سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 171 - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

313 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    جواد صنمی گفته:
    مدت عضویت: 1981 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    اول اینکه تشکر کنم از همه دوستان بابت کامنت های زیباشون دوم از استاد عزیز و مریم بانو بابت این فایل بی نظیر واقعا و کلی خندیدم و لذت بردم از حرف های شما استاد عزیزم

    و من رو وادار کردین که یک بک به گذشتم بزنم و از خاطرات سفرم اول به خودم و دوم برای دوستانم بگم

    اول همین امسال من یک سفر فوق‌العاده رو داشتم به شمال زیبا و حالا تا جایی که بتونم و یادم باشه می‌خوام از تجربیات بگم که خیلی برام لذت بخش و بوده و خیلی به خودم کمک کرده

    اول از چگونگی بوجود اومدنش بگم که خیلی سریع زیبا و عالی رخ داد توسط خداوند مهربان

    من خیلی طبیعت زیبای سوییس رو دوست دارم و خیلی وقتها بهش فکر میکردم یک بار توی اینترنت یک عکسی رو دیدم اول همین امسال که خیلی شبیه به سوییس بود و به خودم گفتم خدای من چقدر این جا زیباس دلم میخواد اینجا باشم و خدا سریع الاجابه هست یهو زیر عکس رو دیدم که نوشته سوییس ایران تعجب کردم وقتی متن رو کامل خواندم دیدم که همین شمال خودمون هست(السبلنگاه) و جالبه که اسمش رو هم ن شنیده بودم و ن می‌تونستم درست تلفظ کنم و خیلی هم شبیه به سوییس هست گفتم حالا که خدا شرایطش رو برام جور کرده باید برم من ن ماشین داشتم ن وسایل مسافرت و نه شرایط خاص فقط خواستم که برم

    از دوستم وسایل کمپش رو غرض گرفتم و بلیط گرفتم و رفتم خدای من چه تجربه هایی بدست آوردم از تنهایی خوابیدن در جنگل از پیاده روی های طولانی از قدرت بدنی خودم از الهامات خداوند از دوستانی که توی مسیر کمکم کردن و منو به جاهای مختلفی می‌بردند از آشنا شدن با شرایط و خیلی چیزهای دیگر که تا بتونم سعی میکنم به سوالات استاد پاسخ بدم

    1.چقدر خودت و توانایی هات رو شناختی

    من توی این سفر خیلی به خودم و خدای خودم نزدیکتر شدم و فهمیدم که چه توانایی های دارم و خدا چه قدرت‌هایی به همه ما انسان ها داده

    توی این سفرم فهمیدم چقدر بدنم قوی هست

    چقدر توانایی کنترل ذهن بالایی دارم

    چقدر انسان ها دوست دارند که بهم کمک کنند

    چقدر میشه راحت تر با خدا صحبت کرد و جواب گرفت

    چقدر میشه راحتتر سفر کرد بجای آنکه استرس هتل و غذا و جای خواب و …داشته باشی

    چقدر آدم ها باهات رفتار محترمانه ای دارند

    چقدر به خدا نزدیکتری

    چقدر طبیعت های خداوند و زیباییش بی نهایت هست

    2.به چه درک بهتری از آنچه که در زندگی میخواهی رسیدی

    خیلی چیزها هست که توی مسافرت خودم فهمیدم اما یک چیزی که خیلی بولد بود برام و تا الان هم یادم هست و بعضی وقت ها به خودم یادآوری میکنم این بود که باید مثل رود باشم حالا چرا رود ؟ چون رود توی مسیرش به همه خوبی می‌کنه و به همه خیر میرسونه

    چون به سنگ ها و موانع سر راهش (مشکلات)برخورد می‌کنه ولی با قدرت ادامه میده

    چون رود ضلال و پاک هست و من هم نباید کینه ای از کسی به دل بگیرم

    چون رود جاری هست یعنی اینکه زندگی ادامه داره و نباید متوقف بشم

    چون رود سنگ های مسیرش رو صیغل میده و زیباشون می‌کنه (مشکلات رو از زاویه ی دیگه ای دیدن)

    چون رود و آب پاک کننده هستند منم باید پاک کنم خاطرات به ظاهر بد گذشته رو و…..

    3.سوالهایی که از خدا پرسیدی و هدایت‌های که از او طلبید و پاسخ های که دریافت کردی

    یادمه روزهای آخر سفرم بودم و از خدا خواستم که به آبشار هدایتم کنه تو دل جنگل و یک دوش عالی بگیرم (ی هفته بود حموم نکرده بودم🤭🤭🤭🤭)و شدیداً حموم لازم بودم

    و دوست داشتم آبشار رو هم تجربه کنم یادمه ازش خواستم و اون هم خیلی خوشگل بهم گفت برم آبشار ویسادار بهتون پیشنهاد میکنم حتما برید صبح زود پاشدم وسایلم رو جمع کردم و با پای پیاده پیش به سوی آبشار حرکت کردم با اینکه مسیر خیلی طولانی بود اما خیلی جاها رو پیاده رفتم و لذت بردن از این همه زیبایی مسیر دوم اینکه خداوند آدم های نازنین رو می‌فرستاد برای کمک به من و همین روز کلی درس برام داره که اگر بخوام بنویسم باید صفحه ها پر کنم چون خیلی اتفاقات عالی و خوب از طرف خداوند برام افتاد و جای همه دوستان خالی رسیدن به این ابشار بزرگ که خیلی زیبا و با ابهت بود دیدم که نمیشه برم زیر این آبشار اگر برم باید خداحافظی کنم با این جهان😂😂 شدیداً هم خمار یک دوش آب بودم 🤭🤭🤭

    یکی از همون محلی ها که اتفاقا منو رسوند تا آبشار بهم یک آبشار معرفی کرد که با اونجا نیم ساعت بیشتر فاصله نداشت که از توی دل جنگل زیبا باید میرفتم و یکجورایی بکر بود و خیلی ها نمیدونستند خلاصه رفتم و این آبشار کوچولو ولی با آبی بشدت سرد رو دیدم اولش گفتم بیخیال نمی‌رم زیر این آب بعدش به خودم گفتم جواد اگر نری ی عمر باید حسرت بخوری از چی می‌ترسی از آب سرد؟ کم کم برو توی آب تا بدنت عادت کنه مثل استاد که رقت توی آب من هم رفتم و چه لذتی رو تجربه کردم اصلا اون روز رو خدا روی عمرم حساب نکرد و فقط بهم گفته بود که لذت ببر و خوش باش و تجربه کن

    4.ترسهایی که برآنها غلبه کردی

    خیلی ترسها داشتم قبل از اینکه راه بیفتم ولی گفتم باید یک جایی تموم کنم این ترس ها رو

    اول ترس از تنهایی مسافرت کردن

    دوم ترس از جای خواب نداشتن

    سوم ترس از غذا نداشتن

    چهارم که هنوز هم یکم هست ترس از سگ

    پنجم ترس از توی جنگل خوابیدن واااای چه لذتی داشت توی جنگل خوابیدن اون هم تنهایی ترس داشت ولی ایمان بیشتر بود خدایا شکرت

    ششم ترس از وسیله نداشتن و شاید گیر کردن توی مسیر

    هفتم ترس از حرف مردم : خیلی توی مسیر مسخره میکردن و میگفتن دیوانه ای اما با خنده جواب میدادم که نمیدونی چه انقلابی در من بوجود اومده اما خداییش تعداد آدمهایی که بهم تبریک میگفتن بیشتر بود و چه کمک هابی از سمت خدا بهم شد

    هشتم ترس از پول نداشتن:من با کمترین هزینه رفتم و کلی لذت بردم

    نهم ترس از اینکه نکنه اتفاق بدی بیفته که خودم پیش فرض داشتم میدادم به خودم ولی گفتم که نع این مسیر عالیه

    5.وابستگی هابی که از آنها جدا شدی

    من شدیداً آدم وابسته (بهتره بگم محتاج محبت و آویزون به شریک عاطفیم بودم)اما توی این سفر خیلی به خودم رسیدم و نزدیک تر شدم به درون خودم وابسته به خانوادم وابسته به وسایلم و خیلی چیز های دیگ و فهمیدم که میشه بدون این چیز ها هم زندگی کرد و لذت برد البته این رو هم بگم که شریک عاطفیم قبل از این سفر رفته بود و این سفر بهم کمک کرد که بیشتر خودم رو بشناسم و بیشتر با خودم در صلح باشم 6. جسارتی که بخاطر این تجربه در وجودت ایجاد شد تا قدم های جدی ای برای تحقق اهداف برداری

    جسارت تنهایی سفر کردن

    جسارت پرداخت بها

    جسارت رفتن توی دل ترس ها

    جسارت لذت بردن از چیزهای ساده

    جسارت پیاده سفر کردن

    جسارت اعتماد کردن به نیرویی که ن میبینی ن حسش میکنی چقدر بهم کمک کرده البته که باید بهتر بشم در این زمینه

    و خیلی چیزهای دیگر

    7.و من توی این سفرم چقدر با خودم به صلح رسیدم و چقدر به خودم و خدای درونم نزدیکتر شدم و فهمیدم که خداوند هوامو داره اگر بهش تکیه کنم و حواسش شیشدانگ بهم هست و میاره دستاشو برای کمک به من اگر من فقط از اون بخوام کمکم کنه

    قبل از اینکه این فایل رو ببینم اول سوال هارو از خودم پرسیدم و نوشتم بعد که فایل رو دیدم جواب کاملتری رو به سوال ها دادم

    و استاد ممنونم که توی فایل های رایگان هم تمرین میذارین تا من بیشتر به خودم بیام و این تمرین ها رو انجام بدم و یادآوری بشه بهم و این خیلی کمک کننده هست برای من

    ممنونم مریم بانوی عزیز که این در و گوهر های ناب رو به قلبمون مینشونی

    و یک تشکر ویژه از همه دوستانم

    دلم میخواست بیشتر از تحربیاتم بگم اما شارژ گوشیم دیگ امون نداد😁😁❤️❤️❤️❤️❤️دوستون دارم همتون رو موفق و شاد باشید زیر سایه الله مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    محمد بیگی گفته:
    مدت عضویت: 2780 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و بچه‌های بینظیر سایت

    استاد جان چقدر اینکه شما توی مسیر خودتون تا این حد که براتون حرف کسی مهم نباشه و هر سال چند روز تنهایی در دل طبیعت برید و با خدای خودتون خلوت کنید شجاعت میخواد

    مخصوصا اینکه زمانی شما این کار رو میکردید که الگوی ملموسی که اینطوری بهتون بیاد واضح بگه که این کار رو انجام بدید نداشتید و این شجاعت، این پایداری و اطمینان به سبک شخصی زندگیتون واقعا خیلی تحسین برانگیزه‌.

    این رفتن تو دل ترس‌ها، اینکه برخلاف مسیر جمعی جامعه حرکت کردن، اینا از یه اطمینان قلبی میاد به اینکه این مسیر منو به هرچیزی که میخوام میرسونه، که انقدر این اطمینان زیاد بشه که این کار رو همیشه انجام بدیم و بشه جزوی از شخصیت ما.

    من و یکی از دوستای عزیزم که ایشونم توی همین فضا و مسیر زیبای زندگی و فکری هستن چند وقت پیش به پیشنهاد شما که گفتین از این حال و هوای جامعه دور بشید و برید مسافرت، برنامه چیدیم که بریم سمت شمال اما مقصد خاصی رو مشخص نکردیم و حتی زمان حرکت هم خیلی اتفاقی و هدایتی شد.

    وقتی که خواستیم راه بیفتیم به یاد جمله همیشگی شما تو اول سفر گفتم «خدایا ما رو تو زمان مناسب و تو مکان مناسب قرار بده»، رفتیم توی مسیر و درمورد قانون و خدا صحبت میکردیم بعد کم کم به تاریکی شب داشتیم میخوردیم و تصمیم گرفتیم بریم یه منطقه تفریحی همون نزدیکیا و شب رو اونجا باشیم وقتی رسیدیم اونجا یکی از آلاچیقا دو تا پیت پر از زغال و چوب و کنده داشت و آدمایی که تو اون الاچیق بودن داشتن میرفتن و خودشون اومدن به ما گفتن ما میخوایم بریم اگه میخواین بیاین توی الاچیق ما که گرمه و از این زغال و چوبا هم استفاده کنین، آخرش که داشتن میرفتن گفتن: شما خیلی خوش شانسیناا! 😂

    ولی منو دوستم میدونستیم که اعتبارش به کی برمیگرده. چون استاد اگه اون چوب و زغال نبود باید کلی پول چوب میدادیم توی اون هوای تاریک و مرطوب و سرد و بعد کلی هم باید وقت میذاشتیم تا آتیش به پا کنیم.

    شب رو تا دیروقت دور آتیش بودیم و کلی درمورد خدا صحبت کردیم و چای آتیشی زدیم و تخم مرغ آبپز و سیب زمینی آتیشی زدیم و خدایی خیلی چسبید😍.

    یه جای دنج بقل یه دریاچه عظیم و پشتمون هم یه جنگل بزرگ بود، شب سرد بود ولی خدا بخاطر همون سرما ما رو هدایت کرد که از اونجا زودتر بریم و دیگه صبح شده بود و توی مسیر خروجی کلی چوب دیدیم و انداختیم پشت ماشین تا برسیم مقصد بعدی آتیش کنیم.

    بعد توی راه هدایت شدیم به یه جایی که وسایل صبحونه رو بگیربم که مغازه‌ی بقل نونوائی خیلی عجیب و غریب درمورد خدا و کلی از آگاهی‌هایی که درمورد قانون و زیبایی خدا بود نوشته بود و زده بود توی مغازه‌ش با اینکه مغازه‌ش بسته بود ولی از نوشته‌هاش که واقعا با عشق نوشته شده بود عکس گرفتیم و باز هدایت خدا رو تایید کردیم.

    توی راه رفتیم یه جای دنج که دقیقا بقل جاده بود ولی طوری که از بقل جاده معلوم نمیکرد که اونجا چیزی باشه ولی وقتی رفتیم دیدیم عههه یه جاده اینورشه و بعد رفتیم داخلش و یه جای بینظیر و رویایی و خلوت با صدای پرنده‌ها و هوای عالی بود که نشستیم اونجا صبحونه رو خوردیم.

    توی راه هدایت شدیم به سمت ساحل بابلسر وسطای راه از توی شهرهای مختلف رد میشدیم و لذت می‌بردیم بعد که به مقصد رسیدیم دیدیم اونجایی که میخواستیم نیست بعد تو گوگل مپ زدیم باورم نمیشد یه ساحل دنج و بینظیر دیگه که دقیقا سرراست بود رو‌ به ما پیشنهاد داد وقتی رفتیم دیدیم عههه چقدر دنججه چقدر خلوت و باحال و چقدر تمیزه چقدر آبش هم آبی‌تره 😄 با ماشین رفتیم توی ساحل تا لب آب، کلی قایق برای ماهیگیری هم بودن و برای اولین بار بود میدیدیم، دقیقا بقل آب دریا اتیش رو به پا کردیم و اهنگ گذاشتیم و چای زدیم و عشق کردیم و هرکسی اونجا بود وقتی ما رو میدید که آتیش روشن کردیم و داریم لذت میبریم از وجود ما لذت میبرد و لبخند میزد. ما تا غروب موندیم و لذت بردیم‌

    توی راه برگشت هم کلی اتفاقای جالب از هدایتهای خداوند افتاد ولی خواستم این تجربه زیبایی که داشتیم رو‌ اینجا با شما به اشتراک بذارم.

    همیشه شاد و‌ ثروتمند و سلامت باشید و لبتون خندون باشه🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    مهدی فاضلی گفته:
    مدت عضویت: 1781 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته

    واقعا حال میده سفر کردن و تو دل طبیعت رفتن اونم با این ترکیب فوق العاده: تراک کمپر و قانون سلامتی و حال عالی… اولین باری که به تنهایی رفتم تو دل طبیعت جلسه های اول دوره عزت نفس بود که جالبه تازه ماشین خریده بودم و اصلا اون مهارت کافی رو نداشتم و رفتم حدود 180 کیلومتری شهرمون یه آبشار زیبا تو دل کوه جاتون خالی خیلی خوش گذشت اونجا شروع کردم به نوشتن و با خدا حرف زدن البته میخواستم خداوند هدایتم کنه که همسر آینده ام رو انتخاب کنم و کلی با خدا حرف زدم و در خواست ها و ویژگی هایی که دوست داشتم همسر آینده ام داشته باشه رو بهش گفتم و همون جا با اون حال خوب بود که به قول خانم شایسته مهر تایید زد پای درخواستم و خداروشکر الان حدود پنج ماهی هست که با همسر رویایی ام ازدواج کردیم و خیلی از زندگیم و از همسرم راضی هستم الهی صد هزار مرتبه شکر بعد از اون دیگه فرصت نشده تنهایی برم انشالله که تو برنامه هام میذارم و واقعا همون حرف زدن های تنهایی با خدا همون احساس خوب داشتن ها و حتی فایل گوش دادن ها معجزه میکنه، یه خاطره جالب هم بگم و هدایت خدا توی همون سفر ( میخواستم چایی درست کنم بعد ذغال برده بودم ولی کبریت یادم رفته بود اینم بگم که یه جایی بودم که آدم. دور و اطرافم. نبود گفتم حالا کی بره کبریت بیاره رو کردم به آسمون گفتم خدا جونم یه کبریت بفرست خدا شاهده انگار یکی بهم گفت برو بغل اون تخته سنگ رو بگرد پیدا میکنی رفتم دیدم یه کبریت اونجا بود و کلی خوشحال شدم و ازخدا تشکر کردم و همون اولش فهمیدم که اونم همسفر هست و اومده که گوش بده به درخواست هام و برام برآورده کنه هر آنچه که میخواهم) الهی صد هزار مرتبه شکرت برای این مسیر فوق العاده خیلی دوستتون دارم در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    سید مهدی حسینی قورتانی گفته:
    مدت عضویت: 1965 روز

    سلام به شما استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز

    الهی شکرت که یه روز زیبای دیگه رو به ما بخشیدی

    الهی شکرت که یه روز زیبای دیگه رو توسط استاد و دوربین بی نظیرشون با ما به اشتراک گذاشتی

    الهی شکر بخاطر همه این نعمت ها

    طبق موضوعی که درموردش صحبت شد و از حرفای عالی و بی نظیر استاد شنیدیم

    و از تاثیری که دوره عزت نفس و همه آنچه در‌مورد عزت نفس از اون صحبت شد دوس دارم بازم نتایج خودم، راهکارهایی که برای انجام و عمل کردن به موضوعات مطرح شده و خلق زندگی و اتفاقات خوب استفاده کردم با شما عزیزانم به اشتراک بزارم

    همونطور که بارها قبلا تو کامنت هام تو فایل های مختلف گفتم زندگی دوسال پیش من با امروز اصلا قابل مقایسه نیست

    و یکی از اصلی ترین موضوعات تاثیر گذار ذر این حجم از تغییر اصلی به نام عزت نفس هست

    که به قول استاد اگر یک کفه ترازو رو عزت نفس و کفه دیگه رو بقیه عوامل موفقیت بزاریم کفه عزت نفس سنگین تره

    از تجربه تنها شدن در طبیعت و تنها شدن با خودم و خدای خودم هرآنچه تا به امروز نتیجه شده جز خیر و دانش و آگاهی نبوده برای من

    از اولین باری که در دوره عزت نفس به این موضوع فکر کردم و این ایده اومد سراغم که از همین امکاناتی که داری استفاده کن بگم:

    اون روزا که میشه دوسال پیش حدودا، هیچی از خودم نداشتم تو زندگیم، هیچی یعنی واقعا هیچی، یعنی حتی حال خوب خودمم نداشتم

    تو یه روستای دور افتاده تو یه خانواده محدود و با کلی افکار محدود بودم

    اما دوره عزت نفس بهم کمک کرد یکم با خودم اشتی کنم، خودمو بشناسم

    شروع کردم روز ها با موتور ماشین یا هرچی که داشتم برم از محیط روستا بیرون، تو بیابون های اطراف از صبح تا ظهر ظهر تا عصر و هر وقت که میتونم چندین ساعت تنها بشینم و فکر کنم

    همین کار و تکرار روزانه این کار بهم یواش یواش مشورت کردن با خدا رو یاد داد

    اعتماد کردن به خدا رو یاد داد و تغییرات و الهامات یواش یواش شروع کردن به اومدن

    تا جایی که الهاماتم به من در کسب مهارت هام کمک کردن و ایده های جدید برای کار های جدید داد

    شروع به فعالیت حرفه ای کردم تو حوزه ای که عاشقش بودم یعنی عکاسی و تدوین گری

    به صورت خیلی خیلی سریع و حرفه ای تو این کار پیش رفتم و یه جایی رسید که حالم خوب بود، تغییرات زیادی تو زندگیم بود و دیدم یجاییم که اصلا شبیه به قبل نیست

    همون موقع بود که باز دوس داشتم و احساس نیاز کردم به تنها شدن، با تنهایی با خدا مشورت کردن

    یادمه عاشق سفر به کیش بودم دوس داشتم زندگی تو کیش رو تجربه کنم

    بعد از اون تنها شدن ها تو بیابون الان من تو مرکز اصفهان بودم و میتونسم تنهاییام رو تو چارباغ برگزار کنم،تو پارک های اطراف زاینده رود یا حتی تو خونه و باغ دوستانم

    و همینکاذو کردم

    روزایی که دوستام سرکار میرفتن من تنها میشدم و از خدا الهام میخواسم

    هم الهام اول که ایده های الهی بود، هم الهام دوم که اسم دختر رویاهام بود خخخ که بدستش اوردم و تو اپیزود های کامنت های قبلمم هست داستانش

    خلاصه که ایده ها اومدن و خداوند منو ساپورت کرد تا به کیش مهاجرت کنم

    وای که بی صبرانه منتظر چنین الهامی بودم

    اواخر سال بود تو اسفند ماه که بار سفر بستم و به کیش رفتم

    کاری به همه اتفاقات بی نظیر کیش ندارم

    اما باز کیش یه فرصت چند ماهه شد برای من تا با خدا هر روزشو تو ساحل خلوت کنم

    و ایده ها بود که اومد

    و ایده ها بودن که اومدن

    و هر روز بهتر و بهتر

    تا جایی که اولین شغل مورد علاقم رو خداوند به سمتم هدایت کرد

    بله منو به سمتش هدایت نکرد

    اونو هدایت کرد به من

    جوری که من به دوستانم تو کیش گفتم من دارم میرم از شغل رویاییم برای من دعوتنامه فرستادن کائنات مجبور بود برام دعوتنامه بده و داد

    و چند روز بعد از برگشتم از تهران با من تماس گرفته شد و من دعوت شدم به اونجایی که چندین ماه بود آرزوش برام شکل گرفته بود

    میخوام برسیم به اونجایی که من انقد رو شخصیت و باورهام کار کردم که از همه همکاران و مدیرامم یجورایی زده بودم جلو

    هیچی نمیتونس منو اونجا نگه داره و فقط 6 ماه گذشته بود

    یه روز این الهام اومد که برو و با خدای خودت خلوت کن

    دو روز اخر هفته رو مرخصی گرفتم

    کولمو برداشتم و به سمت دربند حرکت کردم

    تا حالا اصن نرفته بودم دربند یا درکه

    مسیر رو پیش گرفتم و از بین مردم گذشتم

    تا جایی که میتونسم بالا رفتم تا جایی که به نوک کوه رسیدم

    جایی که نه آدمی بود و نه هیچی

    و تو سکوت مطلق ساعت ها خلوت کردم

    کتاب خوندم

    با خدا حرف زدم

    با خودم حرف زدم و خدا گفت و گفت و گفت

    خدا به من گفت کار تو اینجا تموم شده

    داره موقع رفتنت میرسه

    و بعد از اون بود که به فاصله چند روز من تصمیم گرفتم از شرکت بیام بیرون

    خیلی تلاش شد که جلو خروجم گرفته بشه

    اما من نتونسم به خدای درونم گوش ندم

    به محض خروج از شرکت. وبرگشتن به اصفهان

    شغل رویایی بعدی من منتظرم بود

    منی که عاشق مدیریت بودم

    الان شدم مدیر یه کسبوکاری که به من سپرده شد

    و عاشقانه کارم رو شروع کردم

    چند روزی که گذشت یکی از همکارانم توتهران بهم خبر داد که اوضاع اینجا بهم ریخته و تویی که رفتی خیلی برد کردی

    یادم میاد اونشب تو راه برگشتن به خونه زدم کنار

    رو کردم به خدا گفتم کارت خیلی درسته

    همون موقعی منو کشیدی کنار که قرار بود اوضاع عوض شه!

    این اتفاق بار اولی نبود که میوفتاد

    بارها تصمیماتی که گرفتم منجر به نجاتم یا سود کردنم یا ضرر ندادنم شد

    بارها و اگر هزاران بار شکرگزاری کنم براش کم کردم

    همین چند وقت پیش

    وقتی رفتیم خونه یکی از دوستانمون مهمونی و بهمون گفتن که برید تو فکر خرید خونه

    وقتی چند روز بعدش رفتیم چندتایی خونه دیدیم

    تصمیم گرفتم باز با خدا مشورت کنم

    خیلی مقاومت داشتم درمورد این یکی تصمیم

    باورام در زمینه پول و ثروت خیلی پیشینه بلند و غلطی دارن که خیلی خیلی جای کار دارن

    برا همین رفتم با خدا صحبت کنم

    البته که هرچقد باور هامون مشکل داره در مورد ثروت الهامات کمتری هم میاد و اگرم بیاد مقاومت اجازه حرکت نمیدن

    اما من تجربه هام تو این مشورت کردن با خدا ها انقدری بود که جلوی نجواهام بایستم

    وقتی تو خلوتم الهامم بهم گفت قدم بردار برای خرید خونه

    سروع کردم به حرکت

    پول از جاهایی که نمیفهمیدم سرازیر شد

    همه چیز خود به خود اتفاق افتاد و من خودمو تو محضر دیدم در حال دست دادن با صاحب قبلی خونه….

    و این داستان همچنان ادامه داره

    هیچوقت هیچکسی از خلوت و تنهایی ضرری ندیده

    این همون فلسفه ایه از نظر من که یه زندانی رو پاک میکنه، که از یه زندانی یه ادم درست میسازه

    اگر این موضوع رو درک کنه

    البته که این موضوع برای تغییر درنظر گرفته شده

    اما به میزان درکی که ما از این خلوت و ارتباط با خودمون و خدا داریم تغییرات رو میبینیم

    عاشقتونم

    این فایل نکات بی نظیر دیگه ای هم داشت که بنظرم تو یه کامنت جدا باید بهش پرداخت

    استاد یبار شیرجه زدی تو اب پارادایس هوسمون انداختی

    الانم اینجوریی رفتی تو رودخونه

    چقدرم تحسین میکنم هیکلتونو

    چقد کیف میکنم هربار با دیدن بدنتون

    ماشالله از بدن فیتنسی و مدلینگیه منم بهتر شدین

    ایول به شما

    دمتون گرم

    عاشقتونم

    الله نگهدارمون باشه در کنار هم

    منتظر دیدارتون هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    مجید مرادی گفته:
    مدت عضویت: 3486 روز

    سلام به دوستان عزیزم

    امیدوارم عالی باشید

    امشب هم در جهت عمل به ایده ام میخام یه آیه دیگه از قران رو آنالیز کنم

    اینم بگم که قرار نیس که این برداشت من الزاما درست بشه

    امیدوارم هدایت بشم به یه آیه عالی

    آیه امشب:

    ذَٰلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ ‎﴿۵١﴾‏ کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ ۙ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ ۚ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقَابِ ‎﴿۵٢﴾‏ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِّعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلَىٰ قَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ ۙ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ‎﴿۵٣﴾‏

    این دستاوردهای پیشین شماست، و خدا بر بندگان ستمکار نیست. (51) مانند رفتار خاندان فرعون و کسانی است که پیش از آنان بودند: به آیات خدا کفر ورزیدند؛ پس خدا به گناهانشان گرفتارشان کرد. آری، خدا نیرومند سخت‌کیفر است. (52)این بدان سبب است که خداوند نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته تغییر نمی‌دهد، مگر آنکه آنان آنچه را در دل دارند تغییر دهند، و خدا شنوای داناست. (53)

    یکی از تضادهایی که همیشه توی دلم بود این بودش که

    خدایا اگه ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاس چرا به یه افرادی مثل فرعونا و اینا ثروت دادی

    اینا که باهم در تضادن

    خدا رو هزار بار شکر که جواب این سوالم رو گرفتم

    توی این سه تا آیه

    خداوند خیلی قشنگ داستان رو تعریف میکنه

    و حتی توی آیه های بعدیش که من نیاوردمشون

    بازم میاد میگه که مانند فرعون یعنی داستان همه ی افراد منفی قرآن مثل قارون و…

    آیه اول بنز شروع میشه

    میگه

    این بلایی که سر این فرعونا اینا اومد بما قدمت ایدیهمه

    اینا ثمره ی چیزی که پیشاپیش فرستاده بودن

    اینا ثمره ی اون فرکانس های بدی که از قبل فرستاده بودن

    اینا ثمره ی بی ایمانی شون بود که به شکل فرکانس اول فرستادن

    بعد به یه قدرتی رسیده و بعد نابودشون کرده

    بعد میگه خدا ستمکار نیس

    یعنی خدا با اینا که حساب و کتاب نداشته

    مسئله شخصی نبوده

    که مثلا خدا عین یه آدم قوی فرض میکنیم ماها

    بعد اینا بهش ایمان نیاوردن میگه حالا منم دهن همتون سرویس میکنم

    منو نمیپرستید؟ اینم عذاب من که درس عبرت بشه براتون

    نه این شکلی نیس

    خدا به کسی ظلم نمیکنه

    اونا فقط نتیجه ی فرکانس هاشون رو گرفتن

    مثل اینکه یه نفر میره روی یه پشتبوم یه برج بهش میگن که نری جلوترا

    اگه بری میوفتی پایین اون یا گوش میده

    یا میره از اونجا پرت میشه پایین

    قانون جاذبه باهاش مشکل نداشت

    خدا باهاش مشکل نداشت

    اون از یه ارتفاعی رفته بالا طبق قانون گرانش زمین

    پرت میشه پایین و میمیره

    خدا کشتش؟ نه

    گرانش زمین کشتش؟ نه

    یه قانونی بود که اون فقط بهش گوش نکرد

    همین

    حالا آیه بعدی

    اولش خدا خوب زمینه سازی کرد میگه آقا من به کسی ستم نمیکنم هرکاری هم بکنید ثمره کار های خودتون هستش

    خیلی خوشگل میاد میگه

    اینا نشانه های منو بهش کفر ورزیدن

    قدر نعمتهای منو ندونستن

    قدر اون ثروتی که بهش دادم رو ندونست

    شکر گذار نبود

    پنهان کرد چشماشو بست روی حقیقت روی اون نشانه های واضحی که براش آورده شد

    ما ام خیلی ساده عذابش کردیم

    و اتفاقا آخرشم میاد میگه که خدا خیلی هم سخت کیفره

    یعنی قانون این دنیا این شکلیه که اگه بندگی کنی همه چی سر جاشه

    اگه بخای برای اون خدایی که آفریدمت گردنکشی کنی بدون این دنیا قانونش اینکه عذابت میکنه

    مثل این میمونه که دنبال یه نفر فوتبالیست معروف یه سری بادیگراد مسلح هستن

    اینا خیلی ساده با حضورشون به تو میفهمونن که اگه تو بخای به فلانی آسیب برسونی با ما طرفی

    حالا تو همون کار اشتباه رو انجام میدی حمله میکنی به طرف اون فوتبالیسته

    اونا هم مقابله به مثل میکنن چون وظیفه اشون اینه

    قانون این دنیا هم یه جوری چیده شده که همه چی انگار اول و اخرش به خدا ختم میشه

    تو اگه بخای نعمت به دست بیاری یا نعمت که به دست آوردی رو بخای حفظش کنی باید اجاززه داشته باشی

    باید ایمان به خدا داشته باشی

    باید یه شکرگذار باشی

    باید کلا یه سری شرط ها رو تو داشته باشی

    اگه نداشته باشی یا به اون نعمت ها نمیرسی

    یا اگه رسیدی بدون از دستش میدی

    و چه قدر قشنگ این آیه ها

    این که من این همه سال احساس میکردم آدم هستم که لااقل یه چیزی از خدا حالیمه و این قرآنو نگاهم نکردم

    نمیدونم چرا

    نمیدونم اصن کجا سیر میکردم

    و اما همه اینا رو گفتم تا برسم به َآیه آخر

    همه ی اینا مقدمه بود تا الان

    این همون آیه ای که من همیشه توی ذهنم نگهش میدارم

    این همون آیه ای که نشون میده خود اون فرعونم یه سری فرکانس های خوب فرستاده طبق قوانین این دنیا بوده

    و نعمت ها رو دریافت کرده

    که اینکه چی شده بعدش که اینجوری شده توی این آیه قشنگ میگه

    خود آیه رو اول یه بار بخونیم

    این [کیفر] بدان سبب است که خداوند نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته تغییر نمی‌دهد، مگر آنکه آنان آنچه را در دل دارند تغییر دهند، و خدا شنوای داناست

    وای که چه قدر خوبه این آیه

    میگه خدا اون نعمتی رو که به یه سری داده اصن ازشون نمیگیره

    اصن این دنیا پر نعمته

    این دنیا زاتش این شکلیه که همه ثروتمند باشن همه در رفاه باشن

    همه حالشون خوب باشه

    این دنیا حالش این شکلیه

    این دنیا هم تا زمانی که تو طبق قوانین پیش بری نعمت روی نعمت بهت میده

    نعمتهاتو افزون میکنه

    ثروت رو ثروت بهت میده تا زمانی که طبق قوانین پیش بری

    خدا که بخیل نیس

    خدای ما حمید غنی

    بی نیازه

    وهاب

    بسیار بخشنده اس

    اصن زاتش اینه

    اینکه همه ثروتمند باشن که اصن حال این دنیاس

    اصن دنیا این شکلیه

    اماااااا

    اصن همش و این اما

    اگر خودشون رو تغیر بدن

    دیگه شوخی بردار نیس

    مثل اینکه ماشین داره با سرعت حرکت میکنه

    بعد تو بیای درو باز کنی بخای پیاده بشی

    اگه پیاده شدی پیاده شدنه آخریه تو ا

    قانون دنیا هم با کسی شوخی نداره

    حالا اون فرعون بود با بزرگی خودش اینجوری عذاب شد

    ممکن منم با شرکم با ناشکر بودنم با هزار تا کار اشتباه دیگه ام در یه کلام با فرکانس غلطم هدایت بشم به برعکس اون نعمت ها

    و اون موقع اس که دیگه واویلا

    اصن خیلی وقتها من اصن نمیفهمم که ریشه ی فقرم ریشه ی این حال بدم به خاطر اون بی ایمانی های که نا خوداگاه انجام دادم به خاطر سپاسگذار نبودن نعمتهامه

    منم عذاب میشم با خواری

    با کوچیک شدنم

    با فقر

    ولی اگه متوجه ش بشم

    چون ما همش دیدیم همه فقیرن

    اگه همه ثروتمند بودن بعد یه نفر فقیر بود خیلی به چشم میومد

    اما الان که همه فقیرن ما میگیم خب بابامم همینطور بود فلانی ام همینجوره

    عمرمون میگذره چن وقت دیگه ام میذارنمون توی ی قبر

    باید بریم جواب پس بدیم به خاطر این زندگی بدی که داشتیم

    ولی من نمیفهمم که چی داره میگذره اطرافم به قول قرآن لایشعرون

    اما داستان فرعون

    خدا قشنگ انگار توی این آیه بازش میکنه

    میگه که اون یه فرکانس غلطی فرستاد یه سر کارهای اشتباه انجام داد

    ما ام اینجوری نبود که بخایم نعمت رو ازش بگیریم

    کلا ام اینجوری نیستیم که بخوایم نعمت رو از کسی بگیریم

    مگر این که خود اون طرف یه گندی بزنه

    فرعون خراب کرد ثمره اش شد اون عذاب گنده

    تو ام اگه همون کارو کنی همون نتیجه رو میگیری

    هرکی دیگه ام باشه همینطور

    راسسسی یه چیز دیگه

    اگه توی خانواده مذهبی بزرگ شده باشی

    همیشه شنیدی که این فقر ثمره ی امتحان خداس

    خدا میخاد ما رو توی این دنیا ریاضت بده

    تا اون دنیا ببرتمون به ضیافت

    اگه بچه مذهبی باشی یه بار اینو شنیدی

    این آیه کامل و واضح داره نقصش میکنه

    نعوذ بالله

    مگ خدا مریض بخاد نعمتی رو که به یه قومی داده بخاد ازشون بگیره

    این چه امتحانیه دیگه

    این چه امتحانیه که کل زندگیشون رو با فقر و در به دری میگذرونن به خاطر اینکه قراره خدا اون دنیا واسشون بترکونه

    کجای قرآن این اومده

    این همه من گشتم حتی سر سوزنم این نیمده

    من اینو دیدم که خدایا من رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی

    من اینو دیدم که ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخره حسنه

    من دیدم اینو که فرشتگان موقع مرگ میان بالاسرشون میگن توی دنیا چگونه بودید میگن ما مستظعف بودیم

    میگن حالا که گذاشتی بهت ستم بشه اون دنیا خیلی بدتره جهنم منتظرته

    من همه ی اینا رو دیدم ولی اونی که توی بچگی بهمون گفتن رو اصلا ندیدم

    و خیلی لذت بردم

    خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی

    خدایا من رو از اون منافقهایی قرار نده که میمومدن پیش پیامبر یه سری حرفهای قشنگ میزدن وقتی تنها میشدن طبق باورهای خودشون عمل میکردن خدایا حرف و عمل منو یکی کن

    دوستون دارم////

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2871 روز

    به نام خدایی که با هیچ پیشرفتی توانایی وصف پذیری اش را نتوان گفت

    سلام به استادان عزیزم و دوستان عزیزم

    البته به غیر از شما دوتا عزیز بقیه دوستان هم استادانی بسیار ناب و الهی برام هستند و نمادی از نعمت و سپاسگذاری من به درگاه الهی

    استاد من مطمئنم این کامنت یه جنس خاص برا خیلی ها داره چونکه همونطور جنس خاص و اشک آور برا خودم داشته واقعا حتی این دو روزه اخیر خداوند یه لول شفاف تر شده در قلبم❤️❤️😍

    استاد عزیز البته که من میخواهم هدایت الهی رو در زندگی خودم در این اخیر بگم که الهامبخش میلیاردها نفر بشه نه برا خودنمایی بلکه برا اینکه عشق دریافت کردم و همچنین عشق هم به دیگران منتقل کنم

    چونکه من خدایی دارم که عشق رو از ما نمیخواد که خودش نیاز داشته باشه بلکه به این دلیل که این پس انداز ما رو ازمون دریافت کنه که با سود بیشتری به خودمون برگردونه

    خدای من خدایی ست که لازمان و لا مکانه آخه یکی از نشانه های حرف زدن خداوند با من دیشب در خواب بود چونکه فردی که یکی از اونایی ست که بیشترین دشمنی رو با من داره دیشب تو خوابم بود و داشت آرزوی خوشبختی برا من میکرد و یه عالمه مکان های مختلف از زیبایی ها و کسب و کارهای موفق منو میبرد و من داشتم تو خواب میگفتم خدایا میبینی کارکرد فرکانس هارو اما بازم من همچنان رو آدمها حساب نمیکنم ولی همیشه از آدمها تشکر میکنم

    خدای من واقعا نمیدونم چگونه این خدایی که داناترین و شنواترین نیروست چونکه من چندروز قبل شب موقع خواب با احساس بسیار شدید گفتم خدایا فقط تویی که میتونی کمکم کنی چونکه تو فقط به اسم خدایی تنها برام نیستی منظورم از اینکه همه کاره ام هستی پدرمی،مادرمی،معلممی،استادمی،دوستمی،همسرمی،فرزندمی،خواهرمی،برادرمی،عزیزمی،ثروتمی،و هرچیز دیگه البته هر چیز دیگه نه اینکه فقط چندتا موارد بلکه به این معنا که تو هرآنچه من میبینم و هرآنچه رو هم که نمیبینم تو اونم برام هستی، واقعا همین الان چندثانیه قبل از شروع تایپ خواستم یه سیب بخورم اما اینقدر این سرریز شدن احساس الهی بهم گفت سجاد عزیزم بیا اینجا فعلا و من گوش کردم و با آرامش نشستم پای تایپ مانند بچه ای که با احساس عشق و تکیه به قدرت و احساس زیبایی که نسبت به والدینش داره و میگه عزیزم دوستت دارم بذارم بیام تو آغوشت

    خدای من تا همین یک دقیقه قبل هم فکر نمیکردم حتی الان اشک خودمم دربیاد

    آخه این اشک ها اومدنشون چند جنبه مختلف همزمان داره

    من چند شب پیش موقع خواب گفتم خدایا تو به من بگو چکار کنم تا بتونم بهتر رو‌خودم کار کنم و صبح از خواب بیدار شدم فایل اون روز یه عالمه از جواب سوال های من بود

    در ضمن راستی من مدتهاست که تنها زندگی میکنم در به خونه در روستا مکانی ساکت و آرام در طبیعت هم صبحها هم شبها صدای حیوانات مختلف رو‌ میشنوم و چقدر همه متعجب هستند از اینکه من چطور در تنهایی خودم زندگی میکنم و خیلی اوقات شده خیلی ها باور نمیکنند که من بدون تلویزیون،بدون بازی کردن با گوشی،بدون دوست رفیق خاص یا زیادی و…دارم زندگی میکنم چونکه اونا نمیدونند من در چه هیاهوی عمیق درونی در سکوت خودم و فریادهای الهی با همچین جمع ناب و ارزشمندی دارم زندگی میکنم

    و از چندروز قبل گفتم خدایا من فعلا تمام تمرکزم ،تمام انرژیم،وقت،زمان،روز و شبم، شب و روزم،خواب و خوراکم،فکر و ذکرم و ….فقط و فقط رو تمرینات دوره عزت نفس میذارم و هر فایل و جلسه دیگه هم که گوش کنم فقط باید بر اساس آگاهی ها و راهکارها و ایده هایی برا این دوره برام باشه ،

    و از اونجایی که دوباره با یکی از تضادهای تکرار شونده ام دیروز برخورد کردم و امروز داشتم رو عزت نفس کار میکردم و امروز داشتم مدام با خودم میگفتم خدایا بازم ممنون میشم به من بگی که من چگونه کار کنم که بهتر رو خودم کار کنم تا ایرادهام رو بتونم درست کنم و امشب اومدم فایل امروز رو نگاه کردم دیدم ❤️«الله اکبر»❤️ شروع فایل دررابطه با آگاهی های دوره عزت نفسه

    واقعا اینکه میگن خداوند سریع العجابه همینه اصلا چشمام دراومده بود و مبهوت شده بودم که ببین کافیه بخوای دیگه هرکجا باشی و رو کنی همونجا میشه قبله ی تو

    خب استاد عزیزم بذار بگم از نتایج و عملکردهام از این نعمت بسیار ارزشمند الهی

    اولا اینکه من نیاز نیست در حال حاضر برم در کوه،جنگل،غار،کویر و….بلکه اینجایی که هستم واقعا خیلی عالی و فضای سکوتی داره که فقط لذت میبرم از این تنهایی و فضای بسیار خدایی

    واقعا چقدر قبلاها بعضی اوقات ناشکر بودم ازاینکه میگفتم چرا من الان خونه ای در فلان استان یا کشور ندارم

    خوبه که داشته باشم اما غافل از اینکه وقتی من از سکوت ارزشمند اینجا استفاده کنم و با خداوندم حرف بزنم به باورها و علم و دانشی میرسم که دیگه گله کردن چیه میتونم هرکجای دنیا بهترین خونه هارو بخرم هرچند که الانم یه خونه از خودم دارم شکرخدا،،

    خب نتایج من از عملکردهام از این تنهایی و پاک الهی

    پارسال همین موقع خانواده ام اصرار کردن و اومدن اینجا دنبالم و منو بردن به یه خونه بعنوان خاستگاری و منم با اون دختر چندروز صحبت کردم و واقعا خانواده ای بسیار با اصالت و متشخص بودن و منم از همون روزهای اول تردید داشتم بااینکه هیچ‌ ایراد خاصی ازشون ندیدم و بنده خدا به من گفت من با تمام شرایطت موافق و راضیم

    و همه بهم گفتن بهتر از این دیگه گیر نمیاری و خیلی عالیه اما من فقط در عرض چندروز در همین خلوت خودم با خدای خودم حرف زدم و دیدم که خداوندم بهم گفت سجاد جان این تصمیم رو بدون اینکه با کسی دیگه مشورت کنی و از همین الان کنسل کن و رد کن بره

    و منم بااینکه فردی که بیشتراز همه با هم صمیمی هستیم و از اونجایی که در این موضوعات بیشتر از هرکسی بهتر میدونه و اومد در خونه مون بهم گفت سجاد از نظر من این فرد خیلی خوب و مناسبه برات

    بازم من به حرف اون‌گوش ندادم چونکه خدایی که در قلبم هست داشت متضاد اونو به من میگفت و منم بعداز فقط چندروز گفتم خدایا هیچ احدی مورد اعتمادتر از تو ندارم پس فقط به حرف خودت گوش میدم و نقطه سرخط.

    و رد کردم رفت.

    و چقدر الان درک میکنم حرف شمارو استاد عزیز بجای اینکه بریم با بقیه مشورت کنیم آخه چه مشاوری بهتراز خداوند واقعا من که بخاطر اون تصمیمم هرروز دارم میگم خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    آخه چقدر ازت ممنونم که اونقدر عاشقانه منو صدا زدی و بااینکه خیلی زمانهام به حرفت گوش نداده ام اما حتی به همینم که گوش دادم و به خودت اعتماد کردم واقعا دیوانه کننده ست برام که

    فقط کیه که بشنوه،،

    و همچنین از اینکه تا همین چندماه قبل هم تو یه رابطه عاطفی دیگه بودم که اکثریت یا بگم همه مخالف بودن و من چند وقت بعد اونم رد کردم نه بخاطر مخالفت های بقیه بلکه بخاطر گوش سپردن به قلبم بااینکه اولش خیلی برام سخت بود اما گفتم وقتی پیامی از طرف خداونده دیگه باید اعتماد کنم و الان واقعا چقدر خوشحال و راضی ام هرلحظه دارم میگم خدایا ببنهایت ازت ممنونم واقعا بهترین مشاور در زندگی هرکسی هستی،،

    بهترین مشاور هستی که استاد عزیز و این خانواده رو آوردی در زندگیم،،

    خدای من ،من در زندگیم شغل های زیادی عوض کردم چرا؟ چونکه توسط خانواده و آدمها رفته بودم سراغ اون شغل اما از وقتی که شجاعت به خرج دادم و با این خانواده آشنا شدم و اومدم در خلوت خودم گفتم خدایا تو به من بگو چکار کنم

    حساب کردن و تکیه کردن رو حرف آدمها نتیجه اش شده این اغلب اون آدمها نه افراد زپرتی بلکه خیلی بظاهر فهمیده و با تجربه و بسیار با سنین های بالا و بعضیهام کم سن و سال اما مگه چه کسی دارم جز تو

    پس خودت بهتر از هرکسی میدونی و بهم بگو و این خداوند شنوای دانا اینجور بهم گفت ببین سجاد جان یادت هست در فلان زمان در فلان شغل و نه یکبار و دوبار بلکه صدها بار با در اوج موفقیت اون شغل اما با تضادی بسیار رو مخی و سنگین روبرو میشدی که من اونجا حضور داشتم و داشتم از طریق اون تضادها بهت میگفتم ببین سجاد تو باید الان بیشتر و بهتر بفهمی که باید بری سراغ کاری واقعا و قلبا بهش علاقه داری و وقتی اومدم در خلوت خودم و مروری از یه تصویری میکس شده و با سرعت بسیار تند از تضادها،نشانه ها،تصاویرها،و پیام های بسیار زیاد و مختلف الهی از جلو چشمانم رد شد که در هر ثانیه 100 تصویر گذر کرد و بهم گفت سجادجان مقاومت و مشورت گرفتن از آدمها دیگه بسه و اگر فردی هم باشه که مناسب مشاوره دادن باشه من خودم بهتر از هرکسی میدونم و به کمکت میفرستم و الان بهترین نماینده من استاده و این آدم بهتراز هرکسی در کیهان حرف منو میفهمه و به حرفاش گوش کن چونکه تا الان امتحان خودشو خوب پس داده

    و دیگه تمام اون منابع،اساتید مختلف،کتاب های مختلف،و…حاشیه ها رو بذار کنار و تو فقط تمرکزت رو مسیر درست خودتت باشه اما ببین من چکار میکنم برات

    «❤️الله اکبر❤️»

    واقعا اشکم در اومد آخه

    من الان بهتر دارم اینو درک میکنم میبینی ما یه عمر غرق در دریای عظیم هستیم اما با کوچکترین موجی بدنبال آب میگردیم واقعا یه عمر از زندگی خودمو میگم

    آخه چرا چرا چرا

    استاد الحق که درست میگی گنج ها،الماس ها،ثروت ها دست اونه ولی ممکنه خیلی از ما اسیر عوامل بیرون از اون میشیم

    هرچند که هر عوامل بیرونی هم ما داریم بظاهر بیرون از اون میبینیم چونکه همون عوامل بیرونی هم غرق در اقیانوسی در گوشه دل خداونده بلکه این ماییم که فقط داریم توهم میزنیم،،

    تقریبا دوسال پیش یه‌ موقعیت کاری بود از طرف یکی از اقوام که خیلی سایر اقوام و آشناها اومدن بهم گفتن این پیشنهاد رو بپذیر و حق تو هست و برو جلو اون پیشنهاد خوب رو قبول کن اما من اومدم در همین خلوت خودم گفتم خدایا تو بهتر از هرکسی میدونی بهم بگو شاید باورتون نشه به یکروز نرسید که چندتا نشونه بسیار پررنگ ازش دیدم که من نباید به هبچ عنوان قبول کنم و منم همینکارو انجام دادم و خیلی ها بهم گفتن خیلی اشتباه کردی فقط با گذشت کمتراز یکسال بعد خیلی ها بهم گفتن تو واقعا اونموقع چطور میدونستی و اون تصمیم رو گرفتی گفتم هیچی خدا به من گفت منم گوش سپردم

    خدایا میدونم در زندگیم شاید بیشتراز 99 درصد مواقع نتونستم بهت اعتماد کنم و عمل نکردم از همین یه ذره هم که تا الان گوش سپردم و عمل کردم نمیتونم بگم تا چه اندازه ازت سپاسگذارم واقعا چه دلیلی داره که ما به غیر تو دل ببندیم اما استاد و مریم جان و …اینقدر برامون عزیزن مگه غیراز اینه که فقط گوش به فرمان تو هستند،

    اگه ما میگیم استاد و مریم جان اینقدر عشق ما هستند مگه غیراز اینه که آینه و نماد تو هستند و از جنس تو‌هستند مگه غیراز اینه

    وقتی که همکار قبلی من زمانی که من اعلام ترک اون کار کردم و اومد به من گفت من با چوب که هبچ بلکه با دیلم رو دیوار خط و نشون میذارم که تو به هیچ کجا نمیرسی اما همچین اتفاقی نیفتاد خدایا مگر غیراز اینه که گفتی فقط به حرفهای من گوش بده و فقط از خط قرمزهای من بترس چونکه اونا واقعی هستن نه خط قرمزهای آدمها چونکه اونا براساس توهمات یا منطق های خودشون هستند،،

    امشب داشتم کامنتهای عزت نفس رو میخوندم که یکی از دوستان عزیز نوشته بود مریم مقدس از بین اونهمه نجواهای شیطان سعی کرد فقط به کلام خداوند گوش بده

    مثال الان خیلی از ما از میان یه عالمه هیاهوی نجواهای شیطان که توسط حتی عزیزترین کسانمون هم هستند بقول خودشون میخواهند ما رو به راه راست هدایت کنند اما ما باید فقط به کلام الله اعتماد کنیم و صدای بقیه رو کم کنیم و صدا خداوند رو بیشتر کنیم در وجود خودمون شاید اولش کمی سخت باشه ولی امان از زمانی که بخواهیم بشنویم اونوقته که ضعیف ترین صداها رو مثل فریاد میشنویم و همچنین

    امان از ناشنوایی دیگه بالاترین فریادها رم نمیشنوه،،

    استاد عزیز واقعا چقدر عاشق این خداوندم که اینقدر زود جواب سوال هامونو میده بااینکه من مدتهاست که دارم تنها زندگی میکنم که واقعا برا کار کردن رو خودم فعلا نیاز به هیچ کوه و جنگل و غار ندارم اما با کلام خداوند از زبان شما دوتا عزیز چقدر بهتر برام جا افتاد که من از چندروز قبل دارم تمرکزی رو دوره عزت نفس کار میکنم پس بازم بهتراز این رو خودم کار کنم و خیلی هم سپاسگذار خداوند باشم که همچین لطفی در حقم کرده که انگار الان بهتر درک میکنم از اینکه خداوند اون کیس های مورد نظر رو بهم گفت رد کنم میخواسته بهم بگه فعلا وقتش نیست چونکه باید بتونم با تمرکز بیشتر رو خودم کار کنم بعد زمان مناسبش هم میرسه پس من الان باید خیلی بیشتر از اینها خوشحال باشم هرچند که من همیشه از ان تنهاییم لذت میبردم الان که دیگه بیشتر و حتی بارها به خداوند عزیز گفتم خدایا من فردی میخوام شریک زندگیم باشه که با این ویژگی من اوکی باشه که حتی با وجود اون در زندگیم من هرچند روز یا چند هفته یکبار چندروزش با خودم تنها باشم

    و خیلی برام خنده داره چندوقت پیش برادرم بهم میگفت ببین تو داری از تنهایی دیوونه میشی ولی نمیخوای رو کنی !😆😆😆

    درکش میکنم چونکه اون بنده خدا اصلا تو این مدار نیست که بخواد اینچیزهارو درک کنه،،

    من وقتی به کهکشانها و عملکرد پبچیده تمام ذرات مولوکولی و هرچیز دیگه که داره توسط قدرت خداوند رهبری میشه رو فکر میکنم که پس خدایا چرا بازم ما نمیتونیم بعضی اوقات اونطور که عظمت و بزرگی تو رو درک کنیم

    زود اینو میفهمم آهان چونکه هرکدوم از ما ظرفمون یه قطره از اقیانوس الهی ست توسط عوامل دیگه ای پر شده و شکل گرفته باید بتونیم هرروز بهتر روش کار کنیم تا بهتر شکلش بدیم،،

    میخواستم هنوز یه عالمه از زیبایی های دیگه از قسمت رو بگم اما فعلا اینقدر در مرحله عزت نفس باید تکامل طی کنم که الان فعلا چیز دیگه ای از این فایل به ذهنم نمیرسه چونکه ظرف ذهنم هنوز باید خیلی درست تر و بزرگتر بشه

    استادان عزیز خیلی دوستتون دارم

    واقعا نمیتونم بگم چقدر بابت داشتن تون خداوند رو سپاسگذارم درسته که شما خدا نیستید اما آینه و نماد زیبایی از خداوند هستید و همچنین شما دوستان عزیز واقعا میگم چرا؟چونکه درس های زندگیم رو دارم از شما یاد میگیریم

    مانند بقیه مخلوقات الهی خورشید خدا نیست

    بلکه خورشید به ما میگه که خدا همه جا هست و اومده بگه خداوند یه همچین انرژی عملکردی داره که همه جا هست

    هیچ راه فراری از قدرت عشق نیست

    دوستتون دارم و با فایل امشب یه عالمه اشکم از اعماق وجودم جاری شد

    خداوند شنوای دانا همه جا بیننده و شنونده مسیر راهتون باشه.🤗😍🥰🤲❤️🙋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    علی ش گفته:
    مدت عضویت: 2716 روز

    فقط می تونم بگم خداروشکر و دمتون گرم. خیلی خیلی ویدئوی جذاب و عالی بود. واقعا حالمو خوب کرد. خیلی بهم انرژی دادید. خدا نگهتون داره. چقدر حرفهای خوب. چقدر حسهای خوب. چقدر خواسته های جدید که اصلا به قول استاد “بلدشون نبودم” در من ایجاد شد. چقدر دلم شورولت قرمز کمپینگ خواست. چقدر دلم یک همسفر خوب خواست. چقدر دلم خلوت خواست. چقدر حالمو خوب کردید. حالتون خوب. ازتون راضیم!!!!! خدا ازتون راضی باشه.

    الان فقط دلم می خواد برم تو هوای سرد و تمیز تهران بعد از بارون راه رم و از تنهایی قدم زدن لذت ببرم.

    این دو هفته خیلی سخت کار کرم چون باید یکی از فیلمهام رو تدوین مجدد می کردم. وقتی در شبانه روز سه چهار ساعت می خوابیدم همش یاد حرف استاد بودم که می گن به یاد نقطه نهایی و لحظه نهایی باشید که کار تمام شده و این حرف بهم انرژی می داد. امروز که بالاخره تدوین تموم شد و برای یک جشواره ارسال کردم، چقدر اون شب نخوابیدنها و بیدار موندنها برام خاطره های خوب شدن.

    سفرتون خیلی فوق العاده بود. این ویدئو خیلی خیلی حالمو عالی کرد.

    همیشه بمونید برای هم. یا علی مدد. به نام دوست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1208 روز

    سلام استاد مهربان

    سلام خانم شایسته خوش ذوق

    درود بر دوستان نازنین در سایت استاد

    یک سفرنامه دیگر با کلی مناظر عالی و خوب شروع شد

    مناظری فوق‌العاده زیبا که چشم نواز هستند و جز قدرت و زیبایی و عظمت خداوند هیچ چیز دیگری را به رخ نمی کشد

    نکته خوبی را استاد گفتند

    خلوت کردن با خود و خدای خود گاهی اوقات باعث خودسازی و شناخت دوباره خود می شود

    این کار خیلی به رشد آدم می کند

    طبیعت زیبا بسیار الهام بخش است و همچنین با وجود این همه امکانات که وجود دارد می توان براحتی در دل طبیعت زندگی کرد

    یعنی استفاده از بهترین امکانات موجود

    نکته جالب دیگر این بود

    که وقتیکه تنهایی با خود خلوت می کنی این یعنی اینکه از دل ترس های خود رها می شوی و درهای بسته ذهن خودت را باز می کنی

    مشورت کردن با خدا بسیار عالی است تا از دیگران نظر خواستن و مشورت گرفتن

    خدای عزیز بهترین راه را همیشه نشان خواهد داد

    دل به خدای خودم سپردن و از او کمک خواستن و منتظر دستان هدایت گر او بودن این یعنی توکل

    ایمان

    توحید

    به خدای عزیز و دوست داشتنی

    فدای شما استاد عزیز که حتی با دیدن برگ های زرد پاییزی که روی زمین ریخته است ذوق میکنید و کیف می کنید

    این یعنی تمرکز بر نکات مثبت زندگی خود

    نکته زیبایی دیگر که استاد گفتند شناخت نقطه ضعف خود است و با درک قوانین این جهان بتوان بر نقاط ضعف خود پیروز شد

    این یعنی رشد و تکامل

    باز قانون سلامتی

    بدن در تعادل همیشه در شرایط عالی است

    دیدن این همه امکانات و فراوانی و تکنولوژی های جدید نشان از پیشرفت این جهان و روبه رشد بودن جهان زیبای ما است

    ممنون از استاد مهربان

    ممنون از همه مهربانی و علاقه

    ممنون از ابن همه رابطه ها

    ممنون از شما بابت این همه آموزش غلبه بر ترس ها

    ممنون از استاد مهربان

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    لیلا بشارتی گفته:
    مدت عضویت: 2424 روز

    به نام خدا

    خدای من شکررررررت

    شکررررررت بخاطر اینکه این قاب شگفت انگیز وزیبا رو جلوی چشام گذاشتی تا ببینم ولذت ببرم وپی به زیبایی وشکوه وعظمت تو ببرم.

    زیبای بی نظیرم سپاسگزارم بخاطر این همه فضل بی حدوحسابت که از هر فرصتی برای عشقو لذت من استفاده میکنی .یه بار خودم در میان زیباییهای پاییز با عطر بارون پاییزی میان درختان رنگ رنگ پاییزی ویه بار هم از قاب گوشی با وجود استادم ومریم عزیزم این همه زیبایی رو به من هدیه کردی .جان جانان از اینکه این همه احساس خوب به من عطا کردی از عمق وجودم سپاسگزارم.

    من مست وحیران این جنگل زیبا وتریل بی نظیر باین انرژی وفرکانس بسیار بالا شدم .

    مریم جان واستاد عزیز تر ازجانم چه می‌کنید باروح وروان ما ؟!

    خدایا اخه چقدر زیبایی رو میشه توی این چند دقیقه دیدو شنید .

    چقدر اگاهی از همین فایل مستند میشه دریافت کرد .

    خودش به اندازه ی دوره ی عزت نفس به تنهایی میتونه درس داشته باشه برای ما استاد جان.

    از اینکه بریم در طبیعت برترسهامون غلبه کنیم .

    از اینکه بریم در طبیعت وباخودمون به صلح وارامش برسیم ودست از کشمکش های درونی برداریم .

    از اینکه بریم تو دل طبیعت و از قضاوت ها ونظرات دیگران دست بشوریم که حالا لباسش خاکیه که حالا کفش گلی شده که حالا آرایش نکرده که حالا لباسش ست نیست وهزاران نظرو عقیده ی دیگران رو در روند طبیعی زندگیمون موثر کردن وجودمون رو از هزاران تجربه ی لذت بخش دور کردن.

    از اینکه به توانایی های ذاتیمون پی بردن اینکه ما آدمها این طوری خلق شدیم که در هرشرایطی برای هر مسئله ای یه راه حل پیدا می‌کنیم.

    از اینکه دست وپای خودمون رو از هزاران موضوع پیش پا افتاده خلاص کردن که مثل غل وزنجیر مارو محدود کردن که نتونیم آزاد ورها خودمون وجهان اطرافمون رو با تمام عمقش تجربه کنیم .

    در دل طبیعت به آرامش میرسیم چرا چون از نگرانی‌های موجود جدا میشیم واز غم گذشته میاییم بیرون وبه سکون وارامش وهماهنگی میرسیم وخداوند در فرکانس هماهنگی وارامش با ما سخن می‌گوید. از راه حل ها از انتخاب های درست از ایده های کارآمد واز قوانینی که ثابت وپایدار است ودران هیچ تخلفی نیست وخیالمون راحت میشه وزیر پامون سفت واستوار.

    در دل طبیعت بودن نظم جهان هستی رو به ما یادآور میشه.

    در دل طبیعت بودن از ما یه ادم دیگه ای میسازه.

    یه ادم قویتر .آرومتر.بزرگتر.اگاهتر..

    چه قدر ادم عزت نفسش بیشتر میشه از اینکه میفهمه خودش رو همین جور که هست باید دوست داشته باشه چون وجود ارزشمند وخالق ما گره زده نشده به لباس وخونه ووسایل خونمون ما همین طوری که هستیم حتی بدون همه ی اینها ارزشمندیم.

    بودن در طبیعت به ما یاد میده با هر نعمتی که الان در زندگی داریم خوشحال وشکرگزار باشیم وحال خوبمون رو منتظر رسیدن به خواسته های مالی ویا عاطفی بزرگ نکنیم .

    بودن در طبیعت به ما یاد میده به خوشی‌ها وزیباییهای زندگیمون نچسبیم چون چند قدم جلوتر زیباییهای بیشتری در انتظارمونه.

    بودن در طبیعت بهمون یاد میده در لحظه زندگی کنیم ونگران آینده نباشیم.

    بودن در طبیعت بهمون یاد میده که فقط تمرکزمون روی خودمون باشه وبا دیگران در صلح باشیم .چون در طبیعت دیگرانی نیستند همین یک دانشگاهه که اینو یاد بگیریم برداشتن کانون توجه وتمرکز از دیگران وروی خود کار کردن.

    بودن در طبیعت صلح واشتی با طبیعت رو به ما یاد میده اینکه چطور دوستدار اون باشیم وبهش احترام بزاریم که طبیعت هم همین نوع نگاه رو به ما برگردونه با زیبایی وطراوت بیشتر .

    استاد جان ومریم جان برای این دوره ی رایگان ازتون بی نهایت سپاسگزارم.

    وااای اسم دوره ی قانون سلامتی که میاد یه لبخند به پهنای صورتم روی لبهام نقش میبنده .

    من الان نه ماه هست که طبق قوانین سلامتی دارم زندگی میکنم .

    توی هوای سرد پاییزی با یه مانتوی بهاره به پیاده روی می‌روم واصلا سردم نمیشه و24 کیلو وزن کم کردم با لذت وبه آسانی وهم اکنون هم در حال ثابت نگه داشتن وزنم هستم اون هم به آسانی ولذت وتو این آب وهوای سرد پاییزی تو خونه همه از دست من عاصی هستند چون من همش پنجره هارو باز میزارم وخانواده سردشون میشه ومیگن ببند در صورتی که من قبلا از صبح تا شب می‌میچسبیدم به بخاری وبازم سردم بود …

    استاد جاااان ومریم جااان شما اخه چقده خفن هستین چقده با حالید اخه ؟!!!!!

    آب سرد ،آب سرد ،آب سرد

    آب چشمه ورود ،آب چشمه رود ،آب چشمه ورود

    اره درسته شما درسهایی که تو دوره ی قانون سلامتی یاد میدید رو دارید زندگی می‌کنید.

    استاد جان منم همیشه سعی می‌کنم آخر حمامم دوش رو برگردونم به آب یخ وبرای چند لحظه زیر آب سرد باشم وتمام بدنم فه رش میشه خیلی شاداب میشم وقتی میام بیرون از آب. درست مثل شما که پریدی توی آب سرد چهرتون خیلی عالی شد وقتی از آب اومدین بیرون انگار شاک شده بودین .من حس میکنم بدن خودش رو تو یه لحظه ریسه ت میکنه .عالیه عالی.

    واما املاح معدنی که در آب‌های طبیعی وجود داره که پراز بنفیت هست برای بدن که من غیراز یه بار که به حوضچه های آب گرم لاریجان رفتم هنوز نتونستم از این موهبت الهی بهره مند بشم.که به امیدخدا با دیدن شما در سفر به دور امریکا وشنا کردن شما در این چشمه ها ورودهای طبیعی در خواستش رو به جهان دادم وبه زودی در بهترین مکان وزمان منم از این نعمت پراز سود وبرکت بهره مند میشم .

    استاد جان بازم از شما سپاسگزارم.

    البته من تمرین این جلسه رو در کامنت جدا گانه ای نوشتم .

    دوستتون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  10. -
    هانیه حساس گفته:
    مدت عضویت: 1799 روز

    بسم الله النور

    به نام خدایی که عاشقانه هدایت و حمایتم می کنه

    میریم ادامه پیاده روی توی این جاده زیبای جنگلی رو داشته باشیم…واقعا رفتن به دل طبیعت وسط اونهمه انرژی ناب خدایی خیلی عالیه و تا چند مدت اون انرژی با آدم هست…خدایا چند ماهه دلم یه طبیعت گردی و یه سفر عالی میخواد…از اول پاییز این رو میخوام و دوست دارم یه فضای خلوت دو نفره باهات داشته باشم تو فضای خدایی طبیعت نابت. خدایا شکرت که این مناظر و فضا رو تو این سفر و سریال می بینم و ایمان دارم منم به زودی هدایت میشم به همچین فضا و خلوتی..من باشم و خودت… من بگم و تو گوش بدی..تو بگی و من گوش بدم..من ازت بوام تو اجابتم کنی..تو راه بهم نشون بدی و من انجام بدم

    عاشقتونم استاد که تا وقتی ایران هم بودین بهترین سفرها رو می رفتین. بهترین مناطق ایران و زیبایی هاش رو دیدین. من که خودم بچه شمالم کلییییییییییییی جا هست تو همون شمال و گیلان که هنوز نه رفتم و نه دیدمش..اینجا (زاهدان) هم که زندگی می کنم که بماند. خدایا من رو به اون آزادی زمانی برسون که بتونم هر لحظه هرجا که دوست دارم برم و زیبایی ها رو ببینم.

    واقعا هرچی از خلوت و تنها بودن می گین درسته استاد. من یه تجربه کوتاه تو این زمینه دارم..تنها بودن واقعا آدم رو با خودش آشناتر می کنه … راحت تر می تونی بشنوی صدای خدا رو..نشونه ها رو ببینی و قلبت بازتر میشه..حالا اگه این خلوت و تنهایی تو دل طبیعت باشه بی نهایت اثرش بیشتره..چون توی منبع اصلی انرژی هستی و انرژی و فرکانس خدایی تو بالاترین حده…زمین پاک و پهناور خدا زیر پاته، آسمون پاک و گسترده خدا هم بالا سرت…بین این دو هم اکسیژن خالص و هوایی که پر از انرژیه و تو تا می تونی نفس می کشی و نه تنها ریه هات رو از این هوای ناب پر می کنی، روح و قلبت هم شارژ می کنی..انگار به شارژر اصلیت وصل میشی و برای رفتن تو دل زندگی روزمره دوباره قدرت می گیری…بودن تو طبیعت همون اتصال به شارژره..همون اتصال به انرژی ناب الهیه

    حتما یه برنامه برای خودم میذارم حتی شده یه جمعه صبح تا شب برم…اینکه دیگه نیاز به مرخصی گرفتن نداره..خدایا خودت همینجا برام یه برنامه بچین و هدایتم کن به همچین موقعیتی که بتونم خودم تجربه کنم

    خدای من…درست لحظه ای که گفتین: ولی مشورت کردن با خدا یه چیز دیگه ست، جاده به نو رو خورشید زیبا مزین شد…چه مهر تاییدی زد خدا جانم..عشقم..ربم…زیبای مطلقم … بله ..من نورم..من زیباییم..من خورشیدم…وقتی من هستم بقیه چرا؟ با کی مشورت کنی که به همه چیز عالم باشه؟ محیط باشه؟ قضاوتت نکنه؟ خیرت رو بدونه و از تو بیشتر مشتاق باشه که رشد کنی و به خیر در همه جهات برسی؟ الله اکبر از این همزمانی … من عاشق نورم و نور برام عین نگاه خداست…همیشه برام نشونه ست.

    چقدر قشنگ و درست گفتین استاد..اگه خودم رو لایق هم صحبتی با خدا بدونم، اگه ایمان داشته باشم که خدا باهام حرف میزنه، توی اون تنهایی و خلوت نداها رو می شنوم..هدایت ها رو می بینم..جواب هام رو می گیرم و یه فرد دیگه ای رو از خودم تحویل می گیرم .. خدا رو شکر می کنم که مدت هاست این رو می فهمم و حرف زدن خدا رو با خودم کاملا درک می کنم..می شنوم و می فهمم و خودم رو لایقش می دونم.. وقتایی که با ایمان کامل می گم : چشم و میرم تو اقدام و عمل، دیوانه میشم از نتیجه .. و وقتهایی که تردید میاد سراغم و به هر دلیلی کوتاهی می کنم افسوس می خورم که چرا انجام ندادم.می دونم دارم تکاملم رو طی می کنم و هر روز در دریافت الهامات خدا و عامل بودنم بهتر و بهتر میشم اما هنوزم بسیار زیاد جای کار دارم.

    یه نمونه کوچیک از همین تازگی ها بگم براتون، کاری که الان مدت کوتاهیه شروع کردم (تولید پودر کیک خونگی آماده پخت) نتیجه هدایت و الهامات خدای عشقم بوده…خودش به قلبم انداخت و منم رفتم سمتش..هر مرحله خودش کامل کرد….هربار خودش گفت و منم انجام دادم و نتیجه عالی شد. استاد هربار به عقل و ذهن خودم اکتفا کردم، رفتم تو در و دیوار … یادمه یه تستی رو هر کاری می کردم نتیجه اونی که باید بشه نمی شد، با دو دوتا چهارتاهای خودم طبق تجربه م می رفتم جلو و بازم نمیشد. یه روز که دیگه کلافه شده بودم با خودم گفتم کلا این رسپی رو حذفش می کنم و بی خیالش میشم. استاد نمی دونم چی شد یه نیرویی بلندم کرد و به خودم اومدم دیدم مواد رو دوباره اندازه زدم و گذاشتم جلوم.. یه نیرویی قشنگ و واضح بهم گفت بجای آب، شیر رو بریز..این رو فلان مقدار کن و … منم همونجور همه رو انجام دادم و رفتم جلو..استاد نتیجه فراتر از تصورم عالی شد. من که بخاطر قانون سلامتی خودم نمیخورم اما بافت همونی شد که می خواستم و طعم هم دخترم گفت بی نظیره. نمی دونستم چی کار کنم؟ منی که سالها کیک درست می کردم..سفارش می گرفتم و حالا تو این پروسه پودر کیک آماده هم کلی تحقیق کرده بودم و فکر می کردم کلی خبره این کارم همین رو نفهمیده بودم و اون بود که بهم گفت. بخدا که دیوونه و مبهوت شده بودم و فقط یکسره می گفتم : خدایا شکرت..عاشقتم..عاشقتم :(( از این مدل هدایت ها و شنیدن صدای خدا خیلی برام پیش اومده..مخصوووووصا این اواخر و می دونم اگه بتونم یه فضای خلوت و تنهایی برای خودم جور کنم چقدر مسائلم برام راحت تر حل میشه و به آسونی به جواب میرسم.

    ای خدا..ای خدا چه پیاده روی نابی کردین..چه حرف های قشنگی زدین..چقدر خدا جاری بود در کلامتون..در فضا و حالا به خونه رسیدین…چه فرش زیبایی از برگ های پاییزی نارنجی هم براتون پهن شده. پرده سبز و زرد و نارنجی درخت ها هم که الله اکبر …اون خونه قرمز زیبا هم وسط اینهمه زیبایی مثل نگین می درخشه و منتظر شماست

    تغییرات توی قانون سلامتی بی نظیره..من هنوز فرصت نشده تو خود دوره از نتایجم بنویسم..ایده آل گراییم هم البته باعثش هست که هی منتظرم به وزن و سایز ایده آلم برسم و بعد بیام همه رو بنویسم اما واقعا تغییرات درونی و حال و روحیه و نشاط و شادابی جسمی و روحی که تو این مسیر به دست میاد فراتر از تغییر وزن و سایزه

    عجب ساعت هیولاییه استاد…چقدر عالیه..چه امکانات عالی داره … اتفاقا می دیدم که دیگه اپل واچ دستتون نیست و اولترا رو هم هنوز افتتاح نکردین و تو کل سفر این دستتونه فهمیدم چقدر باید خفن باشه و ازش راضی باشین.

    چقدر من عاشق داخل کمپرتون هستم…لطفا بیشتر ازش فیلم بذارین…عاشق تمیزی و ارگنایز همه چیزم که اینقدر عالی و مرتبه…من می خوام بازم ازتون خواهش کنم اون قوطی های مکمل ها رو بهمون نشون بدین از نزدیک استاد. لطفا :)

    مریم جانم داره با آب رودخونه آشپزی میکنه..مرغ خوشمزه درست می کنه با عشقی که هم از کلامش جاریه و هم از حرکات دستش حین آشپزی و هر کاری که انجام میده..عاشقتم من

    وای مریم جانم چقدر تحسینت می کنم که رفتی تو رودخونه و با آب سرد خودت رو شستی …تو این سفر واقعا خیلی زیاد رفتی تو دل ترس ها و ناشناخته هات و این واقعا تحسین برانگیزه…و لاجرم پاداش های خدا هم سمتت روونه میشه. استاد واقعا یخ زدم و این سردی آب رو کاملا از چهر تون حس کردم…چقدرم که تو دوره از محاسن دوش آب سرد گفتین و من نتونستم کامل کامل اجراش کنم و هر بار لحظات آخر حموم هی یکم یکم اب رو سرد می کنم تا بتونم تحمل کنم ولی اینجور که شما شیرجه زدین یهو رفتن تو دل ترس که نه، پریدن تو آغوش ترس هاست. دمتون گرم واقعا

    و به پایان آمد این دفتر .. حکایت همچنان باقیست…سه روز زیبا و رویایی تو دل این جنگل زیبا و ناب تموم شد … برای من که از پشت مانیتور نظاره گر بودم بی نهایت لذت بخش بود و دوست نداشتم تموم بشه…شماها خودتون دیگه خدا میدونه چه لذتی بردین و چقدر انرژی ناب و خالص ذخیره کردین و با فرکانس عالی تر سفرتون رو ادامه میدین

    خدا پشت و پناهتون باشه … بریم برای یه نشنال پارک زیای دیگه که توی قسمت قبل گفتین..احتمالا میریم اونجا و بعدم ببینیم هدایت خدا ما رو کجا می بره … ولی خودمونیم چقدر لذت بخشه سه روز اونقدر تو فضای معنوی و بکر باشی که تاریخ و روز و زمان از دستت در بره…از اینترنت و تماس و هیچی خبری نباشه و خودت باشی و خدات …عالیه..بی نظیره..خدایا روزیم کن همچین شرایط و فضایی رو .. همچین سفرهایی رو..این خلوت و تنهایی با خودت رو..رفتن تو دل ترس هام و ناشناخته ها رو ..دیدن زیبایی های دنیات رو، از نزدیکی تا دور

    عاشقتونم من و باز هم سپاسگزارم ازتون بابت این تصاویر فوق العاده که اینقدر سخاوتمندانه و عاشقانه در اختیارمون میذارین و ما رو با خودتون همراه و همسفر می کنین..در پناه الله یکتا شاد و سلامت و عاشق و پر روزی باشید…می بوسم روی ماهتون رو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: