سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 168

بخشی از دیدگاه های تعدادی از دوستان عزیزمان به عنوان متن انتخابی این قسمت:

آرزو:
چقدر این کشور پراز انرژی مثبت و امیدواری و حال خوبه.
اصلا چیزی ب عنوان سن براشون مهم نیست توی هر سنی ک باشی کافیه دلت جوون باشه و حالت خوب باشه.
هر تفریح و عشق و علاقه ای رو میتونی انجام بدی. نه اینکه مثل ایران ک طرف ب ۴۰ نرسیده میگه نه زشته از من سنی گذشته مردم چی میگن و هزاران باور مخرب دیگه!

اما آنچه دوربین مریم جان نشون داده توی این کشور، بهت ثابت میکنه ک میشه پیرباشی و مثل دوتا زوج عاشق جوان سفر دوتایی بری با معشوقت.
میشه پیر باشی و کودک درونت و برداری بیاری اسکیت بازی و هیچ محدودیتی برای تو نیست تا لحظه مرگ و هیچکی قضاوتت نمی کنه.

خب عازم سفر ب کلیفرنیا شدیم و چون مثل همیشه توجه برزیبایی ها بود به زیبای های بیشتر هدایت شدیم.
یه نشنال فارست رویایی در شمالی ترین قیمت کلیفرنیا.
چه جاده رویاایی و چ تنوع گیاههی و چ اهنگ زیبایی… منو یاد اولین فصل سفر ب دور امریکا انداخت با اروی

خدای من به چ جای زیبایی هدایت شدیم…
استاد هربار میگم این دیگه ته زیباییه اما یه جای جدیدتر و قشنگتر از راه میرسه چقدر رنگ درختا زیباست و چ سکوت و ارامشی وچقدر اینجا بدون اینترنت در دل این جنگل بدون هیاهو بدون شلوغی کنار این رودخونه با این اب زلال و سنگای بینظیرش ادم میتونه مراقبه کنه و احساس نزدیکی به خدا رو تجربه کنه بدون هیچ عوامل حواس پرتی…
و چ فرکانس بالایی داره و چقدر توی تک تک این زیبایی ها میشه هرثانیه خدارو حس کرد.
سپاسگزار از تراک کمپرهستیم ک این امکان رو برامون فراهم کرد تا توی یه همچنین جاده ای و یه همچین مقصدی اتراق کنیم.

مینا:
استاد به جرات میتونم بگم از تمام فایل هایی که میذارید خصوصا تواین ۸و۹ ماه اخیر..، نشده هر روز توی زندگیم یه تجربه عالی شبیه تجربه های شما نداشته باشم، وهمون موقعه اشک ریزان و ذوق کنان سپاسگزار خدا نباشم.
گاهی انقدر تجربه هام شبیه تجربه های شما ومریم جان هست که داد میزنم وبا شادی وصف ناپذیری میگم خدایاااااا شکرت.

مثل دیروز که برای خرید رفتم بیرون وروز قبلش فایل ۱۶۷ رو دیده بودم اون قسمت اول فایل که مریم جان داشتن از جاده فیلم میگرفتن و پنجره سمت خودشون فیلم یه گله گاو که تعدادشون خیلی زیادبود وداشتن تومزرعه چرا میکردند رو گرفته بودن.

چون روز تعطیل بود ، ما از یه جاده ای رفتیم برای خرید که یه شهر دورتر باشه و توراه دقیقا همون منظره زیبا وتماشایی رو من دیدم.
یه گله گاو که داشتن چرا میکردن ودیگه نگم از زیبایی اون اطراف و رودخونه هاش و درختهای رنگ پاییزش و هوای گرم وعالیش وکه انگار بهاری بود اونم تواین فصل اونم تو شمال پراز بارون، که شد تجربه دیدن ادامه فایلتون توقسمت ۱۶۸ که امروز دیدم وگفتم ببین من دیگه به لطف الله جز زیبایی نمی بینم؟!!!!

یعنی زندگی من شده دیدن زیبایی های فایلهاتون ودیدن واقعی همون زیبایی ها توی زندگیم. کپی برابر اصل.

واین ها هر روز برام تو سلامتی جسمی وروحیم و در ارتباطاتم و درآمدم ورابطه ام با خداوند و در کل زندگیم داره اتفاق میفته.

واین سوال پیش میاد آیا نعمت ها قبلا نبودن؟؟؟؟ وجود نداشتن؟؟؟؟

وباید بگم که چرا تمام این جهان و هرچه الان در اون هست و در زندگی و وجود من هست همیشه بوده، ولی من قدرت درکش رو نداشتم چون نه استاد عباسمنش ومریم جانی داشتم که الگوی کاملی برام باشن ونه درک وشناختی از خداوند وخودم و جهان هستی!!!

عصمت:
زیبایی های این فایل عجیب دلچسب بود. به‌ خصوص اخرش که منو ترغیب کرد چند بار ببینم و تجسم کنم اونجام و حس مثبتم چند برابر بشه.
اون قسمت اخر که جاده باریک بود و انبوه درختا شمارو احاطه کرده بودن،با درختایی که رنگشون قرمز و نارنجیو زرد بود داشت منو انگار دیوونه میکرد.
زمینی که پوشیده شده بود از برگای زرد و خشک که دوست داشتم روشون راه برم و صدای خش خششون رو بشنوم
دوست داشتم اونجا باشم، بین انبوه درختا و جاده باریک زیبا راه برمو نگاه کنم به رنگ دیوانه کننده ی درختا و بعد یهو با اون چشمه سورپرایز بشم. دیگه اون چشمه ته زیبایی اونجا بود ‌.

دیدن این صحنه ها و میلی که توی من ایجاد شد، باعث شد هدایت بشم به پارک نزدیک خونمون و راه رفتمو راه رفتمو صدای خش خش برگارو شنیدمو لذت بردم.

چه قدر قشنگ چه قدر زیبا که همه امکاناتی دارین و در کمال ارامش با اون نگاه توحیدیتون که میگین: اینجا هیشکی نیست ماییمو خدایی که اینجا رو برای ما فراهم کرده؛ قراره چند روز باشین که البته بودینو لذتشو بردین. دوست داشتم اونجا باشم، پاهامو بذارم لب اب و استشمام کنم عطر بهشتی اونجارو و لذت ببرم از سکوت طبیعت و انرژی ای که بهم منتقل میکنه. …
…نوش جانتون این حد از ثروت و رهایی و حال خوب و ارامش و نگاه توحیدیو رابطه ی قشنگ که مبناش توحیده و همه چیزای خوب دیگه
نکته مثبتی که همیشه توجه من رو توی فایلهای شما جلب میکنه، میزان راحتی و آزادی ای هست که مردم دارن. احترام به عقاید دیگران به معنای واقعی که باعث شده هر پوششی هر دینی و هر طرز تفکری آزاد باشه و هم شاد در کنار هم زندگی کنن.

الناز:
چه قدر عاشق هدایتم ، چه خوب تو این سفر با شما فهمیدم هدایت رو ، الان بهتر درک میکنم که لحظه به لحظه ما در حال هدایت هستیم و بنا به فرکانسی که به جهان میفرستیم و کانون توجه ای که داریم خداوند مارو هدایت میکنه به همون سو خوب یا بد، و وقتی توجه به نکات مثبت باشه هدایت میشیم به مکان ها وشرایطی که از اونچه که بهش توجه کردی بیشتر هست…

چه خوب که مخزن آب به موقع تموم شد و خداوند چه زیبا هدایتتون کرد به همچین مکان رویایی که هم جای خالی باشه و این حد از اطمینان و باور های درست واقعا دمشون گرم.
چه قدر من این مردمان نازنین رو تحسین میکنم ، خدای من آخه چه قدر خوبن چه قدر درستن ، دمشون گرم ، چه باور های خوبی درمورد ثروت ، فراوانی ، درمورد خوبی آدمها پشت این سیستم سِلف رجیستری وجود داره ، و چه سیستم راحت و ساده ای هم گذاشتن که هر کسی بتونه انجامش بده ، پاکت ، پول ،انداختن داخل صندوق و تمام ، هیچ کار پیچیده ای نیست و همه چی ساده وراحته
چه قدر این کارشون برای من درس داشت ، اول اینکه یه جورایی ذهن رو تنظیم میکنه که خودت مسئول پرداخت کردن بهای لذتی هستی که از پارک بردی

جمال:
همه میپرسن، شکرگزاری چطوری باید باشه، شکرگزاری کی باید باشه، شکرگزاری چقدر باید باشه …

من میگم شکرگزاری قیافه استاد عباس منش بود موقعی که وارد اون منطقه بکر و عالی تو آخر فایل شد،
اونجا که خانم شایسته زودتر پیاده شده بود و از شما درحال ورودتون با تراک کمپر داشت فیلم میگرفت.

اون چشمهای گرد شده از شدت لذت عمیق که در بطنش شکرگزاری عمیق ناشی از رضایت بینهایت از نعمتهای خداوند رو داشت،
اصلا شکرگزاری واقعی همون احساس لذته،
بنظرمن نیازی به زبون آوردن نیست، لازم نیست بگیم خدایاشکرت، خدایاشکرت، همینکه از ته دل راضی باشیم از نعمتهای خداوند فرکانس شکرگزاری به جهان ساطع میشه،
و این فرکانس نعمتهای بیشتری رو جذب ما میکنه،
بلعکس کفران نعمت هستش، وقتی از نعمتی راضی نباشیم و تو دلمون بگیم ابنکه کمه، اینکه اونیکه من میگم نیست، همون فرکانس کفران نعمت به جهان ساطع میشه بدون اینکه چیزی به زبون جاری بشه.

استاد من نور رضایتمندی رو تو قیافتون دیدم، شماییکه اینقدر رفتی و گشتی و دیدی، ولی با وجود این طوری شگفت زده داشتین نگاه میکردین که انگار اولین باره بهشت رو میبینی، شماییکه محل زندگیتون بهشته.

وقتی داشتین میگفتین چندروزی ماهستیم و صدای آب و خداوند، مغزتون هنگ شگفتیها بود.

خوشبحال شما که اینقدر قدردان نعمتهای خداوندین، خوشبحالتون که شکرگزاری رو بلدشدین، و جشماتون فقط زیباییها رو میبینی. خوشبحالتون که با دیدن زیباییها به وجد میاین، آفرین به شما.

من خیلیا رو دیدم که غرق در نعمتهای مادی هستند ولی باز دلشون خوش نیست، پکرن، افسردن، ناراحتن، چون شکرگزار نیستن، راضی نیستند.

توی دوازده قدم فرمودین خداوند اونقدر میده که شما راضی بشین، تو تفسیر سوره لیل، من میگم چطور همه چی تکاملیه، این رضایتمندی هم تکامل داره، من باید از خوردن یدونه ساندویچ راضی و خوشنود باشم، شکرگزار باشم، تا چلوکباب بهم داده بشه، از خوردن چلوکباب راضی باشم و لذت ببرم، چلوبرگ مخصوص داده بشه، وقتی از اون چلوبرگه لذت بردم و با رضایتمندی شاکر خداوند بودم ، هدایت می شم به نعمت های کیفیت بالاترِ بعدی….

ولی وقتی واسه ناهار ساندویچ دارم و به زمین و زمان فش میدم که این چه وضعشه این چه روزگاریه، از صبح تا شب جون بکن اینم حال و روزمونه و … فردا اونم ازم گرفته میشه،
همونطور که خداوند فرموده از ناسپاسان گرفته خواهد شد و به سپاسگزاران داده میشود.

خدایاشکرت بخاطر تمام هدابتهایت

استاد از شما و خانم شایسته سپاسگزارم که عالی زندگی میکنید و این سبک زندگی رو بهمون یاد میدین.

منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    349MB
    21 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

269 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فهیمه پژوهنده» در این صفحه: 2
  1. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2194 روز

    بنام تنها فرمانروای اسمان ها و زمین

    دوباره سلام

    سلام سلام همگــی سلام آی زندگی سلام…نشانه ی من “سریال سفر به دور آمریکا قسمت ۶۳” اون قسمت چند تا همزمانی جالب با این قسمت برام داشت و واقعا مطمئن شدم روحم اونجاست و مطمئن شدم واقعا منم با شما در سفر هستم و در جریانم و همزمانی های جالبی می افته. این نشانه ی من هم اولش با یک اهنگ از هایده شروع میشه مثل این قسمت که با یک آهنگ زیبا و دلنشین شروع شد که منو با خودش برد تو جاده…البته این آهنگ سلام سلام همگی سلام…خیلی آهنگ باحالی هست. من اولین بار چندسال پیش تو همین سفر به دور آمریکا اونو شنیدم و با این قسمت یاد خاطراتی افتادم یاد جایی که بودم واون قسمت رو دیم افتادم.این آهنگ هم منو با خودش بــرد … الان تو این فصل و قسمت ها من یکجای دیگه ام بله در جریان هستید کــه مهاجرت کردیم از شهر و دیارمون به جایی که براش هیچ برنامه از قبل مشخص شده یا فرش قرمز پهن شده ایی نبود. تنها یک جسارت یک شجاعت و یک ایمان و توکل بود و نشان دادن باورمون به قانون و اینکه این قانون که میگه ما خالق زندگی خودمون هستیم رو به چالش بکشیم و خواستیم که از نو خلق کنیم زندگی مون رو…درسته الان خونمون، امکانات مون شبیه جایی که ازش اومدیم نیست اما به جرات میتونم بگم کیفیت زندگی مون، آرامش مون،رابطه مون و درک و تجربه هامون چند برابر شده و داریم به اندازه ایمان و باورمون خلق میکنیم. داریم بیشتر درک می کنیم که چقدر پامون روی ترمزهایی هست که اصلا قبلا از وجود اونا خبر نداشتیم. چقدر خوبه که آگاه شدیم به گاری زهوار دررفته ایی که خودمون با اافکار و باورهامون خلقش کردیم. آگاه شدیم که غیر از گاری کلی وسیله دیگه هست و میشه اونا رو داشت و با اونــا از مسیر حرکت در جاده زندگی لذت برد و براحتی سوت زد و حرکت کرد نه اینکه با زجر و سختی فقط زور زد و تقلا کرد تا چرخ اون گاری یک کوچولو بچرخه. استاد الگویی شدی که بارها به خودم باید بگم استاد تونسته پس میــشود.

    یک نکته و همزمانی دیگه که نشانه ی منم داشت و بیشتر به من گفت ببین تو سفرم وکلی جاها و ایالت ها رو رفتم وگشتم و یاد گرفتم. همزمانی و متوجه شدن اینکه در قسمت ۶۳ سفر به دور امریکا در استیت پارکی با آر وی رفتیم که در ایالت اورگن بود. اسم استیت پارک رو سرچ کردم ودیدم محدوده همونجایی بود که بودیم(چرا باید اون قسمت نشانه ی من بشه اصلا، چرا باید روی تابلو استپ کنم و سرچ کنم و ترجمه کنم و العهد مکانش ایالت اورگان باشه..چرا…هیچ اتفاقی اتفاقی نیست)… اون سفر عالی بود اما این سفر بارها عالی تر از اونه از هر نظر…بهبودهای دائمی در سفر کردن هم میشه باشه و ما اینو از شما یاد گرفتیم و در سفـــری که که چند روز پیش به شـهرمــحل تولدمون رفتیم میتونیم بگیم بهترین سفری بود که تو این یکی دوسال داشتیم. یک سفری که با هدایت و نشونه ها پیش بردیمش. بدون نگرانی از هزینه ها یا حتی تغییر سبک زندگی و تغذیه مون. اینکه برای یک عروسی رفتیم اونم بدون لباس و تشریفات و آمادگی خاصی. رفتیم مشهد علاوه بر اینکه کلی رزق بی حساب وارد زندگی مون شد کلی هم لباس دار شدیم. کت و شلوار مارک برای همسرم که با سایز جدیدش اصلا انگار اون کت و شلوار رو خدا برای اون آماده کرده بود و یکی داده بود تا تحویل بدن به کسی که لازم داره. یک کت و شلوار مارک هاکوپیان نو نو جیب هاشم باز نشده بود رایگان باورتون میشه….خدایا شکرت(بماند که چقدر تو مهمونی ها سوژه بودیم که چیکار کردیم و حسین چقدر تغییر کرده و چقدر خوشتیپ تر شده …) برای منم لباس آماده شد با کمترین هزینه که مادرشوهر عزیزم ظرف دو روز برام کت و شلوار سفید با یک شومیز خوش رنگ یاسی دوخت. اونم اولین بار بود که ایشون برای من چیزی می دوختن. خدایا نگم که رفتیم برای یک عروسی اونم با این همه برکت و نعمت و رزق بی حساب و راحتی بعد یک عروسی دیگه هم افتادیم و چند روزی بیشتر موندیم(خداروشکر کارهامون این ازادی زمانی رو برای اینکه هر وقت میخوایم برگردیم به ما میده. خداروشکر دقت نکرده بودم که ما هم تا حد خوبی از آزادی زمانی برخورداریم بخاطر سبک کاری و زندگی مون. شاید هنوز فقط از نظر مالی به اونجایی که میخوایم نرسیدیم اما آرامش و نگرش و دیدگاهی که داریم قطعا ما رو به آزادی های بیشتر می رسونه) خلاصه که خیلی اتفاقات و همزمانی ها و نشانه های من حاکی ازاینه که من چقدر همسفری هستم که خیلی در فضای سفر با شما هستم و اینو میگم تا بیشتر باور کنم که اصلا فاصله ها مهم نیستن این فرکانس هاست که مهم هستن. این کانون توجه و تمرکز هست که مهمه. باید حواسم خیلی به اینــا باشه بـه کانون توجه و تمرکزم

    استاد عزیزم و مریم عزیزم ازتون سپاس گزارم بابت این فایل ها، این سایت، این آگاهی ها واقعا دلم میخواد هربار ازتون تشکر کنم اما نمیدونم چطوری. میخوام تحسین تون کنم نمیدونم چطوری…واقعا تنها ایده ایی که اینجور مواقع به ذهنم میاد اینــه که با انگیزه بیشتر فقط نتایجم رو بزرگ و بزرگتر کنم، ظرف وجودمو رو برای دریافت نعمت و ثروت بیشتر کنم، فقط خودمو اینقدر بزرگ کنم و رشد بدم و در جهت خلق خواسته هام باشم تا فقط از این طریق قددران این همه زحمات، لطف و عشق ها و وجود نازنین تون باشم. همین نتیجه کوچیک های من، همین کلمات ناقص منو رو فعلا به عنوان قدردانی پذیرا باشید که واقعا با تمام وجودم از درون با سکوت و آرامش قلبم فریـــاد میزنم که صمیمانه سپاسگزارم و میخوام که حس کنید که چقدر چقدر چقدر دوســــــت تـــون دارم و چقــــدر مشتاق دیـدارتون هستم. اشک تو چشمام جمع میشه وقتی تصور میکنم روزی که شما رو قراره ببینم و نتایجم از صدای من بلندتره و استاد میگه ایــنه بهترین کاری که میشد انجام بدی تا خوشحالــم کنــی. استاد اون لحظه رو میتونم حس کنم و قلبم با تمام وجود باور داره که مــیشود میشود میشود چون من میخوام، چون دیدم که شده، چون من خالقم، چون این یک قانونه…………

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  2. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2194 روز

    بنام فرمانروای آسمان ها و زمین. بنـام تنهـا فرمانروای آسمان ها و زمین

    سلام سلام سلام

    سلام به شما استاد عزیزم و مریم بانو عزیزم

    سلام به شما دوستان همسفر و هم فرکانس عزیزم

    خدایا شکرت برا لذت بردن از این هوا و این فضا و این همه طبیعت و نعمت مسخر شده برای ما

    خدایا شکرت برای دیدن و همسفر بودن با یک قسمت شگفت انگیز و هدایتی دیگه.

    خدایا شکرت برای این جاده، برای این درخت ها این تنوع

    خدایا شکرت برای این آواز اول فایل و این همه آرامش

    خدایا شکرت برای این همه تجربه بودن در لحظه

    خدایا شکرت برای حس حضور خدا در هرلحظه

    خدایا شکرت برای این ماشین عالی و این همه امکانات و این همه آزادی عمل و حق انتخابی که به ما میده تا هرجا میخوایم بریم، هرجا میخوایم توقف کنیم، هر جا میخوایم کمپ بزنیم، هر جا میشه و هدایت شدیم به سمتش بدون محدودیت حرکت کنیم.خدایا چقدر این سفر به ما با این ماشین آزادی و لذت های نامحدودتری رو هدیه میده. خدایا چقدر تو ما رو به موقع هدایت میکنی.

    چقدر این سفر شگفت انگیزه حتی وقتی تو ماشین نشستی و فقط باید جاده رو نگاه کنی و چقدر میشه از مسیر لذت برد. چقدر همین از مسیر لذت بردن خوده الـص جنـس سفره، چقدر همین از مسیر لذت بردن خوده خوده زندگیـه، چقدر همین از مسیر لذت بردن و در جاده و در لحظه بودن اصل رهایی و آزادیـه.

    میخوام اینبار بنویسم

    از جریان سفر

    از جریان آرامش

    از جریان هدایت

    از جریان زندگی

    از جریان تجربه

    از جریان لذت

    از جریان عشق

    از جریان زیبایی

    از جریان ایمان

    از جریان توکل

    از جریان انرژی

    از جریان سکوت و هیچی

    از جریان هیاهو و همه چی

    از جریان خدا و انسان

    میدونــیــد جریان چیه بچه ها؟!…

    جریان اینه که هیچ جریانی نیست.

    جریان اینه که ما خوده جریآنیم.

    جریان اینه همه چیز درونش یک چیزی در جریانه.

    میدونید از چی حرف میزنم، میدونید تو دلم یک جریانی به پا شده میدونید یکی چیزی از نهاده درونی ترین لایه های جسم و روحم میخوان که باهم یکـی باشن و یک چیـز رو با هم فریاد بزنن و اون چیه…اون هیچ چیه که همه چیه. اون انرژیه که در کل کیهان، در کل من، در کل تو، در کل مــا درجریانه.. اون انرژی هوشمند. اون آرامش و اتحاد. اون عشق و لذت. اون شور و وجد…اون فــرکانـس. اون احد واحد. میدونید از چی حرف میزنم از یک چیزی که همه جا هست و هیچ نیست. اون چیزی که از اول بوده تا آخرم هست. اون چیزی نه زاده شده نه زاییده میشه. اون چیزی که تبدیل میشه اما از بین نمیره. اون چیزی که همه ما رو به هم وصل کرده که باهم حس میکنیمش اما ناتوانیم از بیانش. هرکدوم یک جور در تلاشیم تجربه اش کنیم و هر کدوم یکجور به سبک ومدل خودمون توصیفش میکنیم اما بازم نمیتونیم..از بی نهایتی حرفی میزنم که در ذهن نمیگنجه و عقل و علمی یارای تعریفش رو نداره. من از منی حرف میزنم که ما رو این چنین دور هم جمع کرده تا شگفت زده بشیم تا دست به خلق و گسترش بزنیم…خدایا من چقدر این احساس آگاهی رو دوست دارم و چقدر شاکرم چقدر سپاسگزارم برای اینکه میتونم احساست کنم و قلبم آروم میشه و ذهنم تسلیم و روحم به پرواز درمیاد وقتی اینقدر این همه رو میتونم ببینم..

    خــــدایــــا شـــــــــــــــــــکــــرت

    خدایا شکرت برای نعمت چشم هایم. خدایا شکرت برای نعمت گوش هایم. برای نعمت دست ها و پاهایم…

    خـــــــدایـــا عــاشــقـــــــــــــتـم.

    خدایا دوستت دارم خدیا خیلی محتاجتم. خدایا خیلی نوکرتم که فقط بندگیتو بکنم.

    خــــدایـــــا سپاســـــگـزارم که عاشقانه برای این همه ایی که به ما عطا کردی…

    بچه ها یک سوال اصلا فکر کردید چرا ما این سریال سفر به دور امریکا رو دنبال میکنیم؟ چی میشه که نمیتونیم اصلا دنبال نکنیم؟ چطور میشه دیدن این طبیعت ها، رفتارها، آدم ها، حتی دیدن برگ های پاییزی و شنیدن آهنگ هایی که شاید خیلی هامون تو گوشی و لپ تاپ هامون داریمش اما اینجا که میبینیم اینجا که میشنویم.اصلا انگار فرق داره. مثل قورمه سبزی هایی که اگر در بهترین رستوران یا توسط بهترین آشپز سرو بشه مثل قورمه سبزی هایی نیست که سریک سفره دورهم در جمع خانواده یا کنار عزیزان و توسط عزیزان مون پخته و اماده شده.حالا قورمه سبزی یک مثال بود هر چیزی یا هر موضوعی دلچسب و دلنشین که انگار یک فرقی داره با مشابه خودش…میدونید چیه آخه موضوع بنظرم موضوع یـــک جــریانـــه… جریانی که هست جریانی که فقط میشه حسش کرد. یک چیزی جریان داره که شاید دیده نشه، شاید نتونیم بگیم دقیقا چی اما وجود داره و جنسش با جنس اصل این جهان و اساس این جهان و اصل وجود ما و درون ما هماهنگه و ما رو جذب میکنه. مثل اینجا این سریال که همه ما رو با ساده ترین یا به ظاهر تکراری ترین ها جذب خودش میکنه وقتی ما هم بخوایم و اجازه بدیم که با این جریان همسو و هماهنگ بشیم ناخودآکاه میبینیم غرق لذت و شور شوق عشق شدیم….چقدر وجود این جریان درسته و چقدر درک این جریان همه چیز رو ساده تــر و راحت تــر میکنه…

    ………………………………

    باید بگم کل این فایل انگار من اینجا بودم تو مسیر..فقط آخرش جایی که هدایت شدیم گفتم اینـــه.

    من عاشق رفتن تو دل ناشناخته ها و تجربه های جدیدم یاد مقاله زیبای آرامش در پرتو آگاهی ۶ افتادم که استاد عزیز نوشتن.

    اون جایی که هدایت شدین گوارای وجودتون فارغ از هیاهو، تنهای تنها خلوتی با خدا بکنید و کلی رشــد کنید و برای خودم همچین تجربه ایی رو به شدت از الله یکتا خواهانم.

    تحسین تون میکنم برای این هدایت ها و داشتن هاتون

    تحسین تون میکنم برای عمل به دوره قانون سلامتی و هدایت شدن برای دیدن نمودهای این قانون و خوردنی هایی که مسخرتون میشه در مسیر مثل توت سیاه و میوه های بکر و جنگلی و تازه…

    تحسین تون میکنم برای این همه آزادی زمانی و مکانی ومالی

    چیزی به ذهنم الان اومد اینه که باید اینقدر آزاد و رها باشیم که به این همه آزادی برسیم. آزاد از قضاوت ها و تعصب ها و منیت ها، آزاد از خودمون، آزاد از نگاه و حرف دیگران، آزاد از بند عقل و هوس و نفس، …آزاد و رها و در لحظه باید باشم تا به آزادی های بیشتر هدایت بشم.

    ………………………

    اینم بخشی از مقاله آرامش در پرتوآگاهی ۶ تقدیم با عشــق

    با تعریفِ من از آرامش، به آرامش نمی‌رسی، همانگونه که با گوش‌های من نمی‌شنوی و با چشمانِ من نمی‌بینی.

    تجربه‌ی آرامش، جسارتی یگانه را می‌طلبد.

    جسارتی که مانند آن دانه گیاه که می‌کوشد تا با شکافتنِ پوسته‌اش خود را به درونِ ماجرای زندگی پرتاب کند، تو نیز این شکاف را در ذهنت، در باورهای به هم تنیده‌ای که حتی از پوسته‌ی یک هسته‌ی خرما نیز سفت‌تر شده، ایجاد کنی.

    باید مانندِ آن دانه که درک کرده چیزیکه که یک درخت را از یک دانه ی شکاف بر نداشته متمایز نموده، جسارتِ یگانه‌اش برای کشفِ تجربه‌ی شخصی‌اش از درخت بودن است، به این ادراک برسی و گرنه آن دانه هم درخت‌های زیادی برای تماشا کردن می‌شناسد.

    پس لازم است به جای قضاوتِ تجربه دیگری، به جای تماشا کردن، به جای یافتنِ دلایل حرکت نکردن، به جای همه‌ی بهانه هایت، همه‌ی ولی، اما و اگر هایت، برای تجربه‌ی شخصی‌ات از موفقیت.. از ثروت و از رحمت… و لذت به راه بیفتی و قدمی برداری.

    سید حسین عباس منش

    اینم لینک این فایل

    تقدیم با عشــق

    abasmanesh.com

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: