سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 194

سلام سلام

عاشق زمان هایی هستم که در سفریم و داریم از تجربیات سفرمون به اشتراک میذاریم تا هم زیبایی ببینیم هم نکات مثبت زندگی.

سلام مریم عزیزم و استاد عزیزم

وقتی مریم جانم داشت از این صحبت میکرد که یه زمان هایی چقد به خودش سخت میگرفته و بعد هربار سفر دیده عه راحت تر هم میشه زندگی کرد و هربار راحت تر و هربار راحت تر تا برسی به یک شامپو بچه که دیگه بشه هم شامپو بدن لاکچریت هم شوینده صورتت هم برای موهای نازنینت استفاده کنی و از یه شامپو بچه بفهمی که خدایا چقد میشود راحت تر زندگی کرد و راحت تر زندگی کرد و سخت نگرفت این میشه چی؟

میشه احساس لیاقت

میشه در صلح بودن با خودت

میشه دوست داشتن خودت

میشه اینکه اگه ضدآفتابتو خونه جا گذاشتی بگی خوب اشکال نداره قراره یکم برنزه تر بشم اتفاقا قشنگ تر هم میشم

میشه اینکه هرجور که هستی خودت رو دوست داری

و میشه اینکه بقیه هم تورو همون جوری که هستی دوست دارن

و چقد این زندگی قشنگه

من از تو مریم عزیزم یاد گرفتم که یه خانوم باشم در عین سادگی و حتی گاهی کارای مردونه بکنم در عین خانوم بودنم

من از تو یاد گرفتم مریم جانم که نباید تو رابطه وابسته یه مرد بود و میتونی در عین اینکه دوسش داری عشق زندگیت رو بتونی حتی ازش دور باشی و اصلن رابطتت رو پایه اعتماد باشه

من از تو یاد گرفتم مریم عزیزم اعتماد داشتن به خودم رو و دیدم که وقتی به خودت اعتماد داری وارد رابطه‌ای میشی که طرفت هم قابل اعتماد باشه

من از تو یاد گرفتم مریم جانم که نترسم وقتی تو یه رابطه ام همون نجواهای الکی ذهن که وقتی وارد رابطه میشی تازه شروع میکنه.

درس زندگی و داشتن یه زندگی عالی و در عین حال ساده رو من از شما یاد گرفتم

استاد ندیدم آدمی به راحتگیر تر از شما تو زندگی

مریم جانم ندیدم آدمی به آرام تر از تو در زندگی

من با شما خواسته داشتن یه رابطه تو من شکل گرفت که منم میخااام آره منم اینجوری میخااام عه چقد قشنگه عههه ببین چقد تفاهم عهههه چه جالب منم این تجربه رو میخام

استاد واقعا که من ندیدم رابطه ای عین رابطه شما دو نفر و مطمئنم از این به بعد بیشتر و بیشتر خواهم دید چون همه ماهایی که تو این سایتیم با دیدن شما این خواسته تو ماها شکل گرفته و کم کم همه یا هدایت شدیم یا هدایت میشیم

خیلی خیلی بحث قشنگی رو پیش کشیدین آرایش

من اصلن اهل آرایش نیستم یه زمانی اونم وقتی اوایل دبیرستانم بود آرایش میکردم اما نمیدونم چیشد که کم کم گذاشتم کنار و سالهاست که اصلن آرایش نکردم . انقد که دیگه وسیله آرایش ندارم یادم داره میره کارایی هاشونو و خدامو هم شکر میکنم که پول به این چیزا نمیدم.

چقد وقتی زیباییت رو و احساس لیاقتت رو وابسته به چیزی نمیکنی کم کم اون الماس وجودی خودت رو پیدا میکنی که خودت رو همون جور که هستی بخوایی

خودت رو همون جور که هستی دوست داشته باشی

با هر تیپ و قیافه با هر چیزی که هستی و از درون خودت اول باید این دیده بشه بعدم کم کم میبینی که بقیه هم این فرکانس تورو دریافت و تورو دوست دارند با همین چیزی که هستی

چقد قشنگه خودت رو همون جوری که هستی بپذیری و این یعنی نهایت توحید. نهایت اعتماد به نفس و نهایت در صلح بودن با خودت

همیشه دنبال این بودم که بینیمو عمل کنم که خوب خوشگلتر بشم بدنبالش اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنم

یه روز که داشتم با خودم فکر میکردم این سوال رو از خودم پرسیدم

فاطمه اگه بینیت عمل کردی و اعتماد به نفست بهتر نشد چی؟؟؟

خودمم جواب خودمو دادم ها اما هدایت شدم به یه بحثی که طرف گفته بود من بینیمو عمل کردم که اعتمادبه نفسم بره بالاتر اما نه هیچ تغییری نکردم

با خودم گفتم تو باید از درون تغییر کنی با هزارتا عمل جراحی که فرکانست عوض نمیشه شخضیتت که عوض نمیشه قیافه ات عوض شده

به خودم گفتم فاطمه تو باید شخصیتت رو عوض کنی نه بینیتو

دیدم من انقد زیبایی های دیگه ای دارم که اصلن وقتی شروع میکنم به شکرگزاری و قربون صدقه خودم رفتن همین بینیمم برام جذاب میشه الان نمیگم اونقد عالی ام نه اما واقعا خیلی بهتر از قبل شدم که خودمو دوست داشته باشم و زیبایی های خودم رو ببینم .یه جور دیگه به خودم نگا کنم

و خدامو شکر میکنم که توی این مسیرم

استاد عزیزم هزاران بار سپاس گزارم ازتون که انقد زیبا زندگی کردن رو دارین به ما یاد میدین

مریم عزیزم هزاران بار سپاس گزارم ازت که تجربیاتت رو در اختیارمون میزاری و انقد صادقانه میایی جلوی دوربین و برامون با اون صدای نازت صحبت میکنی

عاشقتونم