سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 171 - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

313 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد فتحی گفته:
    مدت عضویت: 3848 روز

    ساعت 11:30 صبحِ 15 آذر

    اگر این مورد که بری توی طبیعت و تنهایی کمپ بزنی، بری خودتو بشناسی، بری و لذتشو ببری و تنهای تنهاا باشی خودتو و خدای خودت و این طبیعت … پس من چقدرر داشتم هر روز این تمرین را به مدت یکسال انجام میدادم اونم به صورت پیوسته واقعا دمم گرم، این دو روزه که وقتی اول صبح از خواب بلند میشم توی همون جام یک قسمت جذاب و عمده صحبت اول صبحم شده سپاس گزاری از خودم، کارهایی که کردم با تمام شجاعت ها دل کندن ها و .. روحیه‌ی مارکوپولویی‌ام را بیشتر از همیشه تحسین میکنم.

    این کامنت به نظرم TOP TOP، پس با عشق بخوانید با عشق لذت ببرید، سیوش کنید، اسکرین بگیرید تا بارها بخوانید و بازم لذت ببرید.

    محمد،

    خاطره ی سفر تنهایی تولد 1397 را بنویس …

    خاطره ی سفر با رضا به تنهایی سفر کردن تو جنگل ابر …

    خاطره ی سفر به شهیون به تنهایی …

    خاطره ی سفر به جزیره شهیون با دوست جان …

    ساعت 11:00 شب همین روز!

    خداروشکر میکنم که یک روز دیگه خدا بهم عمر داد تا امروزو ببینم و با تمام وجودم تجربه اش کنم و حس! و البته درس‌ها یاد بگیرم، حالا جلوتر خدمت گلتون میگم.

    امروز روز عجیبی بود برای من …

    روز از دست دادن یک عزیز در دنیای فیزیکی ..

    روز عمل به الهاماتم با قدرت تمام در مسیر عشق و علاقه ام ..

    روز خلق ثروت هر چند کمش ..

    روز کنترل ذهن بهتر از همیشه

    روز متفاوت نگاه کردن

    صبح که فایل را یکبار دیدم واسه خودم نوشتم که اون خاطره ها را بعد از عمل به الهامت بنویس آخه ساعت 13 باید میرفتم و قدم فیزیکی هم براش بر میداشتم و تا غروب فعلا یک قسمتش طول کشید .. با عشق هاا با لذت هاا حالا وقتی که کامل انجامش دادم میام میگم. به راستی که به این محمد جدید واقعا افتخار میکنم و تحسینش میکنم.

    خلاصه با عشق رفتیم و دیدیم و حال کردیم و کلــــی فیلم گرفتیم و مستند و بعد رفتم کافه و تا الان کافه بودم اما دو ساعت پیش تماس گرفتن و بهم گفتن تنها مامان بزرگت به رحمت ایزدی پیوسته درست توی سن 95 سالگی ماشاا.. راستش ناراحت نیستم چون اون آدم قبل نیستم چون اون نگاه گذشته را نسبت به مرگ ندارم دیگه و باورهای جدید در این مورد کاملا کارشون را انجام دارند میدند اینو از احساسم میتونم بگم، اما خب من محمد 27 ساله و این مادربزرگی که دست خدایی بود که همیشه ی خدا بهم عشق می ورزید و حتی توی دل سربازی بهم زنگ میزد و حالم را میپرسید و برام دعا میکرد .. قطعا خدا خیلی دوسش داشته که بردش پیش خودش.

    اوکی اوکی اوکی بریم سراغ اصل مطلب ..

    درس های امروز خیلی برام باحال بود، وقتی امروز رفتم که الهامم را عمل کنم بهش چون باور کردم وواقعا این یک الهام از طرف نیرو و انرژی برتری که همه چی را میدونه و من را خلق کرده و توانایی هدایت من و تمام موجودات را داره و توی مسیر نکته اش اینجا بود که نگفتم خدایا میخوام اینو و اونو برام این روزها یک چیز بیشتر از همه چیز اولویت شده، اونم «لذت بردن» من گفتم به خدا که من میخوام خداجوونی عشق من فقـــط میخوام لذت ببرم تو هدایتم کن در زمان مناسب باشم در مکان مناسب باشم، میسپرم کسب و کارم را به تو ..

    و خداوند هدایت کرد ..

    وقتی رسیدم به محل فیلم برداری خیلی چیزها به یادم اومد و با دوست عزیزم که دست خداست مرور کردیم ..

    من میدونم چی میخوام از این الهام میدونم مسیر میخوام چطوری باشه اما گفتم برای قدم های بعد تصمیم نمیگیرم نمیتونم بگیرم من ..

    بیا در لحظه باشیم، اوکی؟!

    فقط قدم اول فقط قدم اول محمد! اوکی؟

    قدم اول را برمیداریم وقتی برداشتیم کامل و تمام، قدم بعدی بهمون گفته میشه، به وضوح میرسه رضای عزیز. ..

    اومدیم برداشتیم قدم اول را که درست تو همون لحظه فیلم برداری عزیزی اومد که سه سال بود ندیده بودمش یک خانم بسیار دوست داشتنی، ایشون وقتی فهمید که ما داریم چکار میکنیم مارو برد به اتاق خودش و نشون دادن یک ویدیوی ده دقیقه ای که برای یونسکو ارسال کرده بودند در مورد شهر شوش یا Susa و ویدویی که من داشتم میگرفتم با اون ویدیویی که این خانم دست خدا نشونم داد خیلی خیلی بهتر شد خیلی مفید تر .. یکم جلوتر رفتیم، خلاصه با عشق و لذت این کارو داشتم انجام میدادم که رسیدیم به پارت دوم فیلم برداری که بلـــه بازم دوباره خدا به یک شکل دیگه برام دراومد .. به شکل دوستی که اونم سال ها بود ندیده بودم و بهم هنوز من چیزی بهش نگفتم ایده بهم داد .. که در نهایتم رفتیم و اجراش کردیم و چقدررررر فوق العاده شد. واقعا تو فکر من نبود اون کارو کنم ولی خدا وقتی بهش میسپاری واقعا برات غوغا میکنه معجزه میکنه … و نکته اینجاست من توی تمام مسیری که داشتم عمل میکردم به الهامم واقعااا داشتم لذت میبردم .

    غروب شد و برگشتیم و من رفتم کافه .. اما قبل از کافه رفتن میخوام اینو بگم که واقعا اگر حرکت نمیکردم اون درها را بسته میدیدم و واقعا نیازی نیست که برم جلوتر تا بفهمم و ببینم اون ده‌ها، صدها و هزاران قدمی که خدا برای فقط یک قدم و ده قدم و صد قدم برداشته ی من نشون میده را ببینم نه!

    (((از تو حرکت از خدا برکت )))

    رفتم کافه بازم کلی اتفاقات خوب، مشتری فراوان، ادم های مهربون و دوست داشتنی و ساده فراوان؛ الهی شکر الهی شکر برای خلق ثروت الهی شکر برای آدم های فوق العاده الهی شکر برای نعمت تکنولوژی الهی شکر برای همه چیزهاییی که هست که دارم که میخوام الهی شکر برای این زندگی برای این حال برای آشنایی با قانون الهی شکر برای هدایتمون بچه ها، به اینجا درست به همینجا، بخدا قدرشو بدونیم، قدرشو بدونیم کی هستیم، کجا داریم زندگی میکنیم، قدر هم را بدونیم، قدر تک تک فایل ها قدر محصولاتی که داریم و ماا میدونیم که بچه ها هزاران برابر پولی که برای دوره ها هزینه میکنیم ارزش دارند قدر این استاد را این مریم جان را بدونیم قدر ابراهیم مدیر فنی الهام جان پشت صحنه را ..

    الهی شکر ..

    استادمون از ما خواست که مثل خودش خاطرات این شکل سفر را بنویسیم و من میخوام شمارو به 8 مهرماه 1397 ببرم از خوزستان، شوش میخوام با هم سوار قطار بشیم واگن 6 کوپه … ساعت و به سمت مقصدی بریم که برای تولدم انتخاب کردم آبشار بیشه پوران لرستان.

    کولمو بستم وسایلمو برای آخرین بار چک کردم، چادر حرفه ای دو سه نفره کله گاوی آبی رنگ، زیرانداز، وسایل آشپزی، خوراکی برای چندروز، کمل بک، کیسه خواب، باند، هدلامپ، موبایل ساده، لباس گرم و .. بزن بریم ساعتشو راستش یادم نمیاد چند بود دقیق، ولی شب بود رفتم توی واگن رستوران که یک دست و رنگ تا چایی بنوشم و اونجا یک آدم فوق العاده را دیدم یک معلم که با خانمش اومده بود و آرزشون بود کانادا برن همشهری من هم بودند نمیدونم کجان ولی هر جایی هستند امیدوارم شادترین باشند، رسیدم به درود اولش میخواستم برم دریاچه گهر وقتی رسیدم به ایستگاه درود نیمه شب بود اومدم پرسیدم چطور میشه به دریاچه گهر رفت نشانه ها جوری بود که به نظر خدا منو داره پس میفرسته عقب، اصلا پس فرستاد ( اما خدا جون هدیه را پس نمیفرستن ) اوستای بنا که خدا باشه گفت اقا جون الان اگر بری گهر یخخخخ میزنی میمیری تو هم برای تولدت اومدی دیگه هیچ .. با قطار محلی سریع السیر که از همینجا میاد اول صبح بزن برو بیشه ساعت 8 صبح میرسی اونجا .. اقا ما شب همونجا روی صندلی هااا خوابیدیم در حالی که داشتم فایل گوش میدادم، و صبح شد و رفتیم … واییی چه حالی چه حسی داره اول صبح اونم پاییز اونم لرستان به قول جنوبی ها خیلی خش بود رفتم و رسیدم به آبشار بیشه پوران قرار شد که من یک هفته ای را اینجا کمپ بزنم برای تولدم و دقیقا داستانشم این بود که اومده بودم تا خدا رسالتم را بهم بگه و تا نگه من دست از سرش برنمیداشتم

    و یک داستان دیگه هم داشت اینکه چرا این سفرو اومدم؟ خب گفتم من اگر بخوام به خودم هدیه بدم چه هدیه ای میدم؟ قطعاا بهترینش را و بهترینش برای من اون زمان و الانم سفره .. پس به خودم این سفرو با چاشنی هویدا شدن رسالت زدیم و رفتیم ..

    وای وای بیشه بینظیره پسر ..

    این اولین باری بود که میومدم اینجا ..

    بیشه در سکوت بود و خورشید همینجوری داشت اوج میگرفت و فضا را نورانی تر و روحانی تر میکرد، در همین سکوت به خدا گفتم خدایا مارو جایی ببر که هیشکی نباشه و این یک هفته راحت کمپ بزنیم و با هم گپ بزنیم و عشق کنیم صفا کنیم ..

    پیاده روی کردم و کردم و از کنار آبشار زیبای بیشه هم گذشتم و تا اینکه به انتهای مسیرهای تعیین شده رسیدم گفتم خدایا کجا برم؟ گفت فرمونو بده چپ (مسیر خاکی بود) مسیرو دادم چپ همینجور مسیر خاکی بود و سربالایی شروع میشد … رفتم و رفتم و رفتم خدایا کدوم ور؟ این تریل کوچیکه را برو .. رفتم و رفتم بعد از 15-20 دقیقه ای بالا رفتن رسیدم به یک سنگ بسیار بزرگ و یک مقدار سطح Flat یا تخت، که کنار سنگ بزرگ یک تک درخت زیبا بود، همونجا زمین را تمییز کردم سنگی بود میذاشتم کنار تا آسیبی به چادر نزنه، چادر قشنگمو خونه امو برپا کردم خونه ای که نصف بیشتر- دو سوم ایران را دور زده و رو زمین دراز کشیده، زیراندازمو انداختم کیسه خوابمو درآوردم همه چی که اوکی شد رفتم ننوم را برداشتم و بین دو درخت گذاشتم توی شیب ولی، رفتم دنبال هیزم و ماشاا.. فراوان، از نظر خوراکی تا سه چهار روز اوکی بودم، از نظر آّب دو روز ( تقریبا 5 لیتر آّب داشتم – کمل بکم سه لیتر، با یک بطری 1.5 لیتری و یک بطری 500 میلی ) عملا من نیازی به گاز و کپسولم نداشتم چون آتش روشن میکردم و همیشه روشن بود تقریبا، و نگم براتون اون زمانم خیلی مراقبه میکردم یک استاد داشتم توی این موردم خیلی خیلی کمکم کرد دست خدایی بود برام کلی از مسیرو برام روشن کرد و چه عودهایی بهم میداد ولی اون آدم الان دیگه خبری ازش ندارم یک نکته هست اینکه، «نخوام به اون آدمایی که قبلا کلیی باهاشون خاطره ی خوب داشتم الانم برم و فکر کنم که اون آدم همون ادم گذشته اس چون میتونه نباشه و توی این مورد هم برای من نبوده، خیلی وقت هاا شده همین الانم حتی هاا بچه ها، مثلا با هم میریم پیش فلانی و اقاا چقدر میخندیم و اصلا انقدر روی مثبت اون شخص را برانگیخته میکنیم که همینجوری مثل نمک میپاشه رو ما و جر میخوریم از خنده بعد از چند روز میگذره دوباره به همون فلانی میگی یا اون بهت میگه میای امشبم بریم پیش همون کلی دوباره بخندیم بعد میری میبینی که انگار نه انگار اون روزز کجا امروز کجا .. برای خودم درسی شده که نخوام بچسبم به ادماا و بازمم این این این درس که بخوام این اولویت باشه که بگم خدایا منو هدایت کن به لذت بیشتر من میخوام لذت ببرم ادمش مهم نی کجاش مهم نی .. اینا فرعیاتن هر جا برم تو هستی ولی بذار در زمان و مکان مناسب باشم» و به نظرم این نگاه توحیدیه. اوکی/

    جونم بگه براتون خیلی خوشحالم که میتونم مثل تسلا بنویسم و تا صبح بنویسیم و این بهترین روشیه که الان خدا هدایتم کرد برای کنترل ذهن اوووم الهی شکر. خیلی خداروشکر میکنم که نیازی نیست فکر کنم که چی بنویسیم بلکه خودش میاد .. و من بازم فقط دارم لذت میبرم.

    من عاشققق نوشته هامم یکی از لذت های بیشتر من یکی از تفریحات من خواندن کامنت های خودمه که عشقمم عشق خالص و ناب و یکتا و دنیا نظیرشو مثل من ندیده و نخواهدم دید چون فقط یک دونه محمد مارکوی دیونه مثل من هست .. و مثل شما هم همینطور هر جایی که هستید هر کجا که هستید با هر نگاهی با هر شغلی با هر تصویری ..

    و همه ی این اشعار این تصاویر این نقش ها این رقص ها شکلی از خداست .. و من میپرستم خدایا بازم به تو میگم همینجا، تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم .. خدایا مارو هدایت کن به راه راست به راه راست کسانی که به آن ها نعمت روز افزون اعطا میکنی و نه گمراهان و نه مورد غضب واقع شدگان و نه کسانی که بخل ورزیدند و نتونستند دل از این دنیا با تمام زیبایی هاش بکنند و نتونستند ببخشند نتونستند به ثروت برسند که بتونند بگذرن ازش .. نه به راه کسانی که تونستند ببخشند و ثروتنمند بشند و بگذرن از دنیا با تمام داشته ها و دارایی ها .. به راه کسانی که تونستند زیبایی بیشترو تحسین کنند سپاس گزاری کنند به خاطرش و آسانشان کردی برای آسانی بیشتر. به این راه This is my way.

    خلاصه اون زمان روز خب 9 مهرم اومدم و من خوشحال ترین آدم روی زمین بودم و حسش میکردم واقعا نو بودن همه چیز را میتونستم حس کنم، میشد از اون بالای کوه ( تقریبا 70%ی نوک ) که دقیقا روبه روی آّبشار بود همه را دید ولی هیشکی نمیتونست تو را ببینه چقدر حال میداد زیر تخته سنگ بزرگ وسایل آشپزیم را گذاشته بودم چندتا کنده خداروشکر همونجا بود چه آتیشی شده بود همش تقریبا روشن بود و اگر به خاکسترها میرسید انقدر گرم بود اون خاکسترها که سریع دوباره روشن میشد، دفترم دستم بود میرفتم رو ننو با خدا صحبت میکردم میرفتم تو چادر با خدا صحبت میکردم میرفتم آشپزی میکردم با خدا صحبت میکردم میرفتم و حالت مراقبه امو میگرفتم و عود را روشن میکردم بازم با خدا صحبت میکردم و میگفت و گفت .. و گفت .. گفت بنویس .. گفت بنویس .. بنویس ..

    رویای من، رویای سفر به دنیاست تا الانم تکاملم را طی کردم توی سفر به دور ایران تونستم توی همین ایران بیشترین لذت را ببرم به اندازه ی ظرفم و هربارم که با حال خوبم با سپاس گزار بودنم خدا طبق قانون و آیه ی 7 ابراهیم ظرفمو بزرگتر کرده بازم ادامه دادیم و بازم لذت بیشتری بردیم .. رویای من سفر به دور دنیاست و دیدن زیبایی های دنیا اینکه ادمای دیگه دنیا با زبان ها و نگاه و لهجه ها و .. چه غذایی میخورن خب تست کنم چه باورهایی دارند خب بفهمم چه جاهایی میرند خب برم ببینم .. و از همه ی این ها مستند بگیرم بسازم تولید محتوا کنم و با تمام مردم دنیا و نه فارسی زبان ها به اشتراک بذارم از همون اول با تصویر بزرگ آشنا شده بودم و داشتم.

    توی این مسیری که از اون روز تا الان طی کردم کلی چیز یاد گرفتم، کلی بزرگتر شدم، زبانم به یک تسلط خوبی رسید، مهارت فیلم برداری با گوشیم خیلی بهتر شد ادیت کردنم نگاه هام باورهام در همه زمینه، کلی عزت نفسم رشد کرد کلی جاهای جدید رفتم کلی دوستای فوق العاده مثل شماها دیدم و هر روزم خداوکیلی داره تعدادشون بیشتر میشه که به شکل های مختلف به سمت هم هدایت میشیم اینستا، یوتیوب، ساندکلود، اینجا، فیزیکی، تلگرام … کلی مهارت باریستایی و کافه داریم رشد کرد تونستم کافه راه اندازی کنم برای دست خدایی، تونستم هنرجو بگیرم و آموزش بار سرد و گرم کافه را توی دو روز اموزش بدم، تونستم کارهای دستی را یاد بگیرم و درست کنم مثل دریم کچر، دستبند کاموایی و پای بند و هدبند و .. یکسال به همین شکل کوله گردی و هیچهایک برم سفر و هر جا میرفتم بساط دلی راه بندازم و بازم دوستای جدید بازم خلق ثروت بازم بی نهایتتتتتت بارررر ارائه خودم محصولاتم نگاهم و چقدرررررر معجزه هااا دیدم بی نهایت بار این معجزاتو این سال هااا که اینجا هستم تو غالب کامنت نوشتم و هم خودم لذت بردم و هم بچه ها و وای من، کمال گرایی من من چقدر کمال گرا بودم چقدر کارها به عقب میافتاد نمیگم الان خیلی بهتر شدم! حتی نمیگم بهتر شدم! میگم کمی رشد کردم حرکت امروزم منو رشد داد واقعا حالا واقعا فقط باید ادامه داد به امید خدا، بسپری خودتو بهش، بسپری کسب و کارت را بهش، بسپری هر چی میخوای بهت میده، بسپری روابطت را بسپری چرا که بازگشت ما به سوی خودشه چرا که او میداند و ما نمیدانیم! اون تواناست و قدرتمند و ما ضعیف. اوست غنی و ما نیازمند. امروز واقعا حالی عجیب دارم .. احساسی عجیب … اما نکته ی فوق العاده و قابل تاملش اینه که من هنوزم دارم لذت میبرم …

    و اما! به خاطر همین مسئله جهان گردی توی سال 99 رسیدم به یک چالش و تضاد حسابی! «سربازی» توی سن 25 سالگی ..

    خب رفتم گفتم میرم رفتمم تو دلش نابودش رفتتت بابابا کلییی بزرگترر شدم تیر 400 تا اواسط مهر 401 تمام شد خداحافظ شماا

    اینم تیکش زدم من برام خواسته ام مهمه قدم برداشتم براش یک روزه نرسیده با کوله باری از تجربه

    و هر چقدرم رفتم جلوتر سفر بیشتری رفتم انصافا فهمیدم که هیچی هنوز نمیدونم! هنوز نمیدونم!

    و یک چیز دیگه هم فهمیدم اینکه چقدرررر من متفاوتم منظورم «ماست» .. کسایی که قانون را آشنا هستند باهاش و جزیی از زندگیشون شده چقدر ما متفاوت فکر میکنیم و داریم نتیجه میگیرم و افراد دیگه چطور .. چقدر ما خوشبختیم .. اینو مثل این باور که ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست باید هر روز به خودم میگم که من خوشبختم خوشبختم …

    بعد از دو روز که از کمپم به تنهایی در اون بهشت گذشت هر چی بود را میذاشتم توی چادر و زیپشو میبستم و شامپو و حوله و لباس برمیداشتم و میرفتم به سمت رود .. 200-300 متر جلوتر از آخرین جاایی که برای خانواده ها نشیمن گاه درست کرده بودم میرفتم بازم کسی نبود اونجا میرفتم و اینجوری درست مثل همین فایل استاد و مریم حمام میکردم توی ابِ یخِ یخ لامصبی لرستان واقعاا حال میدادد اولش سرد بود هاا ولی به قول استاد جان فقط برای ثانیه ای بود .. حمام میکردم وآب پر میکردم و میومدم بالا .. و دوباره دو روز بعد .. چقدر ویوی ننوم رویایی بود به سمت چپ که نگاه میکردم ابشار اون روبه رو و زیر سرم بود … چقدر خوبه که همه چی را از بالا نگاه کنی چقدر همه چیز برات به نظر کوچیک میاد این درس را هم DRONE بهمون داده و میده.

    یک چند باری هم میومدم کلا پایین با ادمای اونجا ارتباط میگرفتم یادمه یک پیرمردی بود نظافت چی اونجا بود گفت کجایی و چطور داستانش گفتم بهش تعجب کرده بود! چطور تنهایی رفتم اون بالا کمپ زدم .. خلاصه وقتی با داستان و روحیاتم اشنا شد شروع کرد به گفتن داستان هایی از همین جنس! افرادی که مثل من به اونجا اومده بودند دقیقا یادمه گفت یک هفته قبل از من یک زوج اومدند اسپانیایی که گیتارشونم آورده بودند. آمار قطار برگشت را گرفتم گفت سه ظهر اینجا باش ..

    همون روز وسایلم را جمع کردم و برگشتم رفتم راه آهن ایستگاه زیبایی داره بیشه پوران مخصوصا توی اواخر پاییز مثل الان، الان همش برگای زرد و قرمز و نارنجی را میتونی روی زمین روی کل مسیر ریلی ببینی اصلا حالیه درست مثل همین جنگل زیباا که توی این قسمت 171 دیدم، آقا منتظر شدم تا قطار بیاددد ساعت نزدیکای سه بود حالا اینجا داستان را داشته باشید کلی میخندید! خخ

    من اقااا غرق در احساس خوبببب توی دنیاییی خودم و خودمو خدای خودم .. یک قطار اومد مسافرا پیاده شدند یک سری ها سوار شدند دقیقا مثل داستان زندگیه هاااا بچه هاا توجه کردید؟ یک سری ها میمیرند یک سری ها به دنیا میان ..

    قطار اومد و رفتم و من هنوز منتظر بودم دیدم اقا نمیدونم یادم نمیاد گوشیم شارژ داشت یا نه .. خلاصه ساعتو دیدم دیدم نزدیک 4 شده پ قطار کو .. رفتم به اون مسئولش گفتم گفتم اقا قطار بیشه اندیمشک چی شد نیومد .. خندید! هومم؟! گفت رفت دیگه .. گفتم چی؟!! گفت رفت مگه ندیدی؟! کدومش بود؟!! همون .. عه عه عه اقاا من فکر میکردم عههه نگووو پسررر حالا چی شده بود؟! من قطب نمام خراب شده بود اون قطاری که اومد فکر میکردم داره میره دروود یعنی ایستگاه بعد بیشه تووو نگووو این قطار داشته میرفته اندیمشک .. هیچ دیگه اقااا با عشق برگشتیم گفتمم خدایا بریم بریم یک روز دیگه هم مهمونت شدیم .. اقا همون مسیرو برگشتم و دوباره چادر و وسایل و .. وای وای وایی دم دمای غروب بود ابرهای سیاه سیاه از اون دور مشخص بود حسم میگفت بارون میزنه و بله شروع کرد به زدن منم پناه آوردم به داخل چادر و میدونستم که باد و بارون شدیدی هست تیرک های چادرمو هم استفاده کردم و چادرو محکم کردم که با بادی نلرزه .. وای وای صدای همایون شجریان و باران کجا من کجا و عود خوشبو و صدای رعدوبرق و بارش باران شدیدددد .. و اشک های بی امان من …. دیوانه شدم دیوانه ی دیوانه .. تو همون حالم خوابم گرفت .. نمیدونم این خاطره هایی که نوشتم را چقدرشو میتونیید حس کنید ولی این باور توی نویسندگیم ساختم که میتونم تمام اون حسی که تجربه اش کردم را منتقلش کردم به لطف و هدایت خدا .. و فیدبک هایی که این سال ها گرفتم اینو باور هر بار قوی تر کرده برام.

    نیمه شب بلند شدم از خواب یک جوری آسمون صاف شده بود که انگار نه انگار بارانی بوده نه روی زمین و نه روی گونه های من ..

    ستاره ها درخشان تر از همیشه و هوا سردتر.

    گشنم شده بود .. یک نودل واسه خودم درست کردم و بازم لذت بود عشق بود ..

    فرداش که شد برگشتم توی اندیمشک برادر جان اومده بود دنبالم .. و .. این داستان زیبا در اینجا به پایان رسید.

    امیدوارم که نهایت لذت را مثل خودم برده باشید.

    سه خاطره ی دیگه را توی کامنت های بعدی اگر عمری بود میگم براتون …

    عاشقتونم

    عاشقتم پدر معنوی عزیزم

    عاشقتم من مریم جان قشنگم

    عاشقتم من دوست عزیزی که داری دنبال میکنی این زیبایی ها را با چشم و گوش و قلب مهربونت

    ان شاا.. همه امون توی این مسیر زیبای خودشناسی و خداشناسی ثابت قدم باشیم.

    01:10 صبح، 16 آذر 1401

    محمد مارکوی 27 ساله.

    از کلام تو بر تو حکم می‌شود. – عیسی مسیح

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      حمید امیری Maverick گفته:
      مدت عضویت: 1302 روز

      سلام و درود و رحمت الله مهربان به محمد فتحی بی نظیر …

      از درگاه جان جانان رب العالمین جان عزیز درخواست میکنم همواره در بهترین زمان و مکان و شرایط در کنار توحیدی ترین انسانها باشی و همیشه شاد و سلامت و ثروتمند باشی.

      قبل از هر چیزی روح مادربزرگ مهربانت شاد و قرین رحمت و آرامش ابدی خداوند. خداوند بهت طول عمر و سلامتی و آرامش بده.

      حقیقتش وقتی خواستم کامنتت رو بخونم دیدم چقدر طولانیه، گفتم کی بره این همه راهو 🤦🤦 بعدش گفتم تنبل بازی درنیار، من کلی منتظر موندم کامنت محمدفتحی بیاد روی فایل. مطمئن بودم تو این تمرینی که استاد داده با اختلاف بهترین کامنت مال خودته. و شروع کردم به خوندن. ، یه لحظه سرم رو آوردم بالا ، دیدم توی ایستگاه آتش نشانی هستم و شیفت شبکار‌. گفتم چیکار کردی محمد ، این که کامنت نبود، یه سفر بود. یه سفر به اعماق زندگی. محمد چنان غرق متن شده بودم هر چی میگفتی رو عین یه سکانس فیلم میدیدم. تمام مسیری که گفتی ، تمام سنگها و جاده، تابش خورشید و وزیدن نسیم. همه رو میتونستم احساس کنم. بخاطر همین بود که یهو به خودم اومدم دیدم یه لحظه انگار از آتش نشانی رفته بودم بیرون. رفته بودم توی اعماق دنیای محمد فتحی.

      تو محل کار زیاد بهم میگن دیوونه، چته خود به خود میخندی 😂😂 چه می‌دونن تو این کامنت ها چی میگذره ،یا توی فایلهای استاد. یهو ذوق زده میشی میزنی زیر خنده. 😂😂😂 ولی خب ماجرای زدن زیر گریه یه چیز دیگه است.

      پاشدم از تو ساختمون رفتم بیرون ،اومدم نشستم تو کابین اسکانیا. گفتم این ممد فتحی اشکمونو درآورد. بذار برم یه جایی بقیه گریه کردنم رو نبینن. و سفرم ادامه پیدا کرد. تک‌ تک‌ سکانس های دنیایی که ترسیم کرده بودی.

      حتی سنگچینی حاشیه فضای سبز کنار ایستگاه قطار. و سایه درختان و اون پیرمردی که باهاش حرف زدی.

      ماجرای جا موندم از قطار رو گفتی هم کلی خندیدم و هم بیاد قصه موسی پیامبر افتادم

      «وَوَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِینَ لَیْلَهً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً ؛ و با موسی [برای عبادتی ویژه و دریافت تورات] سی شب وعده گذاشتیم و آن را با [افزودن] ده شب کامل کردیم، پس میعادگاه پروردگارش به چهل شب پایان گرفت»

      موسی قرار شد سی شب با خداوند خلوت کنه،شب سی ام بهش گفته شد ده شب دیگه بمون.

      محمد فتحی یه شب دیگه بمون.

      خدا هم مشتاقمونه. دوست داره ، مشتاقه در مدار خودش باشیم. دوست داره در مدار نعماتش باشیم، خدایی که اینقدر نعماتش رو یادآوری کرده، میگه این وری بیاین، بیاین طرف خودم هر چی خواستی خودم بهت میدم.

      دیدی یه وقتایی آدم یه فیلم سینمایی میبینه و اونقدر تو عمق فیلم رفته که وقتی تموم میشه میگه این چرا تموم شد؟ چه زود آخرش تموم شد،حداقل کارگردان یه کمی طولانی ترش میکرد.

      برای خودم فیلم میان ستاره ای همینجوری بود . حکایت کامنت تو‌. یهو گفتم چرا اینقدر زود تموم شد🤦🤦🤦

      محمد کامنتت برای من یه سفر بود. نمیدونم چطوری توصیفش کنم. انگار منم اونجا بودم.

      درود به تو پسر بی نظیر.

      خیلی مشتاق بودم کامنتت رو بخونم. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر همه نعمتهای خداوند. بخاطر همه هدایت‌هاش. بخاطر این سایت،این فایلها ، این استادان عالی، این اعضای خانواده که دست و زبان خداوند میشن برای زیبا تر کردن جهان، برای آگاهی رسوندن به همدیگه.

      منتظرم بازم بریم سفر 😉😉

      همواره روی دستان جان جانان باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        محمد فتحی گفته:
        مدت عضویت: 3848 روز

        Play the music: ” Prayer – Movediz ” and after that read this comment brother.

        خیلی شکل های متفاوتی هست که میتونم در پاسخ این کامنت که توصیف حالی که برای من نوشتی را بگم و بنویسم.

        یک جوری بنویسم که به ذهنم بفهمونم ««من»» این کاراا را کردم هااا و بهش یک جور بهتر، بهتر و بیشتر از همیشه حالی کنم که «توانام» در خلق هر چیزی.

        یک جوری میتونم بنویسم که اون منیت من بزرگتر بشه و بگم اره هااا من من من …

        یک جور دیگه ام میتونم بنویسم که همین را می نویسم برات حمید ..

        من با کامنتی که برای من اشککک ریختم گریه امانم را برید بغض گرم ترکید باران اومد اومد اومد اومد این خوزستان نمیدونم باران که نمیزنه نزنه .. ولی روی چشمای من چراا زد .. ابیاریم کرد رشدم داد حال و هوام را عوض کرد ..

        حمید! همه ی این حال خوبی که دریافت کردی، میکنی، خواهی کرد اگر عمری باشه اگر جونی باشه مال خودش مال خداست مال اوستای بناست مال همون خدایی که مادر بزرگ من رفت پیشش و من و تو هم خواهیم رفت جایگاه ابدیمون 🥺

        هر خیری هر خیری بهم میرسه از جانب خودش

        این کلماتی که گفتی این حالی گفتی چقدررر من را رشد داد چقدر منو بزرگتر کرد

        راست میگی اونا نمیدونن توی اسن کامنت هاا چی هست که میبینن یهو میخندی یهو بغض میکنی یا یهو .. ولی اره هر کسی محرم اسرار نیست.

        هر کسیم اینجا نیست ..

        خوبی کنیم که جز خوبی چیزی نمیکونه

        عشق بورزیم که جز عشق چیزی نمیمونه

        فردا من و تو هم زیر خاک میریم و من دیگه ترسی از مرگ ندارم خیلی وقته که ندارم مهم برای من خوشبخت بودن خوشبخت زیستن عمل کردن ..

        توی عمل به الهاماتم ضعف داشتم و دارم تصمیم گرفتم بهترش کنم قویش کنم قدم برداشتم براش و چه معجزه هایی اول راه دیدم که فقط میتونم بگم خدایااا توو توو این دل اون دل را نرم کردی هااا تو …

        چقدر قشنگ از موسی گفتی و سی شب و ده شب و یک شب دیگه بمون محمد .. خدا دوست داره خدا مشتاقه چقدررر چسبید بهم شاید این داستان را نمی نوشتم این. درک بهتر فان نسبت به اون اتفاق اون روزم هرگزز نمیفهمیدم.

        یک ادمایی هستن خیلی سریع به دلت میشینن و احساس یکی بودن میکنی باهاشون خیلی خودمونی میبینیشون خیلی خاکی و پاک و تو یکی از اونایی حمید جان برای من و من برای تو و چه قشنگه داستان برادریمون

        من عاشقتم

        منتظرم بازم بریم سفر 😉😉

        همواره روی دستان جان جانان باشی.

        ممنونم که برام نوشتی …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      هدیه گفته:
      مدت عضویت: 1099 روز

      بنام عشق

      سلام محمدجان

      لذت بردم از قلمت و نوشتن ریز به ریز اتفاقات

      چقدر لذت میبری از این حالو هوایی که برای خودت خلق کردی

      درود بر تو که بر ترسهات غلبه کردی

      درود بر تو که وابسته نیستی

      رهایی ، رهای رها

      خدارو هزاران بار شکر که استاد چه شاگردانی دارن !

      من هم خیلی دوست دارم کسانی مثل تو رو که اینقدر جسورانه بدل طبیعت میرن

      همیشه جواد قارایی رو تحسین میکردم وقتی فیلمهاش رو میدیدم اما، شاگردان استاد علاوه بر لذت طبیعت گردی و خودشناسی ، باورهایی ساختن که اگر کسی در این مسیر نباشه لذتش دو چندان نخواهد شد. خدارو هزاران بار شکر

      برات آرزو میکنم به بهتر از اونچه در نظرته برسی.🙏🏽🌹❤️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      هدیه گفته:
      مدت عضویت: 1099 روز

      بنام عشق

      سلام محمدجان

      لذت بردم از قلمت و نوشتن ریز به ریز اتفاقات

      چقدر لذت میبری از این حالو هوایی که برای خودت خلق کردی

      درود بر تو که بر ترسهات غلبه کردی

      درود بر تو که وابسته نیستی

      رهایی ، رهای رها

      خدارو هزاران بار شکر که استاد چه شاگردانی دارن !

      من هم خیلی دوست دارم کسانی مثل تو رو که اینقدر جسورانه بدل طبیعت میرن

      همیشه جواد قارایی رو تحسین میکردم وقتی فیلمهاش رو میدیدم اما، شاگردان استاد علاوه بر لذت طبیعت گردی و خودشناسی ، باورهایی ساختن که اگر کسی در این مسیر نباشه لذتش دو چندان نخواهد شد. خدارو هزاران بار شکر

      من هم همیشه جزو آرزوهام بوده طبیعت گردی اما باورهای محدود کننده گیرم انداخته بود و حالا با آموزشهای بی نظیر استاد درهایی برام شروع شده به بازشدن. الهی شکرررررر

      برات آرزو میکنم به بهتر از اونچه در نظرته برسی.🙏🏽🌹❤️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    لیلا بشارتی گفته:
    مدت عضویت: 2419 روز

    به نام خدا

    سلام میکنم به استادان عزیزم

    وسلام به همه ی اعضای خانواده‌ام.

    وقتی به زمان‌هایی که در طبیعت تنها بودم فکرمیکنم به یاد میارم که اکثر الهاماتی که در زندگیم دریافت کردم ومنجر به عمل ونتیجه شد در همین زمانهای بودن در طبیعت بوده که میخوام تاجایی که ذهنم یاری کنه چندتاشون رو اینجا بنویسم تا الهام بخش سایر اعضای خانواده‌ام بشه …

    مثلا چند وقت پیش در شمال کشور کنار دریا در ساحل روستای میرود یک پیاده روی دوساعته داشتم که همزمان داشتم فایل یک کشف قوانین زندگی رو گوش میکردم وبادیدن خط ساحلی این الهامات به قلبم رسید.یه نیرویی توی قلبم میگفت این خط رو میبینی که امواج دریا شتابان میان وبه این،خط می‌رسند وبرمیگردند واز این جلوتر نمیان وداخل روستا ها وشهرهای هم جوار با دریا،نمیشن اینها همه بخاطر یه سری قوانینه وهیچ چیزی در این جهان خارج از این سیستم وقوانین کار نمیکنه .اگه هر چیزی الله بختکی بود ممکن بود این آب دریا در زمین پخش بشه وکل دنیا رو آب برداره در صورتی که هرچیزی در این جهان در جای درست خودشه وحتی آب دریا هم از قاعده وقانون جهان تخطی نمیکنه وچقدر نگاه سیستمی بودن جهان که استاد در دوره ی کشف قوانین میگفتن برای من با دیدن این صحنه تایید میشد .

    یا وقتی که به عظمت وشکوه وسعت دریا،نگاه میکردم پیش خودم بارها وبارها میگفتم ببین چقدر خداوند بزرگه ببین چقدر جهان بزرگه پس خواسته هاتو بزرگ کن از خدای به این بزرگی کم نخواه اندازه ی لیاقتت بخواه .ظرفتو بزرگ کن باورهاتو بزرگ کن باورکن انرژی که تونسته این عظمت وزیبایی رو خلق کنه براش کاری نداره ودرضمن اون انرژی قدرت خلق تمام خواسته ها رو به خودت داده وفقط باید قوانین جهان رو بشناسی ودرک کنی وعمل کنی ونتیجه بگیری وبا دیدن نتایجت باورهات قویتر شه،وبهتر عمل کنی ونتایج بزرگتر شه …

    با دیدن امواجی که پشت به پشت هم با شورو شعف خاصی میومدن تا خودشون رو به ساحل بزنند وبرگردند کلی خداوند با من حرف زد…

    بهم گفت ببین لیلا جان ،این امواج رو میبینی چطور برای رسیدن به هدفشون ذوق دارن وچقدر با انگیزه وخوشحال میان جلو ولی به محض اینکه به ساحل می‌رسند دست از تلاش برنمی‌دارند ودوباره ودوباره تلاش،می‌کنند و در کل این امواج همیشه وهر لحظه پویا هستند وهمین پویایی وایستا نبودنشون باعث شده،دریا انقدر ساحل رویایی داشته باشه وگرنه دریا تبدیل میشد به یک مرداب که بوی نا میداد پس هیچ وقت دست از تلاش عاشقانه در مسیر علاقت برندار همیشه با انگیزه باش هدفهای جدید برای خودت مشخص کن واسشون قدم بردار.

    یا وقتی که تصویر آسمونی که رنگش به رنگهای جادویی بنفش وفیروزه ای و خلاصه هاله ای از،رنگهایی که واقعا من حتی نمیتونم اسمی براشون پیدا کنم روی دریا افتاده بود ودقیقا آب دریا در دور دستها به رنگ اسمون بود وانگار دریا واسمون با هم ترکیب شده بودند ودرهم حل شده بودند باز خداوند در قلبم میگفت ببین لیلا جان داستان تو وجهان هم همینه ،جهان تو بازتاب درون توست مثل آیینه واتفاقات زندگی تو جدا از تو نیست وتو هر باوری که داری وهر فرکانسی که به جهان میدی دقیقا اتفاقات هماهنگ با همون فرکانس رو دریافت میکنی ومثل این دریا واسمون که گویی باهم ترکیب شدند تو در اتفاقات زندگیت که چه آگاهانه وچه ناآگاهانه خلقش کردی با فرکانسهات ،حل میشی وغرق میشی.چه این اتفاقات رو دوست داشته باشی چه نه همه رو خودت بوجود اواردی پس همونطور که وقتی رنگ اسمون تغییر میکنه رنگ آب دریا هم عوض میشه توهم فرکانسهاتو عوض کن تا اتفاقات وشرایط واهمه‌وادمهای زندگیت عوض شن.

    یه روز دیگه صبحگاه بود ومن در مسیر کوهستانی داشتم یه مسیر زیبایی رو میرفتم وباخودم وخدای خودم حرف میزدم خیلی حال عجیبی بود خورشید تازه داشت طلوع می‌کرد نوک کوه ها به رنگ طلایی درآمده بود وبسیار هوای عالی بود وعطر آویشن کوهی در فضا پیچیده بود یه لحظه در نقطه ی بلندی از کوهستان ایستادم رو به طلوع خورشید وکوههای باشکوه وسر برافراشته و محکم

    که چقدر پر غرور وبا صلابت بودند وهرکدام دشت های عظیمی را در آغوش داشتند ودر این لحظات روحانی که نسیم خنک وخوش عطر صبحگاهی صورتم را نوازش می‌کرد اشک تسلیم در برابر این همه بزرگی وعظمت وجلال وشکوه خداوند بی امان روی گونه هایم میلغزید وبه من نهیب میزد که نگران نباش تو مثل همین کوه ها هستی محکم وقوی و مسائل ومشکلات در برابر تو همین قدر کوچکند که این دشتها در برابر کوه ها

    پس تو از تمام مسائلی که داری بزرگتری ودریک لحظه مثل یک سناریو وفیلم تمام کارهایی که برای حل مسائل ومشکلات گذشته ام انجام داده بودم در آن تنهایی وخلوت از جلوی چشمام گذشت ودقیقا همون غرور کوههای بلند وسرفراز به من هم دست دادو تمام نگرانی‌های من به یک باره دود شد ورفت هوا انقدر به خودم مسلط شدم وبعدش که به راه افتادم با ایمان به توانایی هایم برای حل مشکلات زیادی که قبلا حل کرده بودم با خیال راحت وبااشک شوق پاهامو محکم روی جاده ی خاکی میکوبیدم وراه می‌رفتم وباخودم با صدای بلند میگفتم تو میتونی تو بارها تونستی پس بازم میتونی وتکرار میکردم خدایا آماده ام دریافت کنم وخدا خودش میدونه که در همون مسیر چه ایده های عالی بهم گفته شد که با همون شرایطم قابل انجام بود ووقتی در اولین فرصت با هزاران شوق انجامش دادم چه نتایج بزرگی داشت برای من ..خداجون شکررررررت.

    یادمه یه بار هم از خونمون هنزفری گذاشتم وبه تنهایی بدون هیچ مقصد خاصی شروع کردم به پیاده روی ویادمه دوره ی ثروت یک تو گوشم بود همینطور بدون توجه به محیط وتوجه فقط به سخنان استاد در گوشم یه دفعه دیدم نزدیک محله ای هستم که دوماه قبل ما در اونجا یه قطعه زمین خریده بودیم بعد یه ایده اومد که چرا این زمین رو خریدی گذاشتی اینجا مونده ؟ به امید اینکه زمین گرون شه،وتو بفروشی وپولدار بشی؟ مگه تو خودت عرزه نداری از توانییت واز کاری که عشقته پول وثروت بسازی پس همین الان برو این زمین رو توی چندتا املاک فایل کن واز اونجایی که من به شدت اعتقاد دارم که کارهای من خیلی راحت وبی دردسر باید انجام شه فقط رفتم یه املاک وزمین رو قیمت گرفتم وبرگشتم وموضوع رو به همسرم گفتم وبه طرز جادویی همون دوستی که زمین رو به ما فروخته بودند اون رو از ما خریدند وهیچ پولی هم جهت نقل وانتقال پرداخت نشد وتازه 100ملیون هم سود ما شد والبته من به چشم پاداش خداوند در پاسخ به شجاعتم برای فروش زمین نگاه کردم به این 100ملیون.

    ویه روز دیگه داشتم تویه خیابون درختی پیاده روی می کردم که ایده اومد شما خیلی خوب پول می‌سازید وهمه ی این پولها مثل یه رود به زمین زندگیه شما جاریه ولی چون این آب فراوان رو جهت دهی نمی‌کنید در زمین زندگیتون هرز میره وپای هیچ درختی از زندگیتون نمیرسه ونه تنها درختان زندگیه شما محصولی نخواهند داد که موجب لذت وراحتی ورفاه شما باشند بلکه نصیب علفهای هرز زندگیتون میشن که برای رشدونمو این درختان سمه

    حالا تو قلب من درختان همون کسب وکارمون وزندگیه مالیه ما بود وعلف های هرز اتفاقات غیر مترقبه ای بود که کلی برای ما هزینه داشت …

    خلاصه ایده اومد چقدر در ماه‌ درامد دارید ؟

    300ملیون تومان ( بچه ها توی پرانتز بگم که درامد ما در سال 97 ،3ملیون بوده وما در عرض سال‌های 98و99و400و401 به این رشد 100برابری رسیدیم اونم فقط با کارکردن روی خودمان به کمک آموزه های استاد وعمل کردن به قوانینی که استاد آموزش میدن) خوب جواب دادم 300 ملیون وخداوند بهم گفت برو با هرپولی که الان میتونی نه با قرض نه با وام برو یه جایی رو پیش خرید کن وهرماه اون 300 ملیون رو بریز برای اون ملک ومن هم خیلی بالا وپایین کردم چون با باورهایی که من ساخته بودم که باید همه چیز رو پولش رو کامل بسازم وبرم کش ونقد بخرم این ایده مغایرت داشت اما چندین وچند بار فایلهای ثروت یک رو گوش کردم واز خودم پرسیدم چه باوری پشت این عملت هست ؟ باور عدم احساس توانایی برای ساختن پول برای خرید نقدی ملک یا برعکسش ؟ جوابم این بود که نه من دارم خوب پول می‌سازم ومیخوام به پولهایی که وارد زندگیم میشه جهت بدم هرکسی اینکارو به یه روش انجام میده مثلا یکی درآمدش رو میزاره بانک یکی طلا می‌خره ومنم باهاش اپارتمان پیش خرید کردم ودر نهایت دنبال این نیستم که خونه بخرم تا گرون شه وبفروشم فقط میخوام درآمدم جهت دهی بشه وهرز نره ودر نهایت هم شرایط به سمتی رفت که به جای یک واحد دو واحد خریدیم و یک ماه درمیان برای هرکدام 300 ملیون پرداختیم والان هم برای هردو واحد تسویه کردیم وخداروشکر تصمیم داریم بریم تو یکی از این واحدهای بسیار خوش ساخت در یک محله ی بسیار آرام ودنج زندگی کنیم واون یکی رو هم بفروشیم و کسب وکارمون رو ارتقا بدیم تا کارهامون راحتتر وبا کیفیت تر پیش بره ونتایج بزرگتر بشه به امید خدا.

    وخبر خوب اینه که استاد جان من لیلا بشارتی از هیچ هزینه ای برای رشد وبهبود خودم وکسب وکارم دریغ نمیکنم وبسیار در این مورد دست ودلبازم واین بزرگترین وباارزش ترین سرمایه گذاری هست که انسان میتونه برای زندگیش انجام بده چون میلیاردها برابرش برمیگرده.

    وپیشنهاد من به همه ی اعضای خانوادم اینه که هر مقدار که امکانش رو دارید روی خودتون وکسب وکارتون هزینه کنید با شجاعت ودست ودلبازی خرج کنید برای خودتون دوره ها رو تهیه کنید برای کسب وکارتون وسایل بهتر بخرید کارتون رو راحتتر وساده تر کنید با ابزار مناسب و قسم میخورم که با ارقام میلیاردی برمیگرده به شما وجاداره همینجا بگم که این هم الهامی بود که در طبیعت زیبای جنگل به قلبم جاری شد دیدم هرجا که نور کافی واب کافی وخاک مناسب وحاصلخیز وجود داشته در اونجا جنگل انبوهی شکل گرفته ومیلیونها درخت سر به آسمون کشیدن وهرجا طبیعت اینهارو از خودش دریغ کرده نتیجه چیزی جز کویر نبوده پس ماهم باید دست ودلبازانه برای خودمون هزینه کنیم تا زندگیه حاصلخیزی چون جنگل سرسبز داشته باشیم .

    اینو منی دارم میگم که از خرجیه یه هفته ی خونم پس انداز میکردم تا دو گیگ نت بخرم وفایلهای دانلودی رو دانلود کنم ونگاه کنم والان خداروشکر نه تنها اکثر دوره هارو خریدم بلکه دیگه همیشه گوشیم به اینترنت نامحدود متصله وهمین طور که دارم کسب وکارم رو بهبود میدم وشخصیت خودم رو با دوره های استاد وتکرار این دوره ها بهبود میدم همین طور به صورت تصاعدی دارم رشد میکنم .

    وروند رشد تکاملی من رو بچه های سری اول 12قدم تایید می‌کنندکه کجا بودم والان کجا هستم.

    خلاصه اینکه بچه ها خداوند درسها وقوانین زندگی رو به میلیونها خط وشکل به ما داره نشون میده یه نمونش میتونه حرفهای استاد باشه،ومیلیاردها نمونه رو در طبیعت میتونیم بشنویم وببینیم و درک کنیم ودر زندگی به کار ببندیم ونتیجه بگیریم و هم در این دنیا وهم در سرای ابدی خوشبخت وسعادتمند زندگی کنیم.

    عاشق همتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      ندابشارتی گفته:
      مدت عضویت: 1415 روز

      سلام ابجی لیلای قشنگم

      من شاهد همه ی این موفقیتات و زمان هایی که منتظر الهامات بودی برای هر انچه که اینجا نوشتی ،بودم

      و چقد باجسارت به نداهای درونت گوش میکردی

      چقدر صبور بودی

      چقدر تغییر کردی

      چقد با ارامش منتظر بودی وقتی شرایط به ظاهر اکی نبود

      چقدر داشتی با خودت با نجواهات حرف میزدیو قدرتمندانه پیروز شدی

      چقدر خوب داشتی قانونو عمل میکردی

      چقدر حواست بود،وقتی نااگاهانه یه جاهایی خیلی ریز،از قانون دور شدی سریع زود برگشتی و همه چیو درست کردی (شراکت با پدرمون) که اصلا انقد توی مدار درستی هستی،که نیازی به تلاش تو نبود جهان خودش اتومات شرایطو عوض کرد تا تو دچار ناراحتی و خلاف قانون نشی

      چقدر خنده هات از سال 97 98 99 400 401

      قشنگو قشنگتر شده

      چقد چشمات برق میزنه

      چقد ارامشی برای همه

      هرکی دو کلمه باهات حرف میزنه،میگه ایکاش بازم پیشمون باشی

      چقد الگویی واسمون

      چقد بحق ابجی بزرگمونی

      چقد خوبه که منو ابجی فاطمه ،یکی از شاگردای ممتاز خدا و استاد رو توی خونمون داریمو با چشمامون هم تلاشو ایمانتو دیدیم هم نتایجتتو

      خداروشکر❤️‍🔥

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سید علی حسینی گفته:
      مدت عضویت: 1281 روز

      سلام خانم بشارتی

      چقدر این متن شما واسم تاثیر گذار بود؛واقعا لذت بردم همش درس بود برای کسی که اول راهه؛چقدر خوشحال شدم و لذت بردم از اینکه تونستید در عرض 4 سال درامد شما 100 برابر شود؛واقعا این خودش یه موفقیت و پیشرفت بسیار بزرگیه و من بهتون تبریک می گویم؛

      من همیشه تو ذهن خودم میگفتم میخام درامدم بشه 300 میلیون در ماه ولی تردید داشتم یکم که میشه نمیشه؛اما این متن شما یه هدایتی بود از طرف دوست من ینی خدا که میشه خوبم میشه فقط کافیه ایمان داشته باشی؛

      انشالا در پناه خدا همیشه از موفقیتتون در سایت بنویسید تا هرکسی که پیام شما رو میخونه به ایمان برسه که میتونه به ارزوهاش برسه هرچقدر هم که بزرگ باشه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        لیلا بشارتی گفته:
        مدت عضویت: 2419 روز

        سلام اقای حسینی عزیز دوست هم فرکانسم

        خیلیییییییییییییی خوشحالم که موثر بود ..

        ما همه از کامنتهای هم باور میگیرم که می‌شود.

        ادامه میدیم با باورو ایمان…

        من از شما سپاسگزارم عزیزم.

        قانون یکیست وباید فقط طبق اون باور کرد ورفتار کرد تا نتایج رو هربار بهتر وبزرگتر از قبل دید.

        براتون ارزوی موفقیت وثروت دارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        لیلا بشارتی گفته:
        مدت عضویت: 2419 روز

        سلام اقای حسینی عزیز

        خیلیییییییییییییی خوشحالم که موثر بود ..

        ما همه از کامنتهای هم باور میگیرم که می‌شود.

        ادامه میدیم با باورو ایمان…

        من از شما سپاسگزارم عزیزم.

        قانون یکیست وباید فقط طبق اون باور کرد ورفتار کرد تا نتایج رو هربار بهتر وبزرگتر از قبل دید.

        براتون ارزوی موفقیت وثروت دارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1988 روز

    به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه وبه صورت کاملا طبیعی و بدیهی

    سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان عزیزم

    تمرین عملی عزت نفس که تو این فایل در موردش صحبت کردید که چقدر اقدام عالی هست تنهایی بری تو دل یه طبیعت بکر و خلوت و در سکوت و آرامش بشینی ساعتها با خودت و خدای خودت خلوت کنی به شناخت خودت و خواسته هات برسی به اهدافت و برنامه هات فکر کنی سوال بپرسی از خدا از مسیری که باید بری به جواب واضح و روشن تو سکوت و تنهایی که الهامات رو واضح تر می شنوی هدایت بشی تصمیمات مهم زندگیت رو که هیچ اطلاعی از ایندش نداری با توکل به خدایی که از دیده وسیع و بینهایت خودش می بینه و نه از دید محدود و ذهن منطقی و محدود من تصمیم درست رو بگیری به درک درستی از خودم از اهداف و خواسته هام برسم به شناخت خودم و جهان اطرافم برسم به صلح درونی برسم و ترسهام کمتر و کمتر بشه به جواب سوالهای اساسی زندگیم و تصمیم مهم زندگی با مشورت با خدای درونم برسم که بهترین راهنمایی و مشورت رو فقط میشه از خدا گرفت اونوقت با قاطعیت بیام تصمیم رو عملی کنم من تا حالا این تجربه بزرگ و شگفت انگیز رو نداشتم که تو. تنهایی یک هفته ای رو تو دل طبیعت باشم و بر ترسهام غلبه کنم و با خدا راز و نیاز کنم ولی درک میکنم که این تجربه چقدر منو رشد میده بزرگتر و قویتر میکنه و من رو به صلح درونی میرسونه و به آرامش و ازادی بیشتر هدایت میشم ولی از صمیم قلبم از خدا میخوام که این فرصت مناسب رو در زمان و مکان مناسب به من بده رو شونه های خودش منو ببره به بهترین زمان و مکان و من به این یقین و باور برسم که من بدون وابستگی به کسی و یا چیزی میتونم با خدای خودم در تنهایی و سکوت لذت ببرم عشق بازی کنم بر ترسها غلبه کنم به مسیر درست تصمیم درست هدایت بشم ایمان بیارم که خدا برای من کافی ترین هست مسیر من قدم بعدی من مشخص و روشن بشه و من بعد از این تنهایی و سکوت در دل طبیعت قطعا انسان بزگتر و قویتر و رشد یافته تر و تکامل یافته تر با تجربه تر و در مدار بالاتری خواهم بود من لایق هم صحبتی با خدا و دریافت الهامات و گرفتن جواب سوالاتم از خدا هستم و رسیدن به این جواب و مسیر درست نتیجه ای رو که برام رقم میزنه قطعا در سالهای بعد منو شگفت زده میکنه و به یادم می مونه که این کارکردن روی خودم این خلوت و تنهایی در دل طبیعت چقدر مسیر رو برای من واضح و روشن کرد و این بهترین خاطره زندگی من از این تجربه میشه استاد همون جور که گفتید افراد زیادی از این تجربه طبیعت گردی و موندن در دل طبیعت چند روز در تنهایی و سکوت بهترین خاطرات زندگی خودشون رو ساختند و بارها تعریف میکنند نه از مثلا خرید خونه و فلان ماشین و مهاجرت و یا بیزینس بیشترین لذت و شیرین ترین روزها رو تو تنهایی و سکوت و آرامش در دل طبیعت داشتند و بارها یادش میکنند و چقدر براشون روزهای رویایی بوده چقدر به آرامش و صلح درونی رسیدند به جواب سوالات رو گرفتن به تصمیم درست با مشورت با خدا رسیدند و آینده عالی براشون به همراه داشته به هرحال از خدا میخوام این تجربه بزرگ و لذت بخش رو بر ای من هم رقم بزنه به خصوص که با بودن در این دوره سلامتی با کوله بار سبکتر و ذهن بازتر و انرژی بیشتری میتونم از این فرصت مناسب و عالی استفاده کنم انشاءالله به زودی تجربه کنم و از لذتش و روزهای خوب براتون بنویسم

    بعد از دو ساعت پیاده روی در دل این طبیعت زیبا و بکر و رویایی وسط یه جاده خلوت جنگلی که از دو طرف پوشیده از انبوه درختان زیبا و بلند قامت سرسبز وبا برگهای زیبای پاییزی بعضی از درختان و تابش نور آفتاب روی برگها و تنه های درختان باشکوه تر و جذابتر شده بود رسیدیم به خونه زیبامون در نهایت زیبایی و امنیت همه چی سرجای خودشه در دل این طبیعت کنار چشمه آب جاری و برگهای پاییزی که روی زمین و ماشین ریخته بود رنگ زرد و نارنجی و قهوه ای برگها و صدای خش خش برگ های زیبا زیر پا اصلا روح آدم رو جلا میده خنکی هوا در این سطح از ارتفاع کنار اب چشمه با بدنهای گرم و قوی شما دو عزیز دل بعد از این پیاده روی چقدررررررر فوق‌العاده حسش بی نظیره حرکت برگ پاییزی روی اب چشمه جاری که بی مقاومت داره حرکت میگه چقدر زیبا و رویایی ملکوتی و روحانی هست این فضای بهشتی خدا خدایا شکرت

    تحسین میکنم این سطح از امکانات این ساعت جی شاک رو این همه اطلاعات دقیق از سطح ارتفاع ،دمای محیط ،جهت جغرافیایی، زمان دقیق ،بدون نیاز به باطری با نور خورشید شارژ میشه و ضد آب در عمق دویست متری اب هم قابل استفاده هست و این ظاهر زیبا همه چی این ساعت عالی و برازندتون بود استاد جان تحسین میکنم آزادی مالی شما رو استاد جان که این ساعت و همه امکانات عالی و به روز با تکنولوژی روز دنیا رو تهیه میکنید و لایق استفاده ازشون هستید

    استاد جان یکی از موهبتهای دوره سلامتی همین سوخت و ساز متابولیسم درست بدن هست که باعث میشه سرما و گرمای بدن تنظیم باشه و این تضاد که به خصوص در خواهرم بود و همیشه در فصل زمستان به شدت سردشون بود و تمام اون تضاد هایی که تو فصل زمستان برای شما به وجود میومد برای ایشون هم بود در این دوره برطرف شده و به حد تعادل رسیده و برای من هم شرایط دمای بدنم بهتر شده و تو این فصل پاییز کاملا اوکی هستم خداروشکر در این دوره نتایج بزرگتر و بهتر میشه و ادامه دار هست

    چقدررررررر فوق‌العاده بود اون لحظه ای که کتری روی گاز بود داخل تراک کمپر و مریم جانم با پیکنیک تو فضای این بهشت بال مرغ با زردچوبه ایرانی و اب رودخونه درست میکرد آخ که چقدررررررر من عاشق این غذا کتف و بال مرغ هستم و از خوردنش سیر نمیشم و بارها تو این دوره خوردم و لذت بردم انشاءالله بازم بارها و بارها این غذا رو بخورم البته عاشق اینم که خدا قسمت کنه تو دل اینچنین طبیعت رویایی و بهشتی بخورم و غرق لذت و شکرگزاری عمیق قلبی بشم

    تحسین میکنم این رابطه عاطفی عالی بین شما دو عزیز دل رو که استاد این عمق عشق بدون وابستگی در نهایت آزادی و احترام رو کاملا حس میکنم و فقط از خدا خواستم با این الگو و نشانه ای که از طریق شما دو عزیز دل به من داد منو به این الگو به این نشونه به این کانون توجه ام که ایمان و باور منو ساخت که هست میشود و امکان پذیر هست هدایت کنه و من هم لایق تجربه این رابطه عاطفی بینظیر لاجرم هدایت بشم امین یا رب العالمین

    تحسین میکنم شجاعت مریم عزیزم رو که جلوتر از شما استاد جان رفتند تو اب سرد رودخونه تو این هوای سر حمام کردند و این آب سرد همون طور که گفتید تو دوره سلامتی سازگار با طبیعت بدن هست و مکانیزمهای دفاعی بدن رو فعال میکنه من تو تابستون فقط دوش آب سرد گرفتم و واقعا لذت بردم و تجربه عالی بود استاد جان عاشقتم که شامپو زدی به سرتون و تو این سرمای اب کاملا مراحل حمام کردن رو اجرا کردید و لذت بردید چقدر یخی اب صورتمون رو سرخ کرد واقعا تجربه فوق‌العاده ای تو این طبیعت داشتید به شیوه گذشتگان دوش گرفتن و غذاخوردن و زندگی کردن با این امکانات عالی شما در دل این طبیعت بکر در این بهشت زیبا گوارای وجود توحیدیتون این تجربه رویایی انشاءالله روزی من هم لایق تجربه اش بشم

    بعد از سه روز اقامت رویایی در این بهشت و این پیاده روی های عاشقانه شب نشینیهای عاشقانه غذا خوردن و دوش گرفتن در دل این طبیعت اینهمه تجربه جذاب و بی نظیر و اینهمه رشد و بزرگ شدن این زیبایی رو ترک میکنید و به زیباییهای بیشتر و نامحدود و جاری خداوند در زمان و مکان مناسب دیگری هدایت می شید چقدر زیبا بود و لذت بردیم هم شما و هم ما از دیدن این همه شگفتی و زیبایی عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  4. -
    Ati گفته:
    مدت عضویت: 1672 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    استاد عزیزم ،مریم جون دوست داشتنی سلام

    مریم جون صحبتتون با در صلح بودن با خود شروع شد ،عبارتی که من از سال 99 با استاد آشنا شدم ،از ایشون و شما شنیدم .عبارتی که برای من یک میسینگ پیس توی پازل زندگیم بود ، وقتی شنیدم اول فایل گفتین برید تو طبیعت و در صلح بودن با خود رو از اونجا شروع کنید ،من به یاد اول سفرم با شما افتادم ،موقعی که داشتم از تو آموزه های استاد مفاهیم این کانسپت رو در میاوردم و باید یک تشکر ویژه بکنم از شما مریم عزیزم ، من این مفهوم رو به صورت دقیق وقتی سریال های سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت رو دیدم ،فهمیدم .

    اون هم از طریق شما ،آرامشتون ،رفتارتون ،توضیحاتی که میدادین ، شما برای من مفهوم در صلح بودن با خود هستین مریم عزیزم 🤍

    استاد عزیزم بار ها و بار ها هدف گذاری کردم و تمرین کردم برای در صلح بودن و دقت به مصداق هاش ، و هر بار کمی بهتر و بهتر ،واقعا پله به پله …میتونم بگم امروز نسبت به نقطه ی اول خیلی تغییر کردم ،خیلی زیاد و چقد حالم بهتره 🤍

    هنوزم یکی از تاپیک های اساسی من ،برای روی خودم کار کردن همین مفهومه ،عاشقتونم استاد عزیزم ،مریم جون برای تموم درس هایی که میدین ،برای الگو بودنتون .🌱

    ای جوونم استاد،فک میکنم شما آب گرم فلکده شهسوار (تنکابن) رو میگید واقعا زیباست .

    مریم جون چقد زیبا بود نکته ای که گفتین ، مثل یک تلنگر بود برای من ،این که گفتین این وابستگی به شخص یا مکان یا وسائل باعث میشه ذهن محدود شه ،وقتی یک هفته رها کنیم و یک چیزی مثل کمپینگ رو تجربه کنیم میبینیم که میشه زندگی کرد و خوشحال بود بدون اون وابستگی ها و ذهن وا میشه برای تجربه مهاجرت ،تجربه رفتن به دل ترس ها و …

    همزمانی جمله ی با خدا مشورت کردن یک چیز دیگه ست با تلالو نور تو جنگل وااقعا بی نظیر بود ،نمیتونم حسمو توصیف کنم ،استاد از اون جمله ها بود که من چند بار زدم عقب و دوست داشتم تکرار شه و تکرار شه ..

    تو دفترم نوشتم ..

    استاد، این چند ثانیه برای من ترجمه ی توحید بود ، دارم فکر میکنم چه مفاهیم طلایی ای رو فقط از شما شنیدم و بعد از اون تو ذهنم تلنگر ایجاد شد ،استاد من با تموم سلول هام ازتون ممنونم 🌱

    اینقد جنس این چند دقیقه متفاوته دوس دارم سکوت کنم و اجازه بدم حرف هاتون وارد قلبم شه ..✨

    خداای من ،لحظه ای که برگشتین به خونه ،این قاب ،چقد رویاااییه ،چقددد🤍رنگ برگا ،بی نظیره ،این توناژه سبز و زرد و نارنجی دیوونه کننده ست واااقعااا❤️

    عاشقتونم استاد که اینقد الهام بخش هستین ،ایند منبع امید ،چقد لذت بردم توضیحات ساعت و شنیدم ،چقد حس فراوانی و ثروت بهم القا شد ،چقد دوستون دارم آخه ❤️

    واای خدای من چقد ویویی که از داخل کمپر گرفتین نسبت به رودخونه ، رویاییه ..

    چقد همه جا تمیزه ،چقد شما با دیسیپلینی مریم جون😍😘

    واای بالاخره رسیدیم به اون قسمتی که از قبل گفته بودین ،خدای من حتی نمیتونم تصورشو بکنم :))دوش تو آب رودخونه با اون دماا

    عافیت باشه وااقعا 🌱

    خب باید با این جنگل بی نظیر کلیفرنیا خداحافظی کنیم ،مرسی مرسی ،بی نظیر بود ،بقدری پیور و شیرین بود که من واقعا بیشتر لحظه ها خودمو کنار شما میدیدم ،

    دوستون داارم

    🤍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  5. -
    ارشیا گفته:
    مدت عضویت: 2179 روز

    به نام خدای نهربان

    سلام استاد عزیز و مریم بانو مهربان.

    ایمدوارم که مثل عگیشه عالی باشین،خواستم‌یکی از تجاربه هام رو براتون بگم.

    همین نوروز بود که خیلی معجزه طور یک سفر دو نفره با دوستم صمیمیم جور شد به شهر kemerدر آنتالیا،در یک طبیعت فوق العاده در یک هتل فوق العاده یک تجربه جدید و بی همتا تا به اون موقع داشتیم.

    یادمه که پشت جنگل بود،جفت طرف شهر کوه و صخره و جلو دریا.

    در اینط بیعت بکر من با خودم خلوت هایی هن داشتم،یادمه درگیر یک وابستگی هیل یبد قلق بودم که یخلی اذیتم‌ میکرد،هم میخواستم درستش کنم و هم ایده نداشتم،اون موقع من در خولت هیا خودم سوال هایی مرسیدن و جواب هایی گرفتم،اصلا درمورد قانون،دوست داشتن خود و عزت نفس،هدفگذاری و…خیلی نیاز داشتم‌که روشن بشم.از همون لحظات اول پرواز گوشیم رو باز کردم و هدایت شدم به یکسری متن های آموزنده و اسکرین شات هایی که از مقاله های سایت گرفته بودم.اصلا انگار همون لحظه یه گره ای باز شد،وقتی رسیدیم تمرکز برنکات مثبت ما شد کوه،دره و دریا های قشنگی که جاده آنتالیا به Kemer بهش میرفت.روزهای بعد یادمه با یکرس ینفاهین راحب هدفگذاری بود برخورد کردن و فایل های نشانه روز هم همه مربوط به هدفگذاری بود.

    اصلا من کلا نیاز داشتن هدفم رو بیابم و برگردن به مسیر درست.

    وقتی بر.شتم آنچه که دستم بود یک کنترل ذهن مناسب بود،یک هدفمندی بود و انکیزه ای فوق العاده برای ادامه.استاد عزیز هنوز نشده که برم به طبیعت مثل شنا یه گوشه بزنم کنار و چند روز بمونم،تحسینتون نیکنم که انقدر ماجراجو هستین و حواستون به تک تک زیبایی ها هست.ایشالا در آینده شرایط یک سفر به طبیعت یا مکانی در میانه طبیعت فراهم بشه و بتونم که از نتایج اون بگم و معجزات اون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  6. -
    ساناز افشین پور گفته:
    مدت عضویت: 1752 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم نازنینم

    استاد دیدن سفرهای شما واقعا منو میبره به دل اون شرایط و حالم رو واقعا خوب میکنه.یکی از آرزوهام اینه که به دل جنگل برم و این حس زیبا رو تجربه کنم لذت میبرم وقتی میبینم اینقدر راحت به دل جنگل میرین و ایقدر راحت با اون شرایط ارتباط برقرار میکنید.استاد وقتی پریدیم توی آب واقعا تمام وجودم یخ کرد .از شجاعتتون لذت بردم.تصمیم گرفتم سری بعد که رفتم استخر به ترس هام غلبه کنم و بدون ترس آموزش شنا رو یاد بگیرم. چون چند وقتی هست که میرم آموزشی استخر و خیلی خیلی میترسم وقتی که میپرم توی آب مخصوصا عمق4 متری.

    شما درس شجاعت رو هم به ما میدین.خدایا بی نهایت ممنون که همه جای این کره زمین زیبا وهست و هیج کجا احساس نمی‌کنیم که غریب هستیم جنگلا شما رو یاد شمال انداخت و مثل شمال واستون زیبا و لذت بخش بود. وقتی میگین به دل طبیعت برین و با خودتون خلوت کنید با خدای خودتون حرف بزنید واقعا از ته قلبم آرزو میکنم که این روز رو تجربه کنم. از ته دلم از خدا میخوام همین اندازه وقت بهم بده نا بتونم به دل طبیعت برم و نهایت لذت رو از وقتم ببرم بدون اینکه نگران درآمد و کارم باشم.وقتی میبینم که شما اینقدر راحت سفر میرین و نگران شغل درآمد و کارتون نیستین از خدا میخوام که من رو هم هدایت کنه تا همین قدر وقت آزاد و بی دغدغه داشته باشم برای لذت بردن از لحظه به لحظه ی زندگیم.

    از خدا میخوام که مثل شما تکامل طی کنم و این روزهای زیبا رو تجربه کنم چون واقعا حیفه که هر انسانی که توی این دنیا داره زندگی میکنه نتونه از این شرایطی که شما در اون قرار دارین نتونه لذت ببره و فقط روز و شب رو به بطالت بگذرونه و همیشه دنبال یه لقمه نون بدوهه و هیچ لذتی از جهان اطرافش نبره . شما واقعا رویایی هر کسی هستین که میخواد رشد کنه .

    به امید رسیدن به قله های موفقیت تک تکمون در کنار شما و شناخت بهتر جهان توحید و رسیدن به سر منزل مقصودمون.که همش شادی هست لذت و خوشبختی که متاسفانه این روزها آدمها فقط در حال دویدن و نرسیدن هستن.و همیشه دنبال مقصر میگردیم ‌و تمام عمر میگذره بدونه لحظه‌ی آرامش.

    ولی ما عباس منشی ها یاد میگیریم و سعی میکنم و برای لذت بردن بیشتر پیش میریم. و خداوند بهترینها رو سر راهمون قرار میده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  7. -
    حمید محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3542 روز

    به نام خدا

    سلام، چقدر دیدن این فایل از سفرنامه برام لذت‌بخش بود، چرا که بعد اینکه فهمیدم برای بیشتر شدن، بایستی قدردان آدم‌ها و داشته‌های «الان‌َم» باشم، اون روزا یعنی همین دو سه ماه پیش، با یه پژو 206 صندوقدار مسافرت میرفتم و سعی میکردم از لحظه‌ها و اتفاقات سفر با همون شرایط لذت ببرم و قدردان باشم و خدا رو صدهزار مرتبه شکر الان به لطف خدا یه تویوتا لندکروز دوکابین تو پارکینگ خونه‌م پارکه و کلی تجربه و سفر جدید منتظر من و خونوادمه، بزرگترین درسم از آموزه‌های استاد عزیزم اینه که قدردان حال حاضر و چیزهایی که دارم باشم که در اینصورت هم از لحظهٔ حال لذت بردم و هم رشد و پیشرفت کردم.

    زیباترین لحظه‌های هر قسمت برام اون جائیکه که استاد با دیدن هر اتفاق جالب، چه طلوع خورشید، چه غذا، چه آب، چه چای، چه پیاده‌روی و… بی درنگ و ناخودآگاه میگن «خدایا شکرت»

    واقعا زیباست و یه درس بزرگ

    ممنونم ازتون که به چیزی که میگید عمل می‌کنید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  8. -
    عیسی غریبلو گفته:
    مدت عضویت: 3136 روز

    به به ، به به

    چه صفایی

    احساس می کنم که چقدر با این آهنگ خوب سطح آگاهی و شعورم از این گفته ها بالاتر میره

    امروز دقیقا به این موضوع رسیدم و اون رو هم روی دیوار نوشتم (( آرام باش و همه چیز را بخدا بسپار ))

    قبلا این کلمات وقت برام کلمه بودند ولی امروز م رو باهاش زندگی کردم

    همه چیز را رها کردم و شکر خدا در احساس خوبی هستم

    همه چیز را بخدا سپردم همه چیزهایی که نگران شون بودم که بهشون می رسم تا منم از زندگی لذت ببرم

    اکنون در لحظه حال هستم و بهترین لذت را دارم و همین است اصل قرار ما با خدا و زندگی

    بودن در زمان و لذت بردن از زمان حال و ایمان داشتن به اینکه نمی خواد من کاری کنم و خدا همه کارها را به موقع و به بهترین شکل انجام میده من کافیه خودم را بکنم ، بندگی یعنی لذت بردن :) در هر لحظه ای !!

    من فقط باید حس خوبی داشته باشم همین

    هدف از خلقت – هدف از بودن همینه ((((من تمرین کنم که در هر لحظه فقط حس خوبی به خودم بدم ))))

    من در این خصوص باید خیلی مغرور باشم ، باید فقط خودم را ببینم ، خودم خودم خودم ./

    اگر خودم را اینگونه اصلاح کنم که فقط در حس خوب بمانم و غیر از این را گناهی بزرگ ببینم ، گناهی نابخشودنی

    آنگاه انرژی خدایی را ارتعاش می کنم به جهان هستی و تنها به این شکل است که می توانم کمک کنم به همنوعان خود

    تنها با حس خوب داشتن است که می توانم کمک کنم به خواهد و بردار و پدر و مادر و اطرافیانم

    تنها حس خوب اصل است و باقی همه افسانه ……….>>>> تنها حس خوب داشتن اصل است و باقی همه افسانه >>> تنها و تنها راز جهان هستی و تنها راز خداوند همینه ++++ حس خوب خودت را بساز و هر روز روی خودت کار کن که حست رو بهتر از دیروز کنی {{ این کار نه تنها گناهی نداره ، نه تنها نباید عذاب وجدان کاذب بهت بده }} {{ بلکه این کار تنها پر ثواب ترین کار دنیاست }}

    {{{ میخوای به فقرا کمک کنی ؟ میخوای کار آفرینی کنی ؟ میخوای دست جوان ها رو بگیری ؟ میخوای کشورت رو درست کنی ؟ میخوای قوانین کشورت رو درست کنی ؟ میخوای دولت جدید تاسیس کنی ؟ میخوای انقلابی جدید درست کنی ؟ }}}

    ………>>>> تنها رازش اینه روی خوب کردن احساسات در هر لحظه کار کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  9. -
    فروغ ریاحی فر گفته:
    مدت عضویت: 1588 روز

    سلام به همه ی بچه های ناب و هم فرکانس سایت عباسمنش دات کام و استادان ناب و عالی این راه استاد عباسمنش و خانم شایسته ی عزیزم که الگوی من هستین .

    اول اینکه باید بگم استاد واقعا شما بر خلاف عموم مردم رفتار میکنین و در مسیر دیگه ای هستین از این هست که نتایج شما هم به بقیه متفاوت هست چون من دیدم اطرافیانم که اهل این جور تفریحات هستن میگن زن و بچه رو نباید جای خطرناک برد و معمولا مجردی میرن یا اگر تصمیم به بردن خانم ها یا خانواده بشه دسته جمعی میرن که خطرها کمتر بشه اما شما چقدر راحت با خانم شایسته در دل جنگل بدون هیچ دلهره و بدون هیچ برنامه ریزی قبلی و …. رفتین و دارین حال میکنین و یا دیدم وقتی کسی تنهایی می‌ره جایی بازم بارها بقیه گلایه دارن که خطرناک هست و تنهایی جای خلوت نرو و یا اگر خواستی بری حداقل کسی رو با خودت ببر یا میگن به بقیه اطلاع بده که کجا هستی و از این حرفها که همش بوی نگرانی و نا امنی و خطر نکردن و در دل ناشناخته ها نرفتن و از همه مهمتر بوی بی ایمانی میدن که اصلا خلاف آموزشهای شما هست و شما باید بگم حد اقل بر خلاف تمام اطرافیان من حرف میزنی و از من (شاگرد شما که قدم در راه تغییر کردن برداشتم ) چیزهایی میخوایین که از نظر بقیه یه آدم با همچین کارهایی یه انسان دیوانه و نابلد به حساب میاد که واقعا برای مغزم درک این همه تضاد بین زندگی شخصی خودم و زندگی شما سنگین هست و چقدر متوجه میشم با سایت و فایلهای شما داره اطلاعات مغزم اصلا دگرگون میشن همینکه میبینم خانم شایسته با این همه ثروت که داره و در کنار استاد ثروتمند ما هستن اما به چه سبکی سفر می‌کنن یعنی خودشون غذا درست میکنن و ظرف می‌شورن و قهوه درست میکنن و …. و اگر نیاز باشه توالت های عمومی و حمام عمومی میرن و یا مثل این قسمت لب آب در روز سرد در آب سرد ظرف می‌شورن و یا در آب سرد حمام میکنن واقعا تکان دهنده هست و با خودم دارم کلنجار میرم که یعنی میشه به سبک دیگه هم زندگی کرد اما استاد من فکر میکنم هنوز جا دارم تا مثل شما و خانم شایسته رفتار کنم من هنوز تکاملم رو طی نکردم طبق حرفهای شما اول باید به چیزی و خواسته ای رسید بعد از اون گذشت من اول از جهان می‌خوام من رو به آرزوهام برسونه که سفرهای لاکچری با هتل ها و امکانات لاکچری و تفریح های لاکچری هستن و بعد که چندین بار پیا پی امتحان کردم و سیر شدم بگذرم و به سبک شما تجربه کنم الآنم این سبک سفر شما رو واقعا دوست دارم و عاشق تراک کمپر شما هستم و این آزادی که به شما داده و این راحتی و آرامشی که به شما داده هستم و واقعا از خدا می‌خوام. با عزیز دلم مثل شما استاد و مریم جان چنین سفر رویایی رو تجربه کنم اما کلی خواسته های پررنگ دیگه هم دارم یعنی دلم میخواد اول مثل شما سفر با کشتی کروز با اون بزرگی و سفر با هواپیما به سایر جاهای جهان مثل جزایر هاوایی و … رو تجربه کنم یا اینکه با توجه به شرایط الآنم یه پله برم بالاتر و برام منطقی هست که با ماشین شاسی بلند داخل ایران سفر کنم و مثل شما ر بهترین هتلها اقامت کنم و بعد اقامتها در بهترین جاهای دنیا مثل برج خلیفه ی دبی و …رو امتحان کنم تا سیراب بشم وبگذرم نمی‌دونم چی بگم اما واقعا هم خانم شایسته و هم استاد رو تحسین میکنم برای این سبک سفر و زندگی و روابط و تندرستی و ازادی و ثروتی و ایمان و توکلی که دارن .

    اما می‌دونم همه چیرقدم به قدم هست اگر در حال حاضر که من هنوز درست با هواپیما در ایران سفر نکردم با ماشین خارجی دلخواهم در ایران سفر نکردم اگر این سفر رو با همسرم داشته باشم به من حس رضایت نده کمای اینکه در اطراف شهر ما مناطق سرسبزی هست که واقعا در زمستان خوزستان و بهار دیدنی هست و من بارها با همسرم و خانواده ام در گذشته که در این مسیر نبودم کوتاه مدت رفتیم که مثلا یه شب بمونیم ( البته اینقدر با جمعیت زیاد رفتیم وهمش

    در اطرافم حرفهای بیهوده بود و دنبال اشپزی و کارهای الکی بودم که اون زمان شاید حال میکردم اما الان که فکر میکنم اصلا خوشایند ورژن جدید الآنم نه افراد و نه کارها نیستن) هیچ اما اون موقع در این سایت نبودم و وقتی میرفتم بیرون مثل شما این نگاه رو به اطرافم نداشتم اصلا در این مسیر نبودم و این اطلاعات رو نداشتم و این نگاه رو به طبیعت نداشتم و اصلا نمی‌دونستم هدف از بودن در این جور مکانها چی هست و اما حالا که آگاه شدم و چند سالی میشه در سایت شما هستم و با عشق برنامه ها رو دنبال میکنم می‌دونم چطور با جهان اطرافم ارتباط برقرار کنم و خود شناسی کنم و به دنبال بهبود خودم و زندگیم و ارتباطم با خدای خودم باشم که باید بگم سبک زندگی الان من دقیقا مثل همون توصیف خانم شایسته از گذشته ی خودشون هست که با یه سری آدمهای محدود در تماس هستم و ….

    خلاصه استاد و خانم شایسته ی عزیز بازم باورهای سیمانی ذهنی من رو شکستین که گفتین برو در دل ناشناخته ها برو تجربه های جدید داشته باش برو تنهایی با خودت خلوت کن که این یکی از بهترین تمرینهای عزت نفس هست من استاد چون به شما و خانم شایسته ایمان دارم که در راه درست و عالی هستین پس هر کاری که شما میگین با تمام وجودم قبول میکنم و از خدا می‌خوام هدایتم کنه تا من هم تجربه های عالی مثل شما داشته باشم و بیام این جا بنویسم .

    و اما من هر وقت فایلهای شما رو میبینم خیلی چیزها رو تحسین میکنم مثلا :

    از اینکه خود خودتون جلوی دوربین هستین و نقاب به چهره ندارین رو تحسین میکنم .

    آزادی زمانی و مکانی و مالی شما رو تحسین میکنم .

    روابط زیبا و رویایی شما رو تحسین میکنم .

    ماشین عالی و کمپر شما رو تحسین میکنم .

    ایمان و توحید و توکل شما رو تحسین میکنم .

    اندام زیبای شما رو تحسین میکنم .

    آرامش شما رو تحسین میکنم که به دور از همه ی افراد دارین عشق میکنین .

    حال خوب شما رو و توجه .و تمرکز شما بر زیبایی های اطراف رو تحسین میکنم .

    این همه آگاهی های عالی شما رو تحسین میکنم.

    اینقدر نترس و شجاع بودن شما رو تحسین میکنم .

    همیشه در حال تغییر کردن شما رو تحسین میکنم .

    همیشه در حال شناخت خودتون و‌جهان اطرافتون رو تحسین میکنم .

    زندگی کردن شما رو در بهترین کشور دنیا تحسین میکنم

    مهاجرت به موقع شما رو تحسین میکنم

    بودن شما در بهترین زمانها و مکانها با بهترین افراد رو تحسین میکنم .

    از اینکه بهترین امکانات رو مثل ساعت مچی جی شاک دارین و کمپر دارین و ظروف عالی دارین و … رو تحسین میکنم .

    خدا جونم حامی و هادی من باش ،،،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  10. -
    ارمغان رضوی گفته:
    مدت عضویت: 1319 روز

    سلام خدمت استاد بزرگوارم و بینظیرم و مریم جون خوشگل که زیباترینه🤩🤩🤩😍😍😍❤️❤️❤️❤️

    واااای استاد چقدرررررر این فایل مثل همه ی فایلا عالییییییی بود چقدر خدایا شکرت🤩🤩🤩🤩❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

    استاد جانم از اینکه گفتین راجع به تجربه ی تنهایی بگین تو دل طبیعت اینو میخوام بگم که ما ویلای شمالمون تو منطقه ی بکر ییلاقی کوهستانی گیلان هست که اسمش اسپیلی هست و اونجا ارتفاع 3500متری از سطح دریای خزر هست و فوق العاده س بهشته بهشت بینظیر 🤩🤩🤩🤩🤩اینجوری بگم براتون تو ویلا نشستیم مه میاد حدود ساعت 2بعد از ظهر به بعد در آغوش میگیره این مه ما رو و روبروی سرسبزی و طبیعت و جنگل هست که مثل تابلوی نقاشی هست واقعا 🤩🤩🤩🤩❤️❤️❤️❤️که درختای میوه از لواسون تهران خریدیم بردیم اونجا کاشتیم درخت سیب سبز فرانسوی گلابی هلو آلو گیلاس فندق که زیبایی خاصی داده به ویلامون یه طبیعت بکر و بینظیری هست که اصلااااا فقط باید ببینین که همه ی فامیلامون امریکا هستند البته سمت سیاتل واشنگتن هستند بیشتر که همشون اینجا اونا هم ویلا دارن و سه ماه تابستون رو میمونن ایران و فوق العاده س صدای طبیعت ،زن روستایی مهربون برامون لور محلی و تخم مرغ محلی و پنیر محلی و کره ی محلی که همشون فوق العاده طبیعی هستند و بدون شکر هستن صدالبته میاره طبق قانون سلامتی خداروشکر ناگفته نماند و اینکه طبیعتی بکر و فوق العاده س که من اونجا رفتم و موندم و بزرگ‌ترین تصمیماتم رو راجع به ازدواجم بیزنسم مهاجرتم همه چی رو گرفتم و توشون خداروشکر بی نهایت موفق هستم البته ازدواج هنوز نه ولی خداروشکر داره درست میشه اونم کامینگ سونههه استاد یه خبرایی داره میشه ایشالا با دوره ی بینظیر عشق و‌مودت در روابط شما که معجزه ی زندگی من بود ممنونم ازتون ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️و تو ویلامون من حتی با وجود اینکه استاد عزیزم تو دل طبیعت بودم و سرشار از الهامات و آگاهی بودم بازم تموم فایلای شما رو گوش میدادم و طبق اونا عمل می‌کردم و می‌کنم خدایا میلیاردها بار شکرت و اونجا هم باز طبق دوره قانون سلامتی پیاده روی که میکردم باز از خدا مشورت میکردم و بهم الهام میداد ایده میداد حرف میزنه خدا باهام تو پیاده روی بخصوص فوق العاده س و توی دل طبیعت بود که الهامات و ایده ها و قدم هایی که باید بر میداشتم تو تموم جنبه های زندگیم رو گفته شد بهم و خدارو میلیاردها بار شکر توشون موفق هستم و همچنین روبرو شدن با ترسام بهم ایمان رو یاد داد این خلوت با خودم ایمان به خدا جایی که ایمان باشه ترسی وجود نداره خدایا میلیاردها بار شکرت و همچنین وابستگی به خونوادم بود که بازهم شما به من یاد دادین وابسته هیچ کسی تو زندگیم نباشم که این رمز سعادت در دنیا و آخرت رو طبق آگاهی های شما بهم یاد دادین عدم وابستگی به غیر خدا و وابستگی شدید به خداوند خدای بزرگم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️و شما تو این فایل گفتین بازهم دلم خواست برم تنهایی ویلامون تو دل طبیعت بکر و برف الان و تو دل مادر زمین و بازم ازش الهام و ایده بگیرم و اینم بگم البته ویلای ما فوق تجهیزات داره خدارو میلیاردها بار شکر و طرح ویلامون رو هم از ویلای سید پیاز لواسون برداشت کردیم که گفتیم این طرح رو برامون بسازن طرح یونانی میگن اصطلاحا🤩🤩🤩🤩❤️❤️❤️ و شما گفتین حتما بازم تو پلنم میزارم در اولین فرصت برم و باز با خلوت خودم لذت ببرم که هیچی هیچیییییییی با ارزش تر از خلوت خودم با خدا نیست و استاد اینو مدیون شما هستم مدیون تموم آگاهی هاتون و رمز موفقیتم تو روابطم همینه که مدیونتون هستم که شما هم یکی از بزرگ‌ترین دستای خداوند برای من هستین استاد عزیزم

    ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️😍😍😍😍😍و تجربه ی دیگه ای که دارم کنار دریای مرمره استانبول در بوستانجی ساحیل که همون سمت خیابون بغداد میشه که همیشه میرم با یه کافی امریکانو استارباکس تو دستم هم پیاده روی اونجا بعدش رو صخره های دریای مرمره میشینم و روبروم جزیره ی بویوک آدا هست بهش نگاه می‌کنم و لذت میبرم و در لحظه حال و اونجایی که من میرم هیچ کسی هیچکی به جز من و خدا نیست و ساعت ها میشینم و لذت میبرم و در لحظه ی حال میمونم فقطططططط خدایا میلیاردها بار شکرت و بهم کلی الهام میشه که چیکار باید کنم و چه مسیری رو باید طی کنم و بهم نشونه هاشو می‌ده خدای بزرگم خدایا میلیاردها بار شکرت کلا استاد شما به من مسیر الهام و شهود رو یاد دادین که تا همیشه ی همیشه باید همین مسیر رو رفت و با سر بهش اعتماد دارم چون نتیجه تو دستمه خدارو میلیاردها بارشکر و ایشالا استاد عزیزم ایران اومدین خیلی خیلی خوشحال میشم با مریم جون خوشگل تشریف بیارین ویلامون اسپیلی و کلی اونجا لذت ببرین و خاطره بسازین باعث افتخار من هست عاشقتونم استاد عزیزم و مریم جون بینظیرم دوستون دارم تا ابد و یک روز روی ماهتون رو میبوسم❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🤩🤩🤩🤩سایتون همیشه بالاسرم باشه عاشقتونممممممممممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
    • -
      سید حسن گفته:
      مدت عضویت: 1098 روز

      سلام واقعا بینظیرین یک الگو درست کردی برا من یعنی با خودم گفتم خدا به شما داده پس یقین دارم که خدا به من هم میده این همه نعمت که در اختیار شمایه دوست عزیز وممنونم از استاد عزیزم و مریم جان که همیشه به همه انگیزه میدن واین یک اتفاق نیست یک هدایت است که خدا مسیرو برا هممون باز کرده خدارو هزاران بار شکر که هر جا میرم برام الگو درست میشه استاد عزیز ارمغان عزیز وهمه دوستان که لحظه های زیباشون رو به اشتراک میزارن واقعا خانواده بینظیری هدایت شدم دوستون دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      عزت السادات هاشمی گفته:
      مدت عضویت: 1402 روز

      سلام ارمغان عزیز، خوشحالم که شما تو آرزوی من داری زندگی میکنی خدا هر کی رو که باعث و بانی خلق این امکانات برات شده رو حفظ کنه و روزی روز افزون بهش بده، آمین، امیدوارم همیشه بهترینها نصیبت بشه و با به تصویر کشیدن اینهمه زیبایی و ثروت خیلی هارو مثل من شاد کنی عززززیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: