https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/12/abasmanesh-1.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-12-04 02:24:262022-12-12 05:56:32سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 170
249نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد منم عاشق کمپ تو طبیعتم ، طبیعت انقد بکر و ناب و خلوت و تمیز و زیبا
آدم تو این فضا عاشق میشه ، روحانی میشه ، درونش کودک میشه ، سبک میشه ، لطیف میشه
تجربه شو داشتم که چه حال و لذتی میده، تجربه م اینجوریه که 5شب با دوستام رفتیم تو جنگلای بکر نوشهر، کنار یه دریاچه ی فوق العاده زیبا و تمیز و دلبر کمپ کردیم و لذت بردیم،شب با صدای جیرجیرکا میخوابیدیم و صبح با صدای قورباغه های تو دریاچه و پرنده های تو جنگل بیدار میشدیم ،بدون گوشی و اینترنت و …… ، تو رودخونه زلاااااااااال و تمیز حمام میکردیم:) تو دریاچه شنا میکردیم ، صبح که بیدار میشدیم میرفتیم تو جنگل رویایی پیاده روی میکردیم و روووووووحمونو جلا میدادیم و لذذذذذذذذذذذذذذت میبردیم، وای خدای من چقدر کیف کردیم تو اون روزا و الان که این فایلو دیدم شدیییییییییییییییییییدا خواسته ش درمن شکل گرفت که یه عشق اینجوری خالص و فوق العاده و ناب و پاک از خدا بخوام ، با هم بریم تو یه طبیعت انقد ناب ، و روزای سراسر لذت رو تجربه کنیم
با ثانیه به ثانیه ی فایلاتون میشه فراوانی رو دید و درک کرد ، خداااااایاااااااااااا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتت
خدای من خدای فراوانی هاست و چقدر که طبق قول صریحش برشما افزوده و داره همینجوری بر من هم می افزاید :)
قشنگ تو اون صبح زود که مریم جون واستون قهوه ی خوشمزه آماده کردن و اومدن پیشتون و دعوتتون کردن به یه پیاده روی لذت بخش تو جنگل جذاب ، لطافت روحتون(که محصول زندگی تو همچین طبیعت فوق العاده ایه) از مدل صحبت کردنتون حس میشه استاد جان
خدایا شکرت که اینهمه هم امکانات و وسایل دارین که در خدمتتونه برای بیشتر لذت بردنتون
من عاشق قهوه ام و اصن شغلمم تو همین زمینه ست که البته نوپاست و دارم گسترشش میدم قدم به قدم ، خدایا شکرت
استاد احساس میکنم از بعد عمل به شیوه ی قانون سلامتی سفیدی چشماتون برق خییییییییلی بیشتری میزنه ها
خدایا شکرت که منم تو قانون سلامتی همراهتونم و دارم از مزایاش تو زندگیم لذتتتتتتتتتتت میبرم
اندام متناسب ، کنترل ذهن خییییییییییییییییلی بیشتر ، حال عالی ، انرژی خییییلی خییییلی بیشتر نسبت به قبل ، وقت به شدت آزادتر و ….. کلی مزایای جذاب دیگه
واسه هممون از خداوند آرامش ، عشق ، لذت ، لطافت روح و درک فراوانی که خداوند بهمون قولشو داده رو میخوام
عاااااااااااااااشقتونم ، در پناه الله وهاب باشیم همگی
در تاریخ بیستم دی ماه هزار و چهارصد و یک من و عزیزدلم به دره ی زیبای درگاهان رفتیم.
خانومم نکات مثبت این کمپ رویایی رو در قالب یک کامنت زیبا برای من تایپ کرد و من تصمیم گرفتم که اون رو با شما عزیزانم به اشتراک بذارم.
(به نام خداوند خالق یکتا و هادی
نزدیکای صبح ک دیدم بارون شروع شده، یکم دو دل شدم. ولی یه حسی تو وجودم بود که با دفعه های قبل خیلی فرق داشت. انگار جرات پیدا کرده بودم. با خودم گفتم: خب مگه چیه بقیه روزا آفتاب و آسمون صافه، الان بارونه و یکم هوا سرد و آسمونم پر ابر، دلم میخواست واقعا خودمو توی این شرایط قرار بدم تا باور کنم ک زندگی با هر شرایطی، میتونه زیبا و پر از لذت باشه. بر خلاف باورایی ک قبلا داشتم. ساعت 7 پاشدم و وسایلو آماده کردم. ولی هنوز یکم تردید ته دلم بود. اما با حسم جلو رفتم. قرار بود ساعت 8 زنگ بزنم به دلبر جان. زنگ زدم بهش گفتم: دیدی بارونه؟میتونیم بریم یا نه؟؟ وقتی گفت برای من بارون و غیر بارون فرقی نداره، دلم قرص شد و بهش گفتم پس اوکی، میریم. وقتی رسیدیم سر قرار، اسنپ گرفتیم به سمت مقصدمون، که خیلی هم زود اومد و توی سرما معطل نشدیم. جالب بود برام وقتی سوار شدیم که شرایط داره برامون انقد قشنگ جور میشه چون ماشینی هم که اومد خیلی اوکی بود، آخه تو اون شرایط دوحالت داشت تمرکز بر روی نکات منفی و استرس اینکه چجوری قراره بشه یاااا تمرکز بر روی نکات مثبت و داشتن حس خوب برای رقم خوردن اتفاقات قشنگ و زیبا. راننده بهمون گفت که اونجایی که مقصدتونه 20 سانت برف نشسته!! که دلبر جان خونسرد با لبخند گفتن: نهایت همونجا برمیگردیم. توی ماشین دلبر جان یک فایل از استاد عباسمنش رو گذاشت ک باهم گوش بدیم، در مورد تمرین ستاره قطبی بود ک استاد داشتن در موردش توضیح میدادن. منم واقعن بعد از شنیدن حرف راننده به آرامش نیاز داشتم تا حسم بد نشه، چشامو بستم و درخواستای اونروزم رو به خدا گفتم. وقتی رسیدیم صحنه واقعا جذابی بود همه جاااا پر از برف و کاملا سفید. راننده بهمون گفت: مواظب باشین سرما زده نشین چون اینجا موبایل آنتن نمیده، ولی به طرز عجیبی حس منفی یا نگرانیش در ما اثری نداشت.
پیاده شدیم و دلبر جان کیسه هایی ک آورده بودیم رو پامون کرد و شروع کردیم به حرکت. خیلی جذاب بود تمام صحنه هایی ک قبلا دیده بودیم تماما زیر برف بود. برف ریز میبارید ولی هوااا اصلا سرد نبود. شایدم ما زیادی لباس پوشیده بودیم. مقصدمون خود آبشار نبود ولی یه غار مانندی بود بالای صخره ها که دفعه قبل تو مسیر آبشار دیده بودیم. پناهگاهی بود ک از برف حفظمون کنه و بتونیم اتراق کنیم. تو مسیر تا یه جایی رد ماشین بود ولی از یه جایی به بعد دیگه اثری از هیچکس نبود. انگار فقط ما بودیم و خدا و رد پای چند تا حیوون. از اونجا یه حس عجیبی اومد سراغم. دیدن دره های بلند دوطرف پر از برف. مه ای ک بالای سرمون بود. صدای شر شر آبی ک از صخره ها میومد و انگار به قول دلبر جان توی دل کوه بود. رد پاهایی ک ازمون میموند روی برفا و غیر ما رد پایی نبود. یه تنهایی عجیب، جوری که خدا رو شدیداً میشد حس کرد. یکم مچ پام درد گرفته بود ولی بروز ندادم چون میخواستم ک برسیم به اون تصویر قشنگی که توی ذهنم داشتم. اون سرپناه، استراحت، باهم کنار آتیش … ولی ما هیچی نداشتیم برای آتیش روشن کردن که بقول دلبر جان
«انشاالله پیدا میشه» و این اعتماد و حس خوب، ما رو به نتیجه رسوند. توی مسیر ناخوداگاه دلبر جان چشمش افتاد به شکاف صخره که به طرز عجیبی یه کنده خشک بینش قرار داده شده بود با چند تا تکه چوب کوچکتر ک فقط میشد اونا رو معجزه خدا دونست و بس. پیچیدیم چوبا رو لای شالم که خیس نشن توی مسیر، و ادامه دادیم… یکم که جلوتر رفتیم یه حس بریدن از ادامه توی وجودم داشت به وجود میومد چون هم کوله سنگین بود و هم چیزایی ک دستم بود. ولی یه همراه داشتم کنارم ک جسارتش و امید دادنش بهم قدرت و قوت قلب میداد هرچند که خودمم دلم میخواست توی این هدف پیروز بشم و نشون بدم به خودم ک توان رسیدن رو دارم. تا یه جاایی که جلو رفتیم واقعن برامون سوال شده بود ک چرا هنوزززز نرسیدیم به اون سرپناهی ک دفعه قبل دیده بودیمش توی راه؟ به پیشنهاد دلبر جان من یه گوشه ای پناه گرفتم ک خیس نشم تا اون بره و بررسی کنه که چقد دیگه مسیر مونده، چون حدس میزد که همین نزدیکیا باشه و من که دیگه داشتم از پیدا شدن ناامید میشدم، وسایلو گذاشت کنارم و رفت. دقایق اول تو تنهایی مطلق حس غریبی داشتم حسی ک تا حالا فقط توی فیلما و داستان ها دیده بودمش. ولی اونجا خودم داشتم تجربش میکردم. یکم ک گذشت نگران شدم و چون شرایط اوکی ای نبود برف و یخ زدگی و سرخوردن و … کم کم داشت ورودیای منفی نفوذ میکرد که پاشدم و شروع کردم به صدا زدنش، محمدددد، فقط صدای خودم بود که میپیچید توی دره و برمیگشت، ولی محمد جوابی نمیداد انگار صدامو نمیشنید. دوباره صداش زدم بلندتر … محمددددددد بازم نشنید انگار خیلی دور شده بود. ناخوداگاه ترس برم داشت و با تمام وجود بار سوم بلندتر داد زدممم محمددددددد … اگه جواب نمیداد واقعا میبریدم و اشک امانم نمیداد که یه دفعه جوابمو داد، اونجاااا بود که انقد خوشحال شدم از شنیدن صداااش که اگه دنیا رو هم بهم میدادن اون خوشحالی رو تو وجودم حس نمیکردم. داد زدم خوبی؟؟؟ و اونجا فهمیدم که خیلی خیلی دوسش دارمممممم.
میخواستم بهش بگم که بیا برگردیم که با یه خوشحالی خاص با حالت نفس نفس زدن گفت: بیا بریم پیداش کردم. تمام موهاش خیس شده بود. مثی که تمام راه برگشت رو دویده بود ک زودتر بهم برسه. خودش نمیدونست ولی هر لحظه بیشتر از قبل عاشقش میشدم. وسایلو برداشتیم و ادامه دادیم. انگار انرژی گرفته بودم. امید رسیدن چراغش تو وجودم روشن شده بود و همون چند دقیقه استراحت بهم قوای مجدد داده بود. بالاخره رسیدیمممم. از صخره بالا رفتیم یه شکاف به ارتفاع تقریبا 2 متر و نسبتا بزرگ و کاملا خشک با یه جوی خیلی باریک آب داخلش، طراحی شکاف با معماری بی نظیر طبیعیش رو هیچ جا نمیشد دید واقعن چشمام به دیدن این همه خلقت زیبا نیاز داشت و بارها و بارها به خودم گفتم که چقد خوب شد ک به حسم اعتماد کردم و به جای موندن تو خونه تصمیم به اومدن گرفتم و تسلیم عقل و منطقم نشدم. دلبر جان برای روشن کردن آتیش چند تا تکه چوب دیگه پیدا کرد و خلاصه که بقول خودش نمیشد که اتیش روشن نشه باااید بشه و شدددد و با روشن شدن آتیش دلگرمیمون بیشتر شد. معرکه بود تصاویری که برای خودمون خلق کردیم. اونروز مااا خالق صحنه های زیبای زندگیمون شدیم، اون سرپناه قشنگ، اون آتیش معرکه، ویو برف و دره روبرومون، سقف سنگی بالای سرمون، کنارهم بودنمون همه و همه رو خودمون خلق کردیم با حس خوب، توکل، امید، باور، خواستن برای رسیدن و جسارت. چای و املتی ک با عشق روی اون آتیش درست کردیم رو هیچ قیمتی نمیشد براش گذاشت از بس ک محشر بود. بقول دلبر جان ک توی راه میگفت: ان مع العسر یسرا و واقعنم همون شد که گفت. بعد اونهمه سختی ک هیچی جز زیبایی نبود حالا رسیدیم به این آسونی ک فقط لذت بود و عشق.
یه پرنده ی زیبا شبیه به گنجشنگ، اما با رنگ های زرد و مشکی اومده بود توی شکاف کوه. دقیقا کنار ما، معلوم بود اومده که خیس نشه و شاید یه غذایی پیدا کنه.
اون بالا عبور مه وَهم عجیبی داشت. وهم از اونهمه عظمت و زیبایی! و اونجا فهمیدم زندگی ینی چی؟؟
موقع پایین اومدن چون کفشامون خیس شده بود زیر جورابامون پلاستیک پوشیدیم و بعد کفش که اینجوری پاهامون گرم بمونه و راحت تر ادامه بدیم. البته بگم که هیچ ردپایی از خودمون بجا نگذاشتیم و هیچ چیزی رو اونجا رها نکردیم و کل زباله ها رو با خودمون برداشتیم تا در زیبایی طبیعت خدا دخالت نکرده باشیم. چون باورمون این شده که همه چیز به تو برخواهد گشت. موقع پایین اومدن یکم استرس داشتم و کلی فکر که با رسیدن به پایین صخره تماما از بین رفت چون واقعن حسم عالی شد و کل ورودیای منفی از بین رفت. تغییر رو تو خودم احساس کردم من دیگه من قبل نبودم،باور و ایمان، جرات و جسارتی ک پیدا کرده بودم منو تغییر داده بود و قدم توی این راه گذاشته بودم و الان به خودم افتخار میکردم. ن تنها به خودم بلکه به داشتن یکی مث دلبر جانم اینطور با جسارت با باورای قوی با توکل و اعتماد بخدا و حس خوبش افتخار میکردمم و هر لحظه بیشتر از قبل خدا رو بخاطر داشتنش شکر میکردم. انگار حالا بیشتر میدونستم که چرااا عاشقانه دوسش دارم. توی مسیر برگشت فقط لذت بود و بس، دست تو دست هم جلو اومدیم جوری که اصلا باورم نشد اون مسیر سخت رفت اینجوری به یه چشم بهم زدن تموم شد و به گفته دلبر جان حس خوب و غر نزدن توی برگشت باعث شد طول مسیر رو فقط لذت ببری و سختی رو حس نکنی. انقد حس خوب که موقع برگشت یه خانواده سه نفره که برای تماشای برف اومده بودن بهمون پیشنهاد دادن که اگه میخواییم با ماشین اونا برگردیم و ما با کمال میل قبول کردیم در حالی که همون چیزی بود که واقعا میخواستیم. و خدا شنید و اجابت کرد. بقول استاد وقتی حست خوب باشه درهای رحمت و نعمت و اتفاقات خوب توی اون لحظه به روت باز میشه و من اینو اونجا باتمام وجود تجربه کردم و نتیجه گرفتم که چیزی جز این نیس و هر چی نتیجه ها بیشتر، باورت قویتر و هرچه باورهات قویتر ایمانت بیشتر میشه . توی ماشین وقتی یکم از مراحل مسیر و ماجرامون گفتیم بهشون، باورش براشون سخت بود که ما توی چنین برفی تا اونجا رفتیم. اما برای ما، گفتنش چیزی جز لذت نبود. اون لحظه به خودم افتخار کردم بخاطر داشتنش و بابت کنارهم بودن کلی خدا رو شکر کردممم. افتخار میکنم به داشتنت و بودن کنارت ️)
از اینکه با عزیز دلتون به کمپ رفتید و چقدر شما با هم رابطه ی عاشقانه ای دارید.
لذت بردم از رابطه ای که جفتون خلق کردید.
از روز برفی تان تا آتش و عشق و توکل و اجابت خواسته.
تحسین میکنم شما را برای رابطه ی عاشقانه تان، برای عشق تان، برای توکل تان، برای لذت بردنتان، چقدر مردهای توحیدی و آشنا به قانون، فراوان هستند، چقدر زوج های آزاد و توحیدی زیاد هستند.
من با هر بار خواندن، کلمه ی «دلبر جان» قند تو دلم آب شد چه برسه به خود دلبر جان.
و من عاشق این نامه ی توجه به نکات مثبت شدم.
چه ایده ی قشنگی من هم تا جایی که بتوانم میخواهم روزهایم را بنویس.
جاهایی که نجوا آمد، جاهایی که ادامه دادم، جاهایی که معجزه دیدم، جاهایی که لذت بردم.
محمد جان سپاسگزارم که یک نامه ی شخصی ات را با ما به اشتراک گذاشتی و سپاس از عزیز دل زیبا بینت.
من هم رابطه ای میخواهم با همین حس که انگار خدا برایم معجزه کرده، خیلی نزدیک میبینم رابطه ام. خیلی نزدیک…
بهارخانم از اینکه آگاهانه توجهتون رو روی نکات مثبت رابطه ی دلخواهتون میذارید بهتون تبریک میگم؛ چون در حال خلق اون در زندگیه خودتون هستید.
هزاران هزار بار از خداوند سپاسگزارم که قوانین بدون تغییر رو حاکم کرد، تا ما بتونیم از اون قوانین برای رسیدن به خواسته هامون استفاده کنیم. برخورد به تضاد در روابط عاطفی و کنترل ذهن (تقوا) باعث خلق چنین رابطه ی عاطفی زیبایی در زندگیه من شد.
تضادهایی که در رابطه ی عاطفی برام ایجاد شد باعث شد از خودم بپرسم چرا فلانی کنارم نموند؟ چرا منو رها کرد؟ و به مرور این سوال که در واقع جواب سوال قبلیه در ذهنم ایجاد شد.
مگر چیزی در جهان مادی ابدیه؟
پاسخ این سوالات با روند تکاملی کم کم از طریق آشنایی با قوانین، منو به درک کافی در اون موقعیت رسوند و بعد از مدت ها با کسب آگاهی و کنترل افکارم در شرایط مختلف و واضح شدن خواسته هام اونها رو خلق کردم.
هرروز قوانین بدون تغییر خداوند دقیق تر و واضح تر خودشونو در زندگیم به صورت بازخورد مثبت و منفی در زندگیم نشون میدن.
روز و روزگار خوش..چقدر لذت بردم از توصیف این سفر کوتاه رویاییتون.بتون تبریک میگم که اینقدر توحیدی هستید و متوکل.واقعا انرژی مثبت شما رو حس کردم از بس که خانمتون قشنگ نوشتن انگار که همراه باخوندن کامنت،تصویرشم توی ذهن خودبخود ساخته می شد..یعنی قشنگ حس خوشحالی ،امید ،ترس ،نگرانی ،لذت همه حسهاتون رو من هم حس کردم..ممنون از شما دو عزیز که این تجربه رو با ما به اشتراک گذاشتید و خانمتون که اینقدر عالی توصیف کردن ..
جالبه من چند روزه که قدم اول دوره دوازده قدمو تهیه کردم و الان تقریبا دو روزه که تمرین ستاره قطبی رو دارم انجام میدم این فایلو هم قبلا همون موقع که روسایت اومد دیده بودم ولی امروز که رو نشانه زدم این فایل اومد و بعد از دیدنش خیلی هدایتی به دوتا کامنت هدایت شدم که هر دو از تمرین ستاره قطبی یاد کردن یکی کامنت شما و یکی هم کامنت آقای علیرضا طاهر زاده دوست خوبمون ..چقدر قانون دقیق عمل میکنه همه چی توجهه همه چی حس خوبه ..خداروشکر که در این مسیر دوستای خوب،با انرژی و درجه یکی دارم و خوشحالم که با شما هم مسیرم.بهترین ها رو برای شما و خانم محترمتون آرزو میکنم امیدوارم در کنار هم زندگی پر از عشق،شادی،آرامش وحال خوب داشته باشید.
من عاشق لحظه هایی هستم که بوی غذا میاد توی قسمت ها و مریم خانم داره آشپزی میکنه
با یک عشق خاص و هرچیزی مراب و منظم آشپزی میکنه اصلا دلش میره….
و مرسی از استاد دید مارو به ماشین فورد وسیع تر میکنه و منم عاشق ماشینام و میبایست حتما تجربشون کنم این غول های آمریکایی رو….
خدارو صد هزار مرتبه شکر برای این جنگل و صحرا و چقدر حال میده تو باشی و عزیز دلت و یه جنگل و هکتار هکتار ها پرایوت برای شما بریو ببینی و حس کنی و تجربه کنی و سپاس گزار خداوند باشی….
چقدر منتظر ادامه دیدن این جنگل زیبا بودم خدارو صدهزار مرتبه شکر که من میتونم ببینم و بشنوم و درک کنم این همه زیبایی و عظمت رو . از اون رنگ سبز فسفری که روی زمین زیر ماشین قرمز رنگ گرفته تا برگ های نارنجی دلپذیر که روی زمین ریخته و عطر برگ و آب و چوب در هوا پیچیده . خدا رو صدهزار مرتبه شکر که من رو برای دیدن این همه زیبایی با شما همسفر کرد . امروز و الان مشهد داره برف میباره و نمیدونید که چقدر خوشحال و سپاسگزارم برای دونه دونه برف ها که نعمت و آب هست از دست و زبان که بر آید کز عهده شکرش بدر آید . چقدر اون جاده پیاده روی که رفتید رویایی و زیبا بود با اون صدای پرنده بهشتی ؛ بگردید جانان من و ما رو هم با خودتون به پرواز دربیارید . بیصبرانه منتظر دیدن قسمت های بعدی و سورپرایز خداجون برای این جاهای قشنگش هستیم . و دستتون رو میبوسم برای تدوین این فایل های زیبا . در پناه الله مهرباااان باشین عزیزان من .
سلام و درود به استاد عزیز و درجه یک و خانم شایسته با انگیزه و خلاق
سلام به تمام دوستان عزیزی که دارند در این مسیر زیبا و قشنگ حرکت میکند
خدایا شکرت برای این همه زیبایی و این حجم از قشنگی و شگفتی های جهان هستی🙏😅
اوه اوه فکرشو بکن توی دل جنگل و توی این حجم از زیبایی تو اونجا باشی بعد هر آنچه که لازم داشته باشی برای زنده بودن و استفاده کردن هم در اختیارت باشه!! 1 الله اکبر از این همه نعمت و فراوانی 😄
چقدر تحسین برانگیز و چقدر حیرت انگیز و چقدر احساس خوبی داد بهم این قسمت از سریال انگار که من اونجا بودم، نمیدونم🤩🥇ولی از لحاظ فرکانسی و احساس خوب من دقیقا احساس الهی و فوق العاده ای داشتم
من عاشقتم استاد و خانم شایسته عزیز تا ابد تحسین میکنم و تا همیشه این حجم از آزادی داشتنتون رو با عشق بهتون تبریک میگم🙏
زندگی چیه ها
زندگی اون موقعی هست که استاد از خواب پاشد و در حالی که چشماش هنوز نیمه باز بود و خانوم شایسته با عشق قهوه براشون آورد☕️ و بعد استاد با عشق و تمرکز بر نکات مثبت دیشب کلی داستان عالی دیگه هم در مورد اتفاقات شب گذشته گفت و چقدر این شخصیت برام حیرت انگیز و درجه یک است خدایا شکرت
تازه اون موقع که استاد ذوق کرد ازینکه سر صبح توی فضای جنگلی و عالی برن پیاده روی رو من خیلی دوست دارم 😅چندبار دیدم، فکر کنم 4 الی 5 بار پشت سر هم خدایا شکرت
ترکیب جادویی استاد با فضای طبیعت و ماشین و تراکمپر و دیدن زیبایی های بیرون و صحبت های زیبای خانم شایسته و خوردن چایی توی این فضا میتونه پایه فینال جام جهانی باشه😅
بچه ها امروز اینجا داره برف میاد سر صبح شروع کرده به باریدن و اصلا من انگار دارم از این حجم از اتفاق های خوب دیوونه میشم خدای من تا ابد سپاسگزارم ازت
بر گردیم به آمریکا و این جنگل زیبا و رودخونه ای زلال زلال زلال که خانم شایسته داره از آب این رودخونه چایی درست میکنه
لابه لای این صحبت ها بگم و تحسین کنم اون گوشی که داره این فیلم رو میگیره چقدر عالیه، چقدر کیفیتش درجه یک و درحد می باشه خدایا شکرت
استاد خوردن چایی توی این فضا چطوریه 😅نوش جونت
اون غذایی که خوردین من مطمئن تا چندین روز دیگه یادتون خواهد موند چونکه اصلا من اینجا فهمیدیم چقدر خوشمزس 🌷😅خدایا شکرت برای اون غذای خوشمزه ای که با ترکیب قابلمه ای قرمز رنگ زیبا، پیک نیک شگفت انگیز که روش نقشه ی امریکا بود، با دست پخت خانم شایسته، هوای پاک و روحانی، جنگل و رود و و و و میشه عشق، میشه زندگی، میشه سلامتی، میشه آزادی 🙏سپاسگزارم برای این زیبایی
یادگرفتم که وقتی بیرون رفتم طبیعت زیبایی رو دیدم اونجا غذایی درست کردم و خوردم باقی مونده غذا و مواد خوراکی ای که مونده رو توی طبیعت نریزم من وظیفه دارم این کارو بکنم🌷
فهمیدم که زیبایی ها بی نهایت است
فهمیدم و باور کردم که میشود در تمام جنبه ها به آزادی رسید به عشق رسید به خدا رسید🌷
استاد واقعا تحسین میکنم و سپاسگزارم ازتون برای همه چی
لحظه به لحظه ای این فایل و این سریال رو میشه برد زیر ذره بین و با عشق نکات مثبت و درس های مثبتشو کشید بیرون و ساعت ها درموردش حرف زد
سپاسگزارم ازتون که با عشق این فایل های میلیارد دلاری رو برامون ضبط میکند🙏
سپاسگزارم خدایا که چنین بنده ای ناب رو خلق کردی🙏
سپاسگزارم از خودم که در مسیر درست و در مسیر زیبایی ها و قشنگی ها هستم🙏
سپاسگزارم که میدونم جهان هنوز آدم هایی داره که میشه ازشون نکات مثبتشون رو کشید بیرون و برای خودمون نگه داریم🙏🤩
سپاسگزارم
راستی اینم بگم که برف به لطف الله هنوز میباره و کلی میشه از این مدل نعمت، چیزها یادگرفت و چیزها فهمیدم و میشه ذوق کرد
میشه نوشت
میشه خلق کرد
میشه صعود کرد
میشه دنیایی زیبا ساخت
میشه به قله رسید
میشه به آزادی و عشق و ایمان و خدا رسید
این جمله استاد رو دوست دارم
میگه که
خدایا من هیچی نمیدونم فقط سوار بر شونه های تو هستم تو منو ببر به هر آنچه برام خوبه و تو توانا هستی، تو منو ببر به زیبایی ها و هدایتم کن، من فقط میخوام لذت ببرم😄🙏❤️
درختهای زیبا و رنگ نارنجی و زرد و سبز و انبه شون رو که دیگه نگو…چقدر زیبا بودن…مخصوصا که اون گلهای سفید و قرمز و زرد و صورتی رو میبینی که واقعا ناخودآگاه فقط میگی خدایا شکرت…واقعا براستی بالا را نگاه کنی خدا میبینی…پایین را نگاه کنی خدا میبینی…
قشنگ احساس میکنم خودم اونجا هستم و زیبایی هارو لمس میکنم . اون لحظه ایی که مهربانو خرید میکردن چون عاشق خرید کردن هستم خیلی بهم چسبید آزادی مالی .
اون لحظه که غذا آماده شده یه ضعفی افتاد به دلم که حوس کردم
چقدر و چقدر زندگی زیبایی و جذابیت های که شما را از بی نهایت ها ی دنیا و نگاه شما سر منشا می گیرند
چقد عشق به آشپزی وفیلمبرداری مشخصه تو وجودتون خانم شایسته دلم میخواد دسپختتونوامتحان کنم اینقد استاد تعریف کرده و اینقد قشنگه 😁😋امروز صبح هم خوابتونومیدیم😍
همه چیز زیباست لحظه لحظه ی چیزایی که فیلم گرفتین دیدنیه
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست(همراهانی که میجویند راه را بماند ……)
سپاسگزار آفریننده یگانه که آشنا کرد و نشان داد و راه گشا است.
جان و دل، در طلب راه ارام ارام(با پیمودن مسیر تکامل) رسیدیم به بی نهایت اراستگی،زیبایی و نور، شکر گزار صدای رسیدن اب،نور زندگی، و شکر گزار پاکیزگی اطراف ، که میبایست تبسمی بر لب اورد، و چون گران به فکر فرو رفت،و زیباست که از نو بیاندیشیم بر افرینشمان، به نگارگری که چونان زیبا انگاشت آدمی را، و کم کم میرسیم به زادگاه تفکر،از نو باید شروع کرد و ساخت، از ازل و بی سایه،سپاسگزار شما هستم که بی دریغ و بی خستگی رو نمای آثار قدرت ذهن بر زندگی هستید . پر مهر بمانید🙏🙏🙏❤️
میرم برای یک قسمت دیگه از سریال سفر به دور آمریکا. ببینید قسمت 170 ام هستیم. سفری که از قسمت 1 و در فصل اول از برج تمپا از نقشه ی وسیع و گسترده آمریکا شروع شد برای دیدن، برای لذت بردن، برای کشف کردن و تجربه کردن، برای شکرگزاری و تحسین کردن، برای باورکردن و باور ساختن شــروع شد و این قسمت بعد از فصل ها و اتفاقاتی که تا اینجا تجربه کردیم در فصل پاییز در یک جای دنج و بکر و تمیز و عالی کمپ کردیم خدایا شکرت…
مریم جان و آشپزی در این فضای عالی یک اشپزخونه صحرایی به پا کرده. یک میز حرفه ایی و خفن وسط این جنگل بکر با اون تجهیزات قابلمه و کتری و ظروف با کیفیت…و البته با مواد غذایی با کیفیت.(خدایی گوشت میبینم دهنم آب میفته. تو ذهنم میگم به به چه غذای هماهنگ با بدنی، چه انرژی و کولاکی تو بدن مون در راهه با خوردن این غذای مقوی و خوشمزه و هماهنگ و شایسته با جسم مون،….) بله با این مدل نجواهایی که اولش البته آگاهانه بود و الان گاهی ناآگاهانه تو دلم میگم یکجورایی باور میکنم که چی رو بدن مون میشناسه و چه غذایی مناسب بدنم هست…
فقط جمله اول مریم جان: بچه ها خوش امدید به زندگی اجدادی مون
خدایا چه اشپزخونه ایی، چه غذایی بود این غذا در این فضای دل انگیز با اون بوی عطر روح نوازی که تو فضا پیچیده داره پخته میشه. چه انرژی بده به بدن جسم های لایق و شایسته این همسفرهای گل. به به بشدت گرسنه هستین پــس عجب بچسبــبه این غذا، عجب بعد ورزش کردن و اون همه فعالیت تون گوارای تک تک سلول هاتون بشه، عجب هورمون های آماده و فعالی برای جذب و هضم راه انداختین…خب این ورودی با آماده سازی قبلی که داشتین و احساس درست و واقعی گرسنگی تون قطعا خروجی مناسب و عالی برای جسم و روح و روان تون خواهد داشت…اکنون که مینویسم منم طبق دوره و حسی که به من گفته شد برای کنترل ذهنم دیروز روزه گرفتم و روزه ام رو فقط با آب و چای باز کردم و همچنان از شنبه آخر شب تا به امیدالله یکتا که قراره بهترین و هماهنگ ترین و مفیدترین غذا رو به بدنم بدم تا نوش جان کنه بعد این همه اماده سازی. وو طبق قــانون با آماده سازی و پاکسازی که در حال انجام هست فردا با یک ورودی مناسب قطعا جسم و بدنم خروجی مناسبی رو در قالب انرژی بالا، تمرکز عالی، ترمیم اندام ها و شفاف تر شدن پوستم و …کلی خروجی عالی دیگه به من میده…پس با توکل به الله یکتا ادامه میدم تا رکورد خودمو بزنم و بشه بالا 50 تا 60 ساعت کنترل ذهن و فستینگ…….
خدایا شکرت برای این همه زیبایی طبیعت، زلالی اب، بوی خوش، امکاناتی که مسخر ما کردی…
چقدر قشنگ گفتی مریم جان اینکه قدرشناسی خودتو به اجدادمون کردی. اینکه اونا درخواست هاشون رو به جهان فرستادن با تضادهایی که بهش برخورد کردن و هی هربار زندگی رو بهتر و بهتر کردن تا به این جای نسل انسانی که رسیدیم اینقدر راحت تر و ساده تر و عالی تر زندگی رو تجربه کنیم. این همه قدرشناسی و نگرش عالیتو تحسین میکنم مریم جان.
استاد جان شما رو هم بارها و بارها برای این رابطه زیبا و پر از درس و اگاهی رو تحسین میکنم که خلقش کردی و ساختیش و باعث شدی با این رابطه با عزیزدلت ما هم دیدگاه هامون تغییر کنه.
استاد جان ممنون از اینکه با اینکه اینقدر گرسنه بودی دست به موبایل شدی و برامون این تجربه و حس رو فیلم گرفتی.(جالبه منم الان که دارم تمرکز میکنم تا این قسمت رو همراهی کنم گرسنه هستم و البته میدونم که بدنم خودشو کارشو خوب بلده)
عجب چای بشود با این کتری زیبا و خوشرنگ آبی فیروزه ایی زیبا اونم با اب زلال و پراز املاح معدنی چشمه…خدایا شکرت(جالبه منم دیروز داشتم اولین کتری که خریدیم وقتی اومدیم تهران رو رسوب زدایی میکردم تا دوباره به یاد اون روزا با اون یک چای مشتی دم کنم.خدایا شکرت از اون روز تا حالا چقدر به دارایی ها و وسایل مون اضافه شده خدایا شکرت برای همه دارایی هایم)
خدایا شکرت برای این ماشین با تکنولوژی که در مجموع 7هزار و 200وات برق تولید میکنه.
خدایا شکرت برای این سیستم هیبریدی که ماشین داره که داره برق تولید میکنه و خودش بصورت اتوماتیک حدودا ساعتی یک دقیقه موتور رو روشن میکنه تا باتری های ماشین رو شارژ کنه اونم اتوماتیک…
خدایا شکرت برای این امکانات این تکنولوژی، این ایده ها که ما رو آسان میکنه برای آسانی ها و تجربه های ناب تر و دل انگیزتر…
خدایا شکرت برای وجود همچین مردی که اینقدر ما رو با اشتراک های زیبا پراطلاعاتش همراه میکنه…
خدایا شکرت که ذهن ما رو آماده میکنی و باور پذیرتر …که میشود دو سه هفته بزنی تو جنگل و کلی هم امکانات داشته باشی براحتی.
خدایا شکرت که میشود فریزی رو با خودمون حمل کنیم و به اندازه یکماه گوشت با خودمون داشته باشیم بدون نگران بوودن از خرابی یا نحوه پخت وپزش…
خدایا شکرت برای این همه امکانات این ماشین زیبا و هیولا با ترکیب شدنش با تراک کمپر…
استاد جان ازتون میخوام یکبار شب چراغ های اطراف ماشین رو روشن کنید ببینیم چطوری میشه. هرچند در این فضای بدون آلودگی نوری میدونم که ترجیح میدین چراغ های اسمان براتون خودنمایی کنه و غرق اون آرامش و سکوت و زیبایی آسمان بالای سرتون بشین. اما اگر شد خوشحال میشم تو تاریکی هم این قابلیت ماشین رو ببینیم که قبلا گفته بوید اطرافش کلی لامپ و ال ای دی داره…
خلاصه که تصور آسمان شب اونجا هم منــو به وجد میاره. چقدر تحسین تون میکنم که میتونید این شب ها خیره بشین به اسمون و در یک سکوت و مراقبه ایی شرف با زبان طبیعت، با زبان خود لایتاهی، باز بان خداوند همرا بشین…واقعا تحسین تون میکنم برای این همه آزادی زمانی و مکانی و مالی و حسی و انتخاب و …
خدایا شکرت برای اون ظرفشویی زلال و روان رودخانه ایی
خدایا شکرت برای داشتن آب جوش در این هوا و شستن ظرف ها براحتی
خدایا شکرت که میشود اینقدر تمیز بود و اینقدر به طبیعت هم احترام گذاشت و اثری در طبیعت به جا نگذاشت جز عشق، انرژی و آرامش و شادی و البته اثری بزرگ از جنس ذکر خدا و حمد و ستایش خدا… شما عزیزانم واقعا دمتون گرم هست با این اثـری که میگذارید و درس و قانونی که به یاد ما میارید…
وقتی مریم جان رو کنار رود در حال شستن ظرف ها دیدم گفتم دمش گرم ببین چقدر پا روی ترس ها و باورهای غلط و وسواس گونه اش گذاشته و اینقدر زیبا با ایده های ساده داره کارش رو انجام میده و نگران هیچی نیست و ترسی از کثیف بودن ظرف ها نداره…واقعا بعد این سفر چقدر تغییراتی در درونت ایجاد میشه با این تجربه های جدید و باحال…
آدم وقتی تمیزی رو رعایت میکنه، خداوند هم اون هدایت میکنه به جاهای تمیزتــر این قانون است و من واقعا باور دارم که قانون خدا هرگز تغییری نداره و هیچ ماده و تبصره ایی نداره… اگر دوست داری این تجربه رو داشته باشی که به جاها و مکانهای تمیزتر و بهتر سفر کنی یا زندگی کنی پس شروع کن و به جهان نشون بده چی رو میخوای از تمیز ومرتب بودن خودت گرفته تا خونه و وسایل و هرچیزی که در محیط اطرافت باهاش در تعامل هستی… از ماست که برماست. و این جمله به ذهنم اومد: این جهان کوه است و فعل ما ندا…
خدایا ازت میخوام یک فضای بکر و زیبا و روحانی رو تجربه کنم…عالی بود سپاس سپاس سپاس
خدایا اون تاریک شدن هوا رو دیدم اصلا حال کردم انگار خواسته منو شنیدید. اونم با یک شمع عاشقانه و نوشیدن چای در لیوان های با کیفیت آبشار نیاگارایی مون و در کنارش با نوش جان کردن بلوبری. خدایا منو هدایت کن به این میوه های عالی و خوشمزه تا تجربه کنم. خدایا شکرت برای دیدن این چیزهای باحال دل انگیز. اگر شما همچین میوه هایی دسترسی دارید بخورید پس برای من هم میــشود اونم در بهترین زمان و بهترین مکان…
خدایا شکرت بابت این همه زیبایی که میبینیم و تجربه میکنیم.
حیرت برانگیزه این همه زیبایی، این همه تمیزی، این همه سرسبزی، این همه آرامش، این همه انرژی مثبت، این همه امکانات، این همه فراوانی، این همه هوای پاک خدایا شکرت
من همیشه عاشق طبیعت بودم و از بودن در طبیعت دیدن سرسبزی ها خیلی لذت میبرم یعنی قشنگ کیف میکنم وقتی این همه زیبایی رو میبینم.
وقتی فایل های سفرنامه رو میبینم نمیدونید چقدر لذت میبرم از دیدن این همه زیبایی این همه مکان هایی که حتی یکبار هم در زندگیم ندیده بودمشون من میشینم و فایلهاتون رو با دقت میبینم و خودمون رو همیشه اونجا احساس میکنم و واقعا روحم تازه میشه.
مطمئنم که خدای مهربان من رو در زمان مناسب به مکان مناسب هدایت میکنه و من هم روزی در یک کشور آزاد و سرسبز زیبا زندگی میکنم و از طبیعت زیبا و فوق العاده رویایی لذت میبرم.
البته این رو هم بگم که من از الانم هم لذت میبرم من در شهر زیبای اصفهان زندگی میکنم و مسیر زیبا و سرسبز زاینده رود رو دارم و هر موقع که فرصت داشته باشم توی این فضا پیاده روی یا دوچرخه سواری میکنم و از این همه زیبایی نهایت لذت رو میبرم
حتی خیلی اوقات تنهایی میرم و به فایل های شما گوش میکنم و حال خوب رو به خودم هدیه میدم.
خیلی ممنونم که این همه زیبایی رو با ما به اشتراک میزارید.
اسمت رو در صفحه نخست دیدیم که بیشترین امتیاز رو برای کامنت محصولات داشتی، زدم روی امتیاز اومدم به کامنتی که در قدم اول نوشته بودی،
چقدر لذت بردم و تحسین ات کردم که اینقدر خوب تمرین ستاره قطبی رو انجام میدی.
من خوزستان زندگی می کنم، اولین باری که اومدم اصفهان سال 93 بود، یه مسافرت دو روزه، خیلی بهمون خوش گذشت، کلی جاهای تاریخی و دیدنی رو دیدیم.و کلی لباس های شیک و قشنگی هم خریدم، تا الان اون لباس ها را دارم. از بس که جنس فوق العاده ای داشتند با طراحی عالی.
2 سال بعد،تعطیلات تابستان یه خونه کرایه کردیم و 2 ماه اونجا موندیم، واااااااااای اون دو ماه واقعا رویایی بود، اینقدر بهمون خوش گذشت،چقدر گشتیم، چقدر خرید کردیم، از لباس ،طلا،مبلمان،کامپیوتر و ظرف و ظروف. تازه خونه ایکه اجاره کرده بودیم هیچ وسیله ای نداشت. رفتیم براش یخچال و تلویزیون و قالی خریدیم.(وقتی هم خواستیم بیاییم همانجا گذاشتیمشون .به صاحب خونه گفتیم بده به یه نیازمند) خلاصه خیای خوش گذشت. من که اصلا دوست نداشتم برگردم، ولی بچه ها بعلت وابستگی به عموهاشون و بچه های اونها مجبور شدیم بر گردیم ، الان پشیمون شدن چرا اون موقع اونجا نموندیم.
ندا جان مررررسی از کامنت
و مررررسی که باعث شدی اون خاطرات شیرین و لذت بخش به یادم بیاد.
راستی من اونموقع هنوز با استاد آشنا نبودم، و گرنه با یه تمرین ستاره قطبی، بچه ها که سهله، تمام ملت ایران رو راضی می کردم که بمونند اصفهان.
به امید و حول و قوه الهی تصمیم داریم به زودی زود یه مدت دیگه زندگی در اصفهان رو دوباره تجربه کنیم.
ندا جان منتظر، کامنت های شیرین و دلچسب هستم که برامون از پیشرفت ها، جاهای زیبایی که میری، کارهای که زیبایی برات انجام میشن رو برامون بنویسی .
ممنونم برای این فایل عالی که برامون گذاشتید که خواندن کامنت های سریال سفر به دور آمریکا بود
راجب به این دوستمون که تو خونه خودش مشغول ساختن هواپیماست
دیشب میخواستم این کامنتو در مورد این دوستمون بنویسم
خدا تو قرآن گفته من زمین و آسمان رو مسخره شما کردم
واین دوستمون چقدر اینو قشنگ در عمل اجرا کرده وچقدر توانایی هاشو به عنوان یک انسانی که خدا خلقش کرده و زمین و آسمان رو مسخره کرده رو بیان کرده
به قول استاد نه مسلمونه ونه ادعای داره اما مشرک نیست واقعا نیست در عملش کاملا موحده که داره واسه خودش هواپیما میسازه و باهاش پرواز میکنه وهیچ محدودیتی رو نپذیرفته هرچقدر تو این سریال به رفتار و عملکرد این مردم نگاه میکنم وفکر میکنم بیشتر ردپای توحید رو میبینم
که این مردم تو درونشون بیشتر از ما ایمان دارند وجواب سوالی که سالها تو ذهنم بود که چرا روی پولشون نوشتن ما به خدا ایمان داریم IN GOD WE TRUST
الان معنیشو بیشتر میفهمم
بازی فوتبال ایران و آمریکا رو که نگاه میکردم بیشتر تمرکزم روی رفتار بازیکنای آمریکایی بود که چ رفتاری از خودشون نشون میدن جالبه
قبل بازی کل رسانه های ایران برای اونا کری میخوندن و هزاران رفتار دیگه که به سیاست و هزار چیز دیگه ربط میدادندوحتی قبل بازی کلی خوشحالی میکردن که ما آمریکارو میزنیم ما از اونا سرتریم اونا هیچی نیستن و….
اما رفتار بازیکنای آمریکا چیز دیگه ای نشون داد بااینکه جلو بودن اصلا وقت کشی نکردن واقعا یه فوتبال پاک و کاملا اخلاقی رو بازی کردن حتی توی طول بازی چند تا از بازیکنای ایرانی رفتارهای غیر فوتبالی انجام دادند اما اونا اصلا وارد بحث و جدلی نشدن
وحتی بعد بازی با اینکه آمریکا به مرحله بعد صعود کرده بود نه کری خوندن نه دور زمین چرخیدن وحتی خیلی هاشون بازیکنای ایرانی رو دلداری میدادند وبغلشون کردند
واقعا اگه تیم ایران میبرد چیکار میکرد؟!؟؟؟
برای من که خیلی درس داشت چون معمولا توی فوتبال اونم توی تورنومنت جهانی فقط فوتبال نیست بلکه نحوه رفتار و شخصیت یک اجتماعه
بخاطر اینه که آمریکا آمریکاست
بخاطر اینه که یک ملت با خودشون در صلح اند
از بچگی با اینکه توی روستا بزرگ شدم اما به لطف تکنولوژی ماهواره همیشه فیلم های هالیوودی ومستندات بیشتر کشور آمریکارو میدیدم که بعدها توسط اینترنت بیشتر آشنا شدم همیشه تحسین میکردم آمریکا و مردمشو نمیدونم چرا اما من هیچ وقت ذهنیت بدی نسبت به مردم آمریکا نداشتم و خوشبختانه هنوزم ندارم باورم اینه که فوقالعاده هستن مردمش
همیشه خیلی دقت میکردم به سبک زندگیشون تو بچگی که اینا چرا مثل ما لباس نمیپوشن چرا هیچ وقت به. بچه هاشون قول دروغ نمیدن چرا مثل ما رفتار نمیکنن این تو مستندا وفیلم هاشون واضح بود
اما الان به لطف استاد وتهیه سریال زندگی دربهشت خیلی بهتر میفهمم که دلیل اینکه این کشور از همه لحاظ آنقدر فوق العاده ست بخاطر چیه
سپاسگذارم از همه ی دوستانی که کامنت میذارن و به نکات عالی توجه میکنن وباعث میشن که ماهم توجه مون بیشتر رو زیبایی ها باشه
سپاسگذار خداوندی هستم که این جهان و براساس قوانین بدون تغییر خلق کرده
به قول یکی از دوستان در کار خدا هیچ اشتباهی نیست
در پناه رب شاد و سربلند باشید 🌹🌹🙏🙏🌹🙏
فعلا وقت نکردم این فایل جدیدو ببینم ویرایش کامنت بنویسم که امشب حتما اولین کاری که انجام میدم همینه
سلاااااااااااااام سلااااااااااااااااام سلاااااااااااااااام
به به یه فایل سراسر لذت و عشق و حال خوب دیگه
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
استاد منم عاشق کمپ تو طبیعتم ، طبیعت انقد بکر و ناب و خلوت و تمیز و زیبا
آدم تو این فضا عاشق میشه ، روحانی میشه ، درونش کودک میشه ، سبک میشه ، لطیف میشه
تجربه شو داشتم که چه حال و لذتی میده، تجربه م اینجوریه که 5شب با دوستام رفتیم تو جنگلای بکر نوشهر، کنار یه دریاچه ی فوق العاده زیبا و تمیز و دلبر کمپ کردیم و لذت بردیم،شب با صدای جیرجیرکا میخوابیدیم و صبح با صدای قورباغه های تو دریاچه و پرنده های تو جنگل بیدار میشدیم ،بدون گوشی و اینترنت و …… ، تو رودخونه زلاااااااااال و تمیز حمام میکردیم:) تو دریاچه شنا میکردیم ، صبح که بیدار میشدیم میرفتیم تو جنگل رویایی پیاده روی میکردیم و روووووووحمونو جلا میدادیم و لذذذذذذذذذذذذذذت میبردیم، وای خدای من چقدر کیف کردیم تو اون روزا و الان که این فایلو دیدم شدیییییییییییییییییییدا خواسته ش درمن شکل گرفت که یه عشق اینجوری خالص و فوق العاده و ناب و پاک از خدا بخوام ، با هم بریم تو یه طبیعت انقد ناب ، و روزای سراسر لذت رو تجربه کنیم
با ثانیه به ثانیه ی فایلاتون میشه فراوانی رو دید و درک کرد ، خداااااایاااااااااااا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتت
خدای من خدای فراوانی هاست و چقدر که طبق قول صریحش برشما افزوده و داره همینجوری بر من هم می افزاید :)
قشنگ تو اون صبح زود که مریم جون واستون قهوه ی خوشمزه آماده کردن و اومدن پیشتون و دعوتتون کردن به یه پیاده روی لذت بخش تو جنگل جذاب ، لطافت روحتون(که محصول زندگی تو همچین طبیعت فوق العاده ایه) از مدل صحبت کردنتون حس میشه استاد جان
خدایا شکرت که اینهمه هم امکانات و وسایل دارین که در خدمتتونه برای بیشتر لذت بردنتون
من عاشق قهوه ام و اصن شغلمم تو همین زمینه ست که البته نوپاست و دارم گسترشش میدم قدم به قدم ، خدایا شکرت
استاد احساس میکنم از بعد عمل به شیوه ی قانون سلامتی سفیدی چشماتون برق خییییییییلی بیشتری میزنه ها
خدایا شکرت که منم تو قانون سلامتی همراهتونم و دارم از مزایاش تو زندگیم لذتتتتتتتتتتت میبرم
اندام متناسب ، کنترل ذهن خییییییییییییییییلی بیشتر ، حال عالی ، انرژی خییییلی خییییلی بیشتر نسبت به قبل ، وقت به شدت آزادتر و ….. کلی مزایای جذاب دیگه
واسه هممون از خداوند آرامش ، عشق ، لذت ، لطافت روح و درک فراوانی که خداوند بهمون قولشو داده رو میخوام
عاااااااااااااااشقتونم ، در پناه الله وهاب باشیم همگی
به نام الله
سلام به دوستان عزیزم
در تاریخ بیستم دی ماه هزار و چهارصد و یک من و عزیزدلم به دره ی زیبای درگاهان رفتیم.
خانومم نکات مثبت این کمپ رویایی رو در قالب یک کامنت زیبا برای من تایپ کرد و من تصمیم گرفتم که اون رو با شما عزیزانم به اشتراک بذارم.
(به نام خداوند خالق یکتا و هادی
نزدیکای صبح ک دیدم بارون شروع شده، یکم دو دل شدم. ولی یه حسی تو وجودم بود که با دفعه های قبل خیلی فرق داشت. انگار جرات پیدا کرده بودم. با خودم گفتم: خب مگه چیه بقیه روزا آفتاب و آسمون صافه، الان بارونه و یکم هوا سرد و آسمونم پر ابر، دلم میخواست واقعا خودمو توی این شرایط قرار بدم تا باور کنم ک زندگی با هر شرایطی، میتونه زیبا و پر از لذت باشه. بر خلاف باورایی ک قبلا داشتم. ساعت 7 پاشدم و وسایلو آماده کردم. ولی هنوز یکم تردید ته دلم بود. اما با حسم جلو رفتم. قرار بود ساعت 8 زنگ بزنم به دلبر جان. زنگ زدم بهش گفتم: دیدی بارونه؟میتونیم بریم یا نه؟؟ وقتی گفت برای من بارون و غیر بارون فرقی نداره، دلم قرص شد و بهش گفتم پس اوکی، میریم. وقتی رسیدیم سر قرار، اسنپ گرفتیم به سمت مقصدمون، که خیلی هم زود اومد و توی سرما معطل نشدیم. جالب بود برام وقتی سوار شدیم که شرایط داره برامون انقد قشنگ جور میشه چون ماشینی هم که اومد خیلی اوکی بود، آخه تو اون شرایط دوحالت داشت تمرکز بر روی نکات منفی و استرس اینکه چجوری قراره بشه یاااا تمرکز بر روی نکات مثبت و داشتن حس خوب برای رقم خوردن اتفاقات قشنگ و زیبا. راننده بهمون گفت که اونجایی که مقصدتونه 20 سانت برف نشسته!! که دلبر جان خونسرد با لبخند گفتن: نهایت همونجا برمیگردیم. توی ماشین دلبر جان یک فایل از استاد عباسمنش رو گذاشت ک باهم گوش بدیم، در مورد تمرین ستاره قطبی بود ک استاد داشتن در موردش توضیح میدادن. منم واقعن بعد از شنیدن حرف راننده به آرامش نیاز داشتم تا حسم بد نشه، چشامو بستم و درخواستای اونروزم رو به خدا گفتم. وقتی رسیدیم صحنه واقعا جذابی بود همه جاااا پر از برف و کاملا سفید. راننده بهمون گفت: مواظب باشین سرما زده نشین چون اینجا موبایل آنتن نمیده، ولی به طرز عجیبی حس منفی یا نگرانیش در ما اثری نداشت.
پیاده شدیم و دلبر جان کیسه هایی ک آورده بودیم رو پامون کرد و شروع کردیم به حرکت. خیلی جذاب بود تمام صحنه هایی ک قبلا دیده بودیم تماما زیر برف بود. برف ریز میبارید ولی هوااا اصلا سرد نبود. شایدم ما زیادی لباس پوشیده بودیم. مقصدمون خود آبشار نبود ولی یه غار مانندی بود بالای صخره ها که دفعه قبل تو مسیر آبشار دیده بودیم. پناهگاهی بود ک از برف حفظمون کنه و بتونیم اتراق کنیم. تو مسیر تا یه جایی رد ماشین بود ولی از یه جایی به بعد دیگه اثری از هیچکس نبود. انگار فقط ما بودیم و خدا و رد پای چند تا حیوون. از اونجا یه حس عجیبی اومد سراغم. دیدن دره های بلند دوطرف پر از برف. مه ای ک بالای سرمون بود. صدای شر شر آبی ک از صخره ها میومد و انگار به قول دلبر جان توی دل کوه بود. رد پاهایی ک ازمون میموند روی برفا و غیر ما رد پایی نبود. یه تنهایی عجیب، جوری که خدا رو شدیداً میشد حس کرد. یکم مچ پام درد گرفته بود ولی بروز ندادم چون میخواستم ک برسیم به اون تصویر قشنگی که توی ذهنم داشتم. اون سرپناه، استراحت، باهم کنار آتیش … ولی ما هیچی نداشتیم برای آتیش روشن کردن که بقول دلبر جان
«انشاالله پیدا میشه» و این اعتماد و حس خوب، ما رو به نتیجه رسوند. توی مسیر ناخوداگاه دلبر جان چشمش افتاد به شکاف صخره که به طرز عجیبی یه کنده خشک بینش قرار داده شده بود با چند تا تکه چوب کوچکتر ک فقط میشد اونا رو معجزه خدا دونست و بس. پیچیدیم چوبا رو لای شالم که خیس نشن توی مسیر، و ادامه دادیم… یکم که جلوتر رفتیم یه حس بریدن از ادامه توی وجودم داشت به وجود میومد چون هم کوله سنگین بود و هم چیزایی ک دستم بود. ولی یه همراه داشتم کنارم ک جسارتش و امید دادنش بهم قدرت و قوت قلب میداد هرچند که خودمم دلم میخواست توی این هدف پیروز بشم و نشون بدم به خودم ک توان رسیدن رو دارم. تا یه جاایی که جلو رفتیم واقعن برامون سوال شده بود ک چرا هنوزززز نرسیدیم به اون سرپناهی ک دفعه قبل دیده بودیمش توی راه؟ به پیشنهاد دلبر جان من یه گوشه ای پناه گرفتم ک خیس نشم تا اون بره و بررسی کنه که چقد دیگه مسیر مونده، چون حدس میزد که همین نزدیکیا باشه و من که دیگه داشتم از پیدا شدن ناامید میشدم، وسایلو گذاشت کنارم و رفت. دقایق اول تو تنهایی مطلق حس غریبی داشتم حسی ک تا حالا فقط توی فیلما و داستان ها دیده بودمش. ولی اونجا خودم داشتم تجربش میکردم. یکم ک گذشت نگران شدم و چون شرایط اوکی ای نبود برف و یخ زدگی و سرخوردن و … کم کم داشت ورودیای منفی نفوذ میکرد که پاشدم و شروع کردم به صدا زدنش، محمدددد، فقط صدای خودم بود که میپیچید توی دره و برمیگشت، ولی محمد جوابی نمیداد انگار صدامو نمیشنید. دوباره صداش زدم بلندتر … محمددددددد بازم نشنید انگار خیلی دور شده بود. ناخوداگاه ترس برم داشت و با تمام وجود بار سوم بلندتر داد زدممم محمددددددد … اگه جواب نمیداد واقعا میبریدم و اشک امانم نمیداد که یه دفعه جوابمو داد، اونجاااا بود که انقد خوشحال شدم از شنیدن صداااش که اگه دنیا رو هم بهم میدادن اون خوشحالی رو تو وجودم حس نمیکردم. داد زدم خوبی؟؟؟ و اونجا فهمیدم که خیلی خیلی دوسش دارمممممم.
میخواستم بهش بگم که بیا برگردیم که با یه خوشحالی خاص با حالت نفس نفس زدن گفت: بیا بریم پیداش کردم. تمام موهاش خیس شده بود. مثی که تمام راه برگشت رو دویده بود ک زودتر بهم برسه. خودش نمیدونست ولی هر لحظه بیشتر از قبل عاشقش میشدم. وسایلو برداشتیم و ادامه دادیم. انگار انرژی گرفته بودم. امید رسیدن چراغش تو وجودم روشن شده بود و همون چند دقیقه استراحت بهم قوای مجدد داده بود. بالاخره رسیدیمممم. از صخره بالا رفتیم یه شکاف به ارتفاع تقریبا 2 متر و نسبتا بزرگ و کاملا خشک با یه جوی خیلی باریک آب داخلش، طراحی شکاف با معماری بی نظیر طبیعیش رو هیچ جا نمیشد دید واقعن چشمام به دیدن این همه خلقت زیبا نیاز داشت و بارها و بارها به خودم گفتم که چقد خوب شد ک به حسم اعتماد کردم و به جای موندن تو خونه تصمیم به اومدن گرفتم و تسلیم عقل و منطقم نشدم. دلبر جان برای روشن کردن آتیش چند تا تکه چوب دیگه پیدا کرد و خلاصه که بقول خودش نمیشد که اتیش روشن نشه باااید بشه و شدددد و با روشن شدن آتیش دلگرمیمون بیشتر شد. معرکه بود تصاویری که برای خودمون خلق کردیم. اونروز مااا خالق صحنه های زیبای زندگیمون شدیم، اون سرپناه قشنگ، اون آتیش معرکه، ویو برف و دره روبرومون، سقف سنگی بالای سرمون، کنارهم بودنمون همه و همه رو خودمون خلق کردیم با حس خوب، توکل، امید، باور، خواستن برای رسیدن و جسارت. چای و املتی ک با عشق روی اون آتیش درست کردیم رو هیچ قیمتی نمیشد براش گذاشت از بس ک محشر بود. بقول دلبر جان ک توی راه میگفت: ان مع العسر یسرا و واقعنم همون شد که گفت. بعد اونهمه سختی ک هیچی جز زیبایی نبود حالا رسیدیم به این آسونی ک فقط لذت بود و عشق.
یه پرنده ی زیبا شبیه به گنجشنگ، اما با رنگ های زرد و مشکی اومده بود توی شکاف کوه. دقیقا کنار ما، معلوم بود اومده که خیس نشه و شاید یه غذایی پیدا کنه.
اون بالا عبور مه وَهم عجیبی داشت. وهم از اونهمه عظمت و زیبایی! و اونجا فهمیدم زندگی ینی چی؟؟
موقع پایین اومدن چون کفشامون خیس شده بود زیر جورابامون پلاستیک پوشیدیم و بعد کفش که اینجوری پاهامون گرم بمونه و راحت تر ادامه بدیم. البته بگم که هیچ ردپایی از خودمون بجا نگذاشتیم و هیچ چیزی رو اونجا رها نکردیم و کل زباله ها رو با خودمون برداشتیم تا در زیبایی طبیعت خدا دخالت نکرده باشیم. چون باورمون این شده که همه چیز به تو برخواهد گشت. موقع پایین اومدن یکم استرس داشتم و کلی فکر که با رسیدن به پایین صخره تماما از بین رفت چون واقعن حسم عالی شد و کل ورودیای منفی از بین رفت. تغییر رو تو خودم احساس کردم من دیگه من قبل نبودم،باور و ایمان، جرات و جسارتی ک پیدا کرده بودم منو تغییر داده بود و قدم توی این راه گذاشته بودم و الان به خودم افتخار میکردم. ن تنها به خودم بلکه به داشتن یکی مث دلبر جانم اینطور با جسارت با باورای قوی با توکل و اعتماد بخدا و حس خوبش افتخار میکردمم و هر لحظه بیشتر از قبل خدا رو بخاطر داشتنش شکر میکردم. انگار حالا بیشتر میدونستم که چرااا عاشقانه دوسش دارم. توی مسیر برگشت فقط لذت بود و بس، دست تو دست هم جلو اومدیم جوری که اصلا باورم نشد اون مسیر سخت رفت اینجوری به یه چشم بهم زدن تموم شد و به گفته دلبر جان حس خوب و غر نزدن توی برگشت باعث شد طول مسیر رو فقط لذت ببری و سختی رو حس نکنی. انقد حس خوب که موقع برگشت یه خانواده سه نفره که برای تماشای برف اومده بودن بهمون پیشنهاد دادن که اگه میخواییم با ماشین اونا برگردیم و ما با کمال میل قبول کردیم در حالی که همون چیزی بود که واقعا میخواستیم. و خدا شنید و اجابت کرد. بقول استاد وقتی حست خوب باشه درهای رحمت و نعمت و اتفاقات خوب توی اون لحظه به روت باز میشه و من اینو اونجا باتمام وجود تجربه کردم و نتیجه گرفتم که چیزی جز این نیس و هر چی نتیجه ها بیشتر، باورت قویتر و هرچه باورهات قویتر ایمانت بیشتر میشه . توی ماشین وقتی یکم از مراحل مسیر و ماجرامون گفتیم بهشون، باورش براشون سخت بود که ما توی چنین برفی تا اونجا رفتیم. اما برای ما، گفتنش چیزی جز لذت نبود. اون لحظه به خودم افتخار کردم بخاطر داشتنش و بابت کنارهم بودن کلی خدا رو شکر کردممم. افتخار میکنم به داشتنت و بودن کنارت ️)
در پناه الله
سلام دوست عزیزم
چقدر لذت بردم از کامنت شما
از اینکه با عزیز دلتون به کمپ رفتید و چقدر شما با هم رابطه ی عاشقانه ای دارید.
لذت بردم از رابطه ای که جفتون خلق کردید.
از روز برفی تان تا آتش و عشق و توکل و اجابت خواسته.
تحسین میکنم شما را برای رابطه ی عاشقانه تان، برای عشق تان، برای توکل تان، برای لذت بردنتان، چقدر مردهای توحیدی و آشنا به قانون، فراوان هستند، چقدر زوج های آزاد و توحیدی زیاد هستند.
من با هر بار خواندن، کلمه ی «دلبر جان» قند تو دلم آب شد چه برسه به خود دلبر جان.
و من عاشق این نامه ی توجه به نکات مثبت شدم.
چه ایده ی قشنگی من هم تا جایی که بتوانم میخواهم روزهایم را بنویس.
جاهایی که نجوا آمد، جاهایی که ادامه دادم، جاهایی که معجزه دیدم، جاهایی که لذت بردم.
محمد جان سپاسگزارم که یک نامه ی شخصی ات را با ما به اشتراک گذاشتی و سپاس از عزیز دل زیبا بینت.
من هم رابطه ای میخواهم با همین حس که انگار خدا برایم معجزه کرده، خیلی نزدیک میبینم رابطه ام. خیلی نزدیک…
به نام الله فرمانروای کیهان
سلام به دوستان عزیزم
بهارخانم از اینکه آگاهانه توجهتون رو روی نکات مثبت رابطه ی دلخواهتون میذارید بهتون تبریک میگم؛ چون در حال خلق اون در زندگیه خودتون هستید.
هزاران هزار بار از خداوند سپاسگزارم که قوانین بدون تغییر رو حاکم کرد، تا ما بتونیم از اون قوانین برای رسیدن به خواسته هامون استفاده کنیم. برخورد به تضاد در روابط عاطفی و کنترل ذهن (تقوا) باعث خلق چنین رابطه ی عاطفی زیبایی در زندگیه من شد.
تضادهایی که در رابطه ی عاطفی برام ایجاد شد باعث شد از خودم بپرسم چرا فلانی کنارم نموند؟ چرا منو رها کرد؟ و به مرور این سوال که در واقع جواب سوال قبلیه در ذهنم ایجاد شد.
مگر چیزی در جهان مادی ابدیه؟
پاسخ این سوالات با روند تکاملی کم کم از طریق آشنایی با قوانین، منو به درک کافی در اون موقعیت رسوند و بعد از مدت ها با کسب آگاهی و کنترل افکارم در شرایط مختلف و واضح شدن خواسته هام اونها رو خلق کردم.
هرروز قوانین بدون تغییر خداوند دقیق تر و واضح تر خودشونو در زندگیم به صورت بازخورد مثبت و منفی در زندگیم نشون میدن.
گاهی از قدرت قوانین لذت میبرم و گاهی میترسم!
خیلی دقیق و حساب شده کار میکنن! خیلی خیلی خیلی…
انقدر که خداوند در قرآن میگه:
وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا
برگی بر زمین نمی افتد مگر آنکه او آگاه است.
خوشحالم از اینکه بهتون پاسخ دادم.
در پناه الله
سلام آقای مرادی عزیز
روز و روزگار خوش..چقدر لذت بردم از توصیف این سفر کوتاه رویاییتون.بتون تبریک میگم که اینقدر توحیدی هستید و متوکل.واقعا انرژی مثبت شما رو حس کردم از بس که خانمتون قشنگ نوشتن انگار که همراه باخوندن کامنت،تصویرشم توی ذهن خودبخود ساخته می شد..یعنی قشنگ حس خوشحالی ،امید ،ترس ،نگرانی ،لذت همه حسهاتون رو من هم حس کردم..ممنون از شما دو عزیز که این تجربه رو با ما به اشتراک گذاشتید و خانمتون که اینقدر عالی توصیف کردن ..
جالبه من چند روزه که قدم اول دوره دوازده قدمو تهیه کردم و الان تقریبا دو روزه که تمرین ستاره قطبی رو دارم انجام میدم این فایلو هم قبلا همون موقع که روسایت اومد دیده بودم ولی امروز که رو نشانه زدم این فایل اومد و بعد از دیدنش خیلی هدایتی به دوتا کامنت هدایت شدم که هر دو از تمرین ستاره قطبی یاد کردن یکی کامنت شما و یکی هم کامنت آقای علیرضا طاهر زاده دوست خوبمون ..چقدر قانون دقیق عمل میکنه همه چی توجهه همه چی حس خوبه ..خداروشکر که در این مسیر دوستای خوب،با انرژی و درجه یکی دارم و خوشحالم که با شما هم مسیرم.بهترین ها رو برای شما و خانم محترمتون آرزو میکنم امیدوارم در کنار هم زندگی پر از عشق،شادی،آرامش وحال خوب داشته باشید.
خداپشت و پناه خودتون و زندگیتون باشه.
درود و عشق بر یاران جان
خوبین دوستان
خوبین استاد جان خوبین مریم جان
چقدر زیبا بود
من عاشق لحظه هایی هستم که بوی غذا میاد توی قسمت ها و مریم خانم داره آشپزی میکنه
با یک عشق خاص و هرچیزی مراب و منظم آشپزی میکنه اصلا دلش میره….
و مرسی از استاد دید مارو به ماشین فورد وسیع تر میکنه و منم عاشق ماشینام و میبایست حتما تجربشون کنم این غول های آمریکایی رو….
خدارو صد هزار مرتبه شکر برای این جنگل و صحرا و چقدر حال میده تو باشی و عزیز دلت و یه جنگل و هکتار هکتار ها پرایوت برای شما بریو ببینی و حس کنی و تجربه کنی و سپاس گزار خداوند باشی….
نوش جانتان استاد جای این لحظات ناب
دوست دارتون سهند(:
سلام استاد جان و مریم عزیز
چقدر منتظر ادامه دیدن این جنگل زیبا بودم خدارو صدهزار مرتبه شکر که من میتونم ببینم و بشنوم و درک کنم این همه زیبایی و عظمت رو . از اون رنگ سبز فسفری که روی زمین زیر ماشین قرمز رنگ گرفته تا برگ های نارنجی دلپذیر که روی زمین ریخته و عطر برگ و آب و چوب در هوا پیچیده . خدا رو صدهزار مرتبه شکر که من رو برای دیدن این همه زیبایی با شما همسفر کرد . امروز و الان مشهد داره برف میباره و نمیدونید که چقدر خوشحال و سپاسگزارم برای دونه دونه برف ها که نعمت و آب هست از دست و زبان که بر آید کز عهده شکرش بدر آید . چقدر اون جاده پیاده روی که رفتید رویایی و زیبا بود با اون صدای پرنده بهشتی ؛ بگردید جانان من و ما رو هم با خودتون به پرواز دربیارید . بیصبرانه منتظر دیدن قسمت های بعدی و سورپرایز خداجون برای این جاهای قشنگش هستیم . و دستتون رو میبوسم برای تدوین این فایل های زیبا . در پناه الله مهرباااان باشین عزیزان من .
مریم از مشهد
سلام و درود به استاد عزیز و درجه یک و خانم شایسته با انگیزه و خلاق
سلام به تمام دوستان عزیزی که دارند در این مسیر زیبا و قشنگ حرکت میکند
خدایا شکرت برای این همه زیبایی و این حجم از قشنگی و شگفتی های جهان هستی🙏😅
اوه اوه فکرشو بکن توی دل جنگل و توی این حجم از زیبایی تو اونجا باشی بعد هر آنچه که لازم داشته باشی برای زنده بودن و استفاده کردن هم در اختیارت باشه!! 1 الله اکبر از این همه نعمت و فراوانی 😄
چقدر تحسین برانگیز و چقدر حیرت انگیز و چقدر احساس خوبی داد بهم این قسمت از سریال انگار که من اونجا بودم، نمیدونم🤩🥇ولی از لحاظ فرکانسی و احساس خوب من دقیقا احساس الهی و فوق العاده ای داشتم
من عاشقتم استاد و خانم شایسته عزیز تا ابد تحسین میکنم و تا همیشه این حجم از آزادی داشتنتون رو با عشق بهتون تبریک میگم🙏
زندگی چیه ها
زندگی اون موقعی هست که استاد از خواب پاشد و در حالی که چشماش هنوز نیمه باز بود و خانوم شایسته با عشق قهوه براشون آورد☕️ و بعد استاد با عشق و تمرکز بر نکات مثبت دیشب کلی داستان عالی دیگه هم در مورد اتفاقات شب گذشته گفت و چقدر این شخصیت برام حیرت انگیز و درجه یک است خدایا شکرت
تازه اون موقع که استاد ذوق کرد ازینکه سر صبح توی فضای جنگلی و عالی برن پیاده روی رو من خیلی دوست دارم 😅چندبار دیدم، فکر کنم 4 الی 5 بار پشت سر هم خدایا شکرت
ترکیب جادویی استاد با فضای طبیعت و ماشین و تراکمپر و دیدن زیبایی های بیرون و صحبت های زیبای خانم شایسته و خوردن چایی توی این فضا میتونه پایه فینال جام جهانی باشه😅
بچه ها امروز اینجا داره برف میاد سر صبح شروع کرده به باریدن و اصلا من انگار دارم از این حجم از اتفاق های خوب دیوونه میشم خدای من تا ابد سپاسگزارم ازت
بر گردیم به آمریکا و این جنگل زیبا و رودخونه ای زلال زلال زلال که خانم شایسته داره از آب این رودخونه چایی درست میکنه
لابه لای این صحبت ها بگم و تحسین کنم اون گوشی که داره این فیلم رو میگیره چقدر عالیه، چقدر کیفیتش درجه یک و درحد می باشه خدایا شکرت
استاد خوردن چایی توی این فضا چطوریه 😅نوش جونت
اون غذایی که خوردین من مطمئن تا چندین روز دیگه یادتون خواهد موند چونکه اصلا من اینجا فهمیدیم چقدر خوشمزس 🌷😅خدایا شکرت برای اون غذای خوشمزه ای که با ترکیب قابلمه ای قرمز رنگ زیبا، پیک نیک شگفت انگیز که روش نقشه ی امریکا بود، با دست پخت خانم شایسته، هوای پاک و روحانی، جنگل و رود و و و و میشه عشق، میشه زندگی، میشه سلامتی، میشه آزادی 🙏سپاسگزارم برای این زیبایی
یادگرفتم که وقتی بیرون رفتم طبیعت زیبایی رو دیدم اونجا غذایی درست کردم و خوردم باقی مونده غذا و مواد خوراکی ای که مونده رو توی طبیعت نریزم من وظیفه دارم این کارو بکنم🌷
فهمیدم که زیبایی ها بی نهایت است
فهمیدم و باور کردم که میشود در تمام جنبه ها به آزادی رسید به عشق رسید به خدا رسید🌷
استاد واقعا تحسین میکنم و سپاسگزارم ازتون برای همه چی
لحظه به لحظه ای این فایل و این سریال رو میشه برد زیر ذره بین و با عشق نکات مثبت و درس های مثبتشو کشید بیرون و ساعت ها درموردش حرف زد
سپاسگزارم ازتون که با عشق این فایل های میلیارد دلاری رو برامون ضبط میکند🙏
سپاسگزارم خدایا که چنین بنده ای ناب رو خلق کردی🙏
سپاسگزارم از خودم که در مسیر درست و در مسیر زیبایی ها و قشنگی ها هستم🙏
سپاسگزارم که میدونم جهان هنوز آدم هایی داره که میشه ازشون نکات مثبتشون رو کشید بیرون و برای خودمون نگه داریم🙏🤩
سپاسگزارم
راستی اینم بگم که برف به لطف الله هنوز میباره و کلی میشه از این مدل نعمت، چیزها یادگرفت و چیزها فهمیدم و میشه ذوق کرد
میشه نوشت
میشه خلق کرد
میشه صعود کرد
میشه دنیایی زیبا ساخت
میشه به قله رسید
میشه به آزادی و عشق و ایمان و خدا رسید
این جمله استاد رو دوست دارم
میگه که
خدایا من هیچی نمیدونم فقط سوار بر شونه های تو هستم تو منو ببر به هر آنچه برام خوبه و تو توانا هستی، تو منو ببر به زیبایی ها و هدایتم کن، من فقط میخوام لذت ببرم😄🙏❤️
عاشقتونم
جابر حسن آبادی
سلام استاد عزیز.
درختهای زیبا و رنگ نارنجی و زرد و سبز و انبه شون رو که دیگه نگو…چقدر زیبا بودن…مخصوصا که اون گلهای سفید و قرمز و زرد و صورتی رو میبینی که واقعا ناخودآگاه فقط میگی خدایا شکرت…واقعا براستی بالا را نگاه کنی خدا میبینی…پایین را نگاه کنی خدا میبینی…
قشنگ احساس میکنم خودم اونجا هستم و زیبایی هارو لمس میکنم . اون لحظه ایی که مهربانو خرید میکردن چون عاشق خرید کردن هستم خیلی بهم چسبید آزادی مالی .
اون لحظه که غذا آماده شده یه ضعفی افتاد به دلم که حوس کردم
چقدر و چقدر زندگی زیبایی و جذابیت های که شما را از بی نهایت ها ی دنیا و نگاه شما سر منشا می گیرند
چقد عشق به آشپزی وفیلمبرداری مشخصه تو وجودتون خانم شایسته دلم میخواد دسپختتونوامتحان کنم اینقد استاد تعریف کرده و اینقد قشنگه 😁😋امروز صبح هم خوابتونومیدیم😍
همه چیز زیباست لحظه لحظه ی چیزایی که فیلم گرفتین دیدنیه
سپاس بخاطر این فایل
زیباست،ستودنیست….
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست(همراهانی که میجویند راه را بماند ……)
سپاسگزار آفریننده یگانه که آشنا کرد و نشان داد و راه گشا است.
جان و دل، در طلب راه ارام ارام(با پیمودن مسیر تکامل) رسیدیم به بی نهایت اراستگی،زیبایی و نور، شکر گزار صدای رسیدن اب،نور زندگی، و شکر گزار پاکیزگی اطراف ، که میبایست تبسمی بر لب اورد، و چون گران به فکر فرو رفت،و زیباست که از نو بیاندیشیم بر افرینشمان، به نگارگری که چونان زیبا انگاشت آدمی را، و کم کم میرسیم به زادگاه تفکر،از نو باید شروع کرد و ساخت، از ازل و بی سایه،سپاسگزار شما هستم که بی دریغ و بی خستگی رو نمای آثار قدرت ذهن بر زندگی هستید . پر مهر بمانید🙏🙏🙏❤️
بنــام الله یکتای بی همـتا
سلام به استاد عزیز و مریم بانو شایسته ام
سلام به همسفرها و هم فرکانس های گل و نازنینم
میرم برای یک قسمت دیگه از سریال سفر به دور آمریکا. ببینید قسمت 170 ام هستیم. سفری که از قسمت 1 و در فصل اول از برج تمپا از نقشه ی وسیع و گسترده آمریکا شروع شد برای دیدن، برای لذت بردن، برای کشف کردن و تجربه کردن، برای شکرگزاری و تحسین کردن، برای باورکردن و باور ساختن شــروع شد و این قسمت بعد از فصل ها و اتفاقاتی که تا اینجا تجربه کردیم در فصل پاییز در یک جای دنج و بکر و تمیز و عالی کمپ کردیم خدایا شکرت…
مریم جان و آشپزی در این فضای عالی یک اشپزخونه صحرایی به پا کرده. یک میز حرفه ایی و خفن وسط این جنگل بکر با اون تجهیزات قابلمه و کتری و ظروف با کیفیت…و البته با مواد غذایی با کیفیت.(خدایی گوشت میبینم دهنم آب میفته. تو ذهنم میگم به به چه غذای هماهنگ با بدنی، چه انرژی و کولاکی تو بدن مون در راهه با خوردن این غذای مقوی و خوشمزه و هماهنگ و شایسته با جسم مون،….) بله با این مدل نجواهایی که اولش البته آگاهانه بود و الان گاهی ناآگاهانه تو دلم میگم یکجورایی باور میکنم که چی رو بدن مون میشناسه و چه غذایی مناسب بدنم هست…
فقط جمله اول مریم جان: بچه ها خوش امدید به زندگی اجدادی مون
خدایا چه اشپزخونه ایی، چه غذایی بود این غذا در این فضای دل انگیز با اون بوی عطر روح نوازی که تو فضا پیچیده داره پخته میشه. چه انرژی بده به بدن جسم های لایق و شایسته این همسفرهای گل. به به بشدت گرسنه هستین پــس عجب بچسبــبه این غذا، عجب بعد ورزش کردن و اون همه فعالیت تون گوارای تک تک سلول هاتون بشه، عجب هورمون های آماده و فعالی برای جذب و هضم راه انداختین…خب این ورودی با آماده سازی قبلی که داشتین و احساس درست و واقعی گرسنگی تون قطعا خروجی مناسب و عالی برای جسم و روح و روان تون خواهد داشت…اکنون که مینویسم منم طبق دوره و حسی که به من گفته شد برای کنترل ذهنم دیروز روزه گرفتم و روزه ام رو فقط با آب و چای باز کردم و همچنان از شنبه آخر شب تا به امیدالله یکتا که قراره بهترین و هماهنگ ترین و مفیدترین غذا رو به بدنم بدم تا نوش جان کنه بعد این همه اماده سازی. وو طبق قــانون با آماده سازی و پاکسازی که در حال انجام هست فردا با یک ورودی مناسب قطعا جسم و بدنم خروجی مناسبی رو در قالب انرژی بالا، تمرکز عالی، ترمیم اندام ها و شفاف تر شدن پوستم و …کلی خروجی عالی دیگه به من میده…پس با توکل به الله یکتا ادامه میدم تا رکورد خودمو بزنم و بشه بالا 50 تا 60 ساعت کنترل ذهن و فستینگ…….
خدایا شکرت برای این همه زیبایی طبیعت، زلالی اب، بوی خوش، امکاناتی که مسخر ما کردی…
چقدر قشنگ گفتی مریم جان اینکه قدرشناسی خودتو به اجدادمون کردی. اینکه اونا درخواست هاشون رو به جهان فرستادن با تضادهایی که بهش برخورد کردن و هی هربار زندگی رو بهتر و بهتر کردن تا به این جای نسل انسانی که رسیدیم اینقدر راحت تر و ساده تر و عالی تر زندگی رو تجربه کنیم. این همه قدرشناسی و نگرش عالیتو تحسین میکنم مریم جان.
استاد جان شما رو هم بارها و بارها برای این رابطه زیبا و پر از درس و اگاهی رو تحسین میکنم که خلقش کردی و ساختیش و باعث شدی با این رابطه با عزیزدلت ما هم دیدگاه هامون تغییر کنه.
استاد جان ممنون از اینکه با اینکه اینقدر گرسنه بودی دست به موبایل شدی و برامون این تجربه و حس رو فیلم گرفتی.(جالبه منم الان که دارم تمرکز میکنم تا این قسمت رو همراهی کنم گرسنه هستم و البته میدونم که بدنم خودشو کارشو خوب بلده)
عجب چای بشود با این کتری زیبا و خوشرنگ آبی فیروزه ایی زیبا اونم با اب زلال و پراز املاح معدنی چشمه…خدایا شکرت(جالبه منم دیروز داشتم اولین کتری که خریدیم وقتی اومدیم تهران رو رسوب زدایی میکردم تا دوباره به یاد اون روزا با اون یک چای مشتی دم کنم.خدایا شکرت از اون روز تا حالا چقدر به دارایی ها و وسایل مون اضافه شده خدایا شکرت برای همه دارایی هایم)
خدایا شکرت برای این ماشین با تکنولوژی که در مجموع 7هزار و 200وات برق تولید میکنه.
خدایا شکرت برای این سیستم هیبریدی که ماشین داره که داره برق تولید میکنه و خودش بصورت اتوماتیک حدودا ساعتی یک دقیقه موتور رو روشن میکنه تا باتری های ماشین رو شارژ کنه اونم اتوماتیک…
خدایا شکرت برای این امکانات این تکنولوژی، این ایده ها که ما رو آسان میکنه برای آسانی ها و تجربه های ناب تر و دل انگیزتر…
خدایا شکرت برای وجود همچین مردی که اینقدر ما رو با اشتراک های زیبا پراطلاعاتش همراه میکنه…
خدایا شکرت که ذهن ما رو آماده میکنی و باور پذیرتر …که میشود دو سه هفته بزنی تو جنگل و کلی هم امکانات داشته باشی براحتی.
خدایا شکرت که میشود فریزی رو با خودمون حمل کنیم و به اندازه یکماه گوشت با خودمون داشته باشیم بدون نگران بوودن از خرابی یا نحوه پخت وپزش…
خدایا شکرت برای این همه امکانات این ماشین زیبا و هیولا با ترکیب شدنش با تراک کمپر…
استاد جان ازتون میخوام یکبار شب چراغ های اطراف ماشین رو روشن کنید ببینیم چطوری میشه. هرچند در این فضای بدون آلودگی نوری میدونم که ترجیح میدین چراغ های اسمان براتون خودنمایی کنه و غرق اون آرامش و سکوت و زیبایی آسمان بالای سرتون بشین. اما اگر شد خوشحال میشم تو تاریکی هم این قابلیت ماشین رو ببینیم که قبلا گفته بوید اطرافش کلی لامپ و ال ای دی داره…
خلاصه که تصور آسمان شب اونجا هم منــو به وجد میاره. چقدر تحسین تون میکنم که میتونید این شب ها خیره بشین به اسمون و در یک سکوت و مراقبه ایی شرف با زبان طبیعت، با زبان خود لایتاهی، باز بان خداوند همرا بشین…واقعا تحسین تون میکنم برای این همه آزادی زمانی و مکانی و مالی و حسی و انتخاب و …
خدایا شکرت برای اون ظرفشویی زلال و روان رودخانه ایی
خدایا شکرت برای داشتن آب جوش در این هوا و شستن ظرف ها براحتی
خدایا شکرت که میشود اینقدر تمیز بود و اینقدر به طبیعت هم احترام گذاشت و اثری در طبیعت به جا نگذاشت جز عشق، انرژی و آرامش و شادی و البته اثری بزرگ از جنس ذکر خدا و حمد و ستایش خدا… شما عزیزانم واقعا دمتون گرم هست با این اثـری که میگذارید و درس و قانونی که به یاد ما میارید…
وقتی مریم جان رو کنار رود در حال شستن ظرف ها دیدم گفتم دمش گرم ببین چقدر پا روی ترس ها و باورهای غلط و وسواس گونه اش گذاشته و اینقدر زیبا با ایده های ساده داره کارش رو انجام میده و نگران هیچی نیست و ترسی از کثیف بودن ظرف ها نداره…واقعا بعد این سفر چقدر تغییراتی در درونت ایجاد میشه با این تجربه های جدید و باحال…
آدم وقتی تمیزی رو رعایت میکنه، خداوند هم اون هدایت میکنه به جاهای تمیزتــر این قانون است و من واقعا باور دارم که قانون خدا هرگز تغییری نداره و هیچ ماده و تبصره ایی نداره… اگر دوست داری این تجربه رو داشته باشی که به جاها و مکانهای تمیزتر و بهتر سفر کنی یا زندگی کنی پس شروع کن و به جهان نشون بده چی رو میخوای از تمیز ومرتب بودن خودت گرفته تا خونه و وسایل و هرچیزی که در محیط اطرافت باهاش در تعامل هستی… از ماست که برماست. و این جمله به ذهنم اومد: این جهان کوه است و فعل ما ندا…
خدایا ازت میخوام یک فضای بکر و زیبا و روحانی رو تجربه کنم…عالی بود سپاس سپاس سپاس
خدایا اون تاریک شدن هوا رو دیدم اصلا حال کردم انگار خواسته منو شنیدید. اونم با یک شمع عاشقانه و نوشیدن چای در لیوان های با کیفیت آبشار نیاگارایی مون و در کنارش با نوش جان کردن بلوبری. خدایا منو هدایت کن به این میوه های عالی و خوشمزه تا تجربه کنم. خدایا شکرت برای دیدن این چیزهای باحال دل انگیز. اگر شما همچین میوه هایی دسترسی دارید بخورید پس برای من هم میــشود اونم در بهترین زمان و بهترین مکان…
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم شایسته نازنین
خدایا شکرت بابت این همه زیبایی که میبینیم و تجربه میکنیم.
حیرت برانگیزه این همه زیبایی، این همه تمیزی، این همه سرسبزی، این همه آرامش، این همه انرژی مثبت، این همه امکانات، این همه فراوانی، این همه هوای پاک خدایا شکرت
من همیشه عاشق طبیعت بودم و از بودن در طبیعت دیدن سرسبزی ها خیلی لذت میبرم یعنی قشنگ کیف میکنم وقتی این همه زیبایی رو میبینم.
وقتی فایل های سفرنامه رو میبینم نمیدونید چقدر لذت میبرم از دیدن این همه زیبایی این همه مکان هایی که حتی یکبار هم در زندگیم ندیده بودمشون من میشینم و فایلهاتون رو با دقت میبینم و خودمون رو همیشه اونجا احساس میکنم و واقعا روحم تازه میشه.
مطمئنم که خدای مهربان من رو در زمان مناسب به مکان مناسب هدایت میکنه و من هم روزی در یک کشور آزاد و سرسبز زیبا زندگی میکنم و از طبیعت زیبا و فوق العاده رویایی لذت میبرم.
البته این رو هم بگم که من از الانم هم لذت میبرم من در شهر زیبای اصفهان زندگی میکنم و مسیر زیبا و سرسبز زاینده رود رو دارم و هر موقع که فرصت داشته باشم توی این فضا پیاده روی یا دوچرخه سواری میکنم و از این همه زیبایی نهایت لذت رو میبرم
حتی خیلی اوقات تنهایی میرم و به فایل های شما گوش میکنم و حال خوب رو به خودم هدیه میدم.
خیلی ممنونم که این همه زیبایی رو با ما به اشتراک میزارید.
خداروشکر بابت داشتن شما
به نام خدای مهربان
سلام ندا جان
چه صورت و سیرت زیبایی داری
اسمت رو در صفحه نخست دیدیم که بیشترین امتیاز رو برای کامنت محصولات داشتی، زدم روی امتیاز اومدم به کامنتی که در قدم اول نوشته بودی،
چقدر لذت بردم و تحسین ات کردم که اینقدر خوب تمرین ستاره قطبی رو انجام میدی.
من خوزستان زندگی می کنم، اولین باری که اومدم اصفهان سال 93 بود، یه مسافرت دو روزه، خیلی بهمون خوش گذشت، کلی جاهای تاریخی و دیدنی رو دیدیم.و کلی لباس های شیک و قشنگی هم خریدم، تا الان اون لباس ها را دارم. از بس که جنس فوق العاده ای داشتند با طراحی عالی.
2 سال بعد،تعطیلات تابستان یه خونه کرایه کردیم و 2 ماه اونجا موندیم، واااااااااای اون دو ماه واقعا رویایی بود، اینقدر بهمون خوش گذشت،چقدر گشتیم، چقدر خرید کردیم، از لباس ،طلا،مبلمان،کامپیوتر و ظرف و ظروف. تازه خونه ایکه اجاره کرده بودیم هیچ وسیله ای نداشت. رفتیم براش یخچال و تلویزیون و قالی خریدیم.(وقتی هم خواستیم بیاییم همانجا گذاشتیمشون .به صاحب خونه گفتیم بده به یه نیازمند) خلاصه خیای خوش گذشت. من که اصلا دوست نداشتم برگردم، ولی بچه ها بعلت وابستگی به عموهاشون و بچه های اونها مجبور شدیم بر گردیم ، الان پشیمون شدن چرا اون موقع اونجا نموندیم.
ندا جان مررررسی از کامنت
و مررررسی که باعث شدی اون خاطرات شیرین و لذت بخش به یادم بیاد.
راستی من اونموقع هنوز با استاد آشنا نبودم، و گرنه با یه تمرین ستاره قطبی، بچه ها که سهله، تمام ملت ایران رو راضی می کردم که بمونند اصفهان.
به امید و حول و قوه الهی تصمیم داریم به زودی زود یه مدت دیگه زندگی در اصفهان رو دوباره تجربه کنیم.
ندا جان منتظر، کامنت های شیرین و دلچسب هستم که برامون از پیشرفت ها، جاهای زیبایی که میری، کارهای که زیبایی برات انجام میشن رو برامون بنویسی .
مررررسی مهربان
سلام به شما دوست عزیزم
ممنونم از شما و خیلی خوشحالم که کامنتم به شما احساس خوبی داده.
قطعا با تمرین ستاره قطبی و گوش دادن به فایل های استاد شما هدایت میشید به بهترین مکان و بهترین تجربه ها رو کسب خواهید کرد.
چقدر خوبه که شما خاطرات خوبتون رو با جزئیات به یاد میارین و تحسین میکنید.
موفق باشین
سلام به استاد عزیز وخانم شایسته نازنین
ممنونم برای این فایل عالی که برامون گذاشتید که خواندن کامنت های سریال سفر به دور آمریکا بود
راجب به این دوستمون که تو خونه خودش مشغول ساختن هواپیماست
دیشب میخواستم این کامنتو در مورد این دوستمون بنویسم
خدا تو قرآن گفته من زمین و آسمان رو مسخره شما کردم
واین دوستمون چقدر اینو قشنگ در عمل اجرا کرده وچقدر توانایی هاشو به عنوان یک انسانی که خدا خلقش کرده و زمین و آسمان رو مسخره کرده رو بیان کرده
به قول استاد نه مسلمونه ونه ادعای داره اما مشرک نیست واقعا نیست در عملش کاملا موحده که داره واسه خودش هواپیما میسازه و باهاش پرواز میکنه وهیچ محدودیتی رو نپذیرفته هرچقدر تو این سریال به رفتار و عملکرد این مردم نگاه میکنم وفکر میکنم بیشتر ردپای توحید رو میبینم
که این مردم تو درونشون بیشتر از ما ایمان دارند وجواب سوالی که سالها تو ذهنم بود که چرا روی پولشون نوشتن ما به خدا ایمان داریم IN GOD WE TRUST
الان معنیشو بیشتر میفهمم
بازی فوتبال ایران و آمریکا رو که نگاه میکردم بیشتر تمرکزم روی رفتار بازیکنای آمریکایی بود که چ رفتاری از خودشون نشون میدن جالبه
قبل بازی کل رسانه های ایران برای اونا کری میخوندن و هزاران رفتار دیگه که به سیاست و هزار چیز دیگه ربط میدادندوحتی قبل بازی کلی خوشحالی میکردن که ما آمریکارو میزنیم ما از اونا سرتریم اونا هیچی نیستن و….
اما رفتار بازیکنای آمریکا چیز دیگه ای نشون داد بااینکه جلو بودن اصلا وقت کشی نکردن واقعا یه فوتبال پاک و کاملا اخلاقی رو بازی کردن حتی توی طول بازی چند تا از بازیکنای ایرانی رفتارهای غیر فوتبالی انجام دادند اما اونا اصلا وارد بحث و جدلی نشدن
وحتی بعد بازی با اینکه آمریکا به مرحله بعد صعود کرده بود نه کری خوندن نه دور زمین چرخیدن وحتی خیلی هاشون بازیکنای ایرانی رو دلداری میدادند وبغلشون کردند
واقعا اگه تیم ایران میبرد چیکار میکرد؟!؟؟؟
برای من که خیلی درس داشت چون معمولا توی فوتبال اونم توی تورنومنت جهانی فقط فوتبال نیست بلکه نحوه رفتار و شخصیت یک اجتماعه
بخاطر اینه که آمریکا آمریکاست
بخاطر اینه که یک ملت با خودشون در صلح اند
از بچگی با اینکه توی روستا بزرگ شدم اما به لطف تکنولوژی ماهواره همیشه فیلم های هالیوودی ومستندات بیشتر کشور آمریکارو میدیدم که بعدها توسط اینترنت بیشتر آشنا شدم همیشه تحسین میکردم آمریکا و مردمشو نمیدونم چرا اما من هیچ وقت ذهنیت بدی نسبت به مردم آمریکا نداشتم و خوشبختانه هنوزم ندارم باورم اینه که فوقالعاده هستن مردمش
همیشه خیلی دقت میکردم به سبک زندگیشون تو بچگی که اینا چرا مثل ما لباس نمیپوشن چرا هیچ وقت به. بچه هاشون قول دروغ نمیدن چرا مثل ما رفتار نمیکنن این تو مستندا وفیلم هاشون واضح بود
اما الان به لطف استاد وتهیه سریال زندگی دربهشت خیلی بهتر میفهمم که دلیل اینکه این کشور از همه لحاظ آنقدر فوق العاده ست بخاطر چیه
سپاسگذارم از همه ی دوستانی که کامنت میذارن و به نکات عالی توجه میکنن وباعث میشن که ماهم توجه مون بیشتر رو زیبایی ها باشه
سپاسگذار خداوندی هستم که این جهان و براساس قوانین بدون تغییر خلق کرده
به قول یکی از دوستان در کار خدا هیچ اشتباهی نیست
در پناه رب شاد و سربلند باشید 🌹🌹🙏🙏🌹🙏
فعلا وقت نکردم این فایل جدیدو ببینم ویرایش کامنت بنویسم که امشب حتما اولین کاری که انجام میدم همینه
چون این مکان فوق العاده س این طبیعت وحشی بینظیره