سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 155 - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)

درود بر استاد بزرگوار و خانم شایسته عزیز، سپاسگزار پروردگارم که در این سالها و سفرها همراه همیشگی شما بودم ، سپاسگزارم که این زیبایی ها را با ما به اشتراک می گذارید. امیدوارم به زودی زود من هم از نزدیک این زیبایی ها را کشف و درک کنم. من همیشه میگم اگر چیزی را می بینم یا در موردش آگاهی پیدا می کنم حتما و قطعا این امکان وجود داره که از نزدیک هم درک و تجربه اش کنم وگرنه اصلا از وجودش آگاه نمی شدم یا در فیلم و تصویر نمی دیدم. در مورد تجربه هدایت، یادم هست یک فایلی ضبط کرده بودید که شما به اون خانه ۸ خوابه رفته بودید و موقع بازگشت یک شوینده از گاراژ قل خورده بود و افتاده بود بیرون و شما متوجه اون شده بودید و گفته بودید حتما دلیلی داره از خونه افتاده بیرون و با خودتون تو ماشین گذاشته بودید و به سمت پارادایس حرکت کرده بودید بعد ساعتها رانندگی خانم شایسته تماس گرفته بودن که اگر راه نیفتادین از اون شوینده ها بیاردید، من همیشه هر جا به هدایت الهی نیاز دارم این تجربه شما را هزاران بار با خودم یادآوری می کنم. من در بهمن ماه ۱۴۰۰ پسرم را در یک مجموعه ورزشی ثبت نام کرده بودم یک پکیج ۲۶ جلسه ای داشت که محدودیتی در زمان استفاده نداشت پسر من چند جلسه رفته بود و دیگه حاضر نبود بره، من به مسئولین اون مجموعه سپردم که اگر کسی جدید ثبت نام میکنه لطفا به من اطلاع بدید که من پکیج ام را بهشون بدم تا هم پول من به من برگرده هم چون پکیج من با تعرفه سال ۱۴۰۰ بود و نصف قیمت کسی هم که میاد استفاده کنه منتفع بشه، دو، سه ماه گذشت ولی خبری نشد. خودم هم تو همون ساختمان سه روز در هفته باشگاه می رفتم. و هر روز بچه ها را می دیدم که با والدینشون میان و میرن قسمت ورزش کودکان. یک ندایی درونم میگفت خودم باید به این آدم هایی که سر راهم می بینم پیشنهاد بدم، ولی هر بار به بهانه های مختلف از انجام این کار خودداری می کردم. دو بار هم به دو نفر پیشنهاد دادم ولی ناموفق بود. تا اینکه یک روز که تمرین ام تموم شد یک حسی بهم گفت تو مسیر اولین نفری که دیدی را باید بهش پیشنهاد بدی. تو لابی ساختمونی که مجتمع ورزشی ما هست ، تعدادی فروشگاه هست. از پله ها بالا اومدم تو لابی بین فروشگاهها یک خانوم با یک دختر بچه می چرخیدن. حسم بهم گفت برو جلو و بهش پیشنهاد پکیجت را بده. به خانومه با لبخند نگاه کردم ولی خیلی سرد و بی تفاوت نگاهم کرد، ازش حس خوبی نگرفتم و پشیمون شدم رفتم سمت در و از مجموعه خارج شدم، وسطهای کوچه بودم که دیدم دستکشهام را تو باشگاه جا گذاشتم، گفتم این حتما یک نشونه است. برگشتم و دستکشها را برداشتم، دوباره که از پله ها بالا اومدم، دوباره همون خانوم و دختربچه را دیدم، با اینکه اصلا بهم حس خوبی منتقل نمی کرد ولی به خودم گفتم باید بهش بگم، رفتم جلو و باهاش صحبت کردم و پرسیدم که آیا بچه اش را مجموعه ورزشی کودکان می بره یانه؟ اون هم گفت بله و امروز دومین جلسه است که دارن میرن، بهش گفتم من یک پکیج ۲۰ جلسه ای با قیمت پارسال دارم که دیگه نیاز ندارم، اگر خودتون یا دوستانتون خواستید می تونم بهتون بدم مسئولین مجموعه شماره من را دارن. بعد ندای درونم گفت به مسئولین چه مربوط !! شماره خودت را بده. دوباره گفتم این شماره موبایلم، اگر خواستید بهم زنگ بزنید و خداحافظی کردم. موبایلم تو خونه بود. قدم زنان و شاد از اینکه به ندای درونم گوش داده بودم به سمت خونه حرکت کردم، درختها و آسمون و فضای زیبای محله مون را با لبخند تماشا کردم و از خودم و خداوند بخاطر جسارتی که به خرج دادم سپاسگزاری کردم، به خونه که رسیدم و کلید را داخل قفل چرخوندم، پسرم با موبایل دوید سمت در و گفت یک شماره ناشناس دوبار بهت زنگ زده، الان هم داره زنگ میزنه!! گوشی را برداشتم، همون خانوم بود، گفت میشه برگردید و همین الان بیاید و پکیج تون را به نام دختر من کنید؟ گفتم چشم و ده دقیقه بعد پکیج من به دست کسی رسیده بود که ازش استفاده کنه و لذت ببره و قدرش را بدونه و پول من هم بهم برگشته بود و در حسابم بود. من چند ماه بود که این موضوع را به مسئولین مجموعه سپرده بودم، ازشون پیگیری هم می کردم ، اونها هم ظاهرا پیگیر بودن و با اینکه همه دوستانم بودن و کلی هم دوستم داشتن و حتی میگفتن که به فکر هم هستن … ولی نتیجه ای حاصل نشده بود. در حالیکه اگر از ابتدا به هدایت الهی بجای بندگان خدا اعتماد کرده بودم خیلی ساده تر و زودتر نتیجه می گرفتم. گرچه شاید این مسیر تکاملم بود ولی واقعا گوش دادن به هدایت الهی معجزه میکنه، خیلی ساده در کمتر از ۲۰ دقیقه با گوش دادن به هدایت الهی این مسئله حل شد. و من این آکاهی را از شما استاد عزیز آموختم. یک دنیا از شما سپاسگزارم و امیدورام همانطور که عمل به آگاهی هایی که به من آموختید باعث شده تا زندگی لذتبخش تری را تجربه کنم و باعث شده تا روزهای زندگی ام را به سبک شخصی خودم خلق کنم، روزی هم بتونم تمام آنچه را که از زبان تصاویر و قاب دوربین شما و خانم شایسته عزیز به تماشا نشستم، از نزدیک درک و لمس کنم. یک دنیا سپاسگزارم و به قول خودتون امیدوارم در پناه ایزد یکتا همواره سلامت، شاد، خوشبخت، موفق، ثروتمندو سعادتمند در دنیا و آخرت باشید، به امید روزی که به مدد هدایت الهی، بتونم از نزدیک ببینمتون و رو در رو از شما و خانم شایسته عزیز سپاسگزاری کنم.