سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 192

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار خدیجه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

استاد جان نمیدونم به چه زبان و بیانی ازتون تشکر کنم برای این فایل ارزشمند. نمیدونین چقدررر به وجد اومدم وقتی دیدم شما نماینده کشور ایران هستین. راستش فکر نمیکردم شما یه هنچین کاری بکنین. اما حالا میبینم که هر جایی که صلح و دوستی و عشق باشه استاد منم اونجا هست.

بینهایت تحسینتون می کنم بخاطر این حس وطن دوستی زیبا و بدور از تعصبات غلط و کورکورانه. بینهایت سپاسگزارم که امروز با این فایل دوباره درس وطن پرستی توحیدی رو بهمون یاد دادین. اصلا مگه میشه شما کاری انجام بدین و نشه از توش هزار تا درس گرفت.

استاد جان اون موقع که پرچم کشورها معرفی میشد اشک تو چشام جمع شد بخاطر اینهمه زیبایی و اینهمه صلح، و احترامی که برای کشورها قائل بودن و با چه شکوهی هر کشوری پرچمشو ارایه میداد.

قشنگترین لحظه ش اون وقتی بود که شما پرچم ایران رو در کنار پرچم آمریکا و عربستان به اهتزاز درآوردین. خیلی حس نابی بود اون لحظه. و من اون شادی و عشق درونی شما رو که تو تمام مدت جشن داشت خودنمایی میکرد تحسین می کنم. اون لبخندها، اون حس خوب دادنها، اون تعریف کردنها و با عشق شنیدنها،اون رقصیدن و شادی کردن، اون عاشقتم گفتن هاتون به مریم جان که همه و همه از عزت نفس و صلح درونی شما برخاسته بود رو بینهایت دوست داشتم.

استاد جان چقدر حس خوبی دارم وقتی میبینم تمام چیزهایی که در مورد کشور آمریکا شنیده بودم و باور کرده بودم واقعیت نداشته و حالا میبینم با چه احترامی و به چه زیبایی جشن صلح و دوستی جهانی رو برپا می کنن و فقط و فقط فرکانس مثبته که تمام فضا رو پر کرده بود اونقدری که این فرکانس مثبت تمام وجود منو غرق در شادی و عشق میکرد.

چقدر واضح میشه قانون جهان رو دید که هر کی نتیجه ی فرکانس های خودش رو تجربه می کنه. نتیجه لعن و نفرین کردنها یا عشق ورزیدن و صلح رو طبق قانون میشه توی هر کشور دید.

انگاری خدا هر چی نعمت و خوشگلی و زیبایی و خوشی و ثروته ریخته تو این کشور چون فرکانس توحید و خداباوری رو خیلی واضح میشه تواین مردم دید.

خدارو شکر می کنم که از اون جهل و دشمنی با جهان و جهانیان، به صراط المستقیمی هدایت شدم که پر از نور و عشق و نعمت و ثروته و هر روز داره ایمانم به درستی این مسیر بیشتر و بیشتر میشه. خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

مریم جانم، عزیز دلم نمیدونی چقدرررر لذت بردم از رقص آروم و قشنگت با پرچم قشنگمون. بنظرم لایقتر و شایسته تر از شما کسی نبود برای معرفی کشور ایران. واقعا که چیدمان خداوند چقدر قشنگه. یاد اون داستانی افتادم که تو کتابهای دینی مون نوشته بودن که یه نفر بعد از دیدن رفتار درست امام حسن، البته درست یادم نیست، بهشون میگه خداوند بهتر میدونه که چه کسی رو امام و رهبر مردم کنه.

بنظر من واقعا برازنده تر از شما کسی نبود که تو این جشن شرکت کنه و به این زیبایی پیام صلح و دوستی کشورمون رو به جهان و جهانیان برسونه.

سپاسگزارم استاد جانم که اینقدر خوبین……

چقدر اون سه تا دختر برام قابل تحسین بودن. مخصوصا اون دختر سفید و تپل و دوست داشتنی که تمام اون قر و فر ها رو با همون بدن تپلش خیلی زیباتر از اون دو نفر دیگه اجرا میکرد و چقدر من محو حرکاتش بودم با اون پوست سفید و موهای قشنگش و لباس فوق العاده ساده و زیبایی که پوشیده بود. واقعا زیبا و قابل تحسین بود. و اون یکیشون که لاغر و قد بلند بود و حتی عینک هم داشت، اونم به زیبایی تمام حرکات رو انجام میداد و هیچکدوم از این موارد باعث نشده بود که نخوان بیان روی سن و برقصن، و چه هماهنگی بینظیری داشتن. البته بدن زیبا و عضلانی اون سومی شونم خیلی خیلی دوست داشتم.

و حتی رقص اون آقا و خانمهای مسن که با هماهنگی کامل میرقصیدن.

انگاری تو این کشور چیزی به نام سن بالا و پایین، چاق و لاغر، سفید و سیاه، با حجاب و بی حجاب، زشت و زیبا، کلا مفهومی نداره و همه و همه فقط به فکر اینن که چجوری از لحظه لحظه عمرشون نهایت لذت رو ببرن. انگاری اونجا خود بهشته، یهشتی که خداوند به صالحانش وعده داده…

استاد جانم خیلی خیلی خیلی ممنونم که با خوب زندگی کردنتون رسیدین به مدار این آدمهای خوب و با اشتراک این زیباییها، زاویه دید میلیونها نفر از شاگردانتون رو مثل من باز کردین به روی زیباییها و آسانیها. خدایا شکرت خدایا شکرت

استاد جان اینروزا دارم به وضوح دستان خداوند رو میبینم و حس می کنم وارد مدار تازه ای از درک و اگاهی شدم و میبنم که خداوند چقدر قشنگ داره پازل بهم ریخته زندگی مو برام میچینه، و من هر بار فقط از خدا سپاسگزاری می کنم بخاطر درسهایی که از شما گرفتم و بخاطر وجود ارزشمندتون تو زندگیم.


منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    822MB
    52 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

583 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «آرام گیان» در این صفحه: 1
  1. -
    آرام گیان گفته:
    مدت عضویت: 1066 روز

    میگفت وقتی خدا اجازه میده کسی دری رو روی تو ببنده احتمالاً به این معناست که در دیگری حتی بزرگتر، در طرفی دیگر برای تو باز کرده و باید به سمت اون در بری، اون در بازه… فقط تو هنوز روبروش قرار نگرفتی

    و این جا جاییه که ایمان لازمه و حفظ روحیه

    .

    یه جایی یادمه استاد عباسمنش در توضیح این که گیر ندیدن به بعضی چیزها و راه تعیین نکنید برای خدا، یاد قصه ی ایران و وضعیتش افتادم.

    گاهی وقتا یه جاهایی باید به شکل خاصی باشه و همون خرابی ظاهری اتفاقا درسته و خیره! مثل وضع خاورمیانه! و تو اگه همش برای درست شدن اوضاع خودت رو بکُشی، فقط انرژی و عمرت میره.

    روزی که دعاهامو عوض کردم و بخدا گفتم من فلان و فلان وضعیت رو میخوام ولی دیگه نگفتم اینا رو در ایران ایجاد کن و اینجا میخوامشون، منو برداشت و بُرد از ایران بیرون…

    فرض کن یه جایی باید بیابون باشه تا برخی از گیاهان بتونن توش رشد کنن (مثل زعفرون)… بعد، تو وایسا اونجا و هی از خدا بخواه بارون بیاد… چون تو بارونو دوست داری

    ولی اگه نگاهت درست باشه، از خدا نمیخوای که بیابون رو به جای پر بارون و سرسبز تبدیل کنه چون میدونی زندگی خیلی از موجودات اتفاقا به همون وضعیت و اکوسیستم وابسته ست

    تو به خدا بگو من دلم بارون میخواد و زندگی در یک جای سرسبز،… اونوقت خدا میبردت به همون جای درست…

    کاری که با من کرد.

    .

    و یادت باشه هیچ غیر ممکنی وجود نداره.

    یادمه چندسال قبل برای عید نوروز رفته بودیم بندر ترکمن

    دریا کیلومترها عقب نشینی کرده بود و خشکسالی بیداد میکرد

    همون سالی که همش همه از بی آبی میگفتن

    رفتم لب دریا و بخدا گفتم خدایا! تو اگه حتی بارون هم بفرستی، این دریای عظیم رو چجوری میخوای دوباره پُرش کنی؟ اینکه دیگه درست بشو نیست!… اصلا من فکر کنم اون داستان نوح و چیزهای مشابه واقعیت نداره!… خدایا! تو واقعا چجووووری میخوای اینهمه خشکسالی رو جبران کنی؟ فقط به من بگو!

    و رفتم.

    ظهرش رفتیم خونه کسی عید دیدنی و عصرش بعد از ناهار و چایی نم نم بارون شروع شد. خیلی خوشحال شدیم. خیلی وقت بود بارون ندیده بودم…. شب بارون شدت گرفت و ما مجبور شدیم بمونیم.

    فرداش گفتیم برگردیم تهران و کرج. راه که افتادیم دیدیم باد و طوفان و بارون انقدر زیاده که تمام خیابون ها داره آب بندون میشه. پس رفتیم گنبد و خونه یکی از دوستا موندیم تا بارون بند بیاد.

    بند نیومد و سیل اومد!

    دیدیم نمیشه… باید بریم سریعتر.. این بارون بند نمیاد. رفتیم به سمت تهران که تو جاده و توی سیل گیر کردیم، جاده رو آب برد. و ما یه روز هم اونجا موندیم تو ماشین!

    آقا سه چهار روز بارون بند نیومد،… توی خبرها خوندم اون دریاهه که پرشد هیچی، بیابونای اطراف هم تبدیل شد به دریا بخاطر سیل!

    و خدا اینجوری به من جواب داد!!!

    .

    یه اتفاق دیگه زمستون نود و هشت بود که برادرم کلافه شده بود از مدرسه رفتن و میرفت برای خدا نامه مینوشت که خدایا یه کاری کن هرگز دیگه نرم مدرسه. کلاس دوازده بود.

    فرداش اعلام کردن که بخاطر آلودگی هوا چندروز مدرسه ها تعطیله.

    بلافاصله بعد اون هم برف اومد و شد دوهفته تعطیلی

    اسفند بود

    بعدش یه هو اعلام کردن کرونا اومده و همچنین نوروز هم بعدش اومد

    بعد از کرونا هم کلاسا آنلاین شد

    بعدش دیگه تابستون شد و کلا کلاس دوازدهم تموم شد و کنکوری شد

    بعد از کنکور هم بخاطر اتفاق های اجتماعی دانشگاه ها غیر حضوری شد

    الان ترم سه هست و خیلی کم میره دانشگاه

    و من دیدم خدا چجوری دعاش رو مستجاب کرد

    همون موقع ها یادمه قبل کرونا خیییلی آلودگی هوای تهران و کرج زیاد بود و واقعا ماهها بود اذیت میشدیم

    اونجا هم متاسفانه به خدا میگفتم خدایا تو چجووووری این همه آلودگی هوای جهانی رو میخوای برطرف کنی؟

    که یادتونه موقع کرونا خصوصا اوایلش چقدر همه توجهمون جلب شد به اینکه دنیا داره استراحت میکنه و طبیعت و حیوانات دارن نفس میکشن… یادتونه؟

    .

    توی یه فیلمی یادمه پدری به دختر کوچولوش میگفت عزیزم هرروز صبح که از خواب بیدار میشی… هرروز… شش تا آرزوی محال بکن!

    بعدها میبینی که بطرز شگفت‌انگیزی به خیلی هاشون رسیدی

    .

    برای خودم مینویسم که یادم بمونه

    همین سال گذشته به چندتا از آرزوهای محالم به شکلی باورنکردنی رسیدم

    چیزهایی که حتی ننوشته بودم

    و چیزهایی که حتی خودمو نکشتم برای باورسازی و بدست آوردنشون

    فقط از دل و ذهنم رد شده بودن!

    .

    آره برای خدا کاری نداره.

    .

    و یادم باشه این وسط

    برای اونچه از دست رفته غصه نخورم

    خدا بلده بدون اون افراد و بدون اونچیزها، منو به خوشحالی و خوشبختی بیشتر برسونه

    و برای رسیدنم به خوبیها، هیچ نیازی به وجود و حضور اونها نیست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: