششقتووووووووووووووووووووووووونمممممممممممممممممممممممممممممممم
خدایارونگهدارتون باشد تا کامنت بعدی بدررود.
الهی من دور شما دوتا بگردم شما بی نظیرید من کلی عشق میکنم وقتی میبینمتون که اینقد با عشق و با تکامل دارین میرین جلو و چقد آگاهانه دارین دوتاییتون از قوانین پیروی میکنید
زهره و میلاد شما دوتا واقعا دو تا زوج فوق العاده بی نظیر هستین
از صمیم قلبم افتخار میکنم از اینکه دوستان من شما هستین و از ته قلبم میبالم به چنین رابطه ای
الهی صدهزار مرتبه شکرت🥰😍❤❤❤❤❤❤❤