https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/12/abasmanesh-1.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-12-04 02:24:262022-12-12 05:56:32سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 170
249نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد خوبم و مریم جانم و همه دوستان ارزشمندم
بخدا که من از دیدن این زیبایی ها سیرنمیشم من عاشق طبیعت هستم و همیشه دوست داشتم تجربه کمپینگ تو جنگل های شمال و آتش درست کردن لب ساحل تو هوای گرگ و میش رو داشته باشم اما هنوز این تجربه قسمتم نشده که به لطف الله میشه چون من زیبایی های موجود در این فایل هارو تحسین میکنم و واقعاااا لذت میبرم و فرکانسش رو میفرستم خدایا تو چقدر بزرگی آخه این همه درخت و سرسبزی چقدرررر روح آدم رو جلا میده اون آب زلال و شفاف اون طبیعت بکر که هر گوشه اش نشون از وجود خالقی بی همتا میده واقعا مثل بهشته استادومریم جان بهشت زمینی رو تجربه میکنن نوش جونتون گوارای وجودتون امیدوارم همه ی ماهم به لطف الله مهربان بتونیم همه این هارو تجربه کنیم. کمپینگ رویایی تو دل طبیعت بکر و سرسبز که روح آدم رو صیقل میده با عالی ترین امکانات و بدوننننن هیچ دغدغه ای بخاطر نبود امکاناتی مثل آب برق بنزین کافی و…. یعنی با عالی ترین امکانات ممکن سفر رفتیدتو دل طبیعت و به قول استاد تا یک ماه هم میتونید بمونید البته که هیچ وقت به یک ماه نمیرسه و انسان با دیدن و تحسین زیبایی ها هدایت میشه به جاهای زیباتر و خواسته های زیباتری دراون شکل میگیره و تا آخر عمرش هم که درسفر باشه باز هم گوشه ای از این فراوانی هاوزیبایی های طبیعت رو ندیده از بس که خدای ما خدای فراوانیست
فکر کن بری تو این فضای زیبا که انگار تکه ای از بهشت هست و انقدررررر ساکت و خلوته که به قول مریم جان آدم صدای نفس های خودش رو میشنوه انگار خدا یه جنگل چند میلیون هکتاری رو برات شخصی سازی کرده:)))حتی فکر کردن بهش هم رویاییه،یه یار عاشق پیشه و مهربون هم کنارت باشه،عالی ترین امکانات هم داشته باشی آزادی مالی زمانی و مکانی هم داشته باشی واقعا دیگه چی میخوای از خدا. عاشقتم خدا که این هارو داری به من نشون میدی نمیدونم برام چجوری چیدی ولی میدونم این مسیر به زیبایی ختم میشه دیدن این زیبایی هاو فراوانی ها چشمم رو عادت میده به زیاد خواستن به زیاد دیدن به زیاد داشتن و من جز تو از کی بخوام؟
چقدر من رابطه شما دونفر رو دوست دارم این کلمه عاشقتم از زبونتون نمی افته مریم جان قهوه میارن میگید عاشقتم غذا درست میکنین ابراز علاقه میکنین راه میرید عاشقتم عاشقتم گفتن های پی درپی بر زبانتون جاری هست نگاهتون بهم قفل میشه میگید عاشقتم حتی ساده ترین کاری که برای هم انجام میدید با گفتن عاشقتم ازهم تشکر میکنید. استاد درمورد یه موضوع دیگه حرف میزنن مریم جان میگن عاشقتم و یا برعکس. خدای من چقدررر قشنگه عشقتون رو تو هررررلحظه بهم ابراز میکنید چقدرررر قشنگه این کلمه چه حس خوبی داره وقتی با عشق گفته میشه. آخ که چقدر دلم میخواد دیدن ستاره هارو تو اون فضای پراز سکوت و آرامش شب. چقدر دلم میخواد دراز بکشم در اون طبیعت بکر و زیبایی آسمان شب و گرگ و میش شدن هوا و طلوع خورشید رو تماشا کنم. چقدر دلم میخواد تو اون فضای روحانی و رویایی در اون جنگل پرایوت پیاده روی کنم و خداروشکر کنم. دیدگاه مینا جان خیلی زیبا شمارو توصیف کرد که چقدر آزادی زمانی مکانی و مالی دارید چقدر بی دغدغه و رها هستید یک زندگی کاملا هدایتی دارید و از لحظه هاتون نهایت لذت رو میبرید نگرانی کلا از دایره لغاتتون حذف شده با اتکا به این آیه: اَلَا اِنَّ اولِیَاءَ اللهِ لَا خَوفُ عَلَیهِم وَ لَا هُم یَحزَنُونَ: آگاه باشید که دوستان خدا نه ترسی دارند و نه غمگین میشوند
الحق که شما دوستان خدا هستید و این آیه رو چقدر قشنگ در زندگیتون عملی کردید این یک درس بزرگ برای من هست از این به بعد سعی کنم در لحظه زندگی کنم وقتی مدیتیشن میکنم حواسم به کاربعدیم که باید در پلنرم تیک بزنم نباشه وقتی باورهام رو گوش میدم حواسم به اینورواونور نباشه وقتی درکنار خانوادم هستم از وجودشون لذت ببرم نه اینکه دلشوره کارهام رو داشته باشم. متاسفانه اساتید موفقیت همه میگن برنامه ریزی کنید لحظاتتون رو از دست ندید مدام تلاش کنید زمانتون باارزشه هدرش ندید سعی کنید همه کارهاتون رو تیک بزنید این یه ذهنیت برای آدم ایجاد میکنه که همش درگیرکار باشه که شب برنامه هاش تیک خورده باشه این میشه که از لحظه اش درست استفاده نمیکنه و همش نگرانه. من الان خودم داشتم این فایل رو میدیدم دلم میخواست هربار بزنم عقب تر و دوباره زیبایی هارو ببینمو لذت ببرم اما همش ذهنم میگفت نه یه بار کافیه حالا دوباره میبینی( دوباره ای که خودم میدونم حالاحالاها پیش نمیاد) برو کاراتو انجام بده کلی کار دیگه هم داری ها بسه دیگه کامنتت طولانی شده یک ساعته داری تایپ میکنی همین کارارو میکنی که زمانت میره دیگه به هیچ کاری هم نمیرسی! میخوام سعی کنم آزادو رها باشم مثل شما از لحظه ام واقعا لذت ببرم اینجوری بعدیک مدت آدم به خودش میادو میبینه چقدر زمان درطول روز داره با اینکه شاید یکسری جاها کارهاشو خیلی هم کند انجام داده!
خدارو شکر که شمارو دنبال میکنم خداروشکر که خدا هدایتم کرد به این مسیر زیبا شکر که شما استاد من و الگوی من هستی
خدایا همه مارو هدایت کن به دیدن زیبایی ها از نزدیک و داشتن آزادی زمانی مکانی و مالی و رهایی از قید و بند نگرانی ها و استرس ها
خداروشکر بابت سلامتی جفتتون اینکه از هر نظر بهتر و خوش اندام تر شدین و من به شخصه هر روز از دیدن روی ماهتون لذت میبرم .
یه روزه دیگه رو در کنار این رود خانه ی زیبا با این آب گوارا سپری میکنیم .
سنگ های ریز و رنگارنگ روی زمین با برگ خشک درخت ها و درخت های اطراف که هر کدوم رنگ و شکل های متنوعی دارن ، سکوت بی نظیره اونجا که به آدم آرامش وصف ناپذیری میده .
چقدر لذت بخشه به شیوه طبیعی خودمون بر گردیم ، همون شیوه ای که انسان های پیش از ما زیسته ان ، از آب طبیعی استفاده کنیم ، از نور طبیعی خورشید برای انجام کار هامون استفاده کنیم ، غذای طبیعی بخوریم و از زندگی کردن و استراحت کردن زیره درخت ها لذت ببریم .
من عاشقه اون چایی حل ، گلاب و دارچین سل اعلا شما شدم که با آب این رودخونه معرکه شده .
فضای اینجا تمیز و باصفاست ، مردم این کشور به طبیعت اهمیت میدن و برای خودشون و محیطی که توش هستن ارزش قائلن .
خانم شایسته چقدر حرف قشنگی میزه وقتی که ما خودمون نظافت رو رعایت کنیم جهان هم مارو به جاهای تمیز هدایت میکنه ، به به
صبح. زود قهوه خوشمزه ای که حاصل آب رود خونه و برق تراگ کپلمون هست ، این هیولایی که میشه هفته ها بدون نیاز به برق و آب و … در طبیعت بمونیم و از اونجا لذت ببریم .
یک وسیله ی جمع و جور که هر جا خواستیم و طبیعت بکری بود و نظرمون رو جلب کرد راحت بزنیم کنار و چند روزی اونجا بمونیم .
چه کیفی میده که با عزیزه دلت در این صبح بهاری در یک مسیر سرسبز و درختی قدم بزنی و به نکات مثبتش توجه کنی .
تو راه اون پوست درخت رو دیدیم که انگار داخلش خداوند به شکل کاملا طبیعی منبط کاری کرده بود .
در این کشور همه چیز نامحدود و فراوونه ، هر چقدر که بخوای میتونی از این منابع طبیعی استفاده کنی و لذت ببری .
در مورد دیدن ستاره ها در شب صحبت کردین من یکبار بدون آلودگی نوری تونستم ستاره ها رو ببینم واقعا صحنه ی خیره کننده ای داره ، انگار که کامل کره ها پیداست و یه لحظه آسمون پر میشه از میلیارد ها میلیارد ها ستاره های ریز و درشت
خداروشکر بابت این همه شگفتی و زیبایی ، الله اکبر
ممنون که همیشه در کنارمون هستید و به ما درس هایی از طبیعی زندگی کردن و طبیعت گردی میدین .
من اومدم بگم من چند وقتیه بخاطر اینکه بتونم تجسم کنم و حال خودمو خوب کنم فقط از فایلهای سفر به دور آمریکا نگاه میکنم و خدایی چقدر خوبه.
من برای تمرین ستاره قطبی شب ها از این فایلها استفاده میکنم و میتونم بگم خیلی کمکم کرد که صبح حالم خوب باشه، مخصوصا اون فایلهایی که با درون فیلم برداری کردید. خیلی عالیه.
اینقدر عالی که شب هم خوابهای عالی میبینم و با شادی و خوشحال و حال خوب بیدار میشم از خواب.
استاد بینهایت ازتون سپاسگزارم بخاطر این فایلها و منو تشویق کرده ویدئو درست کنم از جاها و مکانهای زیبایی که میرم. و کم کم اینا رو برای دریم بورد و حس خوبم استفاده کنم.
و یادآوری کنم به خودن احساس خوب مساوی اتفاقات خوبه.
شایدم یه روز یه سایتی زدم و منم مستندی درست کردم مثل شما.
بی نهایت ازتون سپاسگزارم به خاطر این فایلها و آگاهی های درون این سایت.
استاد جان، مریم خانم استاد عزیزم
فقط اون نکته ای که در مورد پاکیزگی گفتید باعث شد من امروز خیلی بیشتر حواسم باشه خدای نکرده زباله هام از ماشین بیرون نریزه.
از اعماق وجودم عاشقتونم. امیدوارم هرجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
هم محتواش را و هم اینکه قسمتی بود که بعدها تو قسمت 184 کامنت من را خواندید.
استاد من در کامنت قبلی از فراوانی ها نوشتم و الان که دوباره دیدمش باز هم همون ها را به خاطر آوردم انگار این فایل برای من مظهر فراوانی است.
آزادی مالی شما از کار آموزش، فراوانی زمانی تون، این همه آب و درخت یک جا و فراوانی صلح و عشق و آرامش در رابطه تون.
استاد من هم یه رابطه ی همین شکلی میخام.
قلبم، قبل از آشنایی با شما این را میخواست و بعد از دیدن شما به عنوان الگو و خرید دوره ی عشق و مودت مطمین شدم من هم همین شکل از رابطه را میخوام.
آزاد و رها و عاشقانه
استاد شما بی نظیر هستید شما فوق العاده هستید، از اعتماد به نفستون، از بیزنستون، از قدش و هیکل، از تعهدتون به بهبود، از گذشتن از منطقه ی امن، از ارزش سازی تون و از سبک زندگی تون.
همیشه میگفتم من یکی مثل شما را میخواهم و بعد هدایت شدم به مردهایی که مثل شما بودند و اونجا فراوانی را دیدم از مردهای متعهد و عاشق و ریسک پذیر و توحیدی و حالا میگویم من بیشتر و بهترش را میخواهم.
استاد درخواست درستی دارم؟؟؟
استاد جانم
بعد از دیدن این قسمت وقتی یکی دو ماه پیش روی سایت قرار گرفت، و رفتار مریم جان برای زباله ها، گفتم من هم باید خودم را برای مهاجرت به آمریکا حاضر کنم، برای همین موقع رانندگی کمربندم را میبندم و در میادین سعی میکنم قانون حق تقدم را رعایت کنم، و یا با دیدن عابر پیاده حق را به اون بدهم و برای رد شدنش بایستم. هر بار که این کارها را میکنم میگویم:چون میخوام در آمریکا رانندگی کنم باید از الان آماده باشم.
و استاد انگار همین یک جور تجسم خلاق هست.
استاد جانم قبل از شما و قبل از این سایت، به خدا درخواست دادم که میخوام با افرادی خودم را محاصره کنم که مثل من شکرگزار هستند و به مسایل از جنبه ی مثبتش نگاه میکنند و بعد به اینجا هدایت شدم.
خدا گفت چیزی که میخواهی از قبل آماده شده و این یعنی تمام خواسته هایم از قبل هست.
استاد در حال خلق ارزش هستم، در سطح مهد کودک ها زبان انگلیسی را کار میکنم، لذا مشتریانم مدیران مهد کودک ها هستند.
استاد در این مسیر فقط درآمدم افزایش پیدا نکرد.
کلی خودم را شناختم، کلی باورهای ناخوبم به عمق جانم آمدم و فهمیدم باید این ها را هم درست کنم.
گاهی فهمیدم چقدر بیشتر میتوانم توحید را در جانم رشد بدهم.
فهمیدم من برای اتفاقاتم باید سناریو های زیبایی بنویسم برخلاف کاری که ذهنم همیشه سعی بر انجامش دارد.
و جالب است خدا به سمت من مدیرانی هدایت میکند که من هیچ گونه برای ملاقات با انها ایده ای نداشتم.
او میاورد او کلام را در زبانم میگذارد او قرارداد میبندد و او و او و او…
خدا را مدیر بازاریابی و منابع انسانی، حسابداری و آی تی خودم کردم. گاهی اسماً و گاهی رسماً ولی باید بهتر شوم.
استاد این فرآیند بهبود شخصیتم را دوست دارم.
جهاد اکبر به راه انداختم و باید در این جهاد پیروز میدان، من باشم.
سلام میکنم به استاد عزیزم و خانم شایسته و تمامی دوستان ارزشمندم
چقدر این فضا فوقالعادهست، چقدر سکوتش آرامشبخشه، صدهزار مرتبه شکرت خدا جونم، بابت این ماشین آخرین سیستم، بابت این چای و قهوهای که با آب این رود درست شده، بابت این تمیزی و تمیزی مردم، بابت این آزادی زمانی و مکانی و مالی استاد و خانم شایسته که بی دغدغه دارن اینجا لذت میبرن، بابت این زیبابینی استاد و خانم شایسته که از نقش و نگارهای ریز پوستهی درخت هم ساده نمیگذرن، بابت این پیادهروی توی این جادهی عالی، بابت زیباییهای بیپایان آمریکا
خیلی ممنونم اول از خدا و بعد از شما استاد و خانم شایسته که این قسمت رو برای ما آماده کردین
انشاءالله به فضل خدا همگی همیشه شاد و موفق و خوشبخت باشیم
سلام خدا قوت به استاد عباس منش دوست داشتنی و خانوم شایسته
من بار دوم هست که دارم دیدگاهم در مورد سفر به دور امریکا می نویسم و نتونم اون احساس ذوق شوق در یک دیدگاه تعریف کنم و توکل بر خدا شروع می کنم که دیدگاه درک خودم با زبان گویای خودم به این زیبایی ها انرژی مثبت تعریف کنم و در مسیر تکامل نوشتن دیدگاه حتما میتونم بهتر و احساسم با شما دوستان عزیزم بیان کنم….
طبیعت چه تنوعی داره از محیط اطراف تغییر رنگ برگ درختان در فصلی که قرار می گیره
میز صندلی کنار رودخانه تمیز پاک زلال و تمیزی محیط اطراف که انرژی مثبت بیشتر در جریان خودش قرار میده
تهیه پختن غذای سالم مقوی که اصل اساس تغذیه ما انسان ها بوده در دل این جنگل لذت بخش ترین موضوع هست اصلا تهیه غذا و خوردنش در طبیعت خیلی باهال لذت بخش هست
استفاده کردن از اب زلال رودخانه برای چایی که املاح معدنی خودش داره و اصلا طعم اب احساس می کنی چه بی نظیره
پیاده روی در این جنگل و طبیعتش سکوت ارامش فصل قشنگ پائیزی که فقط سپاسگزار خداوند باشی که زمین اسمان میان این دو را مسخر ما کرده تا زندگی زندگی کنیم
شب های جنگل بی نهایت ارامش بخش هست گاهی اوقات صدای فعالیت جانوران و فعالیت طبیعت میشه بشنوی وای که چه شب رویایی میشه اسمان پر ستاره که فقط ادم مبهوت خودش می کنه
امکاناتی از قبیل برق تراک کمپر جای خواب سرمایشی گرمایشی روشنایی ذخیره سازی برق در باطری و هر چیزی که نیاز برای یک سفر در این طبیعت میشه همراه داشت تا در اسودگی ارامش از این طبیعت لذت برد
قهوه سر صبح و تهیه شدنش از امکانات موجود تراک کمپر و لذت بخش
سلامتی روابط عاشقانه ثروت ایمان باور به خدا و هدایت شدن در مسیر زیبایی و زندگی هر لحظه اش زندگی کنی
از اونجایی که با آموزشهای استاد عباسمنش یاد گرفتم به تک تک زیبایی ها توجه کنم
این قهوه ساز شما در این فایل زیبا یکی از زیبایی های این فایل هست برای من و خیلی برام جالب شد که استاد عباسمنش در کشور آمریکا و از اونجایی که همیشه به دنبال وسایل خاص و خوب بوده و تهیه کرده
و خیلی از وسایل و ابزارهایی رو که خریده و داشته معرفی کرده..
و چقدر خوب میشه که این قهوه ساز زیبا و عالی که حتی در مسافرت کاربرد داره رو معرفی کنید و مشخصاتش رو هم درج کنید
استاد نمیدونم دیدگاهم و طرزفکرم چقد صحیحه ولی واااااقعا با دیدن شما و کشور مورد علاقم داره منو دیوونه میکنه واقعا شگفت انگیزه مخصوصا این قسمت از سریال که بی نهایت منو به وجد اورد و نمیدونم چجوری بنویسم احساسم روووو
فقط میخام بدونین که الان که دارم این قسمت بی نظیر از سفر رو میبینم ساعت نزدیک دو شبه و بعضی شبا بودن در سایت باعث میشه یادم بره ساعت چنده مثل دیشب که ساعت 6 و خورده ای صبح بود که دیگه تونستم بیخیال سایت بشم و بخابم
در مورد این قسمت واقعا نمیدونم چجوری احساسم رو به کلام تبدیل کنم و بنویسم
چون خارقالعده ترین شکل ممکن و به صورت یکجا و ترکیبی شکل واقعی زندگی قدت ازادی عشق ارامش و و و وووووو
از جذابیت کلام های خانم شایسته عزیزم و رودخونه به اون زیبایی و ارامشش و غذای بینظیر و خوش رنگ، قهوه، چایی، شب نشینی با عشقت و روشن کردن شمع و سکوت جنگل و ارامش محض، پیاده روی تو اون حد از ارامش و سکوت با اون جاده ی رویایی در اون تایم از روز ،صبح زود که میدون چه حس عجیب و غریب و فوقالعاده بینظیر و اکتیوی هست و وووووو
واقعا شگف زده شدم با دیدن این قسمت،
ماشین فوقاعاده و قدرتمند و به روز با این همه امکانات که حتی فکر کنم باد لاستیک ها هم میشد چک کرد و دید در صفحه نمایش و وووو
چی بگم استاد تو رو خدااااااا
خداااایااااا هدایتم کن به همچین زندگی زیباااااایی که پر از عشششق و ارااامش و سرزندگی اونم تو کشووری بااا این امکانات فوقالعاده و این حد از ازادی
خداااایا شکرت خدایااا شکرت خدااااااایااااااا صد هزاااااران مرتبه شکرت
به به چه طبیعت زیبایی. دارم بیش تر ب این درک میرسم ک اگه همه دریاها مرکب بشن و اگه همه درختان قلم بشن، هنوز نمیشه نعمت های خدارو شمرد.
خداروشکر بابت این فراوانی و نعمت ک انقدر امریکا گستره هست و میشه از این طبیعت زیبا و بکرش لذت برد. حس کردم وقتی مریم جان داشتن اشپزی میکردن منم کنارشونم و چ حس خوبی بود. اینکه اشپزخونت در طبیعت باشه و تو در حین لذت از هوای خوب، چشمه، درختان و سکوت، اشپزی هم بکنی و چه عالی ک قلبت بتونه این زیبایی هارو درک کنه و بتونی لذتش رو ببری.
داشتم دوباره ب طرز برخورد و صحبت کردن شما دو فرشته باهم توجه میکردم و میدیدم ماها چقدر تو زندگی روزمره و در روابطمون داریم مثل شما رفتار میکنیم و حواسمون نیست. نگاهتون میکردم و تو دلم میگفتم چقدر وجودتون قشنگه و شاید خودتون ندونین. چقدر حضورتون پر از برکت و درسه. این حد از صلحی ک بین شما حاکمه، این حد از عشق، این حد از احترام و سپاسگزاری و دعای خیری ک برای هم میکنید…روزها کنارهم هستید و سیر نمیشید از بودن باهم و این مقدار طولانی بودن کنارهم، از کیفیت رابطه شما کم نمیکنه…داره یادم میاد ی سری باورهارو و شما دارین مخالف این باورها عمل میکنید.
همیشه شنیدم و دیدم ک میگن مردها بهتره اصلا تو خونه نباشن چون اگه زیاد ور دل شوهرت باشی اخرش ی چیزی بهم میگید و دعوا میشه، یا زن هایی رو دیدم ک اصلا از خونه فرارین و خیلی نیستن تو خونه…
ولی میبینم شما دونفر شاید بالای 95 درصد مواقع کنارهم هستید و فقط لذت میبرین، انگار همین دیروز بوده ک باهم اشنا شدید و ازدواج کردید از بس ک این رابطه تازه هست، از بس ک کیفیتش بالاست…
چه قدر شما الگوی متفاوتی هستید و چه قدر به رابطه ماهایی ک داریم میبینیم کمک میکنه، ب خاطر همین میگم وجودتون پر برکته، پر از درسه
من دارم یاد میگیرم اره میشه صبح تا شب باهم باشی و اونقدر کنار همسرت حالت خوب باشه ک عاشقتم گفتنا از زبونت نیوفته، میشه ساعت ها تو جنگل قدم زد باهم دوباره اومد شب چای خورد و دوباره صحبت کرد. شما خیلیی متفاوتین، من رابطه مثل شمارو هیچ جا ندیدم، شما خیلی قشنگین، حضورتون خیلی قشنگه..من میبینم چقدر دیدن رابطه شما تو رابطه های خودم اثر داره، تو رابطه با همسرم ، تو رابطه با دانش آموزانم، تو رابطه با خونوادم، دوستام ک من عصمت پارسال نیستم، عصمت گذشته نیستم. ابراز احساسات میکنم با کلام و حس درونیمو میگم حتی ب دانش آموزانم. حقیقتا ندیدم معلمی رو در اطرافم ک اینقدر با دانش آموزانش راحت باشه و کنار نمره ی خوبی ک از برگه امتحانی میگیرن براشون بنویسه عاشقتم:). ولی من میگم از ته دلم میگم و حالم خوب میشه.
واقعا زبانم قاصره از گفتن برکاتی ک برای ما دارین. دوست دارم از خدا و شما تشکر کنم ک زندگیتون رو با ما شریک میشید و نشون میدین طرز برخوردتون رو باهم، طرز زندگی کردنتون رو و خیلیی قشنگه. ب قول اقای محمد فتحی ما خیلی خوشبختیم ک در همچین فضایی حضور داریم. خدارو هزاران مرتبه شکر
اره من دوباره تجسم کردم اونجا کنارتونم و داشتم با خودم فکر میکردم چه حس خوبیه ک صبح بلند بشی از خواب و وقتی در ماشینو باز میکنی تو همچین مکانی باشی و همون موقع دیدم وااای مریم جان دقیقا همون لوکیشنی ک من داشتم تصورش میکردمو داره نشون میده :))
دم در ماشین وایسادن و دارن صبح ب خیر میگن و من همون موقع خواستم برام اجابت شد و از طریق ایشون تجربه کردم چیزیو ک دقیقا در ذهنم بود. از دیدن ترکیب چشمه و درختان و سکوت و حال خوبی ک اونجا حاکمه سیر نمیشم و میخوام بگم چقدر دوست دارم اونجارو و چقدر میخوام تجربش کنم با این امکانات زیاد..نوش جانتون این حد از راحتی و ثروت و اسایش ک استاد میگن واقعا راضیم:). خداروشکر ک راضی هستید استاد.
پیاده روی دم صبح تو اون مسیر چ انرژی بخشه..حس میکردم با شمام و مدام نگاهم ب اطراف بود تا درختا رو ببینم و لذتم چندبرابر بشه.
در تاریخ بیستم دی ماه هزار و چهارصد و یک من و عزیزدلم به دره ی زیبای درگاهان رفتیم.
خانومم نکات مثبت این کمپ رویایی رو در قالب یک کامنت زیبا برای من تایپ کرد و من تصمیم گرفتم که اون رو با شما عزیزانم به اشتراک بذارم.
(به نام خداوند خالق یکتا و هادی
نزدیکای صبح ک دیدم بارون شروع شده، یکم دو دل شدم. ولی یه حسی تو وجودم بود که با دفعه های قبل خیلی فرق داشت. انگار جرات پیدا کرده بودم. با خودم گفتم: خب مگه چیه بقیه روزا آفتاب و آسمون صافه، الان بارونه و یکم هوا سرد و آسمونم پر ابر، دلم میخواست واقعا خودمو توی این شرایط قرار بدم تا باور کنم ک زندگی با هر شرایطی، میتونه زیبا و پر از لذت باشه. بر خلاف باورایی ک قبلا داشتم. ساعت 7 پاشدم و وسایلو آماده کردم. ولی هنوز یکم تردید ته دلم بود. اما با حسم جلو رفتم. قرار بود ساعت 8 زنگ بزنم به دلبر جان. زنگ زدم بهش گفتم: دیدی بارونه؟میتونیم بریم یا نه؟؟ وقتی گفت برای من بارون و غیر بارون فرقی نداره، دلم قرص شد و بهش گفتم پس اوکی، میریم. وقتی رسیدیم سر قرار، اسنپ گرفتیم به سمت مقصدمون، که خیلی هم زود اومد و توی سرما معطل نشدیم. جالب بود برام وقتی سوار شدیم که شرایط داره برامون انقد قشنگ جور میشه چون ماشینی هم که اومد خیلی اوکی بود، آخه تو اون شرایط دوحالت داشت تمرکز بر روی نکات منفی و استرس اینکه چجوری قراره بشه یاااا تمرکز بر روی نکات مثبت و داشتن حس خوب برای رقم خوردن اتفاقات قشنگ و زیبا. راننده بهمون گفت که اونجایی که مقصدتونه 20 سانت برف نشسته!! که دلبر جان خونسرد با لبخند گفتن: نهایت همونجا برمیگردیم. توی ماشین دلبر جان یک فایل از استاد عباسمنش رو گذاشت ک باهم گوش بدیم، در مورد تمرین ستاره قطبی بود ک استاد داشتن در موردش توضیح میدادن. منم واقعن بعد از شنیدن حرف راننده به آرامش نیاز داشتم تا حسم بد نشه، چشامو بستم و درخواستای اونروزم رو به خدا گفتم. وقتی رسیدیم صحنه واقعا جذابی بود همه جاااا پر از برف و کاملا سفید. راننده بهمون گفت: مواظب باشین سرما زده نشین چون اینجا موبایل آنتن نمیده، ولی به طرز عجیبی حس منفی یا نگرانیش در ما اثری نداشت.
پیاده شدیم و دلبر جان کیسه هایی ک آورده بودیم رو پامون کرد و شروع کردیم به حرکت. خیلی جذاب بود تمام صحنه هایی ک قبلا دیده بودیم تماما زیر برف بود. برف ریز میبارید ولی هوااا اصلا سرد نبود. شایدم ما زیادی لباس پوشیده بودیم. مقصدمون خود آبشار نبود ولی یه غار مانندی بود بالای صخره ها که دفعه قبل تو مسیر آبشار دیده بودیم. پناهگاهی بود ک از برف حفظمون کنه و بتونیم اتراق کنیم. تو مسیر تا یه جایی رد ماشین بود ولی از یه جایی به بعد دیگه اثری از هیچکس نبود. انگار فقط ما بودیم و خدا و رد پای چند تا حیوون. از اونجا یه حس عجیبی اومد سراغم. دیدن دره های بلند دوطرف پر از برف. مه ای ک بالای سرمون بود. صدای شر شر آبی ک از صخره ها میومد و انگار به قول دلبر جان توی دل کوه بود. رد پاهایی ک ازمون میموند روی برفا و غیر ما رد پایی نبود. یه تنهایی عجیب، جوری که خدا رو شدیداً میشد حس کرد. یکم مچ پام درد گرفته بود ولی بروز ندادم چون میخواستم ک برسیم به اون تصویر قشنگی که توی ذهنم داشتم. اون سرپناه، استراحت، باهم کنار آتیش … ولی ما هیچی نداشتیم برای آتیش روشن کردن که بقول دلبر جان
«انشاالله پیدا میشه» و این اعتماد و حس خوب، ما رو به نتیجه رسوند. توی مسیر ناخوداگاه دلبر جان چشمش افتاد به شکاف صخره که به طرز عجیبی یه کنده خشک بینش قرار داده شده بود با چند تا تکه چوب کوچکتر ک فقط میشد اونا رو معجزه خدا دونست و بس. پیچیدیم چوبا رو لای شالم که خیس نشن توی مسیر، و ادامه دادیم… یکم که جلوتر رفتیم یه حس بریدن از ادامه توی وجودم داشت به وجود میومد چون هم کوله سنگین بود و هم چیزایی ک دستم بود. ولی یه همراه داشتم کنارم ک جسارتش و امید دادنش بهم قدرت و قوت قلب میداد هرچند که خودمم دلم میخواست توی این هدف پیروز بشم و نشون بدم به خودم ک توان رسیدن رو دارم. تا یه جاایی که جلو رفتیم واقعن برامون سوال شده بود ک چرا هنوزززز نرسیدیم به اون سرپناهی ک دفعه قبل دیده بودیمش توی راه؟ به پیشنهاد دلبر جان من یه گوشه ای پناه گرفتم ک خیس نشم تا اون بره و بررسی کنه که چقد دیگه مسیر مونده، چون حدس میزد که همین نزدیکیا باشه و من که دیگه داشتم از پیدا شدن ناامید میشدم، وسایلو گذاشت کنارم و رفت. دقایق اول تو تنهایی مطلق حس غریبی داشتم حسی ک تا حالا فقط توی فیلما و داستان ها دیده بودمش. ولی اونجا خودم داشتم تجربش میکردم. یکم ک گذشت نگران شدم و چون شرایط اوکی ای نبود برف و یخ زدگی و سرخوردن و … کم کم داشت ورودیای منفی نفوذ میکرد که پاشدم و شروع کردم به صدا زدنش، محمدددد، فقط صدای خودم بود که میپیچید توی دره و برمیگشت، ولی محمد جوابی نمیداد انگار صدامو نمیشنید. دوباره صداش زدم بلندتر … محمددددددد بازم نشنید انگار خیلی دور شده بود. ناخوداگاه ترس برم داشت و با تمام وجود بار سوم بلندتر داد زدممم محمددددددد … اگه جواب نمیداد واقعا میبریدم و اشک امانم نمیداد که یه دفعه جوابمو داد، اونجاااا بود که انقد خوشحال شدم از شنیدن صداااش که اگه دنیا رو هم بهم میدادن اون خوشحالی رو تو وجودم حس نمیکردم. داد زدم خوبی؟؟؟ و اونجا فهمیدم که خیلی خیلی دوسش دارمممممم.
میخواستم بهش بگم که بیا برگردیم که با یه خوشحالی خاص با حالت نفس نفس زدن گفت: بیا بریم پیداش کردم. تمام موهاش خیس شده بود. مثی که تمام راه برگشت رو دویده بود ک زودتر بهم برسه. خودش نمیدونست ولی هر لحظه بیشتر از قبل عاشقش میشدم. وسایلو برداشتیم و ادامه دادیم. انگار انرژی گرفته بودم. امید رسیدن چراغش تو وجودم روشن شده بود و همون چند دقیقه استراحت بهم قوای مجدد داده بود. بالاخره رسیدیمممم. از صخره بالا رفتیم یه شکاف به ارتفاع تقریبا 2 متر و نسبتا بزرگ و کاملا خشک با یه جوی خیلی باریک آب داخلش، طراحی شکاف با معماری بی نظیر طبیعیش رو هیچ جا نمیشد دید واقعن چشمام به دیدن این همه خلقت زیبا نیاز داشت و بارها و بارها به خودم گفتم که چقد خوب شد ک به حسم اعتماد کردم و به جای موندن تو خونه تصمیم به اومدن گرفتم و تسلیم عقل و منطقم نشدم. دلبر جان برای روشن کردن آتیش چند تا تکه چوب دیگه پیدا کرد و خلاصه که بقول خودش نمیشد که اتیش روشن نشه باااید بشه و شدددد و با روشن شدن آتیش دلگرمیمون بیشتر شد. معرکه بود تصاویری که برای خودمون خلق کردیم. اونروز مااا خالق صحنه های زیبای زندگیمون شدیم، اون سرپناه قشنگ، اون آتیش معرکه، ویو برف و دره روبرومون، سقف سنگی بالای سرمون، کنارهم بودنمون همه و همه رو خودمون خلق کردیم با حس خوب، توکل، امید، باور، خواستن برای رسیدن و جسارت. چای و املتی ک با عشق روی اون آتیش درست کردیم رو هیچ قیمتی نمیشد براش گذاشت از بس ک محشر بود. بقول دلبر جان ک توی راه میگفت: ان مع العسر یسرا و واقعنم همون شد که گفت. بعد اونهمه سختی ک هیچی جز زیبایی نبود حالا رسیدیم به این آسونی ک فقط لذت بود و عشق.
یه پرنده ی زیبا شبیه به گنجشنگ، اما با رنگ های زرد و مشکی اومده بود توی شکاف کوه. دقیقا کنار ما، معلوم بود اومده که خیس نشه و شاید یه غذایی پیدا کنه.
اون بالا عبور مه وَهم عجیبی داشت. وهم از اونهمه عظمت و زیبایی! و اونجا فهمیدم زندگی ینی چی؟؟
موقع پایین اومدن چون کفشامون خیس شده بود زیر جورابامون پلاستیک پوشیدیم و بعد کفش که اینجوری پاهامون گرم بمونه و راحت تر ادامه بدیم. البته بگم که هیچ ردپایی از خودمون بجا نگذاشتیم و هیچ چیزی رو اونجا رها نکردیم و کل زباله ها رو با خودمون برداشتیم تا در زیبایی طبیعت خدا دخالت نکرده باشیم. چون باورمون این شده که همه چیز به تو برخواهد گشت. موقع پایین اومدن یکم استرس داشتم و کلی فکر که با رسیدن به پایین صخره تماما از بین رفت چون واقعن حسم عالی شد و کل ورودیای منفی از بین رفت. تغییر رو تو خودم احساس کردم من دیگه من قبل نبودم،باور و ایمان، جرات و جسارتی ک پیدا کرده بودم منو تغییر داده بود و قدم توی این راه گذاشته بودم و الان به خودم افتخار میکردم. ن تنها به خودم بلکه به داشتن یکی مث دلبر جانم اینطور با جسارت با باورای قوی با توکل و اعتماد بخدا و حس خوبش افتخار میکردمم و هر لحظه بیشتر از قبل خدا رو بخاطر داشتنش شکر میکردم. انگار حالا بیشتر میدونستم که چرااا عاشقانه دوسش دارم. توی مسیر برگشت فقط لذت بود و بس، دست تو دست هم جلو اومدیم جوری که اصلا باورم نشد اون مسیر سخت رفت اینجوری به یه چشم بهم زدن تموم شد و به گفته دلبر جان حس خوب و غر نزدن توی برگشت باعث شد طول مسیر رو فقط لذت ببری و سختی رو حس نکنی. انقد حس خوب که موقع برگشت یه خانواده سه نفره که برای تماشای برف اومده بودن بهمون پیشنهاد دادن که اگه میخواییم با ماشین اونا برگردیم و ما با کمال میل قبول کردیم در حالی که همون چیزی بود که واقعا میخواستیم. و خدا شنید و اجابت کرد. بقول استاد وقتی حست خوب باشه درهای رحمت و نعمت و اتفاقات خوب توی اون لحظه به روت باز میشه و من اینو اونجا باتمام وجود تجربه کردم و نتیجه گرفتم که چیزی جز این نیس و هر چی نتیجه ها بیشتر، باورت قویتر و هرچه باورهات قویتر ایمانت بیشتر میشه . توی ماشین وقتی یکم از مراحل مسیر و ماجرامون گفتیم بهشون، باورش براشون سخت بود که ما توی چنین برفی تا اونجا رفتیم. اما برای ما، گفتنش چیزی جز لذت نبود. اون لحظه به خودم افتخار کردم بخاطر داشتنش و بابت کنارهم بودن کلی خدا رو شکر کردممم. افتخار میکنم به داشتنت و بودن کنارت ️)
از اینکه با عزیز دلتون به کمپ رفتید و چقدر شما با هم رابطه ی عاشقانه ای دارید.
لذت بردم از رابطه ای که جفتون خلق کردید.
از روز برفی تان تا آتش و عشق و توکل و اجابت خواسته.
تحسین میکنم شما را برای رابطه ی عاشقانه تان، برای عشق تان، برای توکل تان، برای لذت بردنتان، چقدر مردهای توحیدی و آشنا به قانون، فراوان هستند، چقدر زوج های آزاد و توحیدی زیاد هستند.
من با هر بار خواندن، کلمه ی «دلبر جان» قند تو دلم آب شد چه برسه به خود دلبر جان.
و من عاشق این نامه ی توجه به نکات مثبت شدم.
چه ایده ی قشنگی من هم تا جایی که بتوانم میخواهم روزهایم را بنویس.
جاهایی که نجوا آمد، جاهایی که ادامه دادم، جاهایی که معجزه دیدم، جاهایی که لذت بردم.
محمد جان سپاسگزارم که یک نامه ی شخصی ات را با ما به اشتراک گذاشتی و سپاس از عزیز دل زیبا بینت.
من هم رابطه ای میخواهم با همین حس که انگار خدا برایم معجزه کرده، خیلی نزدیک میبینم رابطه ام. خیلی نزدیک…
بهارخانم از اینکه آگاهانه توجهتون رو روی نکات مثبت رابطه ی دلخواهتون میذارید بهتون تبریک میگم؛ چون در حال خلق اون در زندگیه خودتون هستید.
هزاران هزار بار از خداوند سپاسگزارم که قوانین بدون تغییر رو حاکم کرد، تا ما بتونیم از اون قوانین برای رسیدن به خواسته هامون استفاده کنیم. برخورد به تضاد در روابط عاطفی و کنترل ذهن (تقوا) باعث خلق چنین رابطه ی عاطفی زیبایی در زندگیه من شد.
تضادهایی که در رابطه ی عاطفی برام ایجاد شد باعث شد از خودم بپرسم چرا فلانی کنارم نموند؟ چرا منو رها کرد؟ و به مرور این سوال که در واقع جواب سوال قبلیه در ذهنم ایجاد شد.
مگر چیزی در جهان مادی ابدیه؟
پاسخ این سوالات با روند تکاملی کم کم از طریق آشنایی با قوانین، منو به درک کافی در اون موقعیت رسوند و بعد از مدت ها با کسب آگاهی و کنترل افکارم در شرایط مختلف و واضح شدن خواسته هام اونها رو خلق کردم.
هرروز قوانین بدون تغییر خداوند دقیق تر و واضح تر خودشونو در زندگیم به صورت بازخورد مثبت و منفی در زندگیم نشون میدن.
روز و روزگار خوش..چقدر لذت بردم از توصیف این سفر کوتاه رویاییتون.بتون تبریک میگم که اینقدر توحیدی هستید و متوکل.واقعا انرژی مثبت شما رو حس کردم از بس که خانمتون قشنگ نوشتن انگار که همراه باخوندن کامنت،تصویرشم توی ذهن خودبخود ساخته می شد..یعنی قشنگ حس خوشحالی ،امید ،ترس ،نگرانی ،لذت همه حسهاتون رو من هم حس کردم..ممنون از شما دو عزیز که این تجربه رو با ما به اشتراک گذاشتید و خانمتون که اینقدر عالی توصیف کردن ..
جالبه من چند روزه که قدم اول دوره دوازده قدمو تهیه کردم و الان تقریبا دو روزه که تمرین ستاره قطبی رو دارم انجام میدم این فایلو هم قبلا همون موقع که روسایت اومد دیده بودم ولی امروز که رو نشانه زدم این فایل اومد و بعد از دیدنش خیلی هدایتی به دوتا کامنت هدایت شدم که هر دو از تمرین ستاره قطبی یاد کردن یکی کامنت شما و یکی هم کامنت آقای علیرضا طاهر زاده دوست خوبمون ..چقدر قانون دقیق عمل میکنه همه چی توجهه همه چی حس خوبه ..خداروشکر که در این مسیر دوستای خوب،با انرژی و درجه یکی دارم و خوشحالم که با شما هم مسیرم.بهترین ها رو برای شما و خانم محترمتون آرزو میکنم امیدوارم در کنار هم زندگی پر از عشق،شادی،آرامش وحال خوب داشته باشید.
سلام به استاد خوبم و مریم جانم و همه دوستان ارزشمندم
بخدا که من از دیدن این زیبایی ها سیرنمیشم من عاشق طبیعت هستم و همیشه دوست داشتم تجربه کمپینگ تو جنگل های شمال و آتش درست کردن لب ساحل تو هوای گرگ و میش رو داشته باشم اما هنوز این تجربه قسمتم نشده که به لطف الله میشه چون من زیبایی های موجود در این فایل هارو تحسین میکنم و واقعاااا لذت میبرم و فرکانسش رو میفرستم خدایا تو چقدر بزرگی آخه این همه درخت و سرسبزی چقدرررر روح آدم رو جلا میده اون آب زلال و شفاف اون طبیعت بکر که هر گوشه اش نشون از وجود خالقی بی همتا میده واقعا مثل بهشته استادومریم جان بهشت زمینی رو تجربه میکنن نوش جونتون گوارای وجودتون امیدوارم همه ی ماهم به لطف الله مهربان بتونیم همه این هارو تجربه کنیم. کمپینگ رویایی تو دل طبیعت بکر و سرسبز که روح آدم رو صیقل میده با عالی ترین امکانات و بدوننننن هیچ دغدغه ای بخاطر نبود امکاناتی مثل آب برق بنزین کافی و…. یعنی با عالی ترین امکانات ممکن سفر رفتیدتو دل طبیعت و به قول استاد تا یک ماه هم میتونید بمونید البته که هیچ وقت به یک ماه نمیرسه و انسان با دیدن و تحسین زیبایی ها هدایت میشه به جاهای زیباتر و خواسته های زیباتری دراون شکل میگیره و تا آخر عمرش هم که درسفر باشه باز هم گوشه ای از این فراوانی هاوزیبایی های طبیعت رو ندیده از بس که خدای ما خدای فراوانیست
فکر کن بری تو این فضای زیبا که انگار تکه ای از بهشت هست و انقدررررر ساکت و خلوته که به قول مریم جان آدم صدای نفس های خودش رو میشنوه انگار خدا یه جنگل چند میلیون هکتاری رو برات شخصی سازی کرده:)))حتی فکر کردن بهش هم رویاییه،یه یار عاشق پیشه و مهربون هم کنارت باشه،عالی ترین امکانات هم داشته باشی آزادی مالی زمانی و مکانی هم داشته باشی واقعا دیگه چی میخوای از خدا. عاشقتم خدا که این هارو داری به من نشون میدی نمیدونم برام چجوری چیدی ولی میدونم این مسیر به زیبایی ختم میشه دیدن این زیبایی هاو فراوانی ها چشمم رو عادت میده به زیاد خواستن به زیاد دیدن به زیاد داشتن و من جز تو از کی بخوام؟
چقدر من رابطه شما دونفر رو دوست دارم این کلمه عاشقتم از زبونتون نمی افته مریم جان قهوه میارن میگید عاشقتم غذا درست میکنین ابراز علاقه میکنین راه میرید عاشقتم عاشقتم گفتن های پی درپی بر زبانتون جاری هست نگاهتون بهم قفل میشه میگید عاشقتم حتی ساده ترین کاری که برای هم انجام میدید با گفتن عاشقتم ازهم تشکر میکنید. استاد درمورد یه موضوع دیگه حرف میزنن مریم جان میگن عاشقتم و یا برعکس. خدای من چقدررر قشنگه عشقتون رو تو هررررلحظه بهم ابراز میکنید چقدرررر قشنگه این کلمه چه حس خوبی داره وقتی با عشق گفته میشه. آخ که چقدر دلم میخواد دیدن ستاره هارو تو اون فضای پراز سکوت و آرامش شب. چقدر دلم میخواد دراز بکشم در اون طبیعت بکر و زیبایی آسمان شب و گرگ و میش شدن هوا و طلوع خورشید رو تماشا کنم. چقدر دلم میخواد تو اون فضای روحانی و رویایی در اون جنگل پرایوت پیاده روی کنم و خداروشکر کنم. دیدگاه مینا جان خیلی زیبا شمارو توصیف کرد که چقدر آزادی زمانی مکانی و مالی دارید چقدر بی دغدغه و رها هستید یک زندگی کاملا هدایتی دارید و از لحظه هاتون نهایت لذت رو میبرید نگرانی کلا از دایره لغاتتون حذف شده با اتکا به این آیه: اَلَا اِنَّ اولِیَاءَ اللهِ لَا خَوفُ عَلَیهِم وَ لَا هُم یَحزَنُونَ: آگاه باشید که دوستان خدا نه ترسی دارند و نه غمگین میشوند
الحق که شما دوستان خدا هستید و این آیه رو چقدر قشنگ در زندگیتون عملی کردید این یک درس بزرگ برای من هست از این به بعد سعی کنم در لحظه زندگی کنم وقتی مدیتیشن میکنم حواسم به کاربعدیم که باید در پلنرم تیک بزنم نباشه وقتی باورهام رو گوش میدم حواسم به اینورواونور نباشه وقتی درکنار خانوادم هستم از وجودشون لذت ببرم نه اینکه دلشوره کارهام رو داشته باشم. متاسفانه اساتید موفقیت همه میگن برنامه ریزی کنید لحظاتتون رو از دست ندید مدام تلاش کنید زمانتون باارزشه هدرش ندید سعی کنید همه کارهاتون رو تیک بزنید این یه ذهنیت برای آدم ایجاد میکنه که همش درگیرکار باشه که شب برنامه هاش تیک خورده باشه این میشه که از لحظه اش درست استفاده نمیکنه و همش نگرانه. من الان خودم داشتم این فایل رو میدیدم دلم میخواست هربار بزنم عقب تر و دوباره زیبایی هارو ببینمو لذت ببرم اما همش ذهنم میگفت نه یه بار کافیه حالا دوباره میبینی( دوباره ای که خودم میدونم حالاحالاها پیش نمیاد) برو کاراتو انجام بده کلی کار دیگه هم داری ها بسه دیگه کامنتت طولانی شده یک ساعته داری تایپ میکنی همین کارارو میکنی که زمانت میره دیگه به هیچ کاری هم نمیرسی! میخوام سعی کنم آزادو رها باشم مثل شما از لحظه ام واقعا لذت ببرم اینجوری بعدیک مدت آدم به خودش میادو میبینه چقدر زمان درطول روز داره با اینکه شاید یکسری جاها کارهاشو خیلی هم کند انجام داده!
خدارو شکر که شمارو دنبال میکنم خداروشکر که خدا هدایتم کرد به این مسیر زیبا شکر که شما استاد من و الگوی من هستی
خدایا همه مارو هدایت کن به دیدن زیبایی ها از نزدیک و داشتن آزادی زمانی مکانی و مالی و رهایی از قید و بند نگرانی ها و استرس ها
آمین
دوستتون دارم
سلام استاد جاان و خانم شایسته عزیز
خداروشکر بابت سلامتی جفتتون اینکه از هر نظر بهتر و خوش اندام تر شدین و من به شخصه هر روز از دیدن روی ماهتون لذت میبرم .
یه روزه دیگه رو در کنار این رود خانه ی زیبا با این آب گوارا سپری میکنیم .
سنگ های ریز و رنگارنگ روی زمین با برگ خشک درخت ها و درخت های اطراف که هر کدوم رنگ و شکل های متنوعی دارن ، سکوت بی نظیره اونجا که به آدم آرامش وصف ناپذیری میده .
چقدر لذت بخشه به شیوه طبیعی خودمون بر گردیم ، همون شیوه ای که انسان های پیش از ما زیسته ان ، از آب طبیعی استفاده کنیم ، از نور طبیعی خورشید برای انجام کار هامون استفاده کنیم ، غذای طبیعی بخوریم و از زندگی کردن و استراحت کردن زیره درخت ها لذت ببریم .
من عاشقه اون چایی حل ، گلاب و دارچین سل اعلا شما شدم که با آب این رودخونه معرکه شده .
فضای اینجا تمیز و باصفاست ، مردم این کشور به طبیعت اهمیت میدن و برای خودشون و محیطی که توش هستن ارزش قائلن .
خانم شایسته چقدر حرف قشنگی میزه وقتی که ما خودمون نظافت رو رعایت کنیم جهان هم مارو به جاهای تمیز هدایت میکنه ، به به
صبح. زود قهوه خوشمزه ای که حاصل آب رود خونه و برق تراگ کپلمون هست ، این هیولایی که میشه هفته ها بدون نیاز به برق و آب و … در طبیعت بمونیم و از اونجا لذت ببریم .
یک وسیله ی جمع و جور که هر جا خواستیم و طبیعت بکری بود و نظرمون رو جلب کرد راحت بزنیم کنار و چند روزی اونجا بمونیم .
چه کیفی میده که با عزیزه دلت در این صبح بهاری در یک مسیر سرسبز و درختی قدم بزنی و به نکات مثبتش توجه کنی .
تو راه اون پوست درخت رو دیدیم که انگار داخلش خداوند به شکل کاملا طبیعی منبط کاری کرده بود .
در این کشور همه چیز نامحدود و فراوونه ، هر چقدر که بخوای میتونی از این منابع طبیعی استفاده کنی و لذت ببری .
در مورد دیدن ستاره ها در شب صحبت کردین من یکبار بدون آلودگی نوری تونستم ستاره ها رو ببینم واقعا صحنه ی خیره کننده ای داره ، انگار که کامل کره ها پیداست و یه لحظه آسمون پر میشه از میلیارد ها میلیارد ها ستاره های ریز و درشت
خداروشکر بابت این همه شگفتی و زیبایی ، الله اکبر
ممنون که همیشه در کنارمون هستید و به ما درس هایی از طبیعی زندگی کردن و طبیعت گردی میدین .
خدایاشکرت
سلام استاد عزیزم. سلام مریم خانم عزیز.
روزگارتان شاد و به کامتون باشه ان شاالله.
من اومدم بگم من چند وقتیه بخاطر اینکه بتونم تجسم کنم و حال خودمو خوب کنم فقط از فایلهای سفر به دور آمریکا نگاه میکنم و خدایی چقدر خوبه.
من برای تمرین ستاره قطبی شب ها از این فایلها استفاده میکنم و میتونم بگم خیلی کمکم کرد که صبح حالم خوب باشه، مخصوصا اون فایلهایی که با درون فیلم برداری کردید. خیلی عالیه.
اینقدر عالی که شب هم خوابهای عالی میبینم و با شادی و خوشحال و حال خوب بیدار میشم از خواب.
استاد بینهایت ازتون سپاسگزارم بخاطر این فایلها و منو تشویق کرده ویدئو درست کنم از جاها و مکانهای زیبایی که میرم. و کم کم اینا رو برای دریم بورد و حس خوبم استفاده کنم.
و یادآوری کنم به خودن احساس خوب مساوی اتفاقات خوبه.
شایدم یه روز یه سایتی زدم و منم مستندی درست کردم مثل شما.
بی نهایت ازتون سپاسگزارم به خاطر این فایلها و آگاهی های درون این سایت.
استاد جان، مریم خانم استاد عزیزم
فقط اون نکته ای که در مورد پاکیزگی گفتید باعث شد من امروز خیلی بیشتر حواسم باشه خدای نکرده زباله هام از ماشین بیرون نریزه.
از اعماق وجودم عاشقتونم. امیدوارم هرجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام استاد جانم و مریم جانم
چقدر من این قسمت را دوست دارم.
هم محتواش را و هم اینکه قسمتی بود که بعدها تو قسمت 184 کامنت من را خواندید.
استاد من در کامنت قبلی از فراوانی ها نوشتم و الان که دوباره دیدمش باز هم همون ها را به خاطر آوردم انگار این فایل برای من مظهر فراوانی است.
آزادی مالی شما از کار آموزش، فراوانی زمانی تون، این همه آب و درخت یک جا و فراوانی صلح و عشق و آرامش در رابطه تون.
استاد من هم یه رابطه ی همین شکلی میخام.
قلبم، قبل از آشنایی با شما این را میخواست و بعد از دیدن شما به عنوان الگو و خرید دوره ی عشق و مودت مطمین شدم من هم همین شکل از رابطه را میخوام.
آزاد و رها و عاشقانه
استاد شما بی نظیر هستید شما فوق العاده هستید، از اعتماد به نفستون، از بیزنستون، از قدش و هیکل، از تعهدتون به بهبود، از گذشتن از منطقه ی امن، از ارزش سازی تون و از سبک زندگی تون.
همیشه میگفتم من یکی مثل شما را میخواهم و بعد هدایت شدم به مردهایی که مثل شما بودند و اونجا فراوانی را دیدم از مردهای متعهد و عاشق و ریسک پذیر و توحیدی و حالا میگویم من بیشتر و بهترش را میخواهم.
استاد درخواست درستی دارم؟؟؟
استاد جانم
بعد از دیدن این قسمت وقتی یکی دو ماه پیش روی سایت قرار گرفت، و رفتار مریم جان برای زباله ها، گفتم من هم باید خودم را برای مهاجرت به آمریکا حاضر کنم، برای همین موقع رانندگی کمربندم را میبندم و در میادین سعی میکنم قانون حق تقدم را رعایت کنم، و یا با دیدن عابر پیاده حق را به اون بدهم و برای رد شدنش بایستم. هر بار که این کارها را میکنم میگویم:چون میخوام در آمریکا رانندگی کنم باید از الان آماده باشم.
و استاد انگار همین یک جور تجسم خلاق هست.
استاد جانم قبل از شما و قبل از این سایت، به خدا درخواست دادم که میخوام با افرادی خودم را محاصره کنم که مثل من شکرگزار هستند و به مسایل از جنبه ی مثبتش نگاه میکنند و بعد به اینجا هدایت شدم.
خدا گفت چیزی که میخواهی از قبل آماده شده و این یعنی تمام خواسته هایم از قبل هست.
استاد در حال خلق ارزش هستم، در سطح مهد کودک ها زبان انگلیسی را کار میکنم، لذا مشتریانم مدیران مهد کودک ها هستند.
استاد در این مسیر فقط درآمدم افزایش پیدا نکرد.
کلی خودم را شناختم، کلی باورهای ناخوبم به عمق جانم آمدم و فهمیدم باید این ها را هم درست کنم.
گاهی فهمیدم چقدر بیشتر میتوانم توحید را در جانم رشد بدهم.
فهمیدم من برای اتفاقاتم باید سناریو های زیبایی بنویسم برخلاف کاری که ذهنم همیشه سعی بر انجامش دارد.
و جالب است خدا به سمت من مدیرانی هدایت میکند که من هیچ گونه برای ملاقات با انها ایده ای نداشتم.
او میاورد او کلام را در زبانم میگذارد او قرارداد میبندد و او و او و او…
خدا را مدیر بازاریابی و منابع انسانی، حسابداری و آی تی خودم کردم. گاهی اسماً و گاهی رسماً ولی باید بهتر شوم.
استاد این فرآیند بهبود شخصیتم را دوست دارم.
جهاد اکبر به راه انداختم و باید در این جهاد پیروز میدان، من باشم.
استاد جانم چقدر حرف دارم برای گفتن به شما.
استاد باید از نزدیک ببینم شما را.
جان منید و جانانم
سلام میکنم به استاد عزیزم و خانم شایسته و تمامی دوستان ارزشمندم
چقدر این فضا فوقالعادهست، چقدر سکوتش آرامشبخشه، صدهزار مرتبه شکرت خدا جونم، بابت این ماشین آخرین سیستم، بابت این چای و قهوهای که با آب این رود درست شده، بابت این تمیزی و تمیزی مردم، بابت این آزادی زمانی و مکانی و مالی استاد و خانم شایسته که بی دغدغه دارن اینجا لذت میبرن، بابت این زیبابینی استاد و خانم شایسته که از نقش و نگارهای ریز پوستهی درخت هم ساده نمیگذرن، بابت این پیادهروی توی این جادهی عالی، بابت زیباییهای بیپایان آمریکا
خیلی ممنونم اول از خدا و بعد از شما استاد و خانم شایسته که این قسمت رو برای ما آماده کردین
انشاءالله به فضل خدا همگی همیشه شاد و موفق و خوشبخت باشیم
خدایا صدهزار مرتبه شکرت
سلام خدا قوت به استاد عباس منش دوست داشتنی و خانوم شایسته
من بار دوم هست که دارم دیدگاهم در مورد سفر به دور امریکا می نویسم و نتونم اون احساس ذوق شوق در یک دیدگاه تعریف کنم و توکل بر خدا شروع می کنم که دیدگاه درک خودم با زبان گویای خودم به این زیبایی ها انرژی مثبت تعریف کنم و در مسیر تکامل نوشتن دیدگاه حتما میتونم بهتر و احساسم با شما دوستان عزیزم بیان کنم….
طبیعت چه تنوعی داره از محیط اطراف تغییر رنگ برگ درختان در فصلی که قرار می گیره
میز صندلی کنار رودخانه تمیز پاک زلال و تمیزی محیط اطراف که انرژی مثبت بیشتر در جریان خودش قرار میده
تهیه پختن غذای سالم مقوی که اصل اساس تغذیه ما انسان ها بوده در دل این جنگل لذت بخش ترین موضوع هست اصلا تهیه غذا و خوردنش در طبیعت خیلی باهال لذت بخش هست
استفاده کردن از اب زلال رودخانه برای چایی که املاح معدنی خودش داره و اصلا طعم اب احساس می کنی چه بی نظیره
پیاده روی در این جنگل و طبیعتش سکوت ارامش فصل قشنگ پائیزی که فقط سپاسگزار خداوند باشی که زمین اسمان میان این دو را مسخر ما کرده تا زندگی زندگی کنیم
شب های جنگل بی نهایت ارامش بخش هست گاهی اوقات صدای فعالیت جانوران و فعالیت طبیعت میشه بشنوی وای که چه شب رویایی میشه اسمان پر ستاره که فقط ادم مبهوت خودش می کنه
امکاناتی از قبیل برق تراک کمپر جای خواب سرمایشی گرمایشی روشنایی ذخیره سازی برق در باطری و هر چیزی که نیاز برای یک سفر در این طبیعت میشه همراه داشت تا در اسودگی ارامش از این طبیعت لذت برد
قهوه سر صبح و تهیه شدنش از امکانات موجود تراک کمپر و لذت بخش
سلامتی روابط عاشقانه ثروت ایمان باور به خدا و هدایت شدن در مسیر زیبایی و زندگی هر لحظه اش زندگی کنی
با سلام و درود فراوان
از اونجایی که با آموزشهای استاد عباسمنش یاد گرفتم به تک تک زیبایی ها توجه کنم
این قهوه ساز شما در این فایل زیبا یکی از زیبایی های این فایل هست برای من و خیلی برام جالب شد که استاد عباسمنش در کشور آمریکا و از اونجایی که همیشه به دنبال وسایل خاص و خوب بوده و تهیه کرده
و خیلی از وسایل و ابزارهایی رو که خریده و داشته معرفی کرده..
و چقدر خوب میشه که این قهوه ساز زیبا و عالی که حتی در مسافرت کاربرد داره رو معرفی کنید و مشخصاتش رو هم درج کنید
سلااام به استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته جذاب
استاد نمیدونم دیدگاهم و طرزفکرم چقد صحیحه ولی واااااقعا با دیدن شما و کشور مورد علاقم داره منو دیوونه میکنه واقعا شگفت انگیزه مخصوصا این قسمت از سریال که بی نهایت منو به وجد اورد و نمیدونم چجوری بنویسم احساسم روووو
فقط میخام بدونین که الان که دارم این قسمت بی نظیر از سفر رو میبینم ساعت نزدیک دو شبه و بعضی شبا بودن در سایت باعث میشه یادم بره ساعت چنده مثل دیشب که ساعت 6 و خورده ای صبح بود که دیگه تونستم بیخیال سایت بشم و بخابم
در مورد این قسمت واقعا نمیدونم چجوری احساسم رو به کلام تبدیل کنم و بنویسم
چون خارقالعده ترین شکل ممکن و به صورت یکجا و ترکیبی شکل واقعی زندگی قدت ازادی عشق ارامش و و و وووووو
از جذابیت کلام های خانم شایسته عزیزم و رودخونه به اون زیبایی و ارامشش و غذای بینظیر و خوش رنگ، قهوه، چایی، شب نشینی با عشقت و روشن کردن شمع و سکوت جنگل و ارامش محض، پیاده روی تو اون حد از ارامش و سکوت با اون جاده ی رویایی در اون تایم از روز ،صبح زود که میدون چه حس عجیب و غریب و فوقالعاده بینظیر و اکتیوی هست و وووووو
واقعا شگف زده شدم با دیدن این قسمت،
ماشین فوقاعاده و قدرتمند و به روز با این همه امکانات که حتی فکر کنم باد لاستیک ها هم میشد چک کرد و دید در صفحه نمایش و وووو
چی بگم استاد تو رو خدااااااا
خداااایااااا هدایتم کن به همچین زندگی زیباااااایی که پر از عشششق و ارااامش و سرزندگی اونم تو کشووری بااا این امکانات فوقالعاده و این حد از ازادی
خداااایا شکرت خدایااا شکرت خدااااااایااااااا صد هزاااااران مرتبه شکرت
سلام استاد عزیزم و مریم زیبا و خوش چهره ام:)
به به چه طبیعت زیبایی. دارم بیش تر ب این درک میرسم ک اگه همه دریاها مرکب بشن و اگه همه درختان قلم بشن، هنوز نمیشه نعمت های خدارو شمرد.
خداروشکر بابت این فراوانی و نعمت ک انقدر امریکا گستره هست و میشه از این طبیعت زیبا و بکرش لذت برد. حس کردم وقتی مریم جان داشتن اشپزی میکردن منم کنارشونم و چ حس خوبی بود. اینکه اشپزخونت در طبیعت باشه و تو در حین لذت از هوای خوب، چشمه، درختان و سکوت، اشپزی هم بکنی و چه عالی ک قلبت بتونه این زیبایی هارو درک کنه و بتونی لذتش رو ببری.
داشتم دوباره ب طرز برخورد و صحبت کردن شما دو فرشته باهم توجه میکردم و میدیدم ماها چقدر تو زندگی روزمره و در روابطمون داریم مثل شما رفتار میکنیم و حواسمون نیست. نگاهتون میکردم و تو دلم میگفتم چقدر وجودتون قشنگه و شاید خودتون ندونین. چقدر حضورتون پر از برکت و درسه. این حد از صلحی ک بین شما حاکمه، این حد از عشق، این حد از احترام و سپاسگزاری و دعای خیری ک برای هم میکنید…روزها کنارهم هستید و سیر نمیشید از بودن باهم و این مقدار طولانی بودن کنارهم، از کیفیت رابطه شما کم نمیکنه…داره یادم میاد ی سری باورهارو و شما دارین مخالف این باورها عمل میکنید.
همیشه شنیدم و دیدم ک میگن مردها بهتره اصلا تو خونه نباشن چون اگه زیاد ور دل شوهرت باشی اخرش ی چیزی بهم میگید و دعوا میشه، یا زن هایی رو دیدم ک اصلا از خونه فرارین و خیلی نیستن تو خونه…
ولی میبینم شما دونفر شاید بالای 95 درصد مواقع کنارهم هستید و فقط لذت میبرین، انگار همین دیروز بوده ک باهم اشنا شدید و ازدواج کردید از بس ک این رابطه تازه هست، از بس ک کیفیتش بالاست…
چه قدر شما الگوی متفاوتی هستید و چه قدر به رابطه ماهایی ک داریم میبینیم کمک میکنه، ب خاطر همین میگم وجودتون پر برکته، پر از درسه
من دارم یاد میگیرم اره میشه صبح تا شب باهم باشی و اونقدر کنار همسرت حالت خوب باشه ک عاشقتم گفتنا از زبونت نیوفته، میشه ساعت ها تو جنگل قدم زد باهم دوباره اومد شب چای خورد و دوباره صحبت کرد. شما خیلیی متفاوتین، من رابطه مثل شمارو هیچ جا ندیدم، شما خیلی قشنگین، حضورتون خیلی قشنگه..من میبینم چقدر دیدن رابطه شما تو رابطه های خودم اثر داره، تو رابطه با همسرم ، تو رابطه با دانش آموزانم، تو رابطه با خونوادم، دوستام ک من عصمت پارسال نیستم، عصمت گذشته نیستم. ابراز احساسات میکنم با کلام و حس درونیمو میگم حتی ب دانش آموزانم. حقیقتا ندیدم معلمی رو در اطرافم ک اینقدر با دانش آموزانش راحت باشه و کنار نمره ی خوبی ک از برگه امتحانی میگیرن براشون بنویسه عاشقتم:). ولی من میگم از ته دلم میگم و حالم خوب میشه.
واقعا زبانم قاصره از گفتن برکاتی ک برای ما دارین. دوست دارم از خدا و شما تشکر کنم ک زندگیتون رو با ما شریک میشید و نشون میدین طرز برخوردتون رو باهم، طرز زندگی کردنتون رو و خیلیی قشنگه. ب قول اقای محمد فتحی ما خیلی خوشبختیم ک در همچین فضایی حضور داریم. خدارو هزاران مرتبه شکر
اره من دوباره تجسم کردم اونجا کنارتونم و داشتم با خودم فکر میکردم چه حس خوبیه ک صبح بلند بشی از خواب و وقتی در ماشینو باز میکنی تو همچین مکانی باشی و همون موقع دیدم وااای مریم جان دقیقا همون لوکیشنی ک من داشتم تصورش میکردمو داره نشون میده :))
دم در ماشین وایسادن و دارن صبح ب خیر میگن و من همون موقع خواستم برام اجابت شد و از طریق ایشون تجربه کردم چیزیو ک دقیقا در ذهنم بود. از دیدن ترکیب چشمه و درختان و سکوت و حال خوبی ک اونجا حاکمه سیر نمیشم و میخوام بگم چقدر دوست دارم اونجارو و چقدر میخوام تجربش کنم با این امکانات زیاد..نوش جانتون این حد از راحتی و ثروت و اسایش ک استاد میگن واقعا راضیم:). خداروشکر ک راضی هستید استاد.
پیاده روی دم صبح تو اون مسیر چ انرژی بخشه..حس میکردم با شمام و مدام نگاهم ب اطراف بود تا درختا رو ببینم و لذتم چندبرابر بشه.
خلاصه ک خیلی خوش گذشت. خداروشکر. مرررسی
ب امید ایمان و عمل بیش تر
به نام الله
سلام به دوستان عزیزم
در تاریخ بیستم دی ماه هزار و چهارصد و یک من و عزیزدلم به دره ی زیبای درگاهان رفتیم.
خانومم نکات مثبت این کمپ رویایی رو در قالب یک کامنت زیبا برای من تایپ کرد و من تصمیم گرفتم که اون رو با شما عزیزانم به اشتراک بذارم.
(به نام خداوند خالق یکتا و هادی
نزدیکای صبح ک دیدم بارون شروع شده، یکم دو دل شدم. ولی یه حسی تو وجودم بود که با دفعه های قبل خیلی فرق داشت. انگار جرات پیدا کرده بودم. با خودم گفتم: خب مگه چیه بقیه روزا آفتاب و آسمون صافه، الان بارونه و یکم هوا سرد و آسمونم پر ابر، دلم میخواست واقعا خودمو توی این شرایط قرار بدم تا باور کنم ک زندگی با هر شرایطی، میتونه زیبا و پر از لذت باشه. بر خلاف باورایی ک قبلا داشتم. ساعت 7 پاشدم و وسایلو آماده کردم. ولی هنوز یکم تردید ته دلم بود. اما با حسم جلو رفتم. قرار بود ساعت 8 زنگ بزنم به دلبر جان. زنگ زدم بهش گفتم: دیدی بارونه؟میتونیم بریم یا نه؟؟ وقتی گفت برای من بارون و غیر بارون فرقی نداره، دلم قرص شد و بهش گفتم پس اوکی، میریم. وقتی رسیدیم سر قرار، اسنپ گرفتیم به سمت مقصدمون، که خیلی هم زود اومد و توی سرما معطل نشدیم. جالب بود برام وقتی سوار شدیم که شرایط داره برامون انقد قشنگ جور میشه چون ماشینی هم که اومد خیلی اوکی بود، آخه تو اون شرایط دوحالت داشت تمرکز بر روی نکات منفی و استرس اینکه چجوری قراره بشه یاااا تمرکز بر روی نکات مثبت و داشتن حس خوب برای رقم خوردن اتفاقات قشنگ و زیبا. راننده بهمون گفت که اونجایی که مقصدتونه 20 سانت برف نشسته!! که دلبر جان خونسرد با لبخند گفتن: نهایت همونجا برمیگردیم. توی ماشین دلبر جان یک فایل از استاد عباسمنش رو گذاشت ک باهم گوش بدیم، در مورد تمرین ستاره قطبی بود ک استاد داشتن در موردش توضیح میدادن. منم واقعن بعد از شنیدن حرف راننده به آرامش نیاز داشتم تا حسم بد نشه، چشامو بستم و درخواستای اونروزم رو به خدا گفتم. وقتی رسیدیم صحنه واقعا جذابی بود همه جاااا پر از برف و کاملا سفید. راننده بهمون گفت: مواظب باشین سرما زده نشین چون اینجا موبایل آنتن نمیده، ولی به طرز عجیبی حس منفی یا نگرانیش در ما اثری نداشت.
پیاده شدیم و دلبر جان کیسه هایی ک آورده بودیم رو پامون کرد و شروع کردیم به حرکت. خیلی جذاب بود تمام صحنه هایی ک قبلا دیده بودیم تماما زیر برف بود. برف ریز میبارید ولی هوااا اصلا سرد نبود. شایدم ما زیادی لباس پوشیده بودیم. مقصدمون خود آبشار نبود ولی یه غار مانندی بود بالای صخره ها که دفعه قبل تو مسیر آبشار دیده بودیم. پناهگاهی بود ک از برف حفظمون کنه و بتونیم اتراق کنیم. تو مسیر تا یه جایی رد ماشین بود ولی از یه جایی به بعد دیگه اثری از هیچکس نبود. انگار فقط ما بودیم و خدا و رد پای چند تا حیوون. از اونجا یه حس عجیبی اومد سراغم. دیدن دره های بلند دوطرف پر از برف. مه ای ک بالای سرمون بود. صدای شر شر آبی ک از صخره ها میومد و انگار به قول دلبر جان توی دل کوه بود. رد پاهایی ک ازمون میموند روی برفا و غیر ما رد پایی نبود. یه تنهایی عجیب، جوری که خدا رو شدیداً میشد حس کرد. یکم مچ پام درد گرفته بود ولی بروز ندادم چون میخواستم ک برسیم به اون تصویر قشنگی که توی ذهنم داشتم. اون سرپناه، استراحت، باهم کنار آتیش … ولی ما هیچی نداشتیم برای آتیش روشن کردن که بقول دلبر جان
«انشاالله پیدا میشه» و این اعتماد و حس خوب، ما رو به نتیجه رسوند. توی مسیر ناخوداگاه دلبر جان چشمش افتاد به شکاف صخره که به طرز عجیبی یه کنده خشک بینش قرار داده شده بود با چند تا تکه چوب کوچکتر ک فقط میشد اونا رو معجزه خدا دونست و بس. پیچیدیم چوبا رو لای شالم که خیس نشن توی مسیر، و ادامه دادیم… یکم که جلوتر رفتیم یه حس بریدن از ادامه توی وجودم داشت به وجود میومد چون هم کوله سنگین بود و هم چیزایی ک دستم بود. ولی یه همراه داشتم کنارم ک جسارتش و امید دادنش بهم قدرت و قوت قلب میداد هرچند که خودمم دلم میخواست توی این هدف پیروز بشم و نشون بدم به خودم ک توان رسیدن رو دارم. تا یه جاایی که جلو رفتیم واقعن برامون سوال شده بود ک چرا هنوزززز نرسیدیم به اون سرپناهی ک دفعه قبل دیده بودیمش توی راه؟ به پیشنهاد دلبر جان من یه گوشه ای پناه گرفتم ک خیس نشم تا اون بره و بررسی کنه که چقد دیگه مسیر مونده، چون حدس میزد که همین نزدیکیا باشه و من که دیگه داشتم از پیدا شدن ناامید میشدم، وسایلو گذاشت کنارم و رفت. دقایق اول تو تنهایی مطلق حس غریبی داشتم حسی ک تا حالا فقط توی فیلما و داستان ها دیده بودمش. ولی اونجا خودم داشتم تجربش میکردم. یکم ک گذشت نگران شدم و چون شرایط اوکی ای نبود برف و یخ زدگی و سرخوردن و … کم کم داشت ورودیای منفی نفوذ میکرد که پاشدم و شروع کردم به صدا زدنش، محمدددد، فقط صدای خودم بود که میپیچید توی دره و برمیگشت، ولی محمد جوابی نمیداد انگار صدامو نمیشنید. دوباره صداش زدم بلندتر … محمددددددد بازم نشنید انگار خیلی دور شده بود. ناخوداگاه ترس برم داشت و با تمام وجود بار سوم بلندتر داد زدممم محمددددددد … اگه جواب نمیداد واقعا میبریدم و اشک امانم نمیداد که یه دفعه جوابمو داد، اونجاااا بود که انقد خوشحال شدم از شنیدن صداااش که اگه دنیا رو هم بهم میدادن اون خوشحالی رو تو وجودم حس نمیکردم. داد زدم خوبی؟؟؟ و اونجا فهمیدم که خیلی خیلی دوسش دارمممممم.
میخواستم بهش بگم که بیا برگردیم که با یه خوشحالی خاص با حالت نفس نفس زدن گفت: بیا بریم پیداش کردم. تمام موهاش خیس شده بود. مثی که تمام راه برگشت رو دویده بود ک زودتر بهم برسه. خودش نمیدونست ولی هر لحظه بیشتر از قبل عاشقش میشدم. وسایلو برداشتیم و ادامه دادیم. انگار انرژی گرفته بودم. امید رسیدن چراغش تو وجودم روشن شده بود و همون چند دقیقه استراحت بهم قوای مجدد داده بود. بالاخره رسیدیمممم. از صخره بالا رفتیم یه شکاف به ارتفاع تقریبا 2 متر و نسبتا بزرگ و کاملا خشک با یه جوی خیلی باریک آب داخلش، طراحی شکاف با معماری بی نظیر طبیعیش رو هیچ جا نمیشد دید واقعن چشمام به دیدن این همه خلقت زیبا نیاز داشت و بارها و بارها به خودم گفتم که چقد خوب شد ک به حسم اعتماد کردم و به جای موندن تو خونه تصمیم به اومدن گرفتم و تسلیم عقل و منطقم نشدم. دلبر جان برای روشن کردن آتیش چند تا تکه چوب دیگه پیدا کرد و خلاصه که بقول خودش نمیشد که اتیش روشن نشه باااید بشه و شدددد و با روشن شدن آتیش دلگرمیمون بیشتر شد. معرکه بود تصاویری که برای خودمون خلق کردیم. اونروز مااا خالق صحنه های زیبای زندگیمون شدیم، اون سرپناه قشنگ، اون آتیش معرکه، ویو برف و دره روبرومون، سقف سنگی بالای سرمون، کنارهم بودنمون همه و همه رو خودمون خلق کردیم با حس خوب، توکل، امید، باور، خواستن برای رسیدن و جسارت. چای و املتی ک با عشق روی اون آتیش درست کردیم رو هیچ قیمتی نمیشد براش گذاشت از بس ک محشر بود. بقول دلبر جان ک توی راه میگفت: ان مع العسر یسرا و واقعنم همون شد که گفت. بعد اونهمه سختی ک هیچی جز زیبایی نبود حالا رسیدیم به این آسونی ک فقط لذت بود و عشق.
یه پرنده ی زیبا شبیه به گنجشنگ، اما با رنگ های زرد و مشکی اومده بود توی شکاف کوه. دقیقا کنار ما، معلوم بود اومده که خیس نشه و شاید یه غذایی پیدا کنه.
اون بالا عبور مه وَهم عجیبی داشت. وهم از اونهمه عظمت و زیبایی! و اونجا فهمیدم زندگی ینی چی؟؟
موقع پایین اومدن چون کفشامون خیس شده بود زیر جورابامون پلاستیک پوشیدیم و بعد کفش که اینجوری پاهامون گرم بمونه و راحت تر ادامه بدیم. البته بگم که هیچ ردپایی از خودمون بجا نگذاشتیم و هیچ چیزی رو اونجا رها نکردیم و کل زباله ها رو با خودمون برداشتیم تا در زیبایی طبیعت خدا دخالت نکرده باشیم. چون باورمون این شده که همه چیز به تو برخواهد گشت. موقع پایین اومدن یکم استرس داشتم و کلی فکر که با رسیدن به پایین صخره تماما از بین رفت چون واقعن حسم عالی شد و کل ورودیای منفی از بین رفت. تغییر رو تو خودم احساس کردم من دیگه من قبل نبودم،باور و ایمان، جرات و جسارتی ک پیدا کرده بودم منو تغییر داده بود و قدم توی این راه گذاشته بودم و الان به خودم افتخار میکردم. ن تنها به خودم بلکه به داشتن یکی مث دلبر جانم اینطور با جسارت با باورای قوی با توکل و اعتماد بخدا و حس خوبش افتخار میکردمم و هر لحظه بیشتر از قبل خدا رو بخاطر داشتنش شکر میکردم. انگار حالا بیشتر میدونستم که چرااا عاشقانه دوسش دارم. توی مسیر برگشت فقط لذت بود و بس، دست تو دست هم جلو اومدیم جوری که اصلا باورم نشد اون مسیر سخت رفت اینجوری به یه چشم بهم زدن تموم شد و به گفته دلبر جان حس خوب و غر نزدن توی برگشت باعث شد طول مسیر رو فقط لذت ببری و سختی رو حس نکنی. انقد حس خوب که موقع برگشت یه خانواده سه نفره که برای تماشای برف اومده بودن بهمون پیشنهاد دادن که اگه میخواییم با ماشین اونا برگردیم و ما با کمال میل قبول کردیم در حالی که همون چیزی بود که واقعا میخواستیم. و خدا شنید و اجابت کرد. بقول استاد وقتی حست خوب باشه درهای رحمت و نعمت و اتفاقات خوب توی اون لحظه به روت باز میشه و من اینو اونجا باتمام وجود تجربه کردم و نتیجه گرفتم که چیزی جز این نیس و هر چی نتیجه ها بیشتر، باورت قویتر و هرچه باورهات قویتر ایمانت بیشتر میشه . توی ماشین وقتی یکم از مراحل مسیر و ماجرامون گفتیم بهشون، باورش براشون سخت بود که ما توی چنین برفی تا اونجا رفتیم. اما برای ما، گفتنش چیزی جز لذت نبود. اون لحظه به خودم افتخار کردم بخاطر داشتنش و بابت کنارهم بودن کلی خدا رو شکر کردممم. افتخار میکنم به داشتنت و بودن کنارت ️)
در پناه الله
سلام دوست عزیزم
چقدر لذت بردم از کامنت شما
از اینکه با عزیز دلتون به کمپ رفتید و چقدر شما با هم رابطه ی عاشقانه ای دارید.
لذت بردم از رابطه ای که جفتون خلق کردید.
از روز برفی تان تا آتش و عشق و توکل و اجابت خواسته.
تحسین میکنم شما را برای رابطه ی عاشقانه تان، برای عشق تان، برای توکل تان، برای لذت بردنتان، چقدر مردهای توحیدی و آشنا به قانون، فراوان هستند، چقدر زوج های آزاد و توحیدی زیاد هستند.
من با هر بار خواندن، کلمه ی «دلبر جان» قند تو دلم آب شد چه برسه به خود دلبر جان.
و من عاشق این نامه ی توجه به نکات مثبت شدم.
چه ایده ی قشنگی من هم تا جایی که بتوانم میخواهم روزهایم را بنویس.
جاهایی که نجوا آمد، جاهایی که ادامه دادم، جاهایی که معجزه دیدم، جاهایی که لذت بردم.
محمد جان سپاسگزارم که یک نامه ی شخصی ات را با ما به اشتراک گذاشتی و سپاس از عزیز دل زیبا بینت.
من هم رابطه ای میخواهم با همین حس که انگار خدا برایم معجزه کرده، خیلی نزدیک میبینم رابطه ام. خیلی نزدیک…
به نام الله فرمانروای کیهان
سلام به دوستان عزیزم
بهارخانم از اینکه آگاهانه توجهتون رو روی نکات مثبت رابطه ی دلخواهتون میذارید بهتون تبریک میگم؛ چون در حال خلق اون در زندگیه خودتون هستید.
هزاران هزار بار از خداوند سپاسگزارم که قوانین بدون تغییر رو حاکم کرد، تا ما بتونیم از اون قوانین برای رسیدن به خواسته هامون استفاده کنیم. برخورد به تضاد در روابط عاطفی و کنترل ذهن (تقوا) باعث خلق چنین رابطه ی عاطفی زیبایی در زندگیه من شد.
تضادهایی که در رابطه ی عاطفی برام ایجاد شد باعث شد از خودم بپرسم چرا فلانی کنارم نموند؟ چرا منو رها کرد؟ و به مرور این سوال که در واقع جواب سوال قبلیه در ذهنم ایجاد شد.
مگر چیزی در جهان مادی ابدیه؟
پاسخ این سوالات با روند تکاملی کم کم از طریق آشنایی با قوانین، منو به درک کافی در اون موقعیت رسوند و بعد از مدت ها با کسب آگاهی و کنترل افکارم در شرایط مختلف و واضح شدن خواسته هام اونها رو خلق کردم.
هرروز قوانین بدون تغییر خداوند دقیق تر و واضح تر خودشونو در زندگیم به صورت بازخورد مثبت و منفی در زندگیم نشون میدن.
گاهی از قدرت قوانین لذت میبرم و گاهی میترسم!
خیلی دقیق و حساب شده کار میکنن! خیلی خیلی خیلی…
انقدر که خداوند در قرآن میگه:
وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا
برگی بر زمین نمی افتد مگر آنکه او آگاه است.
خوشحالم از اینکه بهتون پاسخ دادم.
در پناه الله
سلام آقای مرادی عزیز
روز و روزگار خوش..چقدر لذت بردم از توصیف این سفر کوتاه رویاییتون.بتون تبریک میگم که اینقدر توحیدی هستید و متوکل.واقعا انرژی مثبت شما رو حس کردم از بس که خانمتون قشنگ نوشتن انگار که همراه باخوندن کامنت،تصویرشم توی ذهن خودبخود ساخته می شد..یعنی قشنگ حس خوشحالی ،امید ،ترس ،نگرانی ،لذت همه حسهاتون رو من هم حس کردم..ممنون از شما دو عزیز که این تجربه رو با ما به اشتراک گذاشتید و خانمتون که اینقدر عالی توصیف کردن ..
جالبه من چند روزه که قدم اول دوره دوازده قدمو تهیه کردم و الان تقریبا دو روزه که تمرین ستاره قطبی رو دارم انجام میدم این فایلو هم قبلا همون موقع که روسایت اومد دیده بودم ولی امروز که رو نشانه زدم این فایل اومد و بعد از دیدنش خیلی هدایتی به دوتا کامنت هدایت شدم که هر دو از تمرین ستاره قطبی یاد کردن یکی کامنت شما و یکی هم کامنت آقای علیرضا طاهر زاده دوست خوبمون ..چقدر قانون دقیق عمل میکنه همه چی توجهه همه چی حس خوبه ..خداروشکر که در این مسیر دوستای خوب،با انرژی و درجه یکی دارم و خوشحالم که با شما هم مسیرم.بهترین ها رو برای شما و خانم محترمتون آرزو میکنم امیدوارم در کنار هم زندگی پر از عشق،شادی،آرامش وحال خوب داشته باشید.
خداپشت و پناه خودتون و زندگیتون باشه.