سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 190

استاد واقعا ماها حتی اگه تو یه خانواده باشیم حتی یه جا زندگی‌کنیمم میتونیم زندگی متفاوتی رو تجربه کنیم چون متفاوت فکر میکنیم و متفاوت عمل میکنیم

استاد واقعا خدایارو هزاران مرتبه شکر که با شما آشنا شدم تو سن‌کم و در زمان درست .

استاد

همینکه عکستون رو دیدم اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود چه جالب اتفاقا من هم دیشب تو مهمونی لباس سراسر سفید پوشیده بودم و اتفاقا که چقدر هم خوشتیپ و جذاب تر شده بودم

و همه هم همین نظر رو داشتن میدونید .. اولین باری بود که داشتم با قدرت و‌محکم راه میرفتم و نه از کسی پرسیدم چطور شدم و نه توقع داشتم کسی بهم بگه زیبا شدی خوشتیپ شدی تا باور کنم و خوشحال شم

خودم کاملا باورش داشتم و شاید برای همینم هست که متفاوت نتیجه گرفتم چون متفاوت از قبل عمل کردم

استاد باورت میشه فقط یک هفته گذشته از اون روزی که تو شهر خودمون بودم و نشسته بودم روبروی کوه ها و داشتم تو قسمت 188 مینوشتم که من هنوز مقاومت دارم به اینکه میشه اینجوری باشه زندگی

اینکه هرروز نه تنها زیبایی های بیشتر و جدیدی ببینی بلکه از صبح تا شبت همین باشه اصلا کلا..

شاید چون تجربه ی خودم متفاوت بوده یا نمیتونستم ببینم ..

ولی حالا من دارم تجربه اش میکنم (لبخند)

من دوباره تو سفر جدیدم(لبخند)

خوب یادمه دیروز کنار دریا بودم و یه لحظه یادم اومد هیی من دارم دقیقا مثل سفر به دور امریکا این سفر رو تجربه میکنم

گفتم دریا.. اتفاقا همین دریا هم تو قسمتای جدیدتون دیدم و دوباره دوستداشتم تجربه اش کنم و دوباره هدایت شدم

راستش تو همین دوروز سفر کلی از خواسته هام رو تونستم تجربه کنم

و دقیقا مثل شما از صبح تا شبم با زیبایی های جدید ارتباطات رقص شادی گذشت

و امروز حتی وقتی مهمونی بودیم و بعدش نشستیم یه مسابقه ورزشی باحال رو دیدیم یه لحظه یادم افتاد که عه چه جالب

من اینو وقتی با راس و تیفانی داشتین فوتبال امریکایی میدیدن خواستمش و حالا دارم تجربه اش میکنم

خوب یادمه امروز تا یادم اومد یهو چنان ژستی هم گرفتم که احساس کردم امریکام دارم باشما و دوستانتون این مسابقه رو تماشا میکنم…و اون لبخند درست مثل الان ..

و این برام اهمیت داشتن الگوی مناسب رو ثابت میکنه

راستش از شروع سفر به دور امریکا خیلی بیشتر از اون چیزی که عمل کردم بهم داده شد

و هربار واضح تر

شاید من‌تو کامنتام از اتفاقات ریز و کوچیک گفتم بیشتر

اما خب همیناهم ممکنه برای خیلی ها بسیار اذیت کننده باشه که برای من اسون شده

و البته که اتفاقات و کلی از خواسته هام‌تو این مسیر که شاید ننوشته باشم خیلیاشون رو

اما هربار به خودم یاداوری میکنم همه ی اینا تو 2-3 ماه اتفاق افتاد ..

تازه که یه جاهایی هم اونجور که باید عمل نمیکردم و یادم میرفت..

حالا میفهمم اون حسم موقع شروع سفرمون الکی نبود

واقعا هرچقدر که بودم در مسیر متعهدانه و تلاش کردم دیدم خیلی چیزا اتفاقا تو مدت زمان بسیار کوتاهی دارن حل میشن

خواسته هایی که چندین سال بودن و فقط تو همین مدت کوتاه یکی دوماهه یکی پس از دیگری اومدن و خواسته هایی که بعضا شده در عرض چندروز یا چندساعت خواستم و شده

و شاید الان میتونم بگم که وقتی میگید فاصله بین خواسته هامون یه فاصله فرکانسیه که با احساس خوب پر میشه رو الان بهتر میفهمم

استاد من چندین بار گفتم که احساس خوب داشتن و لذت بردن رو بیهوده میدونستم

حالا همین من همش دنبال یه راهی برای احساس خوب و لذت بردن به هربهونه

همین من بلند میشم طلوع افتاب رو ببینم

همین من سعی میکنم لذت ببرم چون دیدم که اصل همینه

چون دیدم که من همینو میخوام اصلا..

خواسته ها یکی پس از دیگری اومدن

و البته جایزه خدا دوره عزت نفس که داره بهم کمک میکنه چطوووور تو همین 3 جلسه اول.

خیلی دلم میخواد که براتون بنویسم .

استاد کاش میشد با جزئیات همه رو بنویسم

البته سعی میکنم در بین کامنتام بنویسمشون

اما

خداروشکر برای این سفرمون

برای کامنت دوستان

برای تجربه هاتون و تجربه های بچه ها

که نه تنها خواسته ها جدیدی رو برام به وجود بلکه باور میشود رو هم همراهش بهم دادن.

سپاسگزارم (لـبخند).