سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 186

به نام خدای مهربان

سلام به استاد عزیزم ومریم جان

من برای اولین باره که میخام توی سایت کامنت بزارم و امیدوارم که بتونم حس خوبی به دوستانم بدم

من وقتی این فایل رو دیدم ناخودآگاه به چند سال قبل ترم بر گشتم زمانی که اگه همچنین صحنه ای رو میدیدم که زن ها و مردها دارن توی ی محیطی با هم میرقصن سریع میگفتم اینا چقد آدمای بدین، چقد گناه کارن وچقد از راه خدا دور شدن واز همین حرفا که توی اطراف ما پره

ولی الان میفهمم اینا چقد به خدا نزدیکن، اینا خود خود واقعی خودشونن، اینا بدون نقاب زندگی میکنن، از زندگی لذت میبرن وهر لحظه به خدا نزدیک تر میشن

ولی ماهایی که فک میکنیم به خدا نزدیک هستیم چقدر از خدا دوریم، ماها با نقاب زندگی میکنیم

من ادمی بودم که سال ها با نقاب زندگی کردم، هر کاری میکردم ففط برای گرفتن تایید دیگران بود نه کاری که واقعا برای دل خودم انجام بدم

که اتفاقا همین هم شد من تایید همه رو گرفته بودم همه ازمن تعریف میکردن ، همه جا من رو مثال میزدن من به اون چیزی که میخاستم رسیده بودم به ظاهر، اما من از درون داشتم خرد میشدم، هر روز عصبی تر ، بداخلاق تر، افسرده تر از دیروز

من چند سالی هست که با شما اشنا شدم اما باورهام انقدر خراب بود که راههی برای تغییر بمن نمیداد اما 2 ماه پیش تصمیم جدی گرفتم که خودم و زندگیم رو تغییر بدم

نمیدونید توی این 2 ماه چقدر زندگی من تغییر کرده

چقدر حال و احساسم بهتر شده

این بار تصمیم جدی گرفتم تا فقط کارهایی که خودم دوس دارم و حس خوبی بهم میده رو انجام بدم

من از بچگی عاشق لاک زدن بودم اما پدرم هیچ وقت این اجازه رو ب من و خواهرم نداد که لاک بزنیم وقتی هم که بزرگ شدم یچیزی توی درونم میگفت نکنه این کارو بکنی و کسی بدش بیاد و فکر بدی راجع بهت بکنه، خلاصه زمانی هم که کسی نیست که ادم رو محدود کنه خودمون خودمون رو محدود میکنیم

اما من تصمیمم رو گرفته بودم که فقط برای خودم ودل خودم زندگی کنم ، الان هرروز لاک میزنم حتی یک روز هم نیست که این کار رو نکنم، لباس هایی که سال ها آرزوش رو داشتم اما بخاطر دیگران نمیپوشیدم الان میپوشم فارغ از تمام حرف ها وقضاوت ها

هر روز اهنگ شاد میزارم وبا دخترم ساعت ها میرقصیم که دیدن این فایل هم مهر تاییدی بود بر کاری که 2 ماهه دارم انجام میدم و خدا بهم گفت همین راه رو برو که تورو به هرچیزی که میخای میرسونه

ی چیز دیگه گه از شما بسیار یاد گرفتم قائم به ذات بودن بود

من ادمی بودم که قائم به غیر بودم ، یعنی واقعا احساس میکردم که دیگران باید باعث شادی و خوشحالی من بشن

هرسال روز تولدم بدترین روز زندگی من بود، من همیشه ناراحت بودم که چرا کسی تولدم رو تبریک نمیگه چرا برام هدیه نمیخره ، یا چرا منو سوپرایز نمیکنه!!

اتفاقا 2 روز پیش تولدم بود، امسال کاملا فرق میکرد

من برای خودم کیک خریدم تولد گرفتم، عکس گرفتم برای خودم هدیه خریدم

با این احساس که من ارزشمندم، با احساس شادی و با ارزش بودن نه احساس قربانی بودن

تولد 30 سالگیم بهترین تولد زندگیم بود و اینکه ی جورایی دوباره متولد شدن من هم بود

من واقعا دوباره متولد شدم، من نمیخام اون ادم سابق باشم، میخام خودم ، باورهام و زندگیم رو تغییر بدم

توی این 2 ماه نمیدونید چقدر زندگی من تغییر کرده، احساسم نسبت به خودم و زندگیم فوق العاده شده، حتی من زیباتر هم شدم، صورت من همیشه جوش و جای جوش داشت توی این مدت انقدر صاف و سفید شده که هرکس میبینه میگه چکار کردی که انقدر تغییر کردی، در واقع من کاری نکردم، من فقط از درون تغییر کردم همین

منی که توی این 30 سال حتی هزار تومن درآمد نداشتم و همیشه به پدرم و همسرم وابسته بودم توی این 2 ماه درامد کسب کردم از توی خونه و از صفر از هنری که سال ها پیش یاد گرفته بودم فقط برای دل خودم و علاقم و اصلا فک نمیکردم ی روزی از چیزی که فقط برای خودم یاد گرفتم بتونم پول درارم، با اینکه مبلغش زیاد نبود ولی همین باعث شد که بفهمم که من هم میتونم ، من هم تواناییش رو دارم زندگیم رو خودم بسازم واین کامنت هم یجورایی تعهد من نسبت به تغییر زندگیم هست که خدا هدایتم کرد که بیام و کامنت بزارم

از خدای عزیزم ممنونم که من رو به این راه هدایت کرد، من احساس میکنم ثروتمند ترین آدم دنیام چون خدا رو پیدا کردم چیزی رو که سال ها بود گم کرده بودم والان دارمش، بقیش رو هم خودش برام درست میکنه

از شما استاد عزیزم هم ممنونم که درک خیلی از چیز ها رو برای من ساده کردید و باعث شدید نقاب ها رو از صورتم بردارم و طعم شیرین آرامش رو توی وجودم حس کنم

امیدوارم همه بچه ها و شما همیشه سلامت باشید و زندگی پر از ثروت و سعادت و خوشبختی رو برای همه آرزو میکنم