سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 163

سلام خدمت استاد عباسمنش گرامی و خانم شایسته ی عزیز

وقتی که خانم شایسته ی عزیز گفت که درون رو بفرستیم که برامون سرج کنه جای زیبا کجاست. در واقع این درون کل منظره ی بالا رو میبینه و به ما میگه خانم شایسته نمی تونه کل نشنال پارکو بگرده تا جای زیبا رو ببینه در واقع داره درون رو میفرسته که بگه جای زیبا کجاست من از این موضوع فهمیدم که ما کل جهان رو نمی ببینیم در واقع ذهن ما داره کل جهان رو می بینه پس مثلا خواسته ی ما دیدن زیبایی ها و فراوانی های بیشتر است ما که نمی تونیم خودمدن کل جهان رو بگردیم تا زیبایی ها رو پیدا کنیم ما اول باید خواسته ی زیبایی رو بخایم بعد به جهان که درواقع همون درون هست بسپاریم بعد وقتی سپردیم جهان راهش رو به ذهنمون میگه بعد ما باید بهش عمل کنیم. یعنی جهان مثل درون است اول ما خواسته داریم بعد درون رو میفرستیم هوا تا جای زیبا رو به ما نشون بده. جهان هم همینطور هست اول ما خواسته را مشخص می کنیم بعد به جهان میسپاریم چون جهان مثل درون جاهای زیبا رو به ما نشون میده بعد که سپردیم جهان عملش رو به ذهنمون میاره بعد ما اون حرکتی که به ذهنمون آورده عمل می کنیم. حالا چه زمانی ما مطمئن بشیم که خواستمون رو به جهان سپردیم. ما وقتی که شور خواستمون رو نمی زنیم درواقع خواستمون رو به جهان سپردیم. خانم شایسته و استاد هم تمام خواسته هاشون رو به جهان سپردن و به حرکت هایی که به ذهنشون میاد عمل می کنن. درواقع خانم شایسته و استاد عزیز زیبایی ها رو پیدا نمی کنن بلکه باور ها زیبایی رو پیدا می کنن. من واقعا تحسین می کنم که خانم شایسته عزیز و استاد همه ی کار ها و خواسته هایشان را به جهان سپرده اند.

2_ من وقتی که اون تابلو رو دیدم که در مورد خرس ها نوشته بود فهمیدم که بعضی مثلا اطلاعات درمورد خرس کسب کردن و نتیجه گرفتن و اومدن با اطلاعاتشون ارزش ایجاد کردن یعنی به اطلاعاتی که داشتن عمل کردن. آدم هایی که این اطلاعات رو کسب کردن اطلاعات رو برای خودشون نگه نداشتن بلکه این اطلاعات هم برای بقیه گذاشتن.

3_ توی تابلو که می گفت اگر فرار کنید از خرس آخر خرس ها می گیرنت. اگر از مسئله ها هم فرار کنین به جای اینکه مسئله حل بشه مسئله نابودت می کنه اگر همون جا به ایستی و خودت رو به مردن بزنی و بعد خرسه میره درواقع ما مسئله رو حل می کنیم.

4_ وقتی که من اون خونه ی چوبی رو دیدم فهمیدم که برای اینکه خونرو بسازن بعه جای اینکه کار های اضافی و سخت انجام بدن از آسون ترین روش و از کاری که آسون خونرو می سازن. یعنی با چوب و سیمان و بتن. استاد هم به جای اینکه در شغلش کار های اضافی رو انجام بده کارهای اولویت را انجام می دهد.

5_ من وقتی که اون آب زلال و تمیز رو دیدم فهمیدم که آب زلال و تمیز= باور درست و آبی که کثیف و سبز است = باور غلط و اشتباه

6_ واقعا چقدر در جهان ثروت و فراوانی وجود داره همین آب های جوشی که اونجا بود. همون درخت های زیبایی که اونجا قرار داشت. حتی چقدر در جهان فراوانی های رنگ هست. حتی آب ها هم رنگ های مختلفی داشتن واقعا فراوانی ها و زیبایی ها و ثروت های جهان قابل شمردن نیست