سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 184 - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

362 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هوشنگ بامدادی گفته:
    مدت عضویت: 989 روز

    سلام و درود خدا

    خدمت استاد عباسمنش و خانم شایسته و دوستان بی نظیر سایت

    استاد تا آخر فایل رو گوش دادم و واقعا لذت بردم ولی اون جایی که یک شور و هیجان در من ایجاد کرد و فوق العاده لذت بردم سوال خانم شایسته که گفتن یه فرمول بدید برای اونایی که میخوان نه در غم گذشته باشن نه در غم آینده و از حال لذت ببرن چیه؟

    استاد به خدا نمیشه این حسی که در من ایجاد کرده جواب شما رو بنویسم.

    خدا رو شاهد میگیرم که آنچنان در شوق و خوشحالی هستم از جوابتون که نمیدونم چی بگم.

    آخه جواب با این کوبندگی با این شاهکاری و با این کلید گنج دادن مگه وجود داره ؟؟

    شاه کلید چیه؟ اینه که آقا در هر موقعیتی و در هر شرایطی دستت رو بکنی تو آتش میسوزی

    پس بگیر که هر جا داری افکار منفی رو بها بش میدی و احساست رو بد میکنی تحت هر شرایطی تو داری به سمت سوختن میری و تمام.

    استاد حالا که اینوشنیدم و شما گفتید این شاکله اصلیه و فرمول اصلیه به خدا مثل یک بنر بزرگ رفت توی ذهنم جای گرفت که از این به بعد تا خاستم به افکار منفی فکر کنم و احساسم رو بد کنم فورا به اون بنر نگاه کنم .

    بیشتر نمینویسم به همین کفایت میکنم .

    در خانه اگر کس هست یک حرف بس است

    اول از خدا سپاس گزارم به خاطر راه راستش

    دوم از شما استاد ادیب و خانم شایسته که اون سوال فوق العاده رو پرسیدند بی نهایت سپاس گزارم

    همه شما خوبان رو به خدا میسپارم در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  2. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2872 روز

    به نام یگانه عشق و هستی

    سلام به همگی

    اول از همه احسنت به این دوستان عزیزمون که اینقدر کامنتهای زیبایی از خودشون گذاشتند و از یه عالمه نکات زیبا یاد کرده بودن

    وقتی اون دوست عزیزمون فکر کنم مینا خانم بود که در مورد نکته ارزشمند زندگی در لحظه گفته بود آره واقعا چقدر این نکته در زندگی هممون مهمه اگه بتونیم بکارش بگیریم

    خب این زندگی در لحظه در هر موضوعی صدق میکنه مثلا من هرزمان خواستم تمرینات حرفه کاریمو انجام بدم و از این دیدگاه بهشون نگاه میکردم که خدایا من باید این تمرین رو تا اینقدر روز و تا فلان مرحله برسونمش یا چرا خیلی وقت پیش میتونستم اما انجامش ندادم خب همین باعث میشد که من یا اون تمرینو انجام ندم یا با سختی انجام بدم

    اما هرزمان هرکدوم از تمرینات و تکنیکها و مهارتهایی رو که میگفتم من الان فقط باید خود این تمرین باشم نه بقیه جهان بلکه من باید خود این تمرین بشم و واقعا هم خیلی زود جواب میگرفتم و چقدر عالی میتونستم روش مسلط بشم چونکه داشتم در لحظه لذت میبردم و زندگی میکردم

    یا اینکه یکی از کارهایی که بهم کمک میکنه که راحت تر بتونم در لحظه زندگی کنم نوشیدن قهوه ست ،میدونم این قهوه قدرت خاصی نداره اما باعث میشه که چونکه من بهش احساس خوب دارم خب احساس خوشبختی کنم نه فقط خوردنش بلکه از لحظه ای که تصمیم میگیرم قهوه درست کنم احساس در لحظه و بهشت گونه بهم میده انگار که قراره دنیا رو بزنن به نامم واقعا،،

    من قبلا بخصوص قبل از هدایتم به همچین آگاهی هایی خیلی در آینده و بیشتر از اون در گذشته زندگی میکردم چونکه در همچین محیطی بزرگ شده بودم و در ناخودآگاهم بود و همیشه یسری گذشته های بسیار تلخ رو با خودم حمل میکردم و همیشه میگفتم ای کاش میشد این خاطرات تلخ رو از خودم دور کنم خب توجه و زنده نگهداشتن خاطرات تلخ مانند آدمهای منفی و مزاحم هستند هرچقدر بیشتر بهشون توجه کنی و حساسیت نسبت بهشون نشون بدی اونا هم بیشتر ایجاد مزاحمت میکنند برات

    منظورم نسبت به افراد مزاحم نه فقط حساسیت فیزیکی بلکه کافیه فقط در ذهن خودت این رشد توجه رو داشته باشی

    و همچنین برعکس در مورد نکات مثبت و زیبا هم همینطوره دیگه از در و دیوار وارد زندگی و تجربه ات میشه چونکه من خودم دیگه اینچیزها برام ثابت شده هر دوتاش

    یه عالمه هم تجربه کردم،،

    استاد عزیز و مریم بانوی عزیز بخدا شاید بگم در98 درصد مواقع محتوای هرکدوم از این فایل ها جواب سوال یا چندتا سوال همون روز یا چند روز قبل منه

    یکیش همین در لحظه زندگی کردن الان خیلی گسترده تر برام جا افتاد و بیشتر تونستن درکش کنم،،

    یکی دیگه از نکاتی که یادم اومد اینکه تمام این آگاهی هارو ما خیلی اوقات شده در زندگیمون بارها انجامشون دادیم اما ناخودآگاه بوده بلکه الان آگاهانه باید بیاییم جهت دار و با تمرکز بیشتر انجامشون بدیم

    استاد چقدر در این قسمت بهتر درک کردم که هرکدوم از ما باید به این حرف شما با تمام وجود ایمان داشته باشیم که باید بریم دنبال کار مورد علاقه خودمون نه کاری که اکثریت از دیدگاه و قالب باوری خودشون میخواند بدند به مغزمون چونکه اولا اینکه خود شما عاشق این کار هستی که از همون اول از سالها پیش با عشق و بدون اجبار بلکه با اختیار و بدون دریافت حقوق بلکه با پرداخت هزینه اما با عشق و ایمان و باور درست این کارو ادامه دادی و واقعا همچین ایمانی ایمان کوچک و باور کنی نیست،،پشت همچین نتایج و لذتی اون حد از عشق بعد باور درست بعد ایمان بوده که باعث شد شما حتی دلت نسوزه برا فروش اون یه زمین که داشتی چونکه اون عشق به کارت بالاتر از هرچیزی بود و هست که الان میای اینقدر با عشق و خالصی برامون صحبت میکنی

    دوم اینکه خدای من چقدر همزمانی و هماهنگی امروز قسمت سوم از قدم اول رو گوش دادم که شما میگی برید دنبال کاری که بهش علاقه دارید و حتما میتونید ازش ثروتهای بی انتها هم بسازید

    من خودم از زمانی که رو آگاهی ها و صحبتها و کامنتهای اینجا کار میکنم دیگه اصلا نمیتونم برم کتابهای موفقیت دیگه رو بخونم غیراز کتابهایی که مربوط به حرفه کاریم هست وگرنه دیگه هیچ فایل خاص و کتاب رو نمیخونم واقعا هرزمان میشینم با درک بهتر و عمیق تر به این آگاهی ها فکر میکنم بیشتر به این نتیجه میرسم که اینجا گنج های بی انتها وجود داره اما خیلی حاضر نیستند بیاند از این گنج ها استفاده کنند چونکه باور ندارند

    به این دلیل که بسکه دروغین های بسیار در ذهن اکثریت خوندن شده حاضرند زیر فشار کارهای فیزیکی و باورهای له کننده محدود و نابود بشند اما کمی دست به ذهن و باورهاشون نزنند

    امروز در یه مکان تفریحی بودم با یکی از دوستان که میخواستم برم در یه جمع چند نفره یه تمرین مربوط به حرفه کاریم انجام بدم چونکه اون وسیله ای که من میخواستم باهاش تکنیک انجام بدم میان اون جمع بود دوستم گفت بیخیال بیا بریم یه روز دیگه میریم الان بریم خیلی ضایع ست میگن اومدن برا خودنمایی و هرچه صبر کردم دیدم اونا مکان رو ترک نمیکنند و من رفتم یه جا دیگه رو پیدا کنم

    اما مجدد برگشتم و گفتم مگه چی میشه اصلا بذار هرچی میگن برام مهم نیست و رفتم جلو گوشیمو دادم دست یکی از همون بنده خداها گفتم ببخشید میشه از من یه فیلم چندثانیه ای بگیرید یکیشون گوشی رو ازم رفت گفت بله حتما و من خیلی راحت انجام دادم و بهم گفتن عه شما چه رشته ای کار میکنی و کجا باشگاه میری یا خودت باشگاه داری گفتم خودم مربی باشگاه هستم،آدرس باشگاه رو بهشون دادم و چقدر برخورد خوبی باهم داشتیم

    و گفتم خدایا همین یه کار کوچک چقدر ذهن من داشت باهام مقاومت میکرد الان چقدر راحت شدم و تازه چندنفر آدرسمو پیدا کردن و لذت بردن

    نکته زیبای بعدی از استاد:

    شور و شوق بسیار بالاتر و باارزش تراز داشتن صرفا فقط پول و ملک هست

    چونکه شور و شوق زندگی و سرنوشت میسازه و پول و ثروت هم با خودش میاره وقتی هم بیار باعث خوشبختی و لذت و سپاسگذاری بیشتر میشه اما داشتن ثروت بدون شور و شوق نه تنها خوشبختی نمیاره بلکه باعث بدبختی هم میشه چونکه اون پول یا با سختی و بدبختی بدست اومده که نتیجه اش شور و اشتیاق نشده یا براش تکامل طی نشده خدای من یکی از نشونه های عینیش رو من دو ماه قبل دیدم من چندسال قبل در یه شرکت بزرگ در شهر خودم کار میکردم اما اون خانواده حالشون خوب نبود دیگه از همون سالها قبل ازشون خبر نداشتم تا اینکه دو ماه قبل برادرم بهم گفت فلانی الان داره فلان جا برا یه نفر کار میکنه

    گفتم چی!!!!!!!!!!!؟؟؟

    گفت آره فلان جا داره کار میکنه و خونه،همسر،پول،اعتبار و…همه زندگیشو از دست داده و چندروز بعدش دوباره از چندها نفر دیگه شنیدم و واقعا اولش ناراحت شدم بااینکه اون زمان اصلا باهام رفتار و خوب تا نکردن اما من قلبا براش ناراحت شدم

    اما خیلی زود گفتم خدایا این هم نشونه ای بود برام که خوشبختی و شکرگذاری رو باید همیشه داشت تا همیشه چه پول و ثروت باشه چه نباشه اما خوشبختی پابرجا باشه مهمه نه وابسته به عوامل بیرونی و خواسته ها

    و هم اینکه خدایا بهم نشون دادی که اعتماد کردن به خودت بالاترین و ارزشمندترین کاره چونکه اون زمان وقتی من از اون شرکت اومدم بیرون خانواده ام و تمام دوربری هام تا مدتها بهم میگفتن اشتباه کردی ضرر میکنی از اونجا اومدی بیرون اما من فقط سعی میکردم به حرف قلبم گوش کنم نه حرف مردم

    اما همون مردم بعداز مدتی بخصوص الان بهم گفتن چه کار خوبی کردی و اینقدر این الگوها در زندگیم تکرار شد که الان اینقدر با اطمینان بسیار بیشتر اکثرا حرف مردم برام مهم نیست بلکه حرف خداوند برام مهمه وقتی از طریق قلبم بهم میگه،،

    من از زمانی که فهمیدم هرکاری که میخوام انجام بدم اما نمیشه یا با سختی انجام میشه فهمیدم با انجام دادن و موفقیت در هرکاری باید اول از همه با اون کار دوست بشم تا بتونم واقعا قدرتمند و نتیجه بخش و لذتبخش بتونم انجامش بدم و شیطان ذهن رو شکست بدم

    راستی استاد منم مثل شما برا ارزش قائل شدن برا خودم و کانون توجهم اول صبح موقع بیدار شدن قبل از هرکاری کامنتهای بسیار ارزشمند دوستان رو مطالعه میکنم چونکه این یکی از بهترین تغذیه های کانون توجهمون هست،،

    بازم از کامنتهای بسیار زیبا و عالی این دوستان عزیزمون که در این قسمت نام زیباشون رو شنیدیم لذت بردم و تحسین کردم

    حمید عزیز،مینا عزیز،بهار عزیز،اسدالله عزیز

    اگر کسی رو از قلم ننداخته باشم

    نکته زیبای بعد:

    استمرار و دنبال هرروز بالاتر بردن کیفیت در هرکاری باعث رشد و عالی تر شدن اون کار میشه

    پس ایمان به روزهای قشنگ و موفقیت آمیز و مهمتراز همه لذت بردن از هرلحظه در طول مسیر بردنه

    («خدایا شکرت واقعا»)

    این جمله کوتاه اما قدرتمندترین ابزار و نعمت در زندگی هرکسی میتونه باشه،،

    واقعا عجب جهان و قوانین بسیار ساده اما عمیقی و بی انتهایی ست این زندگی.

    خدانگهدار و در هرلحظه و جنبه ای به شکل عشق و زیبایی در زندگی همتون باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    علیرضا گفته:
    مدت عضویت: 1917 روز

    سلام به استاد عزیزم

    دقیقا حق با شماست استاد عزیزم

    مشکلی که من به شدت این روزا دارم همینه ، با نزدیک شدن به تایم تسویه سربازیم کنترل ذهن هم برام داره سخت تر میشه چون من از بچگی با اینکه همیشه هدفگذاری وبرنامه ریزی میکردم اما رویکردم ، رویکرد اشتباهی بود که باعث میشه ترس از آینده رو داشته باشم ، مثل همین روزا که دارم تجربه ش میکنم و سعی میکنم ایمانم به غیب رو حفظ کنم چرا که با اینکه داره دوره سربازیم تموم میشه باید برم جای دیگه ، شهر دیگه و موقعیت جدیدی برام آغاز میشه ، یک مرحله جدید از زندگی .

    باید بگم صفرِ صفر هستم ، بقول شما تو نقطه صفرِ کلوین ! هیچ پس اندازی ندارم ، هیچ ورودی جز حقوق سربازیم ندارم و نمیدونم هم قراره چی بشه ؟

    از این یک ماه و نیم باقیمانده سعی میکنم نهایت استفاده رو برای ایجاد یه سری مهارت که فکر میکنم نیازه استفاده کنم و روشون به خوبی کار کنم . چون تنها دارایی که دارم همینه ، دوره های شما و سهی سری دوره آموزش مهارتی که دارم .

    باید یاد بگیرم که در لحظه زندگی کنم و به آینده دور فکر نکنم چون همونطور که تو قرآن میگه آینده ترس میاره

    راستش این روزا با خیال راحت تری میام و از ضعف هایی که کشف میکنم اینجا مینویسم، نمیدونم شاید دیر به دیر ولی میفهمم خودم رو ، مینویسم و نیازه برام .

    دو سه روز پیش بود داشتم فکر میکردم به اینکه چرا نتایجم نتایج پایدار نیستند ؟ سوال کردم از خدا ، خدا هدایتم کرد

    استاد من یه باور خیلی خیلی خوبی که دارم ، اینه که هر موقع از خدا سوال کنم ، ازش راهنمایی کنم با نوشتن یا با کلام بهم راهنمایی میکنه ، سر همینم وقتی گیج میشم دفتر و قلم برمیدارم یا ماشینو برمیدارم میرم بیرون و میگم خدایا من نمیدونم ، گیج شدم تو بگو و راهنماییم کن و طوری که اون هدایت میکنه و میگه که انگار آب ریختی رو آتیش و خیلی حس آرامش میگیرم و میدونم مسیر درست و کلام خداست . از کجا ؟ از همون آرامشی که پس از جاری شدن کلامش بهم میگه . این باور هم بلطف آموزه های شما اتفاق افتاده

    داشتم میگفتم که پرسیدم چرا نتایجم پایدار نیست ، یه روز خوبه ، یه روز افت میکنه ؟ چند وقتی بود که دنبال این بودم که عادت های خودم رو شروع به تغییر دادن کنم ، هدایت شدم به کتاب Atomic Habits و تو این کتاب یه چیز خیلی باحالی گفته بود اونم اینکه تغییر عادات تو سه لایه مختلف اتفاق می افته : عادت های مبتنی بر نتایج،فرایندها و هویت

    خیلی خوب توضیح داده بود که پدیده یویو (yoyo) توی لایه عادت های مبتنی بر نتایج اتفاق می افته که به محض رسیدن به یه نتیجه و هدفی سریع برمیگردی به همون عادت های قبلی و اگر میخوای نتایج نتایج پایداری باشه باید عادت ها رو در لایه هویت (شخصیت) تغییر بدی

    درک همین موضوع چراغی رو توی ذهن من ایجاد کرد ، تازه فهمیدم که خانم شایسته خیلی جاها میگه استاد این کارو ناخودآگاه انجام میده و جزو شخصیتش شده و این کلام رو من تازه درک کردم که عادت های خوب تو لایه هویت یا شخصیت استاد ایجاد شده ، بخاطر همینه که نتایجش هم پایداره

    فرق من و استاد چیه ؟ توی شیوه ساختن عادت هامون ، من توی لایه نتایج عادت میسازم و به محض رسیدن به اون هدف دوباره برمیگردم به حالت قبلی و استاد تو لایه شخصیت عادت میسازه

    سوال من باید این باشه که برای رسیدن به اهدافم چه شخصیتی رو باید در خودم بسازم ؟ نه اینکه برای رسیدن به این هدف چه عملکردی باید داشته باشم ؟

    صبح داشتم میرفتم سر پست ، تو مسیر راه تا محل پادگان پرسیدم خدایا بهترین شخصیتی که میتونم در خودم ایجاد کنم چی میتونه باشه ؟

    یاد آیات ابتدایی سوره بقره افتادم که خدا اونجا دسته بندی میکنه افراد رو و توی آیه دیگه که میگه گرامی ترین افراد نزد خداوند پرهیزکارترین آنهاست

    یه چراغی توی ذهنم روشن شد که همینه و باید ویژگی های افراد پرهیزکار رو توی خودت ایجاد کنی و اون ویژگی ها چیه ؟

    آنان که غیب ایمان دارند و صلاه را برپا می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم،انفاق می کنند

    و آنان که به آنچه به سوی تو و به آنچه پیش از تو نازل شده ، مومن هستند و به آخرت یقین دارند

    آنانند که از سوی پروردگارشان بر هدایت اند و آنانند که رستگارند

    همین نگرانی رو موقع رفتن به سربازی داشتم ولی یاد جلسه 4 قدم 5 اگه اشتباه نکنم افتادم که آقا اگه داری روی خودت کار میکنی که منجر به احساس خوب در تو میشه ، هر اتفاقی برات بیفته خیره و نگران نباش ، با همین نگاه ذهنم رو کنترل کردم و همون کنترل ذهن توی اون شرایط بخصوصی که پدرم 12 ساعت تو اتاق عمل بود و تقسیم سربازیم به تعویق افتاد باعث شده بتونم ذهنم رو کنترل کنم و پاداش همون کنترل ذهن اومدن به شهر خودم بود

    باید بیاد بیارم دلیل نتایج رو و از همان ها تو زندگیم استفاده کنم ، الگو ها یکسانه

    دوست دارم برم یه جای جدید و شروع کنم به بهتر کار کردن در زمینه کاریم یعنی طراحی محصول و من باید ایمانی داشته باشم که عمل بیاره .

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  4. -
    سکینه کاظمی فرد گفته:
    مدت عضویت: 2146 روز

    سلام ب هدایت شدگان عزیز

    سلااااام ب دو فرزانه دوست داشتنی و عالم

    خداروهزارمرتبه شکر ک هدایت شدم ب دیدن این فایل پر از نکته و درس و استفاده از دیدگاههای بینهایت عالی دوستان همدار در سراسر جهان هستی

    واقعا سپاسگزارم ک قانون عالی وثابتی بر جهان حاکمه و ب قول استادم این جهان کوه است وفعل مانداسوی ماآیدنواهاراصدا اگر درست نوشته باشم..

    چقدر این نکته ها و پیامها برای من زیبا بود و باعث شد اشک بریزم و خداروشکر کنم ک ایمانم قویتربشه برای ادامه دادن ب این مسیرالهی پرازنعمت وثروت وفراوانی ک هر روز بیشتروبیشترمیشه..

    باتوجه ب شرایط اکنونم متوجه شدم ک باید استمرار داشته باشم و اهدافمو ب خودم یادآوری کنم و توجهم ب نکات مثبت باشه و همواره در لحظه زندگی کنم و لذت ببرم از لحظه حال و این خیلی ب من کمک کرد و قویترم کرد خداروصدهزارمرتبه شکر..

    چقدر خوب گفتن استاد ک توجه کردن ب زیباییها باعث تشدید اونها در مسیرمون میشه و چ بهتر ک کم توجهی کنیم ب گذشته تاپاک بشن از ذهنمون و جاشونو بدن ب احساس خوب ک مساوی میشه با اتفاقات خوب الهی شکرت..

    چقدر تو همه همین دیدن فایل و لحظه ب لحظش خداروشکرکردم ک آگاهترشدم و مصمم تر ب ادامه دادن شغلی ک درحال حاضر دارم و امیدوارتر برای بهبود در عملکردم الهی شکر

    کلی نکته و کلی آموزش دریافت کردم و میدونم ک زندگی همه ما ک دراین مسیر هستیم هر روز داره بهتروبهترمیشه و هر روز داریم بزرگترو شکوفاترمیشیم

    الهی همواره مارا ب راه راست راه کسانی ک ب آنهانعمت دادی هدایت فرما الهی آمین

    دوستتون دارم خانواده بزرگ و دوست داشتنی هرجا هستید درپناه الله یکتا همواره شادتر سالم تر ثروتمندتروسعادتمندتر دردنیاوآخرت باشید

    استادان عشق بینهایت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  5. -
    پری سیفی گفته:
    مدت عضویت: 2569 روز

    سلام استاد عزیزم سلام خانم شایسته مهربانم. درود خدا در این روز ابری مه آلود خنک و بهاری خوزستان تقدیم شما باد.

    ممنون و سپاسگزارم بخاطر این همه آگاهی ناب که خیلی ساده و روان در اختیار ما قرار میدید. گاهی به خودم میگم یک عمر زندگی کردم اما هنوز نه خونه‌ای دارم نه ماشینی اما وقتی فکر میکنم که گنجی چون شما دارم تمام وجودم شوق و ذوق میشه نه صرفا به این خاطر که در فرکانس دریافت خواسته هام هستم بلکه بخاطر حال خوب الانم بخاطر اینکه برخلاف گذشته خیلی بیشتر از اطرافم لذت میبرم. به این خاطر که تلاش میکنم در شرایط سخت هم کنترل ذهن کنم و دیگه سعی نمیکنم خودم رو توجیه کنم.

    دقیقا یک روز قبل از اینکه این فایل رو روی سایت بارگذاری کنید داشتم با خواهرم تلفنی صحبت می‌کردم و ایشون یه مسئله ای رو برام تعریف میکرد، احساسم خیلی داشت بد میشد چون در ظاهر مقصر من بودم. همون لحظه که داشتم می شنیدم و خودم حرف میزدم به خودم میگفتم الان وقت کنترل ذهنه الان وقتشه

    خلاصه بخاطر همون نجواهای الهی یه جواب منطقی دادم بجای اینکه عصبانی بشم و … تازه تونستم احساس خوبی هم به خواهرم با همون آموزه های استاد بدم. دقیقا همون نکات رو استاد در همین فایل، فردای اون روز دوباره بیان کردن. همین بحث در گذشته نموندن. یکی از دلایلش هم سنجیدن با قانون طلایی هست: “احساس بد اتفاقات بد و احساس خوب اتفاقات خوب”.

    تلفن رو که قطع کردم راستش حسم اصلا خوب نبود. از طرفی عصبانی بودم از طرفی عذاب وجدان داشتم

    اما به خودم گفتم حرفای استاد رو به یاد بیار “مهم نیست که تو چرا احساست بده هزار تا دلیل بیار اگه نتونی احساست رو خوب کنی اتفاقات بد برات میوفته”

    در مرحله اول گفتم خب این رو به یاد داشته باش که احساس خوب اتفاقات خوب رو به دنبال داره حالا میخوای زندگی هدفمند و با کیفیتی داشته باشی یا هر روز پس‌رفت کنی و بعد هم خودت رو توجیه کنی که به این دلیل و به این دلیل موفق نشدم. یا نهایتا زندگیت با عذاب وجدان بخاطر از دست دادن روزهای خوبت بگذره

    گفتم خب معلومه میخوام هرروز حالم بهتر باشه زندگیم پربار و با کیفیت باشه. هر روز پیشرفتم در همه زمینه‌ها بیشتر و بیشتر باشه.

    گفتم خب در وهله اول من باید از زاویه دیگه‌ای به این مسئله نگاه کردم و نشستم منطقی بررسیش کردم چون باید ذهنم رو قانع میکردم که کار من خیلی هم اشتباه نبوده بعد گفتم خب همون حرفی که من زدم اتفاقا سبب خیر هم میشه به این دلیل و به این دلیل کمی حالم بهتر شد.

    به این ترتیب یه چند درصدی حالم بهتر شد و به یه آرامش نسبی رسیدم. بعد از طریق الهامات راهکار اومد که میتونی برای بهبود اون مسئله این کار و این کار رو هم انجام بدی. و باز حالم بهتر و بهتر شد

    اما همش به خودم تلنگر میزدم که حق نداری از مسیر خارج بشی خودتو دوس داشته باش احساس خوب = اتفاقات خوب.

    باور کنیدهنوزم صد درصد خوب نشده بودم اما‌درصد بالایی حالمو بهتر کرده بودم

    موقع خوابیدن خواستم شکرگذاری‌هام رو یادداشت کنم اما انگار از ته دل نمی‌تونستم. بنابراین بجای اینکه مثل گذشته توی همون حال بمون گفتم من‌وظیفمه احساسم خوب باشه بنابراین باید برم سراغ کامنت‌های سایت و با خوندن نوشته های زیبای دوستانم غرق در توجه به زیبایی‌ها بشم. شروع به خوندن کردم و با همون حال خوابیدم

    صبح که پاشدم خیلی حالم بهتر شد

    عصر متوجه شدم که اون مسئله خودش حل شده

    خدایا چطور تشکر کنم بخاطر قوانین بدون عیب و نقصت.سپاسگزارم

    و ظهر همون روز (که دیروز باشه) همین فایل روی سایت قرار گرفت و صحبت های قشنگ استاد که باید با آب طلا نوشت … که شاید تا الان چندین بار گوش دادم.

    در لحظه زندگی کردن و نخوردن غم گذشته و نگران آینده نبودن (با این شیوه زندگی، دنیا انگار همه‌برنامه‌هاش رو‌هماهنگ با تو میچینه و چرخ زندگیت روان و روان تر میشه. تو همه چی رو‌بسپر به قدرت بی انتهای خودش همه چی رو‌ردیف میکنه برات تو فقط لذت ببر و شکرگذار باش)

    خدایا هزاران مرتبه شکر بخاطر حال خوبم هزاران شکر بخاطر وجود استاد عزیزم بخاطر وجود مریم جان عزیزم. خدایا شکرت بخاطر این سایت زیبا خدایا شکرت بخاطر وجود دوستان هم فرکانسیم که با خوندن کامنت‌های عالیشون باورهام قوی و قوی‌تر میشن

    عاشقانه دوستتون دارم و به خدای مهربان و قدرتمند و هدایتگر میسپرمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  6. -
    حدیث نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1298 روز

    به نام رب مهربون و وهابم ⁠ෆ⁩

    سلام استاد عزیز و مریم بانوی زیبا!

    سپاسگزارم بابت هدیه دوباره ای که روی سایت گذاشتید.

    اگر دارید صبح کامنت ها رو میخونید…صبحتون بخیرررر و صبحتون به زیبایی و برکات خداوند باشه!⁠⁠*⁠。⁩

    همین الان از عملی کردن یکی از ایده های خدا برگشتم و کاری که ذهنم داشت برام سخت جلوه اش میداد و منو عقب نگه میداشت رو با قدرتی که خودش درونم گذاشت رفتیم و انجام دادیم!

    و الان این حس ناب که چقدر این کار ساده بود،چرا زودتر انجامش نمیدادم و…

    و حس افتخاری که پروردگارت بهت داره…⁦~

    بابایی خودت کمکم کن همیشه گوش به زنگ تو باشم و به ایده ها عمل کنم و قدم بردارم و عملگرا باشم!و خودت همه کار ها رو برام انجام بده ،من میخوام فقط در حفاظت و آغوش تو باشم!

    و توی همون قسمت به کامنت زیبایی مینا خانم هدایت شدم و لذت بردم و خیلی زیبا گفته بودند واقعا در لحظه بودن از اون قدرت هاست که باید در خودت ایجادش کنی و و خودم باید خیلی روش کار کنم که ز غوغای جهان باشم و عشق و حال کنم فارغ از مسائل بیهوده!

    این تمرین کردن برای توی لحظه بودن از همین چیز های کوچک شروع میشه همین وقتی غذا میخوری فقط غذا بخوری ،وقتی راه میری فقط را بری،وقتی میخندی فقط بخندی و اون لحظه فقط با شدت همون کارو انجام بده !

    واقعا لذت بخش تر از توی لحظه بودن رو ندیدم انقدرررر که حسش و تحربه اش فوقالعاده است که ذهنت همه جا نباشه و در لحظه حال باشی!

    و استاد منم دقیقا مثل شما ها هستم اصلا جمعیت و شلوغی رو نمیتونم تحمل کنم و فقط با تنهایی و طبیعت و حرف زدن با خدای خودم شارژ میشم و از اون عاشقای طبیعت که دوست داره توی غعرق جنگل یه کلبه چوبی داشته و سکوت جنگل و هیزم و آتیش و بیدار شدن با صدای پرنده ها و باغ میوه و رودخانه و حیوانات و… و یکی از وعده های خداوند به منه اصلا! من عاشق طبیعت شدم وقتی که روی خودم کار کردم و با خودم و خدای خودم دوست داشتم و در هماهنگی قرار گرفتم(قبلش اصلا با الانم قابل مقایسه هم نیست)))

    خلاصه دوست دارم اصلا توی یکی از ایالات ها باشم که هیچ ایرانی و هیچ آشنایی هم نداشته باشم و این حس تنهایی که فقط خدا رو داری رو خیلی دوست دارم و وقتی غریبه هستی انگار بیشتر فقط میدونم خودشو دارم و فقط به خودش وصل میشم!

    جدا از اون کلبه ،پرودایس اصلیم هم توی جزیره و کوهستانه که فقط خودم و خودش هست!

    تنهایی برای من خیلی فوق‌العاده است ،اصلا توی تنهایی هست که به خدا نزدیک ترم و ایده و الهامات و خلاقیتم شکوفا میشه! و….

    و میدونم که آدم ها متفاوتن بعضی ها درونگرا ان مثل من که از تنهایی و سکوت طبیعت انرژی میگیرن ؛ بعضی ها هم برونگرا که عاشق شلوغی و شهر های شلوغن و از شلوغی و جمعیت و دوست هاشون انرژی میگیرن!

    و باید هر کس رو با شخصیت خودش همونجور که هست بپذیریم و دوست داشته باشیم و بهشون احترام بزاریم و اجازه بدیم که هر کس هر انتخابی که بخواد رو داشته باشه.

    و این خیلی نشونه واضحی از خدا بود که بهم از زبون شما گفت که فقط نتیجه رو نبینم که چقدر عالیه! پشت این نتیجه زیبا استقامت و پایداری و ادامه دادن مداوم شما بوده و اینکه ناامید نشی و ادامه بدی واقعا تحسین برانگیزه و اینه که پاداش داره!

    این درخت از زیر پر از ریشه است و میوه هاشه که ثمره ی این ریشه است!

    باید ادامه بدم و تکاملم رو طی کنم!

    و «لذت مسیر»! باید از مسیر رسیدن به اهدافمون لذت ببریم همونجوری که فقط مقصد نهایی در مسافرت نیست که جذابه بلکه اون جاده و رانندگی و تفریح و لذته که قشنگه و اگر از مسیرمون لذت نبریم ،هدفم لذتبخش نخواهد بود!!

    و اینکه اینو باید روی خودم کار کنم که بدونم وقتی دارم کار خوبی میکنم یا از درآمدم میبیخشم برای دیگران نیست بلکه برای خودمه و جهان مثل بومرنگه و دقیقا همون به خودم برمیگرده!

    من باید بدونم که نمیتونم به هیچکسی کمک کنم ، هر فرد فقط خودش میتونه به خودش کمک کنه و هر کار خوب یا بدی کنم به خودم برمیگرده!

    اکر خوبی کنم خودم به چیز های خوب و آدم های خوب هدایت میشم و این قانون ابدیه جهانه!

    سپاسگزارممممممم که انقدر فوقالعاده اید شما دو تا!!! و در هر لحظه از شما الگو میگیریم برای خلق کردن چیز هایی که میخوام و رشد کردن و گسترش جهان!

    توی تک تک حرف و کلام و رفتارتون پر از درس هست که باید چشم و گوشم رو باز کنم و بهشون عمل کنم!! و باید تمرکزی پیش برم نه لنگ لنگان!

    اینا رو خدا بهم گفت تا برای خودم بنویسیم و خودم درس بگیرم و این متنو کپی کنم و در نوت گوشی ام نگه دارم و هی به خودم یادآوری کنم که باید حواسم به خودم باشه و روی خودم کار کنم!

    سپاسگزارم که همه چیز همه کسم شدی و مهربون ترینی جان جانانم!

    سپاسگزارممممم بابت همه چیز!!!!

    بابت این همه خوشبختییییی!!!

    بابت این همه فراوانییییی!!

    بابت این همه عشقی که بهمون داری!

    و…

    (به یادگار،ردپای عزیز!)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  7. -
    شادی امانی گفته:
    مدت عضویت: 3138 روز

    سلام به همه دوستان در این مسیر فوق‌العاده

    خدایا شکرت که در زندگی من معجزه خلق می‌کنی و شکر که بهم این قدرت و بینش رو میبخشی تا معجزات رو بفهمم و درک کنم.

    درک کنم و سپاسگزار باشم که اگه از تهران به اصفهان مهاجرت کردم، هر چی رخ داده خیره. اوضاع اقتصادی‌م بهبود پیدا کرده، درآمدم بهتر شده و در آرامش و راحتی بیشتری بدون دغدغه زندگی می‌کنم. خدایا حالا این بینش رو دارم که اگه می‌تونم چیزی رو تصور کنم، یعنی قدرتوخلقش رو دارم و مطمئنم که بهش می‌رسم.

    اگه در مسیری قرار گرفتم که فایل‌های سفر به آمریکا رو می‌بینم و با دوستانی همراه هستم که عاشق آمریکا هستن، اگه کاری رو راه انداختم که فارغ از زمان و مکان قراره منو به ثروت برسونه، یعنی روزی در آمریکا، در همون جاده‌های حیرت‌انگیز که استاد با یارش رانندگی می‌کنه، خواهم بود، شک ندارم.

    این اطمینان و ایمان حالا بعد از دو سال و نیم کار کردن مدام روی این آگاهی‌ها قدرتمند شده و این هم از لطف خداونده.

    حالا می‌دونم که فقط کافیه حسم رو خوب نگه دارم و در مسیرم پیش برم. اگه هزار تومن هم از این مسیر پول درآوردم هزاران بار بابتش شکرگذاری کنم و به خودم بگم درسته، همه چی خیره و تو به رویاهات میرسی. فقط لذت ببر و پیش برو.

    استاد عزیزم واقعا بابت وجودتون شکر. صبح و ظهر و شبم رو با این آگاهی‌ها دوختم. البته گاهی غمگین می‌شم، گاهی می‌ترسم، گاهی تمرکزم روی آدمها و کارهاشون می‌ره ولی خداوند همیشه نگاهش به منه و می‌تونم دوباره برگردم. می‌تونم دوباره نور رو پیدا کنم، و این خارق‌العاده‌ست.

    مریم جان عزیز و استاد خوبم واقعا ممنونم به‌خاطر پایداری و ایمانتون در این مسیر. خداوند قلب و ذهنتون رو برای درک عظمت و زیبایی‌هاش و تجربه بهشت گسترده‌تر کنه. آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  8. -
    ناهید و نسی گفته:
    مدت عضویت: 1547 روز

    به نام خدا

    سلام استاد جونم سلام استاد عزیزم من اومدم اینجا واستون بنویسم از نتایجم بنویسم از تیک خوردن هدف امسالم بنویسم …اومدم بنویسم که هم ایمان خودم زیاد بشع و هم کسانی که این متن میخونن و هم‌اینکه شما گفتید واسه ی من از نتایجت حرف بزن

    استاد جون من هدفم ..واسه ی امسال سال 1401 مهاجرت بود یعنی قبل از اینکه سال 1401 شروع بشه من از خدا سوال پرسیدم که خدایا من کلی هدف دارم همشم دوسدارم اما نمیدونم کدومو انتخاب کنم تو بهم بگو …گفت مهاجرت ..خب من اومدم هدفمو نوشتم و گفتم کارهایی که من میتونم واسش انجام بدم چیع بهم گفت باید توی شهر خودت کار کنی من اونروز موجودی کارتم 0 بود استاد و هیچ پولی واسه ی مهاجرت نداشتم حتی خرید بلیط هدایت شدم و قدم به قدم بهم میگفت چیکار کنم بهم گفت کاری پیدا کن که هرزمان وقت رفتنت شد بتونی بری کاری که قفلت نکنه و من هدایت شدم به سمت اون کار بعد از چند ماه کار کردن شرایط جوری پیش رفت که من مجبور شدم از اون کار بیرون بیام و استاد من بازهم دنبال کار بودم توی شهر خودم ولی هرکاری میکردم کار پیدا نمیشد بعدش اومدم و دوباره هدفمو مرور کردم یه شب خوابیدم و یه خوابی دیدم و بعد از بیدار شدن فهمیدم دلیل اینکه من هنوز به هدفم نرسیدم شرکی که توی وجودمه رفتم کدهای مخربمو همون روز توی برگه نوشتم و دیدم تماما مربوطه به باورهای توحیدیم ؛خدا بهم‌گفت فایل های توحید در عمل و ایمانی که عمل می آورد گوش کنم من جدی اون فایل ها رو چند روزی بود دنبال میکردم و استاد شرایط جوری پیش رفت و من به یه تضادی خوردم همون موقع با خودم خلوت کردم و گفتم نسرین الان باید بری ؛تو باید مهاجرت کنی ..تو بارها و بارها توی صحبت هات به خدا میگی خدایا من دوسدارم بنده ی یکتا پرست تو باشم من میخوام توحیدی باشم حرف زدن راحته مردشی عمل کنی …توحید توی عمله نه توی حرف به خدا نشون بده که تو جز بنده های با ایمانشی اگ اون بهت گفته اول سال مهاجرت کن حتما تو میتونستی و استاد جون من همون موقع که تمصمیم گرفتم از صبحش که از خواب بیدارشدم رفتم دنبال کارهای مهاجرتم و کمتر از یک هفته من مهاجرت کردم همه چی انقدر اسون و بدیهی برای من اتفاق افتاد و خداوند چنان معجزه آسا به من کمک میکرد که خودمم میگفتم خدای من اونجا که میگی از تو حرکت و از من برکت من تازه میفهمم یعنی چی و استاد جون من خیلیی راحت مهاجرت کردم خودم تنها همراه با خدا…با کمترین و حداقل میزان پول ..و حتی کمترین وسیله از شهر خودم…وقتی میخواستم مهاجرت کنم نه خونه داشتم نه حتی کار فقط دلمو زدم به دریا و با یه کیف اومدم …استاد جون شما یکی از بهترین الگوهای من هستید من واقعا خداروشاکرم که من رو وارد این سایت کرد من همیشه واسه ی مهاجرتم شما رو واسم خودم الگو میکردم و این شجاعت و توحیدی بودن شما رو تحسین میکنم…استاد من اینجا که اومدم الان باید همه چی رو از صفر شروع کنم و همه چی رو واسه خودم بسازم یادمه وقتی توی دلم یکی دو روز پیش با خدا صحبت میکردم به خودم گفتم تو قبلا هیچی از خودت نداشتی هرجی داشتی دیگران به تو داده بودن ولی الان با مهاجرتت باید بسازی همه چیو پول ماشین خونه شغل دوست ..وقتی من مهاحرت کردم نه کاری پیدا کرده بودم و نه خونه من فقط گفتم اشکال نداره میسازمش خدا کمکم میکنه همونجور که به استاد کمک کرد …الان اومدم و دارم از صفر یه زندگی میسازم با کمک الله مهربان…ولی نمیتونم بگم از مهاجرت که جقدررر واسم زیباست اینجا همه ی مغازه ها خونه ها ادم ها واسم جدیدن …و من که عاشق تجربه کردن چیزهای جدید بودم …استاد اومدم بگم که من عاشقتونم که چقدر از خدا ممنونم که من رو با شما آشنا کرد که بگم که یه روزی میام و باهم صحبت میکنیم از خیر و برکت ها و اتفاقاتی که توی مهاجرتم واسم اتفاق افتاد میگم…و الان احساس میکنم منم جز بنده های با ایمان خدا قرار گرفتم وقتی یاد ایه های قران میفتم که خدا در مورد مومنین و افراد با ایمان چقدر عالی صحبت میکنه؛ میگم خداوند پاداش این کارمو بهم داده ..البته اینم میخوام بگم که واقعا خود خدا بود که همه ی کارهای رو واسم کرده تا الان از الان به بعدشم‌میکنه و میدونم که کمکم میکنه مثلا استاد من الان هدف بعدمم انتخاب کردم و میگم دختر وقتی تو تونستی مهاجرت کنی پس اینم با کمک خدا میتونی …استاد جون من عاشقتونم ازتون سپاسگذارم برای وقتی که میزارید و این اگاهیی ها رو اشتراک میزارید باهامون …خیلیی دوستتتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      سلمان شیخی گفته:
      مدت عضویت: 2718 روز

      سلام و درود به شما

      واقعا لذت بردم از کامنت زیباتون خیلی خوشحال شدم که به هدفتون رسیدید، قطعا وقتی مهاجرت با توکل بر خدا براتون اینقدر آسون اتفاق افتاده ، هدف های بعدی تون هم به راحتی اتفاق میوفته، براتون روزهای بی نظیر و فوق العاده ی رو در آینده آرزو دارم ، در پناه الله مهربان سلامت و شاد و موفق باشید،

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    مصطفی خدابخشی گفته:
    مدت عضویت: 2079 روز

    بنام خداوند وهاب من

    سلام خانواده صمیمی عباسمنش.

    کامنت امروزم لنگ ظهر شد ولی خیلیییی حس خووووب توش هست پس همراهی کنید.

    اول از آخر بریم..

    تحسین کنیم این کشوری که به معلول‌های جسمیش هم اهمیت میده و دارند از اینا هم استفاده میکنن.

    استاد چند وقتیه خدا میگه morning stroll

    یعنی میگه اول صبح پا شو برو قدم زنی و برنامم گذاشتم تا همیشه برم و این کار رو انجامش بدم تا اول صبحی tune بشم و کارام راحت‌تر بشن. واقعیتش ما آدم‌ها وقتی میام رو زمین باااااید…باااااید حرکت کنیم. اصلا اینکه یجا بشینی و هیچ کاری نکنی یه توهم و یه سم کشنده‌اس…الان تازه میفهمم استاد اون پاکسازی جنگل‌های پرادایس برای چی بود. یه انرژی تو ما میمونه که اگه پا نشی و یه کاری انجام ندی میگنده داخل‌ات و اونوقت بیا و درستش کن. کل روز تو کسالت و بیحالی میمونی. پس انتخاب هوشمندانه اینه که پاشی و یه کاری انجام بدی…ناسلامتی زنده‌ای هااااا…آهاااااای آدمیزاد تو زنده‌ای! چی از این بهتر؟

    تحسین میکنم نظافت و پاکیزگی شما رو که جهان لاجرم هدایت میکند به شرایط تمیزتر و زیباتر…منم خودم مدت‌ها بود آشغال میریختم تو جیبم…حتی پوست تخمه رو هم میریزم تو جیبم. ولی قبلا چند خط درمیون از دستم در میرفت ولی بعد اون قسمت بونداکینگ حتی یه کاغذ قد ارزن هم تصمیم گرفتم نندازم کف خیابون.

    اون قسمت بونداکینگ که رویایی بود و یاد اون ظرف شستن مریم جانم افتادم لب حوض یخ شکن ظرف بشور…انصافا ایشون خییلی تمیزکارن…آخه نگاه کن بعد اتمام کار چجوری کف قابلمه رو میزنه به رودخونه تا سنگی چیزی نچسبیده باشه…من خوب اینارو میفهمم چون خودمم یه اینطور وسواسی دارم به تمیزی و عاشق این اخلاق‌شونم..ظرفمم همینطوری میشورم.

    برسیم به درس تکامل و عشق و لذتی که استاد تو کار گفتن. استاد من ازتون یاد گرفتم، چشیدم و آموختم چطور لذت ببرم.

    اول بگم من من تا محل کارم 1 ساعت فاصله‌اس و 1 ساعت هم برگشت. ولی این مسیر رو خیلی وقت‌ها پیاده میرم و میام ولی خداوکیلی هیچ‌وقت غر نزدم…تازه مسیر رفت زبان گوش میدم(گاهی فایل‌های خودم) برگشت هم عباسمنشی‌ام

    تازه خدا قول داده راحت تر بشه این مسیر و در آینده از این خبرهای عالیی مینویسم اینجا.

    استاد منم تیچرم و دقیقااا اون ذوق و شوقی که تو چشم بچه‌ها میگی رو میفهمم…میبینم…

    خدا 20 تا شاگرد داده بهم که همگی پر انرژی و عالی دارن یاد میگیرن و من بعد کلاس بعد اینکه میرسم خونه تازه خستگی میاد سراغم…بعد کلاس میفههمم عععع پام احساس چیز میکنه…

    تازه نگم که چققققققققد انسان‌های شریفی خدا همکارم کرده…

    استاد من لپ‌تاپ ندارم ولی اینکه مدیر مجموعه سیستم خودشو بیاره تو کلاس من برنامه هارو باز کنه و همه رو آماده بزاره و بعد بهم بگه من مینیمایز کردم همه رو شما فقط اجرا کن….اینا معجزه اس …اینا عشق و لذته…

    به من میگه بیا دفتر بشین برات قهوه بزارم….(من ندیدم با بقیه تیچرها همچین رفتاری بشه) خودش برام کل روند آموزشگاه رو توضیح بده…استاد پیام از ایشون دریافت میکنم نشده یه بار dear ننویسه تو پیامش. آخه مگه چند نفر اینجوری تو یه شرایط خوووب قرار میگیرن؟ اصلا در حال زیستن رویا هستم من!

    استاد از این مسیر و روند تکاملی خیییلی راضیم و خداوند کمکم کنه سپاسگذار باقی بمونم. تنها خواسته ام همینه…برای من سپاسگذاری اول و آخرین قدم موفقیته…

    این رشد شخصیت و این بزرگ شدن و این پا گذاشتن رو ترس‌هام رو خییییلی دوست دارم…حیلی باهاش موافقم و ایییییین اون لذتی هست که شما ازش صحبت میکنی…چندماه پیش اگه کسی میگفت مصطفی این میشه زندگی‌ات من دور برم نگاه میکردم: با منی؟

    خدایا شکرت…

    در مورد صحبت‌های اول فایل بگم بزرگترین درسی بود که زندگی به من داد…

    سر یه مسئله ای استاد من روابطم با همه بهم خورد و من برای مدت کوتاهی مهاجرت کردم…رفتم شهری دیگه چون موندن واقعا به ضرر همه بود.

    من نجنگیدم استاد…

    من نجنگیدم

    من نجنگیدم و چقدددددر از این تصمیمم راضی‌ام الان. اون موقع نمیدونستم چی میشه ولی به حرف دلم گوش دادم.

    الان که مینویسم اون روابط درست شد و دیدم جهان چطور وقتی نمیجنگی، حتی اگر 100 درصد حق داشته باشی…وقتی نمیمونی تو گذشته…وقتی بیخیال میشی…وقتی رها میکنی…وقتی زووور نمیزنی..اونوقت جهان چطور بعدش پاداش‌ها رو به تو میده…

    این چه معامله خوبی هست آخه….چقدر نعمت توشه..

    یاد آب میفتم استاد…آب عنصری اولیه بود که خلق شده..ولی بعد هزاران هزار سال که یخ زد…جامد شد….بخار شد…گاز شد…بازم داره همون کارا رو میکنه…هیچوقتم غر نمیزنه…هرجایی بریزیش هرچی جلوش بزاری نق نمیزنه…راهش رو پیدا میکنه…داخل هر ظرفی بریزیش شکل همون میشه…غر نمیزنه عععععمنو کرد تو پارچ…گذاشت منو تو فریزر…وقتی هم تشنه تشنه‌ات هست…همین آب رو میخوری انگار دنیا رو بهت دادن…همون آبی که هزاران سال پیش خدا آفریدش و هییییییچ اشتباه و هییییچ نادرستی در اون وجود نداشت با اونهمه تغییر شکل و شرایطی که ازش عبور کرد. استاد دمت گرم میدان ایستگاه رد میشم استاد شما رو بیادم میارم. نصفه شب میگم استاد اینجا نشسته بود اون یارو بهش گفت بیا میدونم دعوا کردی بیا خودم رفیقت میشم ولی شما گفتی پاشو که اینجا جات نیست…

    از همینجا تحسین‌ات میکنم استاد و میگم استاد از همینجا شروع کرد. بسم‌الله‌…

    استاد راستی من تلگرامم قطع بود یه مدتی ولی به لطف الله مهربان دیروز باز شد و تونستم پیام‌های تلگرامم رو بخونم. تو کانال‌ها از معجزات بچه‌ها نوشتین و امیر عزیز که آرایشگری رو ادامه داد و پول ساخت..در صورتی که قبلا با ذهن محدود میگفت برم رستوران تایم خالی بیام آرایشگری که هیچوقت این ذهنیت به جایی نمیرسه و چقددددر خوشحالم که نشونه خودم شد و من ماها پیش تماما اومدم روی تیچینگ.

    الان نه تنها شاگرد خصوصی بهم زنگ میزنه، نه تنها دارم تبلیغ میشم، نه تنها به همون مقدار قبلی با 2 تا شغل پول میسازم، نه تنها خسته نمیشم، نه تنها وقت دارم که فایل گوش بدم و بیام تو سایت….که در مسیر علایقمم…تو مسییر آموزش…من بچه بودم رویام بود تیچر شم و این اتفاااااق افتاد.

    همینطور ازتون سپاسگذارم که دوره‌تون معجزه خانم‌هایی شد که مشکل بارداری و دردهای ماهیانه‌ داشتن…من که نمیتونم درکی داشته باشم از وضعیت‌شون ولی همینکه میگن از همه جا نا امید وقتی از دوره استفاده کردن و باردار شدن واقعا منم خوشحال شدم. واقعا عالی هستید و دیروز فقط و فقط داشتم میگفتم آفرین آفرین آفرین.

    درس‌های زیادی تو این فایل بود و بایستی بارها گوش بدم و بنویسم…امروز 3 تا سررسید گرفتم تو یکی غیر از سایت کامنت فراوانی و زیبایی بنویسم.تو یکی نکات آموزشی‌تون و تو یکی هم آرزوها و سناریو‌هام رو

    میام استاد میام کانادا نِیبُر جدیدتون میشم اِنیوِی و اینا همش:

    هذا من فضل ربی!

    مچکرم از چشمای قشنگ‌تون که زیبابینن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      محمد دِرخشان گفته:
      مدت عضویت: 1958 روز

      سلام آقای خدابخشی

      عجب شغلی دارید قدرشا بدونید و خدا را هزاران بار شکرگزاری کنید.

      20 تا از فرشته های خدا را آموزش میدید سعی کنید اونا را هم عباسمنشی کنید

      از کارهایی که مدیر مدرسه برای شما انجام میده و برای دیگران انجام نمیده

      چه توضیحی دادید در مورد عنصر آب که تو هر ظرفی بریزید به همون شکل درمیاد و مقاومتی نداره،نه طعم داره و نه بو و نه رنگ

      هم به شکل گاز،مایع،جامد در میاد

      واقعا عنصر شگفت انگیزی هست

      سپاسگزارم بابت کامنت عالیتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        مصطفی خدابخشی گفته:
        مدت عضویت: 2079 روز

        محمد عزیز

        سپاسگذارم از قلب مهربونی که داری و تحسین میکنی…مچکرم ازت.

        استاد داره تو گوشم میگه کامنت شما عزیزان رو با هیچ پولی نمیشه خرید مگر اینکه در مسیر درست حرکت کنید…سایتی که بابت کامنتش نه پولی، نه جایزه‌ای‌….

        واقعا شما بچه‌ها گل هستید همه‌تون.

        استاد از همینجا ازت تشکر کنم باز…

        من این فایل رو گوش دادم و بگم چجوری تحسین کنم این رفتار زیبات و اعراض کردنت….خوب میدونم چقدددددر شما میتونی از افرادی بگی که در حق شما کار مناسبی انجام ندادن…نمیگم که یهو رشد نکنه تو ذهن ولی انصافا دمت گرم اینجوری یه موضوع رو خوب فهمیدین و خوب داری در موردش توضیح میدی. اینکه پشت این تریبون هستین و بازم از گذشته حرف نمیزنی نعمت خیلی بزرگیه. درسته شما الان برات راحته ولی منی که الان اینجام و تو این مرحله‌ام برام خیلی تحسین برانگیزه. بازم سپاسگذارم ازت استاد.

        محمد عزیز بینهایت عاشق خواندن کامنت‌های زیبا شما هستم که خیلی نکات مثبت خوبی رو منشن میکنی و تحسین میکنم کار و تلاشت رو که با عشششق فراوان داری انجام میدی و در مسیر خوشبختی کنارت هستیم رفیق

        آره محمد عزیز ….آموزش مسیرش خیلی لذت داره‌…

        من گرامر وقتی میخوام درس بدم کلی تحقیق میکنم و میگم چجوری درس بدم دانش‌جو راحت متوجه بشه؟ بعد دیشب کلاس بودم بعد کلاس دانش‌جوم اومد گفت استاد شما مینویسی رو وایت برد من متوجه میشم. کتاب رو متوجه نمیشم.پیش خودم گفتم خدایا شکرت

        من همینو میخواستم.

        دانش آموزام عین برادر خواهرای خودم هستن. خیلی مشتاقم ببینم‌شون.. زندگییی عالیهههه بقول مارکو عزیز

        به خودم میگم امیدوارم بتونم تو این مسیر ثابت قدم بمونم و از خداوند همیشه میخوام کمک کنه سپاسگذار باقی بمونم. چون سپاسگذاری همه چیز توش داره. کل قانون همون سپاسگذاریه. و بازم میگم سپاسگذاری…

        همین امروز انرژیم کمرنگ شده بود ولی یه راند سپاسگذاری برش گردوند و سپاسگذار خداوندم که در جمع شما دوستان عزیز هستم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فرزانه خوشبخت گفته:
      مدت عضویت: 791 روز

      به نام خداوند مهربانی که با دست و دلبازی و عشق الهی منو در آغوش امنش گرفته و به این مسیر زیبا با راهنمای بی‌نظیری چون استاد و خانم شایسته زیبا و همراهان عالی همراه و هدایت کرده

      سپاس خدایی که با اینکه هنوز اول راه هستم اما شروع به هدایت کرده منو و دست مهربانش در دستانم گذاشته

      سپااااس هزاران بار از همه شمایی که به نحوی در این هدایت همراه هستین ..

      سلام و درود به همکار عزیزم آقای خدابخشی عزیز که با کامنت بی نظیرشون به من یاد آوری کردن چه شغل خداگونه ای دارم

      آقای خدابخشی عزیز کامنت شما انگار تعریف و توضیح خودم بود

      از شما متشکرم که اینقدر خوب و شفاف توضیح دادین

      نمی‌دونم چطوری شروع کنم اما دوست دارم کمی از خودم بگم

      بنده تیچر هستم که پارسال به خواست خدا به این مسیر هدایت شدم اما وقتی خاستم کارم رو شروع کنم اطرافیانم همگی از اینکه بتونم توی این شغل موفق بشم منو دلزده و سرد میکردن..تنها به یک دلیل و اونم اینه که من فیلتر ها بخاطر یه سانحه شنوایی یک گوشم رو از دست دادم و این از نوجوانی خیلی زندگی منو تحت تأثیر گذاشت بسیار منزوی شدم با اینکه در درس شاگرد اول بود در دبیرستان تیزهوشان درس می‌خوندم با اینکه رتبه 800 منطقه 3 شده بودم توی کنکور..اما همیشه یک ترس همراه من بود ترس از اینکه نشنوم ..با اینکه من مثل همه مردم عادی می‌شنوم و حرف میزنم اما چون براساس آزمایشات پزشکی درصدی کم شنوایی دارم این ترس اینقدر در درون من رخنه کرد که همه زندگیم رو تا الان که 36 سالم هست تحت تاثیر گذاشته…زمانی که من کنکور دادم و توی رشته دبیری علوم تجربی پذیرفته شدم اما همون موقع بخاطر عملی که روی گوشم انجام داده بودم.و گوشم باند پیچی بود.مصاحبع من کنسل شد و من کلا قیدشو زدم

      ..ولی پارسال با خاست خدا دوباره به این شغل که حق الهی من بود هدایت شدم .اینبار باز از جانب اطرافیان که در توانایی من شک‌داشتن منع شدم تنها کسی که قوت قلبم شد.خواهر خوبم که الان ساکن آلمان هستن و سالهاست در مسیر الهی استاد عرشیان فر و عباسمنش هستن ،بود.تنها ایشون بود که آموزه های استاد رو به من می‌گفت‌..می‌گفت به دل ترسهات برو بهشون ثابت کن میتونی ..دیشب توی یکی از فایل ها استاد گفتن غرور باید مولد باشع یعنی باید جوری باشه اگه دیگران بهت بگن نمیتونی تو ثابت کنی که میتونی..

      خلاصه منی که سالها بخاطر مشکل شنواییم باعث شد دیگران توی هرکاری بهم بگن نمیتونی رفتم و شغل الهی معلم و آموزگاری رو گرفتم ..با 22 دانش آموز زیبا و دوست داشتنی ..قسم‌خوردم هرچی در وجود دارم بهشون یاد بدم ..بعد یک ماه ..این جسارت رو پیداکردم که در مقطع متوسطه اول و دوم…دو روز در هفته اضافه کاری گرفتم…یعنی منی که میگفتن نمیتونی آموزگار باشی در سه مدرسه در سه مقطع شروع به آموزش کردم ..خدا شاهده تمام دانش آموزان..تمام کادر آموزشی عاشقم هستن..

      والدین دانش آموزان به مدیر و من اصرار میکنن که برای مقطع بالاتر بازم آموز ش بچه هاشونو به عهده بگیرم ..بنده پایه چهارم تدریس می‌کردم و این دانش آموزان بقدری بخاطر سه سال آموزش مجازی ضعیف بودن که خود خانواده هاشون از این حجم پیشرفت بچه هاتون تعحب میکردن…رفتار مدیر اینقدر با من عاشقانست که گاهی به من می‌گفت نمی‌خواد این زنگ بری کلاس بمون استراحت کن با من یه چای بخور خیلی زحمت میکشی.‌

      به خودم قول دادم به این بچه ها چیزی جز عشق ندم …همیشه از هر دری باهاشون صحبت میکنم .ناگفته نماند دانش آموزان من ، در یکی مناطق عرب نشین اهواز هستن ..خیلی هاشون اجازه تحصیل در مقاطع بالاتر ندارن

      حتی زبون فارسی رو درست حسابی بلد نیستن ..گاهی اینقدر بهشون عشق میدم که این بچه ها دلشون برای مدرسه تنگ بشه و در مقابل خانواده ها برای ترک تحصیل سر خم نکنن…بهشون آداب و فرهنگ رو همیشه آموزش دادم…وقتی اردو رفتیم بهشون یاد دادم با طبیعت مهربان باشن اشغال نریزن ..خیلی هاشون وضع مالی درست حسابی نداشتن ..وقتی متوجه می‌شدم یکی از بچه ها گرسنه ست.به بچه ها میگفتم که باهم دوست باشن و تغذیه هاشون رو شریکی بخورن ..دور هم جمع میشدن و باهم می‌خوردن‌..

      بهشون عشق دادن به همدیکه رو گفتم که چه لذتی داره اینکار..جوری شده بود که آخرای سال دیگه همه وقتی چیزی داشتن باهم اشتراک میزاشتن..زنگ های آخر هر روز بهشون میگفتم هرکس مسئول میز و نیمکت خودش هست و تمیز کنن قسمت خودشون رو..‌

      و الان که تابستون هست چقدر دلتنگشون هستم …

      آقای خدابخشی عزیز نمی‌دونم چرا با شما حس اشتراک پیدا کردم

      اما درود می‌فرستم به شما …امیدوارم به آرزوهای خوبتون برسید و خداوند همیشه یار و نگهدار شما باشه

      امیدوارم خداوند بزرگ همه مارو هدایت کنه

      دوستتون دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مصطفی خدابخشی گفته:
        مدت عضویت: 2079 روز

        فرزانه عزیز

        کامنت تون رو چندوقت پیش دریافت کردم و تصمیم گرفتم در زمان مناسب پاسخ‌تون رو بدم.

        اولا از صمیم قلب براتون آرزوی آرامش میکنم تا آب در دل‌تون تکون نخوره.

        از توانایی‌هایی که دارید و نوشتید مچکرم. همه ما آدم‌ها یه سری توانایی و یه سری ناتوانی داریم ولی اون چیزی که ما اومدیم روش کار کنیم اون بخش و ناتوانی بود که بنظر برامون غوله.

        یکی از همکارا دیروز یه فایلی رو شر کرد از یکی از پسرهاش. ایشونم اتفاقا تیچرخانم هست. این پسر نابیناس ولی با آموزش این همکار خوش قلب الان عین بلبل حرف میزنه، داشت لکچر میداد رو صندلی نشسته بود. چی از این بالاتر واقعا که یه بچه محدود رو بتونی با آموزش درست برسونیش بالا. خدایا هزاران بار شکرت. جالبه این آقا پسر تو لکچرش میگفت میخوام معلم بشم. ببین این عشق تا کجا میتونه بره.

        فرقی نمیکنه کجا، فرقی نمیکنه تو چه شرایطی

        این روح بزرگ شماست که به مسائل‌تون میچربه و درس رو به شما میده.

        در پناه جانان سلامت و شاد باشی!

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    شهریار گفته:
    مدت عضویت: 1468 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون

    باز هم مثل همیشه مرسی بابت فایل های پر از حس خوب و آرامش دهندتون،

    اومدم تا از نتایج این چندوقتم براتون بذارم،من یهو انقد نتایج خوب میگیرم که‌گاها هفته‌ای یه کامنت از نتایج جدیدم میذارم

    خب،اول اینکه من متوجه شدم تقریبا تو همه کامنت هام دارم میگم لیزری تمرکز گذاشتم و فلان نتیجه اومد،بعد به خودم میگفتم یعنی چی خب،پس قبلیا تمرکز نبوده،اینی که الان انجام میدمِ تمرکزِ درستیه،من تو حمام زیر دوش خیلی با خودم فکر میکنم،مرور میکنم نتیجه هامو کارایی که میخوام بکنم رو به بهترین نحوِ انجام شده تصور میکنم،و بار ها اگه تو کاری مونده بودم و از خدا هدایت خواسته بودم،همونجا بهم گفته،به نتیجه رسیدم چیکار کنم و میزنم بیرون از حموم.

    پریشبا هم یهو فهمیدم که خب ببین،تو هربار میگی تمرکز گذاشتی،قبلیا غلط نبوده اشتباه نبوده،تکاملِ تو بوده،تکاملت توی یاد گرفتنِ تمرکز کردن..

    دیدم بله.. تمرکزی که من الان میتونم توی یه کاری بذارم با تمرکزِ من مثلا پارسال،اصا 100 برابر فرق کرده و بهتر شده.

    الان اهمیت اولویت بندی رو میدونم.اهمیتِ خودم و زندگی خودم رو میدونم به لطف دوره عزت نفس

    مثلا وقتی دارم خواسته هام رو صبح ها مینویسم،هرکی هم باشه پیشم یجوری سعی میکنم آروم ولی محکم بهش بگم که من چنددقیقه این کارمو انجام بدم بعد میام ادامه‌ی صحبتمونو میکنیم،درصورتی که قبلا مثلا میشستم میخندیدم با طرف تفریحمو میکردم،آخرشم دیرم میشد و اصا وقت نمیشد بنویسم تمرینامو یا با کیفیت دیگه انجامش نمیدادم از سرِ عجله.

    میدونید،نتیجه ای که فهمیدم گرفتم و خیلی برام قشنگه همینه،تمرکز کردن

    حالا نتیجه هایی که این یکی دوهفته بخاطر تمرکزم گرفتم رو میگم براتون

    من خب اگه خاطرتون باشه از یه کاری که چندماه پیش توش بودم استعفا داده بودم چون حس میکردم دیگه وقتشه تمرکز بیشتری بذارم رو کار مورد علاقم،و اون کار هم خیلی وقتم رو میگرفت و تا برمیگشتم خونه انقد خسته بودم که هیچکاریمو نمیرسیدم تقریبا.پس ازش استعفا دادم،

    بعد اینترنت ها قطع شد و اصا تو فضای مجازی پول دراوردن عیب شد از دید یکسری و اینچیزا!!!

    گفتم خب باشه اینستاگرام که الان نیست باشه ام مردم نمیذارن!(میدونستم باورِ 100 درصد غلطیه ولی جرئتشو نداشتم که کار خودمو کنم)

    واسه همین با اینکه حتی داشتم فیلترشکنی که کارمو راحت راه بندازه،ولی اصا نصبش نمیکردم تو گوشیم!

    من در کل دوس دارم برای کارم یه سایت خیلی خوب بزنم مثل کیفیتِ سایت شما ولی خب تو حوزه‌ی هنر و کارِ خودم.پول خاصی ام نداشتم گفتم خب باشه میرم طراحی سایت یاد میگیرم سایتمو میزنم اونجا دیگه کسی نمیتونه حرفی بزنه بعدشم که خواسته‌ی خودمه در آینده.

    پس شروعش کردم،اونجا خب چون تمرکز گذاشته بودم هدایت های خوبی شدم تو آموزش و اینچیزا،ولی آدم وقتی با این قانون آشنا باشه، خودش ته دلش میدونه الان چی واسش زوده و چیا براش اوکیه،

    من طراحی سایت رو دیده بودم وسعتش رو وقتی که میخواست رو و هزینه هایی که نداشتم برای الانش رو.

    یکی دوماه گذشت و من دیدم بابا اصا نمیرسم به کار اصلی خودم که نقاشی باشه!حتی باور سازی هام راجع به طراحی سایت شده بود بجای خب درامد داشتن و هدایت کردنِ خدا،

    درواقع من گیر داده بودم که باید این راهو برم تا به درامد از کار مورد علاقم برسم!!!

    دیدم تماااام این مشکلِ من بخاطر عزت نفسمه،وگرنه اینهمه مردم دارن از همون اینستاگرام همین الان پول درمیارن و کلی ام تعریف میشن!!چرا من جزوشون نباشم!

    یکم پول برام مونده بود و رفتم سریع بالاخره دوره عزت نفس رو خریدم،

    اینجا باز تمرکزی اومدم روی این دوره،تا به الان هرروز گوشش میدم تمرین هاش رو انجام میدم،که یکسریشم دیگه به قول استاد جزو اخلاقم شده نه اینکه زور بزنم براش یا سختم باشه.

    در کنارش فایل های رایگانی که فک میکردم بدردم میخوره و گوش میدم و اصا یه مکملی شدن اینا،

    و باور سازی میکنم و خواسته هام رو مینویسم

    من میخوام برای دوستان اینجا بنویسم چجوری باورسازی میکنم به دو دلیل،یکی اینکه خودم خیلی گشتم یا طول کشید که بفهمم یا حداقل نتیجه بگیرم چون بلد نبودم و منطقش رو نمیدونستم و مهم تر از همشون مستمر نبود باورسازی هام،

    یکی هم اینکه خب نتیجه کُلی گرفتم و دیگه میدونم چیکار کنم تا باور چیزی تو من ساخته بشه و گفتم شاید کمک کنه به بچه ها هم

    باور سازی از راه های مختلفی هست برای من،ولی گلچین های خودم ایناست بعد از اینکه آدم یمقدار باورهای غلطش رو پیدا کرده:

    مثلا کار من نقاشیِ،رفتم هرچی پیج نقاشیِ ایرانیِ موفقِ حالِ خوب بود رو یه اکانت اینستا براش ساختم،فقط این پیج ها و پیج استاد و حالا تو یکی دوتا زمینه‌ی دیگه که دیدم آدما به اون خواسته ای که من خیلی میخوام رسیدن رو فالو کردم.

    بعد هرروز هروقتی که میدیدم بیکارم چیکار کنم مفید بگذره،میرفتم این پیج هارو زیرو رو میکردم،از سفارش هایی که گرفته بودن رو میدیدم میگفتم ببین چقد مردم دوس دارن نقاشی رو،ببین طرف چقد سفارش میگیره،پس هست پس میشه،ببین طرف از خارج به این آدمی که یه نقاشه و تو شهرستانه 12 تا سفارش داده!پس میشه پس اگه کارم خوب باشه و همینطور باور سازی کنم لیاقتش رو منم پیدا میکنم.

    و میدیدم که چه استادعباس منش چه اون نقاش ها دارن به صورت مستمر واقا هی کار میکنن روی سایت و پیجشون،در حالی که من هرموقع عشقم میکشید یه پست میذاشتم،و با توجه به نوشته های بالاترم خب تمرکزی روشون نبوده که بخواد جواب بده در حقیقت.

    این یک نوع از باور سازی هام بود که میشه همون دیدن الگوهایی که استاد میگن همیشه.

    کار بعدی ای که میکنم،

    اینه که وقتی باورهای محدود کننده‌مو پیدا میکنم و درستشون رو مینویسم برا خودم،

    یه صلوات شمار میگیرم،یا حتی نرم افزارش رو تو گوشیم دارم،

    پامیشم تو اتاقم راه میرم یا جلوی آینه وایمیستم و حداقل 100 بار هرکدومشون رو سعی میکنم با تمرکز بگم به خودم،و دلیل های منطقی بیارم براشون این وسط،

    این میشه آگاهانه برام چون نیازمه منطقیش کنم تا باورش کنم به مرور.

    یجور دیگه ام هست که اصولا یه هندزفری تو یکی از گوشامه و این چندتا باور رو با صدای خودم ضبط کردم و با یه صدای تقریبا کم همش داره تو گوشم تکرار میشه و منم به کارای خودم میرسم و اینجوری میره تو ضمیر ناخوداگاهم.

    و مهم تر از همه اینا،حواسم به ورودی هام خیلی هست،بهرحال ذاتا آدم تمرکزی روی کارش باشه مخصوصا کار مورد علاقش،دیگه اصا میلی نداره به دادن ورودی های بد به خودش

    من حتی دیروز میخواستم نقاشی بکشم اومدم آهنگ از خواننده‌ی مورد علاقم که اصا خیلی دوسش دارم،بذارم!هرکاری کردم نتونستم گفتم غمگینه حیفه تمرینام!!!! رفتم فایل های استاد رو گذاشتم بازم.

    خیلی جالب بود برا من چون من تو هرشرایطی صدای این خواننده رو ترجیح میدادم!

    این نیست که اصلا آهنگ گوش ندما چون من به طرز عجیبی عاشق موزیکم،ولی اصولا دیگه آهنگ غمگین تو گوشیم نیست،از اون خواننده فقط دوتا آهنگ دارم که یکیش شاده و یکیشم عاشقانه‌ی مثبت.بقیه پلی لیستم همه یا شاده یا بیکلام یا فایل های استاد.

    مثلا دیروز کلی تجسم هام جواب داده بود و کلی واقا میدیدم خدا چقد داره کارامو راحت میکنه برام و کمکم میکنه،خیلی حالم خوب بود،تنهاام بودم،میخواستم برگردم خونه گفتم بذا برم یه جشن برا خودم بگیرم یه دمت گرمی بگم به آقا دایان!

    راهمو یکم دور کردمو دو سه تا آهنگ خیلی شاد گذاشتمو تنهایی تو ماشین واسه خودم ایول میگفتم و حال میکردم..

    هی میگفتم دیدی شد دیدی جواب میده دیدی تو میتونی…

    ایناام خب حتی باور سازیه حتی ناخوداگاه..

    حالا نزدیک 10 روزه که پیجم رو دوباره باز کردم تو اینستا و مستمر دارم توش فعالیت میکنم و براش وقت میذارم

    اولا استقبال مردم معرکه بوده و قشنگ میفهمم تاثیر تمرینام و تجسم هامه چون حتی جنس کامنت هاشون هموناییه که تو تجسم های منه!

    و دو روز پیش بالاخره بعد از چندماه،سفارش کار گرفتم اونم دوتا

    اونم از خارج از کشور

    اونم تو سایز بزرگ

    بعد خب من متریال کارمو عوض کردم و این سفارش رو با متریال قبلی ازم میخواست که بخاطر اینکه مقوای خوب گیرم نمیومد براش کار به خوبی ای که میخواستم درنمیومد،

    شبش که سفارش رو گرفته بودم یکم استرس گرفتم،گفتم خدایا تا وقتی من با اون متریال اینهمه کار زدم مشتری زیاد نیومد برام الان که دارم با یه متریال جدید کار میکنم از همون قبلیه بهم سفارش دادی!

    قشنگ یه حرفی بهم زده شد که ببین

    تو سه چهار ماهه دستت زیاد به قلم نرفته

    این سبکت رو هم که جدیدا شروع کردی شاید یجا سوتی بدی تو سفارش بلدش نباشی هنوز

    از این سبک قبلیت برات سفارش آوردم که استادشی،با خیال راحت سفارشتو بگیری ببینی تمرینات داره جواب میده،تو سفارش خواستی پول خواستی نشونه خواستی بیا اینم نشونه،

    نگران مقواش هم نباش تجسم کن حس خوب داشته باش جور میشه برات بهترش

    شاید اینا برای ساعت 3 صبح بود..

    قشنگ آروم شدم گفتم راست میگی من الان خوراکمه اون سبک خب!مقواشم پیدا میشه برا من راحت،خداروشکر کردم و شروع کردم به تجسم تا خوابم برد شد صبح،رفتم لوازم تحریری متریال کارمم برده بودم که تست کنم مقوای مناسب رو،رفتم و بهترین مقوا برام بعد از 2 سال پیدا شد!!!

    نفس راحت کشیدم و اون جشنِ تو ماشین هم برای همه‌ی این نتیجه ها بود:)

    الانم با عشق دارم سفارشمو میزنم و میخوام همینطور ادامه بدم دیگه تا نتایجم پایدار و هی بهتر باشه.

    مرسی که خوندید،مرسی از استاد که انقد دستِ خداست انقد شکرگزار وجودشم هرروز پیش خدا تو دفترم..

    خداروشکر که آشنا شدم باهاتون،

    شاد و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      فرنگیس محمدی گفته:
      مدت عضویت: 2687 روز

      سلام دوست هم فرکانسی ام

      سپاسگزارم از کامنت زیبایی که نوشتی و اطلاعاتی که با ما درمیان گذاشتی

      اره باور سازی و فکت آوردن برا ذهن منطقی خیلی سخته ،ولی من در مورد خودم بخوام بگم وقتی مستمر و تمرکزی باشه حتما جواب میده و مثل آبی که قطره قطره میاد ولی مبینی به اندازه همون حجم خودش

      تو وجود سنگگ سخت رخنه کرده و اونجا رو گود کرده ،صد در. صد کارها رو انجام میده

      من آوایل که تازه با استاد آشنا شدم و میخواستم قانون رو امتحان کنم در ارتباط با اصل برانگیختگی در روابط ازمونش کردم،به صورت کاملا تمرکزی (که فکر می کنم اون هم به خاطر اعتماد به نفس پایین بود که دوست داشتم مورد توجه همه باشم و همه تحسینم کنند البته الان اصلاً خودم را سرزنش نمی کنم بلکه خودم افتخار می کنم و این روند از تکامل من بوده , الان این قضیه مورد توجه بودن، مورد تحسین دیگران قرار گرفته‌اند، کمترین اهمیت رو برام داره )

      خلاصه تو این مورد خاص خیلی عالی جواب داد سرکارم همیشه مورد تحسین بودم ،سر کلاس با اینکه کمترین زن را بین همکسالام داشتم، تو کارگاه‌های حضوری،…. خلاصه خیلی مورد توجه و تحسین بودم و بعد دیدم که درسته ،و اصل یه چیز دیگه است و من قبلاً چقدر تو در و دیوار بودم ،

      و کلاً تو همون دوران ، راه و روش باور سازی رو منطقه کردن باورها، برای ذهن خودم، رو متوجه شدم

      که فکر می کنم برای هر کسی متفاوته

      مثلاً وقتی شما میگی من همزمان کار می کنم و باورهام رو گوش میدم و رخنه می‌کنه تو ناخودآگاهم

      ولی برا من اینطوری نیست باید راه برم و باورهایی که ساخته ام رو با هدفون ونه هندزفری که هیچ صدایی رو نشنوم تکرار بشه تو گوشم و همزمان هم خودم تکرارش میکنم و ذوق زده میشم و بعد متوجه میشم که دارم فرکانسهای عالی میفرستم

      چقدر ذوق زده شدم که اینقدر تمرکز شما جواب داده و همزمان دو تا سفارش اون هم از خارج از کشور گرفتید ،افرین به این تمرکز لیزری ،

      و اون الهام نیمه شب شما ،که دقیقاً واضحه صدا و هدایت ه خداونده که فعلا با همون متریال قدیمت کار کن

      برسید به تمام آرزوهای زیبا تون ،

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        شهریار گفته:
        مدت عضویت: 1468 روز

        سلام دوستِ عزیز

        بله دقیقا با همین صلوات شماری که میگم منم راه میرمو هی میرم جلوی آینه به خودم میگمشون،ینی یجورایی تو یک ساعت بمب بارون میکنم خودمو از باورای درستی که پیداشون کردم،چه با تکرار چه منطقی کردنشون.

        دقیقا شاید قطره قطره اینا میان و دیده نشن،ولی تاثیرش رو میذاره قشنگ و به مرور معلوم میشه.

        مرسی برای کامنت خوبتون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: