سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 171

سلام استاد عزیز و مریم بانوی عشق

استاد جون دمتون گرم بابت دیدن این همه زیبایی و لذت فراوانی که از دیدن این همه زیبایی و عظمت و فراوانی و عشق پروردگار می برید گوارای روحتون

استاد بحث مقایسه نیست فقط با هر بار دیدن شما ،با هر بار گوش دادن به فایل ها دیدن حال شما ،ملاک هاتون برای داشتن حال خوب ،حرکت در مسیر توحید ،شناخت تون از پرودگار ،بیشتر با خودم شخصیتم و حال خوبم لذت می برم و خودم را تحسین می کنم که مرحبا اکرم عمری ناآگاهانه آگاهانه زندگی کردی در حالیکه همیشه مسیر مخالف افکار و عقاید جامعه در مورد یه زن را طی کردی ،هیچ کس هیچ کس نبود بهت بگه دمت گرم دختر بابت جسارت هات تصمیم گیری هات ،اما رفتی جلو و فقط و فقط با مشورت با خدا

اینقد با پوست و گوشت و استخوانم لمس کردم که نگو

بسیار برام این تنها بودنه و با خدا حرف زدنه اتفاق افتاد اصلا الگوی من پیامبر بود و واقعا در سال این تمرین را سالها انحام می دادم و الان می فهمم جسارتی که در وجود نهادینه شده چطور شکل گرفته

بطور مثال ،سال 88 تنها رفتم عربستان بعد از طواف متوجه شدم می توانم در مسجد الحرام معتکف بشم

حالا من بودم و یه دانه موز و یه دستمال پارچه ای همراهم و هیچ ساعت 10 شب باید برمی گشتم بعد از طواف هتل ،منی که از گروه جدا شده بودم و مشغول عشق بازی ،و جالب تر که فرکانسشم از قبل فرستاده بودم که دلم می خواد کنار خانه ی خدا تجربه کنم .رفتم روبروی سنگ هجر الاسود و کنار آب زمزم لبه پله نشستم و صحبت با خدا

کم کم داخل رواق های روبروی کعبه خلوت شد یه گوشه ی دنج برای خودم پیدا کردم یه خانم قائناتی عزیز که او هم یه طرف تنها بود ازش خواستم که من به مدیر کاروان اطلاع ندادم ایشون شماره هتل من را به همسرش داد که در حال برگشتن به هتلشون بود داد و قرار شد به مدیر کاروانم اطلاع بده که من کجا هستم و 3روز هتل نیستم .

استاد جون

3 شبانه روز رویایی رویایی رویایی

من و کعبه و تماشا و دیدن و لذت و مناجات

اینقد ایران بودم همه می گفتند تنها نباید جایی بری نمی دونم عرب ها چی و از این حرفا که فقط غیر از ترس چیزی نیست

من اونجا 3 شب در یه گوشه از مسجد که هیچ کس هیچ کس نبود نه کاری باهام داشتند خدای من فقط عشق بود عشق بود و عشق

در گرمای بالا تیرماه روزا روزه بودم و شب ها به مناجات

عصر که می شد بچه های کاروان زن و مرد کنار آب زم م پیدام می کردند و برام غذا می آوردند

استاد بعد از سه روز برگشتم هتل دوش گرفتم و رفتم غار حرا و دوباره تجربه

بسیار تجربه مناجات و تنها بودن و الهام گرفتن و عمل به هدایت ها در زندگیم داشتم و اصلا شخصیت خودم را با این سبک سالهاست تحسین می کنم

استاد اگه الان بک بزنم به کودکی ام حتی در کودکی تنها منبع آرامشم لذتم طبیعت بود ساعت ها در صحرا و مزرعه و جوب آب بازی می کردم بدون اینکه متوجه بشم چند ساعت گذشته و اینکه کسی بدونه من الان کجام

شکر بابت همه چی شکر بابت به یاد آوردن جسارت هام

شکر بابت آشنا شدن به این مسیر و کار کردن آگاهانه و بزرگتر کردن ظرف وجودم

استاد دقیقا هدایت شدم دوباره به تنها شدن و تمرکز برای تصمیم گیری برای یه تغییر دیگر در این مسیر

به امید الله مهربان میرم جلو و میام براتون حتما از نتایجم میگم بی نهایت

بچه ها هیچ هیچ هیچ تفاوتی به نظر من در زن و مرد وجود نداره این اراده و خواست توست که تو را به رویاهات می رسونه

طبق آیات قرآن زن و مرد را برای آرامش هم آفریدیم ولی محدودیتی برای زن برای رسیدن به رویاهاش وجود نداره

بارها شده که سوار ماشینم شدم تنها و زدم به جاده

تنها ساعت ها در دل شب سحر در جاده فقط رانندگی کردم تا طلوع صبح

شده برم جایی که هیچ شناختی نداشتم جاهای بکر و بعد بومی های اونجا تعجب که یه زن تنها اومده اینجا

اصلا حال می کنم که وارد ترسام بشم

بسیار تجربه دارم و امید وارم هر روز بهتر بهتر و بهتر بتوانم بر ترسام غلبه کنم و ایمان دارم با امید و توکل به خدا بازم می توانم می توانم می توانم

در پناه الله همه جسور و با ایمان و موحد زندگی کنیم .