سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 180 - صفحه 21

به نام خدای بخشنده مهربان

شکر برای یه فایل دیگه منو اگاه تر کردی به قانونت

این فایل واقعا جواب سوالمو داد

واقعا پر بار وخیلی ساده بود

وتوش کلید بود به قول استاد

ودوس دارم بارها تکرار کنم تا تعهدم بیشتر بشه به سپاسگزاری عادت کنم

این سریالها به قولی سپاسگزاری های استادن بلکه سوخت های استادن برای نعمت بیشتر

بلکه طرف های معامله با خدا هستن برای نعمت بیشتر

استاد از اون طرف نعمت که داره باهاش بیشتر بیشتر لذت میبره برا ما فایل میزاره کامنتاشو میخونه انقد تکرارش میکنه ینی از یه نعمت انقد احساس خوب میسازه

با اینکه مثلا زهن ناسپاسه همون نعمتم داره خوشحال نیس میگه اگه اون یکی اون یکی باشه حالم خوب میشه

من توی کامنت قبلم

یه ترمز از وابستگی کشف کردم

ودلیل رفتارمو فهمیدم از درون وابسته خانوادمم ورها نیستم لذت نمیبرم رشد کنم چون از اونا دورم یه ناراحتی عمیقی درون قلبم کشف کردم که میخام درمانش کنم با خلق رهایی

استاد میگفت ما رفتیم فلان جا انترنت نبود

ما خودمونم انترنت ماهواره ای داشتیم میشد با وصل شدنش اوکی کنیم ولی

برای لدت بردن ما هیچ محدودیت نیس

ولی من به جاش با عشقم چقد حرف زدیم

چقد باهم پیاده روی کردیم

ینی بلاخره یه برنامه ای چیدیم برا لذت بردن

گفتیم برای خودمون یه چالش میزاریم بدون انترنت لدت ببریم وصلشم نکردیم

خیلی برام جالب بود

چقد ایده برای لدت بردن واحساس خوشبختی زیاده

فهمیدم ما نباید خودمون دگیر مسله کنیم باید براش یه راه کار دیگه برا لدت بردن پیدا کنیم

تو لحظه باشیم

مثلا تو هر اتفاق از اپشن فرصت های اون استفاده کنیم

مثلا توی هر اتفاق هر مسافرت اپشن های خودشو داشت واسوده میتونستی از اون اتفاق مسافرت نهایت لدت ببری

پس گیر نده

اگه فلان چیز بود چه خوب

اگه نبود یه ایده دیگه یه راه دیگه کار دیگه پیدا میکنیم کلی لدت میبریم

توحید همینجا خودشو نشون میده روی چیزی حساس نباش همه چیا تو جهان ارزشمندو لذت بخشن اگه فلان چیز نبود اسوده میری سراغ فلان چیز ولدت میبری

و گیر ندی فلان چیز نیس هی بگی هی غررر غررر

فقط برات احساس بد میاره بیماری میاره

دیشب یه فیلم پخش شد خیلی خوشمم ازش نمیومد خلاصه عجیب منم یه دلدردی گرفته بودم نمتونستم برم سراغ کارهام تا اینکه اومدم با همسری به شوخی خنده اصلا دلم خوب شد پر انرژی رفتم سراغ کارهام اسوده حل شد

یه خاطره یادم اومد

اینجا میگم

ما قبل یه مسافرت دقیق نمیدونستم کجا میخایم بریم مثلا شمال

من زدم روی نشونه استاد از اب گرم تعریف کرد باید حتما امتحانش کنی اب گرم حالت جا میاد با نور های خوشگل فکننم ده قسمت قبله اینا بود خلاصه با زوق شوق استاد خاطره شمالشو از اب تنی توی اب گرم تعریف میکرد چقد لدت بردن حالا من این گوشه زهنم بود اب تنی تو اب گرم تا اینکه رفتیم مسافرت ودوستمون دعوتمون کرد به ویلای استخردار اب گرم واقعا لدت بخش بود وهمه ی اون اب تابی که استاد میداد توی قلبم بیدار شد وخیلی لدت بردم

و انقد نماش زیبا بود با رنگهای قرمز ابی طلایی خیلی حسش جادویی بود بهترین حس عمرم بود شکرت و موزیک واایی دیوانه میشدی

ودیگه ایمانم به حرفش رفت روی هزار به قانون اعتمادم بیشتر شد

واایی بین شما دوتا چه عشقی چه صداقتی پا برجاس

قلبم میگه یه عشق بیشتر نیس اونم عشق با صداقتو ارامشه

واقعا زندگی که فقط به خاهی مراقب باشی ملاحضه کنی به چه درد میخوره

ملاحظه پولت کنی کسی ندزده

ملاحظه روابطتت باشی چرا کسی نره نیاد

واقعا زندگی واقعی زندگی با صداقت

واقعا دلم میخاد ادم درستکار صادق معتمد باشم تا افراده زندگیم هم همینجور باشن

احساس میکنم صداقتم هی بیشترو بیشتر میشه ودرستکاریم بیشتر

لحظه هاتون پر از سپاسگزاری