بخش هایی از دیدگاه های زیبا و تأثیرگذار دوستان عزیزمان به عنوان متن انتخابی این قسمت:
یونس عزیز:
به شخصه به داشتن همچین استادی واقعا افتخار میکنم که حرف و عملش یکیه ، اگر میگه برو تو دل ترسات، خودش اولین نفریه که با قدرت و صلابت این کارو انجام میده.
خیلی افتخار می کنم که همچین استادی دارم. واقعا عزت نفس شما رو تحسین میکنم. مخصوصا این بُعد قضاوت دیگران.
کل زیبایی های این فایل معرکه یک طرف، همون چند ثانیه که شما با اون لباس راحتی رفتی و با اون رقصنده زیبا رقصیدی یک طرف.
واقعا درک می کنم این مفهوم رو که شما همیشه می گی: عزتنفس پایه و اساس تمام موفقیتایه انسان هست و خشت اول تغییر، عزت نفس هست.
به شخصه دیدم نتایج انجام این تمرین رو که هر بار میخوام به مدار بالاتری صعود کنم، انگار راهش اینه که عزت نفسم رو باید به چالش بکشم و تقویت کنم.
فهمیمه عزیز:
چه خوبه هر ایرانی که به کشور آمریکا مهاجرت کرده، اگه دلش برای حال و هوای ایران تنگ شد میتونه بیاد لس آنجلس.
اونجا هم زبان فارسی رو می بینه. هم فضای شهری که مثل تهران هست و هم غذا ها و حتی وسیله های خاصی که توی ایالت های دیگه نمی تونه پیدا کنه رو از مغازه های ایرانی بخره.
از تابلوها معلومه چقدر جنس ایرانی و فرهنگ ایرانی اونجا هست و چقدر تنوع شغل ها زیاده: فرش فروشی، بستنی فروشی، آرایشگاه به شیوه ایرانی، سوپر مارکت و …و همشون هم پر رونق هستند.
دیدن الگو ها به من میگه اگه قصد مهاجرت داری نترس. خدا پشتت هست.فقط شرطش اینه به خدا توکل کنی و حرکت کنی.
من توی شهر خودمون الگوهای زیادی رو دیدم که از یه شهر دیگه اومدن به شهر ما و خیلی کسب و کار موفقی راه انداختن. حتی از شغل های به ظاهر معمولی…
یه آش فروشی تو شهر ما هست که صاحبش از یه شهر دیگه اومده و خیلی کسب و کارش پر رونق هست.
الهه عزیز:
خانم شایسته تحسین می کنم که اینقدر شما با خودتون در صلح هستید. چقدر شما اعتماد به نفستون عالیه.
استاد با رقصنده میره برقصه و شما هم خیلی راحت فیلم میگیرید. اکثرا من دیدم که در چنین مواقعی روابط دو نفر به دادگاه ختم نشه حتما یه جنگِ تن به تن رخ می ده. چقدر احساس لیاقت و رها بودنتون رو دوست دارم. واسه همیناست بانو استاد عاشقتونه.
چقدر شما دو عزیز نوع طبیعی ای از روابط سالم رو به ما در عمل نشون می دید.
سودا عزیز:
زندگی در تراک کمپر این زیبایی رو داره که هر بار حیاط خونت یه جای متفاوت و زیبا هست.
اینبار یه اتفاق جالب تو حیاط خونه افتاده:
همه اونهایی که ماشین بی ام و قدیمی دارند تو یک روز دور هم جمع شدند و ماشینهای قدیمی خودشون رو که حسابی تمیز و براق کردند و کلی تغییرات و بهبود دادن رو به نمایش گذاشتن.
گویا این نوع برنامه ها تو امریکا زیاد برگزار میشه که افراد با علاقه های مشترک به موتور، اروی ،یا تراک کمپر و … دور هم جمع می شن و تجربه هاشون و ایده هاشون رو درباره علاقه ی مشترکشون، با هم به اشتراک می گذارن و چقدر رابطه های جدید بینشون شکل می گیره.
حسین عزیز:
کل فایلهایی سفر یه طرف این قسمت یه طرف
مخصوصا اعتماد به نفس شما برای رقصیدن با اون خانم هنرمند و همینطور پخش کردن این فایل برای دانشجوهاتون، برای من ستودنی بود. اگر من بودم، من رو می کشتند هم نمی رفتم وسط……
واقعا شما تنها استادی هستی که نه با حرف بلکه با عملت، با تصاویر زنده و واقعی و بدون سانسور ب شاگردات اموزش میدی. برای همینه که داره ما دانشجوهای شما رو در تمام زمینه ها شجاع بار میاره.
منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD475MB30 دقیقه
بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین
سلام به استاد عزیزم و مریم بانو عزیز و مهربانم
سلام به دوستان همسفرم در این سفر شگفت انگیز و پرماجرا و زیبا
خداروشکر برای یک روز جدید و اینکه فرصتی دوباره دارم تا خودم خلق کنم و فرکانس های هم جهت با خواسته هایم ارسال کنم.
سلام به استاد عزیزمون
به به رسیدیم به قسمت 183
ببین کجا داریم میریم برای گشت زدن و با صدای استاد عزیز این فایل شروع میشه اونم به همراه دیدن یک تابلو که مربوط به رای و انتخابات هست که زبان هندی، چینی و البته فارسی هم دیده میشه.
اینجور که تور لیدر سفرمون میگن در خیابون Westwood LA هستیم.بریم که ببینیم چه خبره و قراره امروز دوباره چه تجربه ها، چه درس ها و چه زیبایی های دیگه ایی رو ببینیم…
نکته جالب این شهر آنجلس و این خیابان در کشور آمریکا دیدن این همه تابلو و مغازه هایی که به فارسی نوشته شده بود، اونم به دلیل کسبه فارسی زبان یا مشتری های فارسی زبان بود که این نشان میده چقدر فارسی زبان چقدر ایرانی در این شهر و خیابون وجود دارند.واقعا چقدر….نکته دیگه هم اینه که چقدر هم وطن هامون بخوبی در این کشور تونستن برای خودشون کسب و کار مستقل خودشون رو داشته باشند و آزادانه درآمد کسب کنند و براحتی زندگی کنند…نکته دیگه هم اینه که چقدر سیاست و قوانین این کشور به استقلال افراد و هویت افراد احترام میذاره، چقدر این کشور فضا برای پیشرفت برای هرفردی روی کره زمین قرار داده. چقدر این کشور یک اصل و الویتی رو در قوانینش داره که اینقدر خواهان و طرفدار از سراسر دنیا داره اونم برای زندگی کردن، یک چیزی تو اصل و نیت قوانینش هست که با یک چیزی در اصل و وجود همه ی انسان ها جور درمیاد(حالا فرق نمیکنه اون انسان اهل کدام شهر و کشور و با فرهنگ و پیشینه ایی باشه…)
من قوانین این کشور یا سیاست هاشو برای شهروندان و زندگی نمیدونم، من افرادی که این قوانین رو به مرور در این کشور تصویب کردن نمیشناسم. اما یک چیزی رو جدیدا خیلی بهش برخورد میکنم و همیشه هم دنبال بالاترین الویت در ارزش های خودم بودم و بنظرم این ارزش همونی که در وجود همه ما هست و در اصل و اساس این کشور هم تاحد بسیار خوبی قطعا وجود داره…اونم ارزشی بنام آزادی است…خالق مرا شاد آفرید آزاد آزاد آفرید
_نـکتـــه دیگه این همه فراوانی در دیدن تابلوها به زبان فارسی بود، فراوانی ایده و کسب و کارهای مختلف و فراوانی راه های پول درآوردن بود.فراوانی این همه پول و ثروت و…
خدایا شکرت که جهان این همه فضا داره و این همه آزادی به ما دادی تا هرجا هر شغل و ایده ایی داشتیم اجرا کنیم.
واقعا دیدن بستنی اصغر مشتی
دیدن نان بربری تازه
دیدن اسم تهران
دیدن ادم ها با تیپ و قیافه های ایرانی
واقعا منم احساس کردم اونجا تهرانه اونجا یک قسمتی از ایرانه.
واقعا جالب بود نامگذاری اون میدانی که گفتید بنام ایرانی ها…….
واقعا تحسین برانگیز و شگفت انگیز بود این تجربه و این قدم زدن چقدر باور ساز بود استاد، چقدر منو بفکر فرو برد استاد جان، چقدر این قدم زدن به من بیشتر نشان داد که قدرت جمع چقدر میتونه موثر باشه در شکل و شمایل وانرژی که تو اون موقعیت هست.
چقدر این آدما هم فرکانس هستن
چقدر داشته ها و چیزهای مورد علاقه شون رو با هم شکلی که قبلا بودن به اشتراک گذاشتن در قالب مغازه، فروشگاه و محیط های تفریحی و …
و یک نـکتــه دیگه که به ذهنم اومد که البته شاید قضاوت باشه اینکه ایرانی های مقیم در لس آنجلس چقدر یکسری باورهای گذشته خودشون رو بیشتر مایل هستند حفظ کنند یا اینکه شاید تو گذشته و سبک قبلی خودشون گیر کردن و وقتی اومدن اونجا هم اون سبک و علایق رو با خودشون آوردن، البته شاید من اشتباه فکر میکنم صرفا نام فارسی بکار بردن دلیل بر این فکرا نمیشه…تو این نکته ایی که گفتم و یکجورایی با دیدن این تصاویر همچین قضاوتی کردم این سوال اومد توی ذهنم. اگر من جای اونا بودم با این حد از هم وطن و هم زبان چه رفتاری رو از خودم نشون میدادم؟!
……………………………………………………………………………..
به به رفتین فروشگاه کاسـکــو* و از اینترنتش استفاده کردین تا فایل ها رو بر روی سرور آپلود کنید. چه ایده قشنگی…هیچ محدودیتی، هیچ بهانه ایی برای انجام کارهای درست نیست. وقتی دوست داری کارهاتو درست و به موقع انجام بدی، وقتی دوست داری کارها آسون و راحت انجام بشه اونم در سفر هدایت میشی به اینجور ایده ها که کار رو برات راحت و لذت بخش کنه…
یادم باشه قسمت 159 رو حتما برم دوباره ببینم از تو کاسکو آپلود شده…واقعا سپاسگزارم برای این تلاش های قشنگ و متعهدانه تون.
استاد عزیز خریدهایی از کاسکو هم خریدن رو بهمون نشون دادن(یک شل آب، قرص رختشویی، هدیه برای دوست مون فکر کنم همون گوشی اپل رو گفتین ….خدایا شکرت) و بیان این نکته که توی این فرصت از اینترنت کاسکو استفاده کنیم و فایل ها رو هم آپلود کنیم.فقط میز لپ تاپ رو داشته باشین خیلی باحال بود کوهی از جعبه های عروسکی………………………………….
نکته این قسمت حرف استاد بنظرمن:
_لذتــبخش کردن یک کار تکراری بود اونم در یک فضای متفاوت اونم با اینترنت نامحدود و پرسرعت.
_همزمان انجام دادن کارهایی که نیاز به تمرکز خاصی نداره.
_استفاده از فرصت و مدیریت زمان
_لذت بردن و دیدن فراوانی های کاسکو
_یک خاطره به یادماندنی از رفتن به کاسکو در لس آنجلس
واقعا تحسین تون میکنم برای این رفتارهایی که سرشار از حس لیاقت و آزادی عمل و خلاقیت و عزت نفسه.
واقعا تحسین تون میکنم برای مسئولیت پذیری و تعهدی که به کار و انجام کار درست دارید.
………………………………………………………………………………
چقدر قشنگ زوم کردین روی اون هلیکوپــتـر
چقدر این گوشی زوم و کیفیت تصویر باحالی داره.
چه ویویی از شهر دیدم، آسمان خراش ها و ساختمان های خیلی بلند و یک هلیکوپتر بر فراز آسمان(نــکنه دوست مون اقای راس بـود…) که داشت دور میزد.
واقعا دور زدن هلیکوپتر برام جالب بود.
واقعا خیلی هم لذت بردم از زوم گوشی تون، خصوصا وقتی زوم اوت کردین که یک نقطه سیاهی بیش نبود واقعا چقدر زومش خفنــه…
وقتی برگشتین با خودم گفتم نکنه رفتین تو بام تهران جلس…
حدسم درست بودا در بام این شهر بودین و چقدر دوست داشتم.
عجب مسیر پرپیچ و خمی رو به سمت بالا پیاده روی کردینا خدا قوت…
_بام لس آنجلس که مرکز رصد و نجوم بود.اینجا گفتم کاش یک رصد هم با هم تو سفر بریم.
_اسم برند هـالـیوود رو روی کوه ها دیدیم جالب بود.
چقدر این منظره بام زیبا بود و چه ارتفاع خوبی داشت و چه تسلطی به کل شهر داشت…قشنگ حس اینکه شهر زیر پاته داشت.
چقدر زیبایی ها به وفور همه جا و در همه چیز و همه کس هست.
_ چقدر آهنگی که روی این قسمت گذاشته بودین رو هم دوست داشتم و چقدر هم مناسب بود واقعا دستمریزاد برای این تدوین هاتون.
خب داخل رصدخانه هم میریم خیلی جالب بود خیلی. اون ساعت که مکانیزمش رو متوجه نشدم اون نقاشی های روی سقف که هر کدام داشت تاریخ علم ستارشناسی و باورهای گذشتگان و تمدن ها رو به طبیعت بالاسرمون نشون میداد. دیدن الهه زئوس و کلی اسطوره و افسانه که مربوط به صورفلکی ها بود.
فقط اون گوی گردان شبیه سازی شده از کره زمین…دوست دارم یکی از این چیزها به عنوان دکوری جذاب ومورد علاقه ام تو خونه یا میزکاری که دارم به تازگی استارت های اولیه اش رو میزنم داشته باشم. خدایا شکرت چه ایده خوبی و چه خواسته دلنشین و قشنگی به یادم آوردی……………………قسمت پایین رو آخر اضافه کردم برای دوســـتــان اهل مــطالــعه و کشف و درک چیزهای جالب اطراف مون(اگر چیزی جامونده یا اطلاعات جالب دیگه ایی هم هست خوشحال میشم اضافه کنید. سپاسگزارم)…………………..
تقدیم با عشق
……………………………………………………………………………………
………… رفتم یک سرچ کوچولو زدم اومدم. اینکه اون رصدخانه اسمش
رصدخانه گریفیتس (به انگلیسی: Griffith Observatory)
در سال 1935 تأسیس شده توسط یکی از ثروتمندان لس آنجلس به نام گریفیث جی گریفیث در پارک گریفیث بنا شده است.
رصدخانه گریفیث در شرقیترین نقطه کوههای سانتا مونیکا لس آنجلس قرار گرفته.
رصدخانه گریفیث تنها یک آسمان نما نیست. این رصدخانه بخشی از پارک گریفیث است که بالای یکی از زیباترین کوههای لس آنجلس واقع شده است.
و اینکه اون ساعت نبود که من فکر میکردم
یک پاندول یا آونگ بزرگ منسوب به فوکو (Foucault) که نشان دهنده و اثبات کننده چرخش زمین است.
……………………………………………………………………………
……………………………………………………………………………
رستوران برزیلی حرفه ایی در شهر لس آنجلس کالیفرنیا
نوش جانتون.مریم جان انگار تازه اینجا یک صفایی به موهاتون دادی زیبا شدن مبارک تون باشه…
چه فضا و محیط جالب و تمیزی داشت.
چقدر این ایده چراغ روی میزتون جالب بود.
چقدر باحال نامحدود براتون به شکل های مختلف گوشت میوردن.وای که چقدر قشنگ داشت سرو میشد اون گوشت ها. حسابی دلم خواست و هوس کردم. (استاد اول صبح این فایل رو دیدم با اینکه تو فست بودم اصلا یک صحنه جفت چشم مثل این شخصیت های کارتونی فقط شد گوشت و آب دهنم راه افتاد…البته با قهوه رفعش کردم.)
_آخ آخ اون گوشت دنـده ها ببــین با آدم حرف میزنن میگن بیا منو بخور….به امید الله یکتا در بهترین زمان و بهترین مکان از این خفن ها نوش جان کردم میام اینجا براتون تعریف میکنم.
خلاصه که حسابی نوش جونتون باشه عزیزانـم…
…………………………………………………………………………..
رفتن به یک شـو ماشین های بی ام دبیلو قدیمی
واقعا چقدر جالب بود این رفتار و عادت آمریکایی ها اینکه همچین جمع ها و فضاهایی رو درست میکنند. تا افرادی که مشترکات و علایق مشابه دارند، بیان و دور هم در یک زمان جمع بشوند و از تجربه ها بگن یا ببین و ایــنم یک تفریح جالبی هست.
چقدر تنوع ماشین
چقدر تمیز و لوکس
چقدر آدم و ماشین
یاد جمعه بازار ماشین افتادم.دیدنش جالب بود.
چقدر باحاله که هر روز حیاط خونتون یک چیزهای جدیده و یکجورایی تجربه های جدید و زیبایی ها خودشون میان به استقبال تون…اینم مزیت زندگی در سفر اونم با تراک کمپره. دمتــون گــرم استاد جان…
………………………………………………………………………………
به به دیدن آرم بنــز و شرکت بنــز این همه ماشین بنـــز
رفتیم تو فضای ماشین های خفن امروزی اونم از نوع بــنــــز
خدایا شکرت چقدر ماشیــن
خدایا شکرت چقدر راحت و امن این همه ماشین رو قراره حمل کنن.
خدایا شکرت برای دیدن این همه فراوانی
فکر کنم در شروع سفر به دور آمریکا اینجا اومده بودین یک عکس با مایک اینجا گرفتین فکر کنم شایدم یک بنز دیگه یکجای دیگه بوده.
………………………………………………………………………………
سـبزی مارکت یک فروشگاه ایرانی با بوی قورمه سبزی خفن مادربزرگ پزی…استاد میشه بگین اونجا با اون بوی قورمه سبزی هوس قورمه سبزی کردین یا نه؟ اگر هوس کردین چطور خودتون رو کنترل کردین؟خدایا چقدر باحال بود اونجا.همه چی نوستالژی و ایرانی.
چقدر خورش
چقدر ته دیگ
چقدر هله هوله و خوراکی
چقدر فراوانی
یعنی این فایل و این شهر فقط فراوانی و شگفتی بود استاد جان.
چقدر جنس صادراتی از ایران اونجا هست.
یعنی بهترین کیفیت ها و بیشترین تنوع در هرچیزی.واقعا دمشون گرم.
یعنی حنا و سدر رو بگو
یعنی زولبیا بامیه رو بگو
اون جارو های مادربزرگی رو بگو
چقدر تنوع در شیرینی
چقدر تنوع…………..چقدر بزرگ بود.
خدایا دم در رو بگو یک ایرانی با ساز آکاردئونی داره آهنگ سلطان قلبم میزنه.
خدایا شکرت برای دیدن این همه
……………………………………………..
قسمت آخر فایل هم که دیگه سورپرازینگ شدیم اســتاد. کولاک کردین.ترکوندین یعنی.
شب هم که کاباره تهران در شهر ایرانیان لس آنجلس
و حرکت جهادی استاد جان واول سورپرایز شدن خودش و بعدش هم ما…
فقط اون خانم رقصنده رو ببین این همه جا و آدم دقیقا کلنگش به استاد ما گیر کردا…یعنی استاد واقعا من فقط تحسین تون کردم این حداز اعتماد بنفس تون رو. تحسین کردم اینکه ترس از قضاوت و نگاه مردم و تیپ و لباس تون و اینکه رقص تون خوب نیست باعث نشد که شما از این چالش استقبال نکنین. واقعا استاد تحسین تون میکنم برای این حد عملگرا بودن تون و درلحظه تصمیم گرفتن تون رو. استاد من که اولش راستش جا خوردم و بعد یادم از کامنت یکی از دوستان افتادم که نوشته بود استاد از رقص تون برامون بذارین و دوست داشت رقص تون رو ببینه(من حدس میزدم رقص خوبی نداشته باشین، تو همون سفر با آر وی یک چندبار یک حرکات موزونی زده بودین.) خلاصه دوستان خواسته شون برآورده شد والبته فکر کنم اونا هم مثل من سورپرایز شدن مثل خود شما…استاد میره میرقصه اونم کجا کاباره تهران، اونم یک خانم رقاص میاد سمتش بلندش میکنه و میبرش وسط سالن…واقعا اون خانم اگر میدونست دست کی رو گرفته و داره به کی اموزش میده و باهاش میرقصه. یعنی بعد میگفت یک حسی عجیبی منو کشوند به سمت این شخص.قطعا اونم هدایت شد تا استاد رو انتخاب کنه و استاد بره تو چالش و یکجورایی یک امتحان در لحظه خدا از استاد گرفت…
خلاصه که جالب بود
و نکته های زیبا و درس های زیادی برای من داشت.
نکته هایی که الان به ذهنم میاد:
* در لحظه تصمیم درست رو گرفتن.
* از چالش ها استقبال کردن
* اعتماد به نفس خودتو محک زدن.
* خجالت نکشیدن و اقدام کردن
* قضاوت نکردن
* خودت بودن و لذت بردن در لحظه
* تجربه کارهای جدید حتی شده یکبار برای رشد و محک زدن خودت
* ذهن رو کنترل کردن
* ………….
و البته باید بگم مریم جان رو هم تحسین میکنم برای اینکه فیلمبرداری کردن. و استاد جان رو هم تحسین میکنم که این فایل چالشی با اون فضا و شرایط رو در یک سایت ایرانی گذاشته و اینجا هم خودشو به چالش میکشه.واقعا استاد من چقدر باید از شما یادبگیرم. چقدر شما بزرگی چقدر داری روی خودت کار میکنی و چقدر قشنگ ما رو هم آماده میکنی تا ما هم مثل خودت بزرگ فکر کنیم و کارهای بزرگ و چالش های بزرگ رو بریم توی دلــش.
استاد شاید اینم بخشی از روند تکامل برای ما بچه های پیگیر و اعضای خانواده صمیمی سایت بود.
واقعا چقدر همین تیکه رومیشه بررسی کرد از خجالت نکشیدن، از غلبه بر ترس ها، از کنترل ذهن و نگاه جنسیتی رو نداشتن، از توجه به اصل که لذت بردن و شادی کردن بود، از تمرین کردن و استفاده از فرصت های چالش برانگیز، از اینکه یک استاد موفقیتی میتونه چقدر متفاوت ظاهر بشه و چقدر از خصوصی ترین و شاید حاشیه ساز ترین بخش های زندگیشو برای ما به اشتراک بذاره….
چی میشه که یک آدم به همچین کارهایی دست میزنه؟
چی میشه که یک آدم میتونه اینقدر تغییر کنه و اینقدر رها و بی پروا عمل کنه؟
چی میشه که اینقدر یک آدم صادق و بی ریا هرچی برای یاد دادن داره به ما نشون میده؟…
دیگه رسما من هنگــم…….
استاد واقعا سپاسگزارم ازتون که اینقدر خودتی، اینقدر برای ما سنگ تموم میذاری تا باور بسازیم.
راستی استاد کاپشن تون هم خیلی قشنگ و زیبا بود.
……………………………………………………………………………
شنیدن یک سری آهنگ زنده از یک خواننده ایرانی مرتضی.
این خواننده عزیز و تقریبا سبک قدیمی خوان هم حسابی ترکوند و سنگ تموم گذاشت حسابی مجلس شادی و شور به پا کرد…
خدایا شــکرت
برای دیدن رقص آدم های شاد
آقایون دست خانــما رقص…خانما دست حالا آقایـون رقص
چقدر آزادی قشنگــه
آزادی در عقاید
آزادی در انتخاب
آزادی در علایق
آزادی در تفکر
آزادی در پوشش
آزادی در تجربه
آزادی در تفریح
آزادی در رقص
آزادی در مکان
آزادی در زمان
آزادی در مال و ثروت
آزادی در آزادی
……
………
………….
خدایا شکرت برای اینــکه ما رو آزاد آفریدی…
………….
………
……
……………………………………………………………………………..
سلام دوست عزیز و بانگرشم
سلام محمد جان
چقدر از دیدن اسمت به عنوان کسی که برام کامنت نوشته خوشحال شدم. من سعی میکنم کامنت های شما تا جای امکان بخونم و هربار شما رو تحسین میکنم و من از شما واقعا سپاسگزارم که برام نوشتید.
واقعا این جمله زیبا از یک شعر زیبا حس خیلی خوبی به من میده.ممنون که برام یادآوریش کردین.
واقعا حس کنجکاوی و کشف و تجربه کردن در وجودم فکر میکنم خیلی خیلی بالاست.
من همینجا شما رو تحسین میکنم برای ردپاهای زیباتون و ازتون تشکر میکنم که هستید و دارین اینقدر خوب روی خودتون کار میکنید و با خوب زندگی کردن تون جهان رو جای بهتری برای زندگی میکنید واقعا صمیمانه سپاسگزارم.(راستی محمد جان خوشحال میشم بیشتر باشما و نحوه هدایت و مسیری که اومدین و رفتین آشنا بشم، دیدم هنوز داستان هدایت تون رو ننوشتید. البته منم باید یک آپدیتی بکنم داستان هدایتم رو…)
براتون بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی رو از الله یکتا خواهانم
ارادتمند شما فهیمه
سلام به شما دوست ارزشمند و بانگرشم
سلام اسدالله عزیز
واقعا خوشحالم کردین از اینکه برام کامنتی گذاشتین که لذت بردین از متنی که نوشتم.
واقعا ممنونم از دقت و توجه خوبتون، با اینکه کامنت هام اغلب طولانی میشن یا شاید گاهی بیش از یک کامنت میذارم شما و شاید خیلی از دوستان میخونید و ابراز لطف میکنید. راستش یک نجوا توی ذهنم میاد که اینقدر طولانی ننویس حوصله میخواد. باز میگفتم من اول برای خودم مینویسم خب باز اون نجوا میگفت خب باید اینقدر وقت بذاری بخونی یکم خلاصه کن تا وقتتو رو زیاد نگیره. کمی قانع میشدم و باز میگفتم این یعنی محدودیت من هر چی بیاد مینویسم. باورتون میشه گاهی اصلا برای نوشتن هیچی تو ذهنم نیست و میگم انشالله اینبار کامنت کوتاه تری میذارم و بعد که شروع میکنم با یک ذره تمرکز بیشتر نکته های مثبت و درس ها رو ببینم و بنویسم اصلا نمیتونم سرعت حرکت انگشت هام رو کم کنم. چون واقعا گاهی تراوش میکنه و میگه بنویس بنویس بنویس…(اما به عنوان مهارت یکم میخوام روی خلاصه نویسی هم کار کنم، هرچند من زمان دانشگاه بهترین خلاصه نویسی بودم که بالای 50 درصد سوال ها از نوشته های من توی امتحان میومد، یادمه دوستان یکساعت قبل امتحان میومدن تا فقط برگه های خلاصه نویسی و بقول دوستان مرتب منو بخونن و انصافا یکی از دوستان میگفت من برای امتحان یک دهم کتاب رو هم نخونده بودم با خوندن بیشتر برگه خلاصه های اون درس من تونست نمره قبولی بگیره و با همون نکات سوال ها رو جواب بده و جالبه دوستانم اغلب از من نمره هاشون بالاتر میشد.
نمیدونم چطور شد که یاد این خاطره افتادم و اینجا برای شما تعریف کردم.میخواستم بگم که این نظم در طولانی نوشتن یا حتی به مدل های مختلف و متنوع کامنت نوشتن رو دوست دارم و تقریبا سعی میکنم جوری بنویسم که اون روز راحت ترم و بعد میام میخونم و خودم اولین کسی هستم که لذت میبرم و باعشق فقط مینویسم.
واقعا سپاسگزارم که باعث شدین این خاطرات و کلی باور های درست و نادرست رو درحد فهم خودم شناسایی کنم.
سپاسگزارم برای وجودتون و نوشتن داستان هدایت الهام بخش تون. امیدوارم در مسیر کشف علایق و ساخت کسب و کار شخصی عالی و عالی تر قدم بردارید.
تحسین تون میکنم برای کامنت ها و توجه های زیبایی که دارید واقعا خوشحالم از آشنایی بیشتر با شما. خوشحالم اینجا دوستانی رو دارم که در مسیر رشد و پیشرفت هستن و اینقدر به رشد منم کمک میکنن واقعا خداروشکر برای همه چی…
منتظر ردپاها و شنیدن اتفاقات زیباتون با عشق هستم.
براتون از الله یکتا بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی رو از صمیم قلبم خواستارم
ارادتمند شما فهیمه پژوهنده
سلام به شما اسدالله عزیز، صبح زمستانی و نمناک شما هم بخیر و شادی
وای که چقدر به کامنت تون انگار نیاز داشتم، به شنیدن و به یادآوردن قوانین و کلام خداوند
اینکه برام نوشتی:
کلام خداوند است که می گوید نبوده بنده من کار خدایی را انجام داده باشد و همزمان نجواهای شیطان را هم نشنیده باشد!
وای دوباره که این قسمت رو الان خوندم یک اشکی تو چشمام حلقه زد وای خدایا تو با من چه میکنی، خدایا چقدر قشنگ منو سردردگمی رها میکنی و جواب منو به این قشنگی با این دست و زبانت به من میرسونی:
بهتون تبریک میگم زیرا این یکی از نشانه های این رابطه درونی زیبا با خودت و خداوند است.
پس از تئوری کوانتوم دانشمندان اساس همه ی جهان را انرژی می نامند. همه ی جهان نوعی انرژی هستند….خدایا تو با من چطور حرف میزنی. خدایا چقدر تو به من نزدیکی….نمیتونم اشکی که از احساسی که به قلبم از کلام خدا به من رسونده و داره هی به طرق مختلف میرسونه کنترل کنم خدایا عاشقتم واقعا نمیتونم که ننویسم نمیتونم.
سنگ و فلز گونه های فشرده و افکار و احساست گونه های رقیق این انرژی هستند….همزمانی این قسمت از فایل های “آرامش در پرتو آگاهی” که مثل یک تیک بزرگ و تایید قشنگ بازهم از خدای من و نشانه های خدای من که همه جا او میبینم، میشنوم، حتی این خامه پرچرب و خوشمزه ایی که لحظاتی پیش خوردم که مزه اش زیر دهانم مونده همش انرژیه همش خداست. میبنی دوست من…چطور من جاری نشم چطور انگشت هامو آروم کنم که کلمات رو تایپ نکنن چطور اصلا میشه خدا رو ندید.من عاشقانه میپرستمت ای خدای متعال و بی همتایم. خدایا عاشقانه های قلبم رو هربار با کلماتی ناقص در مسیر و جریان تو جاری میکنم…خدایا منو دچار خودت کردی و دوباره میخوام که ملاقاتت کنم مثل همون اتفاقی که منو آگاه کردی و حست کردم و نمیدونم چطوری شد که روحم از جسمم جدا شد. دلم اون لحظه رو دوباره و دوباره میخواد اینبار……..اووووه یعنی قلبم تو دهنمه ها….میخواستم هرآنجه نوشتم رو برم پاک کنم اما شاید باید اینجا مینوشتم. اصلا رفتم تو فضا و خاطره خوشی که دوست دارم و باعث شد خدا تو قلبم چنان رسوخ کنه که با نامش اشک تو چشمام مثل باران بهاری جاری بشه. تا هرموقع هر کسی و هرچیزی میدیدم فقط حضور خدا رو ببینم. واقعا اشک امونم نمیده و نمیدونم اصلا چرا اینا رو دارم با شما مرور میکنم…
فقط میتونم بگم ازتون بارها و بارها سپاسگزارم برای کامنتی که قلبم چنان تکان داد، چنان نشانه ها و همزمانی هایی برام بود که فقط میتونم بگم از صمیم قلب سپاسگزارم دوست عزیزم تویی که پاره ایی از منی، پاره ایی از خدا، تویی که عاشقته خدا تویی که عاشقتم تویی که من را چنان شوریده حال کردی که فقط سکوت میکنم و بس………..من نمیتونم که ننویسم و گاهی اصلا نمیتونم که بنویسم و فقط سراسر سکوت محض میشم و منتظر اون ملاقات هستم ملاقاتی که در لحظه مرگ و زندگی اتفاق می افتد…………..