سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 194

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار سِودا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

سفری رویایی پر از درس و آگاهی و رشد و تجربه کردن و لذت بردن و دیدن عظمت و شکوه و زیبایی بی نهایت خداوند درک قدرت و توانایی و ثروت جاری خداوند

آلاباما با شعار هیچ جا خونه خود آدم نمیشه و پرچم برافراشته این ایالت کنار پرچم آمریکا نمادی از عشق مردم به شکوه و قدرت این کشور جاده ای مثل همیشه تمیز و زیبا و پر از درختهای سرسبز کنار جاده ویزیتور سنتر که در ابتدای ورود به هر ایالتی هست و بروشور و اطلاعات عالی از زیبایی‌های هر ایالت آماده شده و در اختیار مردم قرار گرفته محیطی تمیز و آروم و زیبا که دختری زیبا در آرامش روی نیمکت دراز کشیده بود پلی باشکوه و زیبا با طراحی بی‌نظیر اسمون آبی و صاف و زیبا خدایا شکرت چشمم لایق دیدن زیبایی ها شد

مریم جانم تحسین برانگیز هستید چه زیبا و با عزت نفس بدون هیچ گونه نگرانی صادقانه از اینهمه تغییرات عالی و مثبتی که داشتید گفتید چقدررررر مهمه که این تغییرات مثبت رو ببینی تحسین کنی خودتو و به این رشد ادامه بدی تغییرات مثبتی که رشد به همراه داره رفتن به مدار بالاتری از آزادی و خوشبختی رو به همراه داره

واقعا چرا باید زندگی پیچیده باشه ؟چطور میشه راحت تر و آزادتر و رهاتر زندگی کرد ؟

باید با تمام وجود خواهان تغییر و رشد باشی تا هدایت بشی اون هم قدم به قدم آروم و آهسته اما پیوسته و متوالی

استاد جان سپاسگزارم که دوره ارزشمند احساس لیاقت رو آماده کردید و چه پاشنه آشیل اساسی هست برای دریافتن نکردن نعمت‌ها و موهبتهای جاری خداوند از خداوند میخوام که منو لایق کنه تا در مدار خرید و دریافت این آگاهی‌های خالص و ناب شما از این باور مهم دریافت و در وجودم نهادینه بشه الهی آمین خدایا خودت برام این دوره رو بخر

نکته مهم دیگه تو این فایل استاد جان تعهد صددرصد شما استاد جان برای عمل به قوانین هست اینکه تو سفری که به کویر مرنجاب با مریم جان داشتید با تمام سوالاتی که تو ذهنت بود که چرا مریم جان انقدر لوازم آرایش با خودشون آوردند ولی شما سکوت کردید نخواستید که عزیز دلتون رو قانع کنید جور دیگه ای باشه اجازه دادید در مدار بالاتر با تغییر خود خواسته مریم جان تغییر کنند و این رهایی شما باعث شد مریم جانم تو همون سفر تغییرات رو شروع کنه و ادامه بده تا به این حد از رشد و راحتی و آزادی و و انعطاف پذیری برسند چقدر این واکنش شما استاد جان درس داره

سفر باید یه سری ویژگی ها داشته باشه نه فقط رفتن به یه هتل و رستوران از قبل مشخص شده باید آزاد و رها سفری رو با هدایت خدا داشته باشی ویژگی این سفر باید راحتی و آزادی بیشتر کنجکاوی و یادگیری بیشتر ،حل چالش‌های سفر ،تجربه کردن لذت بردن رشد کردن و رفتن به مدار بالاتری از رشد باشه ،به صلح رسیدن و عاشق خودت و جهان اطرافت بودن باشه،زمان گذاشتن برای تجربه کردن خودت و خودشناسی خودت باشه این سفر اون سفری هست که من رو رشد میده شخصیت من رشد میکنه تو چالش‌های سفر تو میتونی به ظرفیت خودت پی ببری و فرد همراه خودت رو هم میتونی بهتر و بیشتر بشناسی و درک کنی

مریم جانم این تغییرات شما همه تغییرات مثبتی هستی که مدتهاست در من هم ایجاد شده نرم و مخملی و آروم با جریان الهی رها و تسلیم پیش میرم فارغ از نظر و قضاوت دیگران راحت گیر و منعطف تر شدم احساس لیاقتم درونی تر شده اولویت خودم راحتی و آزادی خودم شده و به همون نسبت زندگیم زیباتر شده ولی لازمه که این تغییرات مثبت رو ببینم هر روز تایید و تحسین کنم ازش به سادگی نگذرم و سپاسگزار خداوندم باشم تا توجه من به این ویژگی‌های مثبت منو به مدار بالاتری از رشد ببره

استاد جان چه ثروتی رو خدا به شما داده مریم جانم پاداش خداوند به خاطر این همه رشد و گسترشی هست که در مسیر توحید در این جهان خلق کردید

منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 194
    534MB
    35 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

596 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «آزاده کاکاوندی» در این صفحه: 6
  1. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1488 روز

    بنام خداوند هدایت گر به سمت خواسته هایم به راحتی و آسانی

    سلام خدمت دوتا فرشته مهربان و دوست داشتنی زندگیم

    قربون روی ماهتون برم اخه من خیلی دوستون دارم استاد عزیزم و مریم خانوم عزیزم

    صبح که فایلو دیدم کلی خوشحال و ذوق زده شدم از دیدن روی ماهتون از اون صورت شفاف ونورانی شما دوتا عزیزم

    خدایا شکرت برای این سایت توحیدی و اینکه هر فایلی که میزارید مدارمون بالا تر میره الان قشنگ اینو حس میکنم چون هرکاری انجام میدهم یا فکری میکنم شما روز بعدش درمورد اون تو یه فایلی صحبت میکنید

    دقیقا من دیشب قسمت هفتم سریال زندگی در بهشتو دیدم و تو کامنت متن انتخابی یکی از دوستان دوره کشف قوانین زندگی که در مورد آرایش نکردن و کردن خانوم شایسته بود صحبت کرده بود متن انتخابی اینجا کپی میکنم میزارم

    ((مثل وقتی که شما در مورد ارایش کردن تو دوره کشف قوانین حرف زدید..

    که تو وقتی روی ارایش کردنت و ترس از بدون ارایش دیده شدنت کار میکنی ..وقتی دورنا به باور ارزشمندی میرسی فارغ از نگاه دیگران…

    جهان در برابر این تصمیم تو کرنش میکنه وتونمیدونی چه سدهایی از اتفاقات خوب شکسته میشه‌..

    به یک آزادی و رهایی عمیقی دست پیدا میکنی ..که تمام جوانب زندگی تورو در بر میگیره…یه ارایش کردنه ساده که شاید سالهاست تورو از تجربیات ارزشمندت دور کرده…یک ترسی که اگه بدونی مهار کردنش صفر به صد تورو جلو میندازه..

    وقتی تمرکزت رو از روی ارایش کردن برمیداری …ارایشی که ریشه ش نگاه و حرف مردمه‌..اونوقته که میبینی تمرکزت به جهت های درست متمرکز میشه و درهای جدیدی که شاید (از نظر تو)هیچ ربطی به ارایش نداره برات باز میشه..

    به قول شایسته جان..

    این تصمیم روی تصمیماته غیر مرتبطه تو نسیت به ارایش هم تاثیر میذاره..

    شجاع میشی جسور میشی..

    وقتی حس رهایی از ارایش رو تجربه میکنی درهای آزادی و تجربه زندگی به روت باز میشه

    وقتی نمیخوای دیگران رو راضی کنی انرژیت صرف رشد و پیشرفتت میشه..

    و تو یک گام مهم در جهت ترسهات و مهم نبودن حرف مردم برداشتی که تورو از هزاران جهت رشد میده..

    حتی همین موضوع به ظاهر ساده کمک میکنه که سمت علائقت بری فارغ از اینکه مردم چی فکر میکنن…

    سبک زندگی شخصی خودت رو میسازی وقتی اون قدم رو درجهت برداشتن یکی از ترسهات برداشتی

    برای خودت زندگی میکنی نه مردم…

    و این سیکل مثبت از برداشتن همون قدمهای به اصطلاح کوچیک شروع شده و حالا تو ..همه جای زندگیت رد پای پاکسازی ترسهات رو داری میبینی…

    پس باور مهم بودنه حرف مردم..

    باعث میشه ارایش کنی…

    وقتی ارایش میکنی تمرکزت به جای اصل روی فرعه…

    و انرژی تو نشتی پیدا میکنه…

    زمانت…انرژیت…فرصت رشدت و تکامل ت هدر میره….

    حتی این میتونه ترمزه و مانع مسافرت رفتن تو باشه…چون ذهن سختی کشیدن رو دوست نداره ..

    نمی تونی مسافرت کنی در صورتی که همش دغدغه پاک شدن ارایش ت و تمدید ارایش ت رو داری..

    پس جهان هم باوره تورو بهت ثابت میکنه.

    که شرایط مسافرت با ارایش سخته و اجازه نمیده اونو تجربه کنی و اگر هم تجربه کنی مطمئنا نمی تونی تمام زیبایی اون شرایط رو دریافت کنی چون دغدغه ارایش مانع تمرکزت روی زیبایها میشه و به طبع تو از دریافت زیبایی و لذت بی نظیر سپاسگزاری جا میمونی..

    پس تصمیم بگیریم…روی ترسهامون کار کنیم چون اون ترسها جاهایی ریشه دارن که شاید نتونیم اونارو پیدا کنیم ولی هر ترسی رو که تو وجودت هست و میشناسیش و خوب میدونی چیه از اون شروع کن کم کم میبینی که به شناخت عمیق تری میرسی و قدرت بیشتری برای روبرو شدن با تصمیماتت رو داری ..

    مثل باور فراوانی که استاد میگه وقتی روی باور فراوانی کار میکنی شاید صدها باور رو بدون اینکه بفهمی کاور میکنی …و شاید هیچ وقت نفهمی اون ترمز رو داشتی..

    پس میشه از هر ضعفی که میدونی داره دست و پای تورو تو پیشرفت میبنده رو بنویسی و شروع کنی و اراوم اروم تیکه انجام دادنش رو بزنی..

    ترسهامون رو بشناسیم..

    ترسهامون دارن ترمزهامون رو نشونمون میدن..

    هر جا ترس داریم تو هم نقطه پاشنه آشیل داریم..

    ترس یعنی اسیر بودن

    همیشه در بنده نجوای ذهنت بودن..

    ترس یعنی باوری که هنوز نتونستی عملیش کنی..فقط شنیدیش..

    ترس یعنی نقطه ای که باور درست در اون نقطه ساخته نشده..

    مثل ترس از تمام شدن پول که نقطه مقابلش ساخت باوره فراوانیه.. باوره توحیدیه باوره خداونده رزاقه..

    ترس از قضاوت شدن…که باوره مقابلش ساخت اعتماد به نفس و عزت نفسه..

    ترس از رها کردن…که نقطه مقابلش یکتا پرستیه…وقتی میترسی رها کنی یعنی شرک داری …

    ترس از رها شدن…وابستگی های شرک آلودی که سالها تو وجودمون ریشه زده‌‌ ..

    ترس …

    ترس…

    نقطه ی مقابله ایمانه..

    ابراهیم نترسید و اسماعیل و هاجر رو در بیابان رها کرد…چون خدا بود

    ابراهیم از آتش نترسید…چون ایمان داشت که خدا هست..

    ابراهیم بت هارو نپرستیدو نترسید چون ایمان داشت که رب بی همتاپروردگار جهانیان است‌..

    ابراهیم چاقورو کشید و نترسید چون ایمان داشت…به قدرتش به فضلش ..

    میخوام از ترسهام نترسم..

    میخوام ریشه ها رو قطع کنم قبل اینکه تو وجودم ریشه بزنه.‌

    میخوام به باورهام که ادعا میکنم ساختمشون عمل کنم..

    اگه فکر میکنم که باور ساختم و عملی در کار نیست..

    من در توهمی شیرین به سر میبرم))

    این قسمتی از متن انتخابی سریال زندگی در بهشت قسمت هفتم بود که تعهد داده بودم به خودم هر روز یه قسمتشو ببینم و خداراشکر میکنم که این همزمانی اتفاق افتاد و روز بعد در موردش یه فایل گذاشتید

    خدایا شکرت برای قانون مدارها و قوانین بدون تغیبر خداوند

    (که در قران میفرمایید در سنت من تغییری نیست)

    حالا این صحبتهای زیبا رو در مورد خودم تطبیق میدهم من قبل اینکه کلا با قانون جذب اشنا بشم ارایش میکردم اما خب یه ارایش معمولی بود چون از بچگی یا وقتی دبیرستانی بودیم عروسی که میرفتیم یا مهمونی آرایش میکردیم تازه فکر میگردیم اینحوری زیباتریم و خیلی لذت داره و همه تایید میکنن که چه خوشگله و فلان و بهمان اینجوری باعث شد از خود ارزشی و خود باوریمون کم بشه و وابسته به عوامل بیرونی مثل ارایش کردن بشیم برای تایید دیگران و حرف مردم

    حالا یه خاطره ای تعریف کنم از دوران دبیرستان و بعد بریم ادامه صحبتها

    وقتی دبیرستان بودم منو چند نفر از دوستامون یه رژ لب خراب داشتیم وقتی میگم خراب ینی ته رژ لبه بود و بعضی وقتها با یه چیز نوک تیز ته رژ لب میکشیدیم بیرون که استفاده کنیم

    وقتی زنگ اخر میخورد بدو میرفتیم دستشویی یا تو حیاط ی لحظه همه با دست میمالدیم به لبمون که تو راه خونه هرکی مارو میبینه بگه چه زیباست و کلی هم میخندیدیم و لذت میبردیم الان که یادم افتاد این خاطره چقد خندیدیم به خودمون چه کارهایی که برای دیده شدن انجام ندادیم فارغ از اینکه بگیم اقا ما خودمون همین جوری ارزشمندیم )

    حالا بریم ادامه صحبتهام

    (البته قبلش نحوه اشنایمون با استاد بگم بعد بقیه صحبتها)

    از وقتی اومدم تو قانون جذب قبل اشنایی با استاد با یه استاد دیگه که خانوم بود اشنا شدم یکمی از قانون جذب فهمیدم اما نه خیلی و همیشه هزار تا سوال داشتم این چیزی ک میگع چرا من زیاد نمیفهممش و تو اون گروه همون استاد خانوم با چند نفر از دخترهای گروه اشنا شدم که خودمون در مورد قانون جذب صحبت میگردیم البته تو همون گروه یه دختره بود که وارد سایت استاد عباس منش شده بود و همیشه کامنتهای برتر میزاشت داخل گروه چند بار به من گفت بیا سایت استاد اما من مدارم پایین بود و گفتم باشه ولی وارد نشدم تا اینکه با یه دختر دیگه اشناشدم تو همون گروه گاهی سوالی ازش میپرسیدم جواب میداد ما اشنایمون و دوست شدنمون عمقی تر شد یکم و هروقت که سوال داشتم باایشون تماس میگرفتم میپرسیدیم و ایشون داخل صحبتهاشون همیشه از اقای امیر شریفی و استاد عباس منش صحبت میکرد این پروسه سال 1400 بود که این دوستم از اقای عباس منش خیلی تهریف میکرد و از نتایجش میگفت منم راغب شدم ببینم ایشون کی هستند که همیشه ازشون صحبته تا اینکه وارد اینستا گرام شدم و یه پیجی رو فالو کردم که فایلهای استاد اونجا میزاشتن تا یه مدت من فابلها رو دنبال میکردم که یه روز استوری گذاشتن دوره های استاد 200 تومن اگه اشتباه نکنم یا کمتر بعد گفتم عه پس چرا دوست من گفت دوره های ایشون گرونه ولی این ارزون میگه تازه اونجا رفتم پیج اصلی استاد پیدا کردم و وارد سایت شدم وصحبتهای استاد میشنیدم دقیقا جواب سوالهای منو به زبان ساده داشت و خوشحال بودم که وارد این مسیر شدم..و واقعا خدارو روزی هزار مرتبه شکر منو در مسیر استادقرار داد

    حالا بعد از اینکه وارد قانون جذب شدم ارایش کردنهای من کمتر شد اما از این کرم ابرسان و اسکراپ و ضدلک و فلان شامپو اینا استفاده میکردم برای شفاف بودن پوستم البته بگم بعداز از حموم بیشتر این کارو میکردم و اخرشبها از صدلک و ابرسان

    ی مدت خسته شدم و ادامه ندادم و وقتی بیرون میرفتم یه پنکک و رژ میزدم تا اینکه وارد سایت شدم وقتی دیدم خانوم شایسته در مورد ارایش نکردن صحبت میکنه منم واقعا به صورت ناخوادگاه ارایش نکردم حتی ضدافتاب نمیزنم حدود دوساله و یه رژ میزدم به لبم همین تا این دوماهه که تمرکزی کار میکنم اون رژم نمیزنم دیگه انقد حس خوبی دارم در عرض ثانیه ای اماده میشم اینم بگم من کلا زود اماده میشم حتی زمانی ارایش میکردم 5 دقیقه ای بود الان اون 5 دقیقه هم نمیزارم

    یه چیز جالب اینه من وقتی میرم سفر چه شهر تفریحی و توریستی با ماشین خودمون چه وقتی میرم تهران خونه داداشام من با اتوبوس من یه مانتو راحتی و یه شلوار خونگی میپوشماصلا نمیتونم شلوار رسمی بپوشم راحت نیستم و احساس خفگی دارم برامم حرف مردم مهم نیست باور کنید البته شاید قبلا همیشه شلوار رسمی میپوشیدم اما از وقتی با قانون جذب و استاد اشنا شدم دیگه چیزی که حس خوب بهم میده و راحتم انجام میدم و حتی دوستام و بقیه میخندند چطور با شلوار راحتی با اتوبوس سفر میکنی که این همه مسافر داره و تازه مانتومم در میارم یا جلوشو باز میکنم کفشامم در میارم که فقط راحت باشم برامم حرف دیگران مهم نیست چی راجبم بگم در این حد حساب کنید

    ولی زمان عکس انداختن یه ارایش ملایم میکنم که اونم الان انجام نمیدم فقط عروسی میرم ارایشگاه میرم همین

    و تحسبن کردم خانوم شایسته عزیز و بودنتون در این مسیر زیبا چقد زیاد رو خودتون کار کردیدو بخاطر اینه لیاقت بودن با استاد رو دارید عزیزم و در جهت رشد خودتون این همه تغییر کردید که استاد امروز این همه ازتون تعریف کردند و بهترین یارو یاور استاد هستید در همه جا جقدر راحت بدور از قضاوت و حرف مردم سبک شخصی خودتونو دارند واقعا بهترین الگوی من هستید هم برای من هم همه بچه های سایت

    نکته دیگه وای استاد چقد خوشحال شدم گفتید قرازه دوره احساس لیاقت رو سایت بزاریدو انقد خوشحال شدم در پوست خودم نمیگنجم واقعا انشالله منم بتونم این دوره رو با یاری خداوند بخرم

    استاد ازتون سپاسگزارم بخاطر همه چی

    خدایاشکرت برای همه چیز حتی برای این کامنتی که گذاشتم و خاطره ای که تعریف کردم

    دوستون دارم

    در پناه الله یکتا شادو ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
  2. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1488 روز

    سلام به اسداله عزیز برادر توحیدی عزیز

    کامنتتو خوندم و کلی لذت بردم ازاینکه گفتید واقعا این سفر پر از برکت برامون و یکی از برکاتش همین دوره احساس لیاقت که استاد قراره رو سایت بزارن و همین همزمانی سفر شما به تهران و خیلی اتفاقاهای قشنگ که قراره تجربه کنیم

    تو یه قسمتی از کامنتت که توجه منو جلب کرد این بود که گفتید

    (استاد چقدر خوب سفر کردن رو برامون معنا کردین! سفر تجربه ناشناخته هاست؛ سفر تجربه کردن خودمان است؛ سفر شناختن بهتر و بیشتر خودمان است، بی دلیل نیست گفتند: بسیار سفر باید تا پخته شود خامی سفر این نیست که ما از یه خونه بریم تو یه هتل! سفر این نیست که از یه هتل بریم تو یه هتل دیگه! سفر بدون تجربه طبیعت بی معناست! سفر بدون تجربه چالش ها بی معناست! سفر بدون حل کردن تعارض ها بی معناست! سفر بدون تجربه ناشناخته ها بی معناست! سفر یعنی تو پای به راه بنه و هیچ مپرس… و در یک کلام مریم جان چه زیبا گفتن: سفر یعنی از قالب روزمرت بیای بیرون!)

    مخصوصا اون تیکه ای که گفتیدسفر این نیست از خونه بری هتل و از یه هتل بری خونه

    یاد یه سفر افتادم کلی خندیدم گفتم دقیقا اقای زرگوشی درست گفتنند و همون لحظه این تیکه از صحبتتونو برای خواهرم و زنداداشم گفتم و گفتم واقعا درسته این کلام

    چون من چند سال پیش یه زمانی برای مربی گری قران تو یه موسسه قرانی بودم اونجا باید چند جز حفظ میکردی که ازمون بدی و قبول بشی و من جز اول حفظ کردم اما هیجی درک نمیکردم و ترجمه اشو هم میخوندم اما نمیفهمیدم چیزی ازش

    تو اون موسسه یه اردوی چند روزه سفر به مشهد بود و از شهرهای مختلف بودند بعد از اینکه رسیدیم مشهد اقا این هم اتاقیهای من و بقیه بچه ها از صبح تا شب فقط مسیر هتل و حرم میرفتن ینی من روز اول که رفتم خسته شدم بهشون گفتم بابا چه خبره همش هتل حرم و حرم هتل بریم جاهای دیدنی مشهد ببینیم که کسی پایه نبود و نیومدن فقط یکی از بچه ها با پدر و مادرش اومده بود به اونا که گفتم گقتندد باشه و رفتیم باغ وحش مشهد کلی هم خوش گذشت و روزهای بعد هم خرید میرفتیم و فقط یکی دوبار حرم رفتیم و الان که شما اینو گفتید کلی خندیدم واقعا به حرم هتل و هتل حرم

    خواستم این خاطره رو باهاتون به اشتراک بزارم

    انشالله که بهترین سفر درونمون باشه این سفر و کلی پخته تر بشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1488 روز

    سلام به اقا محمدرضای عزیز دوست مهربانم

    بابت کامنتت سپاسگزارم منم خیلی خوشحالم که هم فرکانستون هستم از ته دلم واقعا

    واقعا خودم به خاطره خودم کلی خندیدم اصلا هم یادم نبود یهویادم اومد

    در مورد تایید مردم نمیگم همیشه اما گاهی ناخوادگاه برای بعضی موارد اصلا مهم نیست (مثلا اون روز رفتیم یه جای تفریحی تو شهرمون یه ابشار خیلی بزرگ و قشنگ داره وقتی رفتیم کنار آبشار دیدم تو آب کلی پسر بود ینی باور کن اون قسمت نصف مردم ایستاده بودند نگاه مبکردند نصفشونم داخل آب از خانومهام کسی نمیرفت چون واقعا همه پسر بودند من گفتم میخا برم به کسی کاری ندارم همه گفتند همشون پسرند داداشمم گفت اخه همه پسرند خانومی نرفته گفتم بابا ولن کن همین که من رفتم عمقشم زیاد بود برامم مهم نبود چه فکری کنند بخدا چند دقیقه بعددنصف اون قسمت شدخانوم که دست همو میگرفتیم داخل اب روبه جلو میرفتیم پسرها بیشترشون راهوباز کردند تازهخود داداشم کلا منو دید خودشم اومدقسمت عمیق اب (جوگیرشد)البته بنده شنا بلد نیستم ولی دارم تلاش میکنم یاد بگیرم یکمی ترس دارم برای روی اب ایستادن اونم دارم کم کم غلبه میکنم )

    گاهی وقتهام واقعا برام مهمه که اونم خیلی دارم روش کار میکم..مثلا حتما باید ارایش میکردم حتی ملایم یا خوشتیپتر باشم یا فلان کارو انجام بدم یا اهسته بیا اهسته برو گربه شاخت نزنه ….

    بازم سپاسگزارم ازتون دوست عزیزم

    دلت گرم

    حساب بانکیت پر پول و ثروت بی نظیر خدا محمدرضای عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1488 روز

    سلام به نرجس بانوی عزیز

    سپاسگزارم که برام کامنت گذاشتی عزیزم قطعا بودن در مسیر استادو کارکردن روی خودمون برامون لذت بخش ترین کار دنیاست انشالله که بتونیم شاگرد اول کلاسش باشیم همگیمون

    باورکن شاید قبلا این سریال رو میدیم مدارم پایین تر بود همین جوری نگاه میکردم و فقط زیبایها رو نگاه میکردم و رو درسهایی که استاد میگفتند کار نمیکردند اما الان مفهومی ترنگاه میکنم سعی میکنم در حد درک خودم بفهمم حتی اگ یه چیز خیلی کوچک باشه میگم اشکال نداره این ینی دارم تکاملم رو طی میکنم و حتی چیرهای مهم کپی میکنم برای منم اون متن خیلی درس داشت که روزبعد هم استادراجبش فایل گذاشتن و خوشحالم از این قضیه

    خیلی دوست دارم نرجس عزیزم

    واقعا خدایا شکرت برای شما دوستهای عزیز و استاد عزیز و خانوم شایسته نازنین

    خدایاشکرت برای سایت توحیدی بی نظیر

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    میبوسمت عشق من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1488 روز

    سلام به سمیه عزیزو خانواده زمانی گرامی

    چقد تحسینت کردم دختر عالی بود کامتت عالی بود و چقدر با خودت در صلحی و جقدر هم پایه خوبی داری همسرت و تینای عزیز

    و خداراشکر میکنم به خانواده سه نفری سمیه جان که انقد با خودشون در صلحند

    چقدر کامنتت زیبا بود و از زیبایها و فرهنگ و ساده گرفتن مردم امریکا کفتیدو درسهایی که ازشون میگیری کلی کیف کردم واقعا

    (اتفاقا الان من تو سکوی دم پذیرایمون تو حیاط دراز کشیدم زیر اسمون خدا و یه باد خنکی میوزه و کلی لذت بخشه این سکویی ک من روش دراز کشیدم یه فرشی پهن شده روش و بارها به بابام گفتم با کفش نیا رو فرش چون پاهامونو میزاریم رو فرش و وارد خونه میشیم اما ایشون گوش نمیداد و کار خودشو انجام میداد دیگه عادت بقیه شده بود که کار بابامو تکرار کنن اما من با وجود اینکه گفتن کفش رو فرش نیار ولی دیدم نمیشه کسی تغیبر داد منم برام عادی شده و راحت بعضی روزها و شبها میام میشینم رو همین فرش رو سکو و برامم مهم نیست ک کثیف باشه هرچند همیشه جاروش میکشم و تمیزش میکنم اما در کل گفتم

    خب بریم سراغ ادامه کامنت

    سمیه جان چقد خوشحال شدم از همسر و همسفر خوبی که داری که انقد عاشق طبیعته و تو جنگل خوابیدن و لذت بردن و کمپ زدن منم دوست دارم همچین شخیصتی رو واقعا چون خودم عاشق تفریح و سفر هستم همیشه دوست دارم همسری داشته باشم که مثل خودم باشه البته من خوابیدن تو جتگل و طبیعت درشب نداشتم اما اونم تجربه میکنم انشالله

    بازم سپاسگزارم بخاطر کامنت زیبات که با ما اشتراک گذاشتی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    آزاده کاکاوندی گفته:
    مدت عضویت: 1488 روز

    سلام خدمت برادر عزیزم سید عظیم عزیز باور کن خود خدارا شاهد میگیرم همین لحظه یه حسی گفت برو کامنت خود سید عظیم که ازنتایجش نوشته بخون نه این کامنتی که برای من نوشتی ها ن

    و براش کامنت بزار چون این دو روزه چند بار اومدم براتون کامنت بزارم حسم خوب نبود ینی نجوای شیطان بودکه الان جواب دادی که چی و از این حرفا اما الان داشتم میخوابیدم که نت گوشیمم خاموش بود اما خدا گفت برو تو سایت و برای سید کامتت بزار بعد نمیدونستم که تو کدوم قسمت بود کامنتت اما یه لحظه یادم اومد شاید تو قسمت 14 همین قسمتی ک خودم کامنت نوشتم باشه که یهو چشمم به کامنت جدید رو کامنتم اومده بود افتادو گفتم بزار بازش کنم ببینم کیه چون من کامنت که برای بچه های سایت میزارم یا بچه ها برام میزارند روز بعد رو ایمیلم میاد و الان کامنتتون رو ایمیلم نیومده اما اتفاقی کامنت شمارو دیدم وای بخدا شوکه شدم گفتم خدایا ببین چه همزمانی اتفاق افتاد چقدر خوشحال شدم خدایا شکرت واقعا چون تو کامتتی که خودتون نوشتید یه جمله ای بود که گفتید من طی این 4 ماه که رو خودم کار کردم کلی اتفاق قشنگ برام افتاده و مشتریهایی به تورم میخوره که حاضرند بابت خدماتی که بهشون ارائه میدم حتی بیشتر از مبلغ واقعی بهم بدن و گفتید که یع مشتری داشتید سفارشش 4 تومن بوده ایشون 5 تومن واریز کرده و چن تا مثال دیگه زدید

    حالا چرا من این گزینه رو توجه کردم چون من رو ابن باور دارم کار میکنم و دنبال الگو بودم که یهو کامنت شما رو دیدم و حسم فوق العاده شد گفتت ببین سید هم تایید این باور و الگوی خوبی برات برای مشتریهات

    انقد حسم عالی شد اومدم که بیام جواب این کامنتو بدم یهو هدایت شدم به کامنت خودم و الله اکبر از هدایت خدا که باعث شد همین جا پاسخ کامنتو بدم ببین چقد خدا قشنگ کار میکنه یاد یوسف نبی افتادم وقتی شیطان گولش میزنه به دوست هم زدونیش میگه برو به پادشاه مصر بگو من بی گناهم ازادم کنه و رو خدا حساب باز نکرد و خداوند اونجا میگه هر خیری از جانب منه هر شری از سوی شیطان و حتی در ایه بعدی میگه اما ما باز به یوسف لطف کردیم و کاری کردیم که علم تعبیر خواب بهش دادیم که بعد از 7 سال در زندادن پادشاه مصر اون خواب میبینه و اونجا خدا یوسف یاد اون دوست هم زندانیش میاره و میگه من کسیو میشناسم که خوابتونو تعبیررکنه و اینجا خدا به یوسف عنایت میکنه و مورد رحمت خودش قرار میده و هدایتش میکنه که عزیز مصر میشه (این داستان یوسف هم خود خداوند گفت بنویس وگرنه من یادم نبود به خودش قسم)

    الله اکبر زبانم قاصره واقعا اصلا نمیدونم چی بگم انقد که حسم عالی شد خدایا صدهزار مرتبه شکرت و واقعا سپاسگزارم از خداوند برای این همزمانهایی که بوجود میاره برای هدایتهاش برای اینکه به قلبمون الهام‌میکنه برای سایت بی نظیر استاد برای همه دوستهای عزیزم در این سایت توحیدی و برای شما برادر عزیزم سید گرامی

    سپاسگزارم که برام کامنت گذاشتی و بابت حس خوبی که بهم دادی

    امیرحسینم به نیت شما حتما میبوسم

    رو روابطم و تغییر شخصیتم خیلی دارم کار میکنم البته رو همه جنبه های زندگیم انشالله که بتونم بهترین نتایج بگیرم و بیام نتایج بزرگمو براتون بگم هرچند الانم نتایج هست و خداراشکر میکنم و مطمینم بودن در این مسبر باعث میشه نتایج هرروز بزرگتر و بزرگتر بشه

    منم خیلی دوست دارم و بی صبرانه منتظرم در زمان و مکان مناسب ببینمتون همه بچه های سایت و استاد و مریم خانوم این دوتا فرشته نازنین زندگیمون

    درپناه الله یکتا شاد و سعادتمند و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: