سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 171

اگر  تجربه «خلوت با خود در طبیعت» را داشته ای، در بخش نظرات این فایل، درباره برکت های این خلوت بنویس؛

بعنوان مثال:

چقدر خودت و  توانایی هایت را بهتر شناختی؛

به چه درک بهتری از آنچه در زندگی می خواهی، رسیدی؛

وضوحی که از اهداف خود بدست آوردی؛

چقدر الهامات را بهتر دریافت کردی؛

سوالهایی که از خداوند پرسیدی و  هدایت هایی که از او طلبیدی و پاسخ هایی که دریافت کردی؛

ایده هایی که برای حل مسائل ات و پیشرفت در زندگی ات دریافت کردی؛

ترس هایی که بر آنها غلبه کردی؛

وابستگی هایی که از آنها جدا شدی؛

و جسارتی که به خاطر این تجربه در وجودت ایجاد شد تا قدم های جدی ای برای تحقق اهدافت برداری؛

تجربیات شما، الهام بخش و راهنمای میلیون ها نفری می شود که در طی زمان نوشته های ثبت شده ی شما در این صفحه را می خوانند.

اگر هم تا کنون این تجربه را نداشته ای، بعنوان تمرین در صلح بودن با خود، برنامه ای برای خلوت با خودت در طبیعت در نظر بگیر و سعی کن چند روز را به تنهایی با وسایلی ساده، در طبیعت با خودت خلوت کنی.

این کار کمک می کند به شناخت بهتر شما از خودت، اهداف و خواسته هایی که داری یا بهبودهایی که باید در زندگی خود ایجاد کنی؛

سپس  تجربیات خود از برکت های این خلوت را در بخش نظرات این فایل بنویس.


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره عزت نفس

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    434MB
    26 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

313 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «هدا پویان» در این صفحه: 2
  1. -
    هدا پویان گفته:
    مدت عضویت: 2540 روز

    سلام به استاد جانم و مریم عزیزم ، خداروصدهزار مرتبه شکر برای اینهمه زیبایی ، اینهمه نعمت. وااااای ک چقدررررر من عاااشقِ این صدای خش خش برگها و سنگ ریزهای زیر کفشم 😍 دلم ضعف رفت براش ، یه بار فقط فایل رو با چشم بسته گوش دادم تا غرقِ این صدای دلنشین گام هاتون بشم و خودم رو تصور میکردم اونجا ک دارم قدم میزنم و این لذت رو تجربه میکنم ،دیدن درخت های زرد و قرمز و نارنجی و سبز در کنار هم ، برگ هایی ک داشت از درخت میوفتاد ، بوی نم جنگل ، هوای مطبوع و بوی چوب و برگ و خاک بارون خورده ، نور خورشید روی صورتم ،صدای آب و سردی آب ، اینقدر غرقِ تصویر سازی شدم ک با تمام وجودم حسش کردم و از شوق ضربان قلبم بالا رفت انگار واقعا تجربه ش کردم 😍 من یه بار تجربه ی تنها سفر رفتن رو داشتم ک به قصد سفر و تفریح نبود ولی حین مسیر کلا همه چیز عوض شد برام و تبدیل شد به اولین تجربه ی سفرم 😊 جریان این بود که مدتی بود یه تضاد خیلی بزرگ برام به وجود اومده بود و نمیتونستم کنترل ذهن کنم و هرکاری میکردم ک نرم پایین و از مسیر خارج نشم انگار فقط داشتم دست و پا میزدم و بیشتر توی باتلاق فرو میرفتم ، به حدی از ناامیدی و یاس رسیده بودم که میگفتم قانون و خدا و همه چیز دروغه و همش حرف الکیه ، با وجود اینکه من بارها از اجرای قانون نتیجه گرفته بودم و هدایت های خدا راه گشای زندگیم شده بود ولی وقتی از خدا دور میشی و اتصالت قطع میشه دیگه نمیتونی خودتو جمع و جور کنی و اونوقته ک ب سمت تباهی میری ، خلاصه اینکه یه روز وقتی داشتم زار میزدم و با صدای بلند با خدای خودم دعوا میکردم ک چرا با اینکه هرچی گفتی انجام دادم ولی بازم همه چیز بهم ریخت ؟؟؟تصمیم گرفتم ک ماشینو روشن کنم و بزنم بجاده چون نمیتونستم از وابستگی هام دست بکشم و حس میکردم به جایی رسیدم ک دیگه نمیتونم ادامه بدم ، بهش گفتم یا خودتو بهم نشون بده یا زندگیمو تمومش کن ،من بریده م و دیگه نمیتونم ادامه بدم، نشستم تو ماشین و بدون هدف مشخصی رفتم تو جاده، اولین باری بود ک تنهایی و با ماشین خودم میزدم به جاده و از اونجایی ک پرازخشم و عصبانیت و یاس بودم هیچی برام مهم نبود و از چیزی نمیترسیدم ، یکساعتی رفتم و غرق افکار خودم بودم و توی ذهنم در حال جنگیدن با خودم و خدا بودم ک اصلا حواصم ب جاده نبود ، یهو با صدای بوق ماشین سنگینی ک سرعتش زیاد بود و من منحرف شده بودم سمتش به خودم اومدم و اصلا نمیدونم چی شد و چجوری از جلوی راهش اومدم کنار و چطور جون سالم به در بردم 🥺 فقط یادمه تا نیم ساعت هنگ بودم و از ترس فقط گریه میکردم و فقط میگفتم خدایا شکرت خدایا شکرت . انگار یه پرده از جلوی چشمام برداشته شد و دوباره خدا رو دیدم و حسش کردم ولی ایندفعه یه جور دیگه بود یه حالی دیگه ، ایندفعه خودم تجربه ش کرده بودم و بهش رسیده بودم ، وقتی تا این حد به مرگ نزدیک میشی بعدش قدر زندگی رو خیلی بیشتر میدونی، بیشتر شکرگزاری و از هر لحظه ش بیشتر و بیشتر لذت میبری ، بعد از این ماجرا با یه حال دیگه به مسیر ادامه دادم و رفتم به یکی از شهرهای لرستان ، طی مسیر از هر چیزی ک میدیم لذت میبردم و بخاطرش شکرگزار بودم ، از آسفالت صاف جاده ، از هوای صاف و فوق العاده ، از آسمون آبی و ابرهای پشمکی سفید ، از دیدن کلاغ ها ، درختهای خوشرنگ پاییزی ، از رهگذری ک بهم لبخند میزد ، از دیدن و تحسین زوجی ک ازم خواستن ازشون عکس بگیرم ، از برخورد عالیه مغازه دارها ، از هم صحبتی با یه خانم جوان توی پارک ک بسمتم اومد و شروع کرد تحسین کردن از چشم هام و کلی بهم عشق داد

    ، من خدا رو توی تک تک اینا دیدم و حس کردم و اشک شوق ریختم 😍 کلی گشتم و لذت بردم و کلییی تجربه ی جدید داشتم ک خیلی بزرگ تر و قوی تر و توحیدی تر برگشتم به سمت خونه ، ب خودش قسم وقتی برگشتم یه آدم جدید شده بودم یه هدای توحیدی تر و بزرگتر و قوی تر ❤️ من عاااااااشقِ این خدام و هر لحظه در حال عشق بازی باهاشم ، عاااااشقتمممممم من 😍

    دو روز دیگه هم قراره با تور برم طبیعت گردی و کلی تجربه ی جدید به دست بیارم 😍

    عاشقتونم و همتون رو به خدا میسپارم ❤️😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    هدا پویان گفته:
    مدت عضویت: 2540 روز

    سلام بهجت جااانم ، نمیدونی با خوندن کامنتت چقدررررر تحسینت کردم و چقدر لذت بردم از اعتماد ب نفس و عزت نفست و ورودت به دل ترس هات ، کامنتت الهام بخش من شد ، منم مدت زیادیه ک میخوام برم و جاهای مختلف رو ببینم ولی همیشه از تنهایی رفتن میترسیدم و همین باعث شده بود که از کلی لذت ها محروم بشم ولی الان با خوندن کامنتت مصمم شدم ک منم انجامش بدم ولی همونطور ک گفتی تکاملم رو باید طی کنم و کم کم رشد کنم و بزرگ بشم. اولین کاری ک میکنم همین جمعه با یه تور میرم طبیعت گردی و این میشه شروع مسیر تازه ی من 😍 بهجت جونم تو بی نظیری دختر ، عشق کردم با خوندن کامنتت و کلیییییی لذت بردم وقتی دیدم یه دختر تا این حد میتونه قوی و شجاع و توحیدی باشه ❤️ در پناه خدا باشی دوستِ خوبم 😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای: