سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 171

سلام به استاد جان عزیزم و‌مریم نازنینم

نمیدونم یهو دوس داشتم احساسم رو بنویسم .اول ازهمه خداوند رو شکر میکنم به خاطر اینهمه زیبایی خدایا من این برگای پاییزی و این مناظر رو دیوانه وار دوست دارم چقد لذت بردم استاد ازونجا که داشتید درباره خدا حرف میزدید و همون لحظه خورشید نمایان شد و‌اونجا چه صحنه فوق العاده ای بود الهی شکرت الهی شکرت

من خیلی زیاد دوس دارم تنها باشم و تجربه هایی هم دارم اما فقط شبها بود میرفتم خونه خودم که تازه گرفته بودم بدون هیچگونه وسیله ای فقط یه بخاری و یک فرش و سایه پنجره ها و درختا روی دیوار

من اونجا با خدا حرف میزدم و واقعا چقدر اون روزها خداوند منو با هدایتهاش و نشونه هاش متحیر میکرد .دلم میخاد بازهم اون لحظات زیبا برام تکرار شن و خداوند رو با تمام وجود حس کنم .استاد جان و مریم نازنینم خیلی دوستتون دارم که اینقدر زحمت میکشید تا زیباییها رو بهمون نشون بدید خیلی خیلی از خداوند ممنونم بخاطر بودنتون و آشنا کردن من با شما و قانون زیبای هستی .

من خب اوایل کمتر میتونستم تجسم کنم اما الان اون لحظه ای که استاد رفتید داخل آب من با تمام وجودم احساس سرما کردم و بطرز عجیبی حس کردم منم پریدم داخل آب سرد ‌‌استاد من واقعا تحسینتون میکنم بخاطر این شجاعتتون . من هر جا پا روی ترسام گذاشتم کلی نتایج مثبت گرفتم و واقعا این ترسها باعث میشن انسانها خیلی از لذات جهان رو نچشن و تجربه نکنن .

خدای مهربونم من بینهایت عاشقت هستم و عاشق این زیباییهات من‌ و‌همه دوستانم رو لبریز از نعمت و ثروت و سلامتی و شادی کن .

الهی شکرت