سفری رویایی پر از درس و آگاهی و رشد و تجربه کردن و لذت بردن و دیدن عظمت و شکوه و زیبایی بی نهایت خداوند درک قدرت و توانایی و ثروت جاری خداوند
آلاباما با شعار هیچ جا خونه خود آدم نمیشه و پرچم برافراشته این ایالت کنار پرچم آمریکا نمادی از عشق مردم به شکوه و قدرت این کشور جاده ای مثل همیشه تمیز و زیبا و پر از درختهای سرسبز کنار جاده ویزیتور سنتر که در ابتدای ورود به هر ایالتی هست و بروشور و اطلاعات عالی از زیباییهای هر ایالت آماده شده و در اختیار مردم قرار گرفته محیطی تمیز و آروم و زیبا که دختری زیبا در آرامش روی نیمکت دراز کشیده بود پلی باشکوه و زیبا با طراحی بینظیر اسمون آبی و صاف و زیبا خدایا شکرت چشمم لایق دیدن زیبایی ها شد
مریم جانم تحسین برانگیز هستید چه زیبا و با عزت نفس بدون هیچ گونه نگرانی صادقانه از اینهمه تغییرات عالی و مثبتی که داشتید گفتید چقدررررر مهمه که این تغییرات مثبت رو ببینی تحسین کنی خودتو و به این رشد ادامه بدی تغییرات مثبتی که رشد به همراه داره رفتن به مدار بالاتری از آزادی و خوشبختی رو به همراه داره
واقعا چرا باید زندگی پیچیده باشه ؟چطور میشه راحت تر و آزادتر و رهاتر زندگی کرد ؟
باید با تمام وجود خواهان تغییر و رشد باشی تا هدایت بشی اون هم قدم به قدم آروم و آهسته اما پیوسته و متوالی
استاد جان سپاسگزارم که دوره ارزشمند احساس لیاقت رو آماده کردید و چه پاشنه آشیل اساسی هست برای دریافتن نکردن نعمتها و موهبتهای جاری خداوند از خداوند میخوام که منو لایق کنه تا در مدار خرید و دریافت این آگاهیهای خالص و ناب شما از این باور مهم دریافت و در وجودم نهادینه بشه الهی آمین خدایا خودت برام این دوره رو بخر
نکته مهم دیگه تو این فایل استاد جان تعهد صددرصد شما استاد جان برای عمل به قوانین هست اینکه تو سفری که به کویر مرنجاب با مریم جان داشتید با تمام سوالاتی که تو ذهنت بود که چرا مریم جان انقدر لوازم آرایش با خودشون آوردند ولی شما سکوت کردید نخواستید که عزیز دلتون رو قانع کنید جور دیگه ای باشه اجازه دادید در مدار بالاتر با تغییر خود خواسته مریم جان تغییر کنند و این رهایی شما باعث شد مریم جانم تو همون سفر تغییرات رو شروع کنه و ادامه بده تا به این حد از رشد و راحتی و آزادی و و انعطاف پذیری برسند چقدر این واکنش شما استاد جان درس داره
سفر باید یه سری ویژگی ها داشته باشه نه فقط رفتن به یه هتل و رستوران از قبل مشخص شده باید آزاد و رها سفری رو با هدایت خدا داشته باشی ویژگی این سفر باید راحتی و آزادی بیشتر کنجکاوی و یادگیری بیشتر ،حل چالشهای سفر ،تجربه کردن لذت بردن رشد کردن و رفتن به مدار بالاتری از رشد باشه ،به صلح رسیدن و عاشق خودت و جهان اطرافت بودن باشه،زمان گذاشتن برای تجربه کردن خودت و خودشناسی خودت باشه این سفر اون سفری هست که من رو رشد میده شخصیت من رشد میکنه تو چالشهای سفر تو میتونی به ظرفیت خودت پی ببری و فرد همراه خودت رو هم میتونی بهتر و بیشتر بشناسی و درک کنی
مریم جانم این تغییرات شما همه تغییرات مثبتی هستی که مدتهاست در من هم ایجاد شده نرم و مخملی و آروم با جریان الهی رها و تسلیم پیش میرم فارغ از نظر و قضاوت دیگران راحت گیر و منعطف تر شدم احساس لیاقتم درونی تر شده اولویت خودم راحتی و آزادی خودم شده و به همون نسبت زندگیم زیباتر شده ولی لازمه که این تغییرات مثبت رو ببینم هر روز تایید و تحسین کنم ازش به سادگی نگذرم و سپاسگزار خداوندم باشم تا توجه من به این ویژگیهای مثبت منو به مدار بالاتری از رشد ببره
استاد جان چه ثروتی رو خدا به شما داده مریم جانم پاداش خداوند به خاطر این همه رشد و گسترشی هست که در مسیر توحید در این جهان خلق کردید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 194534MB35 دقیقه
به نام خدای راهنما وهدایتگر
خدای من همونطور که به قلبم الهام کردی بنویس .خودت بگو تا بنویسم.
دوباره یک سفر روحانی شروع شده سفری که با نگاه کردن بهش منم رشد میکنم ظرف وجودم رشد میکنه وبزرگتر میشه منم مدارم تغییر میکنه وپراز درس واگاهیست وپر از عمل کردن به قوانین واگاهیست.
خدای من تو را هزاران بار سپاس میگویم که دیدن این سفر رو روزیه من قرار دادی .
این سفر پر از خیر وبرکت وپر از سود ومنفعته برای من وبرای همه ای که با جون ودل بدنبال ردپای قوانین وخواندن فکر خداوند به اون نگاه میکنیم.
در لحظه بخاطر آوردم که چند روز پیش منم یک سفر غیر مترقبه از تهران به دزفول داشتم .
چه قدر ساده رفتم وچقدر ساده برگشتم .
چه قدر با همسفرانم که همسرم ودوتا از دوستان همسرم بودند راحت بودم .
چقدر به خودم آسان گرفتم.
منم فقط یه کوله برداشتم که توش یه حوله .یه دست لباس راحت برای خواب .مسواک وخمیردندان وکرم مرطوب کننده ی دست وصورت بود .
البته ما برای بدرقه ی یکی از همکارانمان به بهشت که اهل دزفول بودند به این سفر رفتیم .
تجربه ی بسیار جالبی بود.
لهجه ی متفاوت.اب وهوای گرم .غذاهای متفاوت.رسم ورسوم متفاوت .رود بسیار زیبای دز.
تیراندازی با تفنگ در مراسم خاکسپاری از اقوام بختیاری.مردم خونگرم وبسیار مهماننواز بختیاری.
انسانهای بسیار دوست داشتنی وپراز عزت واحترام
پذیرایی ساده ولی عالی با روی بسیار گشاده.
آسان گیری وراحت برگزاری مراسم با وجود 3000نفر مهمان در مساجد بزرگ.
به جرات میگم اگه من لیلای قبل بودم یا به این سفر نمیرفتم واین همه تجربه ی عالی رو کسب نمیکردم .یا اگر میرفتم آنقدر در گیر حاشیه هایی مثل لباس و….بودم که اصلا از این همه تجربه ی زیبا غافل میشدم.
توی اون 3روزی که دزفول بودیم به جرات میتونم بگم من حتی یکبار جلوی آینه نرفتم.
چون اصلا برام مهم نبود که دیگران راجع به ظاهر من چه فکری میکنند.
اتفاقا به همراه ما از تهران مادرو همسر یکی دیگه از همکارانم آمده بودند .با لبهای ژل زده ی زیبا با گونه های تزریق شده فوق العاده قشنگ وموهای بلوند شده وخط چشم وخط لب دائمی کلا مثل عروسک زیبا بودند این دوتا خانم وحتی در بدو ورود ما به انجا بسیار جلب توجه کردند .اما من با ظاهری نچرال وساده وحتی لباسی ساده وارد آن فضا شدم .ذهنم گاها نجوا کرد یه حسادت ریز زنانه که ببین چقدر این دوتا خانم تهرانی مورد توجه قرار گرفتن ای کاش توام کمی به خودت میرسیدی!
ولی من چندساله روی خودم کار کردم وخوب دست ذهن رو میخونم وجنس نجواها رو میشناسم.همون لحظه به خودم گفتم اولا اصلا نظر دیگران مهم نیست واگه مهم باشه من مشرک هستم دوما من همین طوری عاشق خودمم .
با همین صورت ساده باهمین صورت استخوانی ولاغر وباهمین لباس وکفش مرتب ولی ساده با همین موهای مشکی بدون هیچ ارایشی بسیار خودمو دوست دارم چون این من هستم لیلام.
وبه صورت کاملا جادویی از چند ساعت بعد از ورودمان به دزفول وبه آن محفل عزاداری بسیار دور من شلوغ شد وخانم های زیادی وحتی آقایون زیادی از اون طایفه های بختیاری دور من جمع شدند با من شروع به صحبت کردند وحتی در روزهای بعد به من گفتند آنقدر از اخلاق ورفتار تو خوشمان آمده که دلمان میخواهد با تو رفت وآمد داشته باشیم هم تو دوباره به دزفول بیایی وهم ما وقتی به تهران آمدیم به خانه ی تو بیاییم وکلی به من شماره تماس دادند واز من شماره تماس گرفتند .وخلاصه کلی ارتباط دوستانه آنجا با مردمی که برای بار اول میدیدمشون شکل گرفت .
من ساده بودم .من خودم بودم .من با قلبم بت مردم ارتباط برقرار میکردم نه با صورتم وبا لباسم بخاطر همین آنقدر ارتباط زیبایی شکل گرفت که آنها رسم ورسوم آن منطقه را بسیار صمیمانه به من میگفتند حتی هر کدام برای استراحت منو به خونه های خنکشون دعوت میکردند وخلاصه خیلی عزت واحترام میگذاشتند.
وحتی با زبان خودشون به من گفتند که همین سادگی تو باعث شد که ما باتو احساس راحتی کنیم .
اگه من لیلای قبل بودم حتی نمیتونستم توی رختخواب اون جا بخوابم یا باید خودم ملافه ورختخواب میبردم یا تا صبح زجر میکشیدم ولی حالا آنقدر اسانگیر شدم که ذهن نجواگرم رو که ترویج کننده ی بیماری وسواس هست رو ساکت کردم وگفتم خیلی هم این رختخوابها تمیزند وتازه من میتونم برم دوش بگیرم بعداز بیداری وچنان خواب شیرین وراحتی داشتم که نگو ونپرس.
وخلاصه با دیدن این قسمت از سریال سفر به دور امریکا وشنیدن حرفهای مریم قشنگم واستاد عزیزم به یاد آوردم که من هم چقدر تغییر کردم من هم چقدر با کوله ی سبک سفر میکنم .من هم چقدر اسانگیر وساده شدم .من هم چقدر بجای چسبیدن به حاشیه ها بدنبال اصل هستم .من هم چقدر با خودم ودیگران در صلح وارامش قرار گرفتم .من هم چقدر با قلبم با انسانها ارتباط میگیرم نه با ادا واطوار. من هم چقدر احساس ارزشمندی میکنم.
من هم چقدر از درون ارامش دارم وحال خوبم رو به وجود هیچ کس وهیچ چیز گره نزدم .
وهمین عدم وابستگی به تایید وتحسین وتوجه دیگران باعث شد چقدر از سمت افراد مختلف تحسین بشم .چقدر همه بگن شما چقدر خوب ومهربون هستین چقدر زیبا هستین .همه بگن چقدر خوش اندام هستین بدون یک گرم چربی اضافه .همه باور نکنند که من 42 سالمه وبگن ما فکر کردیم 30 سالتونه .چقدر همه بهم احترام بزارند .چقدر همه دلشون بخواد با من رابطه شون رو ادامه بدن ودوست بشند .
چون وقتی من فقط به خوشنودی ورضای خداوند که درونمه فکر میکنم همون خدا کل جهان رو از من راضی وخوشنود میکنه.ومن عاشقشم .
واز برکت های این سفر اینبود که من نگاهم رو به مرگ چقدر تحلیل کردم وفهمیدم چقدر مرگ رو مثل یک سفر راحت پذیرفتم ونه از مرگ ترسی دارم ونه غمی .
واز برکت های سفر این بود که برای اولین بار دمای بسیار گرم هوا رو تجربه کردم.
واز برکت های دیگر این بود که اززندگی به سبک قانون سلامتی تخطی نکردم وحتی چون طبق قانون سلامتی من برنج ونان نمیخوردم درخواست گوشت اضافه میکردم در مجلس وبازهم چون سیر نمیشدم به خودم ارزش قاعل شدم وبه اتفاق همسرم به یک رستوران رفتم ودر آنجا کلی کباب خوردم وسیر شدم .
از برکات دیگر این بود که با گویش های بختیاری آشنا شدم .
با غذاهاشون که در مجالس ختم درست میکنند آشنا شدم.
این سفر اگر من لیلای قبل بودم شاید تلخ ترین سفر عمرم بود چون ما برای خاکسپاری یک همکار جوان که بیست ساله بود رفته بودیم وبا کلی ترس که به ما گفته بودند خانواده های بختیاری وعزادار شمارو مقصر فوت فرزندشون میدونند وممکنه اونها با اسلحه به شما حمله کنند ولی من به هیچ وجه نترسیدم ومطمئن بودم ما با احترام مواجه خواهیم شد چون میدونستم که من وهمسرم هیچ تقصیری در فوت این جوان نداشتیم ووقتی وارد کوچه شدیم یک صف تشکیل شده بود از مردان بختیاری با لباسهای محلی واگه من لیلای قبل بودم ترس تمام وجودم رو فرا میگرفت ولی من مطمئن بودم این صف صفه احترامه نه صفه انتقام .
وخداوند به شکل میزبان مودب ومحترم چنان در کالبد تک تک اون آدمها تجلی پیدا کرد که برای سایر همراهانمان بسیار جای تعجب داشت.
وهمگی در فرصتی به من گفتند که شما در مسیر تهران دزفول بارها به ما که ترسیده بودیم گفتید که آرام باشید ماکه مقصر نبودیم واونجاهم چیزی جز عزت واحترام وارزشمندی در انتظار مانیست از من راجع به این حد از اطمینان قلبی پرسیدند ومن فقط یک جمله گفتم که من روی شانه های خداوندم.
دیدن رشته کوههای زاگرس چقدر زیبا بود.
دیدن تفنگداران که با تفنگهای واقعی شلیک میکردند وزیر هوایی میزدندبرای من تجربه ی تازه ای بود.
دیدن هم بستگی وهمدلی مردم بختیاری دزفول چقدر برای من جالب بود.
وخلاصه استاد جانم ومریم جانم چنین تجربه هایی از سفر وکلا از زندگی که بسیار برای من پراز خیروبرکت است به واسطه ی بودن سالها باشماست .
بواسطه ی درک قوانین واجرای قوانین ونحوه ی اجرای قوانین با الگو برداری از زندگی طبیعی وواقعی وبدون نقاب شماست.
ویک برکت بسیار بزرگ دیگه که همین ساده واسانگیر بودن برای من داشته وداره اینه که چقدر زمان برای من آزاد میشه تا بتونم برای کارهای مهم تر واساسی تری استفاده کنم.
خدارو هزاران مرتبه شکر میکنم که در این مسیر قرارم داد وهمیشه هدایتگر وحمایت کننده از من است.
استاد عزیزم بی نهایت از شما سپاسگزارم.
دستاوردها ونتایج بزرگی در زندگیم دارم که در جاهای مناسب اشاره کردم واشاره خواهم کرد تا هم ردپایی برای خودم باشد وهم انگیزاننده ای برای دوستانم.
سلام به سید علی خوشدل وخوش قلب وخوش بین وخوش سخن
تمام خوشیهای عالم رو یکجا خداوند برای شما موهبت قرار داده.
بسیار تحسین میکنم شمارو .
والبته که شما خودتون با کار کردن روی خودتون این همه خوشی رو از خداوند دریافت کردین .
ظرف وجودتون برای دریافت این همه خوشی از جانب خداوند وسیعتر وآماده تر شده.
وگرنه خداوند به یک میزان به همه نزدیکه وموهبت هاش وبرکت هاش به یک میزان قابل دسترسی هست.
من شمارو از12 قدم اگه خوب بیاد داشته باشم میشناسم وکامنتهاتون رو مطالعه میکنم.
وشاهد روند رشدتون هستم .
وحتی شاهد آشنایی وهم مسیرشدن شما وهمسر عزیزتان هستم.
یکی از قشنگیهای این سایت پر برکت برای همه ی ما همینه .
که میتونیم ببینیم خودمون ودوستانمون چطور تکامل رو طی کردیم واقعا درود برشما که با عمل کردن به قوانین به اینجایی که هستین رسیدین.
سید علی جان نگاه زیبابین وذهن تحت کنترل مارو از 99درصد جامعه جدا میکنه والبته میتونیم با تغییر زندگیمون برای خیلی ها تلنگر والگو باشیم که بله میشود جور دیگری هم فکر وزندگی کرد.
من با وجود خانواده ی نسبتا پرجمعیت فقط دونفر هستند که باهم در ارتباط نزدیک وبه قول خودمون هم فرکانس هستم .
همسرم اقا احسان گل وخواهرم ندا طلایی که از اعضای این سایت پربرکت هست.
البته سایرین هم با دیدن تغییرات ما مشتاقند که به ما بپیوندند واین همه از برکات سایته استادمون هست.
سالها به تنهایی بدون توجه به حتی همسرم که به شدت نسبت به استاد مقاومت داشت نشستم روی خودم کار کردم وخداروشکر که الان نتایجم این همه اشتیاق در دیگران ایجاد کرده.
سید علی جانم برای شما برای ندا طلایی وبرای تمام عزیزانی که در این مسیر زیبا هستیم بسیار خوشحالم.
منم عاشق سفر وتجربه کردن هستم.
از خداوند میخوام به آزادی زمانی ومکانی ومالی برسم که بتونم بیشتر اوقات در سفر باشم .
البته من به لطف کارکردن روی اموزشهای استاد عزیز آنقدر در کسب وکارم سرم شلوغ شده که فرصت کمتری دارم برای کامنت گذاشتن دارم ولی کامنتهای شما عزیزانم رو میخونم و اگاهیها برام تکرار میشه .
وفکر خدارو بهتر میخونم .
قوانین رو بهتر درک میکنم. وطریقه ی عمل کردن به قوانین رو در زندگیم از استادم ومریم عزیزم وشما اعضای خانواده ام بیشتر وبهتر یاد میگیرم .