سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 185

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار زینب عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

بنام خدایی که بــــــــــشدت کافیست

استاد جان، مریم بانو و دوستان ارزشمندم ســـــــــــلام، عـــــــــــــــاشقتونم

خدای من شـــــــــکرت شکرت شکرت که انتخاب کردم در این مسیر الهی باشم و تو هر بار شگفت زده ام میکنی با زیبایی ها و آسانی ها و نعمت های بیشتر

من عــــــــــاشق قسمت هایی از سفرمون هستم که عکس منتخب فایل های اون تصویر استاد عزیزم و مریم جان باشه، اصلا دیوانه میشم و هـــــــر چی تحسین کنم این رابطه زیـــــــــبای عاشقانه توحیدی رو کم هست، استاد عزیزم و مریم جان نوش تک تک سلولهای وجودتون باشه این رابطه نـــــــــاب

دیشب داشتم یه کلیپی تدوین میکردم و با عشق انجامش میدادم که دیگه چشام دوست داشتن استراحت کنند و گفتن زینب دیـــــــــگه بخوابیم و منم گفتم چشم، یادم رفت سپاسگزاری ام رو بکنم ولی خـــــــدا رو شکر مینم که این سپاسگزار بودن داره هر روز بخش بیشتری از وجودم رو به خودش اختصاص میده و دیشب هم تو خواب و بیداری سپاسگذاری ام رو انجام دادم از اتفاقای خوب کل روزم از حال خوبم، از زمان و مکان های مناسبی که خداوند من رو هدایت کردم که تـــــــا همون چند دقیقه قبل اینکه خواستم بخوابم هم ادامه داشت، تو کامنت های قبلی ام گفتم که یه مسأاله ای پیش اومد تو کارم و مخصوصا با قسمت دهم از دوره روانشناسی ثروت یکم یاد گرفتم که مسائل قراره ظرف وجودی ام رو بزرگتر کنند و بهم یادآوری کنه زینب تو اشرف مخلوقات خدایی پـــــــــس باید رشد کنی این جهان جهان رشد و نعمت هاست یا رشد میکنی یا رشد میکنی تـــــــــــــمام و درک همین یه چیزی که هنوز باید بیشتر و بیشتر تو وجودم بشینه ولی بازم همین الانش شروع شدن باز شدن درها و اتفاقات ناب و بــــــــرکت ها بعد اینکه تسلیم بودن رو انتخاب کردم، دیشب دیدم یکی از همکارانم بهم پیام داده حال و احوال پرسی و شماره کارتت رو بده یه مبلغی باید واست واریز میکردم برای فلان برنامه، درحایل که اصلا نه من ازش خواسته بودم نه اصلا تو ذهنم بود نه حرفی زده بودم، خدایا شـــــــــــــکرت

و اما این قسمت، صبح که بیدار شدم بعد نوشتن ستاره قطبی ام گفتم بیام تو سایت چند تا کامنت بخونم که دیدم اِ قسمت جدید سفرمون هم اومده زود دانلود کردم و با صبحانه ام نشستم نو شجانش کردم، اولش که PLAY کردم برای چند ثانیه فکر کردم حواسم نیست یه فایل دیگه ای رو تو لب تابم پلی کردم بعد گفتم من که رپ ندارم تو لب تابم نوار بالای فایل رو دیدم که نوشته بود سریال سفر دور آمریکا، گفتم پس خودشه بزار پخش بشه ببینیم این قسمتمون چی داره واسمون که ِیاد یگیرم، استاد جان ممنونم که تو این قسمت های سریال های سایت سعی میکنید از هر چیز زیبایی فیلم بگیرید حتی اگر اون چیز جزو علاقمندی شما نباشه مثل همون نمایشگاه ماشین های قدیمی

من سبک رپ رو علاقه ای ندارم ولی از حس و حال نابی که وقتی خواننده اش میخونه لذت میبرم مثل محمدرضا عزیز که وقتی داشت میخوند با تمام وجودش میخوند، چشمهاش ، دست هاش قلبش همه درگیر بودن و نقش داشتن و انگاری تو خلسه میرفت، فقط خودش بود و خدا و چقدر تحسین کردن رو درست انجام میده استاد و باعث برانگیختن بیشتر احساس طرف مقابلش میشه، یاد اون قسمت از زندگی رد بهشت افتادم که دو آقا اومده بودن پرادایش ولی خــــــیلی گارد داشتن برای ارتباط گرفتن ولی چــــــقدر استاد تونست از طریق ارتباط درست کاری کنه اون آقا هر چی عکس داشت تو گوشی اش از خانواده اش رو نشون بده و روز بعد کلی هدیه هم بیاره واسه استاد و مریم جون

خدایا شــــــــکرت برای این خونه زیبامون که هر روز یه حیاط جدید زیباتر رو داری و هر چی میخوای داره، برای شستن لباس هم نمی خواد کلی بند بزاری از فضای خود کمپر هم میتونی استفاده کنی

و اما نوبتی هم باشه نوبت خرید هست اونم چه خـــــــــــــریدی….. کباب اونم از نوع کوبیده اش که قراره برای 8 تا پسر خوشتیپ امـــــــــــــــا گرسنه درست بشه نوش جون کنند :) و مثل همیشه همونطور که از خدا خواستیم در بهترین زمان و مکان بودن را برای این کباب های خوشمزه هم به جایی هدایت شدن استاد و مریم جون که اگر میخوای طعم واقعی نــــــــاب کباب رو داشته باشی باید بری اینجا که یک فروشگاه ایرانی و ارمنی هست با کلی کباب های خوشمزه ای که منتظرن فقط ما بریم بخریم و بزنیم بر بدن

چقدر خانم فروشنده زیبا و خوشرو بود چـــــــــقدر مدل و رنگ موهاش زیباست

و اما بعد خرید این کباب های خوشمزه همراه میشیم با این پسرهای خوشتیپ خوش استایل که وسایل کباب رو هم اینقدر که حرفه ای هستن منقل هم خودشون با خودشون اوردن که خود منقله حرف ها داره واسه گفتن مخصوصا اون آپشنی که خودش یه مسأله مهم رو برای کباب کردن درست کرده با فقط یه تغییر کوچیکِ ساده

چقدر لذت بخش بود و خوشمزه تر این ناهار با همکاری گروهی که نقش اول هم به آقا عرفان عزیز که لباس آشپزی هم بوشیده :)) چه گوشتی بود خـــــــــــدای من چه رنگ و رویی داشت، واقعا جراح هم با این تمرکزی که عرفان عزیز سیخ میکرد کار نمیکنه :)) چـــــــقدر با تمرکز و ظرافتی سیخ میکرد کباب ها رو، دمت گرم عرفان عزیز، نوش وجودتون باشه، انشاله همین کباب ها رو یه در زمان و مکان مناسبش به همراه بقیه دوستانمون بر بدن بزنیم :)

و اما بخش آخر این قسمت از سفرمون و تصاویر نــــــــــــــابی که با درون بچه هیولای فــــــــــوق العاده گرفته شده؛ خــــــــــدایا شـکرت برای این درون فوق العاده که با کـــــــــلی تصاویر نابی که به لطف استاد عزیزم ثبت کرد چــــــــقدر بزرگتر شدم و لذت بردم، خدا جونم من این درون هیولا رو میخوام

و اما ترکیب این فورد و تراک کمپر و این طبیعت نــــــــــابی که با درون ثبت شده و آهنگ محمدرضای عزیز یه ترکیب برنده ای هست که فقط باید لذت برد ازش، چقدرصدای محمدرضای عزیز با این موسیقی زیبا و عرفانی شده، محمدرضای عزیز بــــــــی نهایت تحسینت میکنم که دو ساله فقط شروع کردی ولی داری نتایجش رو نوش جان میکنی مخصوصا این آهنگت که آخر این قسمت پخش شد با این موسیقی عرفانی فوق العاده شده بود و لذت بردم ازش، برکت باشی

هر لحظه مون توحیدی تر و ثروتمندتر در پناه خدای وهاب

منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    253MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

376 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فهیمه پژوهنده» در این صفحه: 8
  1. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2180 روز

    بــنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین

    سلام به استاد جانم، به مریم جانم به تمام دوستان جانم

    ……………………………………………………

    فقط من اول صبح با چشمای تازه بازشده به جهان برای شروع دوباره و آماده ارسال فرکانس های جدید،یهو وسط این گیج بودن از خواب و حس عجیبی که از دیدن خواب و چالشی که خودموانداخته بودم و دنبال راه حلش بودم،یکجای ناشناخته بود،اما کلی خوشحال و آرام….بعد یهو گفتم بذار اینبار اول فایل رو قبل کارهای روزانه همینطور درازکشیده تو تشک، یکم آنلاین نگاه کنم، هنوز همسرجان هم بیدار نشده بود امروز هم قراره به بدن استراحت بدم و ورزش نکنم، پس آخ جون برو که آنلاین یکـــم ببیــــن. آره داشتم میگفتم با اون چشم های تازه بیدار شده و هنگ شکرگزاری از نعمت ها و فایلی که قراره منو با من خودش ببره به عمق داستان زندگی باعشق و توحید

    فقط من اولش هنگه این پسره رپ خون بودم،اون چی میگه… داستان چیه؟! چشم هام بیشتر باز شد و بیشتر از خواب پریدم. خدایا داره فارسی رپ میخونه. (من خیلی با حس و حال این آهنگ ها و سبک های جدید آشنا نیستم و یکمم سختمه تا اصلا درکشون کنم یا با اون سرعت خوندنشون ذهنمو عادت بدم. )

    خدایی سبک رپ سرعت و ریتم ادا کردن کلمات شون خیلی متفاوت و البته خیلی خلاقانـه است و انصافا نفس هــم میخواد. شاید روی حنجره و گام های صدا کار نکنن مثل سبک های سنتی که استاد شجریان و امثال اون میخونن اما اینم برای نسل جدید خواننده ها یک سطح و لول از خوانندگیه…بگذریم من اصلا در حدی نیستم اونا رو بررسی کنم یا مهارت و زیبایی کارهاشون رو ببینم.

    فقط چهره اون پسر رپ خون با تمـرکـزی که داشت و سعی میکرد بــهترین حالت خودش رو ارائه بده رو دیـــــدم.

    دیــــدم با چه شور و علاقه ایی داشت میخوند،

    دیــــدم با چه حـــس و حالی رفته بود تو قالب کلمات و ریتمی که بهشون داده بود.

    دیــــــدم انگار جوری که سراسر فقط موجی از صدا برای انتقال احساس پشت هر کلمه و جمله ایی شده بود که باهاش دست ها و انگشت هاشم تکون می داد و خلاصه تو فاز خودش بود.

    دیــــدم که داشت فقط در لحظه اکنــون عشـق میـکرد.

    حالا اینکه چی میخوند و متنش چی بود، بـمـانــد. باید چندبار گوش بدم و شاید بنویسم تا بفهمم. اما در کل جالب بود که یکجایی مفهومش این بود که می گفت: جایی که غم نباشه.

    خدایا شکرت برای اینکه تو سفر چقدر شگفت زده میشیم، با آدم های مختلف و علایق و کسب و کارهای مختلف اشنا میشیم اینکه با این پسر جوان بنام محمدرضا عربی که دوساله حرفه ایی خوانندگی به سبک رپ رو شروع کرده آشنا میشیم و استاد جان هم بخاطر لطف و عشق بدون چشم داشت تون کنار همون خیابان ازش در اون شب فیلم میگیره و با تمام شوق و ذوق علاقه اش رو دنبال میکنه و با صبوری فیلمبرداری میکنه. و استاد چه وجه پر از شور و شوقی رو هم از محمد رضا برانگیخته میکنه، وقتی اهنگ اول رو خوند و چشم هاش لحظه ایی ما رو دید فقط برق چشم ها و نگاهش رو با قلبم و اون فرکانسی که از تمام وجود و علاقه اش میومد رو دیـــــــدم. وقتی گفت بـرای بچــه های فلوریـدا، همونجا گفتم ما رو میگه ما بچه های فلوریدا هستیم، ما به خدا اعتماد داریم

    IN GOD WE TRUST

    ما بچه های زندگی در بهشتی هستیم، ما رو گفت و تقدیم کرد به ما و این یعنی هر کدوم از ما میتونه نقشی داشته باشه برای شهر زندگی در بهشت در فلوریدا… بچه ها یکم به این جمله فکر کنید. من نمیدونم چطوری یا کجا…. اما خیلی خوب حس میکنم یک روزی، یک جایی روی این کره خاکی جمعی از آدم های متفاوت، با نگاهی متفاوت از نگاه اکثریت کره زمین شهری رو خواهند ساخت. چرا که نه؟! فرق نمیکنه کجا. شاید چند نقطه باشه از این کره زمین ولی حتما تو تاریخ و جغرافیای این کره خاکی خواهیم ماند.(مثل ایرانی های مقیم لس آنجلس که اصلا حال و هواش با بقیه جاها فرق داشت)

    خدایا شکرت برای این ایده ها و این امیدها و این آینده روشن و زیبایی که به قلبم میاری، جوری که صرفا فقط با نوشتنش نفسم بند میاد، دیگه تصور کردنش پیشکش… خدایا شکرت برای این افکار زیبا و امید بخش و انگیزه بخشی که در ذهنم حاری میکنی و میگی تو فقط تبدیل کن به کلمه تا یادت نره. چون تو انسانی و فراموشکار منم میگم چشم، چی بهتر از این، کجا بهتر از اینجا….

    خدایا شکرت……………………… …………………….. ………………………….. …………………

    استاد شما چقدر عشق دادی به این پسر، وقتی گفت یک کار دیگه یخونم و شما گفتین ادامه بده و گفتین حتــمـا و چه آهنگی بود آهنگ دوم و من اصلا اشک تو چشمام جمع شد… درست ترین و به موقع ترین بود اون آهنگ و متن.

    چقدر این پسر داشت توحیدی پیش میرفتو چقدر توحیدی جواب استاد جان رو داد. وقتی ازش پرسیدین کی میخوای آلبوم بدی؟! با یک لبخند و اون نگاه و برق چشماش گفت هروقت بشه

    اصلا عجله ایی نداشت

    اصلا نگرانی تو وجودش نبود انگار

    اصلا صبر و تکامل رو انگار داشت زندگی میکرد

    اصلا انگار در لحظه داشت فقط زندگی میکرد.

    یعنی جوابی که داد منو خیلی گرفت و خیلی تحسینش کردم.

    تحسین اش کردم که استاد رو نمیشتاخت و به استاد گفت سلطان، حالا شاید از نظرمالی خیلی پایین بود.

    با اینکه حالا برحسب عادت یا تیکه کلام گفت سلطان یا اونجا به استاد آگاهانه گفت نمیدونم. فقط من یاد این صحبت استاد افتادم که میگن:

    لذت میبرم از جوان هایی که شاید از نظر مالی پایین هستن چیزی ندارند، ولی جلوی یک ثروتمند با قدرت حرف میزنن، سرشون پایین نیست، محکم حرف میزنن. خدا رو در اعماق قلب شون قبول دارند و بهش ایمان دارند که اونه فرمانروای آسمان ها و زمین و کل کیهانه.

    واقعا لذت بردم و یک هیجان و شور وصف نشدنی از این قسمت در من ایجاد شده. نمیدونم چی اما میدونم خیلی قشنگه و این حس رو دوست دارم. اصلا نمیدونم چطور نوشتم فقط انگار مثل کسی که گوشه رینگ نشسته، دارم به اون لحظه و اون اتفاق و اون پسر و اون رفتار استاد و اون همزمانی و آهنگ دوم فکر میکنم، هجومی از افکاری که میگه:

    خـــدا همه جاهست

    خــــدا همه چیز میشود همه کس میشود

    خــــدا یک جریانه و جاری، تو فقط چـــقـــدر آماده ایی برای شیرجه زدن تو این جریان سیال و روان، تو چقدر رها هستی و سبک برای اینکه این جریان تو رو با خودش همراه کنه و تو رو شکفت زده کنه؟؟؟؟؟!!!!!…

    خدایا منو آماده تر کن، خدایا من آماده ام که منو با خودت در این جریان ببری و غرق در شگفتی هات بشم. با عشق با شور بی قضاوت بی اختیار…. خدایا دوست دارم که عاشقمی.

    ………………………………… ……………………………………. ………………………………..

    فقط حال و هوای تراک رو ببین.

    خدایا شکرت که تراک رو تونستیم با کلی لباس تزیین کنیم و ببینیم

    خدایا شکرت برای تزیین شدن تــراک با اون لباس های تمیز و خوش رنگ و لعاب… راستش این قسمت به یاد کارای خودم افتادم که وقتی لباس زیاد باشه. چه جاهای خلاقانه ایی لباس های نم دار رو آویزون میکنم و تازه یکجور میچینم که لذت میبرم و این شلوغ شدن و بی نظمی که ظاهرا در خونه ایجاد میشه رو برای خودم پر از حال و هوای خوب میکنم.(ناگفته نماند تو این دوسالی که کلا سبک و شهرمون از اساس تغییر کرده و شستن لباس ها و خشک شدن شون هم تغییرکرده کــه شاید ظاهرا بنظر خیلی ها که چون ماشین لباسشویی دارند یا خشک کن و …سخــتــه

    موفقــیـت لـذت بـردن از مسیــر زنــدگی هســـت نـه مقصـــد من این جمله رو باور دارم و بهش در حد توانم عمل میکنم.

    اما من این نداشتن بعضی امکانات رو برای خودم توش درس هایی میبینم که خودم آگاهانه انتخاب کردم. آگاهانه از خیلی از راحتی ها و داشته هامون گذشتم که یکی اش همون لباس شویی هست.یادش بخیر و قطعا روزی خواهد اومد که تجربه متفاوت و ساده تر و راحت تر دیگه ایی از نظافت و شستن لباس ها خواهم داشت و من اینو از خدا میخوام تا منو آسان کنه برای آسانی ها و تجربه های دلنشین و سپاسگزارانه تر دیگه ایی)

    خدایا شکرت که هر صحنه از یک زیبایی پر از نکته مثبت و یادآوری برای منه که چرا الان اینجام و باورهام کجای این داستان قرار داره.

    خدایا شکرت برای دیدن این زیبایی

    خدایا شکرات برای لذت بردن از زندگی در هرشرایط و موقعیتی

    خدایا شکرت برای نگاهی که میشه هربار به تجربه های زندگی بهترش کرد و بزرگتر شد و ازشون رشد گرفت

    خدایا شکرت برای وجود مریم جان خلاق و زیبا اندیش من…تراک رو با لباس ها تزیین کرده و امکانات موجود برای انجام کار درست اینطور استفاده میکنه.

    خدایا شکرت……

    …………………………………………………………………………………………………………

    من اون صحنه که استاد از لای لباس ها دیده شدن و مریم جان روشون زوم کردن فقط کلی خندیدم. خیلی صحنه باحالی بود.

    نکات این صحنه باحال و فان از شستن لباس ها و آویزون شدن شون تو تراک:

    1. کار درست رو باید انجام داد

    2. اصل خشک شدن هست حالا چطوری بهت نسبت به شرایط و امکانات موجود گفته میشه.

    3. تجربه کردن از یک شکل متفاوت کارها رو انجام دادن خلاقیت و رها بودن از چهارچوب های قبلی رو میخواد

    4. در بند قید و بندهای خاص نبودن که شاید حاشیه هستن.

    5. دیدن یک تجربه به ظاهر ناخوشایند برای یک آدم منظم و تمیز با این نگاه که خونه تزیین شده با لباس ها

    6. ………….

    خدایا شکرت برای اینکه میگی تا بنویسم و من گاهی کم میارم از این سرعت. فکر کنم اگر رپ گوش کن و رپ خون قهاری بشم کم نیارم و سرعتم بره بالا….

    ………………………………………………………………………………….

    به به میریم خـــریـــد از یک فروشگاه ایرانی_ارمنی

    اونم خرید چی، خرید گوشت مخصوص کوبیده.قراره بریم یک 13 بدر بگیریم با پسرای باحال و دوست داشتنی.

    یعنی دیدن این حرکت تون هم منو کلی ذوق زده کرد استاد جان.فکر کنم همه ی اونا اهل عمل به دوره قانون سلامتی بودن که بدون نان قراره این کوبیده ها گوشت ها سرو بشه.

    عجب رنگ و لعابی داشت

    عجب جمعی بود بچه های سایت با استاد اونم بصرف مهمان شدن توسط استاد اونم چی کباب کوبیده صل اعلی…نوش جونتون. اون لحظات کنار هم بودن تون گوارای وجودتون. تحسین تون میکنم برای جمعی که بودین.

    استاد جان چقدر با جوان ها همراه بودین و با اینکه شاید یک سری رفتار و ضوابط شون با شما همخوانی نداشت اما شما بهشون حق انتخاب دادین و فقط شاید بدون قضاوت نظاره گر بودید.

    استاد جان واقعا قابل تحسین هستین بارها و بارها برای اینکه اینقدر با خودتون و دنیای اطراف خودتون با تمام تضادها و خوبی ها و بدی ها در صلح و صفا هستید.

    استاد جان اینکه بعضی ها تو تفریحات شون حتما باید دودی هم باشه من هیچ وقت درکشون نکردم و نمیپسندم چون اعتقادم بر این هست که اگر من چه توی طبیعت چه تو خونه و مهمونی نتونم خودمو به عشق و حال برسونم و نتونم از دورن شادی و عشق رو پیدا کنم یکجای کارم میلنگه…سعی کردم وابسته به هیچ عامل بیرونی برای لذت بردن از لحظه هام نباشم سعی کردم.

    ………………………………………………………………………………………………………….

    فایل آخر و حرکت تراک لابلای این کوه و زمین پهناور و دشت و شنیدن این آهنگ دومی که واقعا زیبا و پرمفهوم بود دیگه منو سرشار کرد.

    یعنی میشه از همین قسمت آخر کلی بنویسم.شاید تونستم دوباره بیام و بنویسم و بارها گوشش کنم

    .

    .

    .

    یکی موند یکی رفت

    یکی گرگ یکی سگ

    یکی خورد یکی کند

    یکی دل یکی شـر

    یکی عشق یکی درس(ترس)

    یکی چشم یکی تر

    یکی تو یکی مـــن که تموم راهــو دویدم

    زیر بار خم شدو کمرمو

    هنوز دنبال امـیـدم

    هی رفتمو گشــتم

    باغ دلـو گلـاشو چیدم

    تو این دیار غربت کسی جز خــــــــــــدا ندیـــــــــــــــدم

    یکی نبض یکی تـو

    که تمــوم رویــاتـو داری

    نـبینم که یه روزی بـکنی از ته دل گریه و زاری

    یکی تــو یکی مــن

    هنوزم پشـتـتـو دارم

    اگه خورشید غروب کرد من واست ماهــو میـارم

    یکـی فرداشو سـاخت

    یکـــی اراده داشــت

    یکی من بـی ذوق

    هر دفعه می باخت…………………………………

    کسی جز خدا ندیدم

    اینم قسمتی از شعر تقدیم با عشق با کمک همسر عزیزم تقدیم به ما

    یکی دنیاشــو ساخت

    تو این دیار غربت کسی جز خــــــــــــدا ندیـــــــــــــــدم

    سپاس بخاطر این درون

    سپاس بخاطر این دنیای پهناور

    سپاس بخاطر این زیبایی ها

    سپاس بخاطر این فراوانی ها

    سپاس بخاطر این حرکت ها و گسترش ها

    سپاس بخاطر این علایق و تفاوت ها

    سپاس بخاطر این قسمت که منو رشد داد….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  2. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2180 روز

    سلام به شما دوست همسفر و هم مسیرم

    سلام به شما محمد علی زینبیا عزیز

    چقدر حس کامنت تون رو دوست داشتم و تحسین تون کردم و گفتم دمتش گرم حال و حس خودش رو به روشی که بلد خوب کرد و حضور خدا رو حس کرد. عشق خدا رو حس کرد لحظه رو دریافت و خودشو در لحظه با حال خوب بدون ترس از آینده یا غمی از گذشته رها کرد و اینطور هدایت شد تا چیزی رو بشنوه و ببینه تا اشک شوق قلبش رو باز بکنه زلال بکنه برای حضور و عشق خدا…با تحسین زیبایی ها بدون قضاوت…

    منم سبک رپ رو علاقه ایی ندارم. اما آهنگ دوم منو منقلب کرد و وقتی هم روی تصاویر درون بچه رفت دیگه شاهکار هنری شد. و این درس رو از رفتار استاد گرفتم هرکسی هر علاقه ایی داره تو بهش با زیبایی و تحسینت و عشقی بدون چشمداشت پیش بری، اون وقت خدا یکجور با همون سبک رپ غافلگیرت میکنه که انگار اون آهنگ بعضی کلماتش و تضادهایی که میگفت از استاد توحیدی پر از عشق مون میگفت.

    من سعی کردم تو کامنتم اون بخش های خوب و جذابش رو آخر کامنتم بنویسم مایل بودید میتونید بخونید دوباره…

    نمیدونم چرا همچین پیشنهادی دادم یا چی شد براتون کامنت خواستم بنویسم و چی میشه که طولانی میشه کامنت هام . فقط میدونم با عشق فقط دست به قلم میشم تا توجه کنم به زیبایی و خوندن کامنت ها و نهایت تحسین و تشویق شما دوستان گلم…با عشق و شادی براتون نوشتم

    براتون بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی رو از الله یکتا خواستارم.

    ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2180 روز

    سلام به شما محمد فتحی عزیز(مارکوپولوی خودمون)

    حالت چطوره؟چقدر دلم برای خوندن کامنت های باحالت تنگ شده بود. نمیدونم به چشم من نخورده یا واقعا کم پیدایی. البته من خیلی د خوندن سرعت بالایی ندارم و نمیتونم همه کامنت ها رو همیشه بخونم.اما خوشحالم امروز کامنت شما رو دیدم و اسم و عکس پروفایل پر از حس خوبت رو…واقعا سپاسگزارم برای ردپای قشنگت در این سفر زیبا. چقدر قشنگ اشاره کردی به آهنگ بابل با خودم میگفتم برام آهنگ آشناست، البته فکر کنم من فیلمشو ندیدم خیلی اهل فیلم نیستم یک سرچی زدم آهنگ رو پیدا کردم شاید فیلم رو دیدم اگر دیدم خوبه.باززم سپاسگزارم.

    به به چه جای قشنگی برامون ردپا گذاشتی از خودت چه جای قشنگی من تا حالا خوزستان نیومدم.

    انشالله از ازمنستان برامون کامنت بذاری یکجای خفن در اونجا…مهاجرتتو نزدیک میبینم مثل اینکه حس میکنم ما هم دیگه کم کم باید بفکر حرکت هایی برای مهاجرت باشیم حالا یا ترکیه یا ارمنستان یا گرجستان یا تاجیکستان. البته همسرم نظرش روی ترکیه است.

    واقعا خوشحال شدم در مسیر علایقت قدم برداشتی خوش بدرخشی. استوار و پایدار تومسیر علایقت پیش بسوی خواسته هات و خداجون پرقدرت بتازی محمد جان. با عشق منتظر نتایج و قدم های عالی ات هستم

    خداوند عاشقانه دوست داره تا ما ثروتمند بشیم

    براتون بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی رو از الله یکتا خواستارم.

    ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  4. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2180 روز

    سلام به شما اسدالله جان عزیز

    چقدر زیبا نوشتی، چقدر ب نکات خوبی توجه کردی، چقدر قشنگ توجه کردی به عکس کاور و حسی که در اون عکس بود و خاطراتی که از عشق عکاسی به یاد آوردی رو اینجا برامون تعریف کردی. وقتی گقتی دوست داری عکس بگیری گفتم ایول اینــه مثل خودم. اصلا یک جوری شده این مدتی که شهر خودمون نبودیم همه از من یاد میکردن جای فهیمه خالی که ازمون عکس ها و سوژه های خوب بگیره همونا که گاهی هی میگفتن تو چقدر عکس میگیری. خدایی من از آدم ها، زمین، آسمان قاصدک برگ گل و گیاه ساختمون بگو از چی عکس نگرفتم. از خودمون که نگم برات و کلا خیلی حالم خوبه و لذت میبرم از شکار لحظه ها و شکار زیبایی در هرچیزی…ممنون که یادم انداختی چقدر این علاقمندی منم به عکس گرفتن ارزشمنده و من این وجه خودمو دوست دارم و برام اهمیتی نداره بقیه چی میگن یا چه نگاهی به من دارن مهم خودمم که میدونم و لذت میبرم و با عشق این کار رو میکنم. تازه فکر کن گوشی خودم کیفیتش خوب نیست و با گوشی همسرجان عکس میگیرم اگر گوشی خودم عوض بشه چی میشه. یک هارد اکسترنال دو ترابایتی داریم اما همسرم میگفت وقتی گوشی برات بخریم من باید بفکر یک هارد دیگه باشـــــم خخخخخ…خلاصه که لذت بردم اینقدر زیبا، دقیق نوشتی…سپاسگزارم از دست به قلم شدن هات و وجودت.

    ممنونم که کامنت قبلی که در پاسخ به من دادی الانم که یادش افتادم قلبم رو باز میکنه و خوشحال شادترم میکنه واقعا صمیمانه ازت سپاسگزارم اسدالله جان…

    هفته ایی غرق در شادی و عشق و ثروت و برکت بسازی با توکل به الله یکتا

    ارادتمند شما فهیمه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  5. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2180 روز

    سلام به شما محمد عزیز

    واقعا بخاطر این کامنت زیبات سپاسگزارم.چقدر زیبا شروع کرده بودی:

    “به نام خداوند بلند آسمان،خداوند خاک و خدای جهان”

    واقعا لذت بردم از اولش و درانتها هم با اون پیشنهاد و یادآوری عالی ات در مورد شناخت خدا دیگه کولاک کردی. حتما دوباره میام فردا شعر قصر امین پور رو میخوانم.واقعا زیبا بود سپاسگزارم که برای ساختن باورها درمسیر توحید داریمت واقعا ممنونم محمدجان واقعا سپاسگزارم.

    بخشی از متن آرامش در پرتواگاهی که امروز نشانه ی من بود تقدیم با عشق

    پس از تئوری کوانتوم، دانشمندان، اساس همه جهان را انرژی می‌شناسند. همه کائنات جلوه‌های مختلفی از نوع مشخصی از انرژی هستند که که به انرژی کیهانی شناخته می‌شود. سنگ و فلز، گونه‌های فشرده و افکار و احساسات تو گونه‌های رقیق این انرژی هستند.

    خدا یک انرژی هوشمندی است نه زایده شده و نه میزاید بلکه از شکل و حالتی به شکل و حالت دیگری درمیاد. مثل وجود تو که بخشی ازاین انرژی هوشمندهستی….

    ارادتمند شما فهیمه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2180 روز

    سلام به روی ماه شما اسدالله عزیز

    وای که چقدر خوشحالم از این کامنتت، وای که چقدر ذوق کردم از این همزمانی ها…

    واقعا چقدر قشنگ داری تلاش میکنی برای دیدن این نشونه ها و شنواتر و بیناتر شدن در زبان خداوند. واقعا چقدر خوبه. من واقعا تشویت میکنم از صمیم قلبم اما همینجا باید اعتراف کنم منم یکی مثل خودتم انگار. چقدر شباهت داریم در این موضوع که منم تا همین چند وقت پیش درگیر بودم و برام سوال بودرفتن در یک مسیر شغلی همراستا با علاقه ام.اصلا خدایا علاقه من چیه؟ میدونی گاهی ما خوب میدونیم که علاقه مون چیه اما زیر خروارها خاک و باورهای محدودکننده و مخرب مدفون شدن. مثلا من میدونم از عکسای خوشم میاد، میدونم به نجوم و زمین شناسی علاقه دارم، میدونم اصلا عشق نجوم بودم از دوران راهنمایی. و کتاب های آیزاک آسیموف که اصلا فیزیک بلد نبودم رو میخوندم. میدونم رفتم داخلش ستاره شناسی بصورت آماتوری یاد گرفتم در شهر خودم مشهد(قبل اینکه مهاجرت کنیم به تهران) مدرس نجوم بودم و پرزنتور افلاکنما و اونجا لحظاتی که با بچه ها بودم مشغول ارائه یا تو افلاکنما برنامه گردانی میگردم لذت بخش ترین بود برام من اینا رو میدونم. اما این باور مخرب و محدود کننده که از علاقه نمیشه پول دراورد یا اینکه تو نجوم که پول نیست. آخه کی با اینکار پولدار شده یا اصلا این چه شغلیه و …. یا اینکه شاید این باور رو دارم که کار و لذت باید از هم جداباشه پس شغل و علاقه نمیتونن باهم یکی باشن.خلاصه اگر همین فرمون رو ادامه بدم کلی باور از من میریزه بیرون که قطعا شما هم در لایه های ذهن و تفکر تون دارید. اما چیزی که من از شما درک میکنم و گفتم چقدر شباهت داریم مثل خیلی آدم های سردرگم در این موضوع بحث باور کمال گرایی هست. دوست عزیز باور کمال گرایی خودتو سعی کن رفع کنی مثل من. بیخیال اشتباه باشه یا هر شکلی. اصلا خارج از قالب و چهارچوب عمل کن بیخیال. مگر الهام و شهود رو میشه تو چهارچوب و عقل گذاشت…پیشنهاد میکنم مقاله های مربوز به این موضوع رو اگر بهش برخورد نکردی یا اگر خوندی یادت رفته برو یکسری بزن. این مسیری بود که من وقتی دنبال جواب این سوال بزرگ رفتم پیدا کردم. دیدم این باورها یکجورایی ریشه در یک باور بزرگتر بنام کمالگرایی دارند. بعد منم یک روزی همین حوالی دی ماه 1399 از خدا نشانه خواستم که من چه کسب و کاری رو با شرایط و امکانات موجود شروع کنم…داستانش طولانیه اما واقعا هدایتی و جذاب. حالا خلاصه کنم. من یک شب رسیدم به نویسندگی به نوشتن کتاب در موضوع نجوم در رده کودک و نوجوان…خلاصه که همون شب مگر خوابم برد یکی فقط منو کنار تشکم نشوند انگار و فقط تند تند نوشتم فقط نوشتم اینقدر بدخط و اشتباه که صبح خوندم خندم گرفته بود. اما من اون شب یک فصل و مقدمه کتابی رو نوشتم و با همین ایمان خدا به من چنان قدرت و انگیزه ایی داد برای حرکت، برای مهاجرت برای راهی شدن با همسرم دست خالی به تهران. آره با ما با چندتا چمدان اومدیم تهران و منم دنبال رویایی که تو وجودم منو راهی کرده بود اومده بودم بنویسم و تموم کنم یا شروع کنم داستان اون کتاب رو.خلاصه کلی ماجرا کلی اتفاق ها و کلی ترمز من نتونستم هنوز اونو تموم کنم. پارسال از این بیکاری دیگه خسته بودم تو تهران دنبال کار نبوده یک کار بهم پیشنهاد شد و گفتم برم اینقدر الکی نشینم تو خونه مثلا روی باورهام کار کنم برم یک کاری بکنم. آحه من از کار قبلی ام در مشهد استعفا دادم با اینکه با یک شرایط عالی بهم پیشنهاد دورکاری داده شده بود. خلاصه اون زمان برای یک استارتاپ قرار شد تو بخش تولید محتوا کمک کنم بعد سایت شون رو که هیچی نبود و فقط یک قالب بود گفتن روش کار کنم. گفتم من اصلا بلد نیستم، اصلا سایت چی هست، وردپرس چی هست…خلاصه چند هفته ایی درگیر بودمو و سرگرم و با کلی سرچ سعی داشتم دنیای جدید رو درک کنم. تا اینکه از اونجایی که نمیدونم چی شد قرار شد سایت رو بدن به یکی دیگه و شرایط همکاری جوری پیش رفت که هم نخواستم ادامه بدم هم یکجورایی چون استارتاپ بودن براشون نمی صرفید. اما من مدتی بود که بعد اونجا میومد تو یوتیوب و سایت های ایرانی دنبال آموزش فتوشاپ و وردپرس و کلی فایل دانلود کرده بودم تا از صفر یاد بگیرم.گذشت و گذشت باز من موندم این سوال و اینکه خب پس چیکار کنم. نوشتنمم که دیگه نمیاد اصلا این باور اینقدر قوی بود اینکه پول نمیشه، الان شوهرم تو خرج خونه اونم تو ای شرایط جدید تنهاست یک کاری بکن. اصلا من همش اون روزا انگار تو برزخ بیکاری و تشنه پیدا کردن کار مورد علاقه ام بودم. اصلا دلمم نمیخواست تدریس آنلاین هم انجام بدم.

    خلاصه که تا همین چند ماه پیش دوباره بخاطر سلسه اتفاق ها و ایده همسرم برای داشتن سایت و اینکه گفتم من یاد گرفتم هاست و دامنه خریدن رو. من دیدم میشه با وردپرس بدون برنامه نویسی شروع کنی. باعث شد همسرم بگه پس خودت شروع کن و البته بماند که اینجا هم بازم مقاومت داشتم و هنوز یک چیزهایی تو وجودم منو میترسونه نکنه نتونم، تو که بلد نیستی، تو حالا چند جلسه آموزش دیدی گیر کنی و نتونی سایت رو جمع کنی چی و و و…اما باید بگم من چند روزه به شدت دارم به وب مستر شدن فکر میکنم و امشب هم قراردادی که به همسرم داده بودم تا اگر قبول میکنه من سایتش رو شروع کنم و به عنوان مجری طراح سایت روش کار کنم.(آخه سر یک دعوا و تنبلی و ترمزهای من یک چند وقتی گفته بودم به من چه و اونم ناراحت از من. دیگه بیخیال شده بود)

    اینا رو گفتم این همه تند تند نوشتم تا به کجا برسم. به این سوال که من دقیقا از چی خوشم میاد؟ چه چیز مشترکی بین علاقه به نوشتن یا زمین شناسی که رشته مورد علاقه ی دانشگاهم هست تا نجوم و یکسری علاقمندی مثل تفریحات هیجانی مثل تجربه پرش از ارتفاع و کوه نوردی و صخره نوردی(اصلا اون قسمت صخره نوردا من که دوست داشتم جای اون پسر 8 ساله باشم) و همین علاقه به عکاسی و … که اگر بصورت کلی نگاه کنیم هیچ اشتراکی ندارند. اما من در خودم کشف کردم که من تشنه تجربه کردن هستم، تشنه ماجراجویی و کشف و پژوهش و تحقیق هستم. من عاشق اینم که سرچ کنم و یاد بگیرم و یا اینکه خودمو به چالش بکشونم. پس من به ارزش مشترک بین همه ی اینا رفتم و ادامه دادم وردپرس رو که اصلا خارج از همه ی مسیرهای مختلفی که من رفتم هست رو یاد بگیرم. چون توی این موضوع هم من کشف و یادگیری دیدم، توی این کار هم ذوق کمک کردن و خلاقیت به خرج دادن دیدم و اینکه ازادم و اینکه هر لحظه تو چالش بلد نبودن کلی افزونه و دکمه دارم. اصلا یکسری اصطلاحات رو دارم یاد میگیرم…اینا رو گفتم تا این تیکه اخر رو اینجوری بسط بدم که دوست عزیز ارزش و الویتی که برات مهمه رو پیدا کن. (هرکسی دلیل متفاوتی برای عکاس شدن و یا عکاسی دارند) شما هم بنظرم نقطه مشترکی بین تمام علایقت رو پیدا کنی کارت راحت میشه. و دنبال اون ویژگی تو هرکاری که نزدیک ترین و راحت ترین و هماهنگ تری با شرایط موجودت هست شروع کن. فقط شرع و قدم بردار حتی یک قدم کوچیک. حتی اگر قدم اولت با دومی هفته ها طول بکشه…نا امید نشو و باورهای مخرب و اون نجواها رو بشناس.

    اگر من همین دیدگاه رو داشتم شاید تا حالا یک کتاب خوب نوشته بودم و تموم کرده بودم. اما ناراحت نیستم اونو رها کردم خودمو بخشیدم برای این همه کمال گرایی و عزت نفس نداشتنم.(شاید مسیر تکاملم منم اینطوریه)اینا بخشی از مسیر رشد منه. اما الان شروع کردم از صفر یک چیزی بسازم. شاید دو ماه دیگه متوجه شدم به درد اینکار نمیخورم اما من با علاقه انجام میدم چون ویژگی و اون ارزشی که توی تمام علایقم با هم مشترک بودن رو داره….

    امیدوارم تونسته باشم منظورم رو بهتون رسونده باشم.

    امیدوارم این همه داستان گفتم و البته خیلی خیلی خلاصه کردم تونسته باشه بهتون ایده بده تا راحت تر شما هم از این مرحله عبور کنید.

    واقعا نمیدونی چقدر خوشحال شدم وقتی یهو بعد صحبت های همسرم اومدم تو سایت و نقطه آبی رنگ زیبا رو دیدم(آخه میدونید من خودمو شرطی کردم وقتی نقطه ابی رنگ میبینم برام مثل این میمونه که تو این مسیر دارم درست پیش میرم که یک دوست در مسیر توحید و پیشرفتم برام دست تکون داده. یعنی فهیمه سلام تو مسیر دیدمت،پس درست دارم میرم و یکی برام دست تکون داد. یکی رو دیدم آخ جون….واسه همین کلا با دیدن نقطه آبی کلی ذوق میکنم امیدوارم تا آخر همینطور باشم.)

    واقعا لذت بردم و واقعا سپاسگزارم که اینجا نوشتید…من فقط کلام خدا رو برای خودم لابلای جملات شما دیدم که بهم گفت فهیمه یادتـه توام درگیر این سوال بودی؟ یادته چقدر منتطر بودی؟ یادته چقدر با اشتیاق اومدی تا رویاتو دنبال کنی؟ یادته اصلا برای چی اومدی تهران و مهاجرت کردی؟ یادته که چقدر بهت نشونه دادم تا شروع کن اون ایده نوشتن چیزی بود که اون موقع برای اون زمان تو بود. اگر من بهت میگفتم پاشو برو تهران طراحی سایت یادبگیر و شروع کن مهارت هات رو بالا ببر که نمیشد اخه من اونجا لپ تاپ نداشتم، آخه اصلا هیچی از هیچ جا نمیدونستم. اصلا نمیدونستم من آدم برای کسی کار کردن نیستم شاید هرجا کار کردم عالی بودم اما روح آزادی خواه و اون اشتیاقت به یادگرفتن و ماجراجویی و تحقیق و کشف و تجربه کردن هیچ وقت خوشحال نمیشد. الان میتونی بیشتر درک کنی کار خودتو داشته باشی چقدر بهت ازادی زمانی و مکانی میده ونگران مرخصی گرفتن و اینکه چند روز مشهد پیش خانواده باشی نیستی. الان میفهمی من باید اینجا میوردمت تا اینا رو بهتر درک کنی. بری سرکار و اسارت پشت میز رو بهتر درک کنی…کله صبح تو متروهای شلوغ بری و آدم کوکی هایی رو ببینی که بدو بدو میرن سرکار و شب خسته و خوابالو برمیگردن…خدا جونم ممنونم که از لابلای این حرف ها این همه با من حرف زدی به یاد من آوردی که باید در همین نقطه صفر شروع حواسم به نجواها باشه و فقط از مسیر لذت ببرم.

    موفقیت لذت بردن از مسیر هست نه مقصد

    خدایـــا ما را به راه راست، راه کسانی که به آنها نعمت داده ایی هدایت کن نه گمراهان و آنهایی بهشون غضب کردی.

    خدایــا ما رو به راه استاد عزیزمون هدایت کن که در مسیر علاقه اش با عشق و لذت زندگی کرد و الانم غرق نعمت و ثروت و آزادی در تمام جنبه هاست.

    خدایــا به دوستانم به من اراده و ایمانی بده که وقتی راه درست رو پیدا کردیم قوی تر از قبل نجواهای ذهنمون رو با مهارت کنترل ذهن و تقوا بی اثر کنیم.

    سپاس برای این همه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2180 روز

    سلام رضوان جانم سلام به روی ماه قشنگت…

    ابتدا یک عذرخواهی به خودم و تو بکنم برای اینکه صبح تنها نقطه آبی رنگی که منو قبل شروع ورزش کردنم به وجد اورد پیام شما بود. همونجا قبل اینکه همسرم بیاد شروع کنیم برات با همون چشمان برق زده و جمع شده از اشک شوق که خدا چقدر با من زیبا سخن میگه. نوشتم با همون حال و هوا. یادم نیست چی بود…اما چون با گوشی نوشتم و بعد رفتم سراغ ورزش. خوشحال ازاینکه هم کامنت رو جواب دادم هم خوشحال از این یادآوری به موقع شما اینکه چرا این جمله رو تو ورزش استفاده نکنم. چرا اینقدر من عجولم سه هفته هم نیست دارم ورزش میکنم انتظار شکم زیباتر و عضلات سفت تر دارم. بیخیال برو از ورزشت لذت ببر چون موفقیت مسیر رسیدنه نه مقصد و نهایت رسیدن به یک اندام زیبا پس برو فقط لذت ببر…(یک همچین چیزایی نوشته بودم پرید و با اشک شوق رفتم تا روزمو رو بسازم)خلاصه بعد ورزش رفتم میدان انقلاب بعد گوشیمو صفحاتش رو بستم و نت رو بستم و ظهر متوجه شدم کلا کامنتم انگار پریده و به شما نرسیده.

    دیگه مشغول کارای دیگه بودم گفتم حتما میام برات مینویسم. تا اومدم دیدم دوباره نقطه آبی رنگ دارم. جواب دادم و دیدم به به انگار بازم نقطه آبی رنگ دارم. اصلا اشک هام جاری شد از اینکه خدا اینقدر قشنگ با این دستان روی زمین از صبح منو داره دیــوانه خودش میکنه.

    خلاصه که اومدم دیگه برای شما کامنت بذارم، یهو کنجکاوی ام گل کرد رفتم کلمه بسم فٰارِجَ الْهَمِّ و گفتم اشکال نداره اصلا شاید باید اون کامنت پاک میشده.هر چی میاد همون خوبــست…

    جوینده یابنده است، پیدا کردم اون قسمتی از دعای 54 صحیفه سجادیه است من ترجمه اش رو خوندم و باز خدا حرف هاشو به من باصدای بلندی تری زد…ایده این اومد که ترجمه رو اینجا برای شما هم کپی کنم.دوستت دارم دوست قشنگم واقعا سپاسگزارتم که دراین زنجیره پر از عشق و حس ناب و سپاسگزارانه امروزم بودی…چقدر خوبه هدایتی عمل کردن هدایتی نوشتن هدایتی جواب دوستان و کامنت دوستان پر از عشق ر خوندن. خدایا شکرت برای این همه که هسـتی

    ………………………………………………………………………………………………………………………………….

    دعای 54 صحیفه سجادیه

    ای زداینده‌ اندوه و برطرف کننده غم، ‌ای رحمن دنیا و آخرت و رحمت آورنده در دو دنیا، بر محمد و آلش درود فرست، و اندوه مرا برطرف ساز، و غم دلم را بزدای،‌

    ای یگانه،‌ ای یکتا،‌ ای بی‌نیاز،‌ ای کسی که نزاده‌ای و زائیده نشده‌ای و کسی همتای حضرت تو نیست، مرا حفظ کن و به پاکی آر، و گرفتاریم را برطرف کن. و آیهالکرسی و معوّذتین (سوره‌های فلق و ناس) و قل هوالله را بخوان و بگو:

    خداوندا، از تو می‌خواهم همچون خواهش کسی که نیازش سخت، و نیرویش سست است، و گناهانش افزایش یافته، همچون خواهش کسی که برای نیاز خود فریادرسی، و برای ضعفش نیرودهنده‌ای، و برای معصیتش آمرزنده‌ای جز تو نمی‌یابد،‌ ای صاحب جلال و اکرام، از تو درخواست عملی دارم که هرکه آن را بجای آورد دوستش داری، و یقینی که هر کس در مسیر قضای تو به آن آراسته به حقّ یقین گردد او را بدین خاطر نفع رسانی.

    خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، و جان مرا در حال ثبات و استواری بگیر، و نیازم را از دنیا قطع کن، و رغبتم را به رحمتت برانگیز تا شوق لقایت در سر داشته باشم، و مرا صدق توکل بر خودت مرحمت فرما.

    از تو بهترین سرنوشت گذشته را مسئلت دارم، و از بدترین سرنوشت گذشته به تو پناه می‌برم، پروردگارا، ترس بندگان، و عبادت خاشعان، و یقین توکل کنندگان، و توکل مؤمنان را از تو درخواست دارم.

    خداوندا رغبت و شوق مرا در گدایی‌ام مانند رغبت عاشقانت در گدایی‌شان، و ترسم را مانند ترس اولیائت قرار ده، و مرا در رضای خود چنان به کار‌دار که با وجود آن چیزی از دین تو را به خاطر وحشت از آفریده‌ای ترک نکنم.

    خداوندا این نیاز من است، پس رغبتم را در آن عظیم کن، و عذرم را در آن آشکار فرما، و حجتم را در آن بر زبانم گذار، و جسمم را در آن سلامت بخش.

    خداوندا هر کس روز کند در حالی که به غیر تو اعتماد و امیدی داشته باشد، پس من روز کردم در حالی که در همه کارها اعتماد وامیدم تویی، پس برایم برنامه‌ای مقدّر فرمای که پایان آن از همه فرخنده‌تر باشد، و از فتنه‌های گمراه‌کننده رهایی‌ام بخش، به حق مهربانیت‌ای مهربانترین مهربانان

    …………………………………………………………………………………………………………………………………..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2180 روز

    سلام دوست همسفر و هم مسیرم

    سلام به شما سعیده شهریاری عزیز

    وای که چقــدر کامنتت رو عالی نوشتی، چقدر قشنگ توصیف کردی چقدر این کش مکش بین قلب و منطق و نجواهی ذهنی رو قشنگ تو داستانت دیدی و برامون نوشتی. واقعا لذت بردم و ازت سپاسگزارم دوست ارزشمند و قوی مــن. خیلی خوشحالم که باهات آشنا شدم خیلی خوشحالم تو جمع بهترین ها هستم که دنبال پیشرفت و آزادی در تمام جنبه های زندگیشون هستند مثل من…واقعا زیبا بود واقعا بهت افتخار کردم حتما استاد جان هم برای داشتن چنین شاگردهایی که در عمل اموزه هاشو اجرا میکنند و در مهارت کنترل ذهن هربار ماهرتر میشن افتخار میکنه.

    من ایمان دارم توام یک روزی به بهترین جایگاه و شغلی سراسر آزادی زمانی و مکانی با بالاترین ارزشمندی ها میرسی. فقط باید قانون تمامل و صب یادمون نره اینا رو به خودمم میگم.

    سعیده جان بخاطر وجودت دراینجا سپاسگزارم و سگاسگزارم برای این ردپای زیبا…

    برات از الله یکتا بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی رو خواهانم

    ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: