اگر تجربه «خلوت با خود در طبیعت» را داشته ای، در بخش نظرات این فایل، درباره برکت های این خلوت بنویس؛
بعنوان مثال:
چقدر خودت و توانایی هایت را بهتر شناختی؛
به چه درک بهتری از آنچه در زندگی می خواهی، رسیدی؛
وضوحی که از اهداف خود بدست آوردی؛
چقدر الهامات را بهتر دریافت کردی؛
سوالهایی که از خداوند پرسیدی و هدایت هایی که از او طلبیدی و پاسخ هایی که دریافت کردی؛
ایده هایی که برای حل مسائل ات و پیشرفت در زندگی ات دریافت کردی؛
ترس هایی که بر آنها غلبه کردی؛
وابستگی هایی که از آنها جدا شدی؛
و جسارتی که به خاطر این تجربه در وجودت ایجاد شد تا قدم های جدی ای برای تحقق اهدافت برداری؛
تجربیات شما، الهام بخش و راهنمای میلیون ها نفری می شود که در طی زمان نوشته های ثبت شده ی شما در این صفحه را می خوانند.
اگر هم تا کنون این تجربه را نداشته ای، بعنوان تمرین در صلح بودن با خود، برنامه ای برای خلوت با خودت در طبیعت در نظر بگیر و سعی کن چند روز را به تنهایی با وسایلی ساده، در طبیعت با خودت خلوت کنی.
این کار کمک می کند به شناخت بهتر شما از خودت، اهداف و خواسته هایی که داری یا بهبودهایی که باید در زندگی خود ایجاد کنی؛
سپس تجربیات خود از برکت های این خلوت را در بخش نظرات این فایل بنویس.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD434MB26 دقیقه
درود بر استاد مهربانی ها و آگاهی ها و مریم بانو عزیز
سپاس از آگاهی های عالی این فایل و این ساوه بینظیر.
بنده طبق آموزه های شما در تابستان 1400 چنین تجربه ای داشتم و همان موقع ثبتش کردم که با شما به اشتراک میذارم
👇
رضا برای آنکه بزرگ شوی باید با ترسهایت مواجه شوی!
به شدت معتقدم هر کس، هرجایی که هست لیاقتش را دارد. بالا یا پایینش فرقی نمیکند. گاهی اوقات که تضادی برایم پیش می آید و شکایت میکنم که این حق من نیست و لیاقت من بیشتر از اینهاست، این باور مرا آرام میکند. به قول مولوی :
جرم بر خود نه که تو خود کاشتی
با جزا و عدل حق کن آشتی
چقدر این دیدگاه آرامش بخش است، هر چیز سر جای صحیح خود قرار دارد.
اگر کیفیت زندگی بالاتری میخواهی باید ابتدا لایقش باشی، ابتدا ظرف تو بزرگ شود و بعد دریافت کنی.
زیرا کرم خداوند و نعمت های او بینهایت است.
و این خود عدالت است.
یکی از تمرین های مهم برای بزرگ شدن ظرف وجودی، مواجه شدن آگاهانه با ترس هاست. هرکدام از ما از چیز(چیزهایی) میترسیم. یکی از تاریکی، دیگری از سوسک و …. !
بعد از تمرین آگهی بازرگانی حالا نوبت تنها خوابیدن در طبیعت است! روی قله سفید خانی سربلند.
آماده میشوم و شروع میکنم. قبل از غروب خورشید به بالا میرسم رکورد قبلی را زدم، دو ساعت فیکس، خدارا شکر!
قبل از تاریک شدن هوا کمی خار جمع میکنم، کبریتش را فراموش کرده ام، فندک میرسد، از دست همسایه قدیمی. او میرود و من میمانم و خودم.
به تماشای غروب مینشینم، مثل دفعات قبلی از آن لذت نمیبرم،
چون ترس دارم! ترس از تنها بودن در ارتفاع 3.150 متری، اگر حیوان وحشی حمله کند چی؟
اینها نجواست و
إِنَّمَا النَّجْوَىٰ مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ
نجوی تنها از سوی شیطان است تا تو را غمگین سازد
ما در هر لحظه دو صدا میشنویم، یکی نجوی که از جانب شیطان است و با خود ترس و ناامیدی و غم می آورد و یکی ندای حق که به امید و احساس خوب و توکل دعوت میکند. اینکه چقدر بتوانیم صدای حق را در وجودمان بلند تر کنیم مشخص میکند که چقدر ایمان داریم!
بعد از غروب باد بلند میشود، سرد است.
لباسهایم کافی نیست، در کیسه خواب میروم (چادر ندارم) بازهم احساس سرما میکنم.
صدایی میگوید، الان که هنوز شب نشده اینقدر سرد است، دو ساعت دیگر حتما سردتر میشود، حالا که لباس نداری، تا هوا روشن است برو پایین و دفعه بعد بیا!
نمیفهمم کدام است، از سوی شیطان یا خدا؟
کمی صبر میکنم!
ندایی میگوید آتش را برپا کن. فندک میزنم، شعله نمیدهد، ادامه میدهم، میگیرد، خار روشن میشود. نوک انگشتانم از سرما بی حس شده اند، آتش را آرام آرام تغذیه میکنم.
آهنگ های انتخابی از موبایلم را پلی میکنم همایون میگوید:
سرنوشت را باید از سر نوشت
شاید اینبار کمی بهتر نوشت
قطعا ندای حق است چون نور امید در دلم روشن میشود، مانند اتش، کوچک است اما کمی وجودم را گرم
میکند. ادامه میدهم، اینبار ابی میگوید:
نه اینکه بی خیال مزرعه باشم
دیگه از باد پاییزی نمیترسم
نگو این آسیاب از پایه ویرون شد
خدا با ماست از چیزی نمیترسم
خدا با منه، از چیزی نمیترسم. این قطعا هدایت است که نترس!
چند دقیقه بعد در عین ناباوری خبری از باد و سرما نیست.
آتش خاموش میشود و تلاش من برای دوباره روشن کردن آن ناکام است!
شام میخورم، از نعمت های بینظیر خداوند به من همسری مهربان است که خودش کوله ام را با عشق بسته و توشه ها را آماده کرده!
یک ویدیو از خودم میگیرم و احوالاتم را برای خودم شرح میدهم، هنوز ترس دارم. صدایی از دور دست میشنوم. جنبنده ای در نور مهتاب میبینم، چهار پا دارد ، دمش دراز است، روباهی است که حتی سایه اش زیباست. در ذهن من نماد ثروت است، ابتدا خوشحال میشوم اما کمی بعد نجوا شروع میشود:
اگر حیوان بعدی گرگ باشد چه؟
تصویر نمای نزدیک صورت گرگ را وقتی در کیسه خواب افقی خوابیده ام جلوی چشمانم میبینم.
ترسم بیشتر میشود، چند ثانیه ای یکبار نور هد لامپ را به اطراف میچرخانم، چه غلطی کردم!
نصف شب چه کنم این بالا، اگر گرگ بیاید به که پناه ببرم؟! پاشو و راه بیوفت بسمت پایین.
یک ویدیو را رندوم پلی میکنم، راجع به اهرم رنج و لذت است. حرفش این است:
اگر این کار را انجام دهی به چه لذت هایی دست پیدا میکنی و اگر انجامش ندهی چه رنج هایی میبری؟
به آن فکر میکنم، اگر دوام بیاورم و تا روشنی هوا بمانم، انجامش داده ام و به ترسم غلبه کرده ام.
اگر تسلیم شوم ظرفم بزرگ نمیشود و لایق تر نمیشوم.
سرد نیست، با خودم تکرار میکنم همینطور که تا حالا خدا کمک کرده از حالا به بعد هم خواهد بود. در کیسه خواب میروم. تصور میکنم خدا بصورت نگهبانی بالای سرم نشسته و از من محافظت میکند.
نجوا اما قوی است. من که به ثانیه ای بعد از افقی شدن خوابم میبرد نمیدانم چند ساعت بیدار بودم، کتف راست، طاق باز، کتف چپ. و این سیکل بارها تکرار شد.
گفتم چه چیزی با خودم بگویم که ترسم کمتر شود؟
الا بذکرالله تطمین القلوب
تکرار میکنم، تکرار میکنم انگار کمی قلبم آرام گرفته است.
ماه که با قدرت مهتاب را به قله میپاشد از ابتدای ماجرا نظاره گر این جدال است.
با گذر زمان پایین و پایین تر میرود.
ندایی را در قلبم احساس میکنم:
تو شایسته شدی
یاد ندایی که موسی در کوه شنید میافتم، قطعا از جانب پروردگار است. مثل نمره قبولی و پاس شدن یک درس، مثل جواب کنکور و پذیرفته شدن در دانشگاه.
چقدر این حس را دوست داشتم، همه ی ترسش به این لحظه می ارزید. به ماه نگاه میکنم، دارد غروب میکند.
غروب ماه را اولین بار است میبینم،
انگار جایزه این قبولی است، من که دیوانه غروب خورشید هستم حالا غروب را از نوع ماهش تجربه میکنم.
دیگر آرام میخوابم. سنگ های زمین به بدنم فرو نمیرود، دیگر نجوی ندارم، آرام آرامم.
نمیدانم ساعت چند است.
سپیده دم اتوماتیک بیدارم میکند. حالا طلوع دیدن دارد، با نمره قبولی و ترسی که دیگر وجود ندارد. لذت میبرم و شکر میگویم پرودگار فلق را، پرودگار شکافنده ترسها و تاریکی ها.
درود بر شیدا خانم عزیز
از کلمات گرم شما سپاسگزارم
واقعیت اینه که این تجربه که به لطف پروردگار عالمیان و با هدایت او شکل گرفت، تاثیر بسیار زیادی در شجاعت من گذاشت….
و یک بار دیگه بهم نشون داد اگر نتایج جدید میخوام باید اعمال جدید انجام بدم
در پناه هدایت الهی باشید
آتی خانم سلام
از پاسخ شما سپاسگزارم
خوشحالم و خداروشکر که از نوشته بنده استفاده کردید
به اشتراک گذاری این تجربیات و تکرار اونها باعث هرچه بیشتر اثرگذاری و تکرار آگاهی های اونها میشه و این تکرار افکار مثبت آرام آرام باورهای رو میسازه
اونوقت دیگه در بزنگاه ها اتوماتیک رفتار صحیح نشون میدیم و این آگاهی ها جزوی از شخصیت ما میشه
در پناه پروزدکار عالمیان شاد باشید و سربلند
درود بر سحر خانم عزیز
واقعا بحث هدایت بسیار گسترده است و جای صحبت کردن بسیار دارد. خود استاد دو فایل یک ساعتی در مورد هدایت دارند که داستان مهاجرتشون رو توضیح میدهند. بارها و بارها گوش کردم و لذت بردم و یاد گرفتم.
خداروشکر و خوشحالم که این نوشته توجه شما رو جلب کرده.
امیدوارم هر کداممون بیشتر و بیشتر از هدایت های رب مون استفاده کنیم و مستقیم به هدف برسیم بدون اینکه به کوچه بن بست ها و سنگلاخ ها بریم…
در پناه عشق الهی شاد باشید
سلام حمید آقای گل
از پیام شما سپاسگزارم
سر سپردن به هدایت واقعا نتایج بینظیری داره
بسیار لذت بخش تر از آنچه قبل از آن تجربه فکرش را میکنید
امیدوارم شما هم رویای خودتون رو عملی کنید و با این تجربه ظرف وجودی تون بزرگ تر بشه
در پناه هدایت الهی شاد و سربلند باشید
آفرین به شما رضای عزیز
که مثل اسم و فامیل زیباتون به مقام رضا رسیدید
کسی که به وحدت رسیده باشه با پروردگار عالمیان میتونه این طور زیبا و سپاسگزارانه بنویسه
حال خوبتون رو تبریک میگم
خوشحالم که این احساسات پاک رو تجربه میکنید و این کیفیت زندگی رو درک کردید
شاد باشید و سربلند