https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/12/abasmanesh-12.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-12-26 00:18:182023-01-07 07:48:24سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 180
378نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
وبه یاد تمریناتم افتادم که باید با احساس وقدرت بیشتری انجامشون بدم
چون بعداز شکر گزاری واقعی منتظر جادوی خداوند خواهم بود چقدر این جمله ناب وانگیزه بخشه
سپاسگزار بودن نشانه اش اینه که خدا هدایتمون کنه
ناسپاس بودن نشانه اش این است که منتظریم شیطان هدایتمون کنه
خدایا شکرت بخاطر شنیدن این جملات ناب
وحالا کامنت زیبای الناز عزیز=تحسین مردم،دیدین زیبایی وتوجه به کارها به شیوه ساده
جملات ناب استاد درمورد شکرگزاری تیم ملی مراکش بعداز باخت به فرانسه
که چقدر لذت بخش بود وچقدر درس داشت
وباز درمورد اعتماد ودرست کاری
سلف ریجستر در امریکا
چقدر به آدم احساس خوبی میده خدای خوبم شکرت
مسئول پذیر کردن مردم وترویج درست کاری=شکل گرفتن یک جامعه درستکار
که میشود یکی از بهترین کشورهای دنیا
وقتی به افراد اعتماد میکنی یقینا جواب اعتمادت را خواهی گرفت
البته این خودش تکامل میخواهد
که خدا روشکر تجربه اش رو داشتم وجوابش رو طبق باورهام گرفتم
وحتی انسانهایی که از نظر بقیه قابل اعتماد نبودن اما نسبت به من صداقت ودرستکاری داشتن درحد بنز
بهترین سایت پیشرفت فردی جهان با4نفر خدای من چقدر میشود کارها را آسانتر کرد سایت به این عظمتی4نفری اداره میشه
مسیر درست =فضای درست
صداقت صداقت صداقت استادجان
این صداقت شما باعث شد که پیامبر خدا بشین پیامبر عزیزم قلبا با تمام وجودم میبوسمت
چقدر لذت بردم ازشنیدن جملات ناب وانسانهای باصداقتی که باهتون همکاری میکنن چقدر لذت بردم ازاین همه زیبایی
زیبایی چهره تون
زیبایی صداتون
زیبایی صحنه تون
زیبایی جملاتتون
زیبایی جملاتتشون
زیبایی صداقتتون
زیبایی صداقتشون
زیبایی تجسم تون
زیبایی تجسشون
زیبایی زیبایی زیبای
همین الان رفتم سراغ دریم بورد وبرای اینکه خیلی خلاقتر تجسم کنم یک ایده به ذهنم رسید عطر دلخواه خودم رو زدم وخودم رو در اون مکانها تجسم میکردم وچشامو می بستم واون عطر رو به همراه صدای دلنواز وصحنه چشم نواز وعطر خوش احساس میکردم
سلام به استاد عباسمنش عزیزم که واقعا دوستتون دارم و عاشقتونم
و مریم جون گلم
استاد من خیلی تمرکزی دارم دوره دوازده قدم کار میکنم
کامنت های دوستان می خونم و خیلی از اگاهی هام بیشتر شده و عمل میکنم
خب بریم سر داستانی ک می خوام تعریف کنم
استاد من همین طور ک گفتم داشتم رو دوره کار میکردم یه شب تو دلم افتاد ک 40 روز برم یه جای با خودم خلوت کنم تنهای تنها باشم با خدای خودم
من 35 سالمه دوتا بچه دارم 16 ساله و 6 ساله
بد یهو به خودم گفتم 40 روز می خوای بری جای بچه هات چی کی می خواد از بچه هات مراقبت کنه یه جوری خودم راضی کردم گفتم ولش کن دیگه بهش فکر نکردم گفتم ب خدا میسپارم در زمان مناسب منو هدایت کنه بد گفتم خدایا می دونم تو صاحب همه ما هستی وقتی شرایطش پیش بیاد
حودت درست میکنی و از بچه هام مراقبت میکنی خیلی بهتر از من
ک رفتم یه سری ب سایت بزنم و هدایت شدم ب فایل 171 که یهو دیدم
نت خیلی قویه و من این فایل تصویری نگاش کردم
بدون اینکه نت قطع شه
اون 13 دیقه اول ک دیدم بدنم داغ شد و یه حس خیلی خیلی قوی داشتم ک خدا کنار من وایساده داشتم گریه میکردم خدا را چنان احساس کردم
اصلا داشتم میدیدمش فایل قطع کردم
شروع کردم به صحبت کردن با خدا بد اینکه حالم خوب شد
دوباره فابل گذاشتم گوش دادم ولی انگار اون فایل من دوباره گوش میدادم
و اون بار اولی ک گوش دادم اینو نشنیدم از شما ک گفتید تنها برید چادر بزنید
دوباره گوش دادم متوجه شدم
استاد من یهو گفتم استاد چی میگی مگه زنم میشه بره بیرون شب بمونه حالا بگذریم کلی با خودم نحواهای ک داشتم گفتم ولش کن بذار فایل تا اخر ببینم و فایل تا اخر دیدم فک کنم ساعت 3نیم شب بود
خیلی ب این فایل فک کردم حالم یه جوری بود ولی حال خوب نبود بد بد بود این فایل دوباره گوش دادم
ب خودم گفتم فردا دوباره گوش میدم ببینم استاد چی میگه چرا این فایل انقد منو تحت تاثیر خودش قرار داده
فردا صب گوشش دادم دوباره ب خودم گفتم اخه چطوری مگه میشه ادم تنهایی شب بیرون بمونه کلی ترس داشتم حتی بهش فکر میکردم ترسام بیشتر میشد
اخه من خیلی خیلی ترس دارم از تاریکی هر جا میریم میگم تا تاریک نشده بریم خونه
من رو دوره کار میکنم از 12 شب تا 5 صب بیدارم و رو خودم کار میکنم
خونه ما سه تا اتاق خواب داره یکیش خالیه ک من اونجا کار میکنم
اومدم ک دوباره فایل گوش بدم
گفتم این یه ترس من باید اینو از بین ببرم یا میمیرم
یا خیلی بزرگ میشم و اجازه نمیدم همراه من باشه
من هر شب چراغ پدیرایی و اتاق خواب رو روشن می زاشتم که نترسم و رو خودم کار کنم چون خیلی ترس داشتم نمی تونستم کار کنم
گفتم استاد تو دروه میگه هر چیزی ک من میگم بدونید یه مراحل تکامل توش هست گفتم چکار کنم
یهو گفتم از همین جا شروع میکنم
تمام چراغ های خونه را خاموش کردم
منی ک حتی فکرشم میترسوند
خونه تاریک تاریک شد سکوت اولش ترسیدم
واای استاد اولش بخودم میگفتم دیونه این چ کاریه روشن کن رو دوره کار کن حالا وقتش نیست
گفتم ن امشب باید شروع شه ب قول استاد از هر جایی ک هستی شروع کن
بد کم کم اروم شدم ذکر خدایا شکرت گفتم احساس کردم خدا وایساده و خیلی خیلی ب من نزدیکه
حالم خیلی خوب بود و همسرم بیدار شد منو دید گفت چکار میکنی
چرا بیداری گفتم دارم دوره گوش میدم گفت ول کن بابا پاشو بخواب
استاد همون شب از همون جای ک شروع کردم بقدری من تغییر کردم ک نگو خیلی تغییر رو خودم احساس میکردم
چند شب ادامه دادم و روز سه شنبه بود یاد برگ ها و روخونه بودم چقد لذت بردم گفتم خدایا میشه منم یه همچین جای خیلی زود ببینم و تجربه کنم
ک یهو ب همسرم گفتم بریم شمال اونم گفت بزار ببینم مرخصی میدن بد جا و مرخصی ب طرز معجره وار درست شد
ما جم کردیم رفتیم شمال از جاده چالوس رفتیم کلز بهمون خوش گذشت و من همش زیبایی میدیدم
رسیدم ب رامسر و همکارای همسرم گفتن یه جنگل خیلی زیبا داره اونجا حتمن برید ما رفیتم اونجا و من همون لحظه را احساس کردم برگ های زرد رودخانه زیبا جاده ای ک پر از درخت و رنگارنگ
خیلی تجربخ خوبی بود
همسرم گفت بریم یه استراحت کنیم شب بریم کنار ساحل شبم رفتیم ب خدا گفتم می خوام باهات تنها باشم کسی نباشه اینو برام فراهم کن
ک همسرم و دخترم در گیر اتیش شدن و من ما صندلی ک برده بودم تنهاشدم نزدیک دوساعت با خدا رازو نیاز کردم تا صب لب ساحل بودیم
و من برگشتم خونه فرداش یه تماسی داشتم
ک یکی از خواسته های ک دوست داشتم برام اتفاق بی افته افتاد
خواستم این تجربه را بهتون بگم
و اینکه از خدا خواستم ک دو هفته می خوام با خودت تنهای تنها باشم
و همسرم اومد گفت ماموریت خورده و من دوهفته به شهر دیگه میرم نیستم
سلام استادعباسمنش و استادشایسته عزیزم ، وقتتون به خیر و خوشی.
من چندروزه میام تو این صفحه و فایل تصویری رو پلی می کنم و آن صفا و صمیمیت آن پاکی و معصومیت و آن یکی بودن شما عزیزانم رو می بینم ، انقدری بغض می کنم که نمی توانم دیگر ادامه فایل را ببینم ، فقط کامنت های همین صفحه را می خوانم و وجودم ذوب می شود ، یعنی انقدری صاف انقدری پاک و بی آلایش و بدون ناخالصی…
شما مانند مریم مقدس ، مقدس هستید با آن لبخند های پر از صفا و صمیمتتان ، عشق می کنم ، لذت می برم و اشک میریزم ، چطور بگم خدایا شکرت ، داشتم به این فکر می کردم که چقدر خوبه که شما دوتا در کنار هم هستید و هم مسیرید و هم اصولید ، و به سمت و انا الیه راجعون حرکت می کنید.
در حال و فضای تصور چون شمایی در کنار خودم بودم که چقدر لذت بخش هست چقدر از وجود همین یک نعمت که یک عشقی در کنارت باشد و هر روز ببینیش و هر روز از خدا بابت وجودش سپاسگذاری کنی و هر روز عاشقانه نگاهش کنی و با نگاه کردن روحت از بدنت جدا شود ، و از سپاسگذاری لبریز شوی ، او بهم گفت میبینی ؟
این دنیا و این زیبایی ها را قرار دادم ، تا تو انقدر ظرفت بزرگ شود که همواره من را در پیش خود ببینی و همینطور عشق کنی و همینطور مجذوب شوی و همینطور خالص شوی و همینطور اشک بریزی ، منی که تورا خلق کردم ، منی که به اندازه ای که ظرفت بزرگ باشد من را میبینی من را درک می کنی حضور من را حس می کنی.
آره چقدر عشق تو خوب هست ، چقدر تو خوبی ، چقدر تو خوبی ، گفتی که هروقت چالشی تضادی خواسته ای بهش برخورد کردی اگر صبر کنی برش من درود و رحمت و هدایتم را برای تو می فرستم ، آخر تو که هستی ؟
چقدر ؟
چقدر تصور کنم خوبیت را ؟ چقدر به اعماق تو سفر کنم تا تورا بیشتر بشناسم ؟
گفتی ، به تضاد خوردی خواسته ای داشتی به یادت بیار که انا لله و انا الیه راجعون ، انا لله یعنی تو مال منی تو از آنِ منی تورو مالک خودم می دونم و همواره به سوی تو رجعت می کنم…
سپاسگذارم ازت ، ممنونم ازت که انقدر خوبی.
و آنچه را که متوجه ام کردی از قانونت می گویم ، اسمش را شاه کلید گذاشتم:
هر تضاد هر چالش هر شکستی هر نداشتنی هر مسئله ای باعث میشه خواسته ای در درون ما شکل بگیره ، چه موقع اون خواسته رو دریافت می کنی ؟ وقتی که ظرفت گنجایش اون خواسترو پیدا کنه ، و به صورت طبیعی اون خواسته وارد زندگیت میشه اون مسئله حل میشه ، رفع میشه ، یعنی هر تضادی میاد به ما نشون میده که ظرف وجودیه ما گنجایش بزرگ شدن از این حدی هم که هست داره ، تا نعمت های بیشتری واردش بشه.
شاه کلید من چی میگه ؟
میگه تمامیت رسیدن به خواسته ها مربوطه به اندازه ی ظرفت ، اگر خواسته ای رو می خوای و نداریش یعنی ظرفت گنجایش اون رو نداشته که نداریش ، پس تمام کارت این باشه که ظرفت رو بزرگ کنی و تمام.
ظرف چطور بزرگ میشه ؟
ان شکرتم ازیدنکم ، اگر شکرگذار باشید شما را می افزایم ، ظرفتون رو بزرگ می کنم.
و این یعنی آقا تو هرچه لذت ببری از لحظه به لحظه های زندگیت یعنی سپاسگذارتری و یعنی داره ظرفت هی بزرگتر میشه.
حالا چطور از لحظه به لحظه های زندگی لذت ببریم ؟
در مسیری خودمان را قرار دهیم که ما رو به خلاقیت و خلق و اجرای ایده میرسونه که میشه بهش گفت مسیری که دوستش داریم مسیری که به عنوان مسیر مورد علاقه معروفه ، اما این جا یک نکترو بگم ، هر مسیری که فکر می کنی به خلاقیت بیشترت منجر میشه اون می تونه مسیر مورد علاقه نام بگیره ، یعنی اول تعریفی از خود علاقه داشته باش ، که به چی میگن مسیر مورد علاقه و بعد برو دنبالش ، که به نظر من تعریف علاقه یعنی مسیری که تو بخوای درش خلق کنی نوآوری کنی بسازی خراب کنی بتراشی شکل بدی و…
شاه کلید می گه چی ، می گه وظیفه ای تو بزرگ کردنه ظرف وجودته ، حالا چطور ظرفت بزرگ میشه ؟
دو مورد :
1. انجام کارهایی که تو رو به احساس شادی عشق و صفا و لذت و احساس شوقُشکر میرسونه ، که کارهایی هستند که مقطعی هستند ، مثل بازی کردن ، پیاده روی کردن ، رفتن بیرون با دوستان ، کتاب خوندن و هر آنچه که شما رو پله به پله میرسونه به احساس شکرگذاری و توجهتون رو از مسئله بر میداره و باعث میشه ظرفتون بزرگ بشه و جواب مسئلتون بیاد و درش قرار بگیره ، چون مسئله ای که میاد برای حلش نیاز داری ظرفت رو بزرگ کنی :) ، پس برو ظرفت رو بزرگ کن خودش حل میشه.
2. تخصص ، در مسیری که انتخاب کردی که می خوای درش خلاق باشی و نو آور حرکت کنی و عشق کنی و بیشتر و بیشتر مطالعه کنی در موردش عمیق بشی درش و ادامش بدی تا نامبر وان خودت بشی ، این مسیری هست که مثل مسیر 1 دیگر مقطعی نیست و کل زندگیه توعه ، این یعنی همون لذت بردن از تک به تک لحظات زندگیت ، وقتی تو در مسیری حرکت می کنی و خلق می کنی و متخصص میشی ، داری همینطور همواره ظرفت رو بزرگ میکنی و به صورت طبیعی نعمت ها میان و درش قرار میگیرن.
چون وقتی تو وارد دل ناشناخته هات میشی ظرفت بزرگ تر میشه هی ، وارد دل ناشناخته ها شدن حتما رفتن و در تاریکی جنگل خوابیدن نیست ، یک مکان ناشناخته ای هست که همواره در وجودمون قرار داره و اون مکان یادگیری و تخصص ماست ، مکان پیشرفت ماست ، چرا افراد متخصص کمی هستند در جهان ؟ چون همون ذهنی که می ترسونه تورو از وارد شدن به دل ناشناخته ها که مثلا رفتن و کمپ کردن تو جنگل باشه ، به همون حد هم می ترسونه تورو تا وارد مکان ناشناخته ی مغزت برای یادگیری یک مورد جدید بشی ، میگه نمی خواد یادش بگیری ، نرو توش ، معلوم نیست چیه تهش ، همه ی این ها رو هم در مورد یادگیری میگه ، یادگیری که آقا یک سرچ سادست ! گوگل رو باز کن و تایپ کن ، همینقدر ساده ، ولی چرا خیلی ها همین کار سادرو هم انجام نمیدند؟ چون همین هم یعنی وارد شدن به دل ناشناخته ها ، وارد شدن به اون قسمت از فضای مموری حافظمون که خالیه و قراره با موارد جدید پرش کنیم ، می ترسونه ، میگه نمی خواد بری ، بزار خالی بمونه ، وقتی مموری حافظمون خالیه تاریک هم هست ، وقتی موردی رو یاد میگیری نور می تابونی به اون تاریکی و اون تاریکی از بین میره.
پس وارد شدن به دل ناشناخته ها همین تخصص همین یادگیری مستمر که در وجودمونه هم هست ، نه صرف رفتن در دل تاریکی جنگل ، اون هم هست و خوبه و باید انجام بشه ، اما کلی تاریکی عدم دانستن در وجودت هست که باید غلبه کنی بر ذهن و بری توش و متخصص شی ، حرکت کنی.
باهر بار رفتن در دل ناشناخته هات علیرضا ظرفت بزرگ تر میشه داداش.
تضاد ها میان که ظرف وجود ما رو بزرگ کنند تا ترمز های ما برداشته بشه تا نعمت ها به صورت طبیعی وارد زندگیمون بشن.
پس اصل داستان بزرگ کردنه ظرفته ، ظرفت چطور بزرگ میشه با حال خوب با احساس سپاسگذاری ، که دوتا روش براش هست چیزهایی که مقطعی حالت رو خوب می کنند و مسیری که همواره حالت رو خوب میکنه.
اون مسیر مقطعی حال خوب کن برای این هستش که زمانی نمی تونی از مسیری که خلاقی توش به هر دلیلی لذت ببری و احساس خوب داشته باشی ، یک استراحت می دی به خود و از موارد مقطعی حال خوب کن استفاده می کنی و بعد دوباره به مسیر اصلیت مسیر خلاقیتت مسیر تخصصت مسیر کسب مهارتت بر می گردی.
و داستان باور ها هم همین جا خودش رو نشون میده ، وقتی اصل احساس شکره که ظرف تورو بزرگ می کنه ، در هر مسئله ای که داشتی میای می بینی که آقا مثلا باورت به کمبود مشتری حالت رو ناخوب میکنه ، حالا میای با دیدن الگوهایی که فوج فوج مشتری صف کشیده براشون و تحسینشون و تصدیقشون حالت رو تبدیل می کنی به احساس خوب ، و حرکت می کنی و حرکت می کنی و ادامه می دی ، و دیگه اونکه فلانی انقدر مشتری داره رو در ذهنت می چرخونی یادآوریش می کنی و هروقت اون ترس کمبوده اومد با اون الگویی که دیدی و تحسین کردی و تصدیق کردی جوابش رو میدی و حالت خوب میشه و ایمانت قوی تر میشه و حرکت می کنی ، این یعنی تغییر باور که در نهایت منجر به احساس خوب و لذت و احساس شکر میشه.
شاه کلید:
به تضاد به مسئله خوردی ، نعمتی رو می خوای؟
آره
برو ظرفت رو بزرگ کن!
چجور ؟
برو عشق و صفا کن تا به احساس شوق و شکر برسی
از چه مسیری ؟
دوتا مسیر وجود داره ، مسیرهای مقطعی ، مسیر خلاقیتت
مسیر مقطعی مثل بازی کردن ، خوابیدن ، ورزش کردن ، قدم زدن ، سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا دیدن
مسیر خلاقیت ، مسیری که متخصص باید باشی درش ، مسیری که دوست داری خلق کنی دوست داری ببینی و بفهمی فلان ایده چطور اجرا میشه ، چطور کار می کنه ، چطور من بسازمش ، مسیری که مسیر خلق کردنه توعه مسیر تخصصه توعه ، مسیریه که تو باید متخصص باشی و درش درجه 1 خودت باشی ، وقتی خلق می کنی احساس شوق شکر می گیری.
ظرفت هم بزرگ میشه و مسئلت هم حل میشه ، خود به خود ، چون تو ظرفت بزرگ شده و جواب اون مسئله ، اون نعمت ، درش قرار گرفته.
و این بزرگ کردن ظرف وجود تا به الیه راجعون ادامه داره :) ، چقدر قشنگه نه ؟
خدایا شکرت ، تا جایی ادامه داره که یکی میشی با خالقت :)
داستان دیدن خداوند در حرکت کردنه منه ، من وقتی حرکت می کنم وقتی قدم هایی که با شرایط حال حاظرم می تونم بردارم رو بر می دارم ، و میرم جلو و مسائلم و درها باز میشه ، خدا رو می بینم ! یعنی اینکه کی می دونست من چنین خواسته ای دارم ، کی حلش کرد ، چطور حل شد ، چطور این هم زمانی و هم مکانی رخ داد ؟ بعد که این روند بار ها و بار ها اتفاق بیوفته دیگه میگی مگه میشه خدایی نباشه ؟ فلان جا کی بود کارم رو اکی کرد ؟
به کسی نگفته بودم که این مسئله رو دارم که ، پس چی شد چطور شد…
به جایی میرسه آدم که وقتی قدم اولش رو برداشته و با یاراش فرار کرده و رسیده رو به دریا و راه فرار و بازگشتی هم نداره و یاراش میگن گیر افتادیم ، میگه:
کلا ان معی ربی سیهدین
ابدا ، قطعا رب من با من هست و به نزدیکی من رو هدایت می کنه.
انقدر مسیر قبلش طی کرده تا رسیده به این حد از دیدن خداوند ، انقدر مسیر رو به صورت عملی قدم برداشته حرکت کرده ، رفته در دل ناشناخته هاش و جواب گرفته تا وقتی که جلوی دریا هم میرسه ، دریا براش شکافته میشه.
:)
این موارد رو به خودم گفتم ، تا یادآوری بشه برام دوباره.
و خدا قوت به شما هم فرکانسی عزیز که باعث شدی این لحظه حال دلم عالی بشه
الان ساعت 2:50 و من بیخوابی زد بسرم که البته هدایت اومد برام وارد سایت شدم و هدایت شدم به کامنت زیبای شما دوست عزیز وخیلی خیلی لذت بردم و باعث شدی ظرف ذهنیم بزرگتر بشه بخاطر روشن شدن یکی از مسائل مبهم درونم که همیشه دنبال اصلش بودم و واقعا کامنت شما مفید بود برام
مثل کامنت عصمت جان که با چه توصیف زیبایی بود و چقدر قشنگ خودش رو در اون فضا تجسم کرده بود ،قدرت تجسم معجزه ای که استاد بارها راجب گفته ،استاد از وقتی که سریال های شمارو دنبال کردم از سریال زندگی در بهشت و سریال سفر به دور امریکا واقعااا به جاهای زیبا هدایت شدم از قدرت تجسمم استفاده کرده بودمو خودمو توی اون فضا قرار میدادم و همین باعث شد تا محل کارم به جایی زیبا منتقل بشه و وقتی از پنجره به بیرون نگاه میکنم فقط کوه و جنگل میبینم و این همون قدرت تجسم هست که به شدت بهش ایمان آوردم.
بحث هدایت که الناز عزیز راجبش گفت رو به روز داره توی زندگیم پر رنگ تر میشه همون موقه هایی که از فایل های شما می شنیدم که می گفتید خدا هر لحظه مارو هدایت میکنه تازه دارم به این درک می رسم که به معنی واقعی هدایت وجود داره فقط کافی که باور کنیم که خدا هرلحظه با ما صحبت میکنه و راه و مسیر و نشون میده .
کامنت مینای عزیز که راجب توجه به زیبایی ها و نکات مثبت بود و توضیح تکمیلی استاد که فرموند هرچقدر به زیبایی ها و نکات مثبت توجه میکنی به زیبایی های بیشتری هدایت خواهی شد یک نکته طلایی که باهارها از شما شنیدم معجزه داشتن نگاه مثبت هست اینکه تو هرشرایطی هستی بهتره به نقاط مثبت اون شرایط توجه کنی و اینکه مهم نیست وقتی توی شرایط ناجالبی هستی اصلا مهم نیست که چقدر دلیل قانع کننده داری که ناراحت باشی اصلا مهم نیست جهان طبق قانون عمل میکنه و تورو به جایی میبره که کانون توجه تو هست …دقیقاا همینطوره نگاه مثبت داشتن یک توهم نیست یک الکی خوش بودن نیست به قول شما من ترجیح میدم اگ نگاه مثبت الکی خوش بودنه پس میخوام الکی خوش باشم چون با همین نگاه به بهترین روابط ،سلامتی ،ثروت خواهم رسید …
قبل از اینکه قسمت 181 رو ببینم گفتم بیام و یه تجربه کوچیک از همین همزمانی های معروف رو که 2 روز پیش تجربه کردم رو اینجا بنویسم چون حس کردم باید یه جا ثبتش کنم
تجربه ام اینه که رفتیم به یه فروشگاه خیلی خوب و زیبا، اونجا علاوه بر اینکه وسایلی که خیلی وقت بود میخواستم رو خداوند بهم نشون داد و خریدیم، موقع حساب کردن وقتی میخواستیم بریم پای صندوق، دیدم دم در خروجی دو تا دستگاه اسکن اجناس و پرداخت گذاشته بود و جالب تر اینکه پدرم دقیقا رفت کناراون دستگاه، بدون اینکه بدونه اصلا من اون روز در مورد این شیوه پرداخت چیزی شنیدم یا قبلا دیدم یا اصلا سریال سفر به دور آمریکایی وجود داره.
و دقیقا دیدم که چقدر دقتمون در اسکن اجناس دقیق تر شده بود، هزار بار چک کردیم از اون 4 قلم جنس چیزی نمونده باشه که نزده باشیم یا اضافی نزده باشیم، البته که دو تا خانم مسئولش اونجا بودن و یه جاهایی که گیر میکردیم راهنمایی میکردن یا به هرحال نگاه میکردن که مشتری میزنه اجناسشو درست یا نه ولی در هرحال این مهمه که خداوند منو هدایت کرد دقیقا همون روز به همچین تجربه مشابهی و خدا میدونه چقدر از این دست تجربه ها این چند وقت تجربه کردیم ولی حواسمون نبوده یا یادمون نبوده که اول توی سفر به دور آمریکا دیدیمشون و واقعا انسان ناسپاسه
انسانی که میتونه خودش انتخاب کنه که با ناسپاسی به شیطان اجازه بده هدایتش کنه یا با سپاسگزاری به خداوند این اجازه رو بده، این انسان خیلی ناسپساسه. خدایا خودت هدایتمون کن که سپاسگزار باشیم تا با اون سپاسگزاری به تو اجازه بیشتری بدیم که بیشتر و دقیق تر هدایتمون کنی
الان که دارم دوره دوازده قدم وهمزمانی فایلهای سفربه دورآمریکاونشانه روزانه ام دنبال میکنم که اینقدرباهم دقیق شدن تابهترقانون درک کنم خوشحالم خداوندروشاکرم که خداونددربهترین زمان هدایت شدم به این فایلها که تمام این سفراستاددرس عشق وزیبایی هست والان که قدم چهارم جلسه اول گوش کردم این چندروزودنبال الگوهاهستم واین فایل شماقراردادین روی سایت قسمت 179که یه پسربچه 8ساله بتونه اون صخره به اون عظمت روفتح کنه این خودش یه الگوهست که کلی باورهام تغییرمیده که اون تونسته منم بخوام میتونم خدایاشکرت بابت این سایت واستادخوبم وهدایت الله واین همزمانی ها
یه فایل که نشونه روزانه ام بودمیدیدم اولین باری هست استادخواستین باآروی برین سفردورآمریکاویه نقشه داخل آروی بودکه هرجایی رورفتین خط بزنین بعدگفتین انشاالله یه روزی همه ی این نقشه روخط میزنیم که رفتیم الان حتمااستادخیلی هاشوخط زدین وچقدرمن تکامل توی اون فایل بااین فایلهای سفرنامه جدیددیدم وقانون تکامل برام یادآوری شد
حدود سه سالی میشه که با شما و همچنین استاد عرشیانفر اشنا شدم این اشنایی از طریق مادر عزیزم رخ داد که داخل یوتیوب از کانال شما فایل هاتون رو مشاهده میکرد و منم صدای شمارو میشنیدم کم کم علاقه مند شدم و خودم با ورود به سایت و کانال یوتیوب شما،ویدیو هارو مشاهده میکردم طی این 3 سال که من تونستم شکرگذار خداوند باشم و تغییراتی در خودم ایجاد کنم به جرعت میتونم بگم به خیلی از خواسته های کوچیک و بزرگم رسیدم و هنوز اهداف بزرگ و بزرگتری در ذهنم دارم که میدونم دستیابی بهشون امکان پذیره
در طی این سه سال که با علاقه و اشتیاق فراوان به فایل های شما گوش میدم تونستم سلامتی کامل داشته باشم به جز چندباری که سرماخوردگی های کوچکی که بهشون مبتلا شدم و با تمرکز بر روی سلامتی اونارو هم از بین بردم همچنین تونستم به تناسب اندام خیلی خوبی دستیابی پیدا کنم که واقعا شکرگذار خداوند و شما هستم
همچنین داخل حوزه های دیگری هم به موفقیت رسیدم مثل نقاشی درس و…
تونستم به درجه ای برسم که هراتفاقی برام میفته مطمئنم برام خوبه و در مکان و زمان مناسب قرار دارم
من واقعا شکرگذار خداوندم که در این سن تونستم با شما اشنا بشم و در زندگی خودم تغییر ایجاد کنم از ته قلبم خدایاشکرت
راستش نمیدونم از کجا شروع کنم و چطور توصیف کنم حس و حال زیبا و وصف ناشدنی ای که دارم،
من تقریبا تازه واردم و تاهمین چندروز پیش هم چندان اشتیاقی به نوشتن کامنت نداشتم چون فکر میکردم حرفی برای گفتن ندارم و نتیجه چندانی دستم نیست که بخوام بهش افتخار کنم
بیشتر ولع خوندن داشتم
خوندن کامنتهای بی شمار و زیبایی که دقیقا عین یه اقیانوس بیکران آدم و توی خودش غرق میکنه
اما الان از دیروز که فایل 174 سفر به دور آمریکا رو گوش دادم و دیدم دوستان چه کامنتهای زیبایی در مورد قسمت 165 این سفر رویایی نوشتن ترغیب شدم قسمت 165رو ببینم و بعد چنان ولع و اشتیاقی از دیروز به جون من افتاده برای نوشتن که خدااا میدونه ولی هنوز فرصت کافی پیدا نکرده بودم،
خداااا میدونه منی که انقدررر آدم کم حرف و ساکتی هستم چقدرررررر حرف دارم برای گفتن دقیقا عین بچه ای که تا 7هشت سالگی نمیتونه حرف بزنه ( که من نمونه ش رو توی اقوامم دیدم دختری که تا 6 سالگی حتی یک کلمه حرف نزده بود) و بعد که به حرف میاد حتی توی خواب هم اطرافیان از پرحرفی هاش درامان نیستن و انقدررر حرف میزنه که مغز اطرافیان رو خالی میکنه.
حاضرم قسم بخورم تمام عمرم به یک طرف اون لحظه ای که درون رفت بالای سر اون چشمه گرد رنگی که اطرافش دقیقا شبیه پرتوهای زیبا و آتشین خورشید خانوم بود و …
و
و
و
و
اون همه رنگ رویایی و بهشتی که واقعا تا بحال ندیده بودم
اصلا یه حسی خیییلی قوی در درونم میگفت:
بهاااار بهااار اینم دنیای رنگی که دوست داشتی
راستش من عاشق چیزهای رنگ و وارنگم حتی ظرفهای پذیراییم هم ست نیستن همیشه دنبال سرویسهایی هستم که مثلا توی 6 تا پیاله هرکدومشون یه رنگ باشن و همه رنگهای شاد خصوصا زرد و سبز و قرمز و…. اصلا همه رنگها
و این چشمه های جوشان رنگی چقدرررر زیبا بودن
وخدا رو صدهزااار مرتبه شکر بخاطر امکاناتی مثل موبایل و دوربین و درون که ایتقدررر باشکوه و زیبا از بالا همه این زیباییها رو به مانشون داد
استااااد
اون ملودی زیبای ملکا ذکر تو گویم که الحق و الانصاف همین الان که یادش میفتم تمام بدنم مورمور میشه و قلبم به طپش میفته از اونهمه هارمونی زیبا و هماهنگی آهنگ و تصویر
انگار حس میکردم آقای محسن چاوشی اون لحظه ای که داشتن این ترانه رو میخوندن دقیقا همین سکانس از سریال سفر به دور آمریکا رو میدیدن
وااای خدا نمیدونید چقدرررر بی اختیار اشک ریختم حتی با وجود اینکه همزمان داشتم از پسر 12 ساله م برای امتحان علومش درس میپرسیدم ، همزمان گوله گوله اشک میریختم طوری که اونم کنجکاو شد و اومد فایل و بامن ببینه، همیشه به سریال سفر به دور امریکا علاقه داره ، و تو همون بچگیش جمله خنده داری هم گفت که واقعا خنده بی امان و گریه بی امان من باهم ، خودم رو هم حیرت زده کرده بود،
تو دنیای کودکی که تلفظ واملای صحیح برخی کلمات اشعار ترانه ها رو نمی فهمیم امر عادی ای هست
(مارکوپولو) با تمام شهرتش فقط خودش به دور دنیا سفر کرد ولی دیگران رو در شادی و شعف و هیجان خودش شریک نکرد و فقط یجورایی رکورد گینس برای خودش ثبت کرد
ولی شما
شما استاد بینظیر و دوست داشتنی من،
تکتک لحظات رویایی و هیجان انگیزتون رو طوری با ما قسمت میکنید که انگار از ته ته ته قلبتون دلتون میخواد کل هفت میلیارد انسان روی کره زمین هم بیان اون زیباییها رو ببینن
وااااای استاد
اون میوه کاج که از روی زمین برداشتید خدااااای من نمیدونید چه لذتی بردم
اونهمه نظم و زیبایی چیدمان تک تک قسمتهای کاج و شکل سر کاج که شبیه گل بود
واای استاد
ما هروقت این کاجها رو میبینیم فقط ممکنه یاد کودکیهامون که تو راه مدرسه و… مثل توپ اینا رو شوت میکردیم و تاجاییکه میتونستیم میبردیمشون ، بیفتیم ولی شما چقدررر زیبا بهش توجه کردید
دقیقا مثل حال اون شاعر که تو شعر معروف (( صددانه یاقوت )) اونقدر زیبا انار بهشتی و نظم و ترتیب خلقت این انار رو به ما نشون داد
البته من از خیلی وقت پیش که این خاطره از نیما یوشیج رو شنیده بودم که یه سین رو وقتی میخواستن بخورن اول ساعتها نگاهش میکردن بوش میکردن بر اندازش میکردن کلی عشقبازی باهاش و بعد میخوردنش به اکثر میوه ها و خوراکیها به همین دید نگاه میکردم و تووخلقت بینظیرشون فکر میکردم.
دونه های زیبای درون کیوی، دونه های ذرت که منظم و مرتب از کوچیک به بزرگ کنارهم چیده شدن.
داخل گوجه، هندونه ، خربزه، وسط سیب درخت و که میشکافتم اطراف جای هسته هاش و میدیدم که چطور شکل اون شکوفه سیب اولیه رو مثل یه فسیل حفظ کرده و توفکر فرو میرفتم که این شکوفه چطور به این سیب خوشمزه و آبدار تبدیل شده؟؟؟
وااای خدا، چقدر یاد حرف یکی از اساتیدم افتادم که میگفت خداوند فرموده :
ای انسان، کل دنیا رو برای تو خلق کردم و
تو رو برای خودم
میگفت: خداوند برای لذت بردن ما از دنیا و زیباییهاش به تک تک فرشته هاش دستور داده دونه دونه این برگهای درختان و گلها رو هرکدوم به یه شکل و به یه رنگ برامون نقاشی کنن تا فقط ما لذت ببریم.
خدایا مگه میشه؟؟؟
مگه میشه ماها اینهمه سال از تو عمر گرفتیم و نفهمیدیم ؟؟؟؟
این شما بودید استاد که راه زیبای شناخت خداوند و توحی عملی و لذت بردن از زیباییها رو به من و دیگران یاد دادید
و شما ( یعقوب شاد زمانم ) بودید چون
مثل یعقوب فرزند سالم و زیباتون و از دست دادید اما مثل اون کلبه احزان درست نکردید برای خودتون و انقدر گریه کنید تا چشماتون سفید بشه
البته ما حق قضاوت حتی در مورد خودمونم نداریم
چه برسه به دیگران؛
چه برسه به نبی الهی؛
ولی یعقوب در فراق یوسف انقدر اشک ریخت که نابینا شد و حتی آخر هم که یوسف رو پیدا کرد باز نسل پیامبری به فرزندان یوسفش نرسید و به یهودا رسید
برایهمین گفتم شما یعقوب شاد زمانه هستید ،
یوسف از دست دادید ولی خدای یوسف رو فراموش نکردید و بی تابی نکردید و خدا هم بجای کلبه احزان بهشت زمینش رو به شما ارزانی داشت
و اما درمورد خودم:
اصلا شاید هییییچکس باورش نشه من چه شغل پردرامد و خوبی داشتم و چه وجهه اجتماعی توی شغلم داشتم که 21 سال براش زحمت کشیده بودم و طی همین چندماه آشنایی بااستاد به این نتیجه رسیدم که شغلم رو فقط بخاطر حرف مردم و درامدش دوست دارم،
و از همه مهمتر اینکه
دقیقا مثل استاد که چنان شیفته یادگیری و آموزش قوانین بودن که اون شغل پردرامد وعالی توی بندرعباس رو رها کردن و دست خالی به تهران اومدن و بعدش نتیجه پشت نتیجه،
منم چنان مشتاق یادگیری و شنیدن این نکات زیبا از دهان استاد و تجربیات دوستان بودم که دیدم اون شغل تمام وقت شبانه روز من و پرکرده و عملا بال پروازم و قیچی کرده فقط بخاطر پولش
در کمال ناباوری دوستان و همکاران و خانواده و فامیل تصمیم به بازنشستگی در سن 42 سالگی گرفتم
و از اونجا که خدا همراهم بود، با تصویب بخشنامه جدید دولت در آبانماه 1400 من تونستم زودتر از موعد تقاضای بازنشستگی بدم
و بازهم معجزه وار سلسله مراتب اداری طی شد و هرکس که با درخواست من موافقت میکرد از رئیس، و معاون منطقه و مدیریت و… باخودش میگفت : منامضا میکنم ، اون رده بالاییه که امضا نمیکنه
در کمال بهت همکارام همه مدیران ومسئولانی که باید باچنین درخواستی موافقت میکردن به همین شکل امضاکردن و حکم صادر شد
طوریکه بعضی مدیران میانی منطقه وقتی من و دیدن گفتن ماخودمون موندیم چطوری با درخواست شما موافقت کردیم چون فوق العاده کمبود نیرو داشتن
و جالب اینجاست که بلافاصله بعد از موافقت درخواست من ، کلا این داستان بازنشستگی پیش از موعد بانوان و لغو کردن و گفتن دیگه نیرو نداریم که اجازه بدیم نیروهای باسابقه و باتجربه مون برن
اوایل خیلی خوشحال بودم
و رو دوره ها کار میکردم
تااینکه یه مدت کوتاه از آموزشها دور شدم و
باز بفکر تغییر دیگران افتادم شدیدتر از قبل
انگشت اتهامم مدام به سمت همسر و خانواده م بود که شمام باید تغییر کنید
روزهای خوب بازنشستگی که تازه بچه هام بعد از 21 سال میتونستن من و تمام وقت تو خونه ببینن به کام خودم وبقیه تلخ کردم و چالشهای زیادی بوحود اومد حتی در حد اقدام جدایی
تااینکه دوباره برگشتم و سعی کردم حالم و خوب نگهدارم و روی خودم کار کنم
دیدم هدف من از آشنایی با استاد تغییر خودم بود نه دیگران
من تا خودم باگوش دادن اینهمه فایل و محصول تغییر نکنم، چه انتظاری از دیگران دارم که با چهارتا دستور یا خواهش یا سرزنش من تغییر کنن؟؟؟
پریروز به یک چالش خییییلی بزرگ در زندگیم برخوردم که اگر قبلا بود مدام دلشوره و اضطراب و نگرانی و دست آخرهم اتفاقات بد نصیبم میشد.
باورتون میشه؟؟؟؟
خودم که باورم نمیشد
از خدا هدایت خواستم
و بطور معجزه واری تو یکی از کانالهاییکه تیکه هایی از سخنان شما و استاد عرشیانفر و …. توی نرم افزار ایتا میزاشتن یه صوت یک و نیم دقیقه ای شنیدم که شاید هزار بار تکرارش کردم و گوش دادم
تو اون فایل که آهنگ قشنگی هم روش گذاشته بودن و بس که گوش دادم دیالوگهاتون و حفظ شدم
شما میگفتید:
((( جرررریانی از ثروت و نعمت وارد زندگی من شد و همینجوری هم هی بیشتر و بیشتر شد بنابراین
شما حرکت کنید؛ قدم ها رو بردارید ؛ نگران نباشید؛ به شما گفته میشه؛ حساب کنید روش، بگید : ((هدایت میشم.)) اصلا این کلمه ورد زبونتون باشه،
هروقت ذهنتون بهتون گفت:
اونجا چی میشه ؟
بگو: ((هدایت میشم))
اگه گفت: الان میری اونجا چی میشه؟
بگو:(( هدایت میشم))
اگه گفت : میخوای بری دنبال فلان کار فلان جا چه اتفاقی میفته؟
اصلا هر چیییزی در آینده،
آینده منظورم یک دقیقه بعد، یه روز بعد، یکماه بعد
بگید:(( هدایت میشم، )) خداوند منو هدایت میکنه
این و انقدر بگو تا باورت بشه
بعد وقتیکه هرجایی شما رو هدایت میکنه میرید همون موقع یه نفر میاد کاراتون و انجام میده … بنویسییییید تو دفترتون
بنویسید: دیدی گفتم ؟؟؟؟ اینم از هدایت )))
من بارها و بارها این یک ونیم دقیقه رو گوش دادم
نمیدووووونید از همون صبح که بیدار شدم چطور کارهام حتی کارهای خونه م به موقع و عالی انجام شد اونم باآرامش
بعد رفتم بانک و چندجای دیگه که کار داشتم اصلا انگار همه کاراشون و با ما هماهنگ کرده بودن
بموقع کارای اداریم انجام شد و سر تایم به مطب دندونپزشکی رسیدم
انگار تونوبت اشتباه کرده بودم و نیم ساعت زود رسیده بودم
به فال نیک گرفتم و به جای در و دیوار نگاه کردن و قضاوت ذهنی دیگران درمورد نوع پوشش و برخورد و… شروع کردم به خوندن کامنتها و مدام تو ذهنم میگفتم دوست دارم خود دکتر اصلی این مجموعه که هنوز نیومده بود کار من و انجام بده نه بقیه که ظاارا تازه کاربودن
و تو این فاصله استاد استاد استاد استاد
باورتون میشه؟بعد از مدتها پا روی ترس و خجالتی بودنم در جمع گذاشتم ؟؟؟
سالن انتظار کلینیک خیلی شلوغ بود
کنار میز منشی ها ، یه دستگاه چای ساز بسیار شیک و بغلش وسایل پذیرایی بسیار مرتب و عالی تو ظرف مخصوص و شیک چیده بودن، چای کیسه ای و لیوان کاغذی و حتی شکرسالم که من دوست داشتم و همیشه تو خونه مصرف میکنم، شکر قهوه ای یک نفره بود
وچون چنین امکاناتی در مطب یا کلینیک در شهرستان ما تابحال نبوده و دقیقا هم کنار میز منشی بود، 99٪ مراجعین یا خجالت میکشیدن استفاده کنن، یا فکر میکردن مخصوص دکترها و منشی های اونجاست،
یکم اونطرفتر هم سرویس بهداشتی بسیار شیک و تمیزی بود
هوا خیلی سرد بود و من که چندساعت قبلش برای کارای بانکی بیرون بودم و صبحانه هم نخورده بودم
هم کمی گرسنه بودم هم دلم چای میخواست هم به سرویس بهداشتی نیاز داشتم
اگه قبلا بود، قبلا یعنی منظورم از اول عمرم تا یک دقیقه قبل از اون لحظه ، حتی روم نمیشد برم سوال کنم آیا سرویس بهداشتی و چای داغ برای استفاده بیمارهاست یا پرسنل کلینیک؟؟؟
چون
تو نگاه اول به نظر میرسید بخاطر قرار گرفتن هر دوی اینها درست کنار میز منشی ممکنه فقط برای استفاده اونها باشه
باوجود اینکه من دوره عزت نفس و دوره روابط رو تهیه کرده بودم و چندین بار گوش داده بودم ولی تمرین آگهی تبلیغاتی (و این توصیه استاد رو که میگفتن رستوران یا هواپیما یا جایی میرید یه سرویس اضافه درخواست کنید تا به ترستون غلبه کنید) رو امروزو فردا میکردم و انجام نمیدادم
بالاخره گفتم
بهار، این شاید آخرین فرصتت باشه ، واگه الان بلندنشی و خواسته ت رو نخوای شاید دیگه هیچوقت نتونی، چون امروز موقعیتش و زمانش رو داشتی ولی انجام ندادی
بلندشدم و از منشی پرسیدم :
میتونم از چای استفاده کنم؟
باخوشرویی تمام گفت: بله
و من چقدررر باافتخار به خودم می بالیدم که بالاخره تونستم،
حتی دوبار چای و آب برداشتم دوبار شکر برداشتم و خجالت نکشیدم
نکته جالبش اینجاست که تمام مدت بقیه داشتن باحسرت به من نگاه میکردن و میتونستم توچهره تک تکشون خجالت رو بخونم و این فکر که خوش بحالش کاش ماهم روموم میشد میرفتیم یه چای میریختیم براخودمون
نوبتم شد اما هنوز مقداری از آب داخل لیوانممونده بود
درست نبود لیوان رو باآب داخل سطل زباله بندازم ، ازطرفی سرویس بهداشتی هم اشغال بود و جای دبگه ای نبود که آب اضافه لیوانمرو اول خالی کنم بعد داخل سطل بندازم
دخترخانمی جلوی سرویس ایستاده بودن ازشون خواهش کردم برام این کار و انجام بدم و ایشونم با کمال خوشرویی پذیرفتن ، ازشون تشکر کردم و رفتم داخل و این بار برحلاف گذشته ها به ظاهر بدحجاب پرسنل و …. اصلا توجهی نداشتم و باخودم میگفتم: اینها باید کارشون رو درست انجام بدن، حالا اگه حجابشون مثل من باشه ولی دندونم رو ازبین ببرن یا مثل دکترهای قبلی آسیب جدی به دندونای نازنینم بزنن خوبه؟
اون محجبه ها هم برن کارشون و درست یاد بگیرن تا امثال ما بریم و بهشون اعتماد کنیم خودمونو بسپریم دستشون
بالاخره دیدم
دقیقا خود دکتر اصلی اومدن
اول کلی راهنمایی مفید بهم کردن که کاری که قرار بود باانجامش دندون سالمم رو ازدست بدم منصرف شدم و انجام ندادم. بعد هم باکمال دقت چنان دندونمرو درست کردن که وقتی رفتم توی آینه نگاه کردم سورپرایزشدم، از دوندون خودم هم قشنگتر و بهتر شده بود.
دوباره ما روی ترسهام گذاشتم و بعد از شستشوی دهانم برگشتم و از آقای دکتر بخاطر برخورد عالی، راهنمایی درست ، ملودی نوستالژی زیبایی از معین که گذاشته بودن، کار تمیز دقیق و زیبایی که برامانجام داده بودن و رعایت نکات استریل تشکر کردم ، کاری که قبلا خجالت میکشیدم.
اما استاد گفته بودن شرک نداشته باشیم به این معنی نیست که از بنده های خدا هم که برامون کاری انجام میدن تشکر نکنیم و نگیم خب وظیفه ش بود، یا پولش و میگیره، یا این دستی از دستان خدا بود، این نبود یه دست دیگه
و بعد پشت هم اتفاقات خوب اونم در عرض یکی دو روز برامون افتاد طوری که هنوز شوکه م
خیلی ممنونم از کامنت زیباتون چقدر زیبا تجربیاتتون رو بیان کردید
به قول استاد شجاعت میخواد پا روی ترس هات بزاری و شما چقدر زیبا پا روی ترس هاتون گذاشتید و رفتید و برای خودتون چای ریختید و از لذت این که تونستید پا روی ترساتون بزارید نوش جان کردید.
چقدر آدم وقتی یک کاری خیلی ترسناک توی ذهنش هست رو وقتی انجام میده بزرگ میشه چقدر احساس اعتماد به نفس میکنه انگار دنیا رو تو دستاش گرفته، احساس افتخار به خود میکنه که تونسته انجامش بده و همین حس باعث میشه که دوباره سعی کنه پا روی ترسای دیگش بزاره که دوباره اون حس رو بتونه تجربه کنه
واقعا لذت بردم، انشاءالله همیشه سلامت و پیروز باشید.
من احساس میکنم یکم درکم بهتر شده نسبت به قانون دلیل اینکه هم درکم بهتر شده اینه که بصورت اگاهانه به یه شخصی توجه کردم و اون شخص بهم پیام داد(لازم به ذکر هست که ایشون هرگز تا الان بهم پیام نداده بود تا الان)
یه روز گفتم به خود امیر، خیلی وقته داری روی خودت کار میکنی چرا نتیجه مالی نمیگیری؟
جواب دادم: چون قانون رو میدونم ولی درکش نکردم. ازش استفاده درست نکردم
از خودم پرسیدم: چطور میتونی قانون رو درک کنی و ازش استفاده کنی؟
جواب دادم: باید تستش کنم اگر جواب داد ایمانش بیشتر میشه
و من الان میفهمم چرا اینقدر روندم کند بوده
دلیلش این بوده که تا ذهن یه چیزی رو باور نکنه انجامش هم نمیده
خلاصه گفتم باشه چیرو تست کنم؟
گفتم: فلانی که اصلا تا به حال بهت پیام نداده بهش توجه کنم و توی ذهنت ببین که توی واتساپ پیام داده
گفتم باشه.
توی ذهنم فکر میکنم به اندازه 1 دیقه یا دو دیقه دیدم که پیام داده و دارم صحبت میکنم باهاش.
خلاصه بعداز 2 روز یا 3 روز (البته چون vpn ام امروز وصل شد دیدم) متوجه شدم که پیام داده.
ایمانم بیشتر شد که منم دارم اتفاقات رو خلق میکنم چون تا الان نشده بود
خلاصه حالم خیلی بهتر شد و به خودم گفتم باید این تست کردن های قانون رو در زندگی ام بیشتر کنم تا محکم تر قدم بردارم.
استاد واقعا درست می گید که زندگی با شک و تردید یک جهنم هست.
شک داشته باشی که خالق هستی یا نه؟
شک داشته باشی که موفق میشی یا نه؟
شک داشته باشی که اتفاقات در دست من هست یا نه؟
و…..
اگر مطمعن باشی جواب تمام این سوالات رو به قول دوستمون دیگه نگرانی معنی نداره.
شما بار ها گفتید که این جهان 2 قطبی هست:
هم گرم داریم و هم سرد.
هم فقیر داریم و هم ثروتمند.
هم چپ داریم هم راست.
هم سلامتی داریم هم بیماری.
من این نکته رو امروز فهمیدم که توی این جهان هم بهشت داریم و هم جهنم!!!!!!!
یعنی اگر من در این جهان در بهشت زندگی کنم، جوری زندگی کنم که همه شرایط برای من مهیا شده باشه، در اون جهان هم بهشت رو ادامه میدم. یعنی این جهان هم میتونه بهشت باشه و هم میتونه جهنم باشه.
اما این جهان موقت هست.
یعنی بهشت موقت(تا پایان عمر جسمی مون)
هم جهنم موقت.
اگر بتونیم از قوانین استفاده کنیم به نفع خودمون بهشت رو در این جهان تجربه میکنیم
قانون الله هم بزرگترینش توحید هست.
وقتی موحد باشی یعنی تونستی ذهنت رو کنترل کنی.
یعنی تونستی بری در دل ترس هات
یعنی تونستی بری دنبال عشق و علاقت که من میگم عشق و علاقه هر فرد رسالتش در این دنیا است.
یعنی تونستی از دایره امنت بیای بیرون و جهان بیرون رو تجربه کنی
یعنی تونستی شجاع و جسور و با قدرت بری سمت اهدافت
مجموع اینا میشه توحید که نتیجه اش خلق بهترین زندگی در این دنیا (تجربه بهشت) است.
نقطه مقابلش عدم تمام این کارهاست که نتیجه اش میشه جهنم
احساس میکنم اینا رو نمیدونستم و الان با نوشتن فهمیدم
قطعا الله داره انگشت های منو هدایت میکنه
الله سپاسگزارم برای این هدایت.
استاد سپاسگزارم از اموزش هاتون
استاد من در ذهنم بارها تجسم کردم که دارم در کلاب هاوس از نتایج بزرگم بهتون میگم
سلام و درود خدا بر شما استاد گرامی و خانم شایسته عزیز
و همه شما دوستان
استاد من تا به حال چند ویدیوی دیگه از شما و خانم شایسته دیده بودم ولی این بار…
چقدر خوشتیپ و خوشگل و خوش لباس شدین استاد هر دوتون شاید خیلی هنوز نتونستم به گفته ها و تمریناتی که گفته اید کامل عمل کنم ولی کاملا شما و حرفاتون رو میفهمم و از شنیدنشون لذت میبرم البته که از شروع کارم در سایت تا الان تغییرات زیادی کردهام در روابطم با همسر و فرزندانم با اطرافیان در سپاسگزار بودنم در رفتارم در ارتباطم با خدا و مخصوصاً قرآن و…
تازه یک هفته است که دوره 12قدم رو خریدم و با توکل بر خدا شروع کرده ام تا تغییر رو شروع کنم و ببینم چقدر قدرت تغییر دارم
خلاصه استاد پر انرژی و دوستداشتنی این سری اومدم از شما و خانم شایسته عزیز تعریف کنم نه از خودم چه انرژیی استاد دمت گرم هوا روشن بود پای دوربین نشستید و شب شد و با همون لبخند اولتون
چقدر عاشقانه در کنار هم نشستین و با چه خنده های دلبرانه ای که حتی اشک ذوق من از عشق شما به همدیگر مخصوصاً لحظه ای که خانم دست به شونه شما کشید در اومد و من تحسین میکنم و تبریک میگم بهتون به خاطر این عشق زیبا و پاکی که ساخته اید
من این بار اومدم فقط عشق پاکتون به همدیگه رو تحسین کنم چون دلم اینو بهم گفت و واقعا از دیدنتون لذت بردم و ازتون سپاسگزاری میکنم به خاطر اینهمه زحمتی که کاملاً مشخصه با عشق برامون میکشید
استاد سپاسگزارم هم از شما هم از خانم شایسته
خدایا شکرت به خاطر وجود همچین انسانهایی
خدایا شکرت به خاطر این سایت و این اطلاعات ارزشمندش
خدایا شکرت به خاطر وجود خودت در من و در این سایت
رب کمکم کن تا عمل کنم به این قوانین بدون تغییرت
اینبار من به شما میگم استاد و خانم شایسته هر کجا هستید شاد و سلامت و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید و البته شما دوستان عزیز
بنام خدا
سلام بر پیامبر زمانه
سلام بر خانوم شایسته عزیز
به به عجب تصویر وصدای نابی
کامنت آرزو عزیز=به چه نکات زیبایی اشاره کردن خیلی لذت بردم
بله بله بله میشه پیر باشی وبهترین ها رو تجربه کنی
استاد جان وقتی درمورد افراد 70یا80ساله داشتین حرف میزدین
به یاد دوره سلامتیتون افتادم
که اونایی که 80سال به شیوه خودشون زندگی کردن اینقدر پرانرژی وشاد هستن چه برسه به افرادی که درحال استفاده از قانون سلامتی هستن
چقدر طول عمر بیشتر ولذت بیشتر رو تجربه میکنن یک لحظه تجسم کردم که درآینده رکورد طول عمر از آن افرادی است که این دوره رو استفاده کردن
وقتی اسم کشور امریکا رو میشنوم
برعکس گذشته فقط زیبایی وانرژی وانسانهای درستکار تو ذهنم میاد چقدر این کشور خوبه خدای خوبم شکرت
کامنت مینای عزیز=تجربه هایی فوق العاده کپی برابر اصل خدا رو هزاران مرتبه شکر ازشنیدن این کامنتهای زیبا که باعث قویتر شدن باورهامون میشه
باور چیه؟شنیدن جملاتی از زبان افرادی که بهشون یقین داری واونوقته که پیش خودت میگه آره آره میشه درسته درسته تایید پشت تایید واتفاق خوب پشت اتفاق خوب
بله نعمتها همیشه وجود داره اما باید درکشون کنیم
وباز جملات ناب استاد
نگاه مثبت
چقدر این جمله که در مورد تحسین گفتین زیبا بود ومثل همیشه به دلم نشست یعنی ازاین جمله میشه1000هزاران صفحه نوشت
خیلی لذت بردم
تمرکز به روی زیبایی انسان رو هدایت میکنه به زیبایی بیشتر
بله بله همین امسال من به اندازه کل عمرم زیبایی تجربه کردم وتنها دلیلش توجه به فایلها شما وزیبایی هست
اگر دوربرتون نازیبایی هست توجه نکنید
اگر شخصیتتون تغییر کنه زندگیتون به معنای واقعی بهشت میشه
استاد جان الهی قربونت برم
دوس دارم با تمام وجودم تورو توآغوشم بگیرم وببوسمتون سالهاست که باتمام وجودتون درمورد قانون به ما توضیح میدین چقدر لذت بخشه این جملات
وحالا عصمت عزیز= کاملا یه لحظه رفتم توجاده ودرختان رو تجسم کردم چه احساس خوبی خدای من شکرت شکر
احترام به عقاید هم
جملات ناب استاد
رفتن به طبیعت وتجسم به معنای واقعی با حواس پنجگانه یکی ازکلیدترین تمرینات هست باید غرقش بشیم غرق
استاد جان تنها دلیل این همه زیبایی تجسم خلاق آن همه زیبایی است
رسیدیم به کامنت زیبای جمال عزیز=
چقدر زیبا وبااحساس ناب درمورد
شکر گزاری گفت
ازجملات نابش مات شدم جمال عزیز ممنونم از کامنت زیبات
استاد جان وقتی اون جوک رو گفتین از خنده ترکیدم هههههههههههههه
بله بله بله باید شکر گزاری با احساس باشد
احساس احساس احساس=اتفاق اتفاق اتفاق
انتخاب احساس با خودمان است
اتفاقش دست جهان هستی دست کائتات من چیکار دارم چطوری میخواد رقم بخوره اون بالایی کار خودشو خوب بلد
وگرنه استاد اینقدر محبوب نمیشد وپیامبر نمیشد
تنها دلیلش رها بودن به معنای واقعی وایمان داشتن به معنای واقعی
من همین الان بخاطر این احساس نابی که دارم به خودم دارم میگم که خدا قراره چه اتفاقات نابی برام رقم بخوره
چه جملات نابی درمورد شیوه احساس سپاسگزاری گفتین خیلی خیلی لذت بردم
وبه یاد تمریناتم افتادم که باید با احساس وقدرت بیشتری انجامشون بدم
چون بعداز شکر گزاری واقعی منتظر جادوی خداوند خواهم بود چقدر این جمله ناب وانگیزه بخشه
سپاسگزار بودن نشانه اش اینه که خدا هدایتمون کنه
ناسپاس بودن نشانه اش این است که منتظریم شیطان هدایتمون کنه
خدایا شکرت بخاطر شنیدن این جملات ناب
وحالا کامنت زیبای الناز عزیز=تحسین مردم،دیدین زیبایی وتوجه به کارها به شیوه ساده
جملات ناب استاد درمورد شکرگزاری تیم ملی مراکش بعداز باخت به فرانسه
که چقدر لذت بخش بود وچقدر درس داشت
وباز درمورد اعتماد ودرست کاری
سلف ریجستر در امریکا
چقدر به آدم احساس خوبی میده خدای خوبم شکرت
مسئول پذیر کردن مردم وترویج درست کاری=شکل گرفتن یک جامعه درستکار
که میشود یکی از بهترین کشورهای دنیا
وقتی به افراد اعتماد میکنی یقینا جواب اعتمادت را خواهی گرفت
البته این خودش تکامل میخواهد
که خدا روشکر تجربه اش رو داشتم وجوابش رو طبق باورهام گرفتم
وحتی انسانهایی که از نظر بقیه قابل اعتماد نبودن اما نسبت به من صداقت ودرستکاری داشتن درحد بنز
بهترین سایت پیشرفت فردی جهان با4نفر خدای من چقدر میشود کارها را آسانتر کرد سایت به این عظمتی4نفری اداره میشه
مسیر درست =فضای درست
صداقت صداقت صداقت استادجان
این صداقت شما باعث شد که پیامبر خدا بشین پیامبر عزیزم قلبا با تمام وجودم میبوسمت
چقدر لذت بردم ازشنیدن جملات ناب وانسانهای باصداقتی که باهتون همکاری میکنن چقدر لذت بردم ازاین همه زیبایی
زیبایی چهره تون
زیبایی صداتون
زیبایی صحنه تون
زیبایی جملاتتون
زیبایی جملاتتشون
زیبایی صداقتتون
زیبایی صداقتشون
زیبایی تجسم تون
زیبایی تجسشون
زیبایی زیبایی زیبای
همین الان رفتم سراغ دریم بورد وبرای اینکه خیلی خلاقتر تجسم کنم یک ایده به ذهنم رسید عطر دلخواه خودم رو زدم وخودم رو در اون مکانها تجسم میکردم وچشامو می بستم واون عطر رو به همراه صدای دلنواز وصحنه چشم نواز وعطر خوش احساس میکردم
احساسم عالیه عالی
خیلی خیلی ممنونم ازتون
سلام به استاد عباسمنش عزیزم که واقعا دوستتون دارم و عاشقتونم
و مریم جون گلم
استاد من خیلی تمرکزی دارم دوره دوازده قدم کار میکنم
کامنت های دوستان می خونم و خیلی از اگاهی هام بیشتر شده و عمل میکنم
خب بریم سر داستانی ک می خوام تعریف کنم
استاد من همین طور ک گفتم داشتم رو دوره کار میکردم یه شب تو دلم افتاد ک 40 روز برم یه جای با خودم خلوت کنم تنهای تنها باشم با خدای خودم
من 35 سالمه دوتا بچه دارم 16 ساله و 6 ساله
بد یهو به خودم گفتم 40 روز می خوای بری جای بچه هات چی کی می خواد از بچه هات مراقبت کنه یه جوری خودم راضی کردم گفتم ولش کن دیگه بهش فکر نکردم گفتم ب خدا میسپارم در زمان مناسب منو هدایت کنه بد گفتم خدایا می دونم تو صاحب همه ما هستی وقتی شرایطش پیش بیاد
حودت درست میکنی و از بچه هام مراقبت میکنی خیلی بهتر از من
ک رفتم یه سری ب سایت بزنم و هدایت شدم ب فایل 171 که یهو دیدم
نت خیلی قویه و من این فایل تصویری نگاش کردم
بدون اینکه نت قطع شه
اون 13 دیقه اول ک دیدم بدنم داغ شد و یه حس خیلی خیلی قوی داشتم ک خدا کنار من وایساده داشتم گریه میکردم خدا را چنان احساس کردم
اصلا داشتم میدیدمش فایل قطع کردم
شروع کردم به صحبت کردن با خدا بد اینکه حالم خوب شد
دوباره فابل گذاشتم گوش دادم ولی انگار اون فایل من دوباره گوش میدادم
و اون بار اولی ک گوش دادم اینو نشنیدم از شما ک گفتید تنها برید چادر بزنید
دوباره گوش دادم متوجه شدم
استاد من یهو گفتم استاد چی میگی مگه زنم میشه بره بیرون شب بمونه حالا بگذریم کلی با خودم نحواهای ک داشتم گفتم ولش کن بذار فایل تا اخر ببینم و فایل تا اخر دیدم فک کنم ساعت 3نیم شب بود
خیلی ب این فایل فک کردم حالم یه جوری بود ولی حال خوب نبود بد بد بود این فایل دوباره گوش دادم
ب خودم گفتم فردا دوباره گوش میدم ببینم استاد چی میگه چرا این فایل انقد منو تحت تاثیر خودش قرار داده
فردا صب گوشش دادم دوباره ب خودم گفتم اخه چطوری مگه میشه ادم تنهایی شب بیرون بمونه کلی ترس داشتم حتی بهش فکر میکردم ترسام بیشتر میشد
اخه من خیلی خیلی ترس دارم از تاریکی هر جا میریم میگم تا تاریک نشده بریم خونه
من رو دوره کار میکنم از 12 شب تا 5 صب بیدارم و رو خودم کار میکنم
خونه ما سه تا اتاق خواب داره یکیش خالیه ک من اونجا کار میکنم
اومدم ک دوباره فایل گوش بدم
گفتم این یه ترس من باید اینو از بین ببرم یا میمیرم
یا خیلی بزرگ میشم و اجازه نمیدم همراه من باشه
من هر شب چراغ پدیرایی و اتاق خواب رو روشن می زاشتم که نترسم و رو خودم کار کنم چون خیلی ترس داشتم نمی تونستم کار کنم
گفتم استاد تو دروه میگه هر چیزی ک من میگم بدونید یه مراحل تکامل توش هست گفتم چکار کنم
یهو گفتم از همین جا شروع میکنم
تمام چراغ های خونه را خاموش کردم
منی ک حتی فکرشم میترسوند
خونه تاریک تاریک شد سکوت اولش ترسیدم
واای استاد اولش بخودم میگفتم دیونه این چ کاریه روشن کن رو دوره کار کن حالا وقتش نیست
گفتم ن امشب باید شروع شه ب قول استاد از هر جایی ک هستی شروع کن
بد کم کم اروم شدم ذکر خدایا شکرت گفتم احساس کردم خدا وایساده و خیلی خیلی ب من نزدیکه
حالم خیلی خوب بود و همسرم بیدار شد منو دید گفت چکار میکنی
چرا بیداری گفتم دارم دوره گوش میدم گفت ول کن بابا پاشو بخواب
استاد همون شب از همون جای ک شروع کردم بقدری من تغییر کردم ک نگو خیلی تغییر رو خودم احساس میکردم
چند شب ادامه دادم و روز سه شنبه بود یاد برگ ها و روخونه بودم چقد لذت بردم گفتم خدایا میشه منم یه همچین جای خیلی زود ببینم و تجربه کنم
ک یهو ب همسرم گفتم بریم شمال اونم گفت بزار ببینم مرخصی میدن بد جا و مرخصی ب طرز معجره وار درست شد
ما جم کردیم رفتیم شمال از جاده چالوس رفتیم کلز بهمون خوش گذشت و من همش زیبایی میدیدم
رسیدم ب رامسر و همکارای همسرم گفتن یه جنگل خیلی زیبا داره اونجا حتمن برید ما رفیتم اونجا و من همون لحظه را احساس کردم برگ های زرد رودخانه زیبا جاده ای ک پر از درخت و رنگارنگ
خیلی تجربخ خوبی بود
همسرم گفت بریم یه استراحت کنیم شب بریم کنار ساحل شبم رفتیم ب خدا گفتم می خوام باهات تنها باشم کسی نباشه اینو برام فراهم کن
ک همسرم و دخترم در گیر اتیش شدن و من ما صندلی ک برده بودم تنهاشدم نزدیک دوساعت با خدا رازو نیاز کردم تا صب لب ساحل بودیم
و من برگشتم خونه فرداش یه تماسی داشتم
ک یکی از خواسته های ک دوست داشتم برام اتفاق بی افته افتاد
خواستم این تجربه را بهتون بگم
و اینکه از خدا خواستم ک دو هفته می خوام با خودت تنهای تنها باشم
و همسرم اومد گفت ماموریت خورده و من دوهفته به شهر دیگه میرم نیستم
اینم تجربه من از فایل سفر به دوره امریکا
میبوسمتون
سلام استادعباسمنش و استادشایسته عزیزم ، وقتتون به خیر و خوشی.
من چندروزه میام تو این صفحه و فایل تصویری رو پلی می کنم و آن صفا و صمیمیت آن پاکی و معصومیت و آن یکی بودن شما عزیزانم رو می بینم ، انقدری بغض می کنم که نمی توانم دیگر ادامه فایل را ببینم ، فقط کامنت های همین صفحه را می خوانم و وجودم ذوب می شود ، یعنی انقدری صاف انقدری پاک و بی آلایش و بدون ناخالصی…
شما مانند مریم مقدس ، مقدس هستید با آن لبخند های پر از صفا و صمیمتتان ، عشق می کنم ، لذت می برم و اشک میریزم ، چطور بگم خدایا شکرت ، داشتم به این فکر می کردم که چقدر خوبه که شما دوتا در کنار هم هستید و هم مسیرید و هم اصولید ، و به سمت و انا الیه راجعون حرکت می کنید.
در حال و فضای تصور چون شمایی در کنار خودم بودم که چقدر لذت بخش هست چقدر از وجود همین یک نعمت که یک عشقی در کنارت باشد و هر روز ببینیش و هر روز از خدا بابت وجودش سپاسگذاری کنی و هر روز عاشقانه نگاهش کنی و با نگاه کردن روحت از بدنت جدا شود ، و از سپاسگذاری لبریز شوی ، او بهم گفت میبینی ؟
این دنیا و این زیبایی ها را قرار دادم ، تا تو انقدر ظرفت بزرگ شود که همواره من را در پیش خود ببینی و همینطور عشق کنی و همینطور مجذوب شوی و همینطور خالص شوی و همینطور اشک بریزی ، منی که تورا خلق کردم ، منی که به اندازه ای که ظرفت بزرگ باشد من را میبینی من را درک می کنی حضور من را حس می کنی.
آره چقدر عشق تو خوب هست ، چقدر تو خوبی ، چقدر تو خوبی ، گفتی که هروقت چالشی تضادی خواسته ای بهش برخورد کردی اگر صبر کنی برش من درود و رحمت و هدایتم را برای تو می فرستم ، آخر تو که هستی ؟
چقدر ؟
چقدر تصور کنم خوبیت را ؟ چقدر به اعماق تو سفر کنم تا تورا بیشتر بشناسم ؟
گفتی ، به تضاد خوردی خواسته ای داشتی به یادت بیار که انا لله و انا الیه راجعون ، انا لله یعنی تو مال منی تو از آنِ منی تورو مالک خودم می دونم و همواره به سوی تو رجعت می کنم…
سپاسگذارم ازت ، ممنونم ازت که انقدر خوبی.
و آنچه را که متوجه ام کردی از قانونت می گویم ، اسمش را شاه کلید گذاشتم:
هر تضاد هر چالش هر شکستی هر نداشتنی هر مسئله ای باعث میشه خواسته ای در درون ما شکل بگیره ، چه موقع اون خواسته رو دریافت می کنی ؟ وقتی که ظرفت گنجایش اون خواسترو پیدا کنه ، و به صورت طبیعی اون خواسته وارد زندگیت میشه اون مسئله حل میشه ، رفع میشه ، یعنی هر تضادی میاد به ما نشون میده که ظرف وجودیه ما گنجایش بزرگ شدن از این حدی هم که هست داره ، تا نعمت های بیشتری واردش بشه.
شاه کلید من چی میگه ؟
میگه تمامیت رسیدن به خواسته ها مربوطه به اندازه ی ظرفت ، اگر خواسته ای رو می خوای و نداریش یعنی ظرفت گنجایش اون رو نداشته که نداریش ، پس تمام کارت این باشه که ظرفت رو بزرگ کنی و تمام.
ظرف چطور بزرگ میشه ؟
ان شکرتم ازیدنکم ، اگر شکرگذار باشید شما را می افزایم ، ظرفتون رو بزرگ می کنم.
و این یعنی آقا تو هرچه لذت ببری از لحظه به لحظه های زندگیت یعنی سپاسگذارتری و یعنی داره ظرفت هی بزرگتر میشه.
حالا چطور از لحظه به لحظه های زندگی لذت ببریم ؟
در مسیری خودمان را قرار دهیم که ما رو به خلاقیت و خلق و اجرای ایده میرسونه که میشه بهش گفت مسیری که دوستش داریم مسیری که به عنوان مسیر مورد علاقه معروفه ، اما این جا یک نکترو بگم ، هر مسیری که فکر می کنی به خلاقیت بیشترت منجر میشه اون می تونه مسیر مورد علاقه نام بگیره ، یعنی اول تعریفی از خود علاقه داشته باش ، که به چی میگن مسیر مورد علاقه و بعد برو دنبالش ، که به نظر من تعریف علاقه یعنی مسیری که تو بخوای درش خلق کنی نوآوری کنی بسازی خراب کنی بتراشی شکل بدی و…
شاه کلید می گه چی ، می گه وظیفه ای تو بزرگ کردنه ظرف وجودته ، حالا چطور ظرفت بزرگ میشه ؟
دو مورد :
1. انجام کارهایی که تو رو به احساس شادی عشق و صفا و لذت و احساس شوقُشکر میرسونه ، که کارهایی هستند که مقطعی هستند ، مثل بازی کردن ، پیاده روی کردن ، رفتن بیرون با دوستان ، کتاب خوندن و هر آنچه که شما رو پله به پله میرسونه به احساس شکرگذاری و توجهتون رو از مسئله بر میداره و باعث میشه ظرفتون بزرگ بشه و جواب مسئلتون بیاد و درش قرار بگیره ، چون مسئله ای که میاد برای حلش نیاز داری ظرفت رو بزرگ کنی :) ، پس برو ظرفت رو بزرگ کن خودش حل میشه.
2. تخصص ، در مسیری که انتخاب کردی که می خوای درش خلاق باشی و نو آور حرکت کنی و عشق کنی و بیشتر و بیشتر مطالعه کنی در موردش عمیق بشی درش و ادامش بدی تا نامبر وان خودت بشی ، این مسیری هست که مثل مسیر 1 دیگر مقطعی نیست و کل زندگیه توعه ، این یعنی همون لذت بردن از تک به تک لحظات زندگیت ، وقتی تو در مسیری حرکت می کنی و خلق می کنی و متخصص میشی ، داری همینطور همواره ظرفت رو بزرگ میکنی و به صورت طبیعی نعمت ها میان و درش قرار میگیرن.
چون وقتی تو وارد دل ناشناخته هات میشی ظرفت بزرگ تر میشه هی ، وارد دل ناشناخته ها شدن حتما رفتن و در تاریکی جنگل خوابیدن نیست ، یک مکان ناشناخته ای هست که همواره در وجودمون قرار داره و اون مکان یادگیری و تخصص ماست ، مکان پیشرفت ماست ، چرا افراد متخصص کمی هستند در جهان ؟ چون همون ذهنی که می ترسونه تورو از وارد شدن به دل ناشناخته ها که مثلا رفتن و کمپ کردن تو جنگل باشه ، به همون حد هم می ترسونه تورو تا وارد مکان ناشناخته ی مغزت برای یادگیری یک مورد جدید بشی ، میگه نمی خواد یادش بگیری ، نرو توش ، معلوم نیست چیه تهش ، همه ی این ها رو هم در مورد یادگیری میگه ، یادگیری که آقا یک سرچ سادست ! گوگل رو باز کن و تایپ کن ، همینقدر ساده ، ولی چرا خیلی ها همین کار سادرو هم انجام نمیدند؟ چون همین هم یعنی وارد شدن به دل ناشناخته ها ، وارد شدن به اون قسمت از فضای مموری حافظمون که خالیه و قراره با موارد جدید پرش کنیم ، می ترسونه ، میگه نمی خواد بری ، بزار خالی بمونه ، وقتی مموری حافظمون خالیه تاریک هم هست ، وقتی موردی رو یاد میگیری نور می تابونی به اون تاریکی و اون تاریکی از بین میره.
پس وارد شدن به دل ناشناخته ها همین تخصص همین یادگیری مستمر که در وجودمونه هم هست ، نه صرف رفتن در دل تاریکی جنگل ، اون هم هست و خوبه و باید انجام بشه ، اما کلی تاریکی عدم دانستن در وجودت هست که باید غلبه کنی بر ذهن و بری توش و متخصص شی ، حرکت کنی.
باهر بار رفتن در دل ناشناخته هات علیرضا ظرفت بزرگ تر میشه داداش.
تضاد ها میان که ظرف وجود ما رو بزرگ کنند تا ترمز های ما برداشته بشه تا نعمت ها به صورت طبیعی وارد زندگیمون بشن.
پس اصل داستان بزرگ کردنه ظرفته ، ظرفت چطور بزرگ میشه با حال خوب با احساس سپاسگذاری ، که دوتا روش براش هست چیزهایی که مقطعی حالت رو خوب می کنند و مسیری که همواره حالت رو خوب میکنه.
اون مسیر مقطعی حال خوب کن برای این هستش که زمانی نمی تونی از مسیری که خلاقی توش به هر دلیلی لذت ببری و احساس خوب داشته باشی ، یک استراحت می دی به خود و از موارد مقطعی حال خوب کن استفاده می کنی و بعد دوباره به مسیر اصلیت مسیر خلاقیتت مسیر تخصصت مسیر کسب مهارتت بر می گردی.
و داستان باور ها هم همین جا خودش رو نشون میده ، وقتی اصل احساس شکره که ظرف تورو بزرگ می کنه ، در هر مسئله ای که داشتی میای می بینی که آقا مثلا باورت به کمبود مشتری حالت رو ناخوب میکنه ، حالا میای با دیدن الگوهایی که فوج فوج مشتری صف کشیده براشون و تحسینشون و تصدیقشون حالت رو تبدیل می کنی به احساس خوب ، و حرکت می کنی و حرکت می کنی و ادامه می دی ، و دیگه اونکه فلانی انقدر مشتری داره رو در ذهنت می چرخونی یادآوریش می کنی و هروقت اون ترس کمبوده اومد با اون الگویی که دیدی و تحسین کردی و تصدیق کردی جوابش رو میدی و حالت خوب میشه و ایمانت قوی تر میشه و حرکت می کنی ، این یعنی تغییر باور که در نهایت منجر به احساس خوب و لذت و احساس شکر میشه.
شاه کلید:
به تضاد به مسئله خوردی ، نعمتی رو می خوای؟
آره
برو ظرفت رو بزرگ کن!
چجور ؟
برو عشق و صفا کن تا به احساس شوق و شکر برسی
از چه مسیری ؟
دوتا مسیر وجود داره ، مسیرهای مقطعی ، مسیر خلاقیتت
مسیر مقطعی مثل بازی کردن ، خوابیدن ، ورزش کردن ، قدم زدن ، سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا دیدن
مسیر خلاقیت ، مسیری که متخصص باید باشی درش ، مسیری که دوست داری خلق کنی دوست داری ببینی و بفهمی فلان ایده چطور اجرا میشه ، چطور کار می کنه ، چطور من بسازمش ، مسیری که مسیر خلق کردنه توعه مسیر تخصصه توعه ، مسیریه که تو باید متخصص باشی و درش درجه 1 خودت باشی ، وقتی خلق می کنی احساس شوق شکر می گیری.
ظرفت هم بزرگ میشه و مسئلت هم حل میشه ، خود به خود ، چون تو ظرفت بزرگ شده و جواب اون مسئله ، اون نعمت ، درش قرار گرفته.
و این بزرگ کردن ظرف وجود تا به الیه راجعون ادامه داره :) ، چقدر قشنگه نه ؟
خدایا شکرت ، تا جایی ادامه داره که یکی میشی با خالقت :)
داستان دیدن خداوند در حرکت کردنه منه ، من وقتی حرکت می کنم وقتی قدم هایی که با شرایط حال حاظرم می تونم بردارم رو بر می دارم ، و میرم جلو و مسائلم و درها باز میشه ، خدا رو می بینم ! یعنی اینکه کی می دونست من چنین خواسته ای دارم ، کی حلش کرد ، چطور حل شد ، چطور این هم زمانی و هم مکانی رخ داد ؟ بعد که این روند بار ها و بار ها اتفاق بیوفته دیگه میگی مگه میشه خدایی نباشه ؟ فلان جا کی بود کارم رو اکی کرد ؟
به کسی نگفته بودم که این مسئله رو دارم که ، پس چی شد چطور شد…
به جایی میرسه آدم که وقتی قدم اولش رو برداشته و با یاراش فرار کرده و رسیده رو به دریا و راه فرار و بازگشتی هم نداره و یاراش میگن گیر افتادیم ، میگه:
کلا ان معی ربی سیهدین
ابدا ، قطعا رب من با من هست و به نزدیکی من رو هدایت می کنه.
انقدر مسیر قبلش طی کرده تا رسیده به این حد از دیدن خداوند ، انقدر مسیر رو به صورت عملی قدم برداشته حرکت کرده ، رفته در دل ناشناخته هاش و جواب گرفته تا وقتی که جلوی دریا هم میرسه ، دریا براش شکافته میشه.
:)
این موارد رو به خودم گفتم ، تا یادآوری بشه برام دوباره.
شاه کلید:).
خدایا شکرت ، ممنونم ازتون.
با سلامی از جنس هدایته خداوند هدایتگر و مهربان
و خدا قوت به شما هم فرکانسی عزیز که باعث شدی این لحظه حال دلم عالی بشه
الان ساعت 2:50 و من بیخوابی زد بسرم که البته هدایت اومد برام وارد سایت شدم و هدایت شدم به کامنت زیبای شما دوست عزیز وخیلی خیلی لذت بردم و باعث شدی ظرف ذهنیم بزرگتر بشه بخاطر روشن شدن یکی از مسائل مبهم درونم که همیشه دنبال اصلش بودم و واقعا کامنت شما مفید بود برام
دمت گرم علیرضا جان
دم خدامون هم گرم
دم استاد راستگو و عزیزمون هم گرمه گرم
به خدای زیبایی ها
سلام به استاد عزیز و مریم جان …
چقدر این فایل دوباره یک سری قوانین رو یادآور شد …
مثل کامنت عصمت جان که با چه توصیف زیبایی بود و چقدر قشنگ خودش رو در اون فضا تجسم کرده بود ،قدرت تجسم معجزه ای که استاد بارها راجب گفته ،استاد از وقتی که سریال های شمارو دنبال کردم از سریال زندگی در بهشت و سریال سفر به دور امریکا واقعااا به جاهای زیبا هدایت شدم از قدرت تجسمم استفاده کرده بودمو خودمو توی اون فضا قرار میدادم و همین باعث شد تا محل کارم به جایی زیبا منتقل بشه و وقتی از پنجره به بیرون نگاه میکنم فقط کوه و جنگل میبینم و این همون قدرت تجسم هست که به شدت بهش ایمان آوردم.
بحث هدایت که الناز عزیز راجبش گفت رو به روز داره توی زندگیم پر رنگ تر میشه همون موقه هایی که از فایل های شما می شنیدم که می گفتید خدا هر لحظه مارو هدایت میکنه تازه دارم به این درک می رسم که به معنی واقعی هدایت وجود داره فقط کافی که باور کنیم که خدا هرلحظه با ما صحبت میکنه و راه و مسیر و نشون میده .
کامنت مینای عزیز که راجب توجه به زیبایی ها و نکات مثبت بود و توضیح تکمیلی استاد که فرموند هرچقدر به زیبایی ها و نکات مثبت توجه میکنی به زیبایی های بیشتری هدایت خواهی شد یک نکته طلایی که باهارها از شما شنیدم معجزه داشتن نگاه مثبت هست اینکه تو هرشرایطی هستی بهتره به نقاط مثبت اون شرایط توجه کنی و اینکه مهم نیست وقتی توی شرایط ناجالبی هستی اصلا مهم نیست که چقدر دلیل قانع کننده داری که ناراحت باشی اصلا مهم نیست جهان طبق قانون عمل میکنه و تورو به جایی میبره که کانون توجه تو هست …دقیقاا همینطوره نگاه مثبت داشتن یک توهم نیست یک الکی خوش بودن نیست به قول شما من ترجیح میدم اگ نگاه مثبت الکی خوش بودنه پس میخوام الکی خوش باشم چون با همین نگاه به بهترین روابط ،سلامتی ،ثروت خواهم رسید …
خدایاشکرت برای این فایل سراسر آگاهی …
در پناه خدا باشید شاد و پر از حال خوب
به نام الله یکتا
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
قبل از اینکه قسمت 181 رو ببینم گفتم بیام و یه تجربه کوچیک از همین همزمانی های معروف رو که 2 روز پیش تجربه کردم رو اینجا بنویسم چون حس کردم باید یه جا ثبتش کنم
تجربه ام اینه که رفتیم به یه فروشگاه خیلی خوب و زیبا، اونجا علاوه بر اینکه وسایلی که خیلی وقت بود میخواستم رو خداوند بهم نشون داد و خریدیم، موقع حساب کردن وقتی میخواستیم بریم پای صندوق، دیدم دم در خروجی دو تا دستگاه اسکن اجناس و پرداخت گذاشته بود و جالب تر اینکه پدرم دقیقا رفت کناراون دستگاه، بدون اینکه بدونه اصلا من اون روز در مورد این شیوه پرداخت چیزی شنیدم یا قبلا دیدم یا اصلا سریال سفر به دور آمریکایی وجود داره.
و دقیقا دیدم که چقدر دقتمون در اسکن اجناس دقیق تر شده بود، هزار بار چک کردیم از اون 4 قلم جنس چیزی نمونده باشه که نزده باشیم یا اضافی نزده باشیم، البته که دو تا خانم مسئولش اونجا بودن و یه جاهایی که گیر میکردیم راهنمایی میکردن یا به هرحال نگاه میکردن که مشتری میزنه اجناسشو درست یا نه ولی در هرحال این مهمه که خداوند منو هدایت کرد دقیقا همون روز به همچین تجربه مشابهی و خدا میدونه چقدر از این دست تجربه ها این چند وقت تجربه کردیم ولی حواسمون نبوده یا یادمون نبوده که اول توی سفر به دور آمریکا دیدیمشون و واقعا انسان ناسپاسه
انسانی که میتونه خودش انتخاب کنه که با ناسپاسی به شیطان اجازه بده هدایتش کنه یا با سپاسگزاری به خداوند این اجازه رو بده، این انسان خیلی ناسپساسه. خدایا خودت هدایتمون کن که سپاسگزار باشیم تا با اون سپاسگزاری به تو اجازه بیشتری بدیم که بیشتر و دقیق تر هدایتمون کنی
عاشقتونم
دوستتونم دارم
عزیزای دلمم هستین
دستتون در دست الله یکتا
بنام الله یکتا
سلام استادخوشتیپ ومریم نازنینم
چی بگم ازاین همه نعمت دیدن زیبایی ها
الان که دارم دوره دوازده قدم وهمزمانی فایلهای سفربه دورآمریکاونشانه روزانه ام دنبال میکنم که اینقدرباهم دقیق شدن تابهترقانون درک کنم خوشحالم خداوندروشاکرم که خداونددربهترین زمان هدایت شدم به این فایلها که تمام این سفراستاددرس عشق وزیبایی هست والان که قدم چهارم جلسه اول گوش کردم این چندروزودنبال الگوهاهستم واین فایل شماقراردادین روی سایت قسمت 179که یه پسربچه 8ساله بتونه اون صخره به اون عظمت روفتح کنه این خودش یه الگوهست که کلی باورهام تغییرمیده که اون تونسته منم بخوام میتونم خدایاشکرت بابت این سایت واستادخوبم وهدایت الله واین همزمانی ها
واین قسمت سفربه دورآمریکامن اون فایلهای قبلی رومیدیدم بااون صحنه های زیباطبیعت بی نظیرواون چشمه های آبگرم واون همه جنگل صخره وزیبایی هاتوجه میکردم به زیبایی هاوناخودآگاه اشک میریختم ولذت میبردم وخداروشکرمیکردم وفکرمیکردم اون فایلهاچون طبیعت نشون میده اینقدرحالم خوب میکنن والان توی این فایل جدیدکلی ازرابطه استادومریم عزیزم لذت بردم
یه فایل که نشونه روزانه ام بودمیدیدم اولین باری هست استادخواستین باآروی برین سفردورآمریکاویه نقشه داخل آروی بودکه هرجایی رورفتین خط بزنین بعدگفتین انشاالله یه روزی همه ی این نقشه روخط میزنیم که رفتیم الان حتمااستادخیلی هاشوخط زدین وچقدرمن تکامل توی اون فایل بااین فایلهای سفرنامه جدیددیدم وقانون تکامل برام یادآوری شد
چقدردلم مسافرت میخوادلذت میبرم ازسفروتجربه های جدیدوزیبا
والان این فایل که شماهستین ومریم عزیزم من بادیدن این فایل اشک ریختم ولذت بردم که چقدررابطه شمازیباست اون جایی که استاد،
مریم عزیزم دستشوگذاشت روی شونه ی شماوسپاسگزاری کردوشماگفتین قربونت بشم من. چقدرزیباچقدراین رابطه قشنگه خدایاشکرت چقدراستادجمال عزیزکامنت زیبانوشته بودواقعالذت بردم وشماچقدراون لحظه ذوق داشتین که کامنت مریم جون میخوندن براتون خدایاشکرت هزاران بار. وداستان مردی که نون خشک میزدتوی آب جوب که دردوره به صلح رسیدن باخودهم عنوان کردین که چقدرم شیرین بیان کردین خلاصه استادفقط لذت میبرم ازاین سایت واین زیباییهاش خداروهزاران مرتبه شکرکه منوهدایت کردبه این مسیرواین سایت
منتظرقسمتهای بعدی سریال سفربه دورآمریکاهستیم
خدایاشکرت
درپناه الله یکتاشادوسربلندباشید
فقط کل این سفرزیبایی بود
سلام بر استاد عزیز و مریم خانوم مهربان
من کوروشم 14 ساله
حدود سه سالی میشه که با شما و همچنین استاد عرشیانفر اشنا شدم این اشنایی از طریق مادر عزیزم رخ داد که داخل یوتیوب از کانال شما فایل هاتون رو مشاهده میکرد و منم صدای شمارو میشنیدم کم کم علاقه مند شدم و خودم با ورود به سایت و کانال یوتیوب شما،ویدیو هارو مشاهده میکردم طی این 3 سال که من تونستم شکرگذار خداوند باشم و تغییراتی در خودم ایجاد کنم به جرعت میتونم بگم به خیلی از خواسته های کوچیک و بزرگم رسیدم و هنوز اهداف بزرگ و بزرگتری در ذهنم دارم که میدونم دستیابی بهشون امکان پذیره
در طی این سه سال که با علاقه و اشتیاق فراوان به فایل های شما گوش میدم تونستم سلامتی کامل داشته باشم به جز چندباری که سرماخوردگی های کوچکی که بهشون مبتلا شدم و با تمرکز بر روی سلامتی اونارو هم از بین بردم همچنین تونستم به تناسب اندام خیلی خوبی دستیابی پیدا کنم که واقعا شکرگذار خداوند و شما هستم
همچنین داخل حوزه های دیگری هم به موفقیت رسیدم مثل نقاشی درس و…
تونستم به درجه ای برسم که هراتفاقی برام میفته مطمئنم برام خوبه و در مکان و زمان مناسب قرار دارم
من واقعا شکرگذار خداوندم که در این سن تونستم با شما اشنا بشم و در زندگی خودم تغییر ایجاد کنم از ته قلبم خدایاشکرت
سلام به استادعزیزم؛
بهتره بگم یعقوب شاد زمان
یا مارکوپولوی مهربان زمان
و مریم خانومِ واقعاً شایسته ی مهربونم
انقدرررر شور و شوق دارم که
راستش نمیدونم از کجا شروع کنم و چطور توصیف کنم حس و حال زیبا و وصف ناشدنی ای که دارم،
من تقریبا تازه واردم و تاهمین چندروز پیش هم چندان اشتیاقی به نوشتن کامنت نداشتم چون فکر میکردم حرفی برای گفتن ندارم و نتیجه چندانی دستم نیست که بخوام بهش افتخار کنم
بیشتر ولع خوندن داشتم
خوندن کامنتهای بی شمار و زیبایی که دقیقا عین یه اقیانوس بیکران آدم و توی خودش غرق میکنه
اما الان از دیروز که فایل 174 سفر به دور آمریکا رو گوش دادم و دیدم دوستان چه کامنتهای زیبایی در مورد قسمت 165 این سفر رویایی نوشتن ترغیب شدم قسمت 165رو ببینم و بعد چنان ولع و اشتیاقی از دیروز به جون من افتاده برای نوشتن که خدااا میدونه ولی هنوز فرصت کافی پیدا نکرده بودم،
خداااا میدونه منی که انقدررر آدم کم حرف و ساکتی هستم چقدرررررر حرف دارم برای گفتن دقیقا عین بچه ای که تا 7هشت سالگی نمیتونه حرف بزنه ( که من نمونه ش رو توی اقوامم دیدم دختری که تا 6 سالگی حتی یک کلمه حرف نزده بود) و بعد که به حرف میاد حتی توی خواب هم اطرافیان از پرحرفی هاش درامان نیستن و انقدررر حرف میزنه که مغز اطرافیان رو خالی میکنه.
حاضرم قسم بخورم تمام عمرم به یک طرف اون لحظه ای که درون رفت بالای سر اون چشمه گرد رنگی که اطرافش دقیقا شبیه پرتوهای زیبا و آتشین خورشید خانوم بود و …
و
و
و
و
اون همه رنگ رویایی و بهشتی که واقعا تا بحال ندیده بودم
اصلا یه حسی خیییلی قوی در درونم میگفت:
بهاااار بهااار اینم دنیای رنگی که دوست داشتی
راستش من عاشق چیزهای رنگ و وارنگم حتی ظرفهای پذیراییم هم ست نیستن همیشه دنبال سرویسهایی هستم که مثلا توی 6 تا پیاله هرکدومشون یه رنگ باشن و همه رنگهای شاد خصوصا زرد و سبز و قرمز و…. اصلا همه رنگها
و این چشمه های جوشان رنگی چقدرررر زیبا بودن
وخدا رو صدهزااار مرتبه شکر بخاطر امکاناتی مثل موبایل و دوربین و درون که ایتقدررر باشکوه و زیبا از بالا همه این زیباییها رو به مانشون داد
استااااد
اون ملودی زیبای ملکا ذکر تو گویم که الحق و الانصاف همین الان که یادش میفتم تمام بدنم مورمور میشه و قلبم به طپش میفته از اونهمه هارمونی زیبا و هماهنگی آهنگ و تصویر
انگار حس میکردم آقای محسن چاوشی اون لحظه ای که داشتن این ترانه رو میخوندن دقیقا همین سکانس از سریال سفر به دور آمریکا رو میدیدن
وااای خدا نمیدونید چقدرررر بی اختیار اشک ریختم حتی با وجود اینکه همزمان داشتم از پسر 12 ساله م برای امتحان علومش درس میپرسیدم ، همزمان گوله گوله اشک میریختم طوری که اونم کنجکاو شد و اومد فایل و بامن ببینه، همیشه به سریال سفر به دور امریکا علاقه داره ، و تو همون بچگیش جمله خنده داری هم گفت که واقعا خنده بی امان و گریه بی امان من باهم ، خودم رو هم حیرت زده کرده بود،
تو دنیای کودکی که تلفظ واملای صحیح برخی کلمات اشعار ترانه ها رو نمی فهمیم امر عادی ای هست
اون بیت که میگه:
تو زن و جفت نداری
تو خور و خفت نداری
پسرم گفت: چی میگه مامان؟
تو خُرو پُف نداری ؟؟؟؟
ومن واقعا نمیدونستم بخندم یا اشک شوق بریزم
استااااد عزیزم نمیدونم شما رو ( مارکوپولوی زمانم ) بنامم یا( یعقوبِ شادِ زمانم) ؟؟؟؟؟
(مارکوپولو) با تمام شهرتش فقط خودش به دور دنیا سفر کرد ولی دیگران رو در شادی و شعف و هیجان خودش شریک نکرد و فقط یجورایی رکورد گینس برای خودش ثبت کرد
ولی شما
شما استاد بینظیر و دوست داشتنی من،
تکتک لحظات رویایی و هیجان انگیزتون رو طوری با ما قسمت میکنید که انگار از ته ته ته قلبتون دلتون میخواد کل هفت میلیارد انسان روی کره زمین هم بیان اون زیباییها رو ببینن
وااااای استاد
اون میوه کاج که از روی زمین برداشتید خدااااای من نمیدونید چه لذتی بردم
اونهمه نظم و زیبایی چیدمان تک تک قسمتهای کاج و شکل سر کاج که شبیه گل بود
واای استاد
ما هروقت این کاجها رو میبینیم فقط ممکنه یاد کودکیهامون که تو راه مدرسه و… مثل توپ اینا رو شوت میکردیم و تاجاییکه میتونستیم میبردیمشون ، بیفتیم ولی شما چقدررر زیبا بهش توجه کردید
دقیقا مثل حال اون شاعر که تو شعر معروف (( صددانه یاقوت )) اونقدر زیبا انار بهشتی و نظم و ترتیب خلقت این انار رو به ما نشون داد
البته من از خیلی وقت پیش که این خاطره از نیما یوشیج رو شنیده بودم که یه سین رو وقتی میخواستن بخورن اول ساعتها نگاهش میکردن بوش میکردن بر اندازش میکردن کلی عشقبازی باهاش و بعد میخوردنش به اکثر میوه ها و خوراکیها به همین دید نگاه میکردم و تووخلقت بینظیرشون فکر میکردم.
دونه های زیبای درون کیوی، دونه های ذرت که منظم و مرتب از کوچیک به بزرگ کنارهم چیده شدن.
داخل گوجه، هندونه ، خربزه، وسط سیب درخت و که میشکافتم اطراف جای هسته هاش و میدیدم که چطور شکل اون شکوفه سیب اولیه رو مثل یه فسیل حفظ کرده و توفکر فرو میرفتم که این شکوفه چطور به این سیب خوشمزه و آبدار تبدیل شده؟؟؟
وااای خدا، چقدر یاد حرف یکی از اساتیدم افتادم که میگفت خداوند فرموده :
ای انسان، کل دنیا رو برای تو خلق کردم و
تو رو برای خودم
میگفت: خداوند برای لذت بردن ما از دنیا و زیباییهاش به تک تک فرشته هاش دستور داده دونه دونه این برگهای درختان و گلها رو هرکدوم به یه شکل و به یه رنگ برامون نقاشی کنن تا فقط ما لذت ببریم.
خدایا مگه میشه؟؟؟
مگه میشه ماها اینهمه سال از تو عمر گرفتیم و نفهمیدیم ؟؟؟؟
این شما بودید استاد که راه زیبای شناخت خداوند و توحی عملی و لذت بردن از زیباییها رو به من و دیگران یاد دادید
و شما ( یعقوب شاد زمانم ) بودید چون
مثل یعقوب فرزند سالم و زیباتون و از دست دادید اما مثل اون کلبه احزان درست نکردید برای خودتون و انقدر گریه کنید تا چشماتون سفید بشه
البته ما حق قضاوت حتی در مورد خودمونم نداریم
چه برسه به دیگران؛
چه برسه به نبی الهی؛
ولی یعقوب در فراق یوسف انقدر اشک ریخت که نابینا شد و حتی آخر هم که یوسف رو پیدا کرد باز نسل پیامبری به فرزندان یوسفش نرسید و به یهودا رسید
برایهمین گفتم شما یعقوب شاد زمانه هستید ،
یوسف از دست دادید ولی خدای یوسف رو فراموش نکردید و بی تابی نکردید و خدا هم بجای کلبه احزان بهشت زمینش رو به شما ارزانی داشت
و اما درمورد خودم:
اصلا شاید هییییچکس باورش نشه من چه شغل پردرامد و خوبی داشتم و چه وجهه اجتماعی توی شغلم داشتم که 21 سال براش زحمت کشیده بودم و طی همین چندماه آشنایی بااستاد به این نتیجه رسیدم که شغلم رو فقط بخاطر حرف مردم و درامدش دوست دارم،
و از همه مهمتر اینکه
دقیقا مثل استاد که چنان شیفته یادگیری و آموزش قوانین بودن که اون شغل پردرامد وعالی توی بندرعباس رو رها کردن و دست خالی به تهران اومدن و بعدش نتیجه پشت نتیجه،
منم چنان مشتاق یادگیری و شنیدن این نکات زیبا از دهان استاد و تجربیات دوستان بودم که دیدم اون شغل تمام وقت شبانه روز من و پرکرده و عملا بال پروازم و قیچی کرده فقط بخاطر پولش
در کمال ناباوری دوستان و همکاران و خانواده و فامیل تصمیم به بازنشستگی در سن 42 سالگی گرفتم
و از اونجا که خدا همراهم بود، با تصویب بخشنامه جدید دولت در آبانماه 1400 من تونستم زودتر از موعد تقاضای بازنشستگی بدم
و بازهم معجزه وار سلسله مراتب اداری طی شد و هرکس که با درخواست من موافقت میکرد از رئیس، و معاون منطقه و مدیریت و… باخودش میگفت : منامضا میکنم ، اون رده بالاییه که امضا نمیکنه
در کمال بهت همکارام همه مدیران ومسئولانی که باید باچنین درخواستی موافقت میکردن به همین شکل امضاکردن و حکم صادر شد
طوریکه بعضی مدیران میانی منطقه وقتی من و دیدن گفتن ماخودمون موندیم چطوری با درخواست شما موافقت کردیم چون فوق العاده کمبود نیرو داشتن
و جالب اینجاست که بلافاصله بعد از موافقت درخواست من ، کلا این داستان بازنشستگی پیش از موعد بانوان و لغو کردن و گفتن دیگه نیرو نداریم که اجازه بدیم نیروهای باسابقه و باتجربه مون برن
اوایل خیلی خوشحال بودم
و رو دوره ها کار میکردم
تااینکه یه مدت کوتاه از آموزشها دور شدم و
باز بفکر تغییر دیگران افتادم شدیدتر از قبل
انگشت اتهامم مدام به سمت همسر و خانواده م بود که شمام باید تغییر کنید
روزهای خوب بازنشستگی که تازه بچه هام بعد از 21 سال میتونستن من و تمام وقت تو خونه ببینن به کام خودم وبقیه تلخ کردم و چالشهای زیادی بوحود اومد حتی در حد اقدام جدایی
تااینکه دوباره برگشتم و سعی کردم حالم و خوب نگهدارم و روی خودم کار کنم
دیدم هدف من از آشنایی با استاد تغییر خودم بود نه دیگران
من تا خودم باگوش دادن اینهمه فایل و محصول تغییر نکنم، چه انتظاری از دیگران دارم که با چهارتا دستور یا خواهش یا سرزنش من تغییر کنن؟؟؟
پریروز به یک چالش خییییلی بزرگ در زندگیم برخوردم که اگر قبلا بود مدام دلشوره و اضطراب و نگرانی و دست آخرهم اتفاقات بد نصیبم میشد.
باورتون میشه؟؟؟؟
خودم که باورم نمیشد
از خدا هدایت خواستم
و بطور معجزه واری تو یکی از کانالهاییکه تیکه هایی از سخنان شما و استاد عرشیانفر و …. توی نرم افزار ایتا میزاشتن یه صوت یک و نیم دقیقه ای شنیدم که شاید هزار بار تکرارش کردم و گوش دادم
تو اون فایل که آهنگ قشنگی هم روش گذاشته بودن و بس که گوش دادم دیالوگهاتون و حفظ شدم
شما میگفتید:
((( جرررریانی از ثروت و نعمت وارد زندگی من شد و همینجوری هم هی بیشتر و بیشتر شد بنابراین
شما حرکت کنید؛ قدم ها رو بردارید ؛ نگران نباشید؛ به شما گفته میشه؛ حساب کنید روش، بگید : ((هدایت میشم.)) اصلا این کلمه ورد زبونتون باشه،
هروقت ذهنتون بهتون گفت:
اونجا چی میشه ؟
بگو: ((هدایت میشم))
اگه گفت: الان میری اونجا چی میشه؟
بگو:(( هدایت میشم))
اگه گفت : میخوای بری دنبال فلان کار فلان جا چه اتفاقی میفته؟
اصلا هر چیییزی در آینده،
آینده منظورم یک دقیقه بعد، یه روز بعد، یکماه بعد
بگید:(( هدایت میشم، )) خداوند منو هدایت میکنه
این و انقدر بگو تا باورت بشه
بعد وقتیکه هرجایی شما رو هدایت میکنه میرید همون موقع یه نفر میاد کاراتون و انجام میده … بنویسییییید تو دفترتون
بنویسید: دیدی گفتم ؟؟؟؟ اینم از هدایت )))
من بارها و بارها این یک ونیم دقیقه رو گوش دادم
نمیدووووونید از همون صبح که بیدار شدم چطور کارهام حتی کارهای خونه م به موقع و عالی انجام شد اونم باآرامش
بعد رفتم بانک و چندجای دیگه که کار داشتم اصلا انگار همه کاراشون و با ما هماهنگ کرده بودن
بموقع کارای اداریم انجام شد و سر تایم به مطب دندونپزشکی رسیدم
انگار تونوبت اشتباه کرده بودم و نیم ساعت زود رسیده بودم
به فال نیک گرفتم و به جای در و دیوار نگاه کردن و قضاوت ذهنی دیگران درمورد نوع پوشش و برخورد و… شروع کردم به خوندن کامنتها و مدام تو ذهنم میگفتم دوست دارم خود دکتر اصلی این مجموعه که هنوز نیومده بود کار من و انجام بده نه بقیه که ظاارا تازه کاربودن
و تو این فاصله استاد استاد استاد استاد
باورتون میشه؟بعد از مدتها پا روی ترس و خجالتی بودنم در جمع گذاشتم ؟؟؟
سالن انتظار کلینیک خیلی شلوغ بود
کنار میز منشی ها ، یه دستگاه چای ساز بسیار شیک و بغلش وسایل پذیرایی بسیار مرتب و عالی تو ظرف مخصوص و شیک چیده بودن، چای کیسه ای و لیوان کاغذی و حتی شکرسالم که من دوست داشتم و همیشه تو خونه مصرف میکنم، شکر قهوه ای یک نفره بود
وچون چنین امکاناتی در مطب یا کلینیک در شهرستان ما تابحال نبوده و دقیقا هم کنار میز منشی بود، 99٪ مراجعین یا خجالت میکشیدن استفاده کنن، یا فکر میکردن مخصوص دکترها و منشی های اونجاست،
یکم اونطرفتر هم سرویس بهداشتی بسیار شیک و تمیزی بود
هوا خیلی سرد بود و من که چندساعت قبلش برای کارای بانکی بیرون بودم و صبحانه هم نخورده بودم
هم کمی گرسنه بودم هم دلم چای میخواست هم به سرویس بهداشتی نیاز داشتم
اگه قبلا بود، قبلا یعنی منظورم از اول عمرم تا یک دقیقه قبل از اون لحظه ، حتی روم نمیشد برم سوال کنم آیا سرویس بهداشتی و چای داغ برای استفاده بیمارهاست یا پرسنل کلینیک؟؟؟
چون
تو نگاه اول به نظر میرسید بخاطر قرار گرفتن هر دوی اینها درست کنار میز منشی ممکنه فقط برای استفاده اونها باشه
باوجود اینکه من دوره عزت نفس و دوره روابط رو تهیه کرده بودم و چندین بار گوش داده بودم ولی تمرین آگهی تبلیغاتی (و این توصیه استاد رو که میگفتن رستوران یا هواپیما یا جایی میرید یه سرویس اضافه درخواست کنید تا به ترستون غلبه کنید) رو امروزو فردا میکردم و انجام نمیدادم
بالاخره گفتم
بهار، این شاید آخرین فرصتت باشه ، واگه الان بلندنشی و خواسته ت رو نخوای شاید دیگه هیچوقت نتونی، چون امروز موقعیتش و زمانش رو داشتی ولی انجام ندادی
بلندشدم و از منشی پرسیدم :
میتونم از چای استفاده کنم؟
باخوشرویی تمام گفت: بله
و من چقدررر باافتخار به خودم می بالیدم که بالاخره تونستم،
حتی دوبار چای و آب برداشتم دوبار شکر برداشتم و خجالت نکشیدم
نکته جالبش اینجاست که تمام مدت بقیه داشتن باحسرت به من نگاه میکردن و میتونستم توچهره تک تکشون خجالت رو بخونم و این فکر که خوش بحالش کاش ماهم روموم میشد میرفتیم یه چای میریختیم براخودمون
نوبتم شد اما هنوز مقداری از آب داخل لیوانممونده بود
درست نبود لیوان رو باآب داخل سطل زباله بندازم ، ازطرفی سرویس بهداشتی هم اشغال بود و جای دبگه ای نبود که آب اضافه لیوانمرو اول خالی کنم بعد داخل سطل بندازم
دخترخانمی جلوی سرویس ایستاده بودن ازشون خواهش کردم برام این کار و انجام بدم و ایشونم با کمال خوشرویی پذیرفتن ، ازشون تشکر کردم و رفتم داخل و این بار برحلاف گذشته ها به ظاهر بدحجاب پرسنل و …. اصلا توجهی نداشتم و باخودم میگفتم: اینها باید کارشون رو درست انجام بدن، حالا اگه حجابشون مثل من باشه ولی دندونم رو ازبین ببرن یا مثل دکترهای قبلی آسیب جدی به دندونای نازنینم بزنن خوبه؟
اون محجبه ها هم برن کارشون و درست یاد بگیرن تا امثال ما بریم و بهشون اعتماد کنیم خودمونو بسپریم دستشون
بالاخره دیدم
دقیقا خود دکتر اصلی اومدن
اول کلی راهنمایی مفید بهم کردن که کاری که قرار بود باانجامش دندون سالمم رو ازدست بدم منصرف شدم و انجام ندادم. بعد هم باکمال دقت چنان دندونمرو درست کردن که وقتی رفتم توی آینه نگاه کردم سورپرایزشدم، از دوندون خودم هم قشنگتر و بهتر شده بود.
دوباره ما روی ترسهام گذاشتم و بعد از شستشوی دهانم برگشتم و از آقای دکتر بخاطر برخورد عالی، راهنمایی درست ، ملودی نوستالژی زیبایی از معین که گذاشته بودن، کار تمیز دقیق و زیبایی که برامانجام داده بودن و رعایت نکات استریل تشکر کردم ، کاری که قبلا خجالت میکشیدم.
اما استاد گفته بودن شرک نداشته باشیم به این معنی نیست که از بنده های خدا هم که برامون کاری انجام میدن تشکر نکنیم و نگیم خب وظیفه ش بود، یا پولش و میگیره، یا این دستی از دستان خدا بود، این نبود یه دست دیگه
و بعد پشت هم اتفاقات خوب اونم در عرض یکی دو روز برامون افتاد طوری که هنوز شوکه م
و این تجربه من از باور زیبای ” هدایت میشوم ” بود.
عاشقتونم
سلام بهار جان
خیلی ممنونم از کامنت زیباتون چقدر زیبا تجربیاتتون رو بیان کردید
به قول استاد شجاعت میخواد پا روی ترس هات بزاری و شما چقدر زیبا پا روی ترس هاتون گذاشتید و رفتید و برای خودتون چای ریختید و از لذت این که تونستید پا روی ترساتون بزارید نوش جان کردید.
چقدر آدم وقتی یک کاری خیلی ترسناک توی ذهنش هست رو وقتی انجام میده بزرگ میشه چقدر احساس اعتماد به نفس میکنه انگار دنیا رو تو دستاش گرفته، احساس افتخار به خود میکنه که تونسته انجامش بده و همین حس باعث میشه که دوباره سعی کنه پا روی ترسای دیگش بزاره که دوباره اون حس رو بتونه تجربه کنه
واقعا لذت بردم، انشاءالله همیشه سلامت و پیروز باشید.
سلام شیدا خانوم عزیزم
راستش من تازه کامنت شما رو دیدم
از اینکه یه دوست باسابقه دیگه به کامنت من جواب داد خیییلی خوشحال شدم.
از تحسین و دلگرمی تون ممنونم
خیییلی امیدوارم کرد.
واقعا سپاسگزارم ازتون
این روزا گاهی چالش های بزرگی برام پیش میاد ولی سعی میکنم با گوش دادن فایلهایی که حالم و خوب میکنه حالم و خوب نگه دارم.
خصوصا کلیپ چندسال پیش استاد در مورد توصیف خدا از زبان ملاصدرا که واقعا چنان حال بدم رو عالی کرد که ازاین ارتباط عالی باخدا اشک شوق میریختم.
امیدوارم شما هم بهترین اتفاقات رو تجربه کنید
استاد سلام
من احساس میکنم یکم درکم بهتر شده نسبت به قانون دلیل اینکه هم درکم بهتر شده اینه که بصورت اگاهانه به یه شخصی توجه کردم و اون شخص بهم پیام داد(لازم به ذکر هست که ایشون هرگز تا الان بهم پیام نداده بود تا الان)
یه روز گفتم به خود امیر، خیلی وقته داری روی خودت کار میکنی چرا نتیجه مالی نمیگیری؟
جواب دادم: چون قانون رو میدونم ولی درکش نکردم. ازش استفاده درست نکردم
از خودم پرسیدم: چطور میتونی قانون رو درک کنی و ازش استفاده کنی؟
جواب دادم: باید تستش کنم اگر جواب داد ایمانش بیشتر میشه
و من الان میفهمم چرا اینقدر روندم کند بوده
دلیلش این بوده که تا ذهن یه چیزی رو باور نکنه انجامش هم نمیده
خلاصه گفتم باشه چیرو تست کنم؟
گفتم: فلانی که اصلا تا به حال بهت پیام نداده بهش توجه کنم و توی ذهنت ببین که توی واتساپ پیام داده
گفتم باشه.
توی ذهنم فکر میکنم به اندازه 1 دیقه یا دو دیقه دیدم که پیام داده و دارم صحبت میکنم باهاش.
خلاصه بعداز 2 روز یا 3 روز (البته چون vpn ام امروز وصل شد دیدم) متوجه شدم که پیام داده.
ایمانم بیشتر شد که منم دارم اتفاقات رو خلق میکنم چون تا الان نشده بود
خلاصه حالم خیلی بهتر شد و به خودم گفتم باید این تست کردن های قانون رو در زندگی ام بیشتر کنم تا محکم تر قدم بردارم.
استاد واقعا درست می گید که زندگی با شک و تردید یک جهنم هست.
شک داشته باشی که خالق هستی یا نه؟
شک داشته باشی که موفق میشی یا نه؟
شک داشته باشی که اتفاقات در دست من هست یا نه؟
و…..
اگر مطمعن باشی جواب تمام این سوالات رو به قول دوستمون دیگه نگرانی معنی نداره.
شما بار ها گفتید که این جهان 2 قطبی هست:
هم گرم داریم و هم سرد.
هم فقیر داریم و هم ثروتمند.
هم چپ داریم هم راست.
هم سلامتی داریم هم بیماری.
من این نکته رو امروز فهمیدم که توی این جهان هم بهشت داریم و هم جهنم!!!!!!!
یعنی اگر من در این جهان در بهشت زندگی کنم، جوری زندگی کنم که همه شرایط برای من مهیا شده باشه، در اون جهان هم بهشت رو ادامه میدم. یعنی این جهان هم میتونه بهشت باشه و هم میتونه جهنم باشه.
اما این جهان موقت هست.
یعنی بهشت موقت(تا پایان عمر جسمی مون)
هم جهنم موقت.
اگر بتونیم از قوانین استفاده کنیم به نفع خودمون بهشت رو در این جهان تجربه میکنیم
قانون الله هم بزرگترینش توحید هست.
وقتی موحد باشی یعنی تونستی ذهنت رو کنترل کنی.
یعنی تونستی بری در دل ترس هات
یعنی تونستی بری دنبال عشق و علاقت که من میگم عشق و علاقه هر فرد رسالتش در این دنیا است.
یعنی تونستی از دایره امنت بیای بیرون و جهان بیرون رو تجربه کنی
یعنی تونستی شجاع و جسور و با قدرت بری سمت اهدافت
مجموع اینا میشه توحید که نتیجه اش خلق بهترین زندگی در این دنیا (تجربه بهشت) است.
نقطه مقابلش عدم تمام این کارهاست که نتیجه اش میشه جهنم
احساس میکنم اینا رو نمیدونستم و الان با نوشتن فهمیدم
قطعا الله داره انگشت های منو هدایت میکنه
الله سپاسگزارم برای این هدایت.
استاد سپاسگزارم از اموزش هاتون
استاد من در ذهنم بارها تجسم کردم که دارم در کلاب هاوس از نتایج بزرگم بهتون میگم
خیلی خیلی مشتاق اون روز هستم
چون الهام بخش میلیون ها انسان میشم.
7 دی 1401
سلام و درود خدا بر شما استاد گرامی و خانم شایسته عزیز
و همه شما دوستان
استاد من تا به حال چند ویدیوی دیگه از شما و خانم شایسته دیده بودم ولی این بار…
چقدر خوشتیپ و خوشگل و خوش لباس شدین استاد هر دوتون شاید خیلی هنوز نتونستم به گفته ها و تمریناتی که گفته اید کامل عمل کنم ولی کاملا شما و حرفاتون رو میفهمم و از شنیدنشون لذت میبرم البته که از شروع کارم در سایت تا الان تغییرات زیادی کردهام در روابطم با همسر و فرزندانم با اطرافیان در سپاسگزار بودنم در رفتارم در ارتباطم با خدا و مخصوصاً قرآن و…
تازه یک هفته است که دوره 12قدم رو خریدم و با توکل بر خدا شروع کرده ام تا تغییر رو شروع کنم و ببینم چقدر قدرت تغییر دارم
خلاصه استاد پر انرژی و دوستداشتنی این سری اومدم از شما و خانم شایسته عزیز تعریف کنم نه از خودم چه انرژیی استاد دمت گرم هوا روشن بود پای دوربین نشستید و شب شد و با همون لبخند اولتون
چقدر عاشقانه در کنار هم نشستین و با چه خنده های دلبرانه ای که حتی اشک ذوق من از عشق شما به همدیگر مخصوصاً لحظه ای که خانم دست به شونه شما کشید در اومد و من تحسین میکنم و تبریک میگم بهتون به خاطر این عشق زیبا و پاکی که ساخته اید
من این بار اومدم فقط عشق پاکتون به همدیگه رو تحسین کنم چون دلم اینو بهم گفت و واقعا از دیدنتون لذت بردم و ازتون سپاسگزاری میکنم به خاطر اینهمه زحمتی که کاملاً مشخصه با عشق برامون میکشید
استاد سپاسگزارم هم از شما هم از خانم شایسته
خدایا شکرت به خاطر وجود همچین انسانهایی
خدایا شکرت به خاطر این سایت و این اطلاعات ارزشمندش
خدایا شکرت به خاطر وجود خودت در من و در این سایت
رب کمکم کن تا عمل کنم به این قوانین بدون تغییرت
اینبار من به شما میگم استاد و خانم شایسته هر کجا هستید شاد و سلامت و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید و البته شما دوستان عزیز
خدانگهدار