سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 184

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار مرضیه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

بنام خدای مهربانی که همیشه با من است

سلام به همه شما عزیزان

بیام بازم زیبایی بیشتر بکشیم بیرون از دل زیباییها

کامنت دوست عزیزمون که قطعا بخاطر علاقشون و تضادهایی که بهش برخوردند خیلی با جزییات دقت کردند به ویژگی های این ماشین حین توضیحات استاد و حسابی بهش توجه کردند و طبق قوانین بدون تغیر خدا حتما و صد درصد به این توجهاتشون هدایت خواهند شد.یادم افتاد به مسأله ای که همین چند روز پیش تجربه کردم ماشین خودمون کوییک هست و خواهرم جدیدا یه پراید خریده برای اینکه روزای اولش بود من تا یه مسیری همراهش میکردم دوباره عصر میرفتم دنبالش محل کارش و همراهیش میکردم تا خونه.اینه های من برقی توی پارک دوبل عالیه سنسور پشت داره هشدار میده وقتی داری دنده عقب میری شیشه پاک کن عقب داره راحت تو بارندگی و برف مخصوصا میزنی تمیز می‌کنه گرمایش سرمایشش خوبه و من وقتی پشت ماشین خواهرم نشستم کاملا متوجه این تفاوت‌ها و راحتی ماشین خودمون نسبت این ماشین شدم و همش میگفتم خدایا شکرت من از اول با یه ماشینی که امکانات بهتری داشت نشستم و چقدر بمن کمک کرد برای بهتر شدن رانندگیم و واقعا اذیتی نشدم بعد خواهرم مثلا تو تشخیص فاصله مشکل داشت میگفتم ماشین ما سنسور عقبش هشدار میده بعد تو بارندگی دید شیشه عقب نداشت میگفتم ماشین ما برف پاک کن عقب داره یا گرم نمی‌کرد میگفتم ماشین ما سردی هوا رو توش متوجه نمیشی و الا آخر و همه اینا رو جوری میگفتم که خواسته در دل خواهرم ایجاد بشه و متوجه بشه ا میشه این امکاناتو داشت و تجربه بهتری از رانندگی پیدا کرد و باز بخودم میگفتم ببین ماشین ما هم می‌تونه از این بهتر بشه مثل ماشین استاد خود ران باشه سیستم تنظیم باد تایرها روغن داشته باشه گرمکن فرمون و صندلی داشته باشه این قدر نرم و روان باشه و……

موضوع بعدی موضوع رهایی و عدم کنترل شرایط هست که چقدر موضوع مهمی هست و چقدر می‌تونه لذت زندگی رو چند برابر کنه.زندگی کردن در لحظه و برای همون لحظه فارغ از اینکه گذشته چه اتفاقاتی افتاده چه چیزایی رو از دست دادیم چقدر اذیت شدیم یا غول آینده که قراره بیاد و چه دردسرهایی برامون داشته باشه.

وواقعا استاد استاد این موضوع رهاییه یادمه تو یکی از فایلهای دوازده قدم گفتند من حتی یه روزی همه چیز در حال خرابی و بمباران اینا باشه بخدا میگم خدایا کجا برم که امن باشه منو هدایت کن و میرم اونجا میگیرم می‌خوایم و خیالم راحته جام آمنه اونجا اینا همون باور به خدا و شناختی که از این سیستم پیدا کردی که به پشتوانه اش به این حد از آرامش و اطمینان رسیدی که میتونی اینجور اقدام و عمل کنی.

و یه نکته خیلی طلایی که تو این قسمت گفتند همون موضوع توجه هست که منشا و ریشه تمام اتفاقات زندگی ماست چقدر به یک موضوع اتفاق حرف آدم توجه می‌کنی و برات مهم هست و تو ذهنت میچرخونیش و بهش قدرت میدی که منجر به تجربه زندگیت بشه چقدر این مسأله مهم و حیاتی هست تو خلق شرایط زندگی ما.

و این جمله طلایی که محور اصلی و اساسی تمام جنبه های زندگی ما هست رو اگر همیشه و در هر شرایطی بخاطر داشته باشیم وواقعا بهش مقید و پایبند باشیم مثل استاد که حال خوب مساوی اتفاقات خوب و حال بد مساوی اتفاقات بد دیگه تمام تلاشمون رو میکنیم که ذره ای ازش فاصله نگیریم و دقیقا مطابقش عمل کنیم اونوقت چرخ زندگیمون بشدت روون و روغن کاری میشه فقط با توجه به همین یک اصل و همه چیز در تمام جنبه ها خود به خود مطابق میل و به نفع ما میشه.

موضوع مهم بعدی تعهد استاد به شیوه قوانین جهان هستی عمل کردن هست تعهدی که سالهاست به پشتوانه اون صبحش رو با خواندن کامنت های سایتش شروع می‌کنی کامنتهایی که همچون بوضوح دیدیم چقدر تمرکزش روی زیبایی ها نکات مثبت و مرور قوانین از زوایای متفاوت هست و این شروع زیبا قطعا و صددرصد پایان خوبی هم خواهد داشت و البته که شب رو هم با با همین نوع توجه تمام می‌کنه و سیستم رو میده روی زیبایی ها و حال خوب و فرداش سیستم خودبخود از همون نقطه فعال میشه و خوب نتیجش قطعا یک زندگی پر بار و زیبا در تمام جهات خواهد بود حالا من خودم شاید هزار بار بخودم این تعهد رو دادم که این کارو بکنم تمرین ستاره قطبیم انجام میدم اما بازم افکار منفی لابلاش زیاده اینو از نتایجم میفهمم و همش بخاطر ریشه دار بودن و بهم پیوسته بودن افکار منفیه همون چیزی که مریم جون گفتند یه باور بزرگ رو روش کار می‌کنی اما یه سری افکار کوچولو هست که دور این تنیده و اجازه نمیده به زمین بیوفته و همچنان پابرجاست واووو.

اما استاد با قدرت این مسیر رو ادامه داد مسیر کارکردن روی باورهاش شناخت سیستم و مطابق سیستم عمل کردن همون کاری در مورد سلامتیشم کرد و نتیجه دید همون کاری که در مورد ثروت کرد و نتیجه دید همون کاری که در مورد روابطش کرد و نتیجه دید با امید با ایمان قلبی که همین و است بس سمت من کار کردن روی خودم افکارم و ساختن باورهای هم جهت با خواسته هام هست و خود بخود اعمالی بمن گفته میشه که اگر خوب روی خودم کار کرده باشم و اون ایمان در من شکل گرفته باشه مسلما بهش عمل میکنم و مسلما نتیجه متفاوتی میگیرم اما همه اینها یک روندی داره که باید طی بشه یه بچه باید 9 ماه تو شکم مادرش رشد کنه تا آماده تولد بشه باید چهاردست و پا راه بره تا آماده تاتی تاتی بشه باید آروم آروم بره و بتونه تعادلش رو حفظ کنه که بتونه بدوه و تمام اینها به زمان و ایمان به نتیجه دادن نیاز داره و یادم باشه تا بها پرداخت نکنم نتیجه هم نخواهم گرفت بهاش زمانه بهاش پا گذاشتن روی ترس‌هاست بهاش مالیه بهاش دوری و دل کندن از وابستگی‌هاست و خیلی چیزای دیگه اما نتایجش هم متفاوت از خیلیهاست اگر تو در مسیر عشق و علاقت باشی و هدف مشخص داشته باشی با لذت تمام بهایی که باید رو پرداخت می‌کنی اقدام می‌کنی حرکت می‌کنی و ادامه میدی و ادامه میدی و هر بار یه شخصیت بهتر قوی تر قدرتمندتر تواناتر و حرفه ای تر میشی و از یه جایی به بعد پله ها رو دوتا یکی سه تا یکی میری چون خیلی خوب رشد کردی و جلو رفتی.

موضوع بعدی موضوع بشدت مورد علاقه من تمیزی و نظافت محیط چیزی که مطمئنم حتی آدمایی که رعایتش نمی‌کنند وقتی توش قرار میگیرند بشدت ازش لذت میبرند اصلا یه حس مثبت فوق العاده ای داره خودبخود شارژت می‌کنه.

و همه جا و بارها و بارها این موضوع رو تو شخصیت مریم جون و استاد دیدیم که چقدر آدمهای تمیز و مرتبی هستند و چقدر به این مسأله اهمیت میدند و توجه میکنند و به جایی هدایت شدند که دارند با تموم وجود تجربش میکنند و حالش رو میبرند.چقدر زیبا که به آدمها در هر وضعیت و شرایطی فرصت و مسئولیت داده میشه در خور توانش و اینجوری اون هم احساس ارزشمندی می‌کنه و یه حرکتی انجام میده خیلی این نگاه زیباست که اون شاید نتونه مسائل خاصی رو حل و فصل کنه یا کارهای پیچیده ای رو انجام بده اما این کار رو که می‌تونه انجام بده و چقدر زیباتر که مردم هم احساسی برخورد نمی‌کنند و فیلم بگیرند که های و هوی داره از این بندگان خدا سو استفاده میشه برده کشی میکنند و فلان.

و چقدر خوبه که آدمها از حرف کم کنند به عمل اضافه کنند اگر می‌بینند یه اشغالی ریخته یه ناهنجاری یه جا هست به جای فیلم گرفتم و غرغر کردن و فقط توقع داشتن از دولت و شهرداری و هر جایی تا جایی که می‌توانند به تمیزی اون مکان کمک کنند و یه اقدامی انجام بدند این بزرگترین لطفی هست که آدمها می‌توانند بخودشون بکنند(مثل من که وقتی سطل زباله تو پیاده رو جلو مغازه پر میشه سریع زنگ میزنم به مسئولش پلاستیک بزرگ جور میکنم میدم بهش اونم میاد خالیش می‌کنه و می‌ره این کار که از دستم بر میاد یا اینکه اشغالهام رو میریزم تو جوب جلو مغازه از خودمو نریزم یه وقتایی هم که میتونم میرم اشغالهای توی جوبو می‌روبم میریزم سطل زباله این کار که از دستم بر میاد حداقل.افرین بخودم)و جهانم این رفتارهای زیبای من رو میبینه و هدایتم می‌کنه مثل استاد و مریم جون به جاها و آدمهای تمیز جهان در عین عدالت به تو اعمال و رفتارت رو برمیگردونه.

منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    571MB
    49 دقیقه
  • فایل صوتی سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 184
    47MB
    49 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

362 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «شهریار» در این صفحه: 2
  1. -
    شهریار گفته:
    مدت عضویت: 1465 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون

    باز هم مثل همیشه مرسی بابت فایل های پر از حس خوب و آرامش دهندتون،

    اومدم تا از نتایج این چندوقتم براتون بذارم،من یهو انقد نتایج خوب میگیرم که‌گاها هفته‌ای یه کامنت از نتایج جدیدم میذارم

    خب،اول اینکه من متوجه شدم تقریبا تو همه کامنت هام دارم میگم لیزری تمرکز گذاشتم و فلان نتیجه اومد،بعد به خودم میگفتم یعنی چی خب،پس قبلیا تمرکز نبوده،اینی که الان انجام میدمِ تمرکزِ درستیه،من تو حمام زیر دوش خیلی با خودم فکر میکنم،مرور میکنم نتیجه هامو کارایی که میخوام بکنم رو به بهترین نحوِ انجام شده تصور میکنم،و بار ها اگه تو کاری مونده بودم و از خدا هدایت خواسته بودم،همونجا بهم گفته،به نتیجه رسیدم چیکار کنم و میزنم بیرون از حموم.

    پریشبا هم یهو فهمیدم که خب ببین،تو هربار میگی تمرکز گذاشتی،قبلیا غلط نبوده اشتباه نبوده،تکاملِ تو بوده،تکاملت توی یاد گرفتنِ تمرکز کردن..

    دیدم بله.. تمرکزی که من الان میتونم توی یه کاری بذارم با تمرکزِ من مثلا پارسال،اصا 100 برابر فرق کرده و بهتر شده.

    الان اهمیت اولویت بندی رو میدونم.اهمیتِ خودم و زندگی خودم رو میدونم به لطف دوره عزت نفس

    مثلا وقتی دارم خواسته هام رو صبح ها مینویسم،هرکی هم باشه پیشم یجوری سعی میکنم آروم ولی محکم بهش بگم که من چنددقیقه این کارمو انجام بدم بعد میام ادامه‌ی صحبتمونو میکنیم،درصورتی که قبلا مثلا میشستم میخندیدم با طرف تفریحمو میکردم،آخرشم دیرم میشد و اصا وقت نمیشد بنویسم تمرینامو یا با کیفیت دیگه انجامش نمیدادم از سرِ عجله.

    میدونید،نتیجه ای که فهمیدم گرفتم و خیلی برام قشنگه همینه،تمرکز کردن

    حالا نتیجه هایی که این یکی دوهفته بخاطر تمرکزم گرفتم رو میگم براتون

    من خب اگه خاطرتون باشه از یه کاری که چندماه پیش توش بودم استعفا داده بودم چون حس میکردم دیگه وقتشه تمرکز بیشتری بذارم رو کار مورد علاقم،و اون کار هم خیلی وقتم رو میگرفت و تا برمیگشتم خونه انقد خسته بودم که هیچکاریمو نمیرسیدم تقریبا.پس ازش استعفا دادم،

    بعد اینترنت ها قطع شد و اصا تو فضای مجازی پول دراوردن عیب شد از دید یکسری و اینچیزا!!!

    گفتم خب باشه اینستاگرام که الان نیست باشه ام مردم نمیذارن!(میدونستم باورِ 100 درصد غلطیه ولی جرئتشو نداشتم که کار خودمو کنم)

    واسه همین با اینکه حتی داشتم فیلترشکنی که کارمو راحت راه بندازه،ولی اصا نصبش نمیکردم تو گوشیم!

    من در کل دوس دارم برای کارم یه سایت خیلی خوب بزنم مثل کیفیتِ سایت شما ولی خب تو حوزه‌ی هنر و کارِ خودم.پول خاصی ام نداشتم گفتم خب باشه میرم طراحی سایت یاد میگیرم سایتمو میزنم اونجا دیگه کسی نمیتونه حرفی بزنه بعدشم که خواسته‌ی خودمه در آینده.

    پس شروعش کردم،اونجا خب چون تمرکز گذاشته بودم هدایت های خوبی شدم تو آموزش و اینچیزا،ولی آدم وقتی با این قانون آشنا باشه، خودش ته دلش میدونه الان چی واسش زوده و چیا براش اوکیه،

    من طراحی سایت رو دیده بودم وسعتش رو وقتی که میخواست رو و هزینه هایی که نداشتم برای الانش رو.

    یکی دوماه گذشت و من دیدم بابا اصا نمیرسم به کار اصلی خودم که نقاشی باشه!حتی باور سازی هام راجع به طراحی سایت شده بود بجای خب درامد داشتن و هدایت کردنِ خدا،

    درواقع من گیر داده بودم که باید این راهو برم تا به درامد از کار مورد علاقم برسم!!!

    دیدم تماااام این مشکلِ من بخاطر عزت نفسمه،وگرنه اینهمه مردم دارن از همون اینستاگرام همین الان پول درمیارن و کلی ام تعریف میشن!!چرا من جزوشون نباشم!

    یکم پول برام مونده بود و رفتم سریع بالاخره دوره عزت نفس رو خریدم،

    اینجا باز تمرکزی اومدم روی این دوره،تا به الان هرروز گوشش میدم تمرین هاش رو انجام میدم،که یکسریشم دیگه به قول استاد جزو اخلاقم شده نه اینکه زور بزنم براش یا سختم باشه.

    در کنارش فایل های رایگانی که فک میکردم بدردم میخوره و گوش میدم و اصا یه مکملی شدن اینا،

    و باور سازی میکنم و خواسته هام رو مینویسم

    من میخوام برای دوستان اینجا بنویسم چجوری باورسازی میکنم به دو دلیل،یکی اینکه خودم خیلی گشتم یا طول کشید که بفهمم یا حداقل نتیجه بگیرم چون بلد نبودم و منطقش رو نمیدونستم و مهم تر از همشون مستمر نبود باورسازی هام،

    یکی هم اینکه خب نتیجه کُلی گرفتم و دیگه میدونم چیکار کنم تا باور چیزی تو من ساخته بشه و گفتم شاید کمک کنه به بچه ها هم

    باور سازی از راه های مختلفی هست برای من،ولی گلچین های خودم ایناست بعد از اینکه آدم یمقدار باورهای غلطش رو پیدا کرده:

    مثلا کار من نقاشیِ،رفتم هرچی پیج نقاشیِ ایرانیِ موفقِ حالِ خوب بود رو یه اکانت اینستا براش ساختم،فقط این پیج ها و پیج استاد و حالا تو یکی دوتا زمینه‌ی دیگه که دیدم آدما به اون خواسته ای که من خیلی میخوام رسیدن رو فالو کردم.

    بعد هرروز هروقتی که میدیدم بیکارم چیکار کنم مفید بگذره،میرفتم این پیج هارو زیرو رو میکردم،از سفارش هایی که گرفته بودن رو میدیدم میگفتم ببین چقد مردم دوس دارن نقاشی رو،ببین طرف چقد سفارش میگیره،پس هست پس میشه،ببین طرف از خارج به این آدمی که یه نقاشه و تو شهرستانه 12 تا سفارش داده!پس میشه پس اگه کارم خوب باشه و همینطور باور سازی کنم لیاقتش رو منم پیدا میکنم.

    و میدیدم که چه استادعباس منش چه اون نقاش ها دارن به صورت مستمر واقا هی کار میکنن روی سایت و پیجشون،در حالی که من هرموقع عشقم میکشید یه پست میذاشتم،و با توجه به نوشته های بالاترم خب تمرکزی روشون نبوده که بخواد جواب بده در حقیقت.

    این یک نوع از باور سازی هام بود که میشه همون دیدن الگوهایی که استاد میگن همیشه.

    کار بعدی ای که میکنم،

    اینه که وقتی باورهای محدود کننده‌مو پیدا میکنم و درستشون رو مینویسم برا خودم،

    یه صلوات شمار میگیرم،یا حتی نرم افزارش رو تو گوشیم دارم،

    پامیشم تو اتاقم راه میرم یا جلوی آینه وایمیستم و حداقل 100 بار هرکدومشون رو سعی میکنم با تمرکز بگم به خودم،و دلیل های منطقی بیارم براشون این وسط،

    این میشه آگاهانه برام چون نیازمه منطقیش کنم تا باورش کنم به مرور.

    یجور دیگه ام هست که اصولا یه هندزفری تو یکی از گوشامه و این چندتا باور رو با صدای خودم ضبط کردم و با یه صدای تقریبا کم همش داره تو گوشم تکرار میشه و منم به کارای خودم میرسم و اینجوری میره تو ضمیر ناخوداگاهم.

    و مهم تر از همه اینا،حواسم به ورودی هام خیلی هست،بهرحال ذاتا آدم تمرکزی روی کارش باشه مخصوصا کار مورد علاقش،دیگه اصا میلی نداره به دادن ورودی های بد به خودش

    من حتی دیروز میخواستم نقاشی بکشم اومدم آهنگ از خواننده‌ی مورد علاقم که اصا خیلی دوسش دارم،بذارم!هرکاری کردم نتونستم گفتم غمگینه حیفه تمرینام!!!! رفتم فایل های استاد رو گذاشتم بازم.

    خیلی جالب بود برا من چون من تو هرشرایطی صدای این خواننده رو ترجیح میدادم!

    این نیست که اصلا آهنگ گوش ندما چون من به طرز عجیبی عاشق موزیکم،ولی اصولا دیگه آهنگ غمگین تو گوشیم نیست،از اون خواننده فقط دوتا آهنگ دارم که یکیش شاده و یکیشم عاشقانه‌ی مثبت.بقیه پلی لیستم همه یا شاده یا بیکلام یا فایل های استاد.

    مثلا دیروز کلی تجسم هام جواب داده بود و کلی واقا میدیدم خدا چقد داره کارامو راحت میکنه برام و کمکم میکنه،خیلی حالم خوب بود،تنهاام بودم،میخواستم برگردم خونه گفتم بذا برم یه جشن برا خودم بگیرم یه دمت گرمی بگم به آقا دایان!

    راهمو یکم دور کردمو دو سه تا آهنگ خیلی شاد گذاشتمو تنهایی تو ماشین واسه خودم ایول میگفتم و حال میکردم..

    هی میگفتم دیدی شد دیدی جواب میده دیدی تو میتونی…

    ایناام خب حتی باور سازیه حتی ناخوداگاه..

    حالا نزدیک 10 روزه که پیجم رو دوباره باز کردم تو اینستا و مستمر دارم توش فعالیت میکنم و براش وقت میذارم

    اولا استقبال مردم معرکه بوده و قشنگ میفهمم تاثیر تمرینام و تجسم هامه چون حتی جنس کامنت هاشون هموناییه که تو تجسم های منه!

    و دو روز پیش بالاخره بعد از چندماه،سفارش کار گرفتم اونم دوتا

    اونم از خارج از کشور

    اونم تو سایز بزرگ

    بعد خب من متریال کارمو عوض کردم و این سفارش رو با متریال قبلی ازم میخواست که بخاطر اینکه مقوای خوب گیرم نمیومد براش کار به خوبی ای که میخواستم درنمیومد،

    شبش که سفارش رو گرفته بودم یکم استرس گرفتم،گفتم خدایا تا وقتی من با اون متریال اینهمه کار زدم مشتری زیاد نیومد برام الان که دارم با یه متریال جدید کار میکنم از همون قبلیه بهم سفارش دادی!

    قشنگ یه حرفی بهم زده شد که ببین

    تو سه چهار ماهه دستت زیاد به قلم نرفته

    این سبکت رو هم که جدیدا شروع کردی شاید یجا سوتی بدی تو سفارش بلدش نباشی هنوز

    از این سبک قبلیت برات سفارش آوردم که استادشی،با خیال راحت سفارشتو بگیری ببینی تمرینات داره جواب میده،تو سفارش خواستی پول خواستی نشونه خواستی بیا اینم نشونه،

    نگران مقواش هم نباش تجسم کن حس خوب داشته باش جور میشه برات بهترش

    شاید اینا برای ساعت 3 صبح بود..

    قشنگ آروم شدم گفتم راست میگی من الان خوراکمه اون سبک خب!مقواشم پیدا میشه برا من راحت،خداروشکر کردم و شروع کردم به تجسم تا خوابم برد شد صبح،رفتم لوازم تحریری متریال کارمم برده بودم که تست کنم مقوای مناسب رو،رفتم و بهترین مقوا برام بعد از 2 سال پیدا شد!!!

    نفس راحت کشیدم و اون جشنِ تو ماشین هم برای همه‌ی این نتیجه ها بود:)

    الانم با عشق دارم سفارشمو میزنم و میخوام همینطور ادامه بدم دیگه تا نتایجم پایدار و هی بهتر باشه.

    مرسی که خوندید،مرسی از استاد که انقد دستِ خداست انقد شکرگزار وجودشم هرروز پیش خدا تو دفترم..

    خداروشکر که آشنا شدم باهاتون،

    شاد و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  2. -
    شهریار گفته:
    مدت عضویت: 1465 روز

    سلام دوستِ عزیز

    بله دقیقا با همین صلوات شماری که میگم منم راه میرمو هی میرم جلوی آینه به خودم میگمشون،ینی یجورایی تو یک ساعت بمب بارون میکنم خودمو از باورای درستی که پیداشون کردم،چه با تکرار چه منطقی کردنشون.

    دقیقا شاید قطره قطره اینا میان و دیده نشن،ولی تاثیرش رو میذاره قشنگ و به مرور معلوم میشه.

    مرسی برای کامنت خوبتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: