دیدگاه زیبا و تأثیرگذار زکیه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
هر کدوم از یه خونواده و فرهنگ مختلفیم
هر کدوم مسیر و نتایج خودمون رو داریم
ولی نمیدونم چرا این دوستان برام آشنا بودن. انگار میشاختمشون. چقد این حس نزدیکی و صمیمیت بین یچه ها موج میزنه
استاد دوس داشتنی من ، امیدوارم یه روزی در آغوشتون بگیرم و از نتایجم براتون بگم که اصلااا اون آدم سابق نیستم.
بگم که زندگیم هیچ ربطی به گذشتم نداره
از اولین باری که این ویدئو توهمون ثانیه های اول با بغض و اشک شوق رویا جون اشک های منم جاری میشدد
حتی شاید تا الان 20 بار دیگه دیده باشم ولی بازهم نمیتونم جلو اشکم رو بگیررم
چراااا؟!
این ویدئو پر از حس خوبه ، پر از حس رسیدن به خواسته ها پر از حس ثروت ، صداقت ، آزادی …
استاد جاانم ندیدم استادی اینقدر خودش باشه انقدر راحت با شاگرداش برخورد کنه
نکته های مثبت تواین فایل فراوون بود
تو صلح بودن دوستان با خودشون
راحت گرفتن همه چیز
یچیززز خیلی جالب
همیشه استاد میگن خواسته های ما از قبل آماده شدن فقط ما باید تومسیرش قرار بگیریم تا بدست بیاریمشون
دیدین دوستاان که یکی از بچه ها تازه 3 هفته بود رفته بودن آمریکا گفتن جزو برنامه هاشون بوده استاد رو ببین و …. و خواسته شون با این شکل براشون آماده شده بوددد
چه عالی چه خوووب چقد از دیدنتون خوشحال شدیم اقا
این خانم عزیز که 3 ماه اومدن که نگممم براتون
من هر چقدر کنترل کنم خودمو که در طول دیدن این قسمت اشک نریزم به اینجا که میرسم بغضم میتررکه. یعنی مهم نیست تو اتوبوسم تو دفتر کارمم تو آشپزخونم رو تختم هرررکجا که هستمم اشکم جااریه
اشک حسرت و ناراحتی نیستااا
اشک خوشحالیههه ، رسیدنه .، صمیمیته و…
چقد خوبه که استادی داریم الگوووو
توهمه زمینه هااا الگوی زنده
تا بتونیم ساکت کنیم این نجواهارو
منطقی کنیم رسیدن به خواسته هارو
از دیدن تک تک دوستان خوشحال شدم و یادآوری شد قوانین بهمون
من خیلی نوشتن برام راحت نیست
ببخشید که از خوبیاتون کم گفتیم
چه زیبااا صحبت میکنی شما
ثرتمند باشید و ثروتمند بمونید
منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD344MB21 دقیقه
امروز یهو به سرم زد که سایت رو باز کنم و چیزی که نظرم رو جلب کرد این بود.
«یه تصویر از آدمهای با صورتهایی خندان و حضور استاد و مریم جون بین اونها.»
میدونستم که استاد تو سفر هست ولی چون بهتناوب سایت رو چک نمیکنم نمیدونستم این جمع شدن برای چی هست.
فقط یه کلیک برای هدایت شدن به صفحه مربوطه فایل کافی بود.
فایل رو پلی کردم و دیدم.
جمع شدن افرادی که از آموزههای استاد تو مسیر درست هدایت شده بودند. اینکه چه جوری دور هم جمع شده بودند زیاد تو اصل قضیه فرق نمیکند. قشنگیش این بود که عدهای تونسته بودند استاد رو از نزدیک ببین.
بغض گلوم رو فشرد. چه حس قشنگی. اشکم دراومده بود.
با خودم گفتم: رویا تو هم همچین خواستهای داری مگه نه؟
اولین نفری که دیدم همصحبت با استاد بود یه رویای دیگه بود که از ذوق دیدن استاد اشکاش جاری بود. حتی نمیتونست راحت صحبت کنه. انگار که من بودم.
با خودم نجوا کردم: «رویا، تو هم تجربه این موقعیت رو میخوای دیگه؟؟ باور کن میتونی»
تصویر بعدی دختری بود که با لبخند زیباش انرژی رو از طریق این امواج بهم رسوند. دفتر به دست کنار استاد بود و میگفت که ایدههاش رو نوشته و به خودش تعهد داده که ثروتمند باشه.
چقدر ثروتمند بودن خوبه؛ مثلاً تو جنبه مالی که نهتنها محتاج کسی نیستی حتی میتونی به بهترین شکل به دیگرون ببخشی.
تو جنبه احساسی که به دیگران محبت کنی.
تو جنبه دانش و آموزهها که به دیگرون هم یاد بدی و …. تو همه جنبههای دیگه ثروتمند باشی.
ثروتمندبودن، غنی بودن واقعاً حس خوبیه
و چقدر اون دختر خوشلبخند با اون دفتر خوشرنگش که میدونم صفحهبهصفحش چیزای قشنگ توش نوشته چقدر حس خوب بهم داد و یه حس قشنگتر بودن دستخط استاد تو یه برگه اون دفتر.
حس کردم اون دفتر، دفتر خودمه و چقدر این حس شیرین بود.
به خودم گفتم: «رویا تو چقدر وقت برای نوشتن میذاری. تو که قدرت نوشتن رو قبلاً دیده بودی. پس بازم ادامه بده. یه جایی یه روزی همه این خواستهها جواب میده.»
برای همین دوباره قلم به دست گرفتم و بنویسم مثل اون دختر زیبا با اون لبخند زیباش و اولین چیزی که خواستم برام اتفاق بیفته دیدن استاد از نزدیک بود. فقط اینکه باید تلاش کنم تا فرکانسم رو تغییر بدم تا برسم به اون حدی که بتونم استاد رو ببینم.
با خودم نجوا کردم که: «رویا تو میتونی. این لحظه. این حال. این شرایط. این اتفاقها رو نبین. این حقوق پایه وزارت کار رو نبین که نمیدونی باهاش کجای زندگیت رو سروسامون بدی که حتی برای رفتن یه مسافرت خیلی کوتاه هم هی دودوتا چهارتا میکنی که مبادا از جای دیگه کم بیاری. اینا رو نبین که اینا همشون یه سده. یه سده در برابر خواستههات. وقتی بخوای و این آرزو در دلت افتاده پس قراره اتفاق بیفته؛ و میافته؛ و به جایی میرسی که هیچکس باور نمیکنه جز خودت. چون به خدا و به چیزهایی که گفته ایمان داری.»
فیلم رو پلی کردم که ادامهاش رو ببینم.
استاد با یه پسری خوشوبش کرد که خوشحال بود از دیدن استاد و جمله استاد که «آقا 3 هفتس اومده آمریکا»
خدای من. تو کی این خواسته رو برای خودت بولد کرده بودی که سههفتهای جواب داده. نرسیده به آمریکا این اتفاق برات افتاده؛ و دقیقاً همون لحظه که این جمله از ذهنم گذشت خانم زیبایی گفت «شما فرکانست خیلی خوبه. من 3 ساله اومدم و الان به این خواستهام رسیدم.»
: «رویا تو هم میتونی. این اتفاق برای تو هم دور نیست….»
و باز یه خانمی که 3 ماه اومده بود امریکا. چقدر خوشحال، چقدر راضی. فقط سرنخها رو دنبال کرده بود و رسیده بود.
در ادامه صحبتهای استاد برام جذاب بود:
اینکه دنبال بیزینسی برم که توش علاقه دارم و یه الگو پیدا کنم که تو همون کار موردعلاقه من داره موفقیت کسب میکنه؛ و مدام این رو برام بولد کنم که از کاری که موردعلاقم هست میشه پول ساخت و درآورد.
به دیگران و حرفهاشون توجه نکنم که این چه کاریه و امکان نداره جواب بده یا مگه میشه ازش پول ساخت.
شاید اوایل کمی سخت باشه اما از یه جایی به بعد جهان منو تو مسیر درست قرار میده. مثلاً آدمهایی که سر راهم میان با ورودیهای مناسب که باعث میشن ایمانم نسبت به درست بودن اون قضیه قویتر بشه.
* برام جالب بود که استاد با این همه مثبتنگری وقتی وارد اون ایالت شده بودند و میتونستن مثبت خلق کنن باز به حرف عرشیا اعتماد کردند و ـ بابت نگاه مناسب عرشیا و بالا بودن پذیرشش درباره عالی بودن اون منطقه ـ تجربیاتی متفاوتتر و زیباتر رو جذب کردند.
و چه جالب که استاد این قضیه رو به تمام مسائل دیگه زندگی ارتباط دادند که میتونیم ازش الگوبرداری کنیم.
واقعاً درسته این قضیه. کافیه کمی دقت کنیم. به این حرف استاد پی میبریم و کامل میپذیریم. اگه از ورودیهای ناخوشایند اخبار ناخوشایند دریافت کنیم؛ اگه روی اونها تمرکز کنیم قطعاً هرچی پیشمیاد نتایج ناخوشایند به همراه داره؛ اما اگه با دید باز و مثبت و از ورودیهای مثبت اتفاقات رو ببینیم همه چیزهای خوب پیش میاد.
حتی از دل به ظاهر بدترین موقعیتها میشه اتفاقات و نتایج عالی خلق کرد. دیدم که میگم. همونطور که استادم بارها نتایجش رو گفته بود.
مثلاً همون دوره کرونا که استاد بهش اشاره کرد. چقدر آدمها نگران بیماری بودند. ترس از مریض شدن و اگه شدن چه کنن؛ و این ترس باعث مریضی خیلیها شد و خیلیها هم از ترس مریض شدن اذیت شدند.
دقیقاً این اتفاق برای اطرافیانم که نگران بودند افتاد و چقدر سخت بود براشون.
خود من الان تمام تلاشم این هست که از ورودیهای مثبت انرژی مثبت بگیرم.
مثلاً همیشه تو همکارا دنبال اونی هستم که غیر از خوبی صحبت نمیکنه و اگه بالاجبار جایی باشم که حس کنم جو خاکستریه و انرژیهای منفی تو فضا ساطع شده؛ اون لحظه هنذفیری رو میذارم تو گوشم یا یه موزیک شاد گوش میدم یا صحبتهای استاد رو. احوالات من باید رو به بهبود باشه.
* یه تیکه جالب دیگه از صبحتها این بود که دنبال روش موفقیت دیگرون نباشم.
اینکه موفقیت رو برای خودم قابل لمس کنم و به راه و روشش فکر نکنم. چون اگه تو اون مسیری که بهش فکر میکردم به یه مشکل برسم سرخورده میشم.
چیزی که تو مسائل مشابه برام پیش اومده بود. پس یادم نره من رویا هستم یه آدم خاص و متفاوت مثل همون اثر انگشت که خدا فقط برای من یه دونه قرار داده. پس یه مسیر خاص هم به من نشون داده میشه برای موفقیت.
فایل رو دوباره پلی کردم. چه جالب؛ همین الان هم استاد تو دقیقه 14م به این نکته اثرانگشت اشاره کرد. «هممون مسیر موفقیتمون مثل اثرانگشتمون خاص هست.»
یادم باشه روی امکانپذیر بودن یک کار توجه کنم. مسیر خیلی درست مثل یه فرش قرمز جلوی پام پهن میشه و کافیه من روش قدم بذارم.
با خدای خودم نجوا کنم که به سادهترین شکل، به زیباترین شکل، به بهترین شکل و لذتبخشترین شکل هدایتم کنه و ایدهها رو یادداشت کنم؛ و میدونم که خودش بهترین هدایتگر هست و راههایی ساده و آسون جلوی پام میذاره که میگم «اااا رویا!!! چرا اینو ندیده بودی؟؟؟»
و چقدر خوشحالم که در آخر نظارهگر تصویری از یک جمع شاد و سلامت و امیدوار بودم.
خوشحالم براتون که تونستید به این موقعیت برسید؛ و سپاسگزار خدایی هستم که این شرایط رو مهیا کرد من به این فایل رسیدم.
و سپاس از استاد و مریمبانو….
در زیر پرتو نگاه عاشق خدا همیشه شاد و سلامت باشید