سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 189 - صفحه 21

375 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدی وجدی گفته:
    مدت عضویت: 516 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته و دوستان هم مسیر.

    اخیییییش خدایا خودمو سپردم به تو

    این فایل نشانه امروز من بود الان حدود 20 روزه به تهران مهاجرت کردم و بابت هرکاری از خداوند هدایت میخوام و امروز اومدم گفتم خدایا پس قدم بعدی چیه که با برداشتنش‌میتونم به هدفم برسم که خدای مهربان این فایل رو به عنوان نشانه ای واضح برای من آورد که شروع کردم به خوندن متن انتخابی متوجه پیام و نشانه خداوند شدم که گفت بنده من تسلیم باش من از درون تو آگاهم و میدونم هدف تو چی هست و صبور باش و عجله نکن و از شرایطی که برات مهیا شده لذت ببر و روی خودت و نقاط قوت خودت کار کن و من‌ تو رو از یک مسیر زیبا به راحتی و به سادگی به هدفت میرسونم و اونجایی که استاد گفتن ما به خداتند گفتیم چشم اگه الان وقتش نیست پس نمیریم به اون شهر منم گفتم چشم من لذت میبرم‌ از این شرایط از این امکاناتی که برام فراهم شده تا تو من رو سر وقت به هدفم برسونی و یکی دیگه از هدف های من تمرین کردن با پارتنرم هست توی یک باشگاه لوکس در خارج از کشور که با دیدن تمرین استاد با مریم خانوم این باور برام حقیقی تر شد که من هم میتونم بهواین راحتی به این هدفم برسم و با پارتنرم‌توی باشگاه باهم تمرین کنیم و کلی تحسینتون کردم و باید بگم استاد خیلیییی بدنت خفن شده خیلی و با اینکه با داشتن قد بلند ساختن بدن به این پری و با چگالی کار سختی هست شما واقعا خیلی عالی تونستین به این فرم بدنی برسید و عالی بود و اینکه استاد توی اون حرکت کراس از بالا که برای سینه انجام میدادین نباید قوز کنید باید کمر رو صاف نگه دارید و سر رو به جلو باشه.

    عاشقتونم

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سهند گفته:
    مدت عضویت: 633 روز

    الله اکبر به این همه جلال

    چقدر خودمو جای دوستمون تجسم کردم

    که چی میشد اگر منم یه روز استادتو خونم دعوت کنم بیان بشینیم باهم پی اس بازی کنیم بعد بریم باشگاه عزیز دل من با عزیز دل استاد برن ورزش وایی قشنگ رویای من بود این قسمت

    نشانه ایی از طرف خداوند بود که سهند جان اکر به مسیر رشدت ادامه بدی میتونی به هرچیزی که بخوایی برسی حتی به همنشینی با اولیا الله

    دوستان خدا همچون استاد عباس منش و همه دوستان سایت عباس منشی ها نوریان سیاره زمین و همه خواهران و برادران توحیدی

    خدایا همواره تورا میپرستم

    و همواره از تو کمک میخوام

    چقدر دست توبازه برای هدایت من

    چقدر دست تو اجابت تو نزدیک برای من

    چقدر با هدایتت میشه به همه چیز رسید

    خدایا شکرت مچکرم برای این قسمت

    که نشانه ایی الهی بود برام

    برای تکامل

    برای هدفمند بودن و ثروت مند بودن توی هنه جنبه های زندگی️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    PesareKhoda گفته:
    مدت عضویت: 675 روز

    باسلام

    سال 1404 رو تبریک میگم

    امروز هدایت شدم به این کلیپ و خیلی نیاز داشتم به این سپردن و رها کردن.

    یچی بگم بچه ها

    شده باشه زلزله بیاد ، همه نابود بشوند و تو به هدفت برسی، میرسی

    من تهشو گفتما

    یسری اتفاقات عجیب میفته و پراتون میریزه

    سال جدید تصمیم گرفتم جدا از کارکردن دوره ها

    سعی کنم هرروز نشانه هارو دنبال کنم

    و اگه شد کامنت بزارم

    و کامنتادم بخونم به امید خدا

    با تشکر از استاد عزیزم و همسر عزیزشون

    و تشکر بی کران از خداوند

    پدره عزیزم

    سال 1404 رو سال ثروت و پیشرفت نامگذاری کردم.

    براتون سلامتی،نعمت و ثروت،حال و احساس خوب،اتفاقات و شرایط عالی رو از خداوند توی تک تک روزهای این سال قشنگ خواستارم.

    دوستدار شما

    پسره خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 919 روز

    به نام خدای که هر چه دارم همه از اوست اوست که قدرت مطلق است خدای قادر و توانایم سلام به استاد زیبا سخن و زیبا چهره ام استادی که واقعا استادی برازنده اش است

    سلام به مریم زیبایم بهترینین دوستتون دارم‌

    استاد و مریم جانم ممنونتون هستم بابت سریال سفر به دور آمریکا من و خانواده ام هر شب نگاه میکنیم قسمت 82 هستیم عالیه عالی

    این قسمت هم بی نظیر بود تفسیر سوره حمد خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم

    درخواست که میکنیم اما و اگر نیاریم که مانع می‌شود درخواست کردن و بعد هم ایمان و صبر کردن ست کسانی صبر میکنن که ایمان به غیب

    دارن و جهان هم به این صبوری شون جواب می‌دهد

    استاد عزیزم دوستان بسیار زیبا قلب و خوش اخلاق بودن چقدر من این زن و شوهر رو دوست دارم دوست داشتنی هستن چقدر هم شما رو دوست دارن واقعا دوست داشتن شما هم لذت بخشه ما که ندیدیمتون از نزدیک دوستتون داریم وای به حال اون عزیزان

    چه باشگاه تمیزی آدم لذت میبره چه احساسه خوبی داره تحسینتون میکنم سفر رفتنهاتون رو

    تحسین میکنم زندگی تون رو خواسته تون رو میگین به خداوند و بعد هم با ایمان زیاد رها میکنین و سریع هم بهتون داده میشه این اصله که شما ترمزهاتون رو برداشتین مرحبا مرحبا

    خدایا تو هم کمکمون کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    سیده ملیکا مرتضوی گفته:
    مدت عضویت: 753 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام استاد عزیزم

    سلام دوستان فوق العاده ی عباسمنشی من …

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    به خاطر این نشانه های قشنگ …

    اسم هر شهری رو استاد میگفت فایلو استوپ میکردمو اونو سرچ پیکردمو عکساشو میدیدم و تحسین میکردم به خاطر این همه زیبایی و حتی چند تا هم دانلود کردم …‌

    بعد که فایلو باز کردمو استاد داشت درباره ی کیلومتر ها صحبت میکردو اینا …

    یه لحظه پیش خودم گفتم وای خدای من …اینقدر رانندگی و رفتن به این همه شهر فوق العاده …

    وای یعنی منم میتونم ؟

    یعنی میشه منم اول کل ایرانو اینطوری …شهر به شهر …روستا به روستا بگردم و از زیبایی هاش لذت ببرم ؟ یعنی میشهههه؟

    .

    .

    حرف های استاد :

    یه سری چیزا آدم توی ذهنش هست به سمتش حرکت میکنه ولی از اونطرف هم چشم و گوشش رو باز میکنه برای نشونه ها …و میدونه خدا چیزای بهتری رو براش فراهم میکنه …

    تسلیم خداوند باشیم بزاریم خدا ما رو هدایت کنه …به نشونه ها گوش کنیم و حواسمون باشه که خداوند با همین ابزار ها داره به ما کمک میکنه …و اگر چیزی گفت ما بگیم چشم و بگیم که خدایا ما رو به زیبایی ها هدایت کن چون ما حتی نمیدونیم اون زیبایی که ما انتخاب کردیم برامون همون لحظه زیبا هست یا نه ولی تو میدونی که توی قلب ما چی هست …پس تو ما رو هدایت کن ….

    توی چشمام پر از اشک شد ….این جملات زیبا ترین تفسیری بود که تا حالا از آیات سوره ی حمد خونده بودم ….

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴿1﴾

    الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿2﴾

    ستایش خدایى را که پروردگار جهانیان (2)

    الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴿3﴾

    رحمتگر مهربان (3)

    مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ ﴿4﴾

    [و] خداوند روز جزاست (4)

    إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ﴿5﴾

    [بار الها] تنها تو را مى ‏پرستیم و تنها از تو یارى مى‏ جوییم (5)

    اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ﴿6﴾

    ما را به راه راست هدایت فرما (6)

    صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ ﴿7﴾

    راه آنان که گرامى‏ شان داشته اى نه [راه] مغضوبان و نه [راه] گمراهان (7)

    تفسیر این آیات رو ببینید استاد چقدر قشنگ توضیح میده ….

    قربونت برمممم من که اینقدر واضحی …

    آخ من فدات که اینقدر باحالی

    نفسسسس…

    حتی بهمون گفته که چه دعایی بکنیم …

    همه جای قرآن هی از طرف خدا صحبت میشه و به پرسش و پاسخ قوم ها جواب میده یا داستان های عبرت آموز برای پیامبر تعریف میکنه یا از یه چیزی باخبرش میکنه …

    فقط اینجاست که از طرف من صحبت میکنه …

    یه جوری که انگار بهم میگه ملیکا …

    حتی اگه نمیدونی چی بخوای …

    حتی اگه نمیدونی چیکار کنی و چی بگی…

    بیا نفسم هیچی نمیخواد بگی …هیچ کاری هم نمیخواد بکنی …من همه کار میکنم برات …همه چیز بهت میدم حتی اگه اونو به عنوان دعا نگفته باشی …اصلا نمیدونی چه دعایی کنی بهتره و چی بگی بیشتر به من نزدیک میشی .. ؟ بیا نفسم …اینو بگو …اینو بخون …اینو تکرار کن …اینو بخواه …بقیش صفر تا صد با من …

    إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ﴿5﴾

    اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ﴿6﴾

    صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ ﴿7﴾

    قربونت برمممممممم اخههههه مننننن چی بگممم؟

    .

    .

    ابتدای کامنتم یادتون …..

    قربونت برمممم

    اصلا الان با این حرفاش …چشمام پر اشک شد …انگار که بهم گفت خواسته ی شما نوشته شد و امضا شد و مهر تاییدش خورد …

    چشم …انجام می‌شود…در واقع نه انجام می شود در آینده…بلکه انجام شد …

    إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ﴿82﴾چون به چیزى اراده فرماید کارش این بس که مى‏ گوید باش پس [بى ‏درنگ] موجود مى ‏شود (82)

    من چی بگمممممم

    قربونت برممممم

    ببین چطوری میگههههه

    إِنَّمَآ أَمۡرُهُ

    وقتی یه چیزی میگم …

    ۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَیۡـًٔا

    هرچیزی …اراده کنم ….

    هستم پای حرفم …..

    میدونی چرا ؟

    چون

    أَن یَقُولَ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ

    چون من بگم باش …پس آنی هست …بدون هیچ مکثی …

    میگم باش پس هست …

    …….

    من فداتتتتتتتتتتت

    خدایاشکرتتتتتتت…..

    خب برم بقیه فیلموووو ببینممم

    .

    .

    قربونت برم استاد قشنگم که اینقدر قشنگ توضیح میدی….

    .

    .

    خدایاشکرت به خاطر همه ی این زیبایی هااا

    .

    .

    وایسین وایسین …

    آستین؟

    …..

    ………….در حال سرچ کردن……

    ……

    وای چه باحالهههه

    راسش یه چیزی بگم …

    اول که شما گفتین آستین خندم گرفت ….

    فکر کن توی ایران بگی ما می خوایم بریم توی آستین؟

    چه اسم باحالیی…

    دیگه هر بار آستین لباسمو میبینم یادم میوفته به سفر به دور آمریکا….خخخخ

    ولی بعدش سرچ کردم و چه شهر زیبایی …

    من هنوز سفر به دور آمریکا رو کامل ندیدم ولی تا تقریبا 50 دیدم …احتمالا این شهرا مال قسمتای بعدشهههه ولی خدای نفسمممم.. خدای کُن فَیَکُونُ قشنگم …منم دوست دارم برم تجربه کنم و این زیبایی ها رو ببینم …منو به سمتشون هدایت کننن

    نفسسسسسسس.

    ببین چه خوشگل میگه؛ چشم ….

    قربونت برم …

    ….خب ادامه بدیممم….

    واییییییییییی خداااااا

    چه rv های خوشگلیییی …چه باحالللل چه رنگ سیاهش خوشگلههههه

    چه رنگ آبیش خوشگلهههه وای طرحش شبیه rv استادهههه …واییییییی خداااااا….

    منم می خوام …

    می خوام

    می خوام …

    اینم بنویس خدااا .

    ببین چقدر قشنگ…

    ببین …

    عاشقتمممم.

    .

    .

    .یه چیزی شبیه شهر بازی کنار رستوران برای بچه هاااا

    وای اون خانومه که لباس یکی از پرنسس های دیزنی رو پوشیده…چقدر قشنگ با بچه ها نشست که حرف بزنه …

    میدونین چه باور قشنگی رو به بچه ها میده …

    بزار اینطوری بگم …

    یادمه کوچیک که بودم عکس این سیندرلا و پرنسس های دیزنی رو به اتاقم چسبونده بودم و چون اصلا زیاد اهل فیلمو و کلا حفظ کردن اسم شخصیتا نبودم خودم با خلاقیت خودم یه اسمای عجیب غریبی روشون میزاشتم …ولی همیشه دوست داشتم ای کاش بتونم یکیشونو از نزدیک ببینمو باهاشون حرف بزنمو ایناااا و الان که این بچه ها رو دیدم که دارند با این پرنسس صحبت میکنند یادم به 5و 6 سالگی خودم افتاد و توی رو ذهنم گفتم …ببین …چقدر قشنگ این باور رو به بچه ها میدن که آقا می‌شود…اگه دوست داری یه روزی حتی این شخصیت کارتونی رو توی دنیای واقعی ببینی می شود …میتونی ببینی …میتونی باهاشون حرف بزنی …اونا خاص نیستن …یادمه توی یکی از قسمتای سفر به دور آمریکا…یه جشن خیابونی بود که برای کریسمس گرفته بودن و وسط خیابون حصار کشیده بودن و یکی یکی میومدن رد میشدن و از اون اویزای کریسمس هدیه میدادن …بعد بابانوئل های بامزه یا حتی السا و انا و همه با لباسای مخصوص به همون شخصیت ها میومدن رد میشدن تبریک میگفتن….و دل بچه ها رو چقدر شاد می‌کردن..

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت به خاطر این همه زیبایی…

    .

    .

    واییییییییییی

    گوگولی که آروم داری از اون پلکان میای پایینننن..

    نانازیییی ….

    نگاشون کن ….

    توپ ها رو ….

    چقدر من عاشق استخر توپ بودمممم اصلا من فراوانی دو انگار توی عالم بچگی اونجا میدیدم …وقتی توی استخر توپ میرفتم …میگفتم اوههه چقدر توپ …بزار ببینم میتونم بشمارم …نه بابا خیلی زیاده و حتی …بعضی وقتا هی مثل کندن زمین توپ ها رو میریختم اونطرف تا ببینم چقدر ادامه داره …بعضی وقتا سعی می‌کردم رنگ های جدید توپ ها رو کشف کنم …یه بعضی وقتا یه جایگاه درست میکردمو میگفتم آخیش این توپ ها منو ماساژ میدن …

    اینا که میگم مال بچگیامه هاااا وقتی اندازه ی همین بچه ها بودم ….من معنای غلبه بر ترس رو انگار اونجا فهمیدم …وفتی می خواستم از ارتفاعی (به نظر منو کودک بلند ) بپرم زوی اون همه توپ و میدونستم که اونجا ثبات زیادی نداره و هر آن ممکنه لیز بخورم یا ممکنه یه توپ سفت باشه و اینا ولی از اهرم رنج و لذت استفاده کردم و گفتم نه میپرم و کلی توپ بازی می‌کنم و به داداشم توپ پرت میکنم و اینا …و پریدم …و دیگه قلق استخر توپ رو پیدا کرده بودم که برای حرکت روی توپ های لی. و شیطون باید سریع باشی و بعضی وقتا بابد از وزنت استفاده کنی تا توپ ها رو به هم مچلونی تا نتونن فرار کننند ….

    اخییییی یاد ملیکا کوچولو با اون دنیا بی نظیر بچگیش بخیر ….

    وای خداااا چه اتاق فضایی قشنگییییی

    ببین

    ببین ….

    حتی اینم برای بچه ها باور پذیر کردن که تو میتونی توی فضا باشی …تو میتونی زمین رو هم از بالا ببینی ….

    نگاشون کن ….

    ببین اصلا باور ها چقدر تغییر میکنه ….

    تو میتونی موتور سواری کنی

    میتونی خونه بسازی …

    میتونی از بین اون نخ ها خودتو نجات بدی و به بالا صعود کنی …

    میتونی مسائل رو با لذت حل کنی …

    این دنیا مثل یه شهر بازیه …

    و ما مثل همین کودکان باید فقط لذت ببریم و مسائلمون رو با شادی حل کنیم و سعود کنیم…

    وَمَا هَذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿64﴾

    خدایاشکرت …

    خدایاشکرت ….

    خدایاشکرت …

    به به …چه غذایی..چه کبابی….

    به به ….

    چه شعر قشنگی ‌…

    دولت عشق آمدو من دولت پاینده شدم …

    به به …

    چقدر واقعا این کیفیت مهمه ….

    ببین …

    به خدا با خودمم…

    به خودم میگم ..ملیکا ببین …اگه کیفیت خوب باشه …مشتری ها دو تا دو تا برای خودشون و دوستاشون ازت میخرند….

    عاشقتونمممم

    .

    .

    عه…

    این اقاهههه که آقای جک رو باز کرد ….یادتونهههه…اون میوه باحالهههه

    وای چقدر خوب که با هم لذت میبریننننن

    خدایاشکرت …

    خدایا منو به همچین دوستان فوق العاده ای هدایت کن که با هم کلی لذت ببریم ….

    خدایاشکرتتتتت

    آقا فرزیننننن

    ….

    ….

    پنساکلابیچ؟

    وای چه خوشگللل

    وای دریاااا

    من عاشق دریامممم

    خدایاشکرت به خاطر این صدااااا

    این موج های خروشان .‌‌

    این بینهایت دریاااا

    اصلااا بی نظیرههه این ضلالیی…

    من عاشق این دریام …

    یه جوری که انگار خدا بهم میگه …

    ملیکا …

    دریا رو ببین …

    ببین چقدر بزرگه ….دریا مال تو نیست …ولی من مال تو ام …و من بینهایت تر و بزرگ تر از این دریا هستم …

    بهم میگه

    ببین …

    چقدر آب هست …ببین چقدر آب آفریدم…ول کن این حرفای چرتو پزتو که آب نیستو فلان …هست …ملیکا هست …بینهایت هم هست …

    حالا این دریا …این آب رو میبینی …

    به جون خودم قسم ..مثل همین آب..کلی ثروت و پول و نعمت هم هست …

    کلییی پول …که هرکس هر اندازه ای بخواد میتونه ببره …

    یه کامیون دوتا کامیون ؟ یه کشتی ؟ دو تا کشتی؟ چقدر ؟

    این آب مگه تموم میشه …؟

    حالا هرکسی هر چقدرم بخواد برداره از این آب ببره مگه تموم میشه ؟نمیشهههه هیچی تموم نمیشه ..بیشتر از تعداد آدما هست …

    بیشتر از همهههه…نگران چیییی؟ هیچ رقابتی وجود نداره …هیچ کمبودی وجود نداره …

    قربونت برم …منننننن

    ….

    ….

    وای چه خوشگل …

    سقف درست کردن با بادکنک …

    چه رنگی رنگی رنگی ….

    عالیههههه …

    وای منم می خواممممم وای چقدر من عاشق این رنگی رنگی بی نظم و زیباممم چه ایده ی قشنگی …حتی برای جذب مشترییییی

    وای من حتما این ایده رو یه جا امتحان میکنمممم

    عاشقتونممممم

    بریم توی ورزشگاهههه ….

    به به …

    چه اینه های قشنگی …

    چه ورزش های خوبی؟

    نیلوفر عزیز….

    عزیزممم چقدر قشنگ میخندی….

    به به …

    چقدر دلم خواست برم یه ورزشگاه ثبت نام کنم ‌…

    اوفففف استاد واقعا چه بدنی با قانون سلامتی ساختید …خیلی تحسینتون میکنم ….

    بابا دمتون گرممممم

    ….

    عاشقتممممم

    مرسی بابت این سریال و این قسمت …چقدر چیز یاد گرفتم خدا وکیلی …ممنونم ازتوننن…

    عاشقتونمممم …

    در پناه لله یکتا باشید …

    فعلااا…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      زهرا گفته:
      مدت عضویت: 604 روز

      درود ملیکای عزیز امیدوارم سلامت باشین کامنت شما فوق العاده بود ،پر از احساس ، امید ، سرزندگی

      و باور تصویر سازی کم پیش میاد که حوصله کنم کامنتی رو مطالعه کنم ولی کامنت شما فرق داشت پر از احساس بود

      ،هم اشک شوق ریختم و همزمان هم میخندیدم ،خیلی با هاش ارتباط گرفتم مخصوصا اونجایی که با خدا صحبت

      میکردین،راستش من هم عاشق موتور و سفر و جاده هستم دلم میخواد کل ایران رو بگردم خدایا صد هزار مرتبه شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سیده ملیکا مرتضوی گفته:
        مدت عضویت: 753 روز

        بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

        سلامممم

        سلام زهرای عزیزم …

        سلام دختر خوش ذوق و خوش… (وای خدایا خوش… چی بگم؟ ببین می خوام بگم که خیلی خوب از تصورت استفاده میکنی و کلمات و حرفام رو اینقدر خوب میفهمی که میبینی….خخخخ…ببخشید کلمه براش پیدا نکردم …)

        قربونت برم …

        چقدر خوشحالم که لبخند روی لبات آوردم…

        تو هم همین کارو کردی ….

        بزار از اینجا بگم …

        ماجرا از این قراره که داشتم کامنت و رد پای مهمم که با سرچ از قرآن بود رو توی گام 5 دوره ی صعود به مدار بالا تر میزاشتم …

        یکم از نوشتن خسته شده بودم چون کامنت قبلیم هم پاک شده بود …

        یه جورایی از صبح تا حالا انگار منتظر کامنت پر مهرت بودم …

        خلاصه به محض اینکه آپلود رو زدم و کامنتم ثبت شد و صفحه به روز رسانی شد …

        چشمام مثل همون دایره آبی گرد شد …باورم نمیشد پاسخ برای کامنتم اومده …

        به خودم میگفتم نه بابا توهم زدی …آخه تو که هنوز اون دوتا کامنتی که نوشتی رو ثبت نکردی که کامنت بیاد …ولی زدم روی اسمم و دیدم نه راستی راستی کامنت دارم …

        گل از گلم شکفته شد ….

        چند ساعتی هست که دارم مینویسم توی موبایل و چیز یاد میگیرم و انگار این یه جایزه از طرف خدا بود الان برام …

        کما اینکه همین چند دقیقه پیش توی سایت بودم و خبری نبودددد..

        خلاصهههه که با کلی ذوق و خوشحالی و اومدم که کامنتتو بخونم و اصلا اول کامنتت رو که خوندم وای …دیگه من داشتم پرواز میکردم …

        اومدم ببینم این کامنت برای کدوم کامنت منهههه و دیدم بله …اون نشانه ای که دیروز با کلی ذوق و شوق توی راه برگشت از دانشگاه نوشتم و این دفعه متفاوت تر از هر بار این سریال نگاه کردم …

        بدون هیچ عجله و با کلی عشق و شادی …کامنتت باعث شد یه حس درونی از خدا بهم بگه …ببین ! آفرین…دیگه همیشه همینجوری فایل ها رو ببین و کامنت بنویس براشون …

        ………

        وای زهراااااا….

        میبینی …میبینی چه خدای هدایتگری داریم و خبر نداشتیم …حتی بهم میگه چیکار بکنم یا چیکار نکنم ….

        ببیننننن

        اصلا یوهو دلم رفت …

        وقتی با صدای بلند اینو در گوشم زمزمه کرد

        ..

        فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا

        به او شر و خیر او را الهام کردیم

        ….

        من فداتتتتتت

        قربونت برم مننننن

        عاشقتممممم

        خیلی زیاد …

        مرسی که هستی خدای قشنگم …

        یه دعا هم بکنم ؟

        خدایا یه لحظه در حد یه نطفه ی کوچیک این خواسته برام به وجود اومد که هم من هم زهرای عزیزم به خواسته ی قلبیمون که سفر به دور ایران هست بریم و یه جایی…در بهترین مکان و در بهترین زمان همو ملاقات کنیم …

        یه جوری که فقط خودت جورش کنی …نمیدونم چه جوری دیگههه اونو من نمیدونم تو میدونی …

        …..

        وقتی گفتم

        چه جوریش.رو من نمیدونم تو میدونی …انگار بهم گفت آفرین همینجوری منو باور کن و بسپار به من …بعد اصلا نمیدونم چی شد …هدایتی به خدا اصلا تا حالا اسم سوره ی سبا رو نشنیده بودم …حتی یه بارم از روش نخوندم …ولی اون همیشه به زیبا ترین شکل ممکن حرفاشو بهم ثابت میکنه …میدونی چی گفت؟ گفت ؛

        یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا ۚ وَهُوَ الرَّحِیمُ الْغَفُورُ ﴿٢﴾

        [خدا] آنچه در زمین فرو می رود و آنچه از آن بیرون می آید و آنچه از آسمان فرود می آید و آنچه در آن بالا می رود عالم و آگاه است؛ و او مهربان و بسیار آمرزنده است

        لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۚ أُولَٰئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ ﴿۴﴾

        تا خدا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، پاداش دهد، اینانند که برای آنان آمرزشی و رزق نیکو و ارزشمندی خواهد بود

        بزار من بگم

        ..

        بهم گفت من از همه چیز باخبرم …هم از دل تو هم از دل اون هم از خواسته هاتون …همش با من …من آدرس هردوتون رو هم دارم ..این خواستت هم با من …به روی چشمم …

        تو عمل صالح داشته باش

        تو ایمان داشته باش …یه رزق عالی میدم

        ایران که سهله…برین جهانی بگردین …

        دیگه چی می خوای …تو فقط لب تر کن …

        …………

        ……..

        …..

        وای خدایا یه ذره دیگه ادامه بدی میزنم زیر گریههه هاااا….

        قربونت برم که اینقدر خوبی….عاشقتم …

        زهرای عزیزم به خاطر این حس فوق العاده ازت ممنونم …و حتی همون کامنت زیبات …واقعا ممنونتم …

        منتظر دیدارت هستم …

        در بهترین مکان و زمان و بهترین حس دنیا …

        منتظر نتایج بی نظیرت هستم …

        در پناه الله یکتا ..

        فعلاا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          زهرا گفته:
          مدت عضویت: 604 روز

          سلام زیبای من ،عزیزدلم ،شاید باورتون نشه

          اون روزی که داشتم کامنت رو می‌نوشتم، به خودم گفتم بنویسم به امید الله با هم میریم ایران گردی البته با موتور ،من دیییییییونه ی موتورم ،دیییییییونه فکر میکنم معشوقمه

          بعد نجوای شیطان گفت : زشته ننویسیااااااا

          حالا ملیکا ااا میخواد بگه نیگاه کن دختررو هنوز هیچی نشده

          دختر خاله شد

          ولی الان که اون مطلب رو خوندم شاید باورت نشه عزیزم دلم قنج رفت و حتی تصور کردم با هم تو جاده ایم

          میدونم من دیگه خیییلی احساسیم و خیر سرم 10 سالی هست که داستان و ترانه مینویسم ،باز نجوای شیطان میگه خب که چی

          میخوای پز بدی ولی به جون خودم یهو به دلم افتاد که بگم نمیدونم چرااااا

          اسم کتاب هم گذاشتم پرنده ی مهاجر چون عاشق مهاجرت و جاده و پرنده هستم

          عکس پرو فایلت خیلی باحاله و دوسش دارم

          و به قول دختر کوچولوم گنگش بالاس

          منم رفتم تو فکر گذاشتن عکس پروفایل

          ندیده دوستون دارم

          هنوز صورتم و نشستم مثل استاد عشقمون دارم کامنت بچه هارو میخونم

          امیدوارم یکروز خانوادمون موفقیت مارو ببینن و بهمون افتخار کنن و بشیم دوتا از بهترین‌های شاگردهای استاد و استاد و مریم جون رو از نزدیک ببینیم و بهمون ببالن

          عاشقتم الهی که موفق باشی

          دعای همیشگی من برای همه و البته شما تن سالم ، دل خوش ،ثروت زیاد و پاک

          و در انتها خدا وند عاقبت همه ی مارا ختم به خیر گرداند

          یا حق

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            مجید عزیزی پیردوستی گفته:
            مدت عضویت: 1504 روز

            به نام خدای مهربان

            سلام زهرا جان

            «میدونم من دیگه خیییلی احساسیم و خیر سرم 10 سالی هست که داستان و ترانه مینویسم ،باز نجوای شیطان میگه خب که چی»

            چقدر ذوق کردم این پاراگراف بالا را دیدم چون منم با صدای شگفت انگیزی که دارم و بیش از 40 صدا را میتونم دربیارم با نشانه ام که این قسمت بود متوجه شدم که میتونم قصه گویی کنم و این یک نشانه بود بعدش نظرم جلب شد به پاسخ و جواب دادن های شما و ملیکای عزیز که هر دو عاشق ایران گردی و سفر کردن هستید و دقیقا منم همینطور و می‌خوام با مهارت صدام دور ایران و جهان بچرخم و با استفاده از صدام پول دربیارم و کیف کنم که این کامنت شما و ملیکا نشانه ای برای باور پذیری و امکان داشتن این خواسته هست که خیلی جالبترش اینه که شما داستان و ترانه مینویسید و تو این کامنت هم بهش اشاره کردین و چقدر همه چیز به هم ربط داده شده و خداوند هدایتمون می‌کنه و بهترین اتفاقات واسمون می‌افته انشالله

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            سیده ملیکا مرتضوی گفته:
            مدت عضویت: 753 روز

            به نام خدای مهربان ….که هرچه دارم از اوست

            سلام سلام سلام

            سلام خواهر خوشگل من…

            حالت چطوره….

            بهت یک معذرت خواهی بدهکارم ….

            یکی به تو یکی به خدای عزیزم که همون روز به حرفش گوش ندادم و این خوبی تو رو و نشانه ام رو تایید نکردم… باورم نمیشه بعد از دو ماه دارم به این کامنت پاسخ میدم و بانی اون هم آقا مجید عزیزی شدم که براشون در ادامه با پاسخم درباره ی اتفاقی که افتاد صحبت کردم….

            عاشقتم دختر… ممنونم ازت به خاطر کامنتی که گذاشتی ….

            راسش وقتی گفتید

            شاید باورت نشه عزیزم دلم قنج رفت و حتی تصور کردم با هم تو جاده ایم

            وای نمیدونی …یه لحظه انگار اون صحنه اومد جلو چشمم …اتفاقا امشب داشتم به داداشم میگفتم وای من دوست دارم از اون مترا که فنر داره تند میره سوار بشم ….که حتی اسمشم نمیدونم ‌..داداشم میگفت وای تو اگه سوار اونا بشی گم میشی ‌…اونا خیلی گندن..‌منم گم میشم …چه برسه به تو …

            ‌وای ولی چه حالییی بده …

            فکر کن استادم بشه استادمون …

            وای عالی میشه …اسناد دیگه 30 سالی هست این کارو…

            وای یادم افتاد به یکی از قسمت های زندگی در بهشت که استاد تازه موتور سواری رو با یکی از این موتور کوچولو های وسپا که به قول استاد بهش میگن اسکوتر یاد داده رود …وای چقدر از این تحسین استاد خوشم میومد جوری که ادیتش کردم و حتی صوتی کردم که هر موقع خواستم برای خودم بزارم و بگم استاد بهم افتخار میکنه ….

            وای استا. …دو تا شاگر جدید پیدا کردیناااااا دیگه من شما رو انتخاب کردم …باید بهم یاد بدین …

            (یه چیز جالب بگم ..استاد یکم کارتون سخته چون من هنوز گواهینامه رانندگیمم نگرفتم …چه برسه موتور …البته الان نسبت به 6 ماه پیش خیلی خوب شدم و میتونم رانندگی کنم ….)اوموجی خنده ))))

            خلاصه که وای اصلا تصور کردنش بهم شادی و لذت میده دیگه چه برسه به تجربه اش…..

            اییییی

            چقدر خوب میشه……خدااایااااا اینم بنویس پس…..

            .

            .

            خب خب …

            و. در ادامه که گفتید …

            میدونم من دیگه خیییلی احساسیم و خیر سرم 10 سالی هست که داستان و ترانه مینویسم ،باز نجوای شیطان میگه خب که چی…

            وای نه اصلا اینو نگوووو ببین من الان اول راهم و مثل تو خیلی خیلی احساسی …هنوز کتابی چاپ نکردم ولی گلی نوشته دارم که دوست دارم چاپشون کنم و یه هدف و ایده ی الهی بی نظیر ….

            یه تقریبا 5 سالی هست که فهمیدم متنام قشنگه با اینکه من از همون موقع که بچه بودن حتی وقتی نوشتن بلد نبودم …با نقاشی داستان سراییمیکددم و انگار از همون بچگی به دنبال خلق نوشته ها و داستان ها بودم …..

            هنوز تازه اول راهم و اصلا نمیدونم چی قراره پیش بیاد ….

            و در نهایت …

            وقتی نوشتید …

            عکس پرو فایلت خیلی باحاله و دوسش دارم

            و به قول دختر کوچولوم گنگش بالاس

            منم رفتم تو فکر گذاشتن عکس پروفایل

            وای خدای من میدونی چقدر ذوق کردم …حتما از طرف من دختر خوشگلتون صفت ببوس و بگو آجی ملیکا گفت تو هم خفتی دخترررررر

            عاشقتونم …‌

            و وقتی گفتی؛

            ندیده دوستون دارم

            آخ قلب منی …منم ندیده دوستت دارم …

            ولی قرار نیست نبینمت که عزیز دلمممم

            میبینمت…

            سر کلاسای آموزشی موتور سواری استاد ایشالاااا حتما …

            (وای کلی ایموجی خندههه با چشمای ستاره ای…)

            اخ چقدر حالم خوب شد مرسی ازت دخترررر

            عاشقتم ….

            دوستت دارم بینهایت ….

            در پناه لله یکتا باشی نفسسسس

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          مجید عزیزی پیردوستی گفته:
          مدت عضویت: 1504 روز

          به نام خدای مهربان

          خدایا شکر که چقدر قشنگ هم زمانی به وجود میاره و افراد هم مدار و هم فرکانس در زمان مناسب قرار میده

          کامنت شما و پاسخ زهرا و جواب مجدد شما و باز هم پاسخ زهرای عزیز به من نشون داد که قرار چه اتفاقاتی بیفته چون من هم عاشق ایرانگردی و سفر کردن هستم و با مهارت صدام می‌خوام پول در بیارم و در این قسمت بهم گفته شد که قصه گویی کنم و داستان سرایی انجام بدم و من عاشق کار کردن با بچه ها و بازی باهاشون هستم و خدارا شکر مهارت خوبی در این کار دارم و در زمان مناسب به افراد مناسب هدایت میشم و اتفاقات خوبی واسم رقم میخوره و خداوند هم زمانی واسمون به وجود میاره انشالله

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
          • -
            سیده ملیکا مرتضوی گفته:
            مدت عضویت: 753 روز

            به نام خدای مهربان که هرچه دارم از اوست …

            به نام خدای هدایتگر که هرچه دارم از هدایت ها و لطف اوست …

            به نام خدای بینهایت که هرچه زیبایی دارم از آن اوست …

            سلام به یکی دیگر از برادران خوب عباسمنشی من …

            سلام برادر مجید

            سلام آقای عزیزی …

            که برای خداوند آنقدر عزیز هستی که این همه سال در این خانواده هستی

            بزار از اینجا بگم که چی شد….

            .

            این دو سه روز اصلا خوابم دست نبود شب ها بیدار بودم و آنقدر زود می گذشت که نگو و روز ها در خواب بودم و هر شب امید با اقدام در فردا…

            و وقت تلقی و گشتن در فضای مجازی ….. تا اینکه امشب بیدار که شدم با حسی بد که چرا اینقدر بی خاصیت شدم و جزو دسته ی اکثریت مردم شدم که بدون هیچ هدفی فقط وقت تلف می‌کنند …..

            پس حتی بدون اینکه لامپی روشن کنم با همان نور کم که اجازه می‌داد قلم و دفترم را بینم…

            همانطور که روی تخت دراز کشیده بودم و با عصبانیت در ذهنم… خودم را مقصر می‌دانستم….

            شروع کردم به نوشتن که

            این مشکل از کجا شروع شد….

            بعد از نوشتن تمام جزئیات این چند روز آرام تر شدم و چون تعهد داده بودم که هر روز تا قبل از دوازده شب حتی در حد یکی دو دقیقه ورزش کنم و زبان بخوانم با اپلیکیشن ورزش و زبان دایلینگو … که روز ها روز ثبت میکنه…

            وقتی به ساعت نگاه انداختم ‌..دیدم یک ربع مانده به دوازده … از آنجا که حس بهتری به خودم پیدا کرده بودم بلند شدم و موبایلم را برداشتمو زبانم را انجام دادم و درحد دو سه دقیقه ورزش کردم….

            و بعد پیام هایم را چک کردم و دوباره قلم را برداشتم و نوشتنم که ساعت چنده الان….

            بعد رفتم دستشویی موقع بیرون اومدن وقتی داشتم دستامو میشستم به خودم توی آینه نگاه کردم و با خودم حرف زدم… این کارو خیلی انجام میدم اینکه توی اینه نگاه کنم و با خودم حرف بزنم… حس میکنم خودم بهترین کسی هستم که میتونم به خودم کمک کنم و راهنمایی کنم

            خلاصه وقتی با خودم حرف زدم متوجه موضوعی شدم…

            روز از کی شروع میشه!

            اصلا کی تعیین کرده… درسته که من خوابم به هم ریخته و تا صبح بیدارم ولی این دلیل نمیشه که اون روز رو تجربه نکنم…. نمیدونم چرا ولی امروز بیشتر از هر باره دیگه … مطمئن شده بودم که منم که اومدم توی این دنیا برای شرکت توی یک بازی که یه بازی رو انجام بدم و برم …همین‌…! بازی که یکسری قوانین خاصی داره… که یکیش اینکه من رهبر بازی هستم و این منم که دارم خلق میکنم‌‌… تمام شرایط و اتفاقات رو من دارم خلق میکنم

            ……..

            نمیدونم …باید واقعا چطوری این درسی که یادگرفتم رو بگم اما نتیجه ای این بود که؛

            ملیکا مگه نمیدونی که تویی که داری خلق میکنی‌.. تویی که رهبری …و هدف هم لذت بردن از زندگیه…. خب دیگه این قوانین و البته که قانون هم نیست، بلکه یکسری محدودیت هست رو چرا برای خودت چرا بزرگ میکنی… ؟کی گفته روز از 6 صبح یا 5 صبح شروع میشه کجا؟ کی گفته؟

            روز از هر موقع که تو بخوای شروع میشه پس ول کن تمام اون حرفارو توساعت 7 بعد افطار خوابیدی 11 شب بیدار شدی…

            دو تا کار مثبت کردی … هنوز چشماتو باز نکرده …

            حالا میخواد خورشید باشه یا نه….

            به خودم گفتم اخههههه خدا توی قران گفته ….

            بهم گفت؛ ملیکا توجیه و بهانه زیاده…. اول اینکه درسته که خدا گفته شب رو برای استراحت گذاشتیم و روز رو برای کارو تلاش خب باشه تو هم از 7شب تا 12 خوابیدی دیگه یعنی استراحت رو کردی روز توو از الان شروع میشه… چیکار به بقیه داری که میگن موفقیت از 5 صبح شروع میشه و تمام افراد موفق نمیدونم سحر خیز بودنو اینا….

            ملیکا…!

            بهانه ها خیلی زیاده.. تا دلت بخواد هست… خسته‌ام و حال ندارم و روزه ام و حالا نمیشه و خوابم میاد، حالا ولش کن .حالا وقتش نیست حالا شبه باید بخوابم و اینا همش بهانه هستن…خیلی هم زیادن…..

            ولی دلیل ها مهم اند… پاشو گیوادا وَر بکش …. کاری که درسته رو انجام بده کاری به وقت و ساعت نداشته باش اینا همش محدودیت های ساخته ی انسانه…

            قوانین نانوشته ی مسخره ای که خود انسان ساخته مثل خودت که میگفتی حتما باید بدنم تمیز باشه تا لباس تمیز بپوشم یه قانون نانوشته ی اشتباهی که بهت میگفت لباس تمیز رو نباید با بدن کثیف بپوشی در حالی که قانون اینکه تو باید در هر جایی لذت ببری و راحت باشی…

            حالا اگه مثلا چند روزی هم حموم نرفتی این دلیل نمیشه که لباس تازه شسته شده یا نو نپوشی …. اگه الان حس میکنی این لباس خیلی توی تنت بوده فارق از اینکه چقدر کثیف شده یا تازه حموم رفتی یا نه لباسی که بهت حس بهتری میده رو بپوش …همین ….!

            یا مثلا …قانون نا نوشته ای که حتما وقتی حس کثیف بودن میکنی باید بری حموم … یا اینکه توی یه روز نباید چند بار بری حموم درحالی که ببین خودت چی میخوای… اگه دوست داری هر روز بری حموم خب برو… اگه اینکه صبح وظهر و شب بری دوش بگیری حس خوبی بهت میده خب برو… کدوم قانونی وجود داره جز اینکه تو خالق زندگیتی و این فرصت زندگی به تو داده شده تا ازش لذت ببری …..؟

            ………

            ……

            وای خدای من باورم نمیشه…. ممنونم خدا جونم به خاطر حرفای قشنگت..‌

            خلاصه رفتم حوله ام رو برداشتم و همونجور که داشتم به حرفای خدا فکر میکردم اومدم دم حمام و رو به خدا کردم و گفتم اوکی خدا فکر کنم یکم فهمیدم‌… میخوام زندگیمو خلق کنم حالا بگو بگو چیکار کنم…..

            یه حسی بهم گفت برو توی سایت و بزن روی نشانه ی من…

            وارد سایت شدم … و با تعجب به نقطه ی آبی رنگ زیبایی کنار اسمم نگاه کردم…با تعجب خندیدم … چشمام ستاره ای شده بود… به خودم میگفتم وای برای من کامنت اومده ولی من یه روزه فعالیت نکردم تازه به کامنت کسی هم پاسخ ندادم که منتظر جواب باشم…. یعنی برای چی کامنت اومده…. باورم نمیشد… اینو یه هدیه از خدا دونستم و گفتم حتما بعد از حمام تروتمیز پیام هدیه ام رو باز میکنم ولی اول میخوام جوابم رو بگیرم…..

            و چشمام رو بستم و سرم رو بالا آوردم و گفتم خدایا فهمیدم که من خالق زندگیم هستم میخوام شروع کنم تو بگو….و زدم روی فایل نشانه ی من….

            چند ثانیه ای منتظر موندم …تا اینکه صفحه‌ ای بالا اومد…

            abasmanesh.com

            روز شمار تحول زندگی من فصل یک… وای خدای من.. دیگه نشونه از این واضح تر …

            یه صفحه پر از فایل و قدم های تکاملی… برای تحول زندگی…. خیلی خوشحال بودم و همون موقع فایل روز اول رو دانلود کردم اما انگار خدا بهم گفت اول فایل همون صفحه رو گوش بده… گفتم چشم….و گوش دادم و فوق العاده بود که حتما چیزایی که از طرف خدا از اون فایل شنیدم رو توی همون صفحه مینویسم…

            بعد از حمام

            .

            .

            دیگه خیلی انرژی گرفته بودم… …به محض اینکه رسیدم توی اتاقم لباس نپوشیده …با کلی ذوق .. اول اومدم ببینم کی کجا برای من کامنت گذاشته …

            و وقتی اسم شمارو دیدم …و اسم فایل رو دیدم …کنجکاوی و البته تعجبم بیشتر شد… اصلا انتظارش رو نداشتم … زدم روش و هدایت شدم به اینجا… …

            اول کامنتتون وقتی گفتید از اول کامنت منو بعد پاسخ زهرا رو بعد دوباره پاسخ منو و بعد دوباره پاسخ زهرا رو خوندید گفتم بزار برم من از اول بخونم ببینم و بیام پایین…..

            و دیگه ادامه کامنتو نخواندم و رفتم بالا… ولی خدای من چقدر باحال بود… راسشو بخوای از کامنت خودم خیلی لذت بردم…

            (ایموجی چشای قلبی )

            و بعد پاسخ دوست عزیزم بعد پاسخ خودم بعدم پاسخ زهرا و بعد پاسخ شما به اون پاسخ… …

            تعجب کردم… یه لحظه فکر کردم این همون پاسخی بود که برای من نداشته بودید ولی فرق داشت….

            و اونجایی که گفتید یه لحظه توجهم به این پاسخ ها جلب شد و براتون نشانه بود… یادم نمیره… وقتی پاسخ زهرا رو خوندم مخصوصا به همونجایی که بهش اشاره کردین که درباره‌ی داستان بود همون روز این برای من یک نشانه بودم و یه حسی بهم میگفت باید تاییدش کنی و به این کامنت جواب بدی ولی راسش تنبلی کردم……..

            حتما بعد اتمام این کامنت برای دوستمون هم مینویسم….

            خلاصه تا آخر رسیدم به کامنت شما و از شما یه درس بزرگ گرفتم که حتی اگه با واسطه به جایی هدایت شدم نه تنها از اون شخص واسطه باید تشکر کنم بلکه در حد چند خط هم باید از اون فرد اصلی تشکر کنم….

            از این حرکتی که زدین خیلی خوشم اومد با اینکه حتی لزومی هم نداشتم که برای من کامنت بنویسید چون مخاطب اولیه و اصیلی من نبودم ولی با این حال شما این کارو کردیم و خوبی رو تایید کردید… واقعا تحسین برانگیز بود…و ازتون بی نهایت ممنونم …….

            خیلی ممنونم …واقعا…

            خب ..خب خب …

            .

            اوفففففف (ایموجی پاک کردن عرق از روی پیشانی )

            چقدر باحال و طولانی شد….

            خب حالا تازه رسیدیم به اصلا داستان….

            وقتی دوباره تمام این کامنت ها رو پشت سر هم خوندم… دوباره یاد ایده ی قشنگی افتادم که خدا بهم داده بود… راسش منم داستان مینویسم و تازه اول راهم و یک هدف و رویا دارم…

            وقتی شما درباره‌ی داستان ‌و خواندن داستان صحبت کردید …دوباره اون رویا برام انگار برق زد…و صدای استاد توی گوشم پیچید که میگفتن بچه ها شما اگر به رویاهایتون برسید نه‌تنها به خودتون کمک میکنید بلکه باعث گسترش جهان میشید….

            و بعد خدا در گوشم گفت… ببین… ببین… اون رویای که تو داری نه تنها به تو کمک میکنه بلکه تمام این افرادی که عاشق گویندگی داستان ها و تولید محتوا هست رو هم پوشش میده و جهان رو گسترش میدی‌.. من دیگه چطوری به تو بگم که این ایده رو من بهت دادم و تو باید قدم برداری….

            چطوری بگم که تو با اجرای اون که البته خیلی هم اسون نیست و نیاز به مهارت داره میتونی به جهان کمک کنی و گسترش بودی…. چطوری بگم که این کاری که دوست داری انجام بدی بی ارزش یا پوچ یا خودخواهانه نیست…..

            وای خدای من…. اصلا دیگه هیچ جوابی نداشتم‌…. راست می‌گفت… خیلی این رویارو دست نیافتنی دیده بودم جوری که از قدم برداشتن به خاطرش دست کشیده بودم….

            و واقعا از شما ممنونم به خاطر کامنت خوبتون که اینو بهم یاداوری کرد ….ممنونم به خاطر وقتی که گذااشتید برای خوندن این کامنت های طولانی… بی نهایت از تون ممنونم…امیدوارم هرروز به خواسته هاتون نزدیک تر بشید…ممنونم که در این خانواده هستید …

            دوستتون دارم …

            خب …

            بریم برای خلق زندگی ….

            پس…

            فعلاااا….

            در پناه الله یکتا شاد و سالم و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید…

            عاشقتونم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
            • -
              مجید عزیزی پیردوستی گفته:
              مدت عضویت: 1504 روز

              به نام خدای مهربان

              سلام ملیکای عزیز

              تحسینت میکنم که این چنین با ذوق و حوصله کامنت میذاری و از گفتگوی خودت با خدای مهربان به اشتراک میذاری .

              تحسینت می‌کنم که با خودت صحبت می‌کنی و به خودت اهمیت میدی و نسبت به خودت سخت گیر نیستی .

              دختر تو خیلی بانمک و بامزه ای و خیلی خوب مینویسی و با این مهارت ها قطعا در داستان نویسی خیلی موفق میشی .

              خداوند هدایتگر استاد برنامه ریزی و همزمانی های بسیار خوبی را ایجاد می‌کنه و هر چی که پیش میاد تماما خیر به شرطی که بتونیم ذهنمون را به سمت بهتری ببریم ،مثل اومدن این پیام شما برای الان من که دقیقا تا ساعت 12 ظهر خوابیدم و قبل از اینکه نجوایی بخواد منو اذیت کنه که چرا آنقدر خوابیدی و از کارهات عقب افتادی هدایت شدم داخل سایت و نقطه ی آبی چشمام قلبی کرد ⁦:⁠-⁠)⁩

              دقیقا من هم مثل خودت هستم ، با خودم صحبت میکنم و بسیار ایده های فراوانی بهم الهام میشه که خدارا شکر به نسبت قبل بهتر دارم بهشون عمل میکنم و البته خیلی جای کار داره که عملگرایم را بهتر کنم ولی خدارا شکر دارم تکاملم را طی میکنم و سعی میکنم با همون امکانات و هر آنچه که دارم استفاده کنم و پیش برم .

              لذت بردم از کامنتت و این نشانه ای از یک روز شگفت انگیز

              آفرین که انقدر خوب مینویسی و هرچی که اون لحظه برای نوشتن داری را کامنت می‌کنی .

              منم دوست دارم

              موفق و شاد و سلامت و پر برکت باشی ⁦;⁠-⁠)

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    مهسا سالاروند گفته:
    مدت عضویت: 1053 روز

    بنام نامی الله

    سلااااااااام به استاد و مریم عزیز و همسفرای گل

    سفر به دور امریکا برای من تمام یعنی تمرکز بر

    زیبایی ها

    ثروت

    قشنگی ها

    روابط عاشقانه

    آرامش

    امید

    ایمان

    ………….

    سفر به دور امریکا کمک میکنه بهم تا همسفر شما باشم و بیام امریکا و با تمرکز کردن روی این زیباایی هاش هدایت بشم به زیبایی های بیشتر

    خدایاشکرت که همیشه هدایتگر مایی …..

    هدایت ،چه واژه قشنگی ،،،،یه خیال راحتی توی این هدایت هست که وقتی همه چیزو صفر تا صد میسپاری بخدا ،اون ناامیدت نمیکنه…..

    دو روز دیگه تولدمه ،خیلی خوشحالم خیلییییییی

    ته دلم ایمان دارم قراره خداوند این تولدم بهم یه کادوی توپ بده،یه کادویی که از خوشحالیش برم رو ابرا:)

    خدایا از اینکه 28 سال اجازه دادی باشم و نفسم بکشم سپاسگزارم

    و اما شما همیشه منتظر سخن خدا هستید که برید یا نرید ،یا اینکع یه کاری انجام بدید یا انجام ندید،

    و خدا برای کسانی که چشم و گوش دل دارند سخن میگه و به راحتی میشنوی اگه توی فرکانس شنیدنش باشی،

    *تا نگردی آشْنا زین پرده رَمزی نشنوی

    گوشِ نامحرم نباشد جایِ پیغامِ سروش*

    به به چه رستورانی و چه غذایی،کوبیده غذای مورد علاقمه و خیلی دوست دارم،چقدرم تمیز بود رستوران ،چه چایی خوش رنگی :)

    خدای من چه فضای جالبی برای بچه ها همه چیز داره و با عشق بازی میکنن همشون و توی لحظه ان

    استاد پیش بینی های شما همیشه درسته

    آرژانتین قهرمان شد:)

    دوستان خیلی خوش استایل بودن و چه خونه نازی داشتن بخصوص اون پالش های روی سنتی

    باشگام خیلی وسایل خفن داشت و تمیز بود ،،،،،و هیچ کسی به کسی کاری نداش و بی قضاوت لذت میبردن…..‌

    و من بارهااا و بارها باید تحسین کنم رابطه سراسر عشقتونو ،،،،،بدون خجالت از نگاه آدماااا به هم ابراز علاقه میکنید…….

    عشقتون پایدار

    در پناه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    فروغ شمس گفته:
    مدت عضویت: 1788 روز

    به نام خدای فراوانی‌ها و زیبایی‌ها

    درود بر استاد گرامی و مریم جان و دوستان همسفرم در سریال سفر به دور امریکا

    نکات زیبای این قسمت

    + حواسمون به نشونه‌های خداوند باید باشه، خدا همیشه چیزای بهتری رو برامون در نظر داره. نکته قضیه اینجاست که تسلیم خداوند باشیم خدا ما رو هدایت کنه، به نشونه‌ها گوش کنیم، حواسمون باشه که خداوند داره با همین ابزارها با ما صحبت می‌کنه و هر وقتم یه نشونه‌ای اومد که این ور برو اونور نرو بگیم چشم. خدایا تو مارو فقط به سمت زیبایی‌ها هدایت کن.

    + خدایا شکرت برای این همه قدرت خرید آروی و موتورهای کلاسیک️

    + چه بازی‌های کودکانه خوبی برای بچه‌ها در نظر گرفته بودن.

    + چه اقیانوس آبی رنگ و پر از موجی و خورشید عالم تاب که نورشو انداخته بود روی آب بسیار زیبا بود. خدایا شکرت برای این نعمت عظیمت️

    + واقعا خدایا شکرت برای این همه وسیله بدنسازی فوق العاده

    دوستتون دارم توحیدی وار️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 634 روز

    به نام جان جانان

    سلام به همه عزیزان

    ◀خداروشکر که امریکا ثروتمند هست و چقدر اتوبوس مسافرتی و وسایل کمپینگ توی گوشه کنار دیده میشه و من این نگرش مردم این کشور که اینقدر از لحظات زندگی لذت میبرند و حال خوبی درند رو تحسین میکنم و نتایج زندگیشون هم مشخصه دیگه و خودم هم کم کم به این سمت میرم که یشتر این ذهنیت رو توی خودم پیاده کنم و خیلی تغییر کردم .

    یکی از لذت بخش ترین تفریحات برای اکثر افراد رانندگی تو باران و قدم زدن توی باران هست و چقدر این لحظه که باران میومد و رانندگی کردین زیباست و اینکه این حس رو به اشتراک میذارید ممنونم.

    مورد بعدی تگزاس هست کهدومین ایالت پهناور بعد الاسکا هست و برخلاف تصور ما ده درصد اون بیابانی هست و قبلا جزو مکزیک بوده و اعلام استقلال میکنه و بعد به امریکا ملحق میشه و 730 تا فرودگاه داره که بنظرم بی نظیره و بزرگترین ذخایر نفتی رو داره. به خودم میگم ببین چقدر اطلاعات نادرست در مورد همین ایالت دادن و واقعیت چیز دیگه س

    چقدر زیبا با بادکنک یک کوچه رو تزئین کردن و هرجا زیبایی باشه که نمای شهر رو زیبا کنه تحسین برانگیزه . و همچین ارزوی خیر برای تمام کسایی که زحمت میکشن که شهر پاک و تمیز باشه دارم . خدا قوت

    خیلی این ازادی دوست داشتنی هست که زن و شوهر میتونن باهم باشگاه برن و در کنار هم تمرین کنند و خیلی دلپذیره این باشگاهها که بسیار بزرگ و تمیز هستند

    خداوشکر

    🟤🟢🟠

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    علی قربانی گفته:
    مدت عضویت: 1966 روز

    سلام خدمت استاد جان وخانم شایسته عزیز

    ساعت 5.30 صبح اومدم تو سایت نیاز به هدایت روزانه داشتم مثه هروز وخداوند منو هدایت کرد به این فایل زیبا وپر از درس

    خداروشکر میکنم چقدر لذت بردم ازین هدایت طلب بودن ورها بودن در انتخاب مسیر استاد عزیز چقدر زیبا نشون دادید که فقط هدایت میطلبی چطور باید رها باشی ومثلا به رقتن به شهری چندین بار میخاستید برید نچسبیدین وخیلی راحت با قبول هدایت با اینکه چندین نوبت میخاستید برید اون شهرو بازم طبق هدایتی که تشخیص دادید برگشتید به سمت خونه

    دمتون گرم چقد خوبه که توانایی دیدن نشونه ها واز همه مهمتر عمل به اونارو اینقدر خوب دارید

    خیلی جالب بود برام من همیشه فک میکردم همه بهتون میگن استاد ودیدم توی فایل که دوستتون شمارو سید جون خطاب کرد متوجه شدم که این فرد از شاگرداتون نیس ودوستتون هست.برام جالب بود همیشه فک میکردم همه شمارو استاد صدا میزنن چه شاگردتون باشن چه نه.

    از فضای بازی کودکان هم خیلی لذت بردم خداروشکر چقد خوبه فلوریدا اونجایی که هستید چقد فضای عالی برای بچه ها داشتن واقعا زیبا بود

    ماشالا هزار ماشالا استاد عزیز چه بدنی داشتید خداروشکر واقعا لذت بردم بلاخره یروز میام توی دوره قانون سلامتی شرکت میکنم قطعا اینقد بدنتون کات وخوشگل بود وقتی باخودم فک میکنم این بدن بدون ورزش وفقط با قلنون سلامتی اینقد کات شده واقعا تحسنتون میکنم هم شما وهم خانم شایسته

    خداروشکر میکنم که صبحم رو اینقد باتوجه به نکات مثبت وزیبا شروع کردم

    خداحفظتون کنه عزیزانم حالتون عالی تنتون سالم ومثه همیشه جیبتون پرپول باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    امیرحسین ترکمان گفته:
    مدت عضویت: 2079 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزم ، خانم شایسته مهربان ، دوستان خوش فرکانس و عالی استاد ، تیم پشتیبانی سایت و تمام دوستان بی نظیری که در سایت الهی عباس منش در حال مطالعه دیدگاهی از من هستند

    امید دارم در هر کجای این جهان زیبا قرار دارید با ارسال فرکانس مناسب بهترین نتایج ممکن رو از زندگیتون دریافت و خلق کنید.

    نشانه امروز من هدایت شدن به این فایل بی نظیر از سری فایل های سفر به دور آمریکا بود

    قبل از زدن دکمه هدایت به نشانه من از خدا خواستم که من رو به نشانه ای هدایت بکنه تا با من حرف بزنه ، چون در باب سری مسائلی از زندگیم هستم که شدیدا در جست و جوی دریافت پاسخ و دریافت الهامات الهی قرار دارم تا بتونم قدم های مثبت بردارم در جهت خلق نتایج دلخواهم

    اول از هر چیز ندای ذهن بازیگوشم اینجوری استارت زد که این دیگه چیه و چه ربطی به سوالات من داره و ذهن الهیم که عاشقشم پاسخ داد هُولی ، برو فعلا رو فایل شاید چیزی توی فایل باشه که پاسخت باشه و از همه مهم تر این یک فایله که کلی زیبایی از بهترین کشور دنیا با حضور استاد و واشکافی مریم جان هستش ، خلاصه که به سکوت دعوتش کردمو شروع به تماشای فایل کردم یه دفترم گذاشتم جلوم که هر نکته ای بود تیز بکشمش بیرون.

    استارت فایل از اشاره استاد در مورد توجه به نشانه های اطرافمون خورد که استاد خودشون تصمیم داشتن به مقصدی سفر کنند که تا به حال نرفته بودن و از دوستانشونم کلی تعریف شنیده بودن که اون جا یک جای بکره و اما با بارون و هوای نا مناسب مواجه شده بودند که داشت هدایتشون میکرد الان زمان مناسبی برای این مقصد نیست . نشانه دیگه ای که کاربردی بود و استاد بصورت پازل کنار این نشونه گذاشت تماسی بود که از طریق دوستش برای دیدن هم داشت و اینجوری بود که از دل این نشونه های یک تصمیم بکر بیرون اومد ، شاید هدف اصلی استاد چیز دیگه ای بود ولی در باب دریافت نشونه ها هوشیار بود که خود این داستان چراغ راهنمایی بود برای دیدن نشونه ها و کنار هم قرار دادنشون ؛ که خدای من شکرت

    البته که در کنار تمامی این نشونه ها ، ابتدا درخواستی بود که استاد چند روز قبل تر کرده بود ، که خدایا ما رو هدایت کن برای اتمام سفر و برگشت به خونه و اینجوری شد که خدا هم به بهترین شکل استاد رو هدایت کرد ، البته که استاد آماده دریافت بود

    پس یک درس مهم برای من ؛ اگر درخواستی دارم و منتظر نشانه ای هستم ، حتما نباید نشانه در جهت خواسته پیش فرض ذهنی من باشه و امکان داره بلکل مسیر تغیر کنه ، من باید با ذهن باز و بدون پیش فرض از هر نشانه ای استقبال کنم ، اتفاقات محیط اطراف ما هر لحظه با ما در حال حرف زدن هستن به شرطی که ما هوشیار برای دریافت آن باشیم.

    خدایا شکرت که این چنین من رو نسبت به دریافت هر نشانه ای آگاه ساختی.

    و اما بیایین با هم کلی از زیبای های که از فرهنگ ، محیط و اتفاقات پیرامون این فایل در کشور آمریکا دیدیم رو مرور کنیم

    قبل از هر چیز من دوستان استاد رو تحسین میکنم که در یک فضای بکر ، در یک کشور زیبا ، در فرکانسی بی نظیر قرار دارند که از دوستان نزدیک و صمیمی استاد هستند ، تبریک به شما و چقدر رفتار محبت آمیز ، پایه بودن و همراه بودن رو داشتید ، من شما رو تحسین میکنم و بابت حضورتون در این فایل خداروشکر میکنم.

    بیاییم توی اون فضای عالی که برای بازی کودکان در نظر گرفتن قرار بگیریم ، واقعا عالی بود ، یک فضای تمیز ، خلاق ، با تنوع بالای رنگ و وسایل بازی ، اتاق های خفن برای کلی بازی مختلف ، یه نقاشی بی نظیر از سیارات منظومه شمسی که میشد به دست گرفتشون خدای من شکرت

    یک نکته جالب که دیدیم این بود که مادران رو از حضور تو فضای مشخص شده منع نمیکردند تا حتی مادرها هم بتونن بازی کنن با فرزندانشون

    تو اون دقایقی که مریم عزیز در حال فیلم برداری از فضای کودکانه بودند یه صدای از ته دلم گفت دنیای بچه ها هم باحاله ها ، نه دغدغه ای ، نه چیزی ، فقط بازی و هیجان و سرگرمی ، همون لحظه دوباره به خودم پاسخ دادم خوب ما هم میتونیم اینجوری زندگی کنیم راحت و آسوده و اصلا اصل داستان همینه به شرطی که بخوایم این اصل رو تو زندگیمون پیاده کنیم ولاغیر

    خدای من شکرت که قدرت مطلق خلق زندگیم را به من داده ای

    و اما قسمت خیلی جالب این فایل پیش بینی بی نظیر استاد از قهرمان جام جهانی بود که دقیقا هم آرژانتین شد برام جالب بود ، آفرین استاد تحسینتون میکنم.

    چقدر عالی توی اون فضای بازی خود واقعیتون بودید و اون لحظه که مریم عزیز در حال ضبط ویدیو بود هیچ سانسوری نکرد و شما هم به بازیتون ادامه دادید و کلی از فضای رقابتی باحالتون گفتید مخصوصا بازی حکم که جالب بود برام ، احساس میکردم شما بلد نباشید خخخخخ

    و اما یک روز جدید و بی نظیر در این قسمت استارت خود که همراه شد با رفتن شما به اون ساحل زیبا که منو میبره لب ساحل تو جزیره هرمز چون رنگ اونجا هم خاصه و خاکستری نیست

    خدای من شکرت بابت فراوانی نعمت آب و این ساحل بی نظیر با انسان های بی نظیر

    خدایی بعد از یه قدم زدن تو اون ساحل بکر ورزش حسابی میچسبه

    چقدر تنوع دستگاه بالا بود خدای من شکرت

    چقدر تجهیزات بروز و درجه یک بود خدای من شکرت

    چقدر اقلیت تناسب اندام خوبی داشتن خدای من شکرت

    چقدر لباس های خوشگلی استاد پوشیده بودید هم شما هم اقلیت هم باشگاهی هاتون خدای من شکرت

    چه نظم خاصی تو باشگاه حاکم بود خدای من شکرت

    چقدر تعداد دستگاه ها بیشتر از نیاز بود خدای من شکرت

    واقعا لذت بردم از توجه به این همه زیبای های که دستان خدا در این جهان زیبا خلق کرده بودند ؛ خدای من شکرت

    واقعا لذت بردم از این همه امکانات و فراوانی ؛ خدای من شکرت

    در کنار تمام این زیبایی ها ، 4 تا از بهترین انسان های خدا رو دیدم که در تیتر این سریال قرار داشتند . خدای من شکرت

    بابت تمام موفقیت های که شما به دست آوردید خدا روشکر

    بابت این که موفق شدید در این کشور زیبا زندگی کنید خدارو شکر

    و خداروشکر بابت تمام دوستانم در این سایت و علل خصوص عزیزانی که با نگاه زیباشون دیدگاه من رو مطالعه کردند.

    در پناه خدای مهربان همگی شاد، سلامت ، ثروتمند ، خوشحال ، قدرشناس ، آزاد و در آرامش باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: