https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/10/abasmanesh-10.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-10-27 07:44:292022-12-12 07:23:53سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 155
303نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اول از همه مریم جان رو تحسین میکنم که اینقدر پرانرژی واحساس عالی هست واقعا لذت بردم از این همه احساس خوب وانرژی که مارو هم سر ذوق میاری مریم جان
تحسین میکنم اینهمه نظم وزیبایی وتمیزی رو تحسین میکنم اینهمه احترام به همدیگرروتحسین میکنم این کشور رو که بدون قضاوت کردن فقط لذت میبرند وسعی میکنند تا مکان زندگیشون رو طوری بسازند برای لذت بیشتر تحسین میکنم فراوانی ثروت ونعمت در این کشوروایده ها ثروت آفرین وتحسین میکنم ذهنهای ثروت ساز وخلاق را خداروشکر که من رو هدایت کرد تا اینهمه زیبایی رو ببینم ولذت ببرم
از هدایتها بگم
فرصت دوباره برا زندگی که چون بخدا توکل کرده بودم وبخودش سپرده بودم به بهترین نحو منو هدایت کرد
باردار که بودم مرتب به همسرم میگفتم کسی ندارم موقعه زایمانم بیمارستان پیشم باشه یا بیادخونه پیشم همسرم میگفت غصه این چیزا رو نخور بسپار بخدا منم میگفتم خدایا تو بر همه چیز آگاهی وقادر وتوانا میدونم که باورتون میشه شرکتی که کار میکردم برا سالن تولیدش بتازگی نیروی زن گرفته بود که هماهنگی مسائل مربوط به خانمها به عهده من بود
قبل از اینکه به بیمارستان برم هرکدوم یا پیام میدادند یا زنگ میزدند اگر کاری خونه داری ما بیایم انجام بدیم یا میخوای موقعه زایمانت بیام پیشت تو بیمارستان یا خانه یعنی کسانی که من اصلا نمیشناختمشون از خواهر به من مهربانتر بودند خودم باورم نمیشد که خدا این راحت خواسته هام رو برام انجام میداد
حتی دیروز با همسرم قرار بود شب بریم خونه مامانش همسرم چون دیرش شده بود شروع کرد به غر زدن اگر مثل قبل بود سعی میکردم از خودم دفاع کنم یا منم زبان به زبانش کنم یه حال واحساسم خراب شد ولی سریع گفتم براچی احساست رو خراب میکنی اینا برا رشد تو لازمه فقط سکوت کردم یعنی باورتون نمیشه نزدیک به یه ربع فقط غر زد وهربار هم سعی میکرد یه حرفی توش باشه که منو هم به حرفی بیاره ولی گفتم به خودم من در هرلحظه در بهترین مکان وبهترین زمان ودر بین بهترین افرادم وآن شب خانه مادرشوهرم بهترین مهمانی بود پر از خنده وشادی ممنونم استاد
سلام و درود به استاد، خانم شایسته و همه عزیزان مثبت اندیش
از اول سریال سفر به دور آمریکا ،این قسمت با بقیه متفاوته از این نظر که استاد در کنار نشون دادن تصاویر مطلب مهمی رو گفتند.
مبحث هدایت
واژ ه ایی که تا قبل از آشنایی با استاد و این سایت توحیدی برام نامانوس بود و من اون رو فقط مختص پیامبران و اولیا الله میدونستم…اصلا خودم رو در اون مقام نمیدیدم که خداوند با من حرف بزنه و به من الهام بکنه..
در اول فهمیدم که اولا پیچیده نیست و دوما در مورد همه موضوعات روزمره این هدایت وجود داره و لازمه اون فقط و فقط داشتن ذهن آرام و بدون نگرانی هستش…
هر چقدر زمان میگذره درک ایم موضوع برام بهتر شده او تونستم بیشتر به این الهامات گوش داده و عمل کنم..
خوندن کامنت بچه ها هم این موضوع رو تصدیق میکنه..
چند نمونه از هدایت های من..
انجام بیمه ماشین:
مورخ 22 اسفند 1401 که میخواستم بیمه رو انجام بدم یک حسی به من میگفت که باید سمت دفتری برم که همیشه ماشینم رو اونجا بیمه میکردم، حرکت کنم اما در مسیر رفتن چشمم به یک دفتر بیمه افتاد و پیاده شدم که کارم رو اونجا انجام بدم….وقتی رفتم فهمیدم همون موقع اینترنت قط شده و این برام مهر تایید بود که همون جای قبلی برم…ولی قبل از رفتن در رابطه با گرفتن تخفیف از طریق پلاک قبلی سوال پرسیدم و اون شخص من رو راهنمایی کرد که چگونه این کار رو انجام بدم..بماند که بعد از رفتن به مرکز پلیس رهگشا که کارم خیلی سریع انجام شد به بیمه رفتم و با یک قیمت فوق العاده و تخفیف دوازده ساله تونستم نقد بیمه ماشین رو پرداخت کنم در حالی که با پولی که داشتم به فکر اقساطی کردن اون بودم..
تاریخ 4 اسفند 1401 من و عزیز دلم بدون برنامه ریزی تصمیم گرفتیم طلا بخریم.و عملا هیچ پولی نداشتیم.. اما شب قبلش با یک تماس به طور معجزه آسا پول جور شد و با اینکه نجواها هم بودند تصمیم گرفتیم که این کار رو انجام بدیم..اتفاقی که افتاد این بود که طلا رو در کف قیمتی اون خریدیم و درست در روزهای بعد طلا رشد کرد.
جالبه عزیز دلم به من میگه تو چقدر خوش شانسی و حتی خدا هم هواتو داره و پیش اون پارتی داری
الیته اینجور نیست که به هدایت ها گوش جان بسپارم اما هر وقت این کار رو کردم نتایج عالی گرفتم و برای خودم برنامه گذاشتم که در گوگل کیپ هدایت های کوچیک و بزرگ رو بنویسم تا ایمانم بیشتر و بیشتر بشه و از اون در تمام امور زندگیم بهره ببرم
و اما کوههای راش مور و اثری هنری فوق العاده که من در کارتون و فیلم اون رو دیده بودم و فکر نمیکردم که وجود خارجی داشته باشه..سپاسگزارم استاد عزیز که ما رو با ناشناخته ها آشنا کرده و هر روز خواسته های جدیدی رو در ما ایجاد میکنید تا بتونیم جهان رو گسترش بدیم.
دیدن ورودی این اثر تاریخی، وجود پرچمهای ایالتهای مختلف ، تمیزی و زیبایی و در صلح بودن مردم این سرزمین مقدس کلی درس برام داره
و در آخر کارآفرین بودن و داشتن بیزنس های فعال و پویا از ویژگی بارز مردم این سرزمین..انگار کار آفرینی در خون اونها هست..قانون تکامل رو هم راحت میشه دید ..که با هر اونچه که دارند استارت میزنند و با صرف خلاقیت محصولات خاص رو تولید می کنند..تحسین میکنم این روحیه فوق العاده و این سبک بی نظیر که حس پویایی رو به آدم میده
اینم بگم که سرعت تایپ من عالی شده و میتونم خیلی سریع تایپ کنم تا بهونه ایی برای کامنت نزاشتن نداشته باشم
در پناه الله یکتا شاد ،پیروز و سربلند در دنیا و اخرت
لذت بردم از کامنتت ،اول اینکه چقدر تجربیاتتون رو گفتید و چقدر به جریان هدایت ایمان پیدا کردید احسنت،
چقدر خوبع که لایق میدونید خودتون رو که خدا با شمااا هم صحبتی میکنه،راهو مسیرو نشون میده و من عاشق این صحبت های روزانه ام دوست دارم هر لحظه باهام صحبت کنه بگه مهسا کدوم راه کدوم مسیرو برو ،و همه راهایی که تو هدایتگرشی تهشون آرامشه و خوشبختی خدای خوبم.
ممنون از کامنت زیبات دوست خوبم،تحسینت میکنم که همسرتو با لفظ عزیزدلم گفتی ،چقدر دیدن این الگو هاا بهم ارامش میده که دنیا پر از روابط
عاشقانس وقتی این چیزارو میبینم میگم خدایاشکرت تو فرکانسش هستم.
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی خداروشکر بابت دیدن این قسمت زیبا تحسین میکنم این کشور تمیز و زیبا و ثروتمند و جذاب و دیدنی خدایاشکرت چقد خوبه که همکارت خداباشه چه خوبه که راهنمای تمام لحظه های زندگیت خدا باشه اره استاد عزیز خیلی تحسین میکنم شما دو عشق رو واقعا من عاشق این طرز نگاهتون و این زندگی تون درتمام جهت هستم که با خدا هستین منم خواسته ام از خدا این که مثل شما زندگی کنم و در هر لحظه از خدا هدایت بخوام که منو ببر به سمت لحظه بردن زیبایی ها رو دیدن نعمت های خدا رو تحسین کردن و خودم رو تجربه کردن و گفتین از هدایت هامون بگیم من الان تقریبا یکسال هست که تو سایت هستم واقعا خیلی نتایج عالی گرفتم یکی که امروز هدایت شدم من الان چند وقت بود یکی از خواسته هام این بود که دندونهام رو درست کنم و به خاطر ترس و گرون بودن ترمز داشتم ولی بلاخره خواستم بود و این خواسته به راحتی خودبه خود پیش آمد که دکتر دوست همسرم شد و با استقبال زیادی گفت بیاد خیلی عالی دندوناتون رو درست میکنم واقعا باورم نمیشه که به جای اینکه ما دنبال دکتر باشیم و نوبت بگیرم دکتر خودش واسمون زنگ میزنه خودشم نوبت میده خیلیم مشتری زیادی داره مطبشم خیلی عالی هست و دکترشم واقعا خیلی پرانرژی و قوی و کار بلد و حرفه ای واقعا من خواستم با این که ترس داشتم ولی خواستم شد به لطف خدا و واقعا متعجب هستم که چقد راحت من این چند سال زندگی ندیدم که دکتر بهت بزنگه و بهت نوبت بده و کارتو انجام بده خدایاشکرت خدایا کمکم کن تنها تورا بفرستم و تنها از تو یاری بجوییم عاشقتم استاد عزیز بابت این همه راهنمایی هات واقعا من عاشق این مسیر هستم و باعشق دارم سعی میکنم باورهامو تغییر بدم و تواین مسیر باشم سپاسگزارم بابت دیدن این همه زیبایی و ایده های عالی خدایاشکرت در پناه الله یکتا شاد ثروتمند وسعادتمند در دنیا وآخرت باشید دوستتون دارم
سلام استاد جان و خانم شایسته عزیز سپاسگزارم بابت فیلم گرفتن و ادیت کردن این ویدیو ها برایمان و نشان دادن این همه زیبایی.
واقعا ممنونم از زمان و انرژی که می گذارید و سپاسگزارم از ربم که منو به این مسیر زیبا هدایت کرده تا این همه زیبایی رو ببینم
و دقیقا من به هدایت ایمان دارم از زمانی که این موضوع ره تانستم بفهمم وقتی به گذشته ام فکر کردم دیدم من هر آن چیزی که خواستم خداوند من رو هدایت کرده و اتفاقات رو طوری چیده که به خواستم برسانه از کنکور قبول شدنم، از اینکه میخواستم از هرات برم دانشگاه کابل درس بخونم ، از اینکه وقتی تغییر رو به معنای واقعی خواستم من رو هدایت کرد به آموزه های شما
یکی از خواسته هایی که اخیرا به سمتش هدایت شدم اینه که من پارسال رفته بودم از افغانستان به کشور ایران برای مسافرت اونجا یک روز دختر عموم با دوستاش من رو بردند تفریح و دیدم که یکی از دوستاش ماشین داره و خودش راننده هست (تو افغانستان خانم ها زیاد راننده گی نمیکنند و خیلی نادر هست که تو جاده ها ببینیم خانم راننده گی میکنه) همه ما رو برد تفریح و این اتفاق در وجودم خواسته ای رو شکل داد که به امید اون روزی که بتونم خودم راننده گی یاد بگیرم و خودم با ماشین دوستام رو ببرم تفریح و من همان زمان توی گوشیم این خواسته رو نوشتم و همینطور تصویرش ته ذهنم بود
تا این که دو هفته پیش هدایت شدم به یک شخصی که بهم راننده گی رو یاد بده گرچند داداشم ماشین داشت ولی حاضر نبود آنچنان درست بهم یاد بده ولی باز هم خداوند هدایت کرد به یک شخص دیگه
و خیلی خوب اون بنده خدا این دو هفته بهم کمک کرد تا یاد بگیرمش و واقعا در این زمان با خیلی از ترس هام رو برو شدم و چقدر فهمیدم که اون ترس ها همه واهی هست و دروغ.
یادم میاد اولش چقدر ترس داشتم که سوار بشم ولی یاد حرف استاد افتادم که اگه از چیزی می ترسی برو تو دلش و منم واقعا رفتم تو دلش و همین طور با طی کردن تکاملم ترس هام از بین رفتن به لطف خدا، بعدش چقدر این توهمات و دروغی که طالبان نمیزاره خانم ها راننده گی کنه و یا شاید گیر بدن دروغ بود
میخوام بگم قبلش همچین حرفایی می شنیدم ولی من به خودم گفتم هر اتفاقی میخواد بیافته من میخوام به این خواسته ام برسم و واقعا سپردم به هدایت ربم
در نتیجه کاملا برعکس او ترس ها و توهماتی که شنیده بودم اتفاق افتاد
وقتی از جلوی ایستگاه بازرسی طالبان رد شدم بر خلاف بغیه اصلا ماشین ما رو تلاشی نکردند و اجازه دادند که ما رد بشیم و واقعا با احترام و خوبی همراه مان رفتار کردند
و این انسان ها دقیقا بر اساس باور ها و فرکانس های من قرار گرفتند و این اتفاقات عالی رقم خورد چون یکی از آشناها را شنیده بودم اونو طالبان گفته بوده که تو نمیتانی تنهایی راننده گی کنی به عنوان خانم، در کنارت مرد باید بزاری، ولی برخلاف تجربیات اون ها برای من افتاد و دقیقا همون صحنه ای که تو تصوراتم بود همین چند روز پیش اتفاق افتاد
من ماشین رو به تنهاییم راننده گی کردم و رفتم دنبال دوستام و بردم شون تفریح و حتی از پیش ایستگاه بازرسی طالبان هم گذشتیم هیچ اتفاقی نیافتد با نهایت احترام برای مان اجازه رد شدن دادند،
میخوام بگم من کسی هستم که تو ذهنم قدرت رو دادم به رب نه به حکومت طالبان نه به حرف مردم.
برای اکثریت جامعه ام حکومت طالبان شده محدودیت ولی برای من شده آزادی
چقدر این اتفاقات ایمان ره محکم تر کرد به اینکه من هستم که زنده گیم رو می سازم و خلق میکنم نه دولت ها
الحمدالله رب العالمین
و امروز هم که رفته بودم ماشین سواری تو مسیر ماشین خراب شده بود دیدم چقدر انسان های شریف زیادی آمدند کمکم کردند تا ماشین رو راه بیندازم از بچه های کوچیک گرفته تا پیرمرد ها و برای اونام یک تجربه جدید بود که داشتند شاید برای اولین بار به یک راننده خانم کمک میکردند که ماشینش رو راه بیندازه چون همه شون خیلی تعجب کرده بودند 😄
واقعا اون زمان دیدم که هدایت رب العالمین چطور برام اتفاق افتاد
و به معنای واقعی از ربم تشکری کردم.
همه ای اینها رو از آموزه های ارزشمند استادم یاد گرفتم.
سپاسگزارم خالقم بابت چنین انسان های ارزشمندی تو زنده گیم.
این قسمت از سفر به دور آمریکا برای من فوق العاده جذاب بود به این علت که تصاویر این کوه در Dream Board من چند وقتیه که هست اما هیچ ایده ای نداشتم که کجای آمریکاست فقط به عنوان زیبایی های آمریکا اون رو در فایل تصاویر دیدنی های این کشور تو گوشیم ذخیره کرده بودم.
که با دیدنش در این قسمت به شدت ذوق زده شدم و از شما ممنونم که باعث شدین در این قسمت اطلاعات و جزئیات بیشتر از این مکان برام واضح بشه . و مطمئنم در آینده ای نه چندان دور از نزدیک با چشمانم این زیبایی رو میبینیم :)
در مورد دریافت هدایت خداوند میخوام از تجربه ی خودم اینطور بگم که برای من چیزی که واضحه و شکی در اون ندارم اینه که خداوند میشونه و پاسخ میده و زمانش هم خیلی خیلی کوتاهه .
بعضی وقتا در حد چند دقیقه ست و بعضی وقتا در حد چند روز اما چیزی که در اون شکی ندارم اینه که درخواستم اجابت شده است و جواب ها رو دریافت میکنم .
یه مثال که مرتبط با سفر هست براتون میزنم . چند ماه پیش در یک سفری بودیم که من یه عکسی از یه المان شهری معروف ازش دیده بودم و دوست داشتم از نزدیک هم ببینمش اما تو محله ی شلوغی بودیم و من پیداش نمیکردم.
تو دلم به خدا گفتم خدایا اگه اینجا ارزش دیدن داره بهم بگو کدوم سمتی باید برم تا پیداش کنم .
چند ثانیه بعد رسیدیم به یه مغازه ای که سر درش عکسایی از این قسمت در مانیتورش پخش میشد که ته دلم گفت از این آقا بپرس اینجا کجاست و من هم همینکارو کردم و اون آقا با روی خوش بهم آدرس داد و من در حد پیاده روی چند دقیقه ای به اون مکان رسیدم و ازش بازدید کردم.
از این مثال های ریز و درشت در زندگی روز مره م خیلی زیاد داره اتفاق میفته و من همه رو هدایت خداوند میدونم که بعضی وقتا دیگه خیلی پررنگ و واضحه که به نوشتن و توضیح دادن نمیاد .
یه چیزیه بین من و خدا که فقط خودش میدونه و برای من ، یه لبخند رضایت و سپاسگزاری بعد از دریافت اون هدایت بهترین نتیجه ست که حسش بی نظیر و فوق العاده ست.
خواستم اینجا تجربه م رو از دریافت هدایت بنویسم تا هم برای خودم یه بار دیگه جا بیفته این موضوع و هم شاید به دوستان دیگه یه کمک کوچیکی بکنه که ایمانشون به این موضوع بیشتر بشه :)
چقدر خوشحالم که یک روز دیگ دارم این همه زیبایی رو میبینم و تحسین میکنم هم شما دو عزیز رو و هم خدای بزرگ رو بابت این همه زیبایی
چقدر این گوگل ارث نعمت خوب و بزرگی هست که بشر تونسته بهش برسه و چقدر قابل تحسین هست که این مورد رو شما چقدر به خوبی انجام میدید و به ماهم دارید یاد میدید ممنونم استاد عزیز
در مورد جریان هدایت خداوند شما صحبت کردید و من چقدر لذت میبرم از موردهایی رو که شما در مورد هدایت خداوند میگید که توی زندگیتون بوجود میاد و هر دفه هدایت میشید به جاهای زیباتر و عالی تر خداروشکر
استاد شما در کل فایل میگفتید که خداوند آدم هارو هدایت میکنه به سمت شما خداوند شما رو هدایت میکنه در زمان درست به مکان درست اما اینجا یک نکته خیلی مهم هست که باید من به خودم بگم و اشاره کنم بهش در اینکه شما هدایت میشید و خداوند هم هدایت میکنه هیچ شکی نیست اما این شما هستید که واقعا اجازه میدید به خداوند که هدایتتون کنه به سمت زیبایی بیشتر این شما هستید که ایمان بسیار قوی و زیادی دارین به خداوند که شده دیگ یک باور خیلی قوی و ریشه کرده توی گوشت و پوست و استخونتون واقعا شما بسیار قوی و محکم این باور رو ساختید و گرمه که خدا همه مارو هدایت میکنه ولی من خودم خیلی وقت ها فراموش میکنم که همه چیز. من خدا هست و خداوند هدایت کرده این مشتری رو به سمت من یا حالا هر چیزی من اول فایل که گفتید هدایت شدید بخدا تا این جمله رو شنیدم به خودم گفتم این از ایمان میاد از توکل میاد که بعدش میشه هدایت پروردگار یعنی شما سمت خودت رو خوب انجام میدی خدا هم بهت پاداش میده و این بسیار زیبا و عالی هست این یعنی رفاقت دوطرفه با رب العالمین من خودم خیلی جاها خداوند هدایتم کرده که خیلی هاشو یادم نمیاد ولی همون هابی رو که یادم میاد رو خیلی قوی و خوب با خودم تکرار میکنم که یادم نره
مثلا من ازدواج کرده بودم و میخواستم برم سر خونه و زندگیم با اینکه هیچ پولی نداشتم تاکید میکنم هیچ پولی نداشتم اما تمام عزمم روجذب کردم که برم دیدم چطور خداوند تمام کارهای خونه مجلس و لوازم منزلم رو برام انجام داد و به راحتی رفتم سر خونه و زندگیم
یا مثلاً دو سال بعدش شدیداً دنبال خونه میگشتم و دیک نمیدونستم چیکار کنم دیدم که خداوند چطور دستان خودش رو فرستاد برام که کارها و برام انجام بده
و خیلی مورد های دیگ
و دارم از همین نتایج که قبلاً برام پیش اومده استفاده میکنم تا کسب و کار خودم رو راه بندازم و میدونم که خداوند هدایتم میکنه مثل همه مورد های قبلی و من هنوز اول راه هستم و تازه دارم روی خودباوریم کار میکنم دارم ایمانم رو به خداوند بیشتر و بیشتر میکنم و دارم میبینم که چطور داره هدایتم میکنه
مثلا دیروز من رفتم قیمت چند تا ابزار برای کارم بگیرم توی اولین مغازه که رفتم دیدم یک بنده خدایی همونجا هست و گفت این وسیله رو میخوام بفروشم که برم عمان منو میگی هنگ بودم گفتم خدایا چطور میشه که این آدم سر راهم قرار گرفته آخه چند وقتی هست که دنبال مهاجرت هستم و گفتم بذار خداوند هدایت کنه و شنیدم از این بنده خدا که چقدر راحت بخدا چقدر راحت مهاجرت کرده به یک کشور دیگر و اونجا به خودم گفتم که این بنده خدا فقط اعتماد کرده به خدا و نتیجه اعتمادش رو هم گرفته توهم اگر ایمان داشته باشی قطعا تو هم هدایت میشی و خیلی داستان جالبی بود برام
من همیشه توی روابطم از خداوند میخوام یک رابطه خوب و شاد و عالی داشته باشم و خداروشکر هم این اتفاق میفته
الله اکبر عجب مجسمههای خفن و عجیبی چقدر هنرمندانه ساختند یا این زیبایی و این عظمت کوه راش مور واقعا خیره کننده بود چقدر تحسین کردم این زمان و هزینه ای که گذاشتن برای ساختن این چهره ها و بخودم گفتم این رئسا چقدر خوب بودند که چهرشون روی کوه حک شده و این قابل تحسین هست واقعا
خداوندا هممون رو هدایت کن به راه راست به راه ثروت و نعمت و فراوانی
واقعا تحسین میکنم اینهمه ذوق افرادی رو که همچنین شاهکاری رو آفریدن🤩🤩
استاد جان اگه شما نبودین ومن درجهل اینکه آمریکا کشوری 😅😅ضعیف است میمردم خودم شب اول قبر 😅🤣😅جلوی اونایی که مارو جاهل بار آوردن میگرفتم 😅😅😂😂😂😂
الهییییییی بینهااااایت سپاسگزارم که اینهمه اگاهی پیداکردیم و در جهل نمردیم!!!!!
خدااااااایا شکرت الان میفهمم که چرا تو قرآن نوشتهاست❤ قل سیرو فی الارض بروید در زمین گردش کنید
خدااااااای من چه قدر ناجوان مردانه گفتیم مرگ برامریکا
اخه اینهمه زیبایی که مرگ نداره
خدایااااا شکرت
استاد جان چه زیبا گفتین که باید از خدابخواهیم هدایتمون کنه
خود من شخصا تویه شرایطی بودم که هرشب گریه میکردم از اتفاقاتی که برام پیش اومده بود ترسان بودم و جایی نداشتم برم ولی همش دنبال خونه گشتم وجایی پیدانکردم
روزی که صابخونه وسایل هامو ازم گرفت و بیرونم کرد(البته میگفت که رفیقش باشم با کلی طلا)
گفتم خدایا خودت هدایتم کن من کاری ازم برنمیاد
انگار برام معجزه شد وهمه شرایط حل شد ومن هدایت شدم به خونه ای تومرکز شهر
وامسال به یاری خداوند هر روز اتفاقات خوب برام رقم میخوره
استاد جان هروقت که خودم رفتم دنبال راه حل برعکس میشد اما هرجا که میگفتم خدایا خودت هدایتم کن مسیر برام باز میشد
کوهابی نظیربودن واقعادمشون گرم بخاطراین ایده خفن وتحسین میکنم تک تک کسانی ک درساخت همچین منطقه ومنظره زیبایی دست داشتن وپشت کوهام یه ورودی بود کنجکاوشدم بدجور خخخخ
خیلی دوست داشتم بدونم ایدشو کی داده ک فهمیدم دون رابینسون وگوتزن بورگلوم ایده دادن بورگلوم ب همراه فرزندش اونومدیریت کردن ک بعدازمرگش توسط پسرش ادامه پیداکرده ویه سری اطلاعات شایددوست داشته باشین بچه ها:
کوه راشمور با مجسمههایی از جرج واشینگتن، توماس جفرسون، تئودور روزولت، و آبراهام لینکلن (چپ به راست)
انتخاب این چهار رئیسجمهور به خاطر تلاش آنها در زمینهٔ استقلال ملی کشور، رشد، گسترش و حفظ کشور بوده است.[۳] این یادبود که در سال ۱۹۲۵ میلادی تأسیس گردید، بر روی زمینهای سرخپوستان قبیلهٔ لاکوتا قرار دارد.
دون رابینسون، مورخ داکوتای جنوبی، ایدهٔ تراشیدن شکلهای مشخصشده در کوهپایههای سیاه داکوتای جنوبی را باعث ارتقای صنعت گردشگری این منطقه میدانست و ایدهٔ وی به عنوان یکی از مشاوران پروژه، ارائه آثاری با قد و قامت صخرههای سوزنی بلک هیلز داکوتا بود. هر چند، گوتزن بورگلوم موافق چنین ایدهای نبود زیرا معتقد بود این صخرهها از دیدگاه ساختاری فاقد کیفیت و استحکام لازم هستند، همچنین مخالفت قبیله لاکوتا با این پروژه هم مطرح بود زیرا آنها مخالف تخریب منابع طبیعی سرزمین اجدادیشان بودند.[۴]
رابینسون میخواست که این تندیسها شامل چهرهٔ قهرمانان غرب آمریکا همچون بوفالو بیل[۵]، اسب دیوانه[۶]، ابر سرخ[۷] به همراه لوئیس و کلارک باشد اما بورگلوم معتقد بود که مجسمه ها باید جذابیت وسیعتر و فراگیری داشته باشند و به همین جهت، چهار رئیسجمهور را انتخاب کرد. پیتر نوربک سناتور داکوتای جنوبی، اسپانسر این پروژه شد و بودجه فدرال را تامین نمود.[۸] عملیات ساخت در سال ۱۹۲۷ آغاز، و چهرهها بین سالهای ۱۹۳۴ تا ۱۹۳۹ تکمیل شد. پس از مرگ گوتزن بورگلوم در مارس ۱۹۴۱، فرزندش رهبری پروژه را بر عهده گرفت
درسالم ۲میلیون بازدیدکننده داره ببین چ ایده ثروت سازی بوده الهی شکرت
این شاپم ک دیگ بی نظیره کلی ایده برای حکاکی این طرح کوه روهمه چیز وبازم خلق ثروت الهی شکرت
وبازهم هدایت ب سمت زیبایی های بیشترچقدرتحسین میکنم این ادمای خلاق وایده پردازو همه چیزدراین جهان برپایه فراوانی
سلام به استاد جان که برای خودشون حضرت ابراهیم و سلیمانند و سلام مخصوص به مریم جان عزیزم که همیشه با دوربینش و محبتش و کلام زیباش وجود ما رو غرق در شادی میکنه
چقدر خوشحالم از اینکه خداوند منو در این مسیر قرار داده
به بهههههههه ببین اون رییس جمهور های آمریکا چه گلی به سر آمریکا زدن که عکسشون روی کوه کنده کاری شده
الهی صد هزاران مرتبه شکرررررررررررر برای هدایت هایی که وجود داره
براتون میخوام از هدایت بگم
چند سال پیش حدود سال 98 من خواب دیدم که توی خواب من رو به عقد آقا پسری درآوردن توی بهشت ،و یک انگشتر که آرم روش نوشته بود فاطمه الزهرا توی خواب به دستم کردند و گفتند شما همسر این آقایی
وقتی از خواب بیدار شدم اصلا چهره اون آقا به خاطرم نبود …گفتم لابد یک خواب بوده مثل بقیه خوابها ولی هدایت و حمایت خواستم
عصر همون روز رفتم توی یک مولودی و اونجا قرعه کشی کردند و بهم یک هدیه دادند
وقتی باز کردم دیدم یک انگشتر است که روش نوشته فاطمه الزهرا فهمیدم که خواب صادقه و راست است ….مدتی گذشت و از خدا یک روز پرسیدم لااقل بگو اسم اون آقا پسر چیه و جوابی که اومد حامد بود ….اسم حامد رو روزی صد بار میشنیدم
البته اینم بگم تمام کسایی که اسمشون حامد بود و در مسیرم قرار میگرفتند همه متاهل بودند …پس آدم من نبودند
گذشت و گذشت ….یک روز توی تلویزیون توی یک برنامه ای داشتند با یک آقایی صحبت میکردند …ازش پرسیدند اسم و فامیلتون…گفت حامد …. هستم
حالا دیدن این برنامه تلویزیونی یکی از نادر ترین اتفاقات عمرم بود چون ما سالهاست خونمون تلویزیون دیگه نداریم …رفته بودیم مهمانی خونه خواهرم و به پیشنهاد خواهرم گفت این برنامه خیلی قشنگیه بیاین ببینیم ….و جالبه که اسم مهمان اون برنامه اون روز حامد بود
گفتم بیخیال خدای من داری شوخی میکنی…من چجوری اون پسر رو پیدا کنم ؟!اصلا از کجا معلوم خودش باشه …همون پسری که توی خوابم دیدم
اونجا اون آقا پسر گفت که من مجرد هستم باز من تعجب کردم ….اون برنامه مهمان هاشون رو از شهرهای مختلف دعوت میکردند ….وقتی گفت من مشهدی هستم دقیقا عین من دیگه نزدیک بود دو تا شاخ از تعجب بالای سرم دربیاید
گفتم خدایا یعنی اون پسر همین پسره ؟؟؟؟؟
چند دقیقه از برنامه که گذشت اون آقا پسر داشت حرف میزدااااا ولی من یکجوری دلم براش رفتتتتتت که بیا و ببین …احساس میکردم حتی پدرشو دیدم …حس میکردم میشناسمش ……
دلم داشت براش میمردددددد و دلم میخواست خدا سر راهم قرار بدش …..دلم میخواست واقعا اون همون حامد من باشه همونی که توی خواب منو به عقدش درآوردن ….
ضمنا اینم بگم من وابسته نبودم و از خدا میخواستم منو به سمت همسری عالی هدایت کنه اما باز جواب میاومد حامد !
اون برنامه تلویزیونی تموم شد و من اون آقا رو فراموش کردم ….
حدود چند ماه بعد یک روز اینستاگرام اون آقا حامد توی تلویزیون رو به من پیشنهاد داد برای فالو….دوباره یادش افتادم در حالی که یادم رفته بودش…..منم فالوش کردم …..
چند ماه بعد اون آقا پسر یک استوری گذاشت از چیزی که خریده بود و عجیب اینکه دقیقااااااااااااااا آرم انگشتر فاطمه الزهرا که روی انگشتر من بود روی چیزی بود که اون خریده بود
و باز من غرق تعجب شدم
بعد از مدتی اون آقا پسر رفت برای سفر به شهری دیگه …. اونجا از اون شهر استوری میذاشت و از روزی که پاش رسید به اون شهر دل من هزار بار گفت پاشو برو همون شهری که اون اونجاست
به دلم میگفتم پاشم برم اونجا،چرا آخه ؟؟؟؟
من میدونم حدودا کجای مشهد مغازه داره ،میتونم برم و ببینمش توی مشهد …لازم نیست برم یک شهر دیگه ببینمش ..بازمیگفت پاشو برو …..
گفتم آخه شهری که بلد نیستم چجوری پیداش کنم،اون که نمیگه دقیقا کجاست
باز دلم گفت پاشو برو ….
منم به خانوادم گفتم میخوام برم سفر فلان شهر ….اونها هم چسبیدن پاشو برو بلیط بگیر
برخلاف همیشه که میگفتند تنهایی میخوای بری چیکار ؟!اینبار خودشون اصرار داشتند که پاشو برو سفر ….
رفتم بلیط گرفتم و راه افتادم
توی راه اون آقا حامد یک استوری گذاشت و اسم یک منطقه از اون شهر رو پین کرد که من الان اونجام ….
منم وقتی رسیدم اون شهر،رفتم دقیقا همون منطقه سوییت گرفتم . …. همون روز اولی که رسیده بودم یک لایو گذاشت …. توی لایو ازش پرسیدن الان کجایی و اونم برعکس همیشه که آدرس نمیداد گفت من الان فلان جایم …حالا ساعت چند ؟؟؟؟؟ساعت دوازده شب
منم دلم گفت پاشو بریممممم و منی که به حرف دلم گوش میدم و به خدا ایمان دارم پاشدم راه افتادم ….تا رسیدم به جایی که اون گفته بود شد ساعت یک و ربع شب
یعنی ببینید آدم چقدر باید به ندای قلبش اعتماد کنه که نصفه شب یک دختر تنها توی شهر غریب توی کوچه هایی که پر از سگ بود و حداقل من توی مسیرم چهار تا سگ بزرگ از کنارم رد شد…اونم توی دل تاریکی شب …منچهل و پنج دقیقه فقط پیاده روی کردم توی خیابون تا یک آژانس پیدا شد و ……..وقتی که رسیدم برخلاف منطق عقلانی دیدم اون هنوز همون جاست ….
خدای من برای اولین بار بود از نزدیک میدیدمش ….باهاش حرف زدم و گفتم دوسش دارم خندید و گفت دخترهای زیادی هستند بهم ابراز علاقه میکنند ….
گفت میتونیم عکس بگیریم که استوری کنمت و تگ بشی که فالورات زیاد بشنگفتم نه من فالور نمیخوام ،من خودتو میخواستم که اومدم …
اون لحظه گفت قصد ازدواج ندارم
وقتی فهمید من هزار کیلومتر راه اومدم اونم یک دختر تنها سفر بیاد بدون آدرس به دنبال اون،اونجا بود که گفت میشه پیجتو ببینم ؟
بهم گفت هیچ وقت چنین عشقی ندیده و تجربه نکرده …هیچ وقت فکر نمیکرده یک دختر اینقدر بتونه عاشق بشه که هزار کیلومتر راه بیاد تا اون شهر و بعدش هم ساعت دوازده شب بیاد از خونه بیرون و ساعت یک و ربع شب توی تاریکی پیداش کنه که فقط بگه من بهت علاقه دارم
من حتی ماجرای خواب و عقدی که در خواب برام اتفاق افتاده بود رو هم براش گفتم و گفتم با هزار نشانه خدا بهم ثابت کرد اون پسر تو هستی
گذشت و گذشت و حالا من و اون آقا حامد با هم یک رابطه عاشقانه بسیار زیبا داریم
حامد جانم الان خیلی بیشتر از من عاشق من و رابطه بینمونه
بنام خدای قشنگ هدایتگرم
سلام به روی ماه تک تک قشنگای من
بریم ک چشمای زیبامونو با زیباییهای بییشتر امروز هم دعوتش کنیم به لطف الله
منم دیشب یهمچی درخواستهایی از خدایم داشتم
یه صفحه نوشتم و گفتم باقیش با تو
این هماهنگیها اشکمو در میاره
ایشاله ک هممون اشکامون فقد از شکرگزاری باشه
الان ک بیدار شدم اول خاسم سراغ دفترم برم یه مرور کنم
یه حس گفت همون از سایت شروع کن مث هر روز
و این نشانه ی قشنگ اجابت درخواست امو خداوند با کامنت شما بهم ج داد و
گفتن چشم
برا همه بندهای هدایت شده این کعبه ک خودشونو لایق میدونن به همون اندازه ک باور کردن بهشون اعطا میکنم
عاشقتم خدای من
تو چقد عاشق منیییی اخههههه
همین ک حواسم کم بشه تو خودت میای یه تنه بهم میزنی
حواستو جم کن دختر ،
اونم فقد بمن ،
بیخیال همچی و هرکس.
سلام میگم به اقو صالح دوست قشنگ هم فرکانسی و سپاسگزارم از اینکه حس قشنگ توحیدی شونو با ما ب اشتراک گزاشتن
و من لذت بردم از این مناجات.
تصویر زیبای خانم شایسته میبینیم ک قراره باهاش هدایت بشیم به شکار زیبایی ها .
خدایاا شکرت
چ گوگول ارت فوقالعاده یی ،
واای خدایا ایجور عظمت خلقتت واضح تره
منم دیگه میرم تو کارش .
خدایا شکرت این خواسته منم بود کنجکاو اون کوه بودم
ک قراره از نزدیک ببینمش .
من عاشق این مسیر هدایت شمام استاد
وقتی تعریفش میکنید با دل و جون گوش میدم
و یاد گرفتم چجور نشانها رو ببینم
و همزمان ک تعریف میکنید خودمو جا شما میزارم و میپرسم
آیا تو هم اینو میدیدی یا میگزشتی ازش
خدایااا هزاران بار شکرت ک ققد با همین فایلهای ک هرروز میبینم اینو بیشتر درک و اجرا کردم .
یه نکته این فایل الان همین ک شما گفتید
آگاهانه کانون توجهمو رو زیبای بزارم
وقتی میگم خدایا من در زمان مناسب به مکان مناسب هدایت کن ، پس
،نشتی من این بود .
خدایااا شکرت
بخاطر این کشور فوقالعاده
چقد زیباس همچیش
چه جاده یی
چه شهر تمیزی
همچی مرتبه
چقد فرشته اونجاس
وااای خدایا چقد زیباااس این مسیر
بهمچی احترام میزارن اینهمه پرچم
چقد زیبااااس خدایاااا
این کوه رو تو تصاویر ک میدیدم اصن انتظار این وسعت از زیبااای اطرافش نداشتم
نکته دیگه فایل برام
اجازه هدایت بدیم و رها کنیم ،قلبمون پاک کنیم
یالله
دیشب اینارو نوشتم الان استاد توحیدی عزیزم داره نشتی هامو میگه ترمزهامو میگه
دیگه از این قشنگتر .
اوووف خدایاا من عاشق فروشگاهاشم
ینی دیوانه شونم
از اینهمه نظم و احترام .
خدایا شکرت همزمانی ها فوقالعاده ن .
شنیدن داستان هدایت استاد و دیدن فراوانی ها فروشگاه
وااااقعا چقد جالبه بود قسمت ساخت تنه درختا اونم با اره
چه چیزای فوق العاده یی بودن
منم عاشق بوی کاجم .
خدایا قشنگم شکرت قبلا این فایلو دیدم
اما الان با نشانه های بیشتر میبینمش
عاشقتم خدای قشنگم
عاشق همه ی شما
با آرزوی هدایت هایی پررنگ هر روز خداوند برای همه شما های عزیزان
به نام خداوند زیبایی ها
خدایا شکرت بخاطر سلامتیم
خدایا شکرت که جسمم روز به روز سالم تر میشه
سلام به استاد جان عزیزم ومریم بانو
اول از همه مریم جان رو تحسین میکنم که اینقدر پرانرژی واحساس عالی هست واقعا لذت بردم از این همه احساس خوب وانرژی که مارو هم سر ذوق میاری مریم جان
تحسین میکنم اینهمه نظم وزیبایی وتمیزی رو تحسین میکنم اینهمه احترام به همدیگرروتحسین میکنم این کشور رو که بدون قضاوت کردن فقط لذت میبرند وسعی میکنند تا مکان زندگیشون رو طوری بسازند برای لذت بیشتر تحسین میکنم فراوانی ثروت ونعمت در این کشوروایده ها ثروت آفرین وتحسین میکنم ذهنهای ثروت ساز وخلاق را خداروشکر که من رو هدایت کرد تا اینهمه زیبایی رو ببینم ولذت ببرم
از هدایتها بگم
فرصت دوباره برا زندگی که چون بخدا توکل کرده بودم وبخودش سپرده بودم به بهترین نحو منو هدایت کرد
باردار که بودم مرتب به همسرم میگفتم کسی ندارم موقعه زایمانم بیمارستان پیشم باشه یا بیادخونه پیشم همسرم میگفت غصه این چیزا رو نخور بسپار بخدا منم میگفتم خدایا تو بر همه چیز آگاهی وقادر وتوانا میدونم که باورتون میشه شرکتی که کار میکردم برا سالن تولیدش بتازگی نیروی زن گرفته بود که هماهنگی مسائل مربوط به خانمها به عهده من بود
قبل از اینکه به بیمارستان برم هرکدوم یا پیام میدادند یا زنگ میزدند اگر کاری خونه داری ما بیایم انجام بدیم یا میخوای موقعه زایمانت بیام پیشت تو بیمارستان یا خانه یعنی کسانی که من اصلا نمیشناختمشون از خواهر به من مهربانتر بودند خودم باورم نمیشد که خدا این راحت خواسته هام رو برام انجام میداد
حتی دیروز با همسرم قرار بود شب بریم خونه مامانش همسرم چون دیرش شده بود شروع کرد به غر زدن اگر مثل قبل بود سعی میکردم از خودم دفاع کنم یا منم زبان به زبانش کنم یه حال واحساسم خراب شد ولی سریع گفتم براچی احساست رو خراب میکنی اینا برا رشد تو لازمه فقط سکوت کردم یعنی باورتون نمیشه نزدیک به یه ربع فقط غر زد وهربار هم سعی میکرد یه حرفی توش باشه که منو هم به حرفی بیاره ولی گفتم به خودم من در هرلحظه در بهترین مکان وبهترین زمان ودر بین بهترین افرادم وآن شب خانه مادرشوهرم بهترین مهمانی بود پر از خنده وشادی ممنونم استاد
بنام رب وهاب
سلام و درود به استاد، خانم شایسته و همه عزیزان مثبت اندیش
از اول سریال سفر به دور آمریکا ،این قسمت با بقیه متفاوته از این نظر که استاد در کنار نشون دادن تصاویر مطلب مهمی رو گفتند.
مبحث هدایت
واژ ه ایی که تا قبل از آشنایی با استاد و این سایت توحیدی برام نامانوس بود و من اون رو فقط مختص پیامبران و اولیا الله میدونستم…اصلا خودم رو در اون مقام نمیدیدم که خداوند با من حرف بزنه و به من الهام بکنه..
در اول فهمیدم که اولا پیچیده نیست و دوما در مورد همه موضوعات روزمره این هدایت وجود داره و لازمه اون فقط و فقط داشتن ذهن آرام و بدون نگرانی هستش…
هر چقدر زمان میگذره درک ایم موضوع برام بهتر شده او تونستم بیشتر به این الهامات گوش داده و عمل کنم..
خوندن کامنت بچه ها هم این موضوع رو تصدیق میکنه..
چند نمونه از هدایت های من..
انجام بیمه ماشین:
مورخ 22 اسفند 1401 که میخواستم بیمه رو انجام بدم یک حسی به من میگفت که باید سمت دفتری برم که همیشه ماشینم رو اونجا بیمه میکردم، حرکت کنم اما در مسیر رفتن چشمم به یک دفتر بیمه افتاد و پیاده شدم که کارم رو اونجا انجام بدم….وقتی رفتم فهمیدم همون موقع اینترنت قط شده و این برام مهر تایید بود که همون جای قبلی برم…ولی قبل از رفتن در رابطه با گرفتن تخفیف از طریق پلاک قبلی سوال پرسیدم و اون شخص من رو راهنمایی کرد که چگونه این کار رو انجام بدم..بماند که بعد از رفتن به مرکز پلیس رهگشا که کارم خیلی سریع انجام شد به بیمه رفتم و با یک قیمت فوق العاده و تخفیف دوازده ساله تونستم نقد بیمه ماشین رو پرداخت کنم در حالی که با پولی که داشتم به فکر اقساطی کردن اون بودم..
تاریخ 4 اسفند 1401 من و عزیز دلم بدون برنامه ریزی تصمیم گرفتیم طلا بخریم.و عملا هیچ پولی نداشتیم.. اما شب قبلش با یک تماس به طور معجزه آسا پول جور شد و با اینکه نجواها هم بودند تصمیم گرفتیم که این کار رو انجام بدیم..اتفاقی که افتاد این بود که طلا رو در کف قیمتی اون خریدیم و درست در روزهای بعد طلا رشد کرد.
جالبه عزیز دلم به من میگه تو چقدر خوش شانسی و حتی خدا هم هواتو داره و پیش اون پارتی داری
الیته اینجور نیست که به هدایت ها گوش جان بسپارم اما هر وقت این کار رو کردم نتایج عالی گرفتم و برای خودم برنامه گذاشتم که در گوگل کیپ هدایت های کوچیک و بزرگ رو بنویسم تا ایمانم بیشتر و بیشتر بشه و از اون در تمام امور زندگیم بهره ببرم
و اما کوههای راش مور و اثری هنری فوق العاده که من در کارتون و فیلم اون رو دیده بودم و فکر نمیکردم که وجود خارجی داشته باشه..سپاسگزارم استاد عزیز که ما رو با ناشناخته ها آشنا کرده و هر روز خواسته های جدیدی رو در ما ایجاد میکنید تا بتونیم جهان رو گسترش بدیم.
دیدن ورودی این اثر تاریخی، وجود پرچمهای ایالتهای مختلف ، تمیزی و زیبایی و در صلح بودن مردم این سرزمین مقدس کلی درس برام داره
و در آخر کارآفرین بودن و داشتن بیزنس های فعال و پویا از ویژگی بارز مردم این سرزمین..انگار کار آفرینی در خون اونها هست..قانون تکامل رو هم راحت میشه دید ..که با هر اونچه که دارند استارت میزنند و با صرف خلاقیت محصولات خاص رو تولید می کنند..تحسین میکنم این روحیه فوق العاده و این سبک بی نظیر که حس پویایی رو به آدم میده
اینم بگم که سرعت تایپ من عالی شده و میتونم خیلی سریع تایپ کنم تا بهونه ایی برای کامنت نزاشتن نداشته باشم
در پناه الله یکتا شاد ،پیروز و سربلند در دنیا و اخرت
سلام دوست عزیز.
لذت بردم از کامنتت ،اول اینکه چقدر تجربیاتتون رو گفتید و چقدر به جریان هدایت ایمان پیدا کردید احسنت،
چقدر خوبع که لایق میدونید خودتون رو که خدا با شمااا هم صحبتی میکنه،راهو مسیرو نشون میده و من عاشق این صحبت های روزانه ام دوست دارم هر لحظه باهام صحبت کنه بگه مهسا کدوم راه کدوم مسیرو برو ،و همه راهایی که تو هدایتگرشی تهشون آرامشه و خوشبختی خدای خوبم.
ممنون از کامنت زیبات دوست خوبم،تحسینت میکنم که همسرتو با لفظ عزیزدلم گفتی ،چقدر دیدن این الگو هاا بهم ارامش میده که دنیا پر از روابط
عاشقانس وقتی این چیزارو میبینم میگم خدایاشکرت تو فرکانسش هستم.
در پناه خدا باشید.
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی خداروشکر بابت دیدن این قسمت زیبا تحسین میکنم این کشور تمیز و زیبا و ثروتمند و جذاب و دیدنی خدایاشکرت چقد خوبه که همکارت خداباشه چه خوبه که راهنمای تمام لحظه های زندگیت خدا باشه اره استاد عزیز خیلی تحسین میکنم شما دو عشق رو واقعا من عاشق این طرز نگاهتون و این زندگی تون درتمام جهت هستم که با خدا هستین منم خواسته ام از خدا این که مثل شما زندگی کنم و در هر لحظه از خدا هدایت بخوام که منو ببر به سمت لحظه بردن زیبایی ها رو دیدن نعمت های خدا رو تحسین کردن و خودم رو تجربه کردن و گفتین از هدایت هامون بگیم من الان تقریبا یکسال هست که تو سایت هستم واقعا خیلی نتایج عالی گرفتم یکی که امروز هدایت شدم من الان چند وقت بود یکی از خواسته هام این بود که دندونهام رو درست کنم و به خاطر ترس و گرون بودن ترمز داشتم ولی بلاخره خواستم بود و این خواسته به راحتی خودبه خود پیش آمد که دکتر دوست همسرم شد و با استقبال زیادی گفت بیاد خیلی عالی دندوناتون رو درست میکنم واقعا باورم نمیشه که به جای اینکه ما دنبال دکتر باشیم و نوبت بگیرم دکتر خودش واسمون زنگ میزنه خودشم نوبت میده خیلیم مشتری زیادی داره مطبشم خیلی عالی هست و دکترشم واقعا خیلی پرانرژی و قوی و کار بلد و حرفه ای واقعا من خواستم با این که ترس داشتم ولی خواستم شد به لطف خدا و واقعا متعجب هستم که چقد راحت من این چند سال زندگی ندیدم که دکتر بهت بزنگه و بهت نوبت بده و کارتو انجام بده خدایاشکرت خدایا کمکم کن تنها تورا بفرستم و تنها از تو یاری بجوییم عاشقتم استاد عزیز بابت این همه راهنمایی هات واقعا من عاشق این مسیر هستم و باعشق دارم سعی میکنم باورهامو تغییر بدم و تواین مسیر باشم سپاسگزارم بابت دیدن این همه زیبایی و ایده های عالی خدایاشکرت در پناه الله یکتا شاد ثروتمند وسعادتمند در دنیا وآخرت باشید دوستتون دارم
سلام استاد جان و خانم شایسته عزیز سپاسگزارم بابت فیلم گرفتن و ادیت کردن این ویدیو ها برایمان و نشان دادن این همه زیبایی.
واقعا ممنونم از زمان و انرژی که می گذارید و سپاسگزارم از ربم که منو به این مسیر زیبا هدایت کرده تا این همه زیبایی رو ببینم
و دقیقا من به هدایت ایمان دارم از زمانی که این موضوع ره تانستم بفهمم وقتی به گذشته ام فکر کردم دیدم من هر آن چیزی که خواستم خداوند من رو هدایت کرده و اتفاقات رو طوری چیده که به خواستم برسانه از کنکور قبول شدنم، از اینکه میخواستم از هرات برم دانشگاه کابل درس بخونم ، از اینکه وقتی تغییر رو به معنای واقعی خواستم من رو هدایت کرد به آموزه های شما
یکی از خواسته هایی که اخیرا به سمتش هدایت شدم اینه که من پارسال رفته بودم از افغانستان به کشور ایران برای مسافرت اونجا یک روز دختر عموم با دوستاش من رو بردند تفریح و دیدم که یکی از دوستاش ماشین داره و خودش راننده هست (تو افغانستان خانم ها زیاد راننده گی نمیکنند و خیلی نادر هست که تو جاده ها ببینیم خانم راننده گی میکنه) همه ما رو برد تفریح و این اتفاق در وجودم خواسته ای رو شکل داد که به امید اون روزی که بتونم خودم راننده گی یاد بگیرم و خودم با ماشین دوستام رو ببرم تفریح و من همان زمان توی گوشیم این خواسته رو نوشتم و همینطور تصویرش ته ذهنم بود
تا این که دو هفته پیش هدایت شدم به یک شخصی که بهم راننده گی رو یاد بده گرچند داداشم ماشین داشت ولی حاضر نبود آنچنان درست بهم یاد بده ولی باز هم خداوند هدایت کرد به یک شخص دیگه
و خیلی خوب اون بنده خدا این دو هفته بهم کمک کرد تا یاد بگیرمش و واقعا در این زمان با خیلی از ترس هام رو برو شدم و چقدر فهمیدم که اون ترس ها همه واهی هست و دروغ.
یادم میاد اولش چقدر ترس داشتم که سوار بشم ولی یاد حرف استاد افتادم که اگه از چیزی می ترسی برو تو دلش و منم واقعا رفتم تو دلش و همین طور با طی کردن تکاملم ترس هام از بین رفتن به لطف خدا، بعدش چقدر این توهمات و دروغی که طالبان نمیزاره خانم ها راننده گی کنه و یا شاید گیر بدن دروغ بود
میخوام بگم قبلش همچین حرفایی می شنیدم ولی من به خودم گفتم هر اتفاقی میخواد بیافته من میخوام به این خواسته ام برسم و واقعا سپردم به هدایت ربم
در نتیجه کاملا برعکس او ترس ها و توهماتی که شنیده بودم اتفاق افتاد
وقتی از جلوی ایستگاه بازرسی طالبان رد شدم بر خلاف بغیه اصلا ماشین ما رو تلاشی نکردند و اجازه دادند که ما رد بشیم و واقعا با احترام و خوبی همراه مان رفتار کردند
و این انسان ها دقیقا بر اساس باور ها و فرکانس های من قرار گرفتند و این اتفاقات عالی رقم خورد چون یکی از آشناها را شنیده بودم اونو طالبان گفته بوده که تو نمیتانی تنهایی راننده گی کنی به عنوان خانم، در کنارت مرد باید بزاری، ولی برخلاف تجربیات اون ها برای من افتاد و دقیقا همون صحنه ای که تو تصوراتم بود همین چند روز پیش اتفاق افتاد
من ماشین رو به تنهاییم راننده گی کردم و رفتم دنبال دوستام و بردم شون تفریح و حتی از پیش ایستگاه بازرسی طالبان هم گذشتیم هیچ اتفاقی نیافتد با نهایت احترام برای مان اجازه رد شدن دادند،
میخوام بگم من کسی هستم که تو ذهنم قدرت رو دادم به رب نه به حکومت طالبان نه به حرف مردم.
برای اکثریت جامعه ام حکومت طالبان شده محدودیت ولی برای من شده آزادی
چقدر این اتفاقات ایمان ره محکم تر کرد به اینکه من هستم که زنده گیم رو می سازم و خلق میکنم نه دولت ها
الحمدالله رب العالمین
و امروز هم که رفته بودم ماشین سواری تو مسیر ماشین خراب شده بود دیدم چقدر انسان های شریف زیادی آمدند کمکم کردند تا ماشین رو راه بیندازم از بچه های کوچیک گرفته تا پیرمرد ها و برای اونام یک تجربه جدید بود که داشتند شاید برای اولین بار به یک راننده خانم کمک میکردند که ماشینش رو راه بیندازه چون همه شون خیلی تعجب کرده بودند 😄
واقعا اون زمان دیدم که هدایت رب العالمین چطور برام اتفاق افتاد
و به معنای واقعی از ربم تشکری کردم.
همه ای اینها رو از آموزه های ارزشمند استادم یاد گرفتم.
سپاسگزارم خالقم بابت چنین انسان های ارزشمندی تو زنده گیم.
سلام به استاد عزیز و مریم جان ،
این قسمت از سفر به دور آمریکا برای من فوق العاده جذاب بود به این علت که تصاویر این کوه در Dream Board من چند وقتیه که هست اما هیچ ایده ای نداشتم که کجای آمریکاست فقط به عنوان زیبایی های آمریکا اون رو در فایل تصاویر دیدنی های این کشور تو گوشیم ذخیره کرده بودم.
که با دیدنش در این قسمت به شدت ذوق زده شدم و از شما ممنونم که باعث شدین در این قسمت اطلاعات و جزئیات بیشتر از این مکان برام واضح بشه . و مطمئنم در آینده ای نه چندان دور از نزدیک با چشمانم این زیبایی رو میبینیم :)
در مورد دریافت هدایت خداوند میخوام از تجربه ی خودم اینطور بگم که برای من چیزی که واضحه و شکی در اون ندارم اینه که خداوند میشونه و پاسخ میده و زمانش هم خیلی خیلی کوتاهه .
بعضی وقتا در حد چند دقیقه ست و بعضی وقتا در حد چند روز اما چیزی که در اون شکی ندارم اینه که درخواستم اجابت شده است و جواب ها رو دریافت میکنم .
یه مثال که مرتبط با سفر هست براتون میزنم . چند ماه پیش در یک سفری بودیم که من یه عکسی از یه المان شهری معروف ازش دیده بودم و دوست داشتم از نزدیک هم ببینمش اما تو محله ی شلوغی بودیم و من پیداش نمیکردم.
تو دلم به خدا گفتم خدایا اگه اینجا ارزش دیدن داره بهم بگو کدوم سمتی باید برم تا پیداش کنم .
چند ثانیه بعد رسیدیم به یه مغازه ای که سر درش عکسایی از این قسمت در مانیتورش پخش میشد که ته دلم گفت از این آقا بپرس اینجا کجاست و من هم همینکارو کردم و اون آقا با روی خوش بهم آدرس داد و من در حد پیاده روی چند دقیقه ای به اون مکان رسیدم و ازش بازدید کردم.
از این مثال های ریز و درشت در زندگی روز مره م خیلی زیاد داره اتفاق میفته و من همه رو هدایت خداوند میدونم که بعضی وقتا دیگه خیلی پررنگ و واضحه که به نوشتن و توضیح دادن نمیاد .
یه چیزیه بین من و خدا که فقط خودش میدونه و برای من ، یه لبخند رضایت و سپاسگزاری بعد از دریافت اون هدایت بهترین نتیجه ست که حسش بی نظیر و فوق العاده ست.
خواستم اینجا تجربه م رو از دریافت هدایت بنویسم تا هم برای خودم یه بار دیگه جا بیفته این موضوع و هم شاید به دوستان دیگه یه کمک کوچیکی بکنه که ایمانشون به این موضوع بیشتر بشه :)
همگی در پناه خدا باشیم
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استادان عزیزم و همه دوستان همسفرم
چقدر خوشحالم که یک روز دیگ دارم این همه زیبایی رو میبینم و تحسین میکنم هم شما دو عزیز رو و هم خدای بزرگ رو بابت این همه زیبایی
چقدر این گوگل ارث نعمت خوب و بزرگی هست که بشر تونسته بهش برسه و چقدر قابل تحسین هست که این مورد رو شما چقدر به خوبی انجام میدید و به ماهم دارید یاد میدید ممنونم استاد عزیز
در مورد جریان هدایت خداوند شما صحبت کردید و من چقدر لذت میبرم از موردهایی رو که شما در مورد هدایت خداوند میگید که توی زندگیتون بوجود میاد و هر دفه هدایت میشید به جاهای زیباتر و عالی تر خداروشکر
استاد شما در کل فایل میگفتید که خداوند آدم هارو هدایت میکنه به سمت شما خداوند شما رو هدایت میکنه در زمان درست به مکان درست اما اینجا یک نکته خیلی مهم هست که باید من به خودم بگم و اشاره کنم بهش در اینکه شما هدایت میشید و خداوند هم هدایت میکنه هیچ شکی نیست اما این شما هستید که واقعا اجازه میدید به خداوند که هدایتتون کنه به سمت زیبایی بیشتر این شما هستید که ایمان بسیار قوی و زیادی دارین به خداوند که شده دیگ یک باور خیلی قوی و ریشه کرده توی گوشت و پوست و استخونتون واقعا شما بسیار قوی و محکم این باور رو ساختید و گرمه که خدا همه مارو هدایت میکنه ولی من خودم خیلی وقت ها فراموش میکنم که همه چیز. من خدا هست و خداوند هدایت کرده این مشتری رو به سمت من یا حالا هر چیزی من اول فایل که گفتید هدایت شدید بخدا تا این جمله رو شنیدم به خودم گفتم این از ایمان میاد از توکل میاد که بعدش میشه هدایت پروردگار یعنی شما سمت خودت رو خوب انجام میدی خدا هم بهت پاداش میده و این بسیار زیبا و عالی هست این یعنی رفاقت دوطرفه با رب العالمین من خودم خیلی جاها خداوند هدایتم کرده که خیلی هاشو یادم نمیاد ولی همون هابی رو که یادم میاد رو خیلی قوی و خوب با خودم تکرار میکنم که یادم نره
مثلا من ازدواج کرده بودم و میخواستم برم سر خونه و زندگیم با اینکه هیچ پولی نداشتم تاکید میکنم هیچ پولی نداشتم اما تمام عزمم روجذب کردم که برم دیدم چطور خداوند تمام کارهای خونه مجلس و لوازم منزلم رو برام انجام داد و به راحتی رفتم سر خونه و زندگیم
یا مثلاً دو سال بعدش شدیداً دنبال خونه میگشتم و دیک نمیدونستم چیکار کنم دیدم که خداوند چطور دستان خودش رو فرستاد برام که کارها و برام انجام بده
و خیلی مورد های دیگ
و دارم از همین نتایج که قبلاً برام پیش اومده استفاده میکنم تا کسب و کار خودم رو راه بندازم و میدونم که خداوند هدایتم میکنه مثل همه مورد های قبلی و من هنوز اول راه هستم و تازه دارم روی خودباوریم کار میکنم دارم ایمانم رو به خداوند بیشتر و بیشتر میکنم و دارم میبینم که چطور داره هدایتم میکنه
مثلا دیروز من رفتم قیمت چند تا ابزار برای کارم بگیرم توی اولین مغازه که رفتم دیدم یک بنده خدایی همونجا هست و گفت این وسیله رو میخوام بفروشم که برم عمان منو میگی هنگ بودم گفتم خدایا چطور میشه که این آدم سر راهم قرار گرفته آخه چند وقتی هست که دنبال مهاجرت هستم و گفتم بذار خداوند هدایت کنه و شنیدم از این بنده خدا که چقدر راحت بخدا چقدر راحت مهاجرت کرده به یک کشور دیگر و اونجا به خودم گفتم که این بنده خدا فقط اعتماد کرده به خدا و نتیجه اعتمادش رو هم گرفته توهم اگر ایمان داشته باشی قطعا تو هم هدایت میشی و خیلی داستان جالبی بود برام
من همیشه توی روابطم از خداوند میخوام یک رابطه خوب و شاد و عالی داشته باشم و خداروشکر هم این اتفاق میفته
الله اکبر عجب مجسمههای خفن و عجیبی چقدر هنرمندانه ساختند یا این زیبایی و این عظمت کوه راش مور واقعا خیره کننده بود چقدر تحسین کردم این زمان و هزینه ای که گذاشتن برای ساختن این چهره ها و بخودم گفتم این رئسا چقدر خوب بودند که چهرشون روی کوه حک شده و این قابل تحسین هست واقعا
خداوندا هممون رو هدایت کن به راه راست به راه ثروت و نعمت و فراوانی
خدایا شکرت ممنونتم استاد عزیزم دوستون دارم
به نام خدای مهربااانم
سلام استاد جان وخانم شایسته عزیز
خدااااااای من 😍😍😍😍😍😍بینظیره
واقعا تحسین میکنم اینهمه زیبایی رو
واقعا تحسین میکنم اینهمه ذوق افرادی رو که همچنین شاهکاری رو آفریدن🤩🤩
استاد جان اگه شما نبودین ومن درجهل اینکه آمریکا کشوری 😅😅ضعیف است میمردم خودم شب اول قبر 😅🤣😅جلوی اونایی که مارو جاهل بار آوردن میگرفتم 😅😅😂😂😂😂
الهییییییی بینهااااایت سپاسگزارم که اینهمه اگاهی پیداکردیم و در جهل نمردیم!!!!!
خدااااااایا شکرت الان میفهمم که چرا تو قرآن نوشتهاست❤ قل سیرو فی الارض بروید در زمین گردش کنید
خدااااااای من چه قدر ناجوان مردانه گفتیم مرگ برامریکا
اخه اینهمه زیبایی که مرگ نداره
خدایااااا شکرت
استاد جان چه زیبا گفتین که باید از خدابخواهیم هدایتمون کنه
خود من شخصا تویه شرایطی بودم که هرشب گریه میکردم از اتفاقاتی که برام پیش اومده بود ترسان بودم و جایی نداشتم برم ولی همش دنبال خونه گشتم وجایی پیدانکردم
روزی که صابخونه وسایل هامو ازم گرفت و بیرونم کرد(البته میگفت که رفیقش باشم با کلی طلا)
گفتم خدایا خودت هدایتم کن من کاری ازم برنمیاد
انگار برام معجزه شد وهمه شرایط حل شد ومن هدایت شدم به خونه ای تومرکز شهر
وامسال به یاری خداوند هر روز اتفاقات خوب برام رقم میخوره
استاد جان هروقت که خودم رفتم دنبال راه حل برعکس میشد اما هرجا که میگفتم خدایا خودت هدایتم کن مسیر برام باز میشد
انگار خداوند ازبالا داره نگاه میکنه ومیگه دخترم تقلا نکن وبرگرد ولی میرم ومیرم
خدا میگه:دخترم کارها رو از من بخواه، من ،هدایتت میکنم به سمت نور وزیبایی ها
ولی من میرم و میرم
تاجایی که خسته میشم ودوباره برمیگردم به آغوش خودش
بنام خداوندی ک هرلحظه درحال هدایت ماست😍
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت عزیزانم
این فایل بی نظیره ومن بارهادیدمش وکلی ازاگاهیاش وزیباییاش لذت بردم
زیبایی های مسیر تامقصدبی نظیربود توجاده سمت چپ یه اروی کوچولومثل اروی شماردمیشه ک منویادارویمون انداخت ک الان توپرادایس براخودش لذت میبره
بعدیکم جلوتریه مجسمه دایناسوربودبرام جالب بود کنجکاوشدم بدونم فقط ی مجسمس یاموزه چیزی هست
بعدخونه هاچقدرقشنگ ونوبودن اصن انگارکارتنی بودن انگارکاردستی بودن خیلی باحال بودن
اون پل چوبی هم خیلی زیبابود
چقدرفضای این منطقه زیباوتمیزبود ینی دریغ ازیکم خاک خخخ قدرلذت بردم ازین تمیزیا مخصوصا صندلیای سنگی باحال تمیز
خدایااین مردم چقدرتمیزن چقدرباحالن
ورودی طراحی خاصی داشت مخصوصا ک تمام ایالتاهم زده بودن
وقتی رسیدین جلوسکو یه پدری نشسته بودروزمین ک اززاویه زیباازدختراش عکس بگیره چقدرلذت بردم ازین عشق وصمیمیت واین روابط عالی چقدرتحسینش میکنم
کوهابی نظیربودن واقعادمشون گرم بخاطراین ایده خفن وتحسین میکنم تک تک کسانی ک درساخت همچین منطقه ومنظره زیبایی دست داشتن وپشت کوهام یه ورودی بود کنجکاوشدم بدجور خخخخ
خیلی دوست داشتم بدونم ایدشو کی داده ک فهمیدم دون رابینسون وگوتزن بورگلوم ایده دادن بورگلوم ب همراه فرزندش اونومدیریت کردن ک بعدازمرگش توسط پسرش ادامه پیداکرده ویه سری اطلاعات شایددوست داشته باشین بچه ها:
کوه راشمور با مجسمههایی از جرج واشینگتن، توماس جفرسون، تئودور روزولت، و آبراهام لینکلن (چپ به راست)
انتخاب این چهار رئیسجمهور به خاطر تلاش آنها در زمینهٔ استقلال ملی کشور، رشد، گسترش و حفظ کشور بوده است.[۳] این یادبود که در سال ۱۹۲۵ میلادی تأسیس گردید، بر روی زمینهای سرخپوستان قبیلهٔ لاکوتا قرار دارد.
دون رابینسون، مورخ داکوتای جنوبی، ایدهٔ تراشیدن شکلهای مشخصشده در کوهپایههای سیاه داکوتای جنوبی را باعث ارتقای صنعت گردشگری این منطقه میدانست و ایدهٔ وی به عنوان یکی از مشاوران پروژه، ارائه آثاری با قد و قامت صخرههای سوزنی بلک هیلز داکوتا بود. هر چند، گوتزن بورگلوم موافق چنین ایدهای نبود زیرا معتقد بود این صخرهها از دیدگاه ساختاری فاقد کیفیت و استحکام لازم هستند، همچنین مخالفت قبیله لاکوتا با این پروژه هم مطرح بود زیرا آنها مخالف تخریب منابع طبیعی سرزمین اجدادیشان بودند.[۴]
رابینسون میخواست که این تندیسها شامل چهرهٔ قهرمانان غرب آمریکا همچون بوفالو بیل[۵]، اسب دیوانه[۶]، ابر سرخ[۷] به همراه لوئیس و کلارک باشد اما بورگلوم معتقد بود که مجسمه ها باید جذابیت وسیعتر و فراگیری داشته باشند و به همین جهت، چهار رئیسجمهور را انتخاب کرد. پیتر نوربک سناتور داکوتای جنوبی، اسپانسر این پروژه شد و بودجه فدرال را تامین نمود.[۸] عملیات ساخت در سال ۱۹۲۷ آغاز، و چهرهها بین سالهای ۱۹۳۴ تا ۱۹۳۹ تکمیل شد. پس از مرگ گوتزن بورگلوم در مارس ۱۹۴۱، فرزندش رهبری پروژه را بر عهده گرفت
درسالم ۲میلیون بازدیدکننده داره ببین چ ایده ثروت سازی بوده الهی شکرت
این شاپم ک دیگ بی نظیره کلی ایده برای حکاکی این طرح کوه روهمه چیز وبازم خلق ثروت الهی شکرت
وبازهم هدایت ب سمت زیبایی های بیشترچقدرتحسین میکنم این ادمای خلاق وایده پردازو همه چیزدراین جهان برپایه فراوانی
چقدرزیبااین مجسمه هاروساختن اونم با اره برقی واقعاتحسین داره کارشون تمرکزشون ارامششون حین کاروچ کارگاه ساده ای باکمترین هزینه بیشترین کارایی الهی شکرت
چقدراون ایده پایه میزخفن بودوزیبا خیلی دوست داشتم یه روزی میام ازشون خریدمیکنم براخونم 😊
ودرنهایت غول هیولا خیلی باحال بودباریشای شاخوبرگیش
خانم شایسته جونم دستت طلا استادسپاس
درموردموضوع هدایت چقدرلذت بردم من ب شخصه ازوقتی ک این هدایتوفهمیدم سعی میکنم توجه کنم وبشنوم وببینم وعمل کنم
بایددرهرکاری هرچیزی هرموضوع و مسئله ای ازخداهدایت بخوایم وایمان وباورداشته باشیم ک هدایتمون میکنه وببینیم وبشنویم هدایت هارووعمل کنیم ب اون هدایت ها
درموردمثلا شخص خاص من هیچوقت نگفتم خدایافقط این شخصومیخوام همیشه ویژگیهاشومیگفتم والانم همونه ک میخواستم خدایاااشکرت
من جوری شدم اگ ی چی گم شه یایه لحظه نباشه میگم خدایاکجاست ینی همش دارم ازخداهدایت میخوام وازخودشم میخوام کمکم کنه ک بیشترازدرخواست کردن برای هدایت شدن استفاده کنم درهرچیزی
یه هدایت قشنگی برامن ک هروقت یادش میوفتم لذت میبرم مثلا این بودک یه روزب شوهری گفته بودم برام خریدکنه بعدیکم طول کشید وبچه هام ک هی میگفتن گشنمونه منم شالوکلاه کردموبادخترم رفتیم ک خریدکنیم بعدمن همیشه ازمسیرمستقیم میرفتم تامغازه مجتمع ولی اونروزحسم گفت ازوسط مجتمع برومنم ک ن نمیارم براش اقارفتیم بعدگفت برواونورویهودیدم شوهری باکلی خریدداره میادحالاشوهرمم همیشه مستقیم میومدا اینبارازاین وسط اومده بود وچقدرازین هدایت لذت بردم الهی شکرت
ب پایان آمداین دفترحکایت همچنان باقیست…
درپناه الله یکتاشادوپیروزوموفق باشید😍😘🌸
سلام به همه همسفر های عزیزم
سلام به استاد جان که برای خودشون حضرت ابراهیم و سلیمانند و سلام مخصوص به مریم جان عزیزم که همیشه با دوربینش و محبتش و کلام زیباش وجود ما رو غرق در شادی میکنه
چقدر خوشحالم از اینکه خداوند منو در این مسیر قرار داده
به بهههههههه ببین اون رییس جمهور های آمریکا چه گلی به سر آمریکا زدن که عکسشون روی کوه کنده کاری شده
الهی صد هزاران مرتبه شکرررررررررررر برای هدایت هایی که وجود داره
براتون میخوام از هدایت بگم
چند سال پیش حدود سال 98 من خواب دیدم که توی خواب من رو به عقد آقا پسری درآوردن توی بهشت ،و یک انگشتر که آرم روش نوشته بود فاطمه الزهرا توی خواب به دستم کردند و گفتند شما همسر این آقایی
وقتی از خواب بیدار شدم اصلا چهره اون آقا به خاطرم نبود …گفتم لابد یک خواب بوده مثل بقیه خوابها ولی هدایت و حمایت خواستم
عصر همون روز رفتم توی یک مولودی و اونجا قرعه کشی کردند و بهم یک هدیه دادند
وقتی باز کردم دیدم یک انگشتر است که روش نوشته فاطمه الزهرا فهمیدم که خواب صادقه و راست است ….مدتی گذشت و از خدا یک روز پرسیدم لااقل بگو اسم اون آقا پسر چیه و جوابی که اومد حامد بود ….اسم حامد رو روزی صد بار میشنیدم
البته اینم بگم تمام کسایی که اسمشون حامد بود و در مسیرم قرار میگرفتند همه متاهل بودند …پس آدم من نبودند
گذشت و گذشت ….یک روز توی تلویزیون توی یک برنامه ای داشتند با یک آقایی صحبت میکردند …ازش پرسیدند اسم و فامیلتون…گفت حامد …. هستم
حالا دیدن این برنامه تلویزیونی یکی از نادر ترین اتفاقات عمرم بود چون ما سالهاست خونمون تلویزیون دیگه نداریم …رفته بودیم مهمانی خونه خواهرم و به پیشنهاد خواهرم گفت این برنامه خیلی قشنگیه بیاین ببینیم ….و جالبه که اسم مهمان اون برنامه اون روز حامد بود
گفتم بیخیال خدای من داری شوخی میکنی…من چجوری اون پسر رو پیدا کنم ؟!اصلا از کجا معلوم خودش باشه …همون پسری که توی خوابم دیدم
اونجا اون آقا پسر گفت که من مجرد هستم باز من تعجب کردم ….اون برنامه مهمان هاشون رو از شهرهای مختلف دعوت میکردند ….وقتی گفت من مشهدی هستم دقیقا عین من دیگه نزدیک بود دو تا شاخ از تعجب بالای سرم دربیاید
گفتم خدایا یعنی اون پسر همین پسره ؟؟؟؟؟
چند دقیقه از برنامه که گذشت اون آقا پسر داشت حرف میزدااااا ولی من یکجوری دلم براش رفتتتتتت که بیا و ببین …احساس میکردم حتی پدرشو دیدم …حس میکردم میشناسمش ……
دلم داشت براش میمردددددد و دلم میخواست خدا سر راهم قرار بدش …..دلم میخواست واقعا اون همون حامد من باشه همونی که توی خواب منو به عقدش درآوردن ….
ضمنا اینم بگم من وابسته نبودم و از خدا میخواستم منو به سمت همسری عالی هدایت کنه اما باز جواب میاومد حامد !
اون برنامه تلویزیونی تموم شد و من اون آقا رو فراموش کردم ….
حدود چند ماه بعد یک روز اینستاگرام اون آقا حامد توی تلویزیون رو به من پیشنهاد داد برای فالو….دوباره یادش افتادم در حالی که یادم رفته بودش…..منم فالوش کردم …..
چند ماه بعد اون آقا پسر یک استوری گذاشت از چیزی که خریده بود و عجیب اینکه دقیقااااااااااااااا آرم انگشتر فاطمه الزهرا که روی انگشتر من بود روی چیزی بود که اون خریده بود
و باز من غرق تعجب شدم
بعد از مدتی اون آقا پسر رفت برای سفر به شهری دیگه …. اونجا از اون شهر استوری میذاشت و از روزی که پاش رسید به اون شهر دل من هزار بار گفت پاشو برو همون شهری که اون اونجاست
به دلم میگفتم پاشم برم اونجا،چرا آخه ؟؟؟؟
من میدونم حدودا کجای مشهد مغازه داره ،میتونم برم و ببینمش توی مشهد …لازم نیست برم یک شهر دیگه ببینمش ..بازمیگفت پاشو برو …..
گفتم آخه شهری که بلد نیستم چجوری پیداش کنم،اون که نمیگه دقیقا کجاست
باز دلم گفت پاشو برو ….
منم به خانوادم گفتم میخوام برم سفر فلان شهر ….اونها هم چسبیدن پاشو برو بلیط بگیر
برخلاف همیشه که میگفتند تنهایی میخوای بری چیکار ؟!اینبار خودشون اصرار داشتند که پاشو برو سفر ….
رفتم بلیط گرفتم و راه افتادم
توی راه اون آقا حامد یک استوری گذاشت و اسم یک منطقه از اون شهر رو پین کرد که من الان اونجام ….
منم وقتی رسیدم اون شهر،رفتم دقیقا همون منطقه سوییت گرفتم . …. همون روز اولی که رسیده بودم یک لایو گذاشت …. توی لایو ازش پرسیدن الان کجایی و اونم برعکس همیشه که آدرس نمیداد گفت من الان فلان جایم …حالا ساعت چند ؟؟؟؟؟ساعت دوازده شب
منم دلم گفت پاشو بریممممم و منی که به حرف دلم گوش میدم و به خدا ایمان دارم پاشدم راه افتادم ….تا رسیدم به جایی که اون گفته بود شد ساعت یک و ربع شب
یعنی ببینید آدم چقدر باید به ندای قلبش اعتماد کنه که نصفه شب یک دختر تنها توی شهر غریب توی کوچه هایی که پر از سگ بود و حداقل من توی مسیرم چهار تا سگ بزرگ از کنارم رد شد…اونم توی دل تاریکی شب …منچهل و پنج دقیقه فقط پیاده روی کردم توی خیابون تا یک آژانس پیدا شد و ……..وقتی که رسیدم برخلاف منطق عقلانی دیدم اون هنوز همون جاست ….
خدای من برای اولین بار بود از نزدیک میدیدمش ….باهاش حرف زدم و گفتم دوسش دارم خندید و گفت دخترهای زیادی هستند بهم ابراز علاقه میکنند ….
گفت میتونیم عکس بگیریم که استوری کنمت و تگ بشی که فالورات زیاد بشنگفتم نه من فالور نمیخوام ،من خودتو میخواستم که اومدم …
اون لحظه گفت قصد ازدواج ندارم
وقتی فهمید من هزار کیلومتر راه اومدم اونم یک دختر تنها سفر بیاد بدون آدرس به دنبال اون،اونجا بود که گفت میشه پیجتو ببینم ؟
بهم گفت هیچ وقت چنین عشقی ندیده و تجربه نکرده …هیچ وقت فکر نمیکرده یک دختر اینقدر بتونه عاشق بشه که هزار کیلومتر راه بیاد تا اون شهر و بعدش هم ساعت دوازده شب بیاد از خونه بیرون و ساعت یک و ربع شب توی تاریکی پیداش کنه که فقط بگه من بهت علاقه دارم
من حتی ماجرای خواب و عقدی که در خواب برام اتفاق افتاده بود رو هم براش گفتم و گفتم با هزار نشانه خدا بهم ثابت کرد اون پسر تو هستی
گذشت و گذشت و حالا من و اون آقا حامد با هم یک رابطه عاشقانه بسیار زیبا داریم
حامد جانم الان خیلی بیشتر از من عاشق من و رابطه بینمونه
خدایا من به تو و هدایت هات ایمان هزار درصدی دارم
ایاک نعبد و ایاک نستعین 🫂