سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 171

اگر  تجربه «خلوت با خود در طبیعت» را داشته ای، در بخش نظرات این فایل، درباره برکت های این خلوت بنویس؛

بعنوان مثال:

چقدر خودت و  توانایی هایت را بهتر شناختی؛

به چه درک بهتری از آنچه در زندگی می خواهی، رسیدی؛

وضوحی که از اهداف خود بدست آوردی؛

چقدر الهامات را بهتر دریافت کردی؛

سوالهایی که از خداوند پرسیدی و  هدایت هایی که از او طلبیدی و پاسخ هایی که دریافت کردی؛

ایده هایی که برای حل مسائل ات و پیشرفت در زندگی ات دریافت کردی؛

ترس هایی که بر آنها غلبه کردی؛

وابستگی هایی که از آنها جدا شدی؛

و جسارتی که به خاطر این تجربه در وجودت ایجاد شد تا قدم های جدی ای برای تحقق اهدافت برداری؛

تجربیات شما، الهام بخش و راهنمای میلیون ها نفری می شود که در طی زمان نوشته های ثبت شده ی شما در این صفحه را می خوانند.

اگر هم تا کنون این تجربه را نداشته ای، بعنوان تمرین در صلح بودن با خود، برنامه ای برای خلوت با خودت در طبیعت در نظر بگیر و سعی کن چند روز را به تنهایی با وسایلی ساده، در طبیعت با خودت خلوت کنی.

این کار کمک می کند به شناخت بهتر شما از خودت، اهداف و خواسته هایی که داری یا بهبودهایی که باید در زندگی خود ایجاد کنی؛

سپس  تجربیات خود از برکت های این خلوت را در بخش نظرات این فایل بنویس.


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

دوره عزت نفس

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    434MB
    26 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

313 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «در دستان خدا» در این صفحه: 1
  1. -
    در دستان خدا گفته:
    مدت عضویت: 951 روز

    سلام دوست عزیزم؛چقدر لذت بردم از نوشته هاتون و هرلحظه خودمو جای شما گذاشتم…من تازه سه ماهه به این جمع پیوستم و هنوز خیلی روخودم باید کار کنم.خیلی خیلی تحسینتون کردم و از ته قلبم خواستم منم ترسهام بریزه و مثل شما بشم.اون قسمت چای در طبیعت و آب زلال رو با تمام وجود احساس کردم و ازخدای خودم خواستم..راستش من فقط توی روز تنها میرم پیاده روی و شبها حتی پسرم رو هم نمیذارم بره چون میترسم کسی مزاحممون بشه یا گوشیمونو بزنن یا چیزای ازین قبیل…تازه همون روزشم که میرم پیاده روی یه قیافه ای واسه خودم درست میکنم عین پیرزنها که یوقت کسی مزاحمم نشه و سریع درحد یکساعت میرم و برمیگردم…دوره های مربوط به کارم هم که رفتم همش شب نشستم تو اتوبوس صبح با تاکسی رفتم توی اون محل و عصرم دوباره سریع اومدم تو اتوبوس …انقدر سفررفتن رو سخت میکنم برای خودم و اطرافیانم که دفعه آخر پسرم گفت من دیگه باتو نمیام مسافرت…انقدر استانداردامو بالا میگیرم که حتی موقعیت سفری که تو ذهنم ساختم هم برام پیش نمیاد…هتل 5 ستاره و تمیز و پرسنل مؤدب و رستورانش مرتب و بیش از 40-50 ملیون پول داشته باشم و ….بعد هی میگم وای اگه رفتیم هتلش سوسک داشت من چیکار کنم پولام حروم میشه که همش باید به پسرم التماس کنم که بیاد دوسه ساعت بریم باهم بیرون بتابیم ..وهمش میگم خوش بحال اینایی که سخت نمیگیرن و میرن طبیعت گردی…تازگیا هی میگم خب من تا نتونم یه سفر خارجی برم هیچ جایی نمیرم و واقعا دارم میپوسم یعنی همشششششش تو خونه تنها نشستم و تنها جایی که میرم دفتر کارمه نهایتش با پسرم یه رستوران برم یا یه خرید ولی حتی توی پارک اگه یکی بهم متلک بگه تاخونه میلرزم…چند روز بود به یکی ازدوستام که طبیعت گردی میکنه فکر میکردم و میگفتم خوشبحالش که انقدر آزاد و راحته…پسرم چند وقته میگه من دیگه میخوام تنها با دوستام برم سفر و من همش تو این فکرم که یه راهی برای خودم پیدا کنم…از طرف دیگه با وجودیکه خودم زندگی و بچه دارم مادرم هم خیلی دوسداره روم کنترل داشته باشه و اگر حتی بگم رفتم فلان خیابون خرید کردم میگه چرا منو نبردی ولی من دوسدارم تنها باشم و بخاطر همه ی این حرفا هیچوقت نتونستم قدم از قدم بردارم…بهرحال خیلی خیلی خداروشکرکردم که شما تونستید تو این راه قدم بذارید و براتون بهترینها رو آرزو دارم…امیدوارم منم روزی به این نقطه برسم و بیام برای دوستان تعریف کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: