سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 188

بنام حضرت دوست

بنام او که راهنمای من است

((الذی خلقنی فهو یهدین))

همانکه مرا آفرید ،همو مرا هدایت می‌کند

سوره شعرا ،ایه 78

امروز حسابی اشک ریختم

استاد عزبزم مریم مهربونم عاشقتونم

چقدگریه کردم و اشک ریختم ازونا که روح رو شستشو میده ،چندشبِ خوابم‌نمیبره انگار روحم به چیزی هشیار شده باشه ..(از جودیسپنزا نویسنده ماورای طبیعی شدن شنیدم وقتی قراره مدارتون عوض بشه وناخوداگاهتون تغییرکنه یه حالتی داریدکه انگار داره وارد یه دنیای ناشناخته میشه وممکنه یه حس غریبی داشته باشبد نترسید این حالت موقتیه وقراره اتفاق خوبی بیوفته ورشد کنید)

الان که رفتم کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو چاپ دستی کردم که راحتترمطالعه ش کنم تازه دارم میفهمم که چه خبره روحم بشدت تشنه یادگیری قوانین کیهان شده انگار تاالان تو خواب بودم‌…اوایل وقتی تو بعضی کامنتا به استاد میگفتن ابراهیم زمان یا ابراز احساسات میکردن اصلا درک نمیکردم

من الان احساس یه دانش اموز کلاس اولی رو دارم

که باشوق وذوق وکنجکاوی تشنه یادگیریه موندم بچه هایی که کلاس بالایی ودرمقام دانشجویی این دانشگاه هستن چه حالی دارن ،میخوام برسم بهتون ..خیلی وقتا تفاوت فرکانسیمو با کلاس بالاییا قشنگ احساس میکنم ،میگم الهام اروم باش قانون تکامل چی میگه ؟….(سلامی هم عرض کنم به کلاس بالاییا اگه کامنتمو میخونید ،من با همه اشتیاقم ردپاهاتونو تو پروفایلتون وکامنتهاتون پیگیرم ،،،)(استیکرچشمک) ….

این ترانه که از دل ودریا میگه انگار حسابی با هدایت من عجین شده مخصوصا که منتظر صحنه هایی از اریزونا بودم …استادچندروز پیش قسمت 23سفربه دور امریکا نشونه من بود که شما با شادی و طنازی همین ترانه رو میخوندین،و کامنت گذاشتم زیر همون قسمت که کلی منو خندوند ازون جهت که خدا دوبار تو تصمیم وسوال مشابهی

«دل به دریا زدن » رو به من میگه ولی من باراول همون چندسال قبل برداشت اشتباهی از دل به دریازدن داشتم و باعث شد بعدا به خودمو واعتقادم به خدا شک کنم ومیگفتم خدا عقل داده که ازش استفاده کنم اخه یعنی چی که دلی وبانشونه تصمیم بگیرم خودمو دلمو سرزنش میکردم ، وبشدت منطقی وعقلانی و اهل سبک سنگین کردن شدم برای تصمیماتم ….ولی دلم‌قرار نمیگرفت بخدا که ذهن وعقل هیچوقت همه چیزو نمیدونه کم میاره

من منظوراز دل به دریا زدن رو نمیدوتستم

من درحالیکه مردد بودم و به توصیه دیگران عمل میکردم اون نشونه رو خواستم درحالیکه خدا هرگز نسخه ای برای من نپیچید وازمن نخواسته بود که تصمیمی خلاف احساس قلبیم بگیرم …

«من زبان خدا رو بلد نبودم»

الان تو دانشگاه استاد عباسمنش دارم میفهمم منظور از دل به دریا زدن تصمیمات سربهوایی و یهویی وهیجانی وتحت فشارنیست ونبوده

دل به دریا زدن یعنی حال دلم رو خوب نگه داشتن،

به خودم وخواسته هایی که حالم رو خوب نگه میداره احترام گذاشتن

پافشاری کردن واسه همونی که دلم میخواد وحس واقعیمه که بهم انرژی میده حالم رو خوب میکنه قلبم رو اروم و مطمئن میکنه حتی اگه کل دنیاهم مخالفش باشن

عاشق زندگی وزدن به دل ترسهام ووایسادن پای خواسته های خودم بودنِ…. (بخدا که هرچند نتایج کوچیک ولی الان زندگیم وحال دلم بهتره )

من قبل ازین باینکه دنبال نشونه ها بودم زبان خدا رو بلد نبودم قانون خدا رو بلد نبودم

خدارو اشتباه درک کرده بودم تابع تفکرات اجداد ونیاکانم بودم

اون اتفاق تو ناخوداگاهم مونده بود چون یه نقطه مهم تو زندگی فلسفی واعتقادیه من بود و خدا منو اورد همون جا باهمین موضوع اشنا واسه من بازبان خودش تو این نقطه تو این لحظات واین چندروز بهم درس بده ،،، انگار من فرکانسم مدارم باید تغییر میکرده من باید عوض میشدم که بهم بفهمونه منظورش ازدل به دریا زدن چی بوده….

باید پارو نزد وا داد

باید دل رو (دوستان دقت کنید دل رو )به دریا (اقیانوسی از انرژی پاک وجاری خداو زندگی)داد

…..

پیشنهاد میکنم فیلم پبرمرد ودریا با بازی انتونی کویین رو هم ببینید خیلی مفهوم داره من قبلا تفسیرشو از زبان یه روانشناس شنیدم خیلی نکات مهم داره از دل به دریا زدن و شکار شاه ماهی که جذابتره اگه خودتون رمزشو ومفهومشو پیدا کنید

به امیدی که این دریا فقط شاه ماهی داره…

بریم ادامه سفر

دلم پر میکشید ازدیدن این صحنه های فوق العاده

مرز بین اسمون و زمین که اون خط آبی زیگزاکی از کوهه خدای من جوون میده برای عکاسی مینیمال

چقد زیبا اون دونه های اکلیددرخشان خیلی زیباست

اون غروب زیبا عاشقتونم چه صحنه هایی

مریم جان عزیزدلم این قسمت شما یه ارامش دیگه ای تو چهره تونه قشنگ میشه حسش کردمعلومه اون فضاواقعافضای ملکوتی ومتفاوتی بوده براتون انرژیش خیلی بالاس

واتفافااونجا که فرمودین صدای قلبتو میتونی بشنوی واستاد ادامه دادن فقط سکوتِ …..

وسکوت زبان خداست در ملکوت

بی جهت نیست که استاد توصیه میکنن برای دریافت الهامات وتصمیمات مهم برید تو سکوت طبیعت

استاد وقتی تعریف میکردین که ایران با بچه ها میرفتین تو دل طبیعت دلم غش میرفت من این درخواست رو دارم که روزی چه ایران چه امریکا وهرجای دنیا که باشه تو جمع باشکوهی درکنار شما ومریم جان ودوستام بشینیم واز نتایج بی نظبرمون بگیم از قوانبن بگیم از هدایتها بگیم و باطبیعت عشق کنیم …

اون وقتا که مجله موفقیت بود یادمه یه قسمت بود اسمشو یادم نیست ولی بخشی بود معروف به خدامراد، من عاشق اون بخش بودم تا میخریدم مینشستم تو خلوت باعشق میخوندمش، همیشه ارزوم بود که تو یه جمعی باشم تو دل طبیعت ویه استاد مثل خدامراد باشه و دوستای متفاوت که باطبیعت انس داشته باشن و از مفاهیم وقوانبن افرینش وکیهان گفتگو کنیم ازخودمون بگیم…نمبدونستم جای دیگه ای تو کشورم چنین اتفاقی واقعیت داره ولی من تو مدارش نبودم….

دوستان عزیزم هررویایی دارید قابلیت واقعی شدن رو داره فقط کافیه تو مدارش باشیم کافیه ما عوض بشیم ….

به امبد روزی که همه باهم درکناراستادعزیزمون شاد وثروتمند توحیدی خوشبخت و سالم و عاشقانه به گفتگو بشینیم و گذرزمان رو‌احساس نکنیم

میبینم اون روز رو عاشقتونم

سپاسگزارم

سلام افامحمدگل

ممنونم لذت بردم از کامتتون مرسی که وقت گذاشتین کامنت منو خوندین و به بنده لطف دارید …مرسی که از تجربه وحس وحالتون گفتین خیلی انگیزه وانرژی میگیرم برای ادامه مسیر خیلی خوشحالم وذوق دارم که تواین مسیرم …سپاس از لطف شما الهی بهترینها نصیبتون باشه