سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 194

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار سِودا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

سفری رویایی پر از درس و آگاهی و رشد و تجربه کردن و لذت بردن و دیدن عظمت و شکوه و زیبایی بی نهایت خداوند درک قدرت و توانایی و ثروت جاری خداوند

آلاباما با شعار هیچ جا خونه خود آدم نمیشه و پرچم برافراشته این ایالت کنار پرچم آمریکا نمادی از عشق مردم به شکوه و قدرت این کشور جاده ای مثل همیشه تمیز و زیبا و پر از درختهای سرسبز کنار جاده ویزیتور سنتر که در ابتدای ورود به هر ایالتی هست و بروشور و اطلاعات عالی از زیبایی‌های هر ایالت آماده شده و در اختیار مردم قرار گرفته محیطی تمیز و آروم و زیبا که دختری زیبا در آرامش روی نیمکت دراز کشیده بود پلی باشکوه و زیبا با طراحی بی‌نظیر اسمون آبی و صاف و زیبا خدایا شکرت چشمم لایق دیدن زیبایی ها شد

مریم جانم تحسین برانگیز هستید چه زیبا و با عزت نفس بدون هیچ گونه نگرانی صادقانه از اینهمه تغییرات عالی و مثبتی که داشتید گفتید چقدررررر مهمه که این تغییرات مثبت رو ببینی تحسین کنی خودتو و به این رشد ادامه بدی تغییرات مثبتی که رشد به همراه داره رفتن به مدار بالاتری از آزادی و خوشبختی رو به همراه داره

واقعا چرا باید زندگی پیچیده باشه ؟چطور میشه راحت تر و آزادتر و رهاتر زندگی کرد ؟

باید با تمام وجود خواهان تغییر و رشد باشی تا هدایت بشی اون هم قدم به قدم آروم و آهسته اما پیوسته و متوالی

استاد جان سپاسگزارم که دوره ارزشمند احساس لیاقت رو آماده کردید و چه پاشنه آشیل اساسی هست برای دریافتن نکردن نعمت‌ها و موهبتهای جاری خداوند از خداوند میخوام که منو لایق کنه تا در مدار خرید و دریافت این آگاهی‌های خالص و ناب شما از این باور مهم دریافت و در وجودم نهادینه بشه الهی آمین خدایا خودت برام این دوره رو بخر

نکته مهم دیگه تو این فایل استاد جان تعهد صددرصد شما استاد جان برای عمل به قوانین هست اینکه تو سفری که به کویر مرنجاب با مریم جان داشتید با تمام سوالاتی که تو ذهنت بود که چرا مریم جان انقدر لوازم آرایش با خودشون آوردند ولی شما سکوت کردید نخواستید که عزیز دلتون رو قانع کنید جور دیگه ای باشه اجازه دادید در مدار بالاتر با تغییر خود خواسته مریم جان تغییر کنند و این رهایی شما باعث شد مریم جانم تو همون سفر تغییرات رو شروع کنه و ادامه بده تا به این حد از رشد و راحتی و آزادی و و انعطاف پذیری برسند چقدر این واکنش شما استاد جان درس داره

سفر باید یه سری ویژگی ها داشته باشه نه فقط رفتن به یه هتل و رستوران از قبل مشخص شده باید آزاد و رها سفری رو با هدایت خدا داشته باشی ویژگی این سفر باید راحتی و آزادی بیشتر کنجکاوی و یادگیری بیشتر ،حل چالش‌های سفر ،تجربه کردن لذت بردن رشد کردن و رفتن به مدار بالاتری از رشد باشه ،به صلح رسیدن و عاشق خودت و جهان اطرافت بودن باشه،زمان گذاشتن برای تجربه کردن خودت و خودشناسی خودت باشه این سفر اون سفری هست که من رو رشد میده شخصیت من رشد میکنه تو چالش‌های سفر تو میتونی به ظرفیت خودت پی ببری و فرد همراه خودت رو هم میتونی بهتر و بیشتر بشناسی و درک کنی

مریم جانم این تغییرات شما همه تغییرات مثبتی هستی که مدتهاست در من هم ایجاد شده نرم و مخملی و آروم با جریان الهی رها و تسلیم پیش میرم فارغ از نظر و قضاوت دیگران راحت گیر و منعطف تر شدم احساس لیاقتم درونی تر شده اولویت خودم راحتی و آزادی خودم شده و به همون نسبت زندگیم زیباتر شده ولی لازمه که این تغییرات مثبت رو ببینم هر روز تایید و تحسین کنم ازش به سادگی نگذرم و سپاسگزار خداوندم باشم تا توجه من به این ویژگی‌های مثبت منو به مدار بالاتری از رشد ببره

استاد جان چه ثروتی رو خدا به شما داده مریم جانم پاداش خداوند به خاطر این همه رشد و گسترشی هست که در مسیر توحید در این جهان خلق کردید

منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 194
    534MB
    35 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

596 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «Ehsan Moqadam» در این صفحه: 1
  1. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1969 روز

    به نام خالق عشق و زیبایی

    درود و خداقوت به اساتید جان و همه دوستان عزیزم در این مسیر زیبای الهی

    این سفر برای من از همیشه متفاوت‌تر شروع شد. نمیدونم شاید شما هم تجربه کرده باشید که یه وقتایی دقیقاً وسط شلوغیای زندگیت رفیقت زنگ میزنه میگه پایه‌ای بریم سفر. بعد شما هم میگی بابا من الان کلی کار دارم، بعد اون میگه حالا آسمون که به زمین نمیاد، دو روزم کار نکن، مگه بچه بودی کار میکردی؟ که الان نگرانی اگر کار نکنی اتفاق خاصی برات بیفته؟ خدایی که اون موقع به تو روزی میداد و تو رو بزرگت کرد به اینجا رسوند که فرقی نکرده، تو فقط با این افکار جلوی لذت بردن از زندگیت رو گرفتی. بعد با خودت میگی راست میگه ها. حالا اگر دو روزم کار نکنم چی میشه مگه؟ مگر تا قبل از اینکه تو باشی اوضاع چجوری پبش میرفت که حالا احساس میکنی اگر تو نباشی زمونه چرخش نمیچرخه؟ هنوزم فکر میکنی این تماس و این سفر اتفاقیه؟ فکر نمیکنی که قراره یه سری چیزای جدید ببینی یه ذره جهان‌بینیت تغییر کنه یا می‌خوای سفت بچسبی به همینجایی که هستی و به شیوه خودت ادامه بدی؟ بعدش دلت و یه دل میکنی و میگی الهی به امید تو برو که بریم.

    در این سفر دقیقاً دارم همچین حسی رو تجربه میکنم. از زمانی که دوره کشف قوانین رو شروع کردم زندگیم یه حال و هوای دیگه‌ای رو گرفته تا قبل از این انقدر نقش خودم رو در زندگی پررنگ نمیدیدم و تو این چند وقته‌ای که این دوره رو شروع کردم عجیب غریب دارم به همه چیز فکر میکنم. یه جاهایی شد تا مرز تسلیم در برابر نجواهای ذهنی خودم پیش رفتم، زمانی که داشتم در افکار خودم به‌دنبال راه نجات میگشتم، برای لحظاتی همه چیز داشت تو فضای ذهنیم تاریک میشد، یه تاریکی محض، تاریکی که اصلاً انتظارش رو نداشتم، یعنی هرگز فکر نمی‌کردم کسی که تو این مسیر قرار بگیره دچار همچین احساسی بشه. اما برام مهم بود که بفهمم علت این تاریکی چیه؟ از کجا داره آب میخوره؟ چرا هر چقدرم که اوضاع خوب پیش میره اما ته قلبت راضی راضی نیست؟ همیشه فکر میکنه یه چیزی کمه یا یه کار نکرده‌ی مونده که همیشه دنبالشی که انجام بدی اما ندادی؟ این چالش‌ها از کجا داره تغذیه میشه؟ یعنی من انقدر تو زندگیم اشتباه رفتم مسیر رو؟ پس این نتایجی که تو زندگیم دارم چیه؟

    برای لحظاتی خودم رو در اعماق یک چاه سیاه دیدم، چاهی که هیچ نفوذی به بیرون نداشت از بس که عمیق بود. چنان نوری حس کردم که از یک نقطه شروع شد و در کسری از ثانیه تمام وجودم رو در برگرفت، عین کسانی که تو سی پی آر بهشون شوک میدن یه لحظه حس کردم یه شوک بهم داد و دوباره به زندگی و مسیرم برگشتم.

    ناخودآگاه این آیه تو سرم میچرخید

    یخرجهم من ظلمات الی النور

    خدای من، چی داشت به سرم می‌اومد، برای چند لحظه با تمام وجودم ترسیدم و قلبم ریخت از بلایی که نزدیک بود سرم بیاد. اونجا بود که فهمیدم تنها نیستم. اونجا بود که فهمیدم مرده را زنده کردن یعنی چی.

    ما در هر لحظه در شرف مرگ هستیم، نه مرگ جسمانی، مرگ روحانی، هر لحظه امکان داره که زندگی روحانی ما به پایان برسه و تا اعماق چاه گمراهی پرت بشیم. تنها یک نفره که میتونه ما رو نجات بده و اون یک نفر خداست.

    تنها یک چیزه که میتونه ما رو از این پرتگاه مصون بداره و اون ایمانه.

    من دیشب خدا رو دیدم.

    یه الهامی بهم شد که برو قرآن رو شروع کن از اول بخون. رفتم سراغ قرآن، بازش کردم و اومدم از بقره شروع کنم بهم گفت اول قرآن اینجاست؟

    گفتم نه، فاتحه

    بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

    خدای من

    کو؟ کجاست؟ شناختی که من از تو داشتم اینه؟ من اینجوری باورت کرده بودم تا حالا؟

    نه این رحمان و رحیمیت تو نیست

    من از ب بسم‌الله داستان رو باور نکردم

    بهم گفت از کل قرآن فقط همین یه دونه رو باور کنی برای تمام عمرت کافیه.

    خدای رحمن

    خدای رحیم

    چقدر اینو تو زندگیت باور کردی؟

    زندگی الانت مصداق کدام یک از رحمان و رحیمیت خداست؟

    چندبار این سوره را خوندی و ازش عبور کردی؟

    چندبار تو کارهات بسم‌الله گفتی و باورش کردی؟

    استادت اینجوری مسیر رو بهت آموزش داد؟

    اونجایی که میگی ایاک نعبد و ایاک نستعین، تو هر چی می‌خوای فقط از خدا می‌خوای؟ فقط روی نیازت به اونه؟ فقط از اون استعانت میورزی؟

    حالا فهمیدی چرا بهت گفتم از اول شروع کن؟

    برای اینکه فرق بین شماها تو همینه، تو باور کردن همین موضوع، تو ایمان آوردن به همین یه کار

    اونم نه یکبار، تکرار با تاکید

    شکرگذار این خدایی که همچین اخلاقی داره هستی؟ وقتی میگی الحمدالله رب العالمین

    اگر یادت رفته دوباره بهت میگم

    الرحمن الرحیم

    اینه اون خدایی که باید میشناختیش

    چقدر ازش خواستی؟ چقدر به خاطر اینکه خودت رو لایق ندونستی نخواستی که زندگیت رو برات بهشت کنه

    آره، باور نکردی میتونه که ازش نخواستی، باور نکردی که داره باهات حرف میزنه و تو این لیاقت رو داری

    رحمان و رحیمیتش فقط برات تو این خلاصه میشه که امروز موفق شدی فروش دلخواهت رو داشته باشی یا نه

    اگر یکم اوضاع وفق مرادت پیش نره چنان زانوی غم بغل میکنی که انگار دنیا رو سرت خراب شده

    تازه درست شدت اینه، تازه این وضعیتیه که فکر میکنی داری رو خودت کار میکنی، آره، تو فکر میکنی که داری رو خودت کاری میکنی، فکر میکنی که من رو باور کردی

    یه نگاه بنداز به زندگی این کسی که مدت‌‌هاست سر راهت قرار دادم، چقدر اندازه این فرد شوق زندگی کردن داری و داری حال میکنی با زندگیت

    فکر میکنی مشکل از منه؟

    فکر میکنی امثال عباس‌منش‌ها کم هستند تو دنیایی که داری توش زندگی میکنی؟

    اگر قرار بود کار کنی همین یه دونه رو برای خودت پیراهن عثمان میکردی و با تمام وجود ازم می‌خواستی که زندگی تو رو هم بهشتی کنم

    کدوم عاشقی رو دیدی که عشقش این همه مسیرو کج بره و بازم با تمام وجود عاشقش باشه

    فکر نکنی فقط برای تو اینجوری هستما

    یادته به موسی گفتم وقتی میری پیش فرعون آروم باهاش صحبت کن درست باهاش صحبت کن، میدونی چرا؟

    برا اینکه حتی اگر 1% هم ممکن باشه که آرامش و ایمان تو رو ببینه فضا داشته باشه که انتخاب کنه، به یاد بیاره که هرکسی که به یاد خدا باشه قلبش آروم میشه، پس بذار اگر 1% هم احتمالش باشه که قلبش با کلام تو آروم بشه و به یاد من بیفته فرصت داشته باشه.

    من اون را ملامت نمیکنم، خودش میدونه و کارهایی که کرده

    با تو هم همچین کاری نمیکنم، اما خودت میخوای که برگردی؟

    اما اگر خواستی برگردی بیا این دفعه از این جاده صافه برو

    انقدر دست و پا نزن خودتم خسته نکن

    بیا بسازیمش با همدیگه، مثل همه دفعه‌هایی که قبلاً ساختیم، یادته اون موقع رو چقدر قشنگ شد؟ بهت قول میدم اینبار میشه، فقط باورم کن.

    بیا این بار با عقلت تصمیم نگیر، با قلبت تصمیم بگیر

    این دسته گلایی که دارم بهت نشون میدم همه همینجوری رفتن این مسیر رو، واسه همین دارن از لحظه به لحظش لذت میبرن

    بیا تو هم از همین مسیر برو

    به والضالین که رسیدم فهمیدم این خداست که هر لحظه داره ما رو زنده میکنه

    این نفسی که میاد فقط جسمت رو زنده میکنه دوباره

    اما این نور و امید و ایمان هر لحظه داره روحت رو زنده نگه میداره

    برای من که این سفر از شروعش معجزه بود

    واقعاً حس میکنم دوباره متولد شدم

    اصلاً فکر نمیکردم که قراره اینجوری پیش بریم

    خیلی هیجان دارم برای ادامه این سفر

    خدایا شکرت برای همه چی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای: